صندلی داغ پارمهر

وضعیت
موضوع بسته شده است.

Tik TAAk

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلام کچل...امروز چطوری؟

خب بریم سراغ کارمون...دی

من یه تذکر بهت بدهکارم من اولین کاربری هستم که سوالامو زیاد میپیچونی.. . سر بالا جواب میدی...از قلم میندازی و...کارت زرد هم گرفتیم....بگذریم

و یک نکته مهم ما کپنی نیستیم مثه بقیه که بیام اینجا بسوزونمت ما حسابمون متفاوته.... چیه میخوای باز اخطار بدی؟
... نمیتونی اخراجم کنی...

1. من به این نتیجه رسیدم که خیلی مظلومی؟ سوختی ولی نموخای کم بیاری

2 مهمون نمیخای ؟ یه بنده خدایی دیشب ازت محبت دید خانوادگی اومدن پیشت.... میتونی اسکان بدیشون؟

ببین تو رو خدا چه قشقرقی را انداختی بیا تحویل بگیر اینا
ریختن تو باشگا...
ادمین و بیرجو کجان تو این وضعیت؟

3.اگه یه روز بیام بیام خواستگاریت؟ بله رو میگی؟ نمیذارن درباره اینده بحرفیم این جونورا...ایشششش شششش برو اونور سوسک چندش...دی

4. این کیه ؟


5. از خودت بدت میاد؟
از دست تو پارمهر من برم قبل اینکه خورده بشم
 

parmehr

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز

سری هفتم:
(70 تا سوال میشه با این سری
،بازم بیام پارمهر؟؟؟
)
1.سه تا دیالوگ ماندگار با ذکر اسم فیلم و بازیگر گوینده ش و کارگردان و سال ساخت اون؟؟؟

سلام عزیزم
سلام چیه باز میخوای بگی چه اتفاق بدی افتاده
فیلم شبی در تهران.....رامبد جوان80...دیالوگ...ماهایا پروسیان و رامبد جوان

دیگه اسم منو نمیاری
هان حالا اسمت چی بود
امشب باید بیدار بمونی....سیروس مقدم....سال؟؟

تو میخوای به من نخ بدی
نه خیر خانم کسی که داره نخ میده شمایی
کلاغ پر .....کارگردانش یادم نیست....سال79 دیالوگ مهناز افشار و

2..به کف بینی اعتقاد داری؟؟؟فال قهوه؟؟؟فال چای؟؟؟فال تاروت؟؟؟و ...کلا نظرت درباره ی فال و این چیزا چیه؟؟؟

کف بینی نه
فال قهوه اصلاااااا
فال چای ابداااا
تاروت چیه توضیح بده برام
نظرم نسبت بهش یه جور فانه سرگرمیه نه بیشتر و چیزی که بهش معتقد بود به هیچ وجه

3.فرض کن به یکی اعتماد میکنی و همه ی زندگیتو بهش میگی،بعد میفهمی اون فرد تک تک سلولای بدنش با دروغ ساخته شده چه عکس العملی نشون میدی؟؟؟

داغون میشم ....نابود میشم...... اصن یه وضییییی
خداروشکر این اتفاق نیوفتاده تا حالا

4.کلکسیونری؟؟؟؟چی جمع میکنی؟؟؟چرا؟؟؟از کی کلکسیونر شدی؟؟

نه چیزی برای جمع کردن نمیبینم
نه نیستم
هیچ وقت فکر نمیکنم چیزی جمع کنم چون روحیه خلاق دارم کار تکراری نمیتونم انجام بدم


5.شجاع،باهوش،مهربان،با اصالت،لجباز،زبون دراز،شیطون،خودخواه،خودشیفته،...دوست داری به کدوم اسم ازت یاد شه؟؟؟چرا؟

شجاع نیستم زیاد....باهوش هستم نه اونقدر که کسی منو به این صفت بشناسه.....زبون دراز هستم ولی دوسندارم کسی به روم بیاره
همون شیطون خوبه


6.بی عدالتی نیس که مادر که بچه رو به دنیا میاره و شیر میده تهش زمان جدایی بچه مال پدره؟؟؟؟جریان چیه؟؟؟فک کن مادر توانایی مالیش خیلی بیشتر از پدره،نظر تو چیه؟؟؟باید بره پیش مادر یا پدر؟؟؟

خب قانون اسلامه و من روی حرف دینم حرفی ندارم بزنم لابد یه چیزی هست که ما نمیدونیم خدا بهتر میدونه


7.بهترین ها از نظر پارمهــــــــــــر در موارد زیر!

رنگ...سبز
شغل...مدیریت
دوست....بامرام....محسن...بهنام...غزاله....احسون کچل ...مرجی...حمید
سایت....علمی
ساز.....پیانو
سبک موسیقی....پاپ
ماشین....206
آهنگ....ملایم
موبایل.....نوکیا
حیوان....پشه :D
گل...مریم
میوه...گیلاس
پرنده....گنجشک
فصل...بهار (اردیبهشت)
خواننده.....یگانه
کشور.....ایران زنده باد
عدد....7
روز...25
کادو...گل
هنرپیشه.....شهاب حسینی...گلزار...رادان
فیلم....پرتقال خونی
شهر....شیراز
8..از هر کدوم از شاعرایی که میگم یه شعر بذار و تاریخ تولد و تاریخ فوتشون رو بگو.
سعدی

شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی یكی از بزرگترین شعرای ایران است كه بعد از فردوسی آسمان زیبای ادبیات فارسی را با نور خود روشن ساخت و او نه تنها یكی از بزرگترین شعرای ایران بلكه یكی از بزرگترین سخنوران جهان می باشد . ولادت سعدی در سالهای اول سده هفتم هجری حدودا در سال ۶۰۶ ه.ق در شهر شیراز میباشد .
خانواده اش از عالمان دین بودند و پدرش از كاركنان دربار اتابك بوده كه سعدی نیز از همان دوران كودكی تحت تعلیم و تربیت پدرش قرار گرفت ولی در همان دوران كودكی پدرش را از دست داد و تحت تكفل جد مادری خود قرار گرفت .او مقدمات علوم شرعی و ادبی را در شیراز آموخت و سپس در دوران جوانی به بغداد رفت كه این سفرآغاز سفرهای طولانی سعدی بود .او در بغداد در مدرسه نظامیه مشغول به تحصیل شد كه در همین شهر بود كه به محضر درس جمال الدین ابوالفرج عبدالرحمن محتسب رسید و از او به عنوان مربی و شیخ یاد می كند . پس از چند سال كه او در بغداد به تحصیل مشغول بود شروع به سفرهای طولانی خود كرد كه از حجاز گرفته تا روم و بارها با پای پیاده به حج رفت . سعدی سفرهای خود را تقریبا در سال ۶۲۱ - ۶۲۰ آغاز و حدود سال ۶۵۵ با بازگشت به شیراز به اتمام رساند كه البته درخصوص كشورهایی كه شیخ به آنجا سفر كرده علاوه بر عراق ،شام ، حجاز كه كاملا درست بوده ، هندوستان ، غزنین ، تركستان و آذربایجان و بیت المقدس و یمن و آفریقای شمالی كه ذكر كرده اند و اكثر این مطالب را از گفته های خود شیخ استنباط نموده اند ولیكن بنا بر نظر بسیاری از محققین به درستی آن نمی توان اطمینان كرد بخصوص اینكه بعضی از آن گفته ها با شواهد تاریخی و دلایل عقلی سازگار نیست . شیخ شیراز دوستی محكمی با دو برادر معروف به صاحب دیوان یعنی شمس الدین محمد و علاء الدین عطا ملك جوینی وزرای دانشمند مغول داشته و آن طور كه از سخنان شیخ معلوم است او به تصوف و عرفان اعتقاد داشته و شاید در سلسله متصوفه داخل شده وهم چنین گفته اند كه محلی كه امروز مقبره او می باشد خانقاهش بوده است .نكته مهمی كه باید ذكر شود شهرت بسیاری است كه این شاعر بزرگ هم در حیات خود داشت و هم بعد از وفاتش كه البته این نكته تازگی نداشته و در مورد شعرای دیگری نیز بوده است . اما آنچه كه قابل توجه و ذكر است این است كه معروفیت سعدی فقط مختص به ایران نبوده حتی در زمان خودش به مرزهای خارج ازا یرا ن مانند هندوستان ،آسیای صغیر نیز رسیده بود و خودش در چند جا به این شهرت اشاره داشته كه این شهرت سعدی معلول چند خاصیت است اول اینكه او زبان شیوای خود را وقف مدح و احساسات عاشقانه نكرده ، دوم اینكه او شاعری جهانگرد بود و گرم و سرد روزگار را چشیده و تجارب خود را برای دیگران با زیبایی و شیرینی بیان كرده و هم چنین وی در سخنان خود چه از نظر نثر و چه نظم از امثال و حكایات دلپذیر استفاده نموده است و دیگر اینكه سعدی به شاعری شوخ طبع و بذله گو معروف است كه خواننده را مجذوب می كند و همه اینها دست به دست هم داده و سبب شهرت او گردیده است .شیخ شیراز در دوران شاعری خود افراد معدودی را مدح كرده كه بیشتر اتابكان سلغری و وزراء فارس و چند تن از رجال معروف زمانش می باشد و بزرگترین ممدوح سعدی از میان سلغریان اتابك مظفر الدین ابوبكر بن سعد بن زنگی است كه سعدی در روزگار این پادشاه به شیراز بازگشته بود و ممدوح دیگر سعد بن ابوبكر می باشد كه سعدی گلستان را در سال ۶۵۶ ه. ق به او تقدیم می كند و دو مرثیه نیز در مرگ این شخص نیز سروده است و از میان ممدوحان ، سعدی شمس الدین محمد و برادرش علاءالدین عطا ملك جوینی را بیش از همه مورد ستایش قرار داده كه مدایح او هیچ شباهت به ستایشهای دیگر شاعران ندارد چون نه تملق می گوید و نه مبالغه می كند . بلكه تمام گفتارش موعظه و اندرز است و متملقان را سرزنش می كند و ممدوحان خود را به دادرسی و مهربانی و دلجویی از فقرا و ضعفا و ترس از خدا و تهیه توشه آخرت و بدست آوردن نام نیك تشویق و ترغیب می كند .این شاعر بزرگ در زمانی دار فانی را وداع گفت كه از خود شهرتی پایدار به جا نهاد . سال وفات او را بعضی ۶۹۱ ه. ق ذكر كرده اند و گروهی معتقدند كه او در سال ۶۹۰ ه. ق وفات یافته كه مقبره او در باغی كه محل آن نزدیك به سرچشمه نهر ركن آباد شیراز است قرار دارد

ویژگی سخن سعدی:

مهمترین ویژگی سخن سعدی چه در نثر و چه در نظم فصاحت و شیوایی و شیرینی كلام اوست و او توانست ازطرفی زبان ساده و فصیح استادان قبل را زنده كند و هم چنین خود را از قید تصنعات عجیب كه درنیمه دوم قرن ۶ و حتی در قرن ۷ گریبانگیر شعر فارسی شده بود رهایی بخشد . از خصوصیات شگفت انگیز سعدی در سخن ،آن دلیری و شهامتی است كه در حقیقت گویی استفاده كرده است . در دوران مغول و جباران دست نشانده كه جز امارت و ریاست و هوسرانی چیزی در نظر نداشتند شیخ بزرگ حقایق را به صورت نظم و نثر بدون هیچگونه ترس و بی پرده آشكار بیان كرد و چنان فریاد كرد كه در هیچ عصر و زمان كسی به این صراحت سخن نگفته و عجیب تر اینكه در همان هنگام تنها به صاحبان قدرت و حكومت نپرداخته بلكه از قاضی فاسد و صوفی دنیا دار و عبادت و ریاضتی كه از روی صدق و صفا نبوده و نظر به خلق و مردم نداشته خودداری نكرده و به قول خود او در این روزگار دوبار عمر كرده و تجربه آموخته و اینك تجربه را به كار می برد و تمام اینها در سخنان شیرین و زیبای خود بیان می كند .

