دست خطی زد دل برای مولایمان علی..........(دلنوشته ها)

صدای سکوت

عضو جدید
کاربر ممتاز
اي علي! باران رحمت بر كوير سينه اي
آسماني عشق، يعني شهري از آيينه اي

وسعتي نوري كه دنيا دائماً محتاج توست
سرزميني ناتمامي، آسمان ها تاج توست

آبروي آدميزادي، بشر مديون توست
آفتاب صبح يلدايي، سحر مديون توست

در كوير روزهاي تشنگي و اشك و آه
دست هايت سايبان كودكان بي پناه

اسم پاكت قوتي در كوره راه بي كسي
ياد تو آرامشي در لحظه دلواپسي

ذوالفقارت رهگشاي قله آزادگي
واژه هايت مشعلي تا قريه آيينگي

بوي قرآن، بوي پاكي، بوي مردم مي دهي
بوي دريا، بوي باران، بوي زمزم مي دهي

بوي پرواز كبوتر، بوي آيه مي دهي
بوي لالايي مادر زير سايه مي دهي

مي شود با عشق تو آيينه ها را فتح كرد
خيبر فولاد وار سينه ها را فتح كرد

مي شود همراه با انديشه ات پرواز كرد
درب آبي رنگ شهر آسمان را باز كرد

اي بشر! اي مبتلاي نان و فولاد و دغل
آري آري «از علي آموز اخلاص عمل»

گه كنار خاك و خون ذوالفقار و خيبر است
گه انيس لحظه هاي روشن پيغمبر است

از علي دائم مددجو گر تو را هر مشكلي است
هر چه باشد حيدر است، هر چه باشد او علي است

با علي همدم بشو تا با خدا مونس شوي
در هجوم موج ها آسوده چون يونس شوي

اي علي! اي ابر رحمت بر تن پاييز ما
اي اميد دست و بال از دعا لبريز ما

گر تهي دستيم و آلوده دليم و رو سياه
زمزم عشق تو ما را مي كند پاك از گناه

شاعر : يعقوب حيدري
 

masoomeh.bnv

عضو جدید
خیلی وقت بود باشگاه نیومدم ولی خوشحالم اولین پستم رو تو این تاپیک میذارم:)

میخوام بگم خیلی از خودم خستممممم کمکم کن خودمو پیدا کنم کمکم کن بشم همون ادم سابق کمکم کن تا اون چیزیو که مدتهاست دنبالشم به دست بیارم:((
 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
آقا جان منتظرم
منتظر زمان ولحظه ای که دوباره مرا بخوانی ودعوت نمایی
منتظر لحظه ای که با چشمان پر از اشک روبروی باب القبله ات بایستم وسلام دهم
منتظر لحظه ای که پا به ایوان طلای شما بگذارم
منتظر لحظه ای که وارد صحن وسرای شما شوم
منتظر لحظه ای که سر بر (عتبه) درگاهتان گذارم وببوسم محل ورود به کنار ضریح مبارکتان ومحل قدم تمامی فرشتگان وزائرینتان را
منتظر بوسه باران کردن ضریح منورشما
آقا صدایم کن که حلاوت آن زیارت را دوباره تجربه کنم
آقا صدایم کن
در مسجد کوفه
در مقام مسلم بن عقیل
در مقام مختار
در کنا میثم تمار
در کنار هانی
ودر کنار کمیل
آقا صدایم کن که از زمان دوری تا کنون روزها وشبهای آن زیارت را لحظه لحظه به یاد می آورم ودر تمامی آنها اشک میریزم
آقا دلم تنگ شده برای خواندن زیارت جامعه روبروی ضریح منورتان
خواندن زیارت امین الله
خواندن دعای توسل
آقا من وهمه ی مشتاقان را صدابزن
 

یارانراد

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
اقا همیشه همه جا این گفتم که یکی از افتخارهای زندگیم اینه که اسمم علی هست. اما شما کجا اون بالا تو اسمون هفتم . ما کجا این پایین
الان این هم نامتون محتاجه عجیب تو شلوغی های زندگی نیازمنده.
شما به دادش برس.
کمکش کن
مدد باش برای خستگی هاش.
برای تک تک جوان ها ی این دوره زمونه که خیلی به شما ارادت دارن و بعضی موقعه ها پر سوال می شن وپناه گاهی گیر نمی یارن تا سر رو شونه ش بزارن وبراش درد دل کنن شما یار و یاور باش. شما خیلی خیلی خیلی ......خوبی کمک ما باش.
یاعلی دوستت داریم
نام تورا که می بریم نه دردی می ماند و نه غمی
 

