خلوتی با خدا

palmtree

کاربر فعال
خدایا مگر نگفتی که به یک ناصح مشفق نیاز دارم.
چرا هر چه میگردم نمی یابمش! سر راهم قرارش بده ای خدای خوبم... از گشتن خودم ناامیدم.
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
الله
روزی که ميخواستم بپرم فکر همچی رو کردم
سختی و پستی و بلندی شو ديدم
شادی و غم رو ديدم
بعد تصميم به پريدن کردم
حالا که پريدم خوشحالم از اين پريدنم
چون وقتی داشتم ميپريدم پلهای پشت سرم رو خراب نکردم
شايد روزی خواستم برگردم
ولی فکر نکنم که بخوام روزی برگردم
پيش به سوی ازادی و يک پرواز بلند به اوج قله ی خوشبختی
خدا جونم دوست دارم و ميدونم که تو اين پرواز قدرت بالهای منی
منو با اين پرواز به اوج برسون
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز


خدایا من اینجام

خوبه گاهی هم به پایینت نگاه کنی ؟؟؟؟
 

samaneh91

عضو جدید
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
همان یک لحظه اول ، که اول ظلم را میدیدم از مخلوق بی وجدان ، جهانرا با همه زیبایی و زشتی ، به روی یکدگر ، ویرانه میکردم .



عجب صبری خدا دارد !

اگر من جای او بودم .
که در همسایه صدها گرسنه ، چند بزمی گرم عیش و نوش میدیدم ، نخستین نعره مستانه را خاموش آندم ،بر لب پیمانه میکردم .


عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
که میدیدم یکی عریان و لرزان و دیگری پوشیده از صد جامه رنگین ,زمین و آسمان را واژگون مستانه میکردم .


عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
نه طاعت میپذیرفتم ،نه گوش از بهر استغفار این بیدادگرها تیز کرده ،پاره پاره در کف زاهد نمایان ،سبحه صد دانه میکردم .


عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
برای خاطر تنها یکی مجنون صحرا گرد بی سامان ،هزاران لیلی ناز آفرین را کوه به کوه،آواره و دیوانه میکردم .


عجب صبری خدا دارد !
اکر من جای او بودم .
بگرد شمع سوزان دل عشاق سرگردان ، سراپای وجود بی وفا معشوق را ، پروانه میکردم .


عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
به عرش کبریایی ، با همه صبر خدایی ،تا که میدیدم عزیز نابجایی ، ناز بر یک ناروا گردیده خواری میفروشد ،گردش این چرخ را وارونه ، بی صبرانه میکردم .


عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
که می دیدم مشوش عارف و عامی ، ز برق فتنه این علم عالم سوز مردم کش ،بجز اندیشه عشق و وفا ، معدوم هر فکری ، در این دنیای پر افسانه میکردم .




عجب صبری خدا دارد !
چرا من جای او باشم .
همین بهتر که او خود جای خود بنشسته و تاب تماشای تمام زشتکاریهای این مخلوق را دارد ، وگرنه من بجای او چو بودم ،یکنفس کی عادلانه سازشی ، با جاهل و فرزانه میکردم ؟!

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو رو از خاطرم برده تب تلخ فراموشی

دارم خو می کنم با این فراموشی و خاموشی

چرا چشم دلم کوره عصای رفتم سسته

کدوم موج پریشونی تو رو از ذهن من شسته

« خدایا » فاصلت تا من خودت گفتی که کوتاهِ

از اینجا که من ایستادم چقدر تا آسمون راهِ

من از تکرار بیزارم از این لبخند پژمرده

از این احساس یأسی که تو رو از خاطرم برده

به تاریکی گرفتارم شبم گم کرده مهتاب

بگیر از چشم های کورم غذاب کهنه خوابو

چرا گریه م نمی گیره مگه قلب من از سنگه

خدایا من کجا می رم کجای جاده دل تنگه

می خوام عاشق بشم اما تب دنیا نمی زاره

سر راه بهشت من درخت سیب می کاره
 

samaneh91

عضو جدید
پادشاه کرمی ، از تو تمنا چکنم؟
عشق تو هست بجانم ، دگر حاشا چکنم؟درهمه عمر دلم در پی رخسار تو بوددربهاران به گل و سبزه تماشا چکنم؟تاکه هستی و به دل مهر تو باشد، شادم در دل عاشقم اندیشه‌ی فردا چکنم؟توبهشتی صفتی عشق تو در ذات من است بی‌تو و عشق تو درعالم و عقبی چکنم؟جان مجنون صفتم میل تو دارد تنهاگرجهان پرشود از جلوه‌ی لیلا چکنم؟یوسف از چاه به درگاه عزیزی ره یافت بی‌تو در چاه غمم ، با دل تنها چکنم؟
 

samaneh91

عضو جدید
به خدا گفتم :
بیا جهان را قسمت کنیم آسمون واسه من
ابراش مال تو ...
دریا مال من،
موجش مال تو ...
ماه مال من
خورشید مال تو ...
خدا خندید و گفت:
تو بندگی کن
همه دنیا مال تو
من هم مال تو
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

تا خدا، فاصله ای بود اگر

من چه می دانستم که اقاقی زیباست؟!