معرفی آثار :

آثار او به دو دسته منظوم و منثور تقسیم می شود كه در آثار منثور او مشهورترین آنها كه شاهكار سعدی نیز می باشد گلستان است . در آثار منظوم كه باز معروفترین و مشهورترین آنها بوستان می باشد كه این منظومه شعری در اخلاق و تربیت و وعظ و تحقیق سروده است و شامل ۱۰ باب است كه عبارتند از ۱- عدل ۲- احسان ۳- عشق ۴- تواضع ۵- وفا ۶- ذكر ۷- تربیت ۸- شكر ۹ـتوبه ۱۰ – مناجات و ختم كتاب ، كه شاعر تاریخ تمام شدن كتاب را در سال ۶۵۵ ه .ق بیان كرده است كه این كتاب را شاعر قبل از بازگشت به شیراز سروده و آن را به عنوان یك ارمغانی به شهر خود آورده است و هم چنین این كتاب را به ابوبكر بن سعد بن زنگی تقدیم كرده است .

۲- مجموعه دوم ازآثار منظوم سعدی قصاید عربی است كه كمتر از ۷۰۰ بیت است كه شامل : مدح ، نصیحت و یك قصیده مفصل در مرثیه المستعصم بالله است ۳ـ مجموعه سوم شامل قصاید فارسی در موعظه و نصیحت و توحید و مدح پادشاهان و رجال معروف زمان خود می باشد

حافظ
خواجه شمس‌الدین محمد، حافظ شیرازی، یکی از بزرگ‌ترین شاعران نغزگوی ایران و از گویندگان بزرگ جهان است که در شعرهای خود «حافظ» تخلص نموده‌است. در غالب مأخذها نام پدرش را بهاءالدین نوشته‌اند و ممکن است بهاءالدین _علی‌الرسم_ لقب او بوده‌باشد.
محمد گلندام، نخستین جامع دیوان حافظ و دوست و همدرس او، نام و عنوان‌های او را چنین آورده‌است: مولاناالاعظم، المرحوم‌الشهید، مفخرالعلماء، استاد نحاریرالادباء، شمس‌المله‌والدین، محمد حافظ شیرازی.
تذکره‌نویسان نوشته‌اند که نیاکان او از کوهپایه‌ اصفهان بوده‌اند و نیای او در روزگار حکومت اتابکان سلغری از آن جا به شیراز آمد و در این شهر متوطن شد. و نیز چنین نوشته‌اند که پدرش «بهاءالدین محمد» بازرگانی می‌کرد و مادرش از اهالی کازرون و خانه‌ی ایشان در دروازه کازرون شیراز، واقع بود.
ولادت حافظ در ربع قرن هشتم هجری در شیراز اتفاق افتاد. بعداز مرگ بهاءالدی، پسران او پراکنده شدند ولی شمس‌الدین محمد که خردسال بود با مادر خود، در شیراز ماند و روزگار آن‌دو، به تهیدستی می‌گذشت تا آن‌که عشق به تحصیل کمالات، او را به مکتب‌خانه کشانید و به تفصیلی که در تذکره‌ی میخانه آمده‌است، وی چندگاهی ایام را بین کسب معاش و آموختن سواد می‌گذرانیدو بعداز آن زندگانی حافظ تغییر کرد و در جرگه‌ی طالبان علم درآمد و مجلس‌های درس عالمان و ادیبان زمان را در شیراز درک کرد و به تتبع و تفحص در کتاب‌های مهم دینی و ادبی از قبیل: کشاف زمخشری، مطالع‌الانوار قاضی بیضاوی، مفتاح‌العلوم سکاکی و امثال آن‌ها پرداخت.
محمد گلندام، معاصر و جامع دیوانش، او را چندین‌بار در مجلس درس قوام‌الدین ابوالبقا، عبدالله‌بن‌محمودبن‌حسن اصفهانی شیرازی (م772هـ ق.) مشهور به ابن‌الفقیه نجم، عالم و فقیه بزرگ عهد خود دیده و غزل‌های او را در همان محفل علم و ادب شنیده‌است.
چنان‌که از سخن محمد گلندام برمی‌آید، حافظ در دو رشته از دانش‌های زمان خود، یعنی علوم شرعی و علوم ادبی کار می‌کرد و چون استاد او، قوام‌الدین، خود عالم به قراآت سبع بود، طبعاً حافظ نیز در خدمت او به حفظ قرآن با توجه به قرائت‌های چهارده‌گانه (از شواذ و غیر آن) ممارست می‌کرد و خود در شعرهای خویش چندین‌بار بدین اشتغال مداوم به کلام‌الله اشاره نموده‌است:
عشقـت رسد به فریاد ارخود به‌سان حـافظ قـرآن ز بـر بخوانی با چـارده روایت
یا
صبح‌خیزی و سلامت‌طلبی چون حافظ هرچه کردم همه از دولت قرآن کردم

و به تصریح تذکره‌نویسان اتخاذ تخلص «حافظ» نیز از همین اشتغال، نشأت گرفته‌است.
شیراز، در دوره‌ای که حافظ تربیت می‌شد، اگرچه وضع سیاسی آرام و ثابتی نداشت لیکن مرکزی بزرگ از مرکزهای علمی و ادبی ایران و جهان اسلامی محسوب می‌گردید و این نعمت، از تدبیر اتابکان سلغری فارس برای شهر سعدی و حافظ فراهم‌آمده‌بود. حافظ در چنین محیطی که شیراز هنوز مجمع عالمان و ادیبان و عارفان و شاعران بزرگ بود،با تربیت علمی و ادبی می‌یافت و با ذکاوت ذاتی و استعداد فطری و تیزبینی شگفت‌انگیزی که داشت، میراث‌دار نهضت علمی و فکری خاصی می‌شد که پیش‌از او در فارس فراهم‌آمد و اندکی بعداز او به نفرت گرایید.
حافظ از میان امیران عهد خود چند تن را در شعرش ستوده و یا به معاشرت و درک صحبت آن‌ها اشاره کرده‌است، مانند: ابواسحق اینجو (مقتول به سال 758هـ ق.)، شاه‌شجاع (م786هـ.ق.)، و شاه‌منصور (م795هـ.ق.) و در همان‌حال با پادشاهان ایلکانی (جلایریان)که در بغداد حکومت داشتند نیز مرتبط بود و از آن میان سلطان احمدبن‌شیخ‌اویس (784-813هـ. ق.) را مدح کرد. از میان رجال شیراز، از حاجی قوام‌الدین حسن تمغاچی (م754هـ ق.) در شعرهای خود یاد کرده و یک‌جا هم از سلطان غیاث‌الدین‌بن‌سلطان سکندر، فرمانروای بنگال هنگامی که شهرت شاعرنوازی سلطان محمود دکنی (780-799هـ ق.) و وزیرش میرفیض‌الله انجو به فارس رسید، حافظ راغب دیدار دکن گشت و چون پادشاه بهمنی هند و وزیر او را مشتاق سفر خود به دکن یافت، از شیراز به "هرموز" رفت و در کشتی محمودشاهی که از دکن آمده‌بود، نشست اما پیش‌از روانه‌شدن کشتی، باد مخالف وزیدن گرفت و شاعر کشتی را _ظاهراً به‌قصد وداع با بعضی از دوستان در ساحل هرموز، اما در واقع از بیم مخاطرات سفر دریا_ ترک گفت و این غزل را به میرفیض‌الله انجو فرستاد و خود به شیراز رفت:

دمی با غم به‌سر بردن جهان یک‌سر نمی‌ارزد به مـی بفروش دلق ما کزین بهتر نمی‌ارزد

یک‌بار حافظ از شیراز به یزد _که در دست شعبه‌ای از شاهزادگان آل‌مظفر بود_ رفت ولی خیلی زود از اقامت در «زندان سکندر» خسته‌شد و در غزلی بازگشت خود را به فارس بدین‌گونه آرزو کرد:
دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت رخت برتندم و تا ملک سلیمان بروم
(هرچند که عده‌ای سبب به یزد رفتن حافظ را تبعید وی در دوران دوم حکومت شاه‌شجاع به مدت 22ماه دانسته‌اند.)
وفات حافظ به سال 792 هجری اتفاق افتاد. تو دارای زن و فرزتدان بود. چندبار در شعرهای حافظ، به اشاراتی که به مرگ فرزند خود دارد بازمی‌خوریم


سهرای سپهری
سهراب از محل تولدش چنين ميگويد :
... خانه، بزرگ بود. باغ بود و همه جور درخت داشت. براي يادگرفتن، وسعت خوبي بود. خانه ما همسايه صحرا بود . تمام روياهايم به بيابان راه داشت... (هنوز در سفرم - صفحه 10)

سال 1312، ورود به دبستان خيام (مدرس) كاشان.
... مدرسه، خوابهاي مرا قيچي كرده بود . نماز مرا شكسته بود . مدرسه، عروسك مرا رنجانده بود . روز ورود، يادم نخواهد رفت : مرا از ميان بازيهايم ربودند و به كابوس مدرسه بردند . خودم را تنها ديدم و غريب ... از آن پس و هربار دلهره بود كه به جاي من راهي مدرسه ميشد.... (اتاق آبي - صفحه 33)
... در دبستان، ما را براي نماز به مسجد ميبردند. روزي در مسجد بسته بود . بقال سر گذر گفت : نماز را روي بام مسجد بخوانيد تا چند متر به خدا نزديكتر باشيد.
مذهب شوخي سنگيني بود كه محيط با من كرد و من سالها مذهبي ماندم.
بي آنكه خدايي داشته باشم ... (هنوز در سفرم)

سهراب از معلم كلاس اولش چنين ميگويد :
... آدمي بي رويا بود. پيدا بود كه زنجره را نميفهمد. در پيش او خيالات من چروك ميخورد...

خرداد سال 1319 ، پايان دوره شش ساله ابتدايي.
... دبستان را كه تمام كردم، تابستان را در كارخانه ريسندگي كاشان كار گرفتم. يكي دو ماه كارگر كارخانه شدم . نميدانم تابستان چه سالي، ملخ به شهر ما هجوم آورد . زيانها رساند . من مامور مبارزه با ملخ در يكي از آباديها شدم. راستش، حتي براي كشتن يك ملخ نقشه نكشيدم. اگر محصول را ميخوردند، پيدا بود كه گرسنه اند. وقتي ميان مزارع راه ميرفتم، سعي ميكردم پا روي ملخها نگذارم.... (هنوز در سفرم)مهرماه همان سال، آغاز تحصيل در دوره متوسطه در دبيرستان پهلوي كاشان.
... در دبيرستان، نقاشي كار جدي تري شد. زنگ نقاشي، نقطه روشني در تاريكي هفته بود... (هنوز در سفرم - صفحه 12)
از دوستان اين دوره : محمود فيلسوفي و احمد مديحي
سال 1320، سهراب و خانواده به خانه اي در محله سرپله كاشان نقل مكان كردند.
سال 1322، پس از پايان دوره اول متوسطه، به تهران آمد و در دانشسراي مقدماتي شبانه روزي تهران ثبت نام كرد.
... در چنين شهري [كاشان]، ما به آگاهي نميرسيديم. اهل سنجش نميشديم. در حساسيت خود شناور بوديم. دل ميباختيم. شيفته ميشديم و آنچه مياندوختيم، پيروزي تجربه بود. آمدم تهران و رفتم دانشسراي مقدماتي. به شهر بزرگي آمده بودم. اما امكان رشد چندان نبود... (هنوز در سفرم- صفحه 12)سال 1324 دوره دوساله دانشسراي مقدماتي به پايان رسيد و سهراب به كاشان بازگشت.
... دوران دگرگوني آغاز ميشد. سال 1945 بود. فراغت در كف بود. فرصت تامل به دست آمده بود. زمينه براي تكانهاي دلپذير فراهم ميشد... (هنوز در سفرم)

آذرماه سال 1325 به پيشنهاد مشفق كاشاني (عباس كي منش متولد 1304) در اداره فرهنگ (آموزش و پرورش) كاشان استخدام شد.
... شعرهاي مشفق را خوانده بودم ولي خودش را نديده بودم. مشفق دست مرا گرفت و به راه نوشتن كشيد. الفباي شاعري را او به من آموخت... (هنوز در سفرم)سال 1326 و در سن نوزده سالگي، منظومه اي عاشقانه و لطيف از سهراب، با نام "در كنار چمن يا آرامگاه عشق" در 26 صفحه منتشر شد.
...دل به كف عشق هر آنكس سپرد
جان به در از وادي محنت نبرد
زندگي افسانه محنت فزاست
زندگي يك بي سر و ته ماجراست
غير غم و محنت و اندوه و رنج
نيست در اين كهنه سراي سپنج...
مشفق كاشاني مقدمه كوتاهي در اين كتاب نوشته است.
سهراب بعدها، هيچگاه از اين سروده ها ياد نميكرد.