صدای سکوت

عضو جدید
کاربر ممتاز



در زیر زلف، روی تو بیند گر آفتاب
بی پرده جلوه گر نشود دیگر آفتاب
روزی که در درون دل من درآمدی
بیرون نکرده بود سر از خاور آفتاب
بی پرده وقت صبح بیا بر کنار بام
تا باز پس کشد سر از این منظر آفتاب
در محفلی که شمع رخت جلوه می کند
پروانه وار می زند آنجا پر آفتاب
هر روز می نهد به زمین روی تابناک
گویا به بوی عاطفت داور آفتاب
جویای کوی کیست که در طی این بروج
هر روز می رود به ره دیگر آفتاب
تا ره برد به خاک در شحنه ی نجف
گردد در آسمان ز پی رهبر آفتاب
زین گونه بر سپهر برآمد از اینکه داشت
بر جبهه داغ بندگی حیدر آفتاب
آن سروری که بهرِ نمازش ز باختر
آورد باز معجزِ پیغمبر آفتاب
ای موکب جلال تو بر چرخ گرم سیر
در آن میانه از همه واپس تر آفتاب
جز مدحت جلال تو حرف دگر نیافت
گردید پای تا سر این دفتر آفتاب
(عاشق اصفهانی)
 

صدای سکوت

عضو جدید
کاربر ممتاز


از الف اول امام از بعد پيغمبر علي است

آمر امر الهي شاه دين پرور علي است

ب برادر با نبي بيرق فراز دين حق

بحر احسان باب لطف بي حد و بي مر علي است

ت تبارك تاج و طاها تخت و نصراله سپاه

تيغ آور خسرو مستغني از لشگر علي است

ث ثري مقدم ثريا متكا ثابت قدم

ثاني احمد به ذات كبريا مظهر علي است

ج جاه و قدرش ار خواهي به نزد ذوالجلال

جل شانه جز نبي از جمله بالاتر علي است

ح حدوثش با قدم مقرون حديثش حرف حق

حاكم حكم اللهي حيه در حيدر علي است

خ خداوند ظفر خيبر گشا مرحب شكار

خسرو ملك ولايت خلق را رهبر علي است

د داماد نبي دست خدا داراي دين

داعي ايجاد موجودات از داور علي است

ذ ذاتش ذوالجلال و ذالمنن وز ذوالفقار

ذلت افزا بر عدوي ملحد ابتر علي است

ر رفيع القدر و والا رتبه روح افزا سخن

رهنماي خلق عالم ساقي كوثر علي است

ز زبر دست و زكي و زاهد و زهد آفرين

زيب بخش مسجد و زينت ده منبر علي است

س سعيد و سيد و سرور سلوني انتساب

سر لا رطب و لا يا بس سر و سرور علي است

ش شفيع المذنبين شير خدا شاه نجف

شمع ايوان هدايت شافع محشر علي اس

ص صديق و صبور و صالح و صاحب كرم

صبح صادق از درون شب پديدآور علي است

ض ضرغام شجاعت پيشه ي روشن ضمير

ضاربي كز ضربش المضروب لايخبر علي است

ط طبيب طبع دان مطلوب ارباب طلب

طاق نه كاخ مطبق طرح را لنگر علي است

ظ ظهير ملك و ملت ظاهر و باطن امام

ظل ممدود خداي خالق اكبر علي است

ع عين الله و علي جاه و علام الغيوب

عالم علم علي الاشيا ز خشك و تر علي است

غ غران شير يزدان غيرت الله المبين

غالب اندر غزوه ها بر خصم بد گوهر علي است

ف فصيح و فاضل و فخر عرب مير عجم

فارس ميدان مردي فاتح خيبر علي است

ق قلب عالم امكان قسيم خلد و نار

قاضي روز قيامت خواجه ي قنبر علي است

ك كنز علم ماكان و علوم مايكون

كاشف سر و علن از اكبر و اصغر علي است

ل لطفش شامل احوال كل ما خلق

لازم التعظيم شاه معدلت گستر علي است

م ممدوح صحف موصوف تورات و زبور

مصحف وز انجيل را مصداق و المصدر علي است

ن نظام نه فلك از نام نيكش وز جمال

نور بخش مهر و ماه و انجم و اختر علي است

و واجب منزلت ممكن نما والا گهر

واقف از ماوقع و از ما وقع يك سر علي است

هـ هوالهادي المضلين في الصراط المستقيم

هر چه بهتر خوانمش صد بار از آن بهتر علي است

ي يدالله فوق ايديهم يكي از مدح او

يك سر از يا تا الف هر حرف را مضمر علي است

آدم و نوح سليمان و خليل بي خلل

موسي با اقتدار و عيسي با فر علي است

جان علي جانان علي ظاهر علي باطن علي

مي علي مينا علي ساقي علي ساغر علي است

گويي ار مدح علي ديگر چه غم داري صغير

ياور خلق جهاني گر ترا ياور علي است


 

