برای تو می نویسم

وضعیت
موضوع بسته شده است.

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
کاش یکی‌ بود که توی کوچه‌ها داد میزد
خاطره خشکیه…
خاطره خشکیه…
اونوقت همه ی خاطراتتو
همونایی که ارزش گرفتن دمپاییِ پاره هم ندارن
میریختم تو کیسه
و میدادم بهش
و میرفت ردِ کارش!
 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وقتی که قطره ها ..

می شویند غبار ..

از شاخ و برگِ درختان .. از برگ برگِ گُل

وقتی هوا .. تازه می شود ..

وقتی آسمان .. لبخند می زند به روی من

وقتی گنجشکِ عاشقی در کنارِ چشمه سار .. خنده می کند

وقتی هوا .. لبریز از عطرِ عاشقیست

نفس می کشم تو را در ذره ذره یِ هوا

با .. یادِ تو .. و .. دلت .. دلم را .. زنده می کنم

و ( تو )..

تا همیشه در نفسهایِ دلم می مانی ..

حتی اگر که ( من ) ..

برایِ تو و دلت .. تا همیشه کم باشم ..
 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تورا صادقانه می پرستم
و عاشقانه هایم را برای تو مینویسم
آری برای تو که آغوشت جای امن بودن است
و شانه ات تنها تکیه گاه من
دوستت دارم و برای خوشبختی ات سنگ تمام میگذارم

 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
ساבه که باشے!!
زوב"حل" مے شوے...

مے روند..

سر وقت"مسائـلهـ" בیگر...!!!
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
ایـטּ روزهــــا


از ڪِنارِ مـَטּ ڪہ ﻣﮯگُذَرے


احتیـــاطْ ڪـטּ


هِزاراטּ ڪارگَرْ دَر مـטּ


مَشغولِ ڪارَند


روحیــِــہ امــْ

دَر دَسْتـِـ تعویــض استـــْ



 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
کاش کمی میخواندی حرفهایم را که برایت مینویسم ولی افسوس که نمیخوانی
کاش کمی صدایم میکردی سالهاست نه چند ماه هست که منتظرتم اما برای من همچون گذشت سالها میماند این دوری
کاش تنها دوستم داشتی همان طور که من دوستت دارم اینگونه کمی این دل ارام میگرفت
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
خودت میدونی،میدونم دلیل رفتنت چی بود
اما میتونستی نری چرا میگی قسمت نبود؟

اگه قسمت نبود چرا تو موندی؟

 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سرم روی پاهایت بگذار
و با عاشقانه ترین بوسه ات موهایم را تزیین کن
سپس در گوشم از مکنونات دلت سخن بگو
سخن بگو تکیه گاهم
تابه همه دنیا ثابت کنم

وقتی در آغوش تو ام خوشبخت ترینم


 
آخرین ویرایش:

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چشمان پر از اشکم را به زمین دوختم
لبهایم را به دندان گرفتم
دستانم را در هم قفل کردم
وپاهایم را به اسارت زمین در آوردم
تا بتوانم با رفتن از زندگی تو خوشبختی را در آغوشت بیاندازم
وخود با کولباری از حسرت داشتنت به زندگی ام ادامه دهم
اما مهربونم مطمن باش هر زمانی که تو بخواهی به سویت پر میکشم و آسمان عشقت را ستاره باران میکنم
:redface:
 

Y..or..Z

همکار مدیر مهندسی مکانیک
کاربر ممتاز
چشمان پر از اشکم را به زمین دوختم لبهایم را به دندان گرفتم دستانم را در هم قفل کردم وپاهایم را به اسارت زمین در آوردم تا بتوانم با رفتن از زندگی تو خوشبختی را در آغوشت بیاندازم وخود با کولباری از حسرت داشتنت به زندگی ام ادامه دهم اما مهربونم مطمن باش هر زمانی که تو بخواهی به سویت پر میکشم و آسمان عشقت را ستاره باران میکنم:redface:
میشه بپرسم اینارو واسه کی نوشتین؟
 

Y..or..Z

همکار مدیر مهندسی مکانیک
کاربر ممتاز
برای کسی که یادش در اندیشه من اسمش در زبان من عشقش در قلب من خوشبختی اش آروزی من است:redface:
راستش من زیاد احساسی نیستم ولی اگه اونی که تو این همه دوسش داری تورو هم به همین اندازه دوست داشته باشه عالیه
 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
راستش من زیاد احساسی نیستم ولی اگه اونی که تو این همه دوسش داری تورو هم به همین اندازه دوست داشته باشه عالیه

آری آغاز دوست داشتن است
گرچه پایان راه نا پیداست
من به پایان دگر نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست


شاعر :فروغ فرخزاد

 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]همه دردهایت برای من[/FONT]

