فراق یار
- شروع کننده موضوع محـسن ز
- تاریخ شروع
ـــو را دوست میدارم . . .
چه فـرق مى کند که چـــــــــــــــرا ! ؟
یــــــــــــا از چــــــــــــه وقـت!
یـا چطـور شـد که . . . !
چه فـــــــــــــــرق میکـند ؟!
وقتى تــو بـایـد بــــــــــــــاور کنـى . . . که نمـى کـــــــــنى ( ! )
و من بــایـد فـرامـــــــــوش کــنم . . . کـه نمـــــى کـــــنم ( ! )
چه فـرق مى کند که چـــــــــــــــرا ! ؟
یــــــــــــا از چــــــــــــه وقـت!
یـا چطـور شـد که . . . !
چه فـــــــــــــــرق میکـند ؟!
وقتى تــو بـایـد بــــــــــــــاور کنـى . . . که نمـى کـــــــــنى ( ! )
و من بــایـد فـرامـــــــــوش کــنم . . . کـه نمـــــى کـــــنم ( ! )
| براي ديدن اين عكس با اندازه واقعي اينجا كليك كنيد . اندازه واقعي اين عكس 897x601 مي باشد |
گاهی وقت ها ...
دلت می خواهد با یکی مهربان باشی...
دوستش بداری...
وَ برایش چای بریزی...
گاهی وقت ها...
دلت می خواهد یکی را صدا کنی...
بگویی سلام،
می آیی قدم بزنیم؟!
گاهی وقت ها...
دلت می خواهد یکی را ببینی...
گاهی وقت ها...
آدم چه چیزهایِ ساده ای را
ندارد...!!
مخاطب خاص m
مخاطب خاص m
درست همین جا
همین گوشه دنج دنیا بود که عاشقانه هایم را برایت باز گفتم
و تو چه عاشقانه مرا بستی در آغوشت
یادت هست
آن روز تو مرا در آغوش کشیدی و من برای اولین بار با حس خوب تو پرواز کردم
سبک سبک سبک و سبک تر از همیشه لحظه ای بود که سنگینی سرت را
روی شانه هایم حس کردم
به یاد داری
تمام ساعات آن روز را
خوب میدانم که به یاد داری
شاید نگفتنش دلیل بر پنهان کردنش نباشد
دوست دارم بیایی و باز عاشقانه در گوشم بگویی
آری خوب به یاد دارم یار من
مخاطب خاص m
درست همین جا
همین گوشه دنج دنیا بود که عاشقانه هایم را برایت باز گفتم
و تو چه عاشقانه مرا بستی در آغوشت
یادت هست
آن روز تو مرا در آغوش کشیدی و من برای اولین بار با حس خوب تو پرواز کردم
سبک سبک سبک و سبک تر از همیشه لحظه ای بود که سنگینی سرت را
روی شانه هایم حس کردم
به یاد داری
تمام ساعات آن روز را
خوب میدانم که به یاد داری
شاید نگفتنش دلیل بر پنهان کردنش نباشد
دوست دارم بیایی و باز عاشقانه در گوشم بگویی
آری خوب به یاد دارم یار من
باور کنید
فراق یار سخت نیست
وقتی
یار به شما نگاه نکند
وقتی یار
بجای اینکه
لبخند بزند
اخم بکند
فراقش سخت نمیگذرد
اخر تنها
لحظات شیرین با هم بودنتان را به یاد میاوری
و سعی میکنی
تمام نامهربانیهایش را
از یاد ببری
گاهی
فراق لذت دارد
وقتی کسی کنارت نیست
تا ارام سر بر شانه اش بگذاری
انوقت هست
که بزرگ میشوی
اخر سر بر شانه خالقت میگذاری
شاید شانه خودت سرد باشد
اما خیلی بهتر از این هست
بخاطر فرار
از تلخی دوری یار
سر بر شانه
کسانی بگذاری
که بشوند
درد