صدای سکوت

عضو جدید
کاربر ممتاز
مثنوی مناجات اميرمؤمنان علی(ع) سروده ‌آيت‌الله صافی گلپايگانی

مثنوی مناجات اميرمؤمنان علی(ع) سروده ‌آيت‌الله صافی گلپايگانی

شب به گوش آمدم از سوى حجاز
ناله و صوت و مناجات و نياز
ناله‌اى كز دل پاكی خيزد
حالت شوق و نشاط انگيزد
نغمه‌اى روح‌نشين، جان‌پرور
اندر آن سرّ حقيقت مضمر
ناله پرشور و صدا پرسوز است
شب ز انوار تجلّی روز است
رهروى حاكم مُلك و ملكوت
بنده‌اى واقف سرّ لاهوت
عاشقی مست ز صهباى وصال
گشته با خالق خود گرم مقال
حمد می‌گفت و ستايش می‌كرد
بر در دوست نيايش می‌كرد
ناله‌ نافذ سوزانی داشت
حالت زار پريشانی داشت
تنش از بيم خدا لرزان بود
نازنين ديده‌ او گريان بود
يار، بی‌پرده تماشا می‌كرد
خلوت خاص تمنّا می‌كرد
اين چنين دُرّ حقايق می‌سفت
راز در حضرت جانان می‌گفت
اى كه ذكر تو بود اصل شفا
نيست سرمايه‌ی من غير رجا
از درت كس نشود خائب باز
پاكی از بخل و نياز و انبا
نعمتت هست فزون از احصا
حق شكرت نتوان كرد ادا
ياد تو ورد زبانم باشد
حُبّ تو مونس جانم باشد
فخرم اين بس كه تو مولاى منی
خالق و رازق و ملجاى منی
بر درت خوار و حقير آمده‌ام
زار و محتاج و فقير آمده‌ام
تو‌یى آن خالق قهّار جليل
منم آن بنده‌ی مسكين و ذليل
چه خوش است آنكه به درگاه خدا
بنده‌اى روى نهد بهر دعا
آن قدر عرض ادب كرد و نياز
كه جهان گشت پر از سوز و گداز
زان مناجات ملايك مبهوت
دشت و صحرا همه جا بود سكوت
ناگهان گشت صدايش خاموش
جلوه‌ دوست نمودش مدهوش
مرغ حق ماند ز تسبيح و نوا
من در انديشه‌ آن نغمه‌سرا
يارب اين صوت مناجاتِ كه بود؟
كه ز من طاقت و آرام ربود؟
يارب اين‌صوت‌ روان‌بخش زكيست؟
هاتفی گفت كه اين صوت علی است
اين مناجات علی شير خداست
كه از آن ولوله در ارض و سَماست
يكّه تاز غزوات اسلام
فاتح خيبر و احزاب لئام
اين علی بود كه در بزم حضور
هست چون موسی و عمران در طور
شب رود چونكه به خلوت‌گه راز
به سوى دوست نمايد پرواز
همه شب سوز و گدازى دارد
با خدا راز و نيازى دارد
از رُخش نور خدا تابان است
محو در معرفت جانان است
صاحب مكرمت و لطف عميم
مظهر رحمت يزدان رحيم
خود به سر وقت يتيمان می‌رفت
كلبه‌ی تنگ فقيران می‌رفت
پرسش از حال ضعيفان می‌كرد
با همه رأفت و احسان می‌كرد
نشد از معدلتش كس محروم
خصم ظالم بُد و يار مظلوم
داشت مُلك دو جهان زير نگين
بُد غذايش نمك و نان جوين
آن كز ضربت بِن ملجم دون
حق نما صورت او شد پُر خون
چهره‌ی عدل شد از ظلم نهان
گشت اركان هدايت ويران
كُشته شد شير خدا حبل متين
كُشته شد رهبر ارباب يقين
يا علی! اى تو مُراد دل من
حُبّ تو مايه‌ی آب و گِل من
الكن از مدح تو نطق مَلك است
كمترين پايه‌ی قَدرت فلك است
نامه‌ام پر شده از جرم و گناه
رو سياهـم به تو آورده پنـاه
به درت آمده محتاج عطا
«لطفی صافيت» اى بحر سخا
به ولايت، دل محكم دارم
پس چه باكی‌ ز جهنم دارم
بسته‌ سنبل گيسوى توام
فخرم اين بس كه سگ كوى توام
من نجف را به جهان نفروشم
سر كويت به جنان نفروشم
حَرَمت روضه‌ی رضوان من است
دين و دنياى من ايمان منست
 

mary69

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام مولا جون. دیدی آقا نتایج کنکورم اومد و من شرمنده شما شدم . ببخش آقا آگه نتونستم رتبه خوبی کسب کنم .
به هر حال راضیم به رضای خدا .
برام دعا کن آقا جون به دعات نیاز دارم.
 
