سکوتـــــــــــــ …
و دیگر هیچ نمی گویم …!
که این بزرگترین اعتراض دل من استـــــــــ ـ
به تو …
سکوت را دوستـــــــــ دارم
به خاطر ابهت بی پایانشـــــــ …..
برای تو مینویسم از حس پاکی که به تو دارم
از نگاهی که در ان تنها غم عشق تو خانه کرده
از اشکهایم که بخاطر تو جاریست
تمام اینها مهم نیست
مهم این هست که تو خیلی دوست دارم
جایی هست که دیگه کم میاری از اومدن ها , رفتن ها , شکستن ها . .. .
جایی که فقط میخوای یکی باشه
یکی بمونه
نره ، واسه همیشه کنارت باشه
من الان اونجام …..! … تو کجایی ؟
برای تو مینویسم
تویی که تمام کلماتی که مینویسم بخاطر توست اخر من که شاعر نبودم تو مرا شاعر کردی
تویی که فاصله از تو برایم حکم مرگ را دارد
تویی که انقدر دوستت دارم که اگر هزار بار هم روی از من برگردانی من باز تو را دوست دارم
وقتی به تو می اندیشم تمامی زخم هایی را که از دست یک نارفیق خورده ام فراموش میکنم
وقتی تو را صدا می زنم زیبا ترین و پاک ترین واژه هستی به اسارت لبهایم در می آیند و عطر حضورت من را مست میکند ماه زیبای اسمان تنهای نازنین همیشه دوشتتت دارم و هر لحظه به یادتم
میخواهم باران شوم تا ببارم بدون انکه کسی بداند دلیل باریدنم را
میخواهم مثل باد باشم تا از نگاهها فرار کنم
میخواهم پنجره ای باشم تا تو را نظاره کنم
تو که برایم عزیز ترینی
میدانی سکوت برایم سخت هست
چرا حرفی نمیزنی
چرا حرف دلت را بی پرده نمیگویی
اگر بگویی با من قول میدهم نگذارم صدای شکستن دلم را بشنوی
اشکهای دیدگانم را ببینی
اخر برایم انقدر عزیز هستی که تاب تحمل غم نگاه و صدایت را ندارم چه برسد به اشکهایت
لطفا سکوت نکن حرف دلت را بزن تا بدانم چگونه باید باشم تا تو شاد شوی
برای تو مینویسم
تویی که برایم عزیزی
تویی که با نبودنت مرا اسیر غم کردی
تویی که تنها میتوانی باعث شادیم شوی
تویی که همیشه در قلبم جا داری
تویی که همیشه دوستت دارم
تو که از عشق گفتی
تو که از دوست داشتن گفتی
حال چه شده که تنها از عشق مینویسی
اخر چرا فریاد نمیزنی
نه تو نباید فریاد بزنی این من همین قدر که تحمل درد عشق را دارد برایش کافیست
چه نیازی به ترهم ادمهایی داره که از عشق تنها اغوش را میشناسند و رسیدن را چشیدن در حالی که این من به هیچ کدام نرسیده