گاهی فراق ارامش میدهد
وقتی میگویی
شاید روزی تمام شود
و تنها
تو به خواب ابدی رفته ای
یعنی مرگ تو را در اغوش گرفته هست
تا کنون حجله ات را حاضر کرده ای
روزی حجله عروسیم را
برای مردی که دوستش دارم حاضر کردم
و حال حجله عروسیم را
برای مرگ اماده میکنم
کسی چه میداند
کدام یک نصیبم میشود
پس حجله مرگم را حاضر میکند
برای مرگم پایکوبی میکنم
هل هله میکنم
و لباس عروس بر تن میکنم
و منتظر داماد میمانم
فراق یار سخت نیست
وقتی
یار به شما نگاه نکند
وقتی یار
بجای اینکه
لبخند بزند
اخم بکند
فراقش سخت نمیگذرد
اخر تنها
لحظات شیرین با هم بودنتان را به یاد میاوری
و سعی میکنی
تمام نامهربانیهایش را
از یاد ببری
گاهی
فراق لذت دارد
وقتی کسی کنارت نیست
تا ارام سر بر شانه اش بگذاری
انوقت هست
که بزرگ میشوی
اخر سر بر شانه خالقت میگذاری
شاید شانه خودت سرد باشد
اما خیلی بهتر از این هست
بخاطر فرار
از تلخی دوری یار
سر بر شانه
کسانی بگذاری
که بشوند
درد
گاهی فراق ارامش میدهد
وقتی میگویی
شاید روزی تمام شود
و تنها
تو به خواب ابدی رفته ای
یعنی مرگ تو را در اغوش گرفته هست
تا کنون حجله ات را حاضر کرده ای
روزی حجله عروسیم را
برای مردی که دوستش دارم حاضر کردم
و حال حجله عروسیم را
برای مرگ اماده میکنم
کسی چه میداند
کدام یک نصیبم میشود
پس حجله مرگم را حاضر میکند
برای مرگم پایکوبی میکنم
هل هله میکنم
و لباس عروس بر تن میکنم
و منتظر داماد میمانم
خدایا
تو کی نبودی که بودنت دلیل بخواهد؟
تو کی غایب بوده ای که حضورت نشانه بخواهد؟
تو کی پنهان بوده ای که ظهورت محتاج آیه باشد؟
کور باد چشمی که تو را ناظر خویش نبیند.
کور باد نگاهی که دیده بانی نگاه تو را درنیابد.
بسته باد پنجره ای که رو به آفتاب ظهور تو گشوده نشود.
و زیانکار باد سودای بنده ای که از عشق تو نصیب ندارد.
خدای من!
مرا از سیطره ی ذلت بار نفس نجات ده
و پیش ازآنکه خاک گور بر اندامم بنشیند از شک وشرک رهایی ام بخش.
خدای من!
چگونه نا امید باشم در حالی که تو امید منی!
چگونه سستی بگیرم ,چگونه خواری پذیرم که تو تکیه گاه منی!
ای آنکه با کمال زیبایی و نورانیت خویش
چنان تجلی کرده ای که عظمتت بر تمامی ما سایه افکنده
تو کی نبودی که بودنت دلیل بخواهد؟
تو کی غایب بوده ای که حضورت نشانه بخواهد؟
تو کی پنهان بوده ای که ظهورت محتاج آیه باشد؟
کور باد چشمی که تو را ناظر خویش نبیند.
کور باد نگاهی که دیده بانی نگاه تو را درنیابد.
بسته باد پنجره ای که رو به آفتاب ظهور تو گشوده نشود.
و زیانکار باد سودای بنده ای که از عشق تو نصیب ندارد.
خدای من!
مرا از سیطره ی ذلت بار نفس نجات ده
و پیش ازآنکه خاک گور بر اندامم بنشیند از شک وشرک رهایی ام بخش.
خدای من!
چگونه نا امید باشم در حالی که تو امید منی!
چگونه سستی بگیرم ,چگونه خواری پذیرم که تو تکیه گاه منی!
