برای تو می نویسم
- شروع کننده موضوع hilari
- تاریخ شروع
- وضعیت
نفهمیـدم چـرا « نیازمندیهای ِ همشهـری »
آگهــی مـرا قبــول نكـرد ! ...
آگهــی دربـاره ی تـو بـود .
نوشتـــ ه بــودم :
بــ ه تــو نیــاز دارم ..!
آگهــی مـرا قبــول نكـرد ! ...
آگهــی دربـاره ی تـو بـود .
نوشتـــ ه بــودم :
بــ ه تــو نیــاز دارم ..!
برای تو مینویسم
تنها لحظه ای به پشت سرت نگاه بیانداز
هنوز زیر باران منتظرم تا شاید بیایی
تا شاید دوباره چترت را روی سرم بگذاری
بگویی عزیزم خیس شدی یه وقت مریض نشی اگه مریض بشی من میمیرم
حیف تو خیلی ساده رفتی
پس برای خودم مینویسم
نفرین به این دل ساده که خیلی ساده عشق دروغی تو رو باور کرد
تنها لحظه ای به پشت سرت نگاه بیانداز
هنوز زیر باران منتظرم تا شاید بیایی
تا شاید دوباره چترت را روی سرم بگذاری
بگویی عزیزم خیس شدی یه وقت مریض نشی اگه مریض بشی من میمیرم
حیف تو خیلی ساده رفتی
پس برای خودم مینویسم
نفرین به این دل ساده که خیلی ساده عشق دروغی تو رو باور کرد
برای تو مینویسم که بودنت برایم به رنگ باران و نبودنت به رنگ ابر های سیاه .............................ببار
هرگز به دیگران اجازه نده قلم خودخواهی دست بگیرند دفتر سرنوشت
را ورق زنند خاطراتت را پاک کنند و در پایانش بنویسند قسمت نبود . .
را ورق زنند خاطراتت را پاک کنند و در پایانش بنویسند قسمت نبود . .
چه خوش خیال است!!
چه میخندد،چه ژستی گرفته!!
چه بی ادب است،انگارکینه ی از من دارد!!
فــــــــــــــــــــــــ ــاصـــــــــــــــــــــ ــلــــــــــــــــــــــ ـه را میگویم!!
به خیالش تو را از من دور کرده،به خیالش وسط ما دوتا قرار گرفته،چه خوش خیال است
نمیداند تو جایت خیلی گرمو راحت و امن است.
آری جای تو اینجا
در قلب من است وکسی نمیتواند جای تو را بگیرد.هیچکس.
اینو که تو میدانی....
چه میخندد،چه ژستی گرفته!!
چه بی ادب است،انگارکینه ی از من دارد!!
فــــــــــــــــــــــــ ــاصـــــــــــــــــــــ ــلــــــــــــــــــــــ ـه را میگویم!!
به خیالش تو را از من دور کرده،به خیالش وسط ما دوتا قرار گرفته،چه خوش خیال است
نمیداند تو جایت خیلی گرمو راحت و امن است.
آری جای تو اینجا
در قلب من است وکسی نمیتواند جای تو را بگیرد.هیچکس.
اینو که تو میدانی....
برای تو مینویسم که ذهنم راتسخیر کرده ای و قلبم را
تنها سرمایه هایم و بیخیالم شدی
از تو مینویسم که خیالت مدام پاپیم شده
از تو می نویسم که دوستت دارم بیشتر از خودم
آنقدر لحظه هایم را با اندیشه به تو گذرانده ام که انگار خود منی و من جدای از تو هیچم
همیشه دوستت دارم
تنها سرمایه هایم و بیخیالم شدی
از تو مینویسم که خیالت مدام پاپیم شده
از تو می نویسم که دوستت دارم بیشتر از خودم
آنقدر لحظه هایم را با اندیشه به تو گذرانده ام که انگار خود منی و من جدای از تو هیچم
همیشه دوستت دارم
سراپا خیس
از عشق و باران
در پاسخ شان چه خواهی گفت؟
اگر بپرسند :
آستینت را کدامیک تر کرده است؟!!!..
*بانو*
عضو جدید
سر کلاس ادبيات معلم گفت : فعل رفتن رو صرف کن - رفتم ... رفتي ... رفت ... ساکت مي شوم ، ميخندم ولي خنده ام تلخ مي شود استاد داد مي زند : خوب بعد ؟ ادامه بده ! و من مي گويم : - رفت ... رفت ... رفت ... رفت و دلم شکست ... غم رو دلم نشست ... رفت و شاديم بمرد ... شور از دلم ببرد ... رفت ... رفت ... رفت ... و من مي خندم و مي گويم : خنده ي تلخ من از گريه غم انگيز تر است .............. کارم از گريه گذشته به سيه
آنـــــقـَـدر پـُشــتـــِ سـَـرَت آب ریخــتــمــــ...
کــ ه تَـمـامـــِ کـوچـه سـَـبـز شـُـد!!!
پـــس چـِـرا نـیـامـدی؟؟!!
