مشاعرۀ سنّتی

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
نقاش غزل تا که به چشمان تو پرداخت
دیوانه شد از طرز نگاهت قلم انداخت
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نقاش غزل تا که به چشمان تو پرداخت
دیوانه شد از طرز نگاهت قلم انداخت
تویی حیات من و من ز فرقتت بیمار

بیا که یک دو سه روزی حیات مغتنم*ست


کرم نمودی و بر جان من جفا کردی

ز جانب تو هرچه مرا می*رسد کرم*ست
 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
ترسم این قوم که بر دردکشان میخندند
بر سر کوی خرابات کنند ایمان را
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دردم از یاراست و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم

من که باشم که تو گویی سخن همچو منی؟
مردم از بهر دل من سخنی ساخته اند

می کَنم کوه غم از حسرت شیرین دهنان
از من، این سنگ دلان، کوه کنی ساخته اند

 

R.N.Z

عضو جدید
کاربر ممتاز

من که باشم که تو گویی سخن همچو منی؟
مردم از بهر دل من سخنی ساخته اند

می کَنم کوه غم از حسرت شیرین دهنان
از من، این سنگ دلان، کوه کنی ساخته اند


دل گفت فروکش کنم این شهر ببویش
بیچاره ندانست که یارش سفری بود
 

baran72

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دارنده چو ترکیب طبایع آراست

از بهر چه او فکندش اندر کم‌وکاست
تکیه بر اختر شب دزد مکن کاین عیار
تاج کاووس ببرد و کمر کیخسرو
گوشوار زر و لعل ار چه گران دارد گوش
دور خوبی گذران است نصیحت بشنو
 

Mahdy.T

عضو جدید
وقت سحر است خیز ای طرفه پسر
پر باده لعل کن بلورین ساغر
کاین یکدم عاریت در این گنج فنا
بسیار بجوئی و نیابی دیگر
 

R.N.Z

عضو جدید
کاربر ممتاز
وقت سحر است خیز ای طرفه پسر
پر باده لعل کن بلورین ساغر
کاین یکدم عاریت در این گنج فنا
بسیار بجوئی و نیابی دیگر

روزی که چرخ از گل ما کوزه ها کند
زنهار کاسه ی سرما پر شراب کن
 

baran72

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
روزی که چرخ از گل ما کوزه ها کند
زنهار کاسه ی سرما پر شراب کن
نه بلای جان عاشق شب هجر توست تنها
که وصال هم بلای شب انتظار دارد
نه به خود گرفته خسرو پی آهوان ارمن
که کمند زلف شیرین هوس شکار دارد




 

R.N.Z

عضو جدید
کاربر ممتاز
نه بلای جان عاشق شب هجر توست تنها
که وصال هم بلای شب انتظار دارد
نه به خود گرفته خسرو پی آهوان ارمن
که کمند زلف شیرین هوس شکار دارد




دوستان جان داده ام بهر دهانش بنگرید
کو به چیزی مختصر چون باز می ماند زمن
 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
ترسم که اشک در عم ما پرده در شود
وین راز سربمهر به عالم سمر شود

دگر از درد تنهايي، به جانم ، يار مي بايد
دگر تلخ است کامم، شربت ديدار مي بايد

 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
دل به امید صدایی که مگر در تو رسد
ناله ها کرد در این کوه که فرهاد نکرد

دوست دارم ننويسم قلمم مي رفصد
دست من نيست ، اگر شعر ، پريشان باشد
مثل سهراب نشد شعر بگويم ، هـرگـز
واژه بايد خود باد و ... خود باران باشد
** * * * * *
* * *
* * * *
 

R.N.Z

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوست دارم ننويسم قلمم مي رفصد
دست من نيست ، اگر شعر ، پريشان باشد
مثل سهراب نشد شعر بگويم ، هـرگـز
واژه بايد خود باد و ... خود باران باشد
** * * * * *
* * *
* * * *

دلا با ما مورز این کینه داری
که حق صحبت دیرینه داری
 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلا با ما مورز این کینه داری
که حق صحبت دیرینه داری


يارب غم بي رحمي جانان به کي گويم؟
جان از غم او سوخت، غم جان به کي گويم؟
گويند طبيبان که بگو در خود، امــــــا
دردي که گذشته است ز درمان به کي گويم؟

,•’``’•,•’``’•,
•,`,
’`,•’
 

R.N.Z

عضو جدید
کاربر ممتاز

يارب غم بي رحمي جانان به کي گويم؟
جان از غم او سوخت، غم جان به کي گويم؟
گويند طبيبان که بگو در خود، امــــــا
دردي که گذشته است ز درمان به کي گويم؟

,•’``’•,•’``’•,
•,`,
’`,•’

میسوزم از اشتیاقت
از آتشت از فراقت
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا