من زخم های بی نظیری به تن دارم
اما تو مهربان ترینشان بودی
عمیق ترینشان
عزیز ترینشان
بعد از تو آدم ها... تنها خراشی بودندبر من که هیچ کدامشان به پای تو نرسیدند
عشق من... خنجرت کولاک کرد...
و اما مداد!
میشه باهاش یه مساله ریاضی رو حل کرد و کلی قانون جدید به دنیا اضافه کرد..
میشه باهاش چشم یه نفرو کورکرد...
میشه تو مدرسه تهشو بذاری دهنتو بجویش!
میشه همه ی دلتنگیاتو..احساست رو...خودت رو..
بنشونی نوک قلمش و ..........
همه ی یهویی ها خوبن !!
یهویی بغل کردن
یهویی بوسیدن
یهویی دیدن
یهویی سوپرایز شدن
یهویی بیرون رفتن
یهویی دوست شدن
یهوویی عاشق شدن
.
.
اما امان از یهویی رفتن ها ...
کشیده کار ز تنهایم به شیدایی ندانم این همه غم چون کشم به تنهایی ز بس که داده قلم شرح سرنوشت فراق ز سرنوشت قلم نامه گشت سودایی مرا تو عمر عزیزی که رفتهای ز سرم چه خوش بود اگر ای عمر رفته بازآیی زبان گشاده کمر بستهایم تا چو قلم به سر کنیم هر آن خدمتی که فرمایی
هزار سال
پیش از آنکه جاده را رفتن آموخته باشند
دلتنگِ تو بودم،
انگار
هزار سال منتظر بودم
بیایی پشت پنجرۀ اتوبوس
برایم دست تکان بدهی،
تا این شعر را برایت بنویسم.