حرف های عاشقانه
- شروع کننده موضوع negin:-
- تاریخ شروع
ماه از آن بالا خودی می نمایاند که هست هنوز.
همیشه آن بالا بوده است،
هر وقت که بالا را نگاه کردم.
همیشه آن بالا هست.
نگاه می کند...
گوش می کند...
همیشه هست،
وقت شادی ها، وقت غر زدن ها،
روزهای عاشقی، روزهای مهربانی،
روزهای سفر، روزهای زندگی، روزهای ...
روزهایی که حرفی بود برای زدن،
روزهایی که سکوتی بود برای شنیدن!
شاید که نشانی از هستی است،
یا که نماد عشق است.
شاید که خود زندگی است
با تمام تنهایی اش
هر چه هست،
ماه من بوده همیشه،
.
.
.
آری...
ماه من است!
همیشه آن بالا بوده است،
هر وقت که بالا را نگاه کردم.
همیشه آن بالا هست.
نگاه می کند...
گوش می کند...
همیشه هست،
وقت شادی ها، وقت غر زدن ها،
روزهای عاشقی، روزهای مهربانی،
روزهای سفر، روزهای زندگی، روزهای ...
روزهایی که حرفی بود برای زدن،
روزهایی که سکوتی بود برای شنیدن!
شاید که نشانی از هستی است،
یا که نماد عشق است.
شاید که خود زندگی است
با تمام تنهایی اش
هر چه هست،
ماه من بوده همیشه،
.
.
.
آری...
ماه من است!
زودتر بيا
من زير باران ايستاده*ام
و انتظار تو را می*کشم
چتری روی سرم نيست
می*خواهم قدم*هايت را، با تعداد قطره*های باران شماره کنم
تو قبل از پايان باران می*رسی
يا باران قبل از آمدن تو به پايان می*رسد؟
مرا که ملالی نيست
حتی اگر صدسال هم زير باران بدون چتر بمانم
نه از بوی ياس باران *خورده خسته می*شوم
نه از خاکی که باران ،غبار را از آن ربوده است.
هر وقت چلچله برايت نغمه*ی دلتنگی خواند
و خواستی ديوار را از ميان ديدارهايمان برداری بيا
من تا آخرين فصل باران منتظرت می*مانم ...
من زير باران ايستاده*ام
و انتظار تو را می*کشم
چتری روی سرم نيست
می*خواهم قدم*هايت را، با تعداد قطره*های باران شماره کنم
تو قبل از پايان باران می*رسی
يا باران قبل از آمدن تو به پايان می*رسد؟
مرا که ملالی نيست
حتی اگر صدسال هم زير باران بدون چتر بمانم
نه از بوی ياس باران *خورده خسته می*شوم
نه از خاکی که باران ،غبار را از آن ربوده است.
هر وقت چلچله برايت نغمه*ی دلتنگی خواند
و خواستی ديوار را از ميان ديدارهايمان برداری بيا
من تا آخرين فصل باران منتظرت می*مانم ...
حرمت تگهدار
دلم ، گلم
که این اشک خون بهای عمر رفته من است
میراث من!
نه به قید قرعه نه به حکم عرف
یک جا سند زده ام همه را به حرمت چشمانت
به نام تو
حرمت نگه دار گلم دلم
اشکهایی را که خونبهای عمر رفته ام بود
آری گلم دلم
حرمت نگهدار
که این اشکها خونبهای عمر رفته من است
سر گذشت کسی که هیچ کس نبود
و
همیشه گری می کرد
بی مجال اندیشه به بغضهای خود
تا کی مرا گریه کند ؟ تا کی؟
به کدام مرام بمیرد؟
آری گلم دلم
ورق بزن مرا
و به آفتاب فردا بیندیش که برای تو طلوع می کند
با سلام و
عطر آویشن
دلم ، گلم
که این اشک خون بهای عمر رفته من است
میراث من!
نه به قید قرعه نه به حکم عرف
یک جا سند زده ام همه را به حرمت چشمانت
به نام تو
حرمت نگه دار گلم دلم
اشکهایی را که خونبهای عمر رفته ام بود
آری گلم دلم
حرمت نگهدار
که این اشکها خونبهای عمر رفته من است
سر گذشت کسی که هیچ کس نبود
و
همیشه گری می کرد
بی مجال اندیشه به بغضهای خود
تا کی مرا گریه کند ؟ تا کی؟
به کدام مرام بمیرد؟
آری گلم دلم
ورق بزن مرا
و به آفتاب فردا بیندیش که برای تو طلوع می کند
با سلام و
عطر آویشن
ذهن من امشب !
فقط تصویری از توست !
در خیالم گیسوانت - چونان آبشار !
ازپنجره چشمم جاریست !
ذهنم تبلور حس غریبی است !
لبخندی گویا به انتظارم
در بن بست خیال مانده است !
آبشار نگاهت !
مرا خیس از عرق شرم می کند !
