زمزمه های عاشقانه

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلام می کنم

سرتکان می دهی !

نگاه می کنم

می خندی !

حرف می زنم

سکوت می کنی !

توراباتمام پیچیدگی هایت ،
دوست دارم!
هـ ـیچ جَزر و مــــــدی

نمی تَواند آشُفته امــــــــ کُند

وَقتی سَــــرم رویِ سینه تـــــــــــو
...
بـالا و پایـــــین مــــی رود!







 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو دنیای ما یه حالتی هست به اسم "کم آوردن"
خدایا به بزرگیت قسم که دیگه "کم آوردم"
تو که خدایی و نمی تونی تجربش کنی...
خوش به حالت...





 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
حرف اولم را آخر بزنم
یا حرف آخرم را اول
فرقی نمی کند , حرف اول و آخرم یکیست :
"دوستت دارم" !!!

آنکه دستانش را محکم گرفته ای...
دیروز عاشق من بود...
دستانت را خسته نکن...
محکم یا آرام...
تو هم فردا تنهایی...




 

mar.1980

عضو جدید
زمزمه ...

زمزمه ...

***بهش بگيد بهارمه ،سبزى روزگارمه

بهش بگيد دلتنگشه ، عاشق بی نیرنگشه

بهش بگيد تنها شدم ، تنهاوبى فردا شدم

بهش بگيد دوسش دارم ، بهش بگيد ....
 
آخرین ویرایش:

♥@SH!M♥

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سرگـــردانــــم؛

شمـــــا مـــردی را نـدیـده ایـد...

کــــه سـر مـن روی شـــانــــه هــــایش جــــا مــــانــــده بــــاشد؟!
 

sana84

عضو جدید
هـ ـیچ جَزر و مــــــدی

نمی تَواند آشُفته امــــــــ کُند

وَقتی سَــــرم رویِ سینه تـــــــــــو
...
بـالا و پایـــــین مــــی رود!








قلب من به اندازه ي دست مشت کرده ام است….

من در عجبم که تو با اين همه عظمتت چگونه در آن جاي گرفتي؟…

چنان جاي گرفتني که تا ابد خيال رفتن نداري..
 

H S M 313

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ﺩﻝ ﻣﻦ ﺩﺭﺳﺒﺪﻯ،ﻋﺸﻖ ﺑﻪ ﻧﯿﻞ ﺗﻮﺳﭙﺮﺩ/
ﻧﮕﻪﺵ ﺩﺍﺭ،ﺑﻪ ﻣﻮﺳﻰ ﺷﺪﻧﺶ ﻣﻰ ﺍﺭﺯﺩ.
 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگه یه روز بری سفر، بری ز پیشم بی خبر
اسیر رؤیاها میشم، دوباره باز تنها می شم
به شب میگم پیشم بمونه، به باد میگم تا صبح بخونه
بخونه از دیار یاری، چرا میری تنهام میذاری؟
اگه فراموشم کنی، ترک آغوشم کنی
پرنده دریا میشم، تو چنگ موج رها می شم
به دل میگم خاموش بمونه، میرم که هرکسی بدونه
می رم به سوی اون دیاری، که توش منو تنها نذاری
اگه یه روزی نوم تو، تو گوش من صدا کنه
دوباره باز غمت بیاد، که منو مبتلا کنه
به دل میگم کاریش نباشه، بذاره درد تو دوا شه
بره توی تموم جونم، که باز برات آواز بخونم
که باز برات آواز بخونم
اگه بازم دلت می خواد، که یار یکدیگر باشیم
مثال ایوم قدیم، بشینیم و سحر پا شیم
باید دلت رنگی بگیره، دوباره آهنگی بگیره
بگیره رنگ اون دیاری، که توش منو تنها نذاری
اگه می خوای پیشم بمونی، بیا تا باقیه جوونی
بیا تا پوست به استخونه، نذار دلم تنها بمونه
بذار شبم رنگی بگیره، دوباره آهنگی بگیره
بگیره رنگ اون دیاری، که توش منو تنها نذاری
اگه یه روزی نوم تو، تو گوش من صدا کنه
دوباره باز غمت بیاد، که منو مبتلا کنه
به دل میگم کاریش نباشه، بذاره درد تو دوا شه
بره توی تموم جونم، که باز برات آواز بخونم
که باز برات آواز بخونم
اگه یه روزی نوم تو ، تو گوش من صدا کنه
دوباره باز غمت بیاد، که منو مبتلا کنه
به دل میگم کاریش نباشه، بذاره دردت جابه جا شه
بره توی تموم جونم، که باز برات آواز بخونم
که باز برات آواز بخونم
 

♥@SH!M♥

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
حرف دلم را تو فقط میدانی!
نامه ی عاشقیم را تو فقط میخوانی!
همه رفتند هیچ کس با من نیست!
تو بگو باز چرا می مانی؟!!!؟
 

Z.Mehran

عضو جدید
عشقــــ... چیز عجیبے نیستــــ...
عزیز בلمــــ... !
همیטּاستــــ... ڪـہ
تو בلت بگیرد
و منــــ... نفسمــــ... !
 