بیا خستگی ات را به آغوش من بریز

چشمانم، اشک هایت را هم پذیراست

و خنکای دستانم، تب تو را بهبود خواهد بخشید

درد هایت، همه برای من

من پیش ترها طعم رازهای تو را چشيده ام

خوب مي شناسمشان

مرا ببین که چگونه سکوت کرده ام در مقابلسرکشی هایت

بیا آغوش خسته ات را به آغوش من ببخش

تنها به آغوش من

فرقی نمی کند در آغوش کسی باشی یا کسی رازداردلت باشد یا حتی نه، نجوای دوست گونه ای داشته باشی بی آنکه من بدانم

بی آنکه من بدانم

که وقتی دو همراه، همراهی را بر می گزینند،حتی نجوای دوست گونه شان با هر نفر سومی، بی آنکه از آن با خبر باشند، کم از همبستریبا نفر سوم و نفرهای سوم نیست

[FONT=&quot]بیا و لطافت اندامت را به سختی بازوان منبسپار[/FONT]

مي خواهم كه خيس شوم

اگر در آغوش تو باشم، آغوشت برای من همارهبارش باران رحمت خداست

چتر ها را كناري بگذار، تا ميان گيسوانتخيس شوم و مثل همیشه، وقتی چتری در دست دارم، بی توجه به نگاه های پر از تلخند دیگران،جسارت خیس شدن را به هر دومان ببخشم

بعضی وقت ها، بعضی ها فقط چتر اند و چتر باقی می مانند

اما این بارانی که می بارد باران اسیدیست

از همان باران هایی که آدم ها را وحشی میکندو من را هم

من چتر توام زیر این باران های اسیدی

[FONT=&quot]و بی چتر ترین لحظات را به تو هدیه خواهمداد در میان باران های لذت بخش فصلی[/FONT]

چتر تو بودن هم برایم غنیمت است

مي داني رهايي، دلداري نمي خواهد

[FONT=&quot]اندكي آغوش دارم، بيا باهم تقسيم اش ميكنيم[/FONT]

تنها یک قدیس می تواند آغوش مهربان اش رابا تن خسته ای تقسیم کند

تن خسته ایی که ناگزیر بايد ممنوعه را بفهمد

ممنوعه هایی که من هیچگاه نفهمیدمشان

و همیشه آماده ترین انسانی بودم که ممنوعهترین اندام جسم و روحش را برای صادقانه ترین نگاه یک انسان، به حراج گذاشته است

[FONT=&quot]دلداری ام بده قدیس[/FONT]

دستان مرا هم بگير، تا پيچك اندام ات گردم

[FONT=&quot]شايد سكوت هم خسته است، از اين همه بي گناهيات[/FONT]

[FONT=&quot]وقتی حتی کائنات به تلاطم وحشی سیلاب سلاممی کنند، [/FONT]

[FONT=&quot]دیگر مجالی برای قاصدک نمی ماند[/FONT]

[FONT=&quot]پس، قرارمان اين شد[/FONT]:

تو زيباي من بماني و من سكوت هميشگي تو

دستان ام را محكم بفشار تا هميشه يادم بماندهستی و تنها برای من هستی

تنها برای من

سهم تو از من، آزادی مطلق و سهم من از تو،تنها صداقت هر آنچه تو می خواهی

اما مخواه که از این اندک نیز بگذرم کهاگر بگذرم از خود گذشته ام و دیگر در ادامه این رابطه، این من نیستم، دیگر تو مرا نداری،تو اویی را داری که من نیستم

هر چند که معتقدم ابدی شدن در هیچ قراردادینمی گنجد و آخرین قرارم پیش از تو قربانی قراردادها شد، اما دستان تو را به نشانه مهرمی فشارم و امیدوارانه مي انديشم اگر بی قراری را با تو تجربه کردم تنها از سر دلتنگینیست

دو حس مشترک بی قرارداد

بدون اقرار جنسیت

بدون تعهد به زمان

بدون محدودیت های انسانی

فرشته گونه

اهورایی

دستان نوازش ات را از من دریغ نکن

من هميشه سكوت خواهم ماند

تو خوب مي داني اين دل چه خواب هايي برايتو مي بيند

[FONT=&quot]مدتي ست لبخندت را نديده ام، خانه ات آباد،بگو سيــــــب[/FONT]

لبخندی که با سیب نقش ببندد، دلفریب تراست

لبخندی پر از عطر سیب

[FONT=&quot]خود را فریب دادن بهتر از دیگران را فریبدادن است و من خوابی که برایم دیده ایی را خوب می شناسم، چون تورا می شناسم[/FONT]

