فراق یار

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من و دل آمده بودیم به مهمانی تو
هر دو لبریز غزل غرق گل افشانی تو
دلکم عرض ادب کرد و همان گوشه نشست
من همه محو دل و او همه حیرانی تو
شب شعری که به پا بود در آن صبح لطیف
برد ما را به تب خیس و غزلخوانی تو
من دچار تو شدم وقتی نگاهم کردی
دل گرفتار همان موسم بارانی تو
چشم تو خلوت خوبی است اگر بگذارند
من و دل آمده بودیم به مهمانی تو
هر دو لبریز غزل غرق گل افشانی تو
دلکم عرض ادب کرد و همان گوشه نشست
من همه محو دل و او همه حیرانی تو
شب شعری که به پا بود در آن صبح لطیف
برد ما را به تب خیس و غزلخوانی تو
من دچار تو شدم وقتی نگاهم کردی
دل گرفتار همان موسم بارانی تو
چشم تو خلوت خوبی است اگر بگذارند
 

Data_art

مدیر بازنشسته

نذار که از سکوت تو پرپر بشن پروانه ها
دوباره من بمونم و خاکستر پروانه ها
چیزی بگو اما نگو از مرگ یاد و خاطره
کابوس رفتنت بگو از لحظه های من بره
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کسی به در کوبید
بلند شد
موهایش را مرتب کرد
در را باز کرد
باد بود
برگشت
آشفته مو...!!!


 
  • Like
واکنش ها: RZGH

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گفت: حالت را نمی پرسم
می دانم خوبی, عکس هایت همه با لبخندند!!
و نمی دانست عکاس که می گوید سیب…
من یاد حماقت حوا می افتم
و پوزخند می زنم…
.
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دنیای این روزای من هم قد تن پوشم شده

انقد دورم از تو که دنیا فراموشم شده

دنیای این روزای من درگیر تنهایی شده

تنها مدارا میکنم دنیا عجب جایی شده

نباید این کارو می کردم اما مجبور بودم....
منو ببخش...
فقط ازت می خوام درکم کنی...
همین....

 

Data_art

مدیر بازنشسته
اينجا كجاست؟! چادر خاكي! چه مي كني؟

تنها ترين نشانه ي پاكي چه مي كني؟!

اينجا غريبه نيست، چرا رو گرفته اي؟!

آيا تويي كه دست به زانو گرفته اي؟!

دير آمدم بگو كه چه كردند كوچه ها

بانوي قد خميده! زمين مي خوري چرا؟

اين كودكت چه ديده كه هي زار مي زند؟!

هي دست مشت كرده به ديوار مي زند

***
حق دارد او كه طاقت اين روز را نداشت

روزي كه خانه دست كم از كربلا نداشت

روزي كه از صداي غمت شهر خسته شد

روزي كه چشمهاي تو يكباره بسته شد

روزي كه زخمهاي عميقت دوا نداشت

روزي كه گريه هاي تو ديگر صدا نداشت
 

K.K.J

عضو جدید
[h=6]وقــــــــــــــــــــــتی نبـــــاشی فـــــــــــرقی نمی کنـــــــد که

شنـــــــــــــبه اســــــــــت...

یــــا جمــــــــــــــــعه....