یا گل سرخ، پر از سر خداست؟!

یا اگر بود که من، لای اوراق پر از سجده برگ، رمز تسبیح! نمی نوشیدم!

و از آن رویش مرطوب شعور من و تو،

در دل گرم و پر از شور امید

خطی از عشق نمی فهمیدم!

من،

به پرواز خدا در دل من، در دل تو

مثل هر صبح پر از آیه و نور، بارها! معتقدم،

و قسم می خورم این بار، به هر آیه نور

تا خدا، فاصله ای نیست، بیا
 
  • Like
واکنش ها: 7742

samaneh91

عضو جدید
کودک نجوا کرد: خدایا با من حرف بزن!
مرغ دریایشی آواز خواند، کودک نشنید...
پس کودک فریاد زد خدایا با من حرف بزن!
رعد در آسمان پیچید، ولی کودک گوش نداد...
کودک نگاهی به اطراف کرد و گفت خدایا بگذار ببینمت!
ستاره ای درخشید ،ولی کودک توجهی نکرد...
فریاد زد خدایا به من معجزه ای نشان بده
و یک زندگی متولد شد،ولی کودک نفهمید...
با ناامیدی گریست.خدایا با من در ارتباط باش بگذار بدانم اینجایی!
بنابراین خدا پایین آمد و کودک را لمس کرد
ولی کودک پروانه را کنار زد و رفت…..
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خداوندا

تو پناه منی وقتی راهها با همه ی وسعتشان و زمین با همه ی گستردگی اش بر من تنگ می شود...
 
  • Like
واکنش ها: 7742

samaneh91

عضو جدید

.
.
.
.


چرا گریه م نمی گیره مگه قلب من از سنگه

خدایا من کجا می رم کجای جاده دل تنگه

می خوام عاشق بشم اما تب دنیا نمی زاره

سر راه بهشت من درخت سیب می کاره
میخوام عاشق بشم اما تب دنیا نمیذاره سر راه بهشت من درخت سیب میکاره
میخوام عاشق بشم اما...
سر راه بهشت من درخت سیب میکاره
 

zahra_216

عضو جدید
کاربر ممتاز
خداياخيلي خستم از دنيا.....ميشه امشب بياي تو خابم؟بهت نياز دارم
 

گلسا2

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خداجون شکرتتتتتتتتتتتتبه داده و ندادت شکرت
خودم سپردم به خودت
 

venoos*m

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خدایا فقط تو میدونی توی دلم چی میگذره ..................خیلی دلم گرفته خیلی دلم گرفته ............
 

samaneh91

عضو جدید
یک لحظه بی هیاهو دل را طلب ز او کن
جز او مخواه از او او را طلب ز او کن
این نامه ی سیه را با سوز دل بسوزان
این رنگ تیرگی را با اشک شستشو کن
گمگشته ی تو درتوست خود را مزن به کوری
بگشای چشم و او را در خویش جستجو کن
یک عمر در بر یار با غیر او نشستی
یک شب ز غیر بگذر با یار گفتگو کن
همچون نسیم تا کی آواره کو به کویی
آیینه باش خود را با یار روبرو کن...
 

گلسا2

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خداجوووووووووووون عاشقتم
من یادت نره
البت هیچکس فراموش نکن منم روش
ممنون خداجون
 

venoos*m

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خدایا ............مراقبش باش - وبه صبری به تا بتونم دوریشو تحمل کنم چون نمیتونم

 

mavadd

اخراجی موقت
کاربر ممتاز
خدایا
دلم خیلی واسش تنگ شده یه کار کن زودتر ببینمش..................
 
آخرین ویرایش:

palmtree

کاربر فعال
منم آن نیازمندی که به تو نیاز دارم.......................... ای خدای من
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گاه برای نوشتنم هم دلیل ندارم،گاه خودم را هم بی دلیل میپندارم....
گاهگاهی می خواهم درون واژه ها گم شدهای پیدا کنم از جنس احساس و بنوازم آهنگمحبت را بر دیواره ی قلبش و بفهمانم که دلیل بودنم می باشد!
و گمان کنم می رسم به او ، او که بدنش را مخفی کرده و چشم و دیدگان دیگر تاب
زیاد باز ماندن را برای جستنش ندارد ....
پس کجا ؟ چگونه ؟ کی؟ می توانم احساس کنم در کنارت هستم ، در کنارم هستی ؟!
نمی دانم دیگر چگونه دایره مانندهای روی گونه ام را مخفی کنم وقتی تنهایی. و تنهاییم با بودنت پر می شود . . .
پسمی نویسم و نوشتم ..... اما ......... اما نشانیت ؟ نشانیت را چند روزیستعوض کرده ای ؟؟ چون پست چی نامه ا را بر می گرداند ، چون Mail هایم Errorمی دهند .......... نمی دانم ....قهری با من ؟؟!!
دیگرنمی شنوی ام ، نمی بینی ام . . . من که گفته بودمت بی تو هیچم ، من کهگفته بودمت سکوت شبانه هایت و لبخند مکث کردن هایت برایم کافیست فقط کنارمباش...
چه شده ؟؟!! در کوچه های دلم سلامی پاسخ نمی دهم چون نوای سلامت همیشه
برایم تازگی دارد ، به هیچ کس دست دوستی نمی دهم چون باور دارم نمی روی از کنارم . . .
اما کاش یادداشتی برایم بگذاری یا کاش بیدار شوم و بینم تمامی،خواب بود که از دوری خودت با خودم می دیدم!!
اولین یادداشت و نگاه صبحگاهت همیشه در مقابل سجاده ام گذاشته ام تا مستانه به
سجدگاهت خم شوم و بگویم مرا ببخش ... آری باورم شد !! کوتاهی از من
بود تو که کوتاه بودن را نمی شناسی ، تو که آنقدر بزرگی که من کوچک،
خیالم هم خشک می شود اگر تصور کنم به من نگاه می کنی .
مراببخش .....در کوچه بازار بزرگان می گویند تو تنها بخشنده ای هستی که منتنمی گذاری !! می بخشی ام ؟؟ دلم کوچک و غم ها و ناراحتی ها اقیانوسیبیکران...
باز هم تنهایم می گذاری ؟؟
همان بزرگان از دیار وفا گفتند تو مهربانی ،تنهایم نمی گذاری .
به نگاهت همجون همیشه محتاجم ، احتیاج معنای یک کوچک در مانده است . . .
درمانده در راه نگاه تو . . . درمانده در باور بودنت .خدایم تنهایم نگذار
دستهایمخالیست .... قلبم پر لرزش .... به درگاهت می آیم اگر مرا برهانی ، باز همبرایت می نویسم هر چند پاره اش کنی و یا جوابش را خالی برایم پست کنی ! بااینکه میدانم زیاد بزرگی .....زیاد...
دوستت دارم خدا .....دوستت دارم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هر آینه، تصویر آشنای تو بود و هر حجم ، پر از فریاد حضور تو ...
تو را داشتم و همه چیز داشتم.
گفتم : تا آخر جاده بمان که بودنت ستاره تا ستاره آسمان را ازان من می کند.
گفتم : نگاهت که با من است ، تا آخر این جاده با نور چشمانت طلوع خواهم ماند.
... نمی دانم به کدامین گناه ، یک گمشده افتادم در این کوچه پس کوچه ها !
و تو را در خم این کوچه گم کردم !!
من ، مدعی تمام عاشقانه های ساده و کودکانه ، آسان تر از هر بهانه گمت کردم.
دیگر آینه را به چشم می دیدم و به دل تکذیب می کردم.
تو نبودی ... شاید هم من نبودم! و دیگر آسمان نبود.
نگاهت را بین هزاران نگاه گم کردم و راه لحظه به لحظه تاریک تر شد.
من ، مدعی با تو بودن ، کم آوردم . گم شدم . خاموش شدم و خسته ...
دیگر هیچ چیز و هیچ کس مرا از خود نمی رهاند.
بال های خسته ام اما هنوز هم شوق پر کشیدن از این بن بست تا آسمان ستارهباران تو را دارد آنجا که هر ستاره به حرمت چشمان تو جــان می گیرد ...
بال های خسته ام هنوز شوق پر کشیدن از این بن بست ها را دارد با اوج نگــاه تــو .
گاه شکوه و گاه شکر .
گاهی فریاد و گاه زمزمه .
اما این بار انگار از هر احساس ِ ساده ی اینجایی ، تهی به سراغت می آیم.
خاموش تر از همیشه . تنهای تنها ...
نه شکوه و نه شکر!
نه فریاد و نه زمزمه .
آنقدر تنها که حتی احساسی را همسفر خویش نمی بینم و آنقدر ساده که جز باورت روی بالهایم سنگینی دیگری را لمس نمی کنم!
تنها که می شوم ؛ دیگر تا تو راهی نیست .
سبک بال که می شوم ؛ دیگر حتی به پرواز هم نیازی نیست.
تنها که می شوم ؛ انگار پشت پرده ی رنگارنگ زندگی ، سپیدی را ساده تر حس می کنم و حالا از اینجا چقدر صحنه بی معناست!
بی پرده بگویمت ! تنهایی حقیقت را نثارم می کند و حقیقت جز تو نیست.
کاش دیگر هرگز عادت و فراموشی ؛ مرا به آن طرف صحنه نکشاند ! ...
 
  • Like
واکنش ها: 7742

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خداوندا

تو پناه منی وقتی راهها با همه ی وسعتشان و زمین با همه ی گستردگی اش بر من تنگ می شود...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خدايا!
چون ماهيان كه از عمق و وسعت دريا بي خبرند ،
عظمت و ژرفاي عمق تو را نمي شناسم.
فقط مي دانم ...
كه معبود اين دل خسته هستي
و اگر ديده از من بر گيري ،
خواهم مرد.
 

Similar threads

بالا