گمانم طعم همان آش نذری را ميدهد، همانکه یک وجب روغن داشت

با من ساده باش، با من خودت باش، خود خودت

گاهی جملاتت و کارهایت و بهانه هایت كشوريرا مي تواند ويران كند، مي دانستي؟

سيب را بهترين بهانه مي دانم كه از اينجابيرونمان كنند

تو ببخش، گاهی عصیان ام شعله می کشد، آنچنانکه خود در آن می سوزم

همانگونه که چند شب پیش هستی ام را در آنسوزاندم و حتی خاطر کودک معصومم هم، باعث نشد تلاشی برای بیرون آمدن از آن آتشگاه سوزندهکنم

تا نیمه های شب آن شب من زیر باران سوختم

زیر باران منجمد کننده آن شب سوختم و دمنزدم

و فریادهایم را در آن شب هیچ کس نشنید

و اشکهایی که خوشحال بودم، بارش مهربانباران، از دید رهگذران کنجکاو، دورشان می دارد

راستي كسي نميداند، اما تو بدان سیب دیگرممنوعه نیست

حتی برای من

حتی برای تو

[FONT=&quot]راستی تر، کاش می دانستی زندگی با همه وسعتخویش، [/FONT]

محفل ساکت غم خوردن نیست

راستی تر، هیچگاه فکر نمی کردم قدرت عشقبتواند اینگونه آباد کننده و ویرانگر باشد

راستی تر، کمی آرامش، لطفا

کمی اعتماد، لطفا

[FONT=&quot]کمی صداقت، لطفا[/FONT]
 
  • Like
واکنش ها: DOZI

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
از تو میگذرم بی آنکه دیگر تو را ببینم ،
از تو میگذرم بی آنکه خاطره ای را از تو بر دوش بکشم ،
نمیخواهم دیگر طعمی را از عشق بچشم.
از تو میگذرم ، تویی که گذشتی از همه چیز ،
این را هم فراموش میکنم ، جای من در اینجا نیست!​
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
برای تو مینویسم
ارام بگو دوستم نداری تا این دل نشکند
ارام دور شو تا نگاهم زود اشک اگین نگردد
کاش تو نیز مرا دوست میداشتی و برایت عزیزترین بودم
 

اورابانی

عضو جدید
می بینـــی

میـــان ایـــن واژه هـــا

چگونه با تو زیسته ام ؟

کـــاش می آمـــدی

ایـــن زندگـــی کاغـــذی را

مچـــاله می کـــردی

دستـــم را می گـــرفتـــی

مـــرا در آغـــوشت می فشـــردی

تــــــــــــو

چــشـــم هـــایت را می بستـــی

مـــن

پیشـــانیت را می بـــوسیـــدم

می رفتـــیم

تا آخـــر دنیـــا حـــرف می زدیـــم
 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مجنون نازنین
از احساس من تا اعتماد تو چند قدم فاصله دارم؟
همیشه بغض غریبی از جنس انتظار پنجه در گلویم می اندازد و صبحت کردن را از من سلب می نماید
اما به حرمت مردانه عشق ورزیدن تو
ومحبت بی ریای زنانه ام
صبر میکنم
تا روزی از راه برسد که تو تکیه گاه من باشی


 
آخرین ویرایش:

**ALmA**

عضو جدید
پر مى كنم پياله‌ها را، يكى پس از ديگرى،
سر مى‌كشم شراب خيالت را
مست مى‌شوم... مست!
فكرش را بكن،
اگر در كنارم بودى... مست كه نه،
ديوانه‌ات مى‌شدم... ديوانه !
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز

من و تو چه سخت
به هم رسیدیم
چه آسون
از هم جدامون کردند
اونا که تو رو ازم گرفتن
ندونستن چه کار کردند
***
نمی دونستن که تو
دنیای منی
نمی دونستن که هر شب
توی رویای منی
***
دنیا نذاشت فدات بشم ؛ فدات شم
زمونه نذاشت باهات باشم ؛ فدات شم
برو و بدون ، بدون تو می میرم
خدا نخواست فدای اون چشات شم
***
 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مجنون نازنین
بدن سردم را درآغوش گرم تو پنهان کرده ام
هق هق گریه هایم بی امان است
شاید اشک هایم می خواهند با زبان بی زبانی زجری را که از دوریت کشیده ام را به رخ بکشند
اما من این لحظه ها را دوست دارم
این لحظه ها به رویایی شیرین نمی ماند
بازوهای قدرتمند تو که مرا مردانه گرفته به رویا نمی ماند
نفس های گرم تو که صورتم را نوازش می کند به رویا نمی ماند
بوی دوست داشتنی عطر حضورت صدای دلنشینت نه, هیچ کدام به رویا نمی ماند
این آغوش امن گرم دلنشین واقعیت محض است,که ثابت می نماید تو عاشقانه دوستم داری
و من حق ندارم شماره معکوسی برای لحظه های خوش زندگی ام در نظر بگیرم
پس ماه من, از تو صادقانه میخواهم که در کنار من بمانی
این ستاره های گستاخ لیاقت تو راندارند...
 