تمــــام روز هـــــای زنــــــدگی تعـــــــطیل اســــــــــت.
[/h]
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چقدر سخته
چقدر سخته که عشقت روبه روت باشه
نتونی هم صداش باشی
چقدر سخته که یک دنیا بها باشی
نتونی که رها باشی
چقدر سخته….
چقدر سخته که بارونی بشی هر شب
نتونی آسمون باشی
چقدر سخته که زندونی بمونی
بی در و دیوار نتونی هم زبون باشی
چقدر سخته….
چه بد بخته قناری که بخونه
اما رؤیاش حس بیرونه
چه بد بخته گلی که مونده تو گلدون
غمش یک قطره بارونه
چقدر سخته که چشمات رنگ غم باشه
ولی ظاهر پر از خنده
چقدر سخته که عشقت آسمون با باشه
ولی آسون بگن چنده
چقدر سخت کلامت ساده پرپر شه
نتونی ناجیش باشی
چقدر سخته که رفتن راه آخرشه
نتونی راهیش باشی
چقدر سخته تو خونت عین مهمون شی
بپوسی قصد بیرون شی
چقدر سخته دلت پر باشه ساکت شی
ولی ، تو سینه داغون شی
چقدرسخته که یک دنیا صدا باشی
ولی از صحنه خوندن جدا باشی
چقدر سخته که نزدیک خدا باشی
ولی غرق ادا باشی
 

b65241

کاربر بیش فعال
با من بمان ای همسفر

با من که از ره خسته ام

با جام لبریز نگاهت

از خسته خود رسته ام

با من بمان ای همزبان

تو این شب دلواپسی

با من که تنها مانده ام

در لحظه های بی کسی

ای یادگار از تو غرور زخمی ام

ای فارغ از من فارغ از یادت نیم:cry:

بر من رقیبم را پسندیدی ولی

شادم که میدانی و میدانم کیم

شادم که سودائی ندارم

در سینه غوغائی ندارم

آئینه ام خو کرده با شب

چشمی به فردائی ندارم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من دلم تنگ می شود
برای تو
دلــم کــه تنـــگ می شــود
پای لحظه های خالی از تو
بــساط اشک پهن می کــنم
گوش خیالم را به گذشته می چسبانم
صدایت را از امواج پراکنده ء زمان جمع می کنم
پژواک صدایت بر دیوار ذهن می کوبد
پر از آواز می شوم از تو
مگر غیر از این است
که توهم هم وجود دارد؟
باشد ...
به خودم دروغ نمی گویم!
اما به حقیقت دقایق پریشان عاشقی سوگند
دلم برای این توهم تنگ می شود
 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
امشب تمام حوصله ام را

در یک کلام کوچک

از تو

خلاصه کردم

ای کاش می شد

یک بار

تنها همین یک بار

تکرار می شد!

تکرار

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[h=2][/h]
هـــــی آدمهـــای مَجـــازی !


اینقــــدر نَـزدیکــــم نَشَــــویـد


مخاطبــــ ِ خــاص ِ مَن در این دنیــــا نیستــــــ ...


آنقدر خاص استــــ که در هیـــچ کجـــا پیــدا نمی شَـــوَد


خـودَش ؛ عشقَـــش ...


حقیقـــی تَـر از این دنیــای مجازی شماستـــــ ...


آدمهــای مجــازی ! شمــا از دور دوستــــ داشتَنـــی تـریـد ...


گفتــم که بدانیــد که نـَـگیـــد نـگفتــــه بـودم ...





 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
می‌دانی؟ می‌دانی از وقتی دلبسته‌ات شده‌ام همه جا بوی پرتقال و بهشت می‌دهد؟


هرچه می‌کنم

چهار خط برای تو بنویسم
می‌بینم واژه‌ها
خاک بر سر شده‌اند


هرچه می‌کنم
چهار قدم بیایم
تا به دست‌هایت برسم
زانوهایم می‌خمد.



نه این‌که فکر کنی خسته‌ام،

نه این‌که تاب راه رفتن نداشته باشم

نه...
تا آخرش همین است
نگاهت
به لرزه‌ام می‌اندازد.
عباس معروفی
 

@ RESPINA @

عضو جدید
کاربر ممتاز
گفتید : نشنوید و نبینید
گفتیم ما به چشم
گفتید : منکر به فهم خویش شوید و شعور خویش
گفتیم : دشوار حالتی ست ولی چشم
دیدم اینک شما ز ما
باری توقع عاشق بودن و دوست داشتن دارید
آری شما که روی ز سنگ
آری شما که دل از آهن دارید
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
روز اول گل سرخی برام اوردی گفتی برای همیشه دوستت دارم.
روز دوم گل زردی برایم اوردی گفتی دوستت ندارم.
روز سوم گل سفیدی برایم آوردی و سر قبرم گذاشتی و گفتی منو ببخش.
فقط یه شوخی بود...!!

