و تو فکر میکنی
زندگی چند بار اتفاق میافتد؟
و تو فکر میکنی
يک سيب چند بار میافتد
تا نيوتن به سيب گاز بزند
و بفهمد
چه شيرين میبود
اگر میتوانستيم
به آسمان سقوط کنيم؟
چند بار؟
*****************
عباس معروفی به سال ۱۳۳۶ خورشیدی در تهران متولد شد. فارغ التحصیل هنرهای زیبای تهران در رشته هنرهای دراماتیک است و حدود یازده سال معلم ادبیات در دبیرستانهای تهران بودهاست.
نخستین مجموعه داستان او با نام «روبه روی آفتاب» در سال ۱۳۵۹ در تهران منتشر شد. پیش و پس از آن نیز داستانهای او در برخی مطبوعات به چاپ میرسید اما با انتشار «سمفونی مردگان» بود که نامش به عنوان نویسنده تثبیت شد.
در سال ۱۳۶۹ مجله ادبی «گردون» را پایه گذاری کرد و بطور جدی به کار مطبوعات ادبی روی آورد. سبک و روال وی در این نشریه با انتظارات دولت ایران مغایر بود و موجب فشارهای پی در پی و سرانجام محاکمه و توقیف آن شد.
معروفی در پی توقیف «گردون» ناگزیر به ترک وطن شد. او به آلمان رفت و مدتی از بورس «خانه هاینریش بل» بهره گرفت. اما پس از آن برای گذران زندگی دست به کارهای مختلف زد؛ مدتی به عنوان مدیر یک هتل کار کرد و پس از آن «خانه هنر و ادبیات هدایت» را که کتابفروشی بزرگی است در خیابان کانت برلین، بنیاد نهاد و به کار کتابفروشی مشغول شد. و کلاسهای داستان نویسی خود را نیز در همان محل تشکیل داد و در حال حاضر از طریق این کارها روزگار میگذراند.
او سردبیر نشریه ادبی گردون بود که توقیف شد
*****************
ما بلد نيستيم از خدا
استفاده کنيم
مثلاً گلدانش را آب بدهيم
موهاش را نوازش کنيم
لبهاش را ببوسيم
دستش را بگيريم در خيابان
نازش کنيم شبها
تا آرام بگيرد
برای دوزار
خرجش میکنيم
قهر میکند
میرود ...
زندگی چند بار اتفاق میافتد؟
و تو فکر میکنی
يک سيب چند بار میافتد
تا نيوتن به سيب گاز بزند
و بفهمد
چه شيرين میبود
اگر میتوانستيم
به آسمان سقوط کنيم؟
چند بار؟
*****************

عباس معروفی به سال ۱۳۳۶ خورشیدی در تهران متولد شد. فارغ التحصیل هنرهای زیبای تهران در رشته هنرهای دراماتیک است و حدود یازده سال معلم ادبیات در دبیرستانهای تهران بودهاست.
نخستین مجموعه داستان او با نام «روبه روی آفتاب» در سال ۱۳۵۹ در تهران منتشر شد. پیش و پس از آن نیز داستانهای او در برخی مطبوعات به چاپ میرسید اما با انتشار «سمفونی مردگان» بود که نامش به عنوان نویسنده تثبیت شد.
در سال ۱۳۶۹ مجله ادبی «گردون» را پایه گذاری کرد و بطور جدی به کار مطبوعات ادبی روی آورد. سبک و روال وی در این نشریه با انتظارات دولت ایران مغایر بود و موجب فشارهای پی در پی و سرانجام محاکمه و توقیف آن شد.
معروفی در پی توقیف «گردون» ناگزیر به ترک وطن شد. او به آلمان رفت و مدتی از بورس «خانه هاینریش بل» بهره گرفت. اما پس از آن برای گذران زندگی دست به کارهای مختلف زد؛ مدتی به عنوان مدیر یک هتل کار کرد و پس از آن «خانه هنر و ادبیات هدایت» را که کتابفروشی بزرگی است در خیابان کانت برلین، بنیاد نهاد و به کار کتابفروشی مشغول شد. و کلاسهای داستان نویسی خود را نیز در همان محل تشکیل داد و در حال حاضر از طریق این کارها روزگار میگذراند.
او سردبیر نشریه ادبی گردون بود که توقیف شد
*****************
ما بلد نيستيم از خدا
استفاده کنيم
مثلاً گلدانش را آب بدهيم
موهاش را نوازش کنيم
لبهاش را ببوسيم
دستش را بگيريم در خيابان
نازش کنيم شبها
تا آرام بگيرد
برای دوزار
خرجش میکنيم
قهر میکند
میرود ...