سال 1327، هنگامي كه سهراب در تپه هاي اطراف قمصر مشغول نقاشي بود، با منصور شيباني كه در آن سالها دانشجوي نقاشي دانشكده هنرهاي زيبا بود، آشنا شد. اين برخورد، سهراب را دگرگون كرد.
... آنروز، شيباني چيرها گفت. از هنر حرفها زد. ون گوگ را نشان داد. من در گيجي دلپذيري بودم. هرچه ميشنيدم، تازه بود و هرچه ميديدم غرابت داشت.
شب كه به خانه بر ميگشتم، من آدمي ديگر بودم. طعم يك استحاله را تا انتهاي خواب در دهان داشتم... (هنوز در سفرم)

شهريور ماه همان سال، استعفا از اداره فرهنگ كاشان.
مهرماه، به همراه خانواده جهت تحصيل در دانشكده هنرهاي زيبا در رشته نقاشي به تهران ميايد.
در خلال اين سالها، سهراب بارها به ديدار نميا يوشيج ميرفت.

در سال 1330 مجموعه شعر "مرگ رنگ" منتشر گرديد. برخي از اشعار موجود در اين مجموعه بعدها با تغييراتي در "هشت كتاب" تجديد چاپ شد.
بخشهايي حذف شده از " مرگ رنگ " :
... جهان آسوده خوابيده است،
فروبسته است وحشت در به روي هر تكان، هر بانگ
چنان كه من به روي خويش ...

سال 1332، پايان دوره نقاشي دانشكده هنرهاي زيبا و دريافت مدرك ليسانس و دريافت مدال درجه اول فرهنگ از شاه.
... در كاخ مرمر شاه از او پرسيد : به نظر شما نقاشي هاي اين اتاق خوب است ؟
سهراب جواب داد : خير قربان
و شاه زير لب گفت : خودم حدس ميزدم. ...
(مرغ مهاجر صفحه 67)
اواخر سال 1332، دومين مجموعه شعر سهراب با عنوان "زندگي خوابها" با طراحي جلد خود او و با كاغذي ارزان قيمت در 63 صفحه منتشر شد.

تا سال 1336، چندين شعر سهراب و ترجمه هايي از اشعار شاعران خارجي در نشريات آن زمان به چاپ رسيد.
در مردادماه 1336 از راه زميني به پاريس و لندن جهت نام نويسي در مدرسه هنرهاي زيباي پاريس در رشته ليتوگرافي سفر ميكند.

فروردين ماه سال 1337، شركت در نخستين بي ينال تهران
خرداد همان سال شركت در بي ينال ونيز و پس از دو ماه اقامت در ايتاليا به ايران باز ميگردد.

در سال 1339، ضمن شركت در دومين بي ينال تهران، موفق به دريافت جايزه اول هنرهاي زيبا گرديد.
در همين سال، شخصي علاقه مند به نقاشيهاي سهراب، همه تابلوهايش را يكجا خريد تا مقدمات سفر سهراب به ژاپن فراهم شود.
مرداد اين سال، سهراب به توكيو سفر ميكند و درآنجا فنون حكاكي روي چوب را مياموزد.


پروین اعتصامی
پروین اعتصامی، شاعره نامدار معاصر ایران از گویندگان قدر اول زبان فارسی است که با تواناترین گویندگان مرد ، برابری کرده و به گواهی اساتید و سخن شناسان معاصر گوی سبقت را از آنان ربوده است.
در جامعه ما با همه اهتمام و نظام فکری اسلام به تعلیم و تربیت عموم و لازم شمردن پرورش فکری و تقویت استعدادهای زن و مرد، باز برای جنس زن به علت نظام مرد سالاری امکان تحصیل و پرورش تواناییهای ذوق کم بوده و روی همین اصل تعداد گویندگان و علماء زن ایران در برابر خیل عظیم مردان که در این راه گام نهاده اند؛ ناچیز می نماید و پروین در این حد خود منحصر به فرد است.
رمز توفیق این ارزشمند زن فرهنگ و ادب فارسی، علاوه بر استعداد ذاتی؛ معجزه تربیت و توجه پدر نامور اوست که علیرغم محرومیت زن ایرانی از امکانات تحصیل و فقدان مدارس دخترانه، خود به تربیت او همت گماشت و دختر با استعداد و با سرمایه معنوی خود را به مقامی که در خورد او بود رسانید.
پدر پروین میرزا یوسف اعتصامی (اعتصام الملک) پسر میرزا ایراهیم خان مستوفی ملقب به اعتصام الملک از اهالی آشتیان بود که در جوانی به سمت استیفای آذربایجان به تبریز رفت و تا پایان عمر در همان شهر زیست.
یوسف اعتصام الملک در 1291 هـ.ق در تبریز به دنیا آمد. ادب عرب و فقه و اصول و منطق و کلام و حکمت قدیم و زبانهای ترکی و فرانسه را در تبریز آموخت و در لغت عرب احاطه کامل یافت. هنوز بیست سال از عمرش نرفته بود که کتاب (قلائد الادب فی شرح اطواق الذهب) را که رساله ای بود در شرح یکصد مقام از مقامات محمود بن عمر الزمخشری در نصایح و حکم و مواعظ و مکارم اخلاق به زبان عربی نوشت که بزودی جزء کتابهای درسی مصریان قرار گرفت. چندی بعد کتاب (ثورة الهند یا المراة الصابره) او نیز مورد تحسین ادبای ساحل نیل قرار گرفت .
کتاب (تربیت نسوان) او که ترجمه (تحریر المراة) قاسم امین مصری بود به سال 1318 هـ.ق انتشار یافت که در آن روزگار تعصب عام و بیخبری عموم از اهمیت پرورش بانوان در جامعه ایرانی رخ می نمود.
اعتصام الملک از پیشقدمان راستین تجدد ادبی در ایران و به حق از پیشوایان تحول نثر فارسی است. چه او با ترجمه شاهکارهای نویسندگان بزرگ جهان، در پرورش استعدادهای جوانان، نقش بسزا داشت. او علاوه بر ترجمه بیش از 17 جلد کتاب در بهار 1328 هـ.ق مجموعه ادبی نفیس و پرارزشی بنام (بهار) منتشر کرد که طی انتشار 24 شماره در دو نوبت توانست مطالب سودمند علمی- ادبی- اخلاقی- تاریخی- اقتصادی و فنون متنوع را به روشی نیکو و روشی مطلوب عرضه کند.

فروغ فرخزاد

فروغ‌الزمان فرخزاد (زادۀ ۸ دی
[۱]، ۱۳۱۳ - درگذشته ۲۴ بهمن، ۱۳۴۵) شاعرمعاصرایرانی است. وی پنج دفتر شعر منتشر کرد که از نمونه‌های قابل توجه شعر معاصر فارسی هستند. فروغ فرخزاد در ۳۲ سالگی بر اثر تصادف اتومبیل درگذشت.
فروغ با مجموعه‌های «اسیر»، «دیوار» و «عصیان» در قالب
شعر نیمایی کار خود را آغاز کرد. سپس آشنایی با ابراهیم گلستان نویسنده و فیلمساز سرشناس ایرانی و همکاری با او، موجب تحول فکری و ادبی در فروغ شد. وی در بازگشت دوباره به شعر، با انتشار مجموعه «تولدی دیگر» تحسین گسترده‌ای را برانگیخت، سپس مجموعه «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» را منتشر کرد تا جایگاه خود را در شعر معاصر ایران به عنوان شاعری بزرگ تثبیت نماید.
بعد از
نیما یوشیج فروغ، در کنار احمد شاملو، مهدی اخوان ثالث و سهراب سپهری از پیشگامان شعرمعاصرفارسی است. نمونه‌های برجسته و اوج شعر نوی فارسی در آثار فروغ و شاملو پدیدار گردید.
درنهايت آغاز جمله است عشق
من از مردن خسته اممجموعه اشعار
در نهایت جمله آغاز است عشق
فصلی دیگر (به آلمانی) فیلمها
عشق من وین به کارگردانی هوشنگ الهیاری.

حمید مصدق

محمد مصدق (
۲۹ اردیبهشت یا ۲۶ خرداد۱۲۶۱ - ۱۴ اسفند۱۳۴۵)[۱][۲] سیاست‌مدار، دولت‌مرد، نمایندهٔ چند دوره مجلس شورای ملی، و نخست‌وزیرایران در سال‌های ۱۳۳۰ تا ۱۳۳۲ بود.
وی به عنوان رهبر ملی شدن
صنعت نفت ایران شناخته می‌شود چرا که تا پیش از آن، نفت ایران زیر سلطهٔ دولت بریتانیا و به واسطهٔ «شرکت نفت ایران و انگلیس» (که بعدها به «بریتیش پترولیوم» یا به اختصار «Bp» تغییر نام داد) اداره می‌شد. مصدق پس از کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲، در دادگاه نظامی محاکمه شد و علی‌رغم دفاعیهٔ مستندی که از کارها و دیدگاه‌های خود ارائه کرد، به سه سال زندان محکوم شد. پس از تحمل سه سال زندان، به دستور محمد رضا پهلوی، دکتر مصدق به ملک پدری خود در احمد آباد تبعید شد و تا پایان زندگی زیر نظارت شدید دولت، در انزوا و تنهایی زندگی کرد؛ تا اینکه سرانجام در ۱۴ اسفند ماه ۱۳۴۵ بر اثر بیماری سرطان، در سن ۸۴ سالگی چشم از جهان فروبست.[۳]


