دلنوشته هایِ مهرانِ پیرستانی

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
شاعر اينچنين خودش رو معرفي كرده:

نام:مهــران پیرستانی

جنسیت:مرد

موجود بی آزاری هستم ...کار می کنم

شعر و قصه می خوانم شعر می نویسم و سیگـــــار میکشم

و گاهی که دلم برایت تنگ میشود ...تمام خیابانها را با یادت پیاده می روم! !در شعــرهایم خودم را نقد میکنم

تا دیگران ...مرا به نسیه نفروشنداما نمی دانم چـــــــــــــــــرا ؟

چرا همه گمان میبرند من گرفتار شده ام ؟چرا هرکس از هر برزنی میرسد میگوید :

او را ببین که چگونه دلش در بند گیسوان دختری است ؟چرا تا قلمم میچرخد ؛ کسی از دور فریاد بر می اورد :......

ای رسوای عاشق ، او کیست که دلت را برده است ؟

چرا انسان ها در این خیالند هرکه عاشقانه مینگارد ، عاشق است ؟

ای جماعت زود باور پاک دل ؛ با شمایم هان با شما ...من دل در کمند ابروان کسی ندارم ...

من عاشقانه بر چشمان کسی خیره نمیشوم ...تنها مینویسم تا بدانم عشق نیز هست ...

من عشق را دیر زمانیست ، که گم کرده ام ، شاید از بدو تولد ...

و در کوچه پس کوچه های دلم به دنبال این گمگشته میگردم

من تا به امروز ، نه عاشق بوده ام و نه ....

***** عاشـــــــــــــــــــــق می شــــــــــوم ******

تنهـــــــــا ...

غمی است در این قلم که اینگونه به تفسیر میرود

تنها همین ،و دیگر اینکه ...

اين شعرها ديگر براي هيچ كس نيست

نه ..... !

در دلم انگار جاي هيچ كس نيست آنقدر تنهايم كه حتي دردهايم

ديگر شبيهِ دردهاي هيچ كس نيست حتي نفس هاي مرا از من گرفتند

من مرده ام ...در من هواي هيچ كس نيست

دنياي مرموزي ست ما بايد بدانيكه هيچ كس اينجا ....

من مي روم ...

هر چند مي دانم كه ديگر

پشت سرم حتي دعاي هيچ كس نيست.


رشته تحصیلی:English Teaching


 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
در شعر هایم ؛ خودم را نقد می کنم ...

تا دیگران مرا به نسیه نفروشند ؛ پس

مرا از نوشته هایم بشناس

( آنها با تو صادق ترند، آنها خود واقعی ی من هستند )

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
"خسته شدم"


هزارسطر نوشتم و خط زدم...

بی گمان این ها را هم خط خواهم زد

بی فایده است ...

حتی به کلمات نمی توان اعتماد کرد...

کلماتی که دوست شان می داری

خسته شدم..

خودتان خط بزنید...

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
"ببین"


هیچ وقت ...

خیاط خوبی نخواهی شد !

ببین ...

بازهم دلـــم را تنگ كرده ای....

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد

با احتیـــــاط بخـــوانید ...

.

.

.

این شعـــر لغزنده ست

بسکه شاعر سطر به سطر بارید و نوشت.



 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز



شک ندارم



سفره ی دلم را که وا کنم ...



همه سیـــــر می شوند


مهران پیرستانی / سوم تیر ماه نود

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

مرده شــور ِ تو ...


و آن عشق ات را ببرند



كه همه براي عشق شان " گل " مي چينند



اما تو ...



تنها چيزي كه برای من مي چيدي.......



" صغري , كبري " بود






مهران پیرستانی / زمستان 89
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

سیب را برای خودت نگه دار



دیگر حـــوایت به سرم نمی زند



اینروزها ...



هلو های پوست کنده بیــــداد میکنند





مهران پیرستانی / سوم تیر نود

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سیــــــــــر شدم ...



بسکه سرد و گرم روزگار را چشیدم .




مهران پیرستانی / پنجم تیر نود
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
حالا که …



هستی ام را به باد داده ام



اشکالی ندارد اگر



مدتی ، شعر هایم را نیز به آب بدهم



مهران پیرستانی / اسفند 89
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من که شـــاعر نبودم ...

کلمات و واژه هایم کنار هم قرار نمی گرفتند


همگی با هم غـریبه بودند .



حالا دیگــــر خوب از تو یاد گرفته اند ...



با هر غریبه ای خوابیـــدن را .




مهران پیرستانی / یکم خرداد هزار و سیصد و نود

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شاید دلت تنگه برام ؛ شاید بیـــداری مثل من ، به فکر اون خاطره ها
شاید تو هم شب که میشه ... میری به سمت جاده ها
بگـــو تو هم خسته شدی... مثل من از فاصله ها



نمــــــــــــــــــی تونم دووورت کنم ، لحظه ای از توی رویاهام


تو مثل خالکـــــــــــــــــــــ ــــوبی شدی ، توی تک تک خاطره هام



از کی داری تو دوور میشی !؟؟ از من که میـــــمیرم برات !؟؟


از منی که دل ندارم ، حتی برگی بیوفته سره رات
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ســه سال گذشت ...

