رد پای احساس ...

k.mohammadi

کاربر بیش فعال
كاش دنيا يك بار هم كه شده بازيش را به ما ميباخت مگر چه لذتى دارد اين برد هاى تكرارى براش ....!




 

baran72

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نمی دانم چرا رفتی

نمی دانم چرا ، شاید خطا کردم

و تو بی آن که فکر غربت چشمان من باشی

نمی دانم کجا ، تا کی ، برای چه ،

ولی رفتی و بعد از رفتنت

باران چه معصومانه می بارید

و بعد از رفتنت یک قلب دریایی ترک برداشت

و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد

و گنجشکی که هر روز از کنار پنجره

با مهربانی دانه بر می داشت

تمام بال هایش غرق اندوه غربت شد
 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
نبودنِ تو

فقط نبودنِ تو نیست (!)

نبودنِ خیلی چیزهاست !! ...

کلاه روی سَرمان نمی‌ایستد ؛

شعر نمی‌چسبد ؛

پول در جیب‌مان دوام نمی‌آورد ؛

نمک از نان رفته ؛

خنکی از آب ؛

ما بی‌تو فقیر شده‌ایم ... /!!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
حالا که تموم شد
تو هم داری میری

مبادا که دست کسی رو بگیری
خدایا نگاه کن

درست تو چه وقتی
پر از اشکم اما

میخندم به سختی
گلوم رو رها کن

تو ای هق هق من
میمردم برا اون

نبود عاشق من
مبادا که عشقم تو قلبش بمیره

میترسم که دست کسی رو بگیره
بگین کاری این بار ازم بر نیومد

بگین که مردم یا صبرم سر اومد
بگین باز بیادو به قلبم بشینه

بگین جای اسمش هنوز نقطه چینه....

تو احساس من را
چه راحت ربودی

اگر من شکستم
مقصر تو بودی

مگه من رو در حد مردن ندیدی؟
تو دلخور نبودی
چرا دلبریدی؟

دلم روزو شب رو تو تنهایی سر کرد
بگید که تموم دعاهاش اثر کرد

بگین دست خدامون سپردم
مقصر نبودم ولی پاشو خوردم

که خیلی وقته که صبرم سر اومد
بگین کاری کرده که دادم در اومد

بگین خیس اشکه همه تارو پودم
بگین تا بدونه
مقصر نبودم
 

baran72

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کاش میدانست صاحب خانه بود
در دل مجنون ما دردانه بود
کاش میدانست گل های جهان
در حضور او همه بیگانه بود
کاش از مهر نگاهش پرتویی بر ما زند
دیده از هجر نگارش خسته بود
کاش میدانست در جور زمان
چشم در راهی ما سربسته بود
ما که عمری در رکابش با محبت تاختیم
عاقبت با این سوار پاره تن ناوصله بود
این حکایت خاتمه بر قصه ی شیرین ماست
چونکه شیرین تا ابد روی ز مجنون بسته بود
 
آخرین ویرایش:

k.mohammadi

کاربر بیش فعال
گاهگاهی سفری کن به حوالی دلت شایدخاطره ای منتظرلمس نگاهت باشد...
 
  • Like
واکنش ها: noom

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اسفــند دود کرده اَمــ

کـــِ مبآدا چشمــ زَنَـــن این ـهَمه بلنداے نگآهتــــ رآ

ــهرچند همه بر ضررمــ شد!

همه رآ دیدے جُــــز ـمَن!!!