بابا طاهر
باباطاهر همدانی، معروف به «باباطاهر عریان»؛ عارف، شاعر و دوبیتی‌سرای اواخر سده چهارم و اواسط سده پنجم هجری.
درباره خاندان، سال‌ تولد و وفات‌، نحوه معاش‌ و طریق‌ کسب‌ دانش‌ و معرفت‌ و مسلک‌ عارفانه او، از منابع‌ قدیم‌، اطلاعات‌ دقیق‌ و روشنى‌ وجود ندارد. آن‌چه از گذشتگان به ما رسیده است یادکردی از زیست عارفانه و خوی درویشی اوست و این از نام او هویداست. بابا لقبی بوده که در گذشته به پیران وارسته می‌داده‌اند و عریان به دلیل بریدن وی از تعلقات دنیوی بوده است.
باباطاهر در شهر قدیمی همدان زندگی خود را به گمنامی سپری می‌کرد. به تدریج در اثر پاکی درون، خودسازی و بی‌علاقگی به دنیا دارای کراماتی شد که نام او را بر زبان‌ها انداخت.
گویند که در هنگام ورود طغرل‌شاه سلجوقی به همدان، باباطاهر در قید حیات بوده و ملاقاتی میان وی و امیر سلجوقی روی داده است. این دیدار تأثیر شگرفی بر طغرل برجای می‌گذارد که شرح آن چنین آمده است: «شنیدم که چون سلطان طغرل‌بیگ به همدان آمد، از اولیا سه پیر بودند: باباطاهر، باباجعفر و شیخ همشا که در کوهکی بر همدان که آن را خضر خوانند، ایستاده بودند.
نظر سلطان بر ایشان آمد. کوکبه لشکر بداشت و پیاده شد و با وزیر ابونصرالکندری پیش ایشان آمد. باباطاهر پاره‌ای شیفته گونه بود. او را گفت: با خلق خدا چه خواهی کرد؟ سلطان گفت: آنچه تو فرمایی، بابا گفت: آن کن که خدا می فرماید: ان الله یأمر بالعدل والاحسان. سلطان بگریست و گفت: چنین کنم. بابا دستش بگرفت و گفت: پذیرفتی؟ سلطان گفت آری.»
در روزگار ما باباطاهر عریان بیشتر با دوبیتی‌های شیرین و دلربایش شناخته می‌شود. دوبیتی‌های باباطار بیشتر به لهجه لری سروده شده و از نوع فهلویات (پهلویات) و ترانه‌های معمول در نقاط مختلف ایران است. بیشتر این دوبیتی‌ها به زبان محلی و شبیه به لغت‌های لری می‌باشد.
باباطاهر عاشق خداوند، طبیعت و انسان بودن است. در کلامش بارها از کوهستان‌ها، دشت‌ها و رودخانه‌های زیبای ایران‌زمین، رفتار و اخلاق خوب و ستایش خداوند سخن می گوید. باباطاهر انسان‌ها به ارزش نهادن به زندگی سفارش می‌کند؛ زندگی‌ای که در آن کمال و طی کردن درجات انسان بودن، حرف نخست را بزند. در دوبیتی‌های باباطاهر مکررا سخنانی دیده می‌شود که شامل پندها و اندرزهای وی به آیندگان است.
مکن کاری که بر پا سنگت آید
جهان با این فراخی تنگت آید
و فردا نامه‌خوانان نامه خوانند
تو را زنامه خواندن ننگت آید

عطار نیشابوری
محمد فریدالدین عطار نیشابوری از بزرگان ادبیات فارسی در اواخر سده 6 و اوایل سده 7 هحری می باشد .

نام او «محمد»، لقبش «فرید الدین» و کنیهاش «ابوحامد» بود و در شعرهایش بیشتر عطار و گاهی نیز فرید تخلص کرده است. نام پدر عطار ابراهیم (با کنیهی ابوبکر) و نام مادرش رابعه بود. پدرش از اهالی زروندکدکن در اطراف نیشابورخراسان بود.

نام آثار عطار بدین شرح است:

  • منطقالطیر
  • مصیبت نامه
  • الهی نامه
  • اسرارنامه
  • مختارنامه
  • خسرونامه
  • جواهرنامه
  • شرح القلب
  • دیوان قصاید و غزلیات.
منطِقُالطِّیر نام کتابی است به زبان فارسی نوشتهی عطار نیشابوری. این کتاب که در قرن ششم هجری قمری برابر با ۱۱۷۷ میلادی به شکل شعر نوشته شده، دارای محتوای عرفانی است و شامل حدود ۴۵۰۰ بیت است.

مرحلهها و منازل در راه پوییدن و جُستن عرفان یعنی شناختن رازهای هستی در منطقالطیر عطار هفت منزل است. او این هفت منزل را هفت وادی یا هفت شهر عشق مینامد. هفت وادی نامبرده به ترتیب بدین صورت است: طلب، عشق، معرفت، استغناء، توحید، حیرت و فقر. در داستان منطقالطیر سی مرغ (پرنده) برای یافتن سیمرغ یا همان حقیقت به سفری پرمخاطره دست میزنند و در واپسین وادی با نگریستن در آینه حق درمییابند که آن سیمرغ مطلوب خودشان هستند. با این خودشناسی، و با راهنمایی «حق» آن مرغان جذب وجود بیکران حق میشوند

اقبال لاهوری
محمد اقبال لاهوری یا علامه اقبال (
اردو: علامہ محمد اقبال) (۱۸ آبان۱۲۵۶سیالکوت تا ۱ اردیبهشت۱۳۱۷لاهور) شاعر، فیلسوف، سیاست‌مدار و متفکر مسلمان پاکستانی بود، که اشعار زیادی نیز به زبانهای فارسی و اردو سروده‌است. اقبال نخستین کسی بود که ایدهٔ یک کشور مستقل را برای مسلمانان هند مطرح کرد که در نهایت منجر به ایجاد کشور پاکستان شد. اقبال در این کشور به طور رسمی «شاعر ملی» خوانده می‌شود.[۱]

مولوی

جلال ‌الدين محمد بلخي در ۶ ربيع الاول سال ۶۰۴ هجري قمري در بلخ(ولايتي در افغانستان امروزي) زاده شد. پدر او مولانا محمدبن حسين خطيبي است که به بهاءالدين ولد معروف شده است. و نيز او را با لقب سلطان العلماء ياد کرده اند. بهاء ولد از اکابر صوفيه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالي مي پيوست. وي در علم عرفان و سلوک سابقه اي ديرين داشت و از آن رو که ميانه ي خوشي با قيل و قال و بحث و جدال نداشت و علم و معرفت حقيقي را در سلوک باطني مي دانست و نه در مباحثات و مناقشات کلامي و لفظي، پرچمداران کلام و جدال با او از سر ستيز در آمدند. به درستي معلوم نيست که سلطان العلماء در چه سالي از بلخ کوچيد، به هر حال جاي درنگ نبود و جلال الدين محمد ۱۳ سال داشت که سلطان العلماء رخت سفر بر بست و بلخ و بلخيان را ترک گفت و سوگند ياد کرد که تا محمد خوارزمشاه بر تخت جهانباني نشسته به شهر خويش باز نگردد. پس شهر به شهر و ديار به ديار رفت و در طول سفر خود با فريدالدين عطار نيشابوري نيز ملاقات داشت و بالاخره علاءالدين کيقباد قاصدي فرستاد و او را به قونيه دعوت کرد. او از همان بدو ورود به قونيه مورد توجه عام و خاص قرار گرفت. سرانجام شمع وجود سلطان العلماء در حدود سال ۶۲۸ هجري قمري خاموش شد و در ديار قونيه به خاک سپرده شد. در آن زمان مولانا جلال الدين گام به بيست و پنجمين سال حيات خود مي‌ نهاد، مريدان گرد او ازدحام کردند و از او خواستند که برمسند پدر تکيه زند و بساط وعظ و ارشاد بگسترد.
همه کردند رو به فرزندش / که تويي در جمال مانندش
شاه ما زين سپس تو خواهي بود / از تو خواهيم جمله مايه و سود
سيد برهان الدين محقق ترمذي مريد صديق و پاکدل پدر مولانا بود و نخستين کسي که مولانا را به وادي طريقت راهنمايي کرد. وي ناگهان بار سفر بر بست تابه ديدار مرشد خود سلطان العلماء در قونيه برسد. شهر به شهر راه پيمود تا اين که به قونيه رسيد و سراغ سلطان العلما را گرفت غافل از آن که او يکسال پيش از اين خرقه تهي کرده و از دنيا رفته بود. وقتي که سيد نتوانست به ديدار سلطان العلماء نائل شود رو به مولانا کرد و گفت در باطن من علومي است که از پدرت به من رسيده اين معاني را از من بياموزيد تا خلف صدق پدر شويد. مولانا نيز به دستور سيد به رياضت پرداخت و مدت نه سال با او همنشين بود و زان پس برهان الدين رحلت کرد.
بود در خدمتش به هم نه سال / تا که شد مثل او به قال و به حال
طلوع شمس
مولانا در آستانه چهل سالگي مردي به تمام معني و عارف و دانشمند دوران خود بود و مريدان و عامه مردم از وجود او بهره ها مي‌ بردند تا اين که قلندري گمنام و ژنده پوش به نام شمس‌الدين محمد بن ملک داد تبريزي روز شنبه ۲۶ جمادي‌الاخر سال ۶۴۲ هجري قمري به قونيه آمد و با مولانا برخورد کرد و آفتاب ديدارش قلب و روح مولانا را بگداخت و شيدايش کرد.(در اين ملاقات کوتاه وي دوره پرشوري را آغاز کرد. در اين دوره که سي سال از حيات مولانا را شامل مي شود، مولانا آثاري برجاي گذاشته است که جزو عالي ترين نتايج انديشه بشري است.) و اين سجاده نشين با وقار و مفتي بزرگوار را سرگشته کوي و برزن کرد تا بدانجا که خود، حال خود را چنين وصف مي کند:
زاهد بودم ترانه گويم کردي سر حلقه بزم و باده جويم کردي
سجاده نشين با وقاري بودم بازيچه کودکان کويم کردي