آخرین ویرایش:

صدای سکوت

عضو جدید
کاربر ممتاز
خیلی دلمواست تنگ شده مولای من
این روزا غربتت بیشتر احساس میشه
دلم میخواد این شبا نجف بودم
میدونم شاید لیاقت دوباره دیدن حرمتو نداشته باشم اما دلم به این خوشه که شاید از پس این همه صدا گاهی صدای منم بشنوی و شفیعم بشی
 

Saeed.bi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
این شعرو همین چند دقیقه پیش گفتم.تقدیم به روح پاک مولایمان علی (علیه السلام):

ماه از نیمه گذشت و سحری باز آمد / لیک همراه خودش با خبری باز آمد

گویی احمد بنهادست قدم در کوفه / که دگر بار به شق القمری باز آمد


منظورم از بیت آخر اشاره به معجزه شق القمر حضرت رسول است.دو تا شدن فرق مولا را به شق القمر(دو تکه شدن ماه) تشبیه کرده ام.
با این شق القمر گویی دوباره احمد برگشته است.
 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز


سحر بود و صدای نفس خسته‌ی یک مرد
که آرام در آن کوچه به روی لب خود زمزمه می‌کرد
غریب و تک و تنها
در آن شهر، در آن وادی غم‌ها
دلی خسته و پر، از غم و شیدا
دلی زخم و ترک خورده پر از روضه‌ی زهرا
شبِ راحتیِ شیر خدا از همه‌ی مردمِ دنیا
عجب شام عجیبی است
روان بود سوی مسجد کوفه
قدم می‌زد و با هر قدمش عرش به هم ریخت در آن شب
و لرزید به هر گام، دلِ حضرت زهرا، دلِ حضرت زینب
غریب و تک و تنها
نه دیگر رمقی مانده در آن پا
نه دیگر نفسی در بدن خسته‌ی مولا
به چشمان پر از اشک و قدی تا
پُر از وصله، عبایش
پُر از پینه دو دستان عطایش
رسید او به در مسجد و پیچید در آفاق نوایش
علی گرم اذانی ملکوتی و ملائک همه حیران صدایش
گُلِ خلقتِ حق رفت روی منبر گلدسته و تکبیر زنان
ساکت خاموش، زمین، رام، زمان
محو تماشا، همه ذرات جهان
باز در آن بزمِ اذان
ناله‌ی آهسته‌ی یک مادرِ محزونِ کمان
گفت عجب شام غریبی شده امشب
امان از دل زینب
و گلبانگ اذان گشت تمام و شده بی تاب
دل خاکیِ محراب
بُوَد منتظر مَقدَم ارباب
علی آمد و مشغول مناجات
زمین گرم مباهات
در آن جلوه‌ی میقات
عجب راز و نیازی
عجب سوز و گدازی
عجب مسجد و محراب و عجب پیش نمازی
علی بود و خدا بود
خدا بود و علی بود
علی گرم دعا بود ...​
علی بود به محراب عبادت
علی رکن هدایت
همان مرد غریبی که به تاریکیِ شب‌ها
به یک دوش خودش نان و یکی کیسه‌ی خرما
بَرَد شامِ یتیمان عرب را
علی بود همان خانه نشین، شاهِ عرب، همسر زهرا
علی بود و نماز و دل محراب، پر از عطر گل یاس
در آن لحظه‌ی حساس
قیامی که تجلاّش بُوَد روز قیامت
رکوعی پُرِ از بارش انگشتر خیرات و کرامت
چه زیباست کلامش
قعودش و قیامش
ولی لحظه‌ی زیبای علی با شرری یک دفعه پاشید
از آن سجده که در آن بدن فاطمه لرزید
لب تیغ ستم بر سر خورشید درخشید
فرود آمد و شیرازه‌ی توحید فرو ریخت
علی ناله زد و آهِ علی با نفس فاطمه آمیخت:
که ای وای خدا.
جانِ علی آمده بر لب
امان از دل زینب
که علی از غم بی فاطمه‌گی رست و رها شد
همان سجده‌ی آخر
که در آن فرق علی با لب شمشیر دو تا شد
همان سجده‌ی آخر
که علی از غم بی فاطمه‌گی رست و رها شد
همان سجده‌ی آخر که حسن آمد
و یک بار دگر بر پدر خسته عصا شد
تن غرق به خون پدرش را