آخرین ویرایش:

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
برای تو مینویسم
زیبا هست حسی که به تو دارم اما تو حتی نمیبینی مرا
حق ندارم از عشق سخن بگویم اخر تو هرگز از عشقت سخن نمیگویی
روزی میاید که تنها سنگی سرد بر جسم میگذارند میدانم ان روز تو اشک نخواهی ریخت
ان روز روز ارامش من هست
کاش بشود زود برسد روز ارامشم
 

DOZI

اخراجی موقت
نبردي از وفا يک ذره بويي / به هر ساعت شوي مايل به سويي

فقط يک نکته ميگويم قبول کن / عزيزم واقعا بي چشم و رويي !!!
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
...........

...........

برای دلی مینویسم
که از غم تنها میتواند به اهستگی بتپد مبادا متوقف شود
دلی که پر خون هست در هر لحظه
کمی اشکهای چشم میخواهد تا کمی ارام گیرد
اما تازگیها حتی اشک چشم دوای دردش نیست
غم هرگز خانه خود را ترک نمیکند
یا میکند
روزی
این دل همچون تمام دلها پیر میشود ان روز تنها مرگ ان را برای ابد از زدن باز میدارد
 
  • Like
واکنش ها: DOZI

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دختری شدم از جنس پاییز
بی احساس مثل فصل برگ ریز
بی خوابی ام بهانه شب های دلتنگی توست
و پیکره افت زده ام سوغات جدایی تو...
وچشمان بارانی ام بدرقه راه تو
دلم از نبودنت هزار تکه شده
بی نهایت نگرانتم
برگردد...........

:gol:

 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عزیزدل نازنین
آرام باش
من اینجاهستم درست در کنار تو
کافی است دستانت را پیش آوری و دستانم رابگیری
مرا در آغوشت رها کنی
دستانت را دور پیکره من بپیچی
و نگاهت را به چشمان منتظر من بدوزی
انگاه خواهی دید با چه شوری به سویت خواهم امد و عطرحضورت را تضمیمی برای خوشبختی ام قلمداد می نمایم و برای آرامشت سنگ تمام می گذارم
http://www.www.www.iran-eng.ir/images/smilies/icon_gol.gif

 
آخرین ویرایش:

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
برای دلی مینویسم که هروز میتپد بی عشق
میدانی دلی که عاشق نیست هنوز کمی از لذت عشق را نچشیده هرگز حاضر نیست به سوی عشق برود
دلی که هنوز نمیداند خون شدن به وسیله عشق چیست هنوز نمیفهمد معنای مرگ تدریجی چیست
دلی که هر روز بعد از دل تنگی میخواهد بارون را تماشا کند تا کمی ارام بگیرد اما دلی که عاشق نیست حتی باران را دوست ندارد
چشمانی که اشک از ان جاریست بخاطر کسی فوق العاده باارزش هست نباید اشکها را به هر کسی تقدیم کرد
چشمانی که هروز در انتظار هستند باید روزی صدها بار بوسیدشان اخر ان چشمها نشان از وفادری دلی هست که میتپد از روی عشق
کاش دلی که عاشق نمیشود بفهمد دلی که عاشق شد هرگز دوباره نمیتواند مثل سابق شود اینگونه ایندل میاموخت به هر دلی نباید دل بست
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
مینویسم از عشق
از نگاهی منتظر
از دستانی که روزی هزار بار به سوی اسمان هست و از خداوند میخواهد مراقبش باشد
از عشق سرودن کار من نیست کار دل هست
عشق را میشود در هر کجا یافت تنها کافیست بخواهی
تنها کافیست صدا بزنی عشق را تا عشق خود بیاموزد به تو رسم عاشق بودن را
کافی فقط بخواهی لازم نیست همیشه عاشق یار بود
گاهی میشود عاشق غیر یار بود و ان را با صدای بلند فریاد زد
کافیست بخواهی تا رسم عاشقی را بیاموزی
تنها اراده میخواهد و استقامت
و صبوری
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]گاهي كسي مي شود تكيه گاه دلت[/FONT] !
[FONT=&quot]همين كه نباشد ؛[/FONT]
[FONT=&quot]همين كه با محبت نگاهت نكند ،[/FONT]
[FONT=&quot]دنيا انگار برعليه توست[/FONT]....
[FONT=&quot]دنيا انگار ديگر دنيا نيست[/FONT] !

[FONT=&quot]تنهاترين مي شوي[/FONT]... !!!
[FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.
بالا