مهدی اخوان ثالث

مهدي اخوان ثالث ( م - اميد ) در سال 1307 هجري شمسي در مشهد قدم به عرصهء هستي نهاد. نام پدرش، علي و نام مادرش مريم بود. پدر ِ مهدي از مردم يزد بود كه در جواني به مشهد مهاجرت كرده و در اين شهر سكونت اختيار نموده و ازدواج كرده بود. وي به شغل داروهاي گياهي و سنتي مشغول بود. اخوان به هنگام تولد با يك چشم واردِ اين جهان شد اما پس از مدتي چشمِ ديگر او به‌روي عالم و آدم باز شد، خود در اين باره مي گويد: « پدر من عطار - طبيب بود و مادر هم كارش خانه‌داري و بعدها هم دعاگويي و نماز و طاعت و زيارت امام رضا و از اين قبيل. بعد از مدتي با درمان‌هاي پدر و دعاهاي مادر ونذر و نيازهايش آن چشم ديگر را هم به دنيا گشودم. خدا به من رحم كرد و الا حالا دنيا را با يك چشم مي‌ديدم. اما حالا با دو چشم مي بينم.»مهدي اخوان ثالث تحصيلات ابتدايي و متوسطه را در زادگاه خود به پايان رسانيد و فارغ التحصيل هنرستان صنعتي شد. گرايش به هنر موسيقي، قسمتي از فعاليت‌هاي دوران كودكي مهدي اخوان ثالث را تشكيل مي‌داد او مي‌گويد : « مشكلي كه من داشتم در ابتداي كار پيش از كار شعر، پدرم مردي بود ـ يادش برايم گرامي ـ كه به قول معروف قدما روي خوش به بچه نمي‌خواست نشان بدهد، به پسرش به فرزندش يعني اخم‌ها در هم كشيده و از اين قبيل و من مانده بودم چه كنم، پيش از شعر، من با موسيقي سرو كار پيدا كرده بودم، پيش استاد سليمان روح افزا مي‌رفتم و همچنين پسرش ساز مي‌زدم، تار ... من نمي‌گذاشتم پدر بفهمد كه من با ساز سر و كار دارم، چون مي‌دانستم تعصبش را. برادرش را وادار كرد كه تار را دور بيندازد و كار نكند و اينها، تار برادرش را كه عموي من باشد، من گرفتم و خلاصه اينها. »
بدين ترتيب كودكيِ وي با هنر شعر و موسيقي درهم آميخت هرچند پدرش معتقد بود كه «صداي تار همان صداي شيطان است» و او را از نزديك شدن به موسيقي باز مي‌داشت، او در اين‌باره مي‌گويد : « [پدرم] گفت: باباجان اين كار را ديگه نكن. گفتم چه كاري؟ گفت هموني كه گفتم. خوب البته فهميدم چي مي‌گه. بعد گفتم چرا آخه باباجان، مثلاً به چه دليل؟ گفت كه دليلش رو مي‌خواي؟ گفتم: بله. گفت: اين نكبت داره، صداي شيطان‎ِ ... و از اين حرف هايي كه مي شد نصيحت كرد ...
از استادانِ دوران كودكي مهدي اخوان ثالث در زمينه موسيقي، سليمان روح افزا يكي از نوازندگان تار بود. در شعر و شاعري نيز اين حركت در منزل مهيا گرديد؛ پدرش از آنجاييكه به شعر علاقه داشت انگيزهء لازم را در مهدي بوجود آورد، و در اين مسير معلمش پرويز كاويان جهرمي نيز از او حمايت نمود. چيزي نگذشت سر از «انجمن ادبي خراسان» درآورد و با بزرگان شعر آن روزگار از نزديك آشنا شد. از استاداني كه او در اين انجمن با آنها آشنا شد استاد نصرت (منشي باشي) شاعر خراساني بود كه اخوان ثالث درباره او چنين تعريف مي كند: « در خراسان وقتي كه تازه به شاعري رو كرده بودم ( سال هاي 23- 24 ) به يك انجمن ادبي دعوت شدم كه استاد كهنسالي به نام نصرت منشي باشي در صدر آن بود. هر وقت شعر مرا مي‌شنيد مي‌پرسيد تخلصتان چيست؟ او واجب مي‌دانست كه هر شاعري تخلصي داشته باشد و من نام ديگري نداشتم، سرانجام خودش نام اميد را به عنوان تخلص بر من نهاد ... ».
مهدي اخوان ثالث در سرودن شعر به سبك كلاسيك در قصيده سرايي (به شيوه اساتيد كهن خراسان و خاصه منوچهري) و غزلسرايي (ارغنون از جمله فعاليت‌هاي اين دوره اوست) و نيز به سبك نو (به شيوه نيما ، مانند مجموعه زمستان) طبع آزمايي كرد.
اخوان در سال 1329 با ايران (خديجه) اخوان ثالث، دختر عمويش ازدواج نمود. حاصل اين ازدواج سه دختر به نام هاي لاله، لولي، تنسگل و سه پسر به نام هاي توس، زردشت و مزدك علي مي‌باشد. از حوادث دلخراش دوره زندگي اخوان مي‌توان مرگ دو فرزندش را نام برد. در سال 1342 تنسگل دختر سوم وي هنوز چهار روز از تولدش نگذشته بود که فوت كرد و در سال 1353 دختر اولش لاله در رودخانهء كرج غرق گرديد، اين دو واقعه ضربهء سختي بر او وارد كرد. از ديگر رويدادهاي زندگي مهدي اخوان ثالث، حوادث پيش از انقلاب و قرارگرفتن وي در صفِ مخالفين رژيم بود. پس از كودتاي 28 مرداد سال 32، ايران چهرهء ديگري به‌خود گرفت و نظام سياسي-فرهنگي جامعهء آن‌زمان به‌كلي دگرگون شد. اخوان نيز مانند بسياري از اهل قلم، دستگير و روانهء زندان شد. او در اين زمان از امضاي تعهدنامه جهت آزادي از زندان امتناع كرد و ناگزير چند ماه در زندان ماند؛ اخوان در شعر ِ «نادر يا اسكندر» لحظه‌اي تصور مي‌كند كه مادرش به ديدار او مي‌رود و از او مي‌خواهد كه با امضاي تعهدنامه از زندان آزاد شود اما اخوان نمي‌پذيرد :
«... باز مي‌بينم كه پشت ميله‌ها مادرم استاده با چشمان تر
ناله‌اش گم گشته در فريادها گويي از خود پرسد «آيا نيست كر؟»

فریدون مشیری

فریدون مشیری در سی ام سال 1305در تهران متولد شد در دوران خردسالی به شعر علاقه داشت و در دوران دبیرستان و سال اول دانشگاه دفتری از غزل و مثنوی ترتیب داد .
مشیری شاعری است صمیمی و صادق که شعرش آینه تمام نمای احوال و صفات اوست ادیبی که در همه حال حرمت زبان و اهل زبان را حفظ می کند.
اندیشه هایش انسان دوستانه است و برای احساسات و عواطف عاشقانه از لطیف ترین و زیباترین واژه ها و تعبیرها استفاده کرده است
مشیری در سوم آبان ماه 1379در سن 74 سالگی دار فانی را وداع گفت
یادش گرامی
خوب خوب نازنین من !
نام تو مرا همیشه مست می کند
بهتر ازشراب
بهتر از تمام شعرهای ناب !
نام تو اگر چه بهترین سرود زندگیست
من تو را
به خلوت خدایی خیال خود :
"بهترین بهترین من "خطاب می کنم ،
بهترین بهترین من!

9.اگر یه گوشه تاریک توی یه کوچه ی بن بست توی تاریکی شب با یه رزل اوباش گیر بیفتی بهت بگه تموم پولاتو بده چیکار میکنی؟؟؟؟میترسی؟؟؟؟عکس العملت؟؟؟

تمام پولمو میدم فقط سلامتیم برام مهمه
10.اهل غیبت کردن هستی؟؟؟چرا؟؟؟نظریت چیه درباره اینکار کلا؟؟؟یه توضیح کامل بده به من

اهل غیبت نیستم اصن کار پسندیده ای نیست از کارایی که تو خونواه شما رسمه بابا بهنامم یادم نداده

بازمیگردم پارمهر جونم
(خسته هم نباشی عزیز دلم
)



مرسی بشی چند بم نقدی دیگه نیای اقا منو بیاید از این صندلی جدا کنید
 
آخرین ویرایش:

غزاله20

عضو جدید
1- چرا صد در صدی وجود نداره؟(به نظر من اگه تعاریف مشخص باشن وجود داره و ابهام تو تعاریف و درک متفاوت هست گاهی!)

2- برای درک حقیقت جایگاه عقل و احساس کجاست؟

3- تا حالا یهو تغییر کردین اگه اره چطور؟(از نظر فکری)

4- یه تعریف از علم بگین؟(از خودتون)

5- یه ادم میتونه فکر نکنه؟میتونین یه ثانیه به هیچی فکر نکنین؟
 

غزاله20

عضو جدید
6-شمابه خصوصیات متولدین هر ماه اعتقاد دارین؟

7-چیزی که نه راست باشه و نه دروغ چیه؟

8-تا حالا بحثای منو شما نتیجه ای داشته؟چرا؟

9- به نظر شما دختر خوب بودن سخت تره یا پسر خوب بودن؟چرا؟

10- یه ادم باید چه چیزایی رو درمورد خودش بدونه تا بتونه بگه تا حدودی خودشو میشناسه؟
 

غزاله20

عضو جدید
1. چقد به دعا اعتقاد دارین؟
2. در مورد عکس پروف قبلی تون توضیح می دین؟
3. مهریه تون چه مقداره؟
4. با داداش یا پدر؟
5. با چه رنج سنی راحت تر ارتباط برقرار می کنین؟
 

غزاله20

عضو جدید
6. مشورت می کنین؟ در چه زمینه هایی و با چه کسانی؟
7. بزرگترین آرزوی بچگی هاتون؟ بهش رسیدین؟
8. شیرین ترین خاطره از بچگی ها؟
9. اگر روزی همسرتون بخواد حجابتون رو تغییر بدین(کم یا زیاد)، چه واکنشی نشون میدین؟
10. اوقات تنهایی رو چطور سر می کنین؟
 

غزاله20

عضو جدید
11. مهمترین معیار انتخابتون برای ازدواج چی هست؟
12. بیشتر منطقی هستین یا احساسی؟ جایگاه هرکدوم توی زندگی؟
13. مرز بین حق و باطل؟
14. هدفتون از زندگی؟
15. چقد منو می شناسین؟
 

غزاله20

عضو جدید
1=ماشین مورد علاقت چیه؟

2=چرا از خودت یه عکس تو پروف نمیزاری ببینیم؟


4=دوست داری مدیر بشی داخل باشگاه؟

5=چرا بهنام دس از سرت برنمیداره؟:surprised:

6=میدونی سرکاری؟:d
فهمیدی 3نداشت
 

غزاله20

عضو جدید
امشب اخرین شب صندلی داغته این سوالارو جواب بده

خوشحالی یا ناراحت که داره تموم میشه؟

چیزیم بهت اضافه شد ازین صندلی داغ؟

اگه بگن یه بار دیگه میتونی شرکت کنی میکنی؟

چقد از سولارو یه کم پیچوندی ؟

به عنوان حسن ختام یه چیزی بگو ....
 

غزاله20

عضو جدید
1.دوست داشتین آدمین بودین؟
2.بهترین نقدی که از شما شده چی بوده؟
3.وقتی کم میارین چی کار می کنین؟
4.دوست دارین فیلم ببینین؟اگه دوست دارین چه فیلم هایی؟
5.خوشبختی رو در چی می بینین؟
 

غزاله20

عضو جدید
6.طرفدار کدوم تیمه خارجی هستین؟
7.غذا بلدین درست کنین؟
8.به خودتون تا چه اندازه افتخار می کنین؟
9.تا چه اندازه غرور دارین؟
10.تا حالا استادی حقتونو خورده؟اگه خورده شما چیکار کردین؟
 

غزاله20

عضو جدید
11.چقدر شخصیت خودتون رو قبول دارید؟
12.بهترین تفریحتون چیه؟
13. الان عصبانی هستی؟
14. به نظرت من میخوام نابودت کنم
15. چرا اخه من با دشمنم خب؟؟؟؟
 

غزاله20

عضو جدید
1.تا حالا رو ضعیف تر از خودت دست بلند کردی؟یا داد کشیدی؟:w02:
2.تا حالا تو خیابون آشغال ریختی؟چی ریختی و چندبار؟
3.تا حالا سی دی یه خواننده رو کپی کردی؟؟کودوم خواننده؟؟
4.فجیع ترین جنایتی ک تو بچگی رو حیوونا پیاده کردی چی بوده؟:surprised:
5.تا حالا ریا کردی؟چ کاری ؟جلوی کیا؟
 

غزاله20

عضو جدید
6.تا حالا شده بخوای خرخره ی یکی از بچه های باشگاهو بجوی؟کی؟(ستاد ایجاد نفاق!!:d)
7.تا حالا رقصیدی؟؟
8.تا حالا آنتن بودی؟:w07:؟
9.دمای صندلیت الان چقده؟؟
10.ب نظرت من الان مشمول سوال 6 شدم یان؟؟
 

غزاله20

عضو جدید
1. به نظر قبلا باشگاه بهتر و جذابتر بود یا الان ؟
2. کسی که اولین بار وقتی عضو شدی توی باشگاه باهاش دوست شدی کی بود ؟
3. سفر رو دوست داری ؟
4. کدوم فصل رو بیشتر دوست داری؟
5. رنگ مورد علاقه ات؟
 

غزاله20

عضو جدید
6. زمان مدرسه کدوم درس رو بیشتر از همه دوست داشتی؟
7. به نظرت اراک چطور شهری بود؟
8. بچه که بودی چه شغلی رو دوست داشتی؟ (مثل اکثر دخترا پزشکی؟)
9.نمیخوای اومدنه من به صندلیتو خیرمقدم بگی؟
10. چرا نمیتونی نفس بکشی؟
 

غزاله20

عضو جدید
1.چایی خوری؟کم یا زیاد؟سبز یا سیاه؟کی ها بیشتر میخوری؟


2.وقتی میخوای بخوابی؟کل چراغارو خاموش میکنی؟یا یکیرو روشن میداری؟


3.وقتی عصبانی میشی چیز میزم خراب میکنی؟پرت میکنی؟میشکونی؟یا کنترل میکنی؟


4.تاحالا شده تو خیابون بالا بیاری؟

5. چرا این شکلی هستی:mad:
 

غزاله20

عضو جدید
1.تاحالا شده تو صورت کسی عطسه کنی؟یا تو صورتت عطسه کنن؟عطسه ازادو دوست داری یا اینکه دستمال بذاری؟