 

امالیا

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=times new roman, times, serif]چه غریب ماندی ای دل! نه غمی ، نه غمگساری
نه به انتظار یاری ، نه ز یار انتظاری [/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]غم اگر به کوه گویم بگریزد و بریزد
که دگر بدین گرانی نتوان کشید باری [/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]چه چراغ چشم دارد دلم از شبان و روزان
که به هفت آسمانش نه ستاره ای ست باری [/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]دل من ! چه حیف بودی که چنین ز کار ماندی
چه هنر به کار بندم که نماند وقت کاری [/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]نرسید آن که ماهی به تو پرتوی رساند
دل آبگینه بشکن که نماند جز غباری [/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]همه عمر چشم بودم که مگر گلی بخندد
دگر ای امید خون شو که فرو خلید خاری [/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]سحرم کشیده خنجر که ، چرا شبت نکشته ست
تو بکش که تا نیفتد دگرم به شب گذاری [/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]به سرشک همچو باران ز برت چه برخورم من ؟
که چو سنگ تیره ماندی همه عمر بر مزاری [/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]چو به زندگان نبخشی تو گناه زندگانی
بگذار تا بمیرد به بر تو زنده واری [/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]نه چنان شکست پشتم که دوباره سر بر آرم
منم آن درخت پیری که نداشت برگ و باری [/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]سر بی پناه پیری به کنار گیر و بگذر
که به غیر مرگ دیگر نگشایدت کناری [/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]به غروب این بیابان بنشین غریب و تنها
بنگر وفای یاران که رها کنند یاری[/FONT]

 

mahsa jo0on

عضو جدید
کاربر ممتاز
من اگر پیامبر می‌شدم ، معجزه‌ام خنداندن کودکان ِ خیابانی بود... ـ

 
  • Like
واکنش ها: noom

m.r119

عضو جدید
کاربر ممتاز
مردن چقدر حوصله مي‏خواهد
بي‏آنكه در سراسر عمرت
يك روز, يك نفس
بي حس مرگ زيسته باشي!
امضاي تازهء من
ديگر
امضاي روزهاي دبستان نيست
اي كاش
آن نام را دوباره
پيدا كنم
اي كاش
آن كوچه را دوباره ببينم
آنجا كه ناگهان
يك روز نام كوچكم از دستم
افتاد
و لابه‏ لاي خاطره‏ها گم شد
آنجا كه
يك كودك غريبه
با چشمهاي كودكي من نشسته است
از دور
لبخند او چقدر شبيه من است!
آه, اي شباهت دور!
اي چشمهاي مغرور!
اين روزها كه جرأت ديوانگي كم است
بگذار باز هم به تو برگردم!
بگذار دست كم
گاهي تو را به خواب ببينم!
بگذار در خيال تو باشم!
بگذار ...
بگذريم!
اين روزها
خيلي براي گريه دلم تنگ است!

قيصر امين پور
 

baran72

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
رد پاهای عبورم روی نقاشی ذهنت

برگ پاییزی ی زرده


برگ سرخی از خزونه

برگ صورتی درده

رنگ تابلوی نگاهم

برگی از یه فصل سرده

همه اشکه ،همه اهه

توی جاده ی غریبی

چشم خسته ام براهه

پشت واژه های رفتن

همه ی تنم سواله

که من از جنس کدوم رنگ توام ؟

واسه تصویرای ذهنت

تموم نگاه من شد

مات و محو رنگ بومت

که همیشه من اسیر و برده ی ان همه اهنگ توام
 

امالیا

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=georgia,times new roman,times,serif]چشم ها و چشمه ها خشکند[/FONT]
[FONT=georgia,times new roman,times,serif]روشنی ها محو در تاریکی دلتنگ[/FONT]
[FONT=georgia,times new roman,times,serif]همچنانکه نامها در ننگ[/FONT]
[FONT=georgia,times new roman,times,serif]هر چه پیرامون ما غرق تباهی شد[/FONT]
[FONT=georgia,times new roman,times,serif]
[/FONT]
[FONT=georgia,times new roman,times,serif]آه باران[/FONT]
[FONT=georgia,times new roman,times,serif]ای امید جان بیداران[/FONT]
[FONT=georgia,times new roman,times,serif]بر پلیدی ها که ما عمریست در گرداب آن غرقیم[/FONT]
[FONT=georgia,times new roman,times,serif]آیا چیره خواهی شد؟[/FONT]
 
  • Like
واکنش ها: noom

apadana13

عضو جدید
کاربر ممتاز

اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم


نگاهت را تا ابد بر من می دوختی
تا من بر سکوت نگاه تو
رازهای یک عشق زمینی را با خود به عرش خداوند ببرم
ای کاش می دانستی

اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم

هرگز قلبم را نمی شکستی
گر چه خانه ی شیطان شایسته ی ویرانی است

اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم

لحظه ای مرا نمی آزردی
که این غریبه ی تنها , جز نگاه معصومت پنجره ای
و جز عشقت بهانه ای برای زیستن ندارد
ای کاش می دانستی

اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم

همه چیز را فدایم می کردی
همه آن چیز ها که یک عمر بخاطرش رنج کشیده ای
و سال ها برایش گریسته ای

اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم

همه آن چیز ها که در بندت کشیده رها می کردی
غرورت را ...... قلبت را ...... حرفت را

اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم

دوستم می داشتی
همچون عشق که عاشقانش را دوست می دارد

کاش می دانستی که چقدر دوستت دارم
و مرا از این عذاب رها می کردی
ای کاش تمام اینها را می دانست


 

امالیا

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به تو دست‌می‌سايم و جهان را درمی‌يابم،
به تو می‌انديشم
و زمان را لمس‌می‌کنم
معلق و بی‌انتها
عريان.
می‌وزم، می‌بارم، می‌تابم.
آسمان‌ام
ستاره‌گان و زمين،

و گندمِ عطرآگينی که دانه‌می‌بندد
رقصان
در جانِ سبزِ خويش.


از تو عبورمی‌کنم
چنان که تُندری از شب.ــ
می‌درخشم
و فرومی‌ريزم.
 
  • Like
واکنش ها: noom

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
با نسیم خوش عشق..
با صدای پر پرواز رها گشته ز بند..
با صدای پر سنجاقک مست..
زندگی جاری است..
وقت خوشحالی هست..
ساعت ساعت بیداری است..
کامیابی نزدیک در است..
وقت آن است که در بگشایی..
جاده ای در پیش است..
از تن جاده ی عشق
فوران آتش
آتش نور
به چشمت بارد..
آن گاه که آرام به خود می گویی..
با تمام دل و جان..

ای خدای سبحان..
من تو را می خوانم..
 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
دنـیــا کـوچکـتر از آن است کـه گـمشـده‌ای را در آن یـافتـه بـاشی

هیـچ ‌کـس ایـنجا گم نـمـی‌شود

آدم‌هـا بـه همـان خونـسردی کـه آمـده‌انـد چـمدان هایشان را می‌بـندنـد و نـاپـدید می‌شونـد

یـکی در مـه

یـکی در غبـار

یـکی در بـاران

یـکی در بـاد

و بـی‌رحـم ‌تـرینشـان‌ در بـرف

آنـچه بـر جا می‌مـاند رد پـایـی‌ست و خـاطـره‌ای کـه
هر از گــاه پـس میـزنـد مـثل نـسیـم پـرده‌هـای اتــاقـت را


 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
" شاید در ظاهر کیلومترها فاصله بین من و توست



اما هر بار دلتنگت می شوم دستانم را که روی قلبم میگذارم



آرام آرام تپیدنت را احساس میکنم؛



چه ساده تمام زندگیم شده ای



و چه زیبا فاصله ها را در هم کوبیده ای و در کنارم هستی.



تا همیشه در من جاری باش ...
 

baran72

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بس که دیوار دلم کوتاه است
هر که از کوچه تنهایی من می گذرد
به هوای هوسی هم که شده
سرکی می کشد و می گذرد...
 
آخرین ویرایش:

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلتنگی هایم را چگونه گویم وقتی قلم نیز نمی نویسد.....!


تا جایی که خورشید به راهش ادامه دهد من هم ادامه خواهم داد و تو را فراموش نخواهم کرد

تا وقتی که دریا ساحل را فراموش نکرده

کاش میدانستی در دل شیشه ای من چه میگذرد؟؟؟

کاش میدانستی غروب های زندگی ام دیگر طلوعی ندارد...

