داستان پيله و پروانه

babi charlton

عضو جدید
کاربر ممتاز



روزی سوراخ کوچکی در یک پیله ظاهر شد ، شخصی نشست و ساعت ها تقلای پروانه برای بیرون آمدن از سوراخ کوچک پیله را تماشا کرد ، آن گاه كه تقلای پروانه متوقّف شد و به نظر رسید که خسته شده و دیگر نمی تواند به تلاشش ادامه دهد








آن شخص مصمّم شد به پروانه کمک کند و با برش قیچی سوراخ پیله را گشاد کرد ، پروانه به راحتی از پیله خارج شد ، امّا جثه اش ضعیف و بال هایش چروکیده بودند ، آن شخص به تماشای پروانه ادامه داد ، او انتظار داشت پرِ پروانه گسترده و مستحکم شود و از جثه او محافظت کند ، اما چنین نشد! در واقع پروانه ناچار شد همه عمر را روی زمین بخزد و هرگز نتوانست با بال هایش پرواز کند !







آن شخص مهربان نفهمید که محدودیّت پیله و تقلا برای خارج شدن از سوراخ ریز ، آن را خدا برای پروانه قرار داده بود تا به آن وسیله مایعی از بدنش ترشّح شود و پس از خروج از پیله به او امکان پرواز دهد .

گاهی اوقات در زندگی فقط به تقلا نیاز داریم ، اگر خداوند مقرّر می کرد بدون هیچ مشكلی زندگی کنیم فلج می شدیم ، به اندازه کافی قوی نمی شدیم و هرگز نمی توانستیم پرواز کنیم !





از کتاب (پیله و پروانه) پرستو ابراهیمی
 

jamaka

عضو جدید
کاربر ممتاز
مرسی خیلی متن پرمغزو پر محتوایی بود و جای تامل داشتتتتتتتتتتتتتت ممنوننننننننننن
 

Similar threads

بالا