2.از چه شکلی خوشت میاد؟مربع یا..........؟

3.چندبار سوار هواپیما شدی؟

4.نظرت درمورد من چیه؟

5.تاحالا بهت پیشنهاد قلیون شده؟
 

Tik TAAk

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلوم پارمهر...شاعر میگه گناه من چیه که جووونم و اینطوری...(سوالات از ذهنم همینجوری تراوش میکنه کسی نیس جلوشو بگیره...دی)

1. دوستت غزاله خانوم چرا دوتا محل سکونت داره....؟ مگه میشه ادم همزمان دو جا باشه؟

2. میدونی غزاله به عربی معنی چی میده؟ اگه نمیدونی تا بگم جدی جدی...دی

3. دوست داری شووور اینده ت کچل باشه...؟

4.اهان یادم اومد قضیه اون رستوران چینی فرض اولبه رو بر این میگیریم...که یه اقای چینی صفر شما رو دعوت کرده... خواسته بهت محبت کنه اون نمیدونه شما مسلمونی

میره سفارش میده تو هم میخوری فک میکنی گوشت بره سفارش داده.....؟؟؟؟؟

5.اگه فرض کنیم با چندتا از دوستات قاچاقی با کشتی میرین استرالیا... تو مسیر کوسه چندتا از دوستاتو میکشه تو چه حسی بهت دست میده؟

6.قرار بود کامپوت بهم بدیاااااااا یادت رف؟

7. بنظرت چند سال ازت کوچیکترم... 7. از خواننده های عرب کیو دوس داری؟

8. اگه بخوای کادو برام بخری چی میخری؟

9. منو با شکلک نشون بده؟

10. ایا بنده وکیلم؟

11. امار مردمو خوب میگیری ایا؟ تا حالا چن بار امار گرفتی؟
 
آخرین ویرایش:

bajelan25

اخراجی موقت
سلامکی دوبار بیش ....
اومدم..خودت گفتی بیا...
بی مقدمه شروعکی می نمایم ...
// چرا ...اخر همه سوالا میاد..برا چی...
//سپک تاکرا بازی کردی..اشنایی داری..از کجا اومده....
/// از کی ..چرا...چگونه...متنفر شدی...
/// مدیر اجرایی رو فرقشو بگو با خودت....
//چرا فک میکنی عینک افتابی بهت میاد....
//دویس داری با کی یا کیا بری خرید...خودت چیز بخری ها..
//دویست و پنجاه ...چیو یادت میندازه....
//تا حالا به کسی چشمککی زدکی....
//اگه یه روزی امریکا نفهمی کنه و حمله کنه دوس داری کدوم شهره ا رو بمبارون کنه.....
//اولین چیزی که به ذهنت میادو بگو..
=خمیدگی
=الکترون ولت
=چنگ مین دوسو
=هله اشلونک
=مرگ موش
=تیتی هانری
=مدیریت کلان شهری
=احمد الدوغی..ناصر زبرماوی
=تو ..او ..خانواده
=مریضم
=وات تایم ایز ایت
=نمره 20
=موج تک پالس
=قل مراد
=البرت جکسون هانتریش انیشتن برگر
==های هیتلر..
 

parmehr

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
چیه خو!
سلام داداش محمد بابا صندلی داغ بترکون بابا دینامیت بابا حرفه ای :D
1-به نظر تو کدوم یکی از کلمات زیر منو توصیف میکنه ؟کدوم تو رو؟!!چرا؟
ماه،
آسمون،یخ،شن و ماسه،آتیش،جاده،آب
ماه
اسمون
اتیش
اب
تو

یخ
شن
ماسه
اب
من
حالا یهنی چی برام توضیح بده خوو


2-این آمبولانسای بهشت زهرا که میندازن تو خط ویژه و آژیر کشون میرن هدفشون چیه؟
الف -اون مرحوم دیرش شده.

ب -عزرائیل پشت فرمونه.

ج- دارن یکی رو میبرن بکشن.

د -دوس دارن!!
دوس دارن توکه راننده امبولانساشون نیستی نمیدونی چه کیفی داره وختی همه تو رتفیکن تو توخط ویجه باشی

3-مردی با زنی در خیابان راه میرفتند.
گشت ارشاد سوال کرد که چه نسبتی با هم دارید ؟

مرد گفت : مادر شوهر این زن ، با مادر زن من ، دختر و مادر هستند.

نسبت این مرد و زن چیه !؟
احتمالا نوه خواهر خاله کوچه پسرس

کشته مرده سوالاتم اصن در حد تیم ملی بلدی
ای بلد ای وارد ای صندلی اتیش بزن:D


4-اگر یه روز از خواب بیدار بشی و ببینی تموم زندگیت یه فیلم بوده ،اسم فیلمت رو چی میذاری !؟
همه چی ارومه خخخخخ خعلیم ارومه اصن یه وضی:D

5-یه دروغ بزرگ اما قشنگ درباره من بگو!!!!
تو خعلی پسر ارومی هستی والااااااا
مدیونی خیال کنی دورغه


6-ایران به کشورهای دیگر نفت میفروشه بشکشو پس میگیره یا با بشکه میده؟!؟!؟!؟

مگه بشکه ها از ارث پدریه منه که بدونم میخوان میدن نمیخوان پس میگیرن والا تو همه چی دخالت تو کار دولتم دخااااالت والاااااا:surprised:

7-
اگه یه تابلو تو آسمون باشه که همه ی دنیا اونو ببینند" روش چی مینویسی؟
به زندگی لبخند بزن


8-
اگه دونفر دارن غرق میشن(گفتی شنا رو دوس داری) کدومشونو نجات میدی؟ اونیکه دوستش داری یا اونیکه دوستت داره،چرا؟

اول اونی که دوسم دارو نجات میدم

بعد کسی که دوسش دارمو
چون اونی که دوسم داره به گردنم حق داره ولی اونی که من دوسش دارم حقیه که خودم دارم حاضرم از حقم بگذرم


9-اگه خدا ۲۴ ساعت بهت اجازه گناه بده چیکار میکنی؟
تو اون 24 ساعت فقط دعا میکنم :smile:
چون وقتی وقت داشتم دعا کنم گناه کردم


10-به این عکس چن ثانیه نگا کن!

http://www.www.www.iran-eng.ir/attachment.php?attachmentid=102054&d=1339522350

رنگاشون فرقی میکنن؟!!!

.
.
حالا انگشتتونو بذارین رو خط جداکننده شون!!!

چرا؟
برو بچه جان حمید در جریانه ماخودمو تاپیک معما داریم ملتو سرکار میذاریم تو نموخواد مارو سر کار بذاری والاااااا
خو تصویرش سه بعدیه خخخخخخ خطای دید باعث میشه خیال کنی رنگاش متفاوته

مثل اینکه پارمهر این بوی سوختنی از طرف تو میاد ها!

نه همه چی ارومه من چقدر خوشحالم....
داداش محمد مرسی بشی ممنونم که تو این چند روزه همراهی کردی:D
عالی بودی
 

parmehr

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
سری هشتم:(8 سری رو قول داده بودم:D)
دنیا دار مکافاته مرجی خانووووم نوبت مام میرسه خخخخخ

1.سوالات زیر رو بجواب:
اگه یه ماهی از سال بودی :
اردیبهشت:D
اگه روز هفته بودی :
یک شنبه
اگه یک عدد بودی :
7هفت
اگه یه همراه بودی :
اول خخخخخخ

اگه یه نوشیدنــی بودی :
شربت گلاب:D
اگه یه گناه بودی:
گناه انجام نشده
اگه یه درخت بودی :
سپیدار
اگه یه گل بودی :
مریم
اگه یه آب و هوا بودی :
بارونی
اگه یه رنگ بودی :
سبز
اگه یه پرنده بودی :
گنجشک
اگه تاریخ بودی :
25 مهر
اگه یه فیلمـ بودی :
کمدی
اگه یه فعل بودی :
بودن
اگه یه صدا بودی:
ساز
اگه یه خیابون بودی :
بی انتها
اگه یه پنجره بودی :
همیشه باز رو به بهشت
اگه یه پزشک بودی :
کودکان
اگه یه وسیله آشپزخانه بودی:
قوری( عخش چایی)
اگه یه ساز بودی :
گیتار
اگه یه کتاب بودی:
نخونده
اگه یه شعر بودی :
شعر نو
اگه یه اسمـ بودی:
فقط پارمهر
اگه طبیعت بودی:
سبز
اگه یه حس بودی :
لامسه
اگه یه بازی بودی :
ماریو
اگه حکمـ دادگاه بودی :
محکوم به زندگی
اگه یه میوه بودی :
گیلاس
اگه یه هنــر بودی:
نوازندگی
اگه یه جاده بودی:
کوهستانی پر از گردنه
2.به خبرهایی که توی نت پخش میشند چقدر اعتماد داری؟ مثلا فلان مجری فلان جرم رو مرتکب شده؟؟یا فلان بازیگر اینکارو کرده
کلا به اخبار نتی بی اعتمادم:D

3.یکی رو انتخاب کن:


زندگی متاهلی یا مجردی ؟
زندگی با عشق

قدرت یا معرفت ؟

معرفت

فست فود یا غذای خونگی ؟

غذای خونه

آدم ِ خاکی یا آدم ِ پاستوریزه ؟

خاکی شسته شده

گریه یا خنده؟؟؟

خنده بی غصه

سفرهای زیارتی یا سیاحتی؟؟؟

زیارتی- سیاحتی تفریحی گردشی


عشق یا نفرت؟؟

عشق بی منت

خواهر یا برادر؟؟

خواهر و برادر هر دوش لازمه

روز یا شب؟؟؟

روز کنار شب قشنگه شب وقتی صبح طلوع کنه زیباست
ولی روز

شمال یا جنوب؟؟؟

شمال...دریا خخخخخ:D

شرق یا غرب؟؟؟
نه شرقی نه غربی جمهوری اسلامی

اروپا یا آمریکا؟؟؟

افریقا...اتیوپی

موبایل یا تلفن خونه؟؟؟

موبایل

آره یا نه؟؟؟

معلومه بعله...خواستگاری کردی کلک


4.توی شرایطِ بسیار خطرناک می تونی کسی رو که قصد داره عزیزِت رو به قتل برسونه بکُشی؟

تو اون شرایط من هر کاری ممکنه بکنم دم پرم نباش

5.شنیدی که میگن داغ ترین جای جهنم برای کسانیه که در لحظات حساس سکوت اختیار می کنند؟؟ تا حالا شده با سکوتت سر کسی رو به باد بدی؟یا کسی با سکوتش بهت ضرر زده باشه؟

شده با سکوتش بهم ضربه بزنن اما من بخشیدم امیدوارن نرن جهنم


6.مهم ترین فاکتور های تو برای سنجیدن ِ ی انسان چیه ؟ ( یعنی بخوای بفهمی ک آدم هست یا نه ! )

علائم انسانیت.....میتونی چک کنی....حرف میتونه بزنه....میتونه فکر کنه....پا داره....گوش داره....زبون داره....حس داره.....