__________________
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو سکوت میکنی و
فریاد زمانم را نمی شنوی
یک روز
من سکوت خواهم کرد و
تو آن روزبرای اولین بار
مفهوم "دیر شدن " را خواهی فهمید
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
برمی‌گردی
از اول می‌آیی

من ایستاده‌ام
روبه‌روی ِ سال‌های ِ پیش‌رو
تو از آینده می‌رسی
توی ِ دست‌هات
اضطراب ِ نخستین "دوستت‌دارم‌"هاست
مشت‌‌ می‌کنی
خُرد می‌شود

برمی‌گردی
از اول می‌آیی
از خجالت‌گونه‌های ِ روز اول
تا صمیمیت دست‌های ِ روز آخر
با همان بارانی و جیب‌های ِ گرم
و صدای ِ قدم‌هامان
در گوش‌های ِ یخی‌ ِ ِپیاده‌رو

برمی‌گردی
مثل باران
مثل برف
مثل تمام پاییزهایی که برگشته‌اند
و همه‌چیز با تو برمی‌گردد
حتا آن قطاری
که سال هاست
فقط می‌رود ...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اشکهایم را به تو تقدیم می کنم...


تا شاید در آسمانی که روزی به رنگ ما بود... باران ببارد...


آنجا که رهگذران مرا که نه...ما را آواز می کردند!!!!


که شاید نمی دانستند...سکوت رمز لحظه های باران است!!!


و پاییز بی آن شانه ها جز غم گریه برایم چه خواهد داشت؟؟؟


پس بگذار ببارد...بارانی که تنم را یاده شانه های خیسه او می اندازد!!!
 

baran72

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بي تو، مهتاب‌شبي، باز از آن كوچه گذشتم،
همه تن چشم شدم، خيره به دنبال تو گشتم،
شوق ديدار تو لبريز شد از جام وجودم،
شدم آن عاشق ديوانه كه بودم.

در نهانخانة جانم، گل ياد تو، درخشيد
باغ صد خاطره خنديد،
عطر صد خاطره پيچيد:

يادم آم كه شبي باهم از آن كوچه گذشتيم
پر گشوديم و در آن خلوت دل‌خواسته گشتيم
ساعتي بر لب آن جوي نشستيم.

تو، همه راز جهان ريخته در چشم سياهت.
من همه، محو تماشاي نگاهت.

آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشة ماه فروريخته در آب
شاخه‌ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ

يادم آيد، تو به من گفتي:
- ” از اين عشق حذر كن!
لحظه‌اي چند بر اين آب نظر كن،
آب، آيينة عشق گذران است،
تو كه امروز نگاهت به نگاهي نگران است،
باش فردا، كه دلت با دگران است!
تا فراموش كني، چندي از اين شهر سفر كن!

با تو گفتم:‌” حذر از عشق!؟ - ندانم
سفر از پيش تو؟ هرگز نتوانم،
نتوانم!
 

narges224

عضو جدید
کاربر ممتاز
نمیدانم از دلتنگی عاشقترم یا از عاشقی دلتنگ تر

فقط میدانم در آغوش منی ، بی آنکه باشی

و رفتی ، بی آنکه نباشی . . .
 