♥ܓ.✿ܓ✿ܓ✿ ܓ.✿ܓ✿ܓ✿♥
*بانو*
عضو جدید
هيچ‌گاه ويتريني نداشته‌ام تا دلم را در آن به نمايش بگذارم در قامت يک فروشنده دوره‌گرد عاشق تو شدم از اين روست که تمام خيابانهاي شهر عشق مرا مي‌شناسند
ایــن همــه زیبــایــی کــه تقصیــر تــو نیســت،
امــا
تقصیــر تــوســت
...
کــه سهــم مــن از ایــن همــه زیبــایــی،
خیــالــی ســت کــه هــر شــب
از مــوهــات مــی بــافــم . . .
*بانو*
عضو جدید
ایــن همــه زیبــایــی کــه تقصیــر تــو نیســت،
امــا
تقصیــر تــوســت
...
کــه سهــم مــن از ایــن همــه زیبــایــی،
خیــالــی ســت کــه هــر شــب
از مــوهــات مــی بــافــم . . .
خیلی ها نفرین می کنن، تلافی می کنن.. اما نه.. نفرین من: الهی اونی که دوسش داری تنهات نذاره.. تلافی من: میرم تا به اون برسی، سر راهت نباشم.. راستی، قدر من دوستت داره؟!..
مسافرترین آدم دنیا هم
دست خطی می خواهد
که بنویسد برایش :
" زود برگرد "
"طاقت دوری ات را ندارم "
*بانو*
عضو جدید
يك بار خواب ديدن تو... به تمام عمر مي‌ارزد پس نگو... نگو که روياي دور از دسترس، خوش نيست... قبول ندارم گرچه به ظاهر جسم خسته است، ولي دل دريايست... تاب و توانش بيش از اينهاست. دوستت دارم و تاوان آن هرچه باشد
دیگر بانوی هیچ قصه ای نمی شوم که این بانو خود قصه ها دارد
تو بینظیری عزیزم
تو بینظیری
خدا دیگه بهتر از تو نیافریده....
پروانه من
گلبرگهای احساسم را به دور تو می پیچم تا به این باور برسی که باید برای همیشه کنار من بمونی
گلبرگهای احساسم را به دور تو می پیچم تا به این باور برسی که باید برای همیشه کنار من بمونی
ســال ها شعر ســروده ام
تو بینظیری عزیزم
تو بینظیری
خدا دیگه بهتر از تو نیافریده....
برای شــاعرانه ترین اعتــراف زندگی ام
که در مــقابل چشــم هایت
هیــچ گاه...
هیچ حــرفی...
برای گــفتن نــداشــته ام!!!
حسی دارم
آمیخته با دلتنگی
کم می آورم
بازوانی می خواهم که تنگ در برم بگیرند
اما نه هر بازوانی
فقط حصـــار آغوش تـــــــو ...
شانه هایی می خواهم که پناهی باشد برای گریه هایم
اما فقط ، شانه های مردانه ی تــــــــــو را می خواهم .
دیوار اتاقم پُر است از عکس های دونفره ای
که قرار است بعدا ، با هم بیندازیم
و آن " بعدا " خواهد آمد؟؟؟
صندلی ام کنار صندلی تـــــــــــو ، رو به پنجره است
همان پنجره ای که با شنیدن صدای پایت
تو را از آن نگاه می کنم هر شب، که خسته بر می گردی به
خونه خونه ی من و تــــو ، خونه ی مــا
من ؟ .... خوبم ، خوب ِ من
من فقط حسی دارم که نمی دانم چیست
دلم سخت تنگ تــــوست
و " بعدا " تنگ تر هم خواهد شد
می دانم ...!
آمیخته با دلتنگی
کم می آورم
بازوانی می خواهم که تنگ در برم بگیرند
اما نه هر بازوانی
فقط حصـــار آغوش تـــــــو ...
شانه هایی می خواهم که پناهی باشد برای گریه هایم
اما فقط ، شانه های مردانه ی تــــــــــو را می خواهم .
دیوار اتاقم پُر است از عکس های دونفره ای
که قرار است بعدا ، با هم بیندازیم
و آن " بعدا " خواهد آمد؟؟؟
صندلی ام کنار صندلی تـــــــــــو ، رو به پنجره است
همان پنجره ای که با شنیدن صدای پایت
تو را از آن نگاه می کنم هر شب، که خسته بر می گردی به
خونه خونه ی من و تــــو ، خونه ی مــا
من ؟ .... خوبم ، خوب ِ من
من فقط حسی دارم که نمی دانم چیست
دلم سخت تنگ تــــوست
و " بعدا " تنگ تر هم خواهد شد
می دانم ...!
__________________
اگرمن روزی بخواهم پرتره تو را بکشم
هیچگاه نمیتوانم چشمانت را ترسیم کنم
زیرا هر دفعه که به چشمان تو خیره میشوم
یک حس تازه را میبینم
گویی که چشمان تو صدفی است مملو از مروارید های خوش رنگ احساس
هیچگاه نمیتوانم چشمانت را ترسیم کنم
زیرا هر دفعه که به چشمان تو خیره میشوم
یک حس تازه را میبینم
گویی که چشمان تو صدفی است مملو از مروارید های خوش رنگ احساس
آخرین ویرایش:
- وضعیت