نه کوهی به کوهی رسید

نه آدمی به آدمی ؛

اما هنــــوز ...

این تویی که به خودت میرســی

تا برای قرار های بعدی زیباتر عشوه گری کنی.

مهران پیرستانی / دوازدهم خرداد نود
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
باید دهان را مهــر و موم کرد ...

وقتی تنها یک حرف میتواند اینهمه فاصله بیاورد

یکی را ، به " قربت " ...

دیگری را ، به " غربت " !

-----------------
مهران پیرستانی
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
" تمام عشق و احساس هايم را . . . "

آنقدر تمام عشق و احساس هايم را...

برايت پخته و گرم كرده بودم

كه مي ترسيدي لب بزني

مبادا دهان ات بسوزد .

اينقدر از عشق من لب نزدي ....

.

.

.

تا از دهان افتاد .
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
"تمام معماري هاي اين شهر كثيف و وحشي"

از تمام معماري هاي اين شهر كثيف و وحشي

تنها لبه هاي تيز و برنده ء جغرافياي اتاق تاريكم

و گلدسته هاي بلند غربتم را ميبينم

كه بانگ اشهد ان لا اله الي الله را

براي روح زخمي ام

روزي هزار بار در گوشم نجوا مي كند
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
"تو بگـــــــو"

دلم شكسته ....

اما تو بگو لعنتي ....

چگونه با دل شكسته ، دوباره به دلت پيوند ببندم ؟؟

دهانم پر از حرف است ......

اما تو بگو عزيزم ......

چگونه با دهان پر حرف بزنم ؟؟

سينه ام پر از درد است ......

آخر تو بگو ، تمام زندگي ام ......

ديگر چگونه مي شود تو را به اين همه درد دعوت كنم ؟؟
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
" لعنت خــــــدا بر پدر و مادر كسي كه در اين مكان آشغال بريزد "


قسم ميخورم ....

ديگر حتي نامت را در اشعارم نخواهي ديد ...

روي جلد دفتر شعرم بزرگ نوشته است :

لعنت خـــدا بر پدر و مادر كسي كه در اين مكان آشغال بريزد
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
تمام اسپند های دنیا را نذر ِ دوباره دیدن َت ؛

می سوزانم ...

تا دودشان در چشم خودم برود

و باز هم بهانه ی اشک هایم باشد!
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
زمین بوی نا گرفت

از بسکه آسمان ...

به حال ما گریه کرد!
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
" ذبح " هم شرایط دارد

تبــــــــــــاه ام کردی ...

بسکه " با پنبه " سَر بریدی!
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
روزگارغریبی ست ؛

برای هرکه " شــانه " شدم ...

فردایش گیس بریده از آب درآمد!
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
فرقی ندارد ...

شرق یا غرب ...

شمال یا جنوب ...

من تو را به هر جهت دوست دارم هنـــــوز!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در این ماه رمضان بی تو


هــــــــــر بار روزه مـَرا میبـــــرد ؛


دست به دعا میشوم ، کاش یکبار هم ...


تو را بیـــــــــاورد .

مهران پیرستانی / شانزدهم مرداد نود
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تا آخر دنیا همینه .....

اون یه دونه یوسفی هم که برگشت به کنعان اش..

استثنا بود...

تو غمت رو بخور


مهران پیرستانی / هفتم دی 89
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یک ملیارد و سه // یک ملیارد و چهار // یک ملیارد و .....

می دانم او رفته است ،

می دانم قایم باشک ما سالها پیش تمام شد

بگذارید بشمارم ؛ و باز خیال کنم این بازی هنــــوز ادامه دارد .

مـــن ...

تاب چشم باز کردن و نیافتن او را ندارم .



مهران پیرستانی / بیست و هفت خرداد نود

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
لعنتــــی ...

صـــــدای صفحه هایی که پشت سرم گذاشتی


درد میکند ...


روی گرامافون روح و روان ام .



مهــــران پیرستانی / فروردین نود

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
هیــــــس ...

چیزی نگو ؛


این یک بار را فقــــط و فقــــــط گوش کن ....

لعنتی...

این صــدا ، صدای ذره ذره آب شدن و چکیدنِ من است!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گـُم شـــــــو ...


خیـــالی نیست ؛ دیگر میدانم کجا پیدایت کنم !!


سر راست است ...


همان کوچه ی " علـــی چپ " .


مهران پیرستانی / بیست و هفتم مرداد نود .

 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
لطفا عشق به من تعارف نکنید !

سیـــــــــرم ...

از بسکه گول خورده ام .

مهران پيرستاني / دهم تیر نود
 

Similar threads

بالا