ای آنکه با کمال زیبایی و نورانیت خویش
چنان تجلی کرده ای که عظمتت بر تمامی ما سایه افکنده
خوبه بدونیم این چیزی که الان داریم میکشیم
درده بی او بودن نیست...
تاوانه با او بودن است....!
درده بی او بودن نیست...
تاوانه با او بودن است....!
نمیدانم چه رابطه ایست بین نبودنت با رنگ ها
دلتنگ تو که میشوم زندگی ام سیاه میشود...
دلتنگ تو که میشوم زندگی ام سیاه میشود...
میـدآنی،
گـآهی سـَنگــدِل تـَریـن آدم دُنیـآ هـَم که بـآشی، یـک آن
یـآد کـَسی روی قـفـَسهـ سیـنهـ ات
ســَنگــینی میکــُنــَد
آنوقــت به طــور کـآملا غریزی،
نـَفــَس عمیـقی میکــِشی
تـآ ســَنگ کـــوب نـَکـُنی....
گـآهی سـَنگــدِل تـَریـن آدم دُنیـآ هـَم که بـآشی، یـک آن
یـآد کـَسی روی قـفـَسهـ سیـنهـ ات
ســَنگــینی میکــُنــَد
آنوقــت به طــور کـآملا غریزی،
نـَفــَس عمیـقی میکــِشی
تـآ ســَنگ کـــوب نـَکـُنی....
|
| براي ديدن اين عكس با اندازه واقعي اينجا كليك كنيد . اندازه واقعي اين عكس 1920x1200 مي باشد |
اگر نفسی در سینه است ، تو خودت میدانی برای تو نفس میکشم
برای تویی که تمام وجودم هستی ،
تویی که به خاطرت گذشتم از همه چیز ، بی تو جای من در اینجا نیست
تمام قلبم خلاصه میشود در عشق تو ،
تمام نگاهم فدا میشود در عمق چشمان تو ،
بی وفا نشده ام که روزی دل بکنم از دنیای عاشقانه تو
دنیایی که درونش آرامم ، تا تو باشی من نیز تنها با تو میمانم ،
تا با هم برسیم به آرزوهایمان، تا نشود حسرت رویاهایمان
اگر نفسی در سینه است ،
تو هستی که بودنت برایم زندگی دوباره است
در این لحظه و همه لحظه ها ، در اینجا و همه جا تو هستی در خاطرم ،
تا چشم بر روی هم گذاشتم فهمیدم که بدجور عاشقم!
چون در همان لحظه که چشمانم را بسته بودم باز هم تو را دیدم که میدرخشی برایم...
میشود از نگاهت احساس کرد که تو چقدر با وفایی ، قدر دلم را میدانی ،
هیچگاه تنهایم نمیگذاری،
از این احساس بود که احساست کردم ، تو را دیدم و درکت کردم ،
تا اینکه دلم عاشقت شد ، دلم به لرزه افتاد و دنیا ، شاهد این عشق بی پایان شد....
من همه احساستم برای تو است ، ای با احساس من ،
همه وجودم مال تو است ، برای تو که تمام وجودم هستی ....
بیا تا همچنان برویم ، این راه مال من و تو است ،
بیا تا با هم بدویم تا برسیم به جایی که تنها من و تو باشیم ،
جایی که سکوت باشد و تنها صدای نفسهایمان ...
لحظه ای حس کن این رویای عاشقانه مان...
برای تویی که تمام وجودم هستی ،
تویی که به خاطرت گذشتم از همه چیز ، بی تو جای من در اینجا نیست
تمام قلبم خلاصه میشود در عشق تو ،
تمام نگاهم فدا میشود در عمق چشمان تو ،
بی وفا نشده ام که روزی دل بکنم از دنیای عاشقانه تو
دنیایی که درونش آرامم ، تا تو باشی من نیز تنها با تو میمانم ،
تا با هم برسیم به آرزوهایمان، تا نشود حسرت رویاهایمان
اگر نفسی در سینه است ،
تو هستی که بودنت برایم زندگی دوباره است
در این لحظه و همه لحظه ها ، در اینجا و همه جا تو هستی در خاطرم ،
تا چشم بر روی هم گذاشتم فهمیدم که بدجور عاشقم!