پنجره اما بی روزن - باد را به ستیز می خواند !
قلب شیشه ای ره آورد سفر غربت توست !
من اما بی هیچ واکنشی
به انتظار زیر درخت بید - بیتوته کرده ام !
مرا دریاب !!
فقط تصویری از توست !
در خیالم گیسوانت - چونان آبشار !
ازپنجره چشمم جاریست !
ذهنم تبلور حس غریبی است !
لبخندی گویا به انتظارم
در بن بست خیال مانده است !
آبشار نگاهت !
مرا خیس از عرق شرم می کند !
پنجره اما بی روزن - باد را به ستیز می خواند !
قلب شیشه ای ره آورد سفر غربت توست !
من اما بی هیچ واکنشی
به انتظار زیر درخت بید - بیتوته کرده ام !
مرا دریاب !!
مرا زمانی از دست دادی
كه میان روزمرگی هایت گم شده بودی
و تو فرصت آن را نداشتی
كه دلتنگم باشی
عجب از من!!!
... تمام دلمشغولی ام تو بودی...
تمامی دقایقم با تو می گذشت
اما حتی در لابه لای دفتر خاطراتت هم نبــــــــــــــــــودم !!!
كه میان روزمرگی هایت گم شده بودی
و تو فرصت آن را نداشتی
كه دلتنگم باشی
عجب از من!!!
... تمام دلمشغولی ام تو بودی...
تمامی دقایقم با تو می گذشت
اما حتی در لابه لای دفتر خاطراتت هم نبــــــــــــــــــودم !!!
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
[/FONT]
مَــלּ ، تـפּ ، اפּ ...
راحـــت بـــآش ، בیـــــگَر ایــــלּ ..
اפּل شخـــــصِ مُـــفــرَב ..،
بــــــہ בیــــگَر شخـــص هــــآ حســــפּב ے اَشــــ نمـــے شـَــوَב ...!
بـــــہ هَـــر کُــــدامـــ کـــــہ میــــخـפּاهــــے ..
ایـــלּ جُـــمـــلــہ ے مَـــنفــפּرِ בوســـتَــت בارَمـــ رآ ...
بِگـــــפּ !
راحـــت بـــآش ، בیـــــگَر ایــــלּ ..
اפּل شخـــــصِ مُـــفــرَב ..،
بــــــہ בیــــگَر شخـــص هــــآ حســــפּב ے اَشــــ نمـــے شـَــوَב ...!
بـــــہ هَـــر کُــــدامـــ کـــــہ میــــخـפּاهــــے ..
ایـــלּ جُـــمـــلــہ ے مَـــنفــפּرِ בوســـتَــت בارَمـــ رآ ...
بِگـــــפּ !
مـ ـن در ایـ ـن گـ ـورسـ ـتــانــ ..
اوجِ فـ ـرسـ ـودگـ ـے خـ ـود را طـ ــے مــے کـ ـنـمـ ..
مهـ ـم نیـ ـست کــہ جسـ ـمـمـ ..
زیـ ـر خـ ــاک نبـ ـاشـ ـد ...
وقـ ــے روحـ ـم در کوهـ ــے از گـ ـرد و غـ ـبــار ِ دلتنـ ـگـ ــے ...
هـ ـر روز متـ ـلاشـ ــے مـ ــے شـ ـود ....
اوجِ فـ ـرسـ ـودگـ ـے خـ ـود را طـ ــے مــے کـ ـنـمـ ..
مهـ ـم نیـ ـست کــہ جسـ ـمـمـ ..
زیـ ـر خـ ــاک نبـ ـاشـ ـد ...
وقـ ــے روحـ ـم در کوهـ ــے از گـ ـرد و غـ ـبــار ِ دلتنـ ـگـ ــے ...
هـ ـر روز متـ ـلاشـ ــے مـ ــے شـ ـود ....
مَـرآ فِـرشـتــہ خَـطـآب مَکـُטּ ..
وَقـتـے اِسـرار بـہ بـودَنـَمــ بَـر روے زَمـیـטּ وَحـشـے دارے ..
بُـگذآر بِرَوَمــ ..،
مَـטּ فِرشتــہ نـیسـتَمـ ..
مَـטּ فَقَطـ یِـک اِنسـآنَـمـ ..
اِنسـآنـے کـہ خـوآهـآטּ بـآزگَشـت اَست ..
اِنسـآنـے کـہ اَز جِسـمَش ..
نِفـرَت دارَد ...
وَقـتـے اِسـرار بـہ بـودَنـَمــ بَـر روے زَمـیـטּ وَحـشـے دارے ..
بُـگذآر بِرَوَمــ ..،
مَـטּ فِرشتــہ نـیسـتَمـ ..
مَـטּ فَقَطـ یِـک اِنسـآنَـمـ ..
اِنسـآنـے کـہ خـوآهـآטּ بـآزگَشـت اَست ..
اِنسـآنـے کـہ اَز جِسـمَش ..
نِفـرَت دارَد ...