narges224

عضو جدید
کاربر ممتاز
ز تو بگذشتمو بگذاشتمت با دگران

رفتم از کوی تو لیکن عقب سر نگران

ما گذشتیمو گذشت آنچه تو با ما کردی

تو بمان با دگران وای به حال دگران

رفته چون مه به محاقم که نشانم ندهند

هر چه آفاق بجویند کران تا به کران

میروم تا که به صاحب نظری بازرسم

محرم ما نبوَد دیده ی کوته نظران

دل چون آینه ی اهل صفا میشکنند

که ز خود بیخبرند این ز خدا بیخبران

دل من دار که در زلف شکن در شکنت

یادگاریست ز سر حلقه ی شوریده سران

گل این باغ به جز حسرت باغم نفزود

لاله رویا تو ببخشای به خونین جگران

ره بیدادگران بخت من آموخت تُرا

ورنه دانم تو کجا و ره بیداد گران

سهل باشد همه بگذاشتن و بگذشتن

کاین بود عاقبتِ کارِ جهانِ گذران

شهریارا غم آوارگی و دربدری

شورها در دلم انگیخته چون نوسفران .
 

b65241

کاربر بیش فعال
دلم تنگه برای گریه کردن
کجاست مادر ، کجاست گهواره ی من

همون گهواره ای که خاطرم نیست
همون امنیت حقیقی و راست
همون جایی که شاهزاده ی قصه
همیشه دختر فقیرو می خواست

همون شهری که قد خود من بود
از این دنیا ولی خیلی بزرگ تر
نه ترس سایه بود نه وحشت باد
نه من گم می شدم نه یک کبوتر


نگو بزرگ شدم نگو که تلخه
نگو گریه دیگه به من نمیاد
بیا منو ببر نوازشم کن
دلم آغوش بی دغدغه می خواد

تو این بستر پاییزی مسموم
که هر چی نفس سبزه بریده
نمی دونه کسی چه سخته موندن
مثل برگ روی شاخه ی تکیده


ببین شکوفه ی دل بستگی هام
چقدر آسون تو ذهن باد می میره
کجاست اون دست نورانی و معجز
بگو بیاد و دستمو بگیره

کجاست مریم ناجی ، مریم پاک
چرا به یاد این شکسته تن نیست
تو رگبار هراس و بی پناهی
چرا دامن سبزش چتر من نیست

دلم تنگه برای گریه کردن
کجاست مادر ، کجاست گهواره ی من
 

narges224

عضو جدید
کاربر ممتاز
دیگر هیچ چیز مشترکی بین ما نیست

تنها آسمانمان یکیست . . .
 

narges224

عضو جدید
کاربر ممتاز
در هجوم لحظه های پوچ جدایی ، سکوت تنها یادگار با تو بودن است
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گوش کن

وزش ظلمت را مے شنوے؟

در شب اکنون چیزے مے گذرد

ماه سُرخَست و مشوش

و بر این بام که هر لحظه در او بیم فرو ریختن است

ابرها، همچون انبوه عزاداران

لحظه ے باریدن را گوئے منتظرند
 

narges224

عضو جدید
کاربر ممتاز
اى كاش،گفته بودى عاشق ديگرى شده اى...
من خودم هم عاشق بودم،
دردت را درك ميكردم.
..
 

narges224

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم هواى توراميكند،
ميروم سراغ شعرهايم...
اين روزهاخوب يادگرفته ام خودرابه كوچه على چپ بزنم...!!!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آمدم تا عاشقانه در کنار تو بمانم
تا برای تو بمیرم
مهربان من !
آمدم ای نازنینم تا به جبران گذشته
سر ز پایت بر نگیرم
همزبان من !
آمدم تا آن که باشم تکیه گاه خستگی هات
بر دو چشم من نگا کن
تو منو از من جدا کن
با محبت آشنا کن
ترک آن افسانه ها کن
مهربانی را صدا کن
این تو و من را رها کن
نازنینم
تو منو از نو بنا کن !
 

fantastic.fati

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
همین که فهمید غـــــــــــم دارم آتش گرفت . . .
به خودت نگیر رفیق !!!!!
سیـــــــــــــ ــگارم را گفتم
 
بالا