چیه فکر میکنی مسخرت میکنم نه
میتونه حرف دلشو بدن ترس بزنه
میتونه جز خودش به دیگرانم فکر کنه
میوته تو دوران سختی هم پای مشکلاتت باشه
زبون داره میتونه وقتی ظلمو دید حرف بزنه
حس داره تا خوشحالیاتو درک کنه...هم صدای شادیات بشه
پس ادمه روش حساب کن


7.نظرتو درباره ی تصاویر زیر بگو:



اقا نکن کت شلوارمو تازه از خشک شویی گرفتم اتوش به هم میخوره



عهه چه جاده طولانی یعنی بنزینم بس میشه برسم خونه مرجی اینا یه شام توپ بزنم

تصویر سوم نیومد:D

8.رنگ اینایی رو که میگم بگو لطفا و یه جمله براشون بنویس
:
خدا:
سفید- خدایا با سفیدیات سیاهی دله مارو بپوشون
آدم:
خاکستری- نیدونم رنگ خاکستری ادما از الودگی شهراست یا الودگی دلا
فرشته:
بی رنگ- وقتی فرشته ها اسیر مادیات دنیا نمیشن پس رنگی نمیشن
شیطان:
سیاه- شیطان بر انسان سجده کن دیگر نمیخواهیم خاکستری باشیم دهه سجده کن شرو بکن در جهنمو بذار ببندن:D
زندگی:
سبز- روح سبز زندگی تو افق رویا محو نمیشهمرگ:
قرمز-مرگ جاده ای بساز میخواهم معبودم را ببینم
عشق:
نیلی- عشق من اون کسیه که غرورمو حفظ کنه

نفرت:
سرمه ای- نفرت باعث کدر شدن روح زیبای دوستداشتن شده و ما بیخبریمگذشت:
صورتی- وقتی بخاطر بودن دیگران هستیه خودتو فدا کردی گذشت نداری گـــــذشـــــت داری خخخخخخ:D
بهترین دوستت(گذشته/حال):
سحر-بهترین دوست مثه نون شبه واجبه
آب:
بنفش-اب و وقتی ابرنگ توش بریزی بنفش بشه خعلی خواستنی میشه تست کن
بهشت:
رنگاوارنگ- بهشت جای اونایی که رنگ دلاشون خاکستری نشد
جهنم:
قهوه ای- امیدوارم مرجی بره جهنم بسوزوننش کشت مارو رو این صندلی اصن یه وضی

کودکیت:
سفید-بچگیامون رنگ خدا بودیم هنوز اسیر رنگای دنیا نشده بودیم
مدرسه:
ابی- روپوش مدرسمون همیشه ابی بود
دانشگاه:
فسفری- بابا ول کن مگه دانشگاه رنگ داره
دانشگاه فقط درس داره

سربازی:
خاکی- سربازی وطن بیاید منو از دست مرجی نجااااات بدید
مهمونی:
طلایی- انقدر خانوما تو مهمونیا طلا جوهر میندازن فقط همین رنگ به نطرم اومده
توبه:
سفید- پاکی محض وقتیه که با دلو جون توبه کنی

9.فک میکنی چند صفحه بشه صندلی داغت؟سوختی؟؟؟؟دوس داری بازم بسوزی؟؟؟چرا سوالای صندلی داغ محدودیت داره؟؟؟نظر کلیت درباره ی صندلی داغ؟؟؟
فکر کنم خلاصه دیگه اخرامه صندلیم باشه من عمرم کفاف نمیده جیزغاله شودم...م با اونایی که هیزم کش این صندلی بود کار دارم حالااااا

10.به نظرت چرا من سوالام داره ته میکشه؟؟؟فقط 8 سری پرسیدم که!پارمهر نظرت چیه که بیام از اون سوالای خانمان سوز بپرسم،از اونایی که از پریسا پرسیدم،که باید داستان بنویسی
به نظرم تو کم اوردی خخخخخخخ:D
باز میگردم بهدنا
صندلی تعطیله

مرسیبشی من دستم بهت نرسه فخط:D
 

parmehr

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
سلام...ما امديم... مقدم مان پرنور...دي ...همه وایسادن دم در میگن تو بده...چون یوسف.sh اومده دی....
سلام من اگه کاری نکرد تو اخراج شی:D
1. شاغلي؟اگه اره كجا؟
اره دانشگاه..استادم سلام کن به استاد:D

2.چرا دخترا خيالاتي هستن؟
چون تو واقعیت فقط پسرای بلا نسبت شوما بی خاصیت دوروبرشونن مجبورن به رویا های فانتزی پناه ببرن والاااا:D

3. چرا وقتي از دخترا ميپرسي ماشين چي دوس داري؟ ميگن شاسي بلند؟چرا اسم ماشينارو نميارن؟ مثلا: بي ام و ... فيات...فراري...لامبورگيني و...بنز
کدومش الان شاسی بلند بود مجید جان دلبندم
اگه اسمشو نیارن خعلی بهتر از اینه که مثه تو سوتی بدم خووووو

4.تا حالا از نزديك معتاد صفر ديدي؟
نه چیجور جونوری هس حالا خطرناکه گازم میگیره


5. شده. قدم بزني بيرون يهو يه ديووونه صفر بهت گير بده؟
نه خدایا ترس بر داشتااااا


6. ليمو طالبي يا دو سيب نعناع؟
هان ...هوم... هیم...بی سوال نمونی داداش یوسف
همون نعنا خای خوبه میسازم

7.واسه تقويت موهات شامپو چي استفاده ميكني؟ سانسلك...هد اند شُلدر...كلير...پرت پلاس...پرژك...صحت...پاوه...بوژنه؟؟؟
اوه روزانه خخخخخخخ
از موهام معلوم نی

8.پس چي شد اين شارژ 20 توماني؟؟؟ بپيچوني به حميد ميگم...تا فردا بايد رو حسابم باشه...

واسه چیته شارژ داداش به دوس دخترت بگو برات بفرسته


9.صف نون ميري؟

نشده تاحالا پیش بیاد اره مگه چشه
این نت بذاره حتما میرم


10. شخصيت هاي زير رو به بچه هاي باشگاه تشبيه كن...تام...جري... اسپايك(اون سگ بزرگه)...بانچ( اون گربه سياهه)...نيبولز(اون موش كوچيكه)انجلا( گربه سفيده دوست دختر تام).. صاحب خونه(اون زن سياهپوسته كه هميشه سر نداره)

من همچین جسارتی به دوستام نمیکنم
شرمنده...از جواب دادن معذورم
مرسی بشی داداش سوالات خوب بود ولی معلومه ته کشیده هااااا
 

parmehr

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
تكبير...تكبير...تكبير...صلوات بلند ختم كن...صلي علي محمد جلاد پارمهر امد...دي

سلام داداش یوسف...خوش اومدی:D

چگونه اي...؟ كم كم بايد تسليم بشي پارمهر بله اينجورياس...دي
پليز پاسخ مناسب دهيد...
مگه تاحالا پاسخ نامناسب دیدی از من نه اگه دیدی بگو به عمو حمید بگم یه اخطار بت بده هااا تعارف نکن

1.چرا اكثر مردها بوي پاشون مياد؟ بجز من...دي
لابدو سیرو پیازو با پوست میخورن
2.دوشيزه مكرمه محترمه پارمهر براي بار دوم ميپرسم محل سكونتم كجاست؟ ميدوني
کرمانشاه سیتی
3. بهترين پيتزا فروشي تهرون كجاست بنظرت؟ مهمونم كن ادرس بده تا بيام...دي
پیتزا 0099 ولیعصر تو فردا برو یه فلافل بخور دم خونتون من پولشو با شارژ میفرستم برات خخخخخخ:D
4. اگه ملياردر باشي اولين چيزي كه به ذهنت ميرسه بخري چيه؟
دارو برای بیمارستان ...تجهیزات برای مدارس بی بضاعت....خونه برای زاغه نشینا
5. اصلا بنده وكيلم ايا؟
خیر بهنام وکیله بیخود خودتو ننداز وسط وکلا والااااا
6.تا حلا زنبور نيشت زده؟
نه میدوارم این اتفاق ناخوشایند هرگز نیوفته
7. دوسداشتي تحصيلات حوزوي داشته باشي؟ اگه جوابت مثبته خب چرا نرفتي؟ امكانشو كه داشتي؟
نه اما در حد تحصیلات حوزوی اطلاعات دارم اگه سوالی داشتی مطرح کن من کالا در همه زمینه اوستام
8.دوشيزه مكرمه محترمه پارمهر براي بار سوم ميپرسم محل سكونت بنده كجاس؟ ميدوني؟
همدان سیتی

9. دوسداري باز سوال بپرسم يا ديگه كافيه؟
دیگه تموم شد صندلی داریم کرکررو میکشیم ببین لای در نمونی بچه برو زودتر جانمونی قفلشه دیگه بیرون اوردنت با پیرجوهه ها گفته باشم


10. سخن اخر نظرت راجع به من و سوالام چي بود؟ ببخش زياد اذيتت كرديم
سوالات در کل لوس بود ......خخخ:D..... نه داداش در کل بی نمک بود .....خخخ:D........... نه الان خیال کردی بت میگم خعلی خوب بودی....:D
خب حقیقتش خوب بود اما مرسی بشی خعلی اذیت کردی امیدوارم کچل بشی بچه:D

...خداحافظ...
خداحافظ داداش کوجا من هستم تو باگاه تاپیکو میبندیم سوال داشتی بیا پروف در خدمتیم
مرسی بشی داداش یوسف سوالات عالی بود همشون انشالله صندلی خودت:D
 

parmehr

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
سلام خوش اومدید داداش:d
دوست داري چند سال عمر كني؟؟؟؟
دوستدارم زیاد عمر کنم ولی نه اونقدر که از کار افتاده بشم
دوست داري چي بپوشي؟
دوستدارم لباسای رنگی بپوشم مثه شمالی های قدیمی عاشق لباساشونم تو پس از باران نشون میدادااااا:d
دوست داري چي بخوري؟
چیزای ترش
لوشک
قره قروت
الوچه جنگلی
دوست داري كجا بري؟
سفرای فضایی
دوست داري كجا زندگي كني؟
تو ابرا اونجا که پای ادم به زمین نمیرسه

دوست داري با كي زندگي كني؟
با کسی که عاشقم باشه...منو قد چشماش بخواد هی وای من

دوست داري چه ماشيني سوار بشي؟
ماشینی که دنده هوایی داشته باشه مثه مال کاراگاه گجت تا وختی تو ترافیک موندم بزنم دنده هوایی:cool:
دوست داري آدم فضايي بودي؟
ادم فضایی؟؟؟خو اگه شکل ظاهریمون همینجوری باشه عیبی نداره:cool:
خوشم نیاد یه چشم سه تا دست و 8تا پا داشته باشمااااا:w25:

دوست داري يه انگشت نداشته باشي اما ده ميليارد تومان پول داشته باشي؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نه هرگز هیچی در مقابل سلامتی نمیخوام:D
مرسی بشی داداش خوب بود:D صندلی رو به اتمام
 

parmehr

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
سوالای منو و انیس
سلام داش موحصن:D انیس زبون داره سوال داشته باشه میاد تکو تنها با شجاعت میپرسه

جمع اژدها چی میشه؟
میشه وااااای چقدر اژدهاااااااا
چهل دزد بغداد چند نفر بودن مال کجا بودن؟؟؟؟؟؟؟اسم همشون رو بگو همراه با نام پدر
محسن - انیس-رضا-هومن-بهرام-منصور-علی-شهاب-بهنام-احسون- مرجی- نیلو-غزاله- پارمهر- پری-محسن - انیس-رضا-هومن-بهرام-منصور-علی-شهاب-بهنام--احسون- مرجی- نیلو-غزاله- پارمهر- پری- محسن - انیس-رضا-هومن-بهرام-منصور-علی-شهاب-بهنام-احسون- مرجی- نیلو-غزاله- پارمهر- پری

سلنا گومز یا ممد بوقی؟
ممد بوقی خخخخخخخ

شیب زاویه در صورتی ک m مساوی با 5 باشه چنده؟

180منهای 55+36-12به تون 13 اگه حساب کردی واسه ماهم بفرست اقا معلمون دفتر فیزیکمون قراره ببینه
اگه جای خدا بودی چکار می کردی؟
میومدم رو زمین سر اونایی که دارن نعمتشو میخورنو کفر میگن داد میزندمو می گفتم ای نمک نشناساااااااا

چرا دیگه دنیا جای آدمای مشتی نیست؟
چون ادمایی که مشتی بودن پشت پا خودن
چرا یاس تو آهنگش میگه ده آخه نوکرتم؟


چرا نمیگه قه نوکرتم؟

نشنیدم لابد ضرورتی نداشته والاااا بی شوخی
اول گره اختراع شده یا اول سیم هدفون؟

اول گره بود
بعد مرغ اخرم تخم مرغ هدفون چیه خخخخخخخ

تو توالت خوردی زمین؟
نه خدا قسمت کنه یه بار بخوریم زمین ملت بخندن شاد شن
والاااا
خدایا این شادیارو از ملت ما نگیر