Z.Mehran

عضو جدید
صبر کردن دردناک است و فراموش کردن دردناک تر
ولی از هر دو اینها دردناک تر این است:که ندانی باید صبر کنی یا فراموش!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اگر نمیتوانب اقیانوس باشی،دریاباش،اگرنه رودخانه باش واگرنمی توانی رودخانه باشی
نهریکوچک باش،اما هیچ گاه مرداب نباش.نهری باش جاری،روانزلال ومهربان وباجوششزیبایت زندگی رابه همه هدیه کن چون وقتی حرکت می کنی هم زنده ای هم بهدیگران زندگی میدهی،سبزه های کنارنهررادیده ای چه زیبا چشم رانوازش میدهند وماورای پروانه های لطیف وزیبا هستند،این ها به خاطر سخاوت ومهربانینهرکوچک اماجاری است،پس توهم باالهام ازاین رود کوچک جاری شووبدان خدادرهمه حال باتوست
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خدارا دوست دارم به خاطراینکه من رو برای خودم میخواهدنه خودش
خدارودوست دارم به خاطراینکه وقت داردحرفهایم رابشنود
خدارودوست دارم به خاطراینکه وقت بی کاریش یاد من نمی افتد
خدارودوست دارم به خاطراینکه میتوانم ازیکی دیگه پیشش گله کنم بگویم که گله دارم
خدارودوست دارم به خاطر اینکه همیشه پیشم می ماندومن راتنها نمی گذارددوست داشتنش ابدی است
خدارودوست دارم به خاطراینکه میتوانم احساساتم راراحت به ان بگویم نه اصلا نیازی نیست بگویم خودش میتواند نگفته حرفم رابخواند
خدارودوست دارم به خاطراینکه به من میگوید دوستم داردودوست داشتنش رامخفی نمی کند
خدارودوست دارم به خاطراینکه تنها کسی است که میتوانی جلوش بدون اینکه خجل شوی گریه کنی وبگویی دلم براش تنگ شده
خدارودوست دارم به خاطراینکه می گذارد دوستش داشته باشم وقتی میدانم لیاقت ان راندارم
خدارودوست دارم به خاطراینکه ازمن می پذیردکه بگویم خدارادوست دارم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اشتباه کردم قلبم را به تو دادم ، دل بستم به تو و عهد عشق را با تو بستم!اشتباه کردم آن روز که به تو گفتم به قلب من خوش آمدی!اشتباه کردم اسیرت شدم ، دلتنگت شدم و به انتظار تو نشستم !بگذار چند روزی بگذرد و بعد قلبم را زیر پاهایت له کن، مرا از یاد ببر و فراموش کن!چه زود رفتی و دل به غریبه ای دیگر سپردی!چه زمانه بی وفایی شده ، قلب من چه ساده و تنها شده !اشتباه کردم که برایت از عشق گفتم ،چه با شور و شوق گوش میکردی حرفهایم راو میگفتی حرفهایم شیرین است ، صدایم دلنشین است!چه با اراده فریاد زدی که دوستم داری ، پس کجاست آن قلب مهربانت؟اشتباه کردم رویای شیرین عشق را در خیالم با تو دیدم ،و عکس تو رادر کنار عکس خودم نقاشی کردم !اشتباه کردم برایت نامه عاشقانه نوشتم ، تو هنوز نخوانده ، آن را پاره پاره کردی!پس کجاست آنهمه قول و قرار؟آری گناه من عاشق شدن بود و اشتباه من با تو ماندن!گناه خویش را میپذیرم و با خود عهد بسته ام که دیگر اشتباه نکنم!پشیمانم ، پشیمان از اینکه چرا حرفهای دروغین تو را باور کردم ،لبخند زدم و با تنهایی خداحافظی کردم !حالا تو به من لبخندی تلخ زدی و دستهای بی وفایت را از دور تکان دادی و گفتیخداحافظ برای همیشه !میدانستم این عشق سرانجامی ندارد، میدانستم تو نیز مثل همه بی وفایی!پس خداحافظ برای همیشه....
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در تنهایی خود لحظه ها را برایت گریه کردم

در بی کسیم برای تو که همه کسم بودی گریه کردم

در حال خندیدن بودم که به یاد خنده های سرد وتلخت گریه کردم

در حین دویدن در کوچه های زندگی بودم که نا گاه به یاد لحظه هایی که بودی واکنون نیستی ایستادم وآرام گریه کردم

ولی اکنون می خندم

آری می خندم

به تمام لحظه های بچگانه ای که به خاطرت اشک هایم را قربانی کردم

واقعاحيف كه........
 