کاش نسیم غروب درد دل مرا به تو بگوید

دلتنگت هستم

این خط غریب

این چشمان خسته

این دست های منتظر

عجیب بیقراری می کنند

دردها و اشک هایم را از تو پنهان می کنم

خنده هایم را به تو هدیه می دهم و شادی هایم را با تو قسمت می کنم

عجیب دلتنگت هستم و میدانم اگر لبخند بر لب های تو بدرخشد

قدم هایم پرواز می آموزند و دلتنگ تر میشوم از این انتظار فرسوده کننده

که گریزی ندارد.......

خیلی دلتنگم عشقم

درکم کن
 

baran72

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[SIZE=+0][SIZE=+0][SIZE=+0]این روزها عجیب دلم بچگی میخواهد ...[/SIZE][/SIZE][/SIZE]


[SIZE=+0][SIZE=+0][SIZE=+0]\خسته ام\ ... [/SIZE][/SIZE][/SIZE]
[SIZE=+0][SIZE=+0][SIZE=+0]فقط یک قلم لطفا ...[/SIZE][/SIZE][/SIZE]
[SIZE=+0][SIZE=+0][SIZE=+0]می خواهم خودم را خط خطی کنم ...[/SIZE][/SIZE][/SIZE]​
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


آموخته ام که این عشق است که زخم ها را شفا میدهد ، نه زمان.


آموخته ام که مهم بودن خوبست ولی خوب بودن مهمتر است.


آموخته ام که زندگی جدیست ولی ما نیاز به دوستی داریم که لحظه ای با او از جدی بودن


دور باشیم.


آموخته ام که تنها چیزی که یک شخص میخواهد فقط دستی است برای گرفتن دست او و


قلبی برای فهمیدنش.


آموخته ام که زیر پوست سخت همه افراد کسی وجود دارد که خوشحال شود و دوست


داشته باشد.


آموخته ام که خدا همه چیز را در یک روز نیافرید، پس من چگونه میتوانم همه چیز را در


یک روز بدست آورم.


آموخته ام که لبخند ارزانترین راهی است که میتوان با آن نگاه را وسعت بخشید.


آموخته ام که باد با چراغ خاموش کاری ندارد.


آموخته ام که به چیزی که دل ندارد نباید دل بست.


آموخته ام که خوشبختی جستن آن است نه پیدا کردن آن.


آموخته ام که قطره دریاست ، اگر با دریاست.


و آموخته ام که عشق ، مهربانی ، گذشت ، صداقت و بلند نظری خصلت انسانهای انسان است.

__________________
 

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
این همه واژه و من از سکوت لبریزم
انگار کابوس این روزهای خاکستری
سایه انداخته به خیال من
حوالی این ساعت های بارانی
جای زیادی برای رفتن ندارم
غیر از کوچه پس کوچه های این شهر غریب !!!...
 

apadana13

عضو جدید
کاربر ممتاز
در ســــتایش ِ چشــــمهایــت


شــعری نــمیتوان گفت


خاضـــعانه

تنــها بــاید

تماشـــا کــرد ، مســت شد ، رهــا شد ...
.
.
.

نیلوفر ثانی.شباهنگ



 

baran72

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آخرین حرف تو چیست؟

قصه از حنجره ایست که گره خورده به بغض

صحبت از خاطره ایست که نشسته لب حوض

یک طرف خاطره ها!

یک طرف پنجره ها!

در همه آوازها! حرف آخر زیباست!

آخرین حرف تو چیست که به آن تکیه کنم؟

حرف من دیدن پرواز تو در فرداهاست


 

pari-1369

عضو جدید
کاربر ممتاز
گاهی با دویدن برای رسیدن به کسی
دیگر نفسی برای ماندن در کنار او باقی نمیماند.
 

pari-1369

عضو جدید
کاربر ممتاز
یک بار هم وقتی منتظرت نیستم به سراغم بیا....
بگذار خیالم غلفلگیر شود...
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
M *** ♥♥♥ در خلوت احساس ♥♥♥ *** ادبیات 2235

Similar threads

بالا