کسی با جارو افتاده دنبالت تاحالا؟ تعریف کن
نه ولی یه بار رفتم شهرستان خونه یکی از اقوام رفتم دم در همسایشون توپم افتاده بود
تو حیاطشون زنگشونو زدم زنگه از این قدیمیا بود خخونه هم از اون قدیما از این زنگ بلبلیا داشتن
زنگو زدم دیدم بلبله نخوند
دوباره زدم نخوند باز سوم تا جون داس
شتم فشار دادم
یهو یارو اومد تو حیاط داد زد کییییییییییییییییییه:mad:
من شانس اوردم دسشویی رفته بودم قبلش والا.......
هیچی من دوتا پا داشتم دوتا غرض کردم تا خونه فامیلمون دوییدم درو بستم:D

اگه جای نیوتن بودی سیب میفتاد عکس العملت چی بود؟
اگه شاسه منه سیب میوفتاد میخورد تو سرم ضربه مغزی میشدم هیچی که هیچی :D
ولی اگرم ضربه مغزی نمیشدم لابد سیبرو میخوردم هیچی که هیچی
اگرم سیبرو نمیخوردم لابد سیبه کرمو بوده خلاصه هیچی که هیچی:D
مرسی بشی داداش محسن با انیس یا بی انیس تصمیم با توهه:D
 

ooshkhan

اخراجی موقت
سلام پارمهر...تورو خدا اينقد اسرار نكن...خب باشه گريه نكن اومدم...دي

ااز رو جنازه م رد شي بذارم اين تاپيك قفل بشه...دي

1.در جواب سلام استاد تو چي ميگي؟( تو استاد)

2. از كجا فهميدي پسرا بي خاصيتن؟تو جوابات خوندم...دي

3. دجال ترين پسر باشگاه كيه؟

4.يه فكري بكن اخراج بشم؟

5. تا حالا فالگير بهت گير داده بگه دختر بيا فال ات بگيروم پنجه افتاب؟

6.چرا ميگن پول چرك كف دسته؟

7. هزار پا چندتا پا داره؟

8. اگه دستت بيوفتم؟!

9. نظرت راجب به مشخصاتم چيه؟ تو باشگاه؟

10. تا حالا شهر ما اومدي؟
 

"Coral"

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
1.به نظرت اصن من کم میارم دخی؟چرا؟
2.نفر بعدی صندلی داغ کیه؟یه سوال پیش پیش ازش بپرس؟
3.تو چرا صندلیتو نمیخوای تمدید کنی؟میترسی؟
4.پارمهر خدا وکیلی چقدر سوختی؟
5.با همه ی کسانی که تو صندلی داغت بودن یه داستان خیلی خوشگل بساز
خسته نباشی
 

"Coral"

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
1.به نظرت اصن من کم میارم دخی؟چرا؟
2.نفر بعدی صندلی داغ کیه؟یه سوال پیش پیش ازش بپرس؟
3.تو چرا صندلیتو نمیخوای تمدید کنی؟میترسی؟
4.پارمهر خدا وکیلی چقدر سوختی؟
5.با همه ی کسانی که تو صندلی داغت بودن یه داستان خیلی خوشگل بساز
خسته نباشی
 

parmehr

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
1-شباهت آمازون با باشگاه رو بگو؟
هیچ شباحتی ندارن
ولی تفاوت زیاد دارن خواستی تو سری بعدی بپرس جواب بدم مگه بیکارم سوالی که نپرسیدی من جواب بدم

2-چرا وقتی گرسنه میشی مثل برچسب میچسبی تو یخچال؟
پس برم بچسبم به لوستر حرفا میزنی موحصن جان تنها جایی که تو خونه شفا میده یخچاله
3-تو بچگی چند بار جات رو خیس کردی؟
چمیدونم زیاااااد لابد از بابام بپرس:D
4-یکیش رو که آبروت جلو تمام فامیل رفت تعریف کن
وا مگه سنم قد میده تعریف کنم:whistle:
5-خاطره لیز خوردن تو برف ها رو که ملت بهش خندیدن تعریف کنه
یه بار رفته بودیم پیست بعد ماشینمون رو یخا لیز میخورد نمیتونستیم حرکتش بدیم همه دختر بودیم
دوستم گفت من میرم پشت فرمون شما هم هل بدین
ماهم رفتیم هل بدیم یهو چندتا پسر به رگ غیرتشون برخورد اومدن هل دادان یهو با زور اونا
ماشین لیز خورد جلو من که به خیال خودم داشتم هل میدادم زیر دستم خالی شد
با فک افتادم رو یخ خلاصه کلی خیطو پیت شدیم خخخخخ:D

6-تا حالا دلت لرزیده؟مگه تو دل زلزله میاد؟ریشتر زلزله دلت چند بود؟
اره وقتی یه چیزی خیلی خیلی احساسمو تحریک کنه ته دلم میلرزه
البته خیلی وقته این چیزا کم شده همون انسان دوستی کمک به هم نوع
ریشتر دل من زیاد بالا نیس زیر 4

7-تکیه کلام بابا و مامان و خاله و تمام فامیل و کلی از بچه های باشگاه رو بگه مخصوصا من:cool:
بابام شاد باشید:D
عمو حمید حله حله:D
شهاب زشتو:D
تو تکیه کلام نداری داری کچل:D

8-چرا وقتی ریمل میزنی دهنت باز میمونه؟ارتباط داره فکت به چشات؟
مگه تو منو میبینی ؟کلک دوربین گذاشتی روبرو میز ارایشم
من ریمل نمیزنم چشام حساسیت داره
9-اسم مدیرهای باشگاه رو بنویس بگو ازشون یه انتقاد کنه از منم انتقاد کن:cool:


[h=4]*Chakavak* طراحی و گرافیک,[/h]

  • کنکور و تحصیلات تکمیلی
*زهره* زبان انگلیسی


[h=4]...Melody تالار عکس[/h]

[h=4]A.S.Roma برنامه نویسی[/h]

[h=4]afsoon6282 مهندسی کشاورزی[/h]

[h=4]amir ghasemiyan مهندسی کامپیوتر,[/h]
[h=4]ARAMESH بخش فرهنگی,[/h]

  • مهندسی نساجی
[h=4]Arch-Azadehمهندسی شهرسازی[/h]

[h=4]Audi.R8 مهندسی شیمی,[/h]

  • کتاب ، جزوه ، مجله و مقاله

[h=4]BIGHAM کتاب های مهندسی برق[/h]

[h=4]canopus راز موفقیت,[/h]

  • پزشکی و بهداشتی - زیبایی

[h=4]Civil Boy تالار عکس[/h]

[h=4]Data_art تالار هنر[/h]

[h=4]DDDIQمهندسی شهرسازی,[/h]

  • مهندسی معماری

[h=4]dzzv_13 مهندسی فناوری اطلاعات[/h]

[h=4]E . H . S . A . N تاریخ و مبانی نظری معماری,[/h]

  • مهندسی معماری

[h=4]Ehi کنکور و تحصیلات تکمیلی[/h]

[h=4]F@tima s332 مهندسی فناوری اطلاعات[/h]

[h=4]ghazal1991 مديريت[/h]

[h=4]hadi.textile64 مقالات نساجی,[/h]

  • مهندسی نساجی

[h=4]HaMiD.TcI تالار موبايل[/h]

[h=4]Hamid MB زنگ تفريح[/h]

[h=4]helensj دانشگاه مجازی معماری,[/h]

  • مهندسی معماری

[h=4]hmdjmlهندسی نفت[/h]
[h=4]hosseinassar مهندسی برق[/h]

[h=4]Ice Man مهندسی برق[/h]Iman Gom مهندسی صنایع


[h=4]JavadMessi تالار اسلام و قرآن[/h]

[h=4]kachal63 مسابقه بهترین عکس[/h]

[h=4]k_siroos مهندسی شیمی[/h]

[h=4]m4material مهندسی مواد و متالورژی[/h]

[h=4]Martiآموزش نرم افزارهای معماری[/h]Send PM ايميل

[h=4]mary90 مهندسی پلیمر,[/h]

  • مهندسی پلیمر و نانو
mmbidhendi مهندسی عمران



[h=4]mohsen-gh فلسفه[/h]

Res [h=4]MOΣIN مهندسی نفت[/h]

[h=4]nafis.68 مقالات درخواستی فارسی,[/h]

  • مقالات درخواستی لاتین,
  • مقالات علمی و پسوردهای دانشگاهی

[h=4]naghmeiraniادبیات[/h]namavar1989 مهندسی مواد و متالورژی



... [h=4]nazliii مخابرات[/h]

[h=4]neda1362مقالات علمی و پسوردهای دانشگاهی[/h]

[h=4]negin17h مهندسی رباتیک,[/h]

  • مهندسی کامپیوتر

[h=4]nice_Alice ریاضی[/h]

[h=4]ni_rosa_ce منابع طبیعی[/h]

[h=4]orkideh4 زیست شناسی[/h]

[h=4]Persia1 زبان انگلیسی[/h]psychic مهندسی فناوری اطلاعات


[h=4]raha تالار هنر,[/h]

  • مهندسی معماری

[h=4]russell مهندسی کامپیوتر[/h]

[h=4]s1m5j8دفاع مقدس[/h]
[h=4]sabahat قرآن كريم[/h]
[h=4]Schneider بخش كامپيوتر و اينترنت,[/h]


[h=4]Setayesh مهندسی نساجی[/h]sh85 مهندسی برق


[h=4]Sharif_مهندسی کامپیوتر[/h]

[h=4]Sinai مهندسی آب[/h]

[h=4]S i s i l بهداشت و زیبایی,[/h]

  • تغذیه,
  • دانستنی های پزشکی,
  • دندانپزشکی,
  • پزشکی و بهداشتی - زیبایی
[h=4]sogol1681 روانشناسی[/h]

[h=4]Sohrab.net شبکه و امنیت[/h]
[h=4]solar flare علوم زمین[/h]

[h=4]Sparrowمهندسی مکانیک,[/h]

  • مهندسی هوافضا

[h=4]termah شیمی[/h]
[h=4]tj88 مقالات درخواستی لاتین[/h]

[h=4]tsp.co مهندسی مکانیک[/h]

[h=4]V A H ! Dمهندسی صنایع[/h]

[h=4]YAGHOT SEFID تالار نجوم[/h]

[h=4]zahra1386کتاب ها ، مقالات و مولتی مدیای اموزشی[/h]

[h=4]Zanetiمکانیک جامدات,[/h]

  • مکانیک خودرو,
  • مکانیک سیالات

[h=4]Ziba__Ahmad pour مهندسی عمران[/h]
[h=4]افشـین راهنمای سایت,[/h]

  • صنایع غذایی
[h=4]اوای علم تالار مشاوره[/h]
[h=4]حــامد مهندسی شیمی[/h]
[h=4]زهرا فرشیدمهندسی کشاورزی[/h]

[h=4]سرمد حیدری مهندسی شیمی,[/h]

  • مهندسی نفت
سروش7 مهندسی مکانیک

[h=4]فانوس تنهایی گفتگوی آزاد[/h]
[h=4]محـسن ز ادبیات[/h]
[h=4]ملیسا داستان نوشته ها,[/h]
[h=4]میثم...ساخت و تولید,[/h]

  • سامانه های تولید انرژی و قدرت,
  • مهندسی تاسیسات
Sهدیه. مهندسی شهرسازی

کربلایی
گلابتون

[h=2]پیرجو[/h]Admin
EhsanCh

H-Admin
دنشجو

انتقاد نداشتم از هشون تشکر میکنم اگه شایستگی نداشتن که مدیر نمیشدن یکیشون همین عموحمید خوشتیپه خودمون:gol::gol::gol::gol:
مرسی بشی :D
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا