حرف های عاشقانه

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
...............

...............

عاشقانه گفتی دوستم داری
اما عزیز من بدان ان دروغ رنگیت را هرگز باور نکردم
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
شکوه نمیکنم که دیگر حضور نداری
اخر خوب میدانم هرگز نباید حضور میداشتی
اما خوب میدانم
تنها نگاهم در نگاهت گم شده و هنوز هم نگاهم را نیافتم
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
نگاهم دیگر هیچ حسی ندارد
حتی لبخند نیز بر لبانم خشکیده
نمیدانم کدام
بی وفایی
این طور کرد با این دل من
 

corpse bride

عضو جدید
کاربر ممتاز
فراموشی
همه میگویند فراموشت کنم
اما هیچ کدام نمیفهن با فراموش کردنت
جانم را از دست میدهم

صبوری سخته اما فراموشی از اون هم سخت تره
اما از هر دو سخت تر اینه که ندونی باید فراموش کنی یا صبر ؟!!
 

corpse bride

عضو جدید
کاربر ممتاز
دستانت
حلقه می زنندبه دورکمرم ...
این تنها « پرانتز » دوست داشتنی زندگی من است...



[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بودنت را دوست دارم
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وقتی پنجه در کمرم حلقه میکنی
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و به آغوشت سفت مرا می فشاری
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و وادارم می کنی که به هیچ کس فکر نکنم
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif]جز توو !!!
[/FONT][/FONT]​
 

corpse bride

عضو جدید
کاربر ممتاز


تو آنقدر با گذشته بودی
که از من هم گذشتی!!!!

هنوز ای یار تنهایم
به دیدار تو می ایم
باز می ایم
اگر که فرصتی باشد
مجال صحبتی باشد
حرف خواهم زد
برای دیدن تو از
حادثه ها گذشتم
کفر اگر نباشد این
من از خدا گذشته ام
من از خدا گذشته ام
برای دیدن تو از
حادثه ها گذشتم
کفر اگر نباشد این
من از خدا گذشته ام
من از خدا گذشته ام
عذاب این دریده ها
مرا شکسته بی صدا
دستی بکش به زخم من
که از شفا گذشته ام
که از شفا گذشته ام
باورم کن باورم کن
من که با تو صادقم
اگه خستم ، یا شکستم
هرچه هستم ، عاشقم
هر چه هستم ، عاشقم
برای دیدن تو از
حادثه ها گذشتم
کفر اگر نباشد این
من از خدا گذشته ام
من از خدا گشذته ام
منو بشناس و باور کن
که خسته ام ، خیلی خسته ام
اما هستم
تهی ماند و نشد آلوده دستم
من به دنیا
دل نبستم
باورم کن ، باورم کن
من که با تو صادقم
اگه خستم ، یا شکستم
هر چه هستم ، عاشقم
هر چه هستم ، عاشقم
هر چه بلا کشیده ام
من از وفا کشیدم
چه از وفاداری این
اهل وفا گشته ام
من از وفا گذشته ام
برای دیدن تو از
حادثه ها گذشتم
کفر اگر نباشد این
من از خدا گذشته ام
کفر اگر نباشد این
من از خدا گذشته ام
 

corpse bride

عضو جدید
کاربر ممتاز
اشکهای من از غصه نیست
فقط...
چشمهای من خجالتیست
چشمانم به وقت دیدنت " عرق " میکند !
اما...
تو این را باور نکن...
غصه از اشکهای من میبارد...!

خواستم برای از دست دادنت اندکی اشک بریزم اما افسوس


اشکی ندارم چون همه اشک هایم را در راه به دست اوردنت ریخته بودم
 

corpse bride

عضو جدید
کاربر ممتاز
Love is Pure
Love is Sure
Love is sweet poison
that Doctors can't cure

عشق یعنی پاکی
عشق یعنی اطمینان
عشق یه زهر شیرینه
که دکتر ها نمیتونن درمانش کنن!

دکتر ها از من قطع امید کرده اند
چون هیچ کدام نمیتوانند تو را برایم تجویز کنند
میبینی لعنتی
چقدر دست نیافتنی هستی
 

corpse bride

عضو جدید
کاربر ممتاز
میخـــــواهــــم بــرایـــت تنهـــایـــی را معنــــی کنـــم!
در ســـاحــل، کنـــار جـــاده نشستــــه ای
هـــــــوای ســــرد ، صــــدای بـــاد
انتــــظار انتــــظار انتـــــظار
دســــتت مــــی ســــوزد بـا سیگـــار !
بــــه خــــودت مــی آیـــــی
یـــادت مــــی آیـــد دیگـــــر نــــه
کســـی اســـــت کــه از پشــــت بغلـــت کنــــد
نــــه دستــــی کـــــه شــــانــه هـــایـــــت را بگیــــرد
نــــه صـــدايــــی کـــه قشنـــگ تـــر از بـــاد بـــاشــــد
اســــم ایــــن تنهـــایــــی اســـــت!



اخرش دیوانه ام خواندند انها که نمیدانن خیالت منار من است می اییی مینشینی با من سخن میگویی سرت را روی شانه ام میگذاری شیطنت میکنی میخندی و پا میشوی میروی انها فقط خنده ها و حرف زدن های مرا می بینن و میگویند



دیوانه
 

negin:-

عضو جدید
کاربر ممتاز
هر بار که کودکانه دست کسی را گرفتم ؛

گم شدم ،

آنقدر که در من هراس گرفتن دستی هست ،

ترس از گم شدنم نیست ...


 

negin:-

عضو جدید
کاربر ممتاز
تازه فهمیدم :

عاشقی از آن کارهایی ست که من نمیاد

از آن نقش هایی است که نمی توانم برم در قالبش

نمی توانم خوب درش بیاورم

نمی توانم تحملش کنم

تازه فهمیدم

برای زنده ماندن لازم نیست

نگاهت ، نفست ، دلت

به کسی بند باشد

تازه فهمیدم

تقدیر بازی دست ها خالیست

تقدیر بازی اسم ها تنهاییست

تازه فهمیدم به این زندگی عادت کردم

به اینکه بهانه نباشم برای کسی

اینکه بهانه نباشد برایم کسی

اینکه می شود

تنهایی قدم زد

تنهایی آواز خواند

تنهایی رقصید

اینکه "من" هم برای خودش کسی ست

حالا بدون "تو" تازه فهمیدم...

و حالا ...

یاد گرفتم که از هیچ لبخندی

خیال دوس داشتن به سرم نــــزنـــد....

 

negin:-

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلتــــــــنـــــــــــــ ـــگی هایم را...


زیر دوش حمام می برم!



بغضم را...



میان شرشر آب داغ می ترکانم!


تا همه فکر کنند،


قرمزی چشمانم...


از دم کردن حمام است...!
 

negin:-

عضو جدید
کاربر ممتاز
زخمی بر پهلویم هست و

روزگار نمک می پاشد

و من پیچ و تاب می خورم

و همه گمان می کنند که من شادی می کنم ....

 

negin:-

عضو جدید
کاربر ممتاز
تمام می شوم شبی ...

فکرش را بکن !

یک روز می آیی و می بینی

نه من هستم ....

نه این کلمات ....



 

negin:-

عضو جدید
کاربر ممتاز
از ابتدای خیالت تا هر کجا که بروی ....

به هم می رسیم....

زمین بیهوده گرد نیست !!!!

 

negin:-

عضو جدید
کاربر ممتاز
فقط رفت

بدون كلامی كه بوی اشك دهد..

فقط رفت

بدون نگاهی كه رنگ حسرت داشته باشد

فقط رفت

و من شنیدم كه توی دلش گفت: "راحت شدم ..."


 

elena_75

عضو جدید
کاربر ممتاز




شب را دوستـــ ــ ـ دارم ...!

چرا که در تاریکـــ ـی ..

چهره ها مشخــــــ ـص نیست !!

و هر لحظــــــــ ـه ..

این امیـــــ ـد ..

در درونــــــ ــم ریشه می زند ...

که آمده ای ..

ولی من ندیده ام!

 

negin:-

عضو جدید
کاربر ممتاز
زیبایی زن در لباسهایی که می پوشد و در شکلی که دارد,

یا به طریقی که موهایش را شانه می زند نیست.

زیبایی زن باید در چشمانش دیده شود,

چون دریچه ای است به سوی قلبش،

جائیکه عشق سکونت دارد.



 

negin:-

عضو جدید
کاربر ممتاز
بعضی وقتا سکوت میکنی

چون اینقدر رنجیدی که نمی خوای حرفی بزنی ...

بعضی وقتا سکوت میکنی

چون واقعآ حرفی واسه گفتن نداری ...

گاه سکوت یه اعتراضه ،

گاهی هم انتظار ...

اما بیشتر وقتا سکوت واسه اینه که

هیچ کلمه ای نمی تونه غمی رو که توو وجودت داری ، توصیف کنه ...

 

negin:-

عضو جدید
کاربر ممتاز
در منی و این همه زمن جدا

با منی و دیده ات به سوی غیر

بحر من نمانده راه گفتگو

تو نشسته ای گرم گفتگوی غیر

غرق غم ، دلم به سینه می تپد

با تو بی قرار و بی تو بی قرار

وای از آن دمی که بی خبر زمن

برکشی تو رخت خویش از این دیار

سایه توام به هر کجا روی

سر نهاده ام به زیر پای تو

چون تو در جهان نجسته ام هنوز

تا که برگزینمش به جای تو

شادی و غم منی به حیرتم

خواهم از تو در تو آورم پناه

موج وحشیم که بی خبر زخویش

گشته ام اسیر جذبه های ماه

گفتی از تو بگسلم دریغ و درد

رشته وفا مگر گسستنی ست

بگسلم از خویش و از تو نگسلم

عهد عاشقان مگر شکستنی ست

فروغ فرخزاد
 

negin:-

عضو جدید
کاربر ممتاز
این روزها "بــی" در دنیای من غوغا میکند!

بــیکس ، بــیمار ، بــیزار ، بــیچاره بــیتاب ، بــیدار ، بــییار ،

بــیدل ، بـیریخت،بــیصدا ، بــیجان ، بــینوا

بــیحس ، بــیعقل ، بــیخبر ، بـینشان ، بــیبال ، بــیوفا ، بــیکلام

،بــیجواب ، بــیشمار ، بــینفس ، بــیهوا ، بــیخود،بــیداد ، بــیروح

، بــیهدف ، بــیراه ، بــیهمزبان

بــیتو بــیتو بــیتو......
 

negin:-

عضو جدید
کاربر ممتاز
می خواهم برگردم به روزهای کودکی آن زمان ها که : پدر تنها قهرمان بود .

عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد

بالاترین نــقطه ى زمین، شــانه های پـدر بــود ...

بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادر های خودم بودند .

تنــها دردم، زانو های زخمـی ام بودند.

تنـها چیزی که میشکست، اسباب بـازیهایم بـود

و معنای خداحافـظ، تا فردا بود...!


 

negin:-

عضو جدید
کاربر ممتاز
از ليوان‌ها

به ليوان ِ شكسته فكر مي‌كني

از آدم‌ها

به كسي كه به دست نياورده‌اي

به كسي كه از دست داده‌اي

هميشه

چيزي كه نيست

بهتر است
 
بالا