به درِ خانه رساند و به دعا گفت خدایا
کمک کن نرود جان ز تَن زینب کبری
به این حال، چو بیند پدرم را
دوباره حسن و یاد شب کوچه‌ی غم‌ها
دوباره حسن و قصه‌ی پُر غصه‌ی بابا
بمانَد ...
که چه آمد سر زینب
سَرِ شیرِ خدا، زخمی و مجروح.
نشد باور زینب
دوباره بدنی خونی و رخساره‌ی زرد و غم و بی تابیِ دختر
دوباره نفسی سوخته و غربت و بستر
دوباره به دل زینب کبری
شده تازه غم و غصه‌ی مادر
کنار بدنِ خسته‌ی حیدر
فضای در و دیوار پُر از درد و محَن بود
نه صبری، نه قراری، به دل زینب و کلثوم و حسن بود
در آن سوی دگر باز به جوش آمده غیرت به رگ غیرت دادار
چه طوفانِ عجیبی شده بر پا به دلِ پاک علمدار
در آن سوی دگر مرد غریبی، غریبانه پر از غم
فقط ناله زد و گفت که بابای غریبم
علی چشم گشود و به هر آن چه که رمق بود.
سوی صاحب آن ناله نظر کرد و بفرمود :
عزیزم! اگر چه که رسیده ست چنین جان به لب من
کنارم تو دگر گریه نکن، تشنه لب من
و رو کرد به عباس و صدا زد که بیا نور دو عینم
اباالفضل، عزیز دل من، جانِ تو و جانِ حسینم
و با دختر غم دیده‌ی خود گفت که ای محرم بابا
هنوز اول راهی
بیا همدم بابا
تو باید که تحمل کنی این رنج و مَحَن را
پس از من غم پرپر زدن و اوج غریبیِ حسن را
تو هستی و بلا، دختر بابا
تو و کرب و بلا، دختر بابا
تویی و بدن بی سر دلدار
نه عباس و حسین اند کنارت
تو و کوچه و بازار
علی اشک شد و گفت، نگهدار همه طاقت خود را
برای غم فردا
علی رفت و صفا رفت ز خانه
دوباره غم تشییع شبانه
حسین و حسن و زینب و کلثوم
همه خسته و مغموم
و اندازه‌ی یک کوه، غم و درد به سینه
دوباره همه رفتند مدینه
گذشت آن همه درد و پس از آن زینب کبری
به خود دید غم مرگ حسن را
پس از آن سفر کرب و بلا دید
غم رأس جدا دید
نه عباس علمداری و نه یاری و نه صبر و قراری
نه شاهی و امیری
به تن جامه‌ی تاریک اسیری
از آن شهرِ پُر از غربتِ کوفه گذر کرد
ولی آه وجودش همه لبریز شد از درد
همان طفل یتیمی که علی بال و پَرَش بود
و از روز یتیمی پدرش بود
به همراه یتیمان، دگر غرق تماشا
و در یاد ندارند دگر حرمت آن نان و نمک را
همه گرم تماشا، همه گرم تماشا
و انگار نه انگار که این طائفه‌ی حضرت زهراست
و انگار نه انگار که این خانم غم دیده همان زینب کبراست
به روی لبشان طعنه و دشنام
همه بر لبه‌ی بام
پَرانند همه سنگ به روی سر زینب
که ناگاه سری رفته به نیزه
صدا زد که عجب شام غریبی شده امشب
امان از دل زهرا
امان از دل زینب...
محمد ناصری
 

صدای سکوت

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام
دوباره یک سال از عهدی که با تو بستم گذشت
دوباره شب قدر و بازهم شب رفتن تو و من وعهدهای تازه
اینبار شرمسار تر از همیشه به در خانه ات کوبیدم
خوب میدانم که از لرزش دستان و نفس هایم فهمیدی چقدر خجالت زده ام

آری من هرسال قرآن بر سر میگیرم وخدا را به کتابش به 14 معصوم که یکی نو هستی قسم میدهم
در نبودت اشک می ریزم و وبا هر به علی گفتم قول میدهم با علی باشم اما تا سال بعد هر روز از تو فاصله میگیرم و از تو فقط برایم یا علی میماند
ببخش منو شرمنده ام بسیار..
........
 

Similar threads

بالا