چون در همان لحظه که چشمانم را بسته بودم باز هم تو را دیدم که میدرخشی برایم...
میشود از نگاهت احساس کرد که تو چقدر با وفایی ، قدر دلم را میدانی ،
هیچگاه تنهایم نمیگذاری،
از این احساس بود که احساست کردم ، تو را دیدم و درکت کردم ،
تا اینکه دلم عاشقت شد ، دلم به لرزه افتاد و دنیا ، شاهد این عشق بی پایان شد....
من همه احساستم برای تو است ، ای با احساس من ،
همه وجودم مال تو است ، برای تو که تمام وجودم هستی ....
بیا تا همچنان برویم ، این راه مال من و تو است ،
بیا تا با هم بدویم تا برسیم به جایی که تنها من و تو باشیم ،
جایی که سکوت باشد و تنها صدای نفسهایمان ...
لحظه ای حس کن این رویای عاشقانه مان...
[FONT=courier new, courier, mono]هنوز هم عاشقانه*هایم را عاشقانه برای تو می*نویسم..[/FONT]
[FONT=courier new, courier, mono]هنوز هم در ازدحام این همه بی تو بودن از با تو بودن حرف می*زنم..[/FONT]
[FONT=courier new, courier, mono] هنوز هم باور دارم عشق ما جاودانه است..[/FONT]
[FONT=courier new, courier, mono]می*دانم یکی از همین روزها کسی که نبض زندگی من است،[/FONT]
[FONT=courier new, courier, mono] کسی که جز تو نیست بازمی*گردد..[/FONT]
[FONT=courier new, courier, mono]می*دانم تمام می*شود و ما رها می*شویم؛ پس بگذار بخوانم:[/FONT]
[FONT=courier new, courier, mono] اولین عشق من و آخرین عشق من تویی[/FONT]
هميشه يه کسايي بودن که بهم ميگفتن چرا تو عشق نداري؟
هميشه بودن کسايي که بهم بگن عشق يعني زندگي ...
ميگفتن اگه عاشق نشي يعني زندگي نکردي ...
...
ولي بهم نگفتن اگه اسير يکي بشي دلت ميسوزه !
بهم نگفتن اگه با چشاش نگات کنه انگار تموم جونتو به آتيش ميکشن !
بهم نگفتن اگه تموم روز ببينيش بازم دلتنگش ميشي !
بهم نگفتن ممکنه يه روز بذاره بره ...
بهم نگفتن ...
نگفتن که تو پشت سرش اشک ميريزي ولي اون بي اعتنا ميره ...
نگفتن تو ديوونش ميشي ولي اون بي خيالت ميشه ...
هميشه بودن کسايي که بهم بگن عشق يعني زندگي ...
ميگفتن اگه عاشق نشي يعني زندگي نکردي ...
...
ولي بهم نگفتن اگه اسير يکي بشي دلت ميسوزه !
بهم نگفتن اگه با چشاش نگات کنه انگار تموم جونتو به آتيش ميکشن !
بهم نگفتن اگه تموم روز ببينيش بازم دلتنگش ميشي !
بهم نگفتن ممکنه يه روز بذاره بره ...
بهم نگفتن ...
نگفتن که تو پشت سرش اشک ميريزي ولي اون بي اعتنا ميره ...
نگفتن تو ديوونش ميشي ولي اون بي خيالت ميشه ...
بانوی سر زمین من
مراقب احساس لطیف شاعرانه ات باش!!!
تو مظهر نازی نه نیاز...
عاشقانه محبوبت را دوست بدار...
صادقانه به معشوقت دل سپار...
معصومانه در کنارش بمان...
اما هیچ گاه خودت را تحقیر نکن...
هیچ گاه عشقت را گدایی نکن...
تو ارزشت بیش از این حرفاست...
