به خانه مي رفت
با كلاهي كه در هوا بود
چيزي دزديده اي؟
مادرش پرسيد
دعوا كردي باز؟
پدرش پرسيد
وبرادرش
كيفش را زير و رو مي كرد و به دنبال آن چيزي مي گشت كه در دل پنهان كرده بود!!!
تنها مادر بزرگش ديد
گل سرخي را كه در دست فشرده ي كتاب هندسه اش بود...
و خنديد...
------------------------------
"حسين پناهي"
			
			با كلاهي كه در هوا بود
چيزي دزديده اي؟
مادرش پرسيد
دعوا كردي باز؟
پدرش پرسيد
وبرادرش
كيفش را زير و رو مي كرد و به دنبال آن چيزي مي گشت كه در دل پنهان كرده بود!!!
تنها مادر بزرگش ديد
گل سرخي را كه در دست فشرده ي كتاب هندسه اش بود...
و خنديد...
------------------------------
"حسين پناهي"
 
				 
 
		 
 
		 
 
		 
	 
 
		 
 
		 
 
		 
 
		 
 
		 
 
		 
	 
 
		