هلنا و ماهانما امسال دو تا کلاس اولی داشتیم ...
کلی خسته شده بودن و اصن حوصله ی حرف زدن نداشتن ... :|
هلنا و ماهان
الانم خابیدن از بس خسته بودن
من که همیشه اولین نفر بودم میرفتم مدرسه ..همیشه هم 30-45 دقیقه دم در منتظر بودم تا در مدرسه رو وا کنن ..حالا مدرسه مون هم یه گوشه پرت شهر بود که یکطرفش وصل به زمینای کشاورزی اطراف شهر بود!مرسی از این تاپیک
غم دلم رو بیشتر کرد
ما امسال دو تا کلاس اولی داشتیم ...
کلی خسته شده بودن و اصن حوصله ی حرف زدن نداشتن ... :|
هلنا و ماهان
الانم خابیدن از بس خسته بودن
من که همیشه اولین نفر بودم میرفتم مدرسه ..همیشه هم 30-45 دقیقه دم در منتظر بودم تا در مدرسه رو وا کنن ..حالا مدرسه مون هم یه گوشه پرت شهر بود که یکطرفش وصل به زمینای کشاورزی اطراف شهر بود!
از بس طالب علم بودم ))
.
.
.
بعضی شبا هم خواب دیدم کیف مدرسه امو دزدیدن و یهو از خواب میپریدم
یاد اون روزا که میوفتم خندم میگیره !
آخی چه خوب منم برادرزاده میخامبرادرزاده ام _وانیا_ امسال کلاس اولیه. کشت منو از بس روزشماری کرد برای مدرسه. انقدرم هیجان زده بود که تا از دانشگاه اومدم شروع کرد به توصیف مدرسه اش و معلمش و دوستاش. می دونی جای قشنگ و دردناکش کجاست؟ وانی همون مدرسه ای می ره که سالها پیش من خودم اونجا درس خوندم. یاد همه ی آتیشایی که تو مدرسه سوزوندم بخیر. چقدرررررررررررر بچه شاد و بی غمی بودم. دلم برای خنده های از ته دل اون روزام تنگه. هنوزم که هنوزه با اینکه هفده ساله دارم درس می خونم و خودم دیگه یه خانم معلمم بوی مهر مستم می کنه. ان شاءالله این مهر آغاز روزهای پربار و شادی برای همه این کوچولوها باشه
برادرزاده ام _وانیا_ امسال کلاس اولیه. کشت منو از بس روزشماری کرد برای مدرسه. انقدرم هیجان زده بود که تا از دانشگاه اومدم شروع کرد به توصیف مدرسه اش و معلمش و دوستاش. می دونی جای قشنگ و دردناکش کجاست؟ وانی همون مدرسه ای می ره که سالها پیش من خودم اونجا درس خوندم. یاد همه ی آتیشایی که تو مدرسه سوزوندم بخیر. چقدرررررررررررر بچه شاد و بی غمی بودم. دلم برای خنده های از ته دل اون روزام تنگه. هنوزم که هنوزه با اینکه هفده ساله دارم درس می خونم و خودم دیگه یه خانم معلمم بوی مهر مستم می کنه. ان شاءالله این مهر آغاز روزهای پربار و شادی برای همه این کوچولوها باشه
ماکلاس اولی نداریم امسال
آخی چه خوب منم برادرزاده میخام
من اصلاامروزبیرون نرفتم بلهما هم نداشتیم...
امروز بیرون بودم ، بچه هارو میدیدم واقعا لذت بخش بود...
منم میخوام...
آخی چه خوب منم برادرزاده میخام
ما هم نداشتیم...
امروز بیرون بودم ، بچه هارو میدیدم واقعا لذت بخش بود...
منم میخوام...
ایشالا ولی من پسرمیخام نه دخترعمه بودن حس خیلییییییییی قشنگیه. مخصوصا اگر دختر شیرین زبون، مودب و بی نهایت مهربونی مثل وانیای من برادرزاده تون باشه. امیدوارم لذتشو بچشید.
المیراجون بعدا از این دعایی که برات کردم ممنون می شی. من برادرزاده پسر هم دارم. همه اش یک سال و نیمه شه. اسمش "کارن" ه اما رسما من یکی رو که بیچاره کرده. کتابام و لپ تاپم روی میز هم از دستش در امان نیستن. برای اینکه داغونشون نکنه صندلی میز رو بر می دارم هر چند یاد گرفته با هل دادن صندلی رو سر جاش بذاره. عجیب شیطون بلاستایشالا ولی من پسرمیخام نه دختر