خودت را دست کم نگیر...
تکیه گاه تو اگر لایق یه عشق پاک باشد میماند...
اگر بسان تو وفادار باشد میماند...
در حقیقت اگر دوستت داشته باشد میماند...
تو که نمیتوانی به اجبار پیچک عشقت را در گلدان قلب مردی قرار دهی
میتوانی؟!!
مراقب احساس لطیف شاعرانه ات باش!!!
تو مظهر نازی نه نیاز...
عاشقانه محبوبت را دوست بدار...
صادقانه به معشوقت دل سپار...
معصومانه در کنارش بمان...
اما هیچ گاه خودت را تحقیر نکن...
هیچ گاه عشقت را گدایی نکن...
تو ارزشت بیش از این حرفاست...
خودت را دست کم نگیر...
تکیه گاه تو اگر لایق یه عشق پاک باشد میماند...
اگر بسان تو وفادار باشد میماند...
در حقیقت اگر دوستت داشته باشد میماند...
تو که نمیتوانی به اجبار پیچک عشقت را در گلدان قلب مردی قرار دهی
میتوانی؟!!
ستاره ها گریه را آغاز میکنند
سرنوشت و روزگار
سرنوشت و روزگار
جدایی راساز میکنند
گلها برای تو ناز می کنند
آنها دارند برای تو راز ونیاز می می کنند
همه دنیا میدونند اگه بری بر نمیگردی
حتی پشت سرت را نگاه نکردی
نه گریه ستاره هارا دیدی نه اشکهای مرا
نه صدای سرنوشت را شنیدی نه صدای مرا
نه راز ونیاز گلها را دیدی
نه عجز معصومانه ونیاز مرا
نه صدای شکستن غرور درختها شنیدی
نه صدای شکستن پر از رمز وراز مرا
تو رفتی اما همه ما هنوزم دوستت داریم
برایت آرزوی خوشبختی می کنیم
گلها برای تو ناز می کنند
آنها دارند برای تو راز ونیاز می می کنند
همه دنیا میدونند اگه بری بر نمیگردی
حتی پشت سرت را نگاه نکردی
نه گریه ستاره هارا دیدی نه اشکهای مرا
نه صدای سرنوشت را شنیدی نه صدای مرا
نه راز ونیاز گلها را دیدی
نه عجز معصومانه ونیاز مرا
نه صدای شکستن غرور درختها شنیدی
نه صدای شکستن پر از رمز وراز مرا
تو رفتی اما همه ما هنوزم دوستت داریم
برایت آرزوی خوشبختی می کنیم
گرچه تو را در شهر خود نداریم
یه شبایی هست هی بیدار می مونی با خودت میگی :
الانـــه کــه زنــــگ بزنـــه ...الانــه کـــه اس بـــده ...الانــــه کـــــــه ...
وهمیــــن روال ادامه پیدا میکنـــه ...تا زمانیکــــــه باورت میشــــــــه...
......."واقـــــعا رفتــــــــــه".......
تو این زمان کاش می شد یقه احساسمونو بگیریم بزنیم ...
توگوششو بهش بگیم خفه شو تا الان هرچی کشیدم بخاطر توبوده.....
یا حداقل کاش می شد از گوشیمون بشنویم:
“مشترک مورد نظر آدم نمیباشد … لطفا قطع کنید”
الانـــه کــه زنــــگ بزنـــه ...الانــه کـــه اس بـــده ...الانــــه کـــــــه ...
وهمیــــن روال ادامه پیدا میکنـــه ...تا زمانیکــــــه باورت میشــــــــه...
......."واقـــــعا رفتــــــــــه".......
تو این زمان کاش می شد یقه احساسمونو بگیریم بزنیم ...
توگوششو بهش بگیم خفه شو تا الان هرچی کشیدم بخاطر توبوده.....
یا حداقل کاش می شد از گوشیمون بشنویم:
“مشترک مورد نظر آدم نمیباشد … لطفا قطع کنید”