...SPARTACUS

عضو جدید
کاربر ممتاز
مینویسم باز دوباره
قصه های بی کسیمو
قصه های پر غصه
حرفی از دلواپسیمو

باورم کن نازنینم
اگه حتی از تو دورم
اگه حرفی بینمون نیست
برهوتی سوت و کورم

مینویسم توی چشمات
پر شرم بود پر خواهش
همه حرفاتو میگفتی
با سکوتی پر نوازش

سهم من از اون نگاهت
یه سبد خاطره ی دور
تو شبای بی ستاره
مثل یک شهاب پر نور

مینویسم نازنینم
دست من خالی و سرده
وقتی یاد تو نباشه
شب و روزام پر درده

می نویسم باز دوباره
...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آئینه ای برابر آئینه ات می گذارم

تا از تو

ابدیتی بسازم !
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
انگار با من از همه کس آشنا تری
از هر صدای خوب برایم صداتری

آیینه ای به پاکی سرچشمه ی یقین
با اینکه روبروی منی و مکدری

تو عطر هر سپیده و نجوای هر نسیم
تو انتهای هر رها آنسوی هر دری

لالای پرنوازش باران نم نمی
خاک مرا به خواب گل یاس میبری

درهای ناگشوده ی معنای هر غروب
مفهوم سر به مهر طلوع مکرری

هم روح لحظه های شکوفاییی و طلوع
هم روح لحظه های گل یاس پرپری

از تو اگر که بگذرم از خود گذشته ام
هرگز گمان نمیبرم از من تو بگذری
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


هزار صفحه روزگارم را هم اگر به تصویر در آورم

باز هم خود نمیتوانم وصف کنم
آنچه بر من گذشته است و نامش در کتابم نیامده!؟
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
این روزها که می گذرد ، هر روز
در انتظار آمدنت هستم !
اما
با من بگو که آیا ، من نیز
در روزگار آمدنت هستم ؟
قیصر امین بور
 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
لحظه هام پر شده از دوست داشتن تو
واسه من قشنگه عشق و خواستن تو
ميشه با تو همنفس ستاره باشم
با تو همسفر تا مرز قصه ها شم
سايه شو رو سر اين هميشه عاشق
بي تو خاليه تمام اين دقايق
من به جز خاطره هام چيزي ندارم
بي تو هر لحظه هميشه بي قرارم
بي تو اين گلايه ها چه بي شماره
شب و روز براي من فرقي نداره
زندگي رو با تو عشق تو مي خوام
تو نباشي بي تو من هميشه تنهام
تمام قصه هامو از تو دارم
بهترين خاطره هامو از تو دارم
تو اين شباي خالي از ستاره
آخرين ترانه هامو از تو دارم
 

Data_art

مدیر بازنشسته
به شکوه گفتم برم ز دل / یاد روی تو آرزوی تو
به خنده گفتا نرنجم از / خلق و خوی تو یاد روی تو
ولی ز من دل چو برکنی / حدیث خود بر که افکنی
هر کجا روی وصله منی / ساغر وفا از چه بشکنی؟
گذشتم از او به خیره سری / گرفته ره مه دگری
کنون چه کنم با خطای دلم / گرم برود آشنای دلم
به جز ره او نه راه دگر/ دگر نکنم خطای دگر
 

K.K.J

عضو جدید
[h=6]مثل یک کویر نشین
اسبی داشته باشم
و عاشق یک ستاره باشم
شب که شد
تو در آسمان میدرخشی
... من مثل دیوانه ها
می‌تازم
می‌تازم
می‌تازم
تا جایی‌ که تکلیفِ شب را با ستاره‌اش روشن کنم
بگذار فرزندانِ ما بگویند
کویر نشین غریب عاشق می‌‌شود
عجیب می‌میرد

می‌ بینی‌ ؟ حتی نرسیدن به تو هم ، داستانِ پر از رویایِ خودش را دارد
یادت باشد
عاشق را نه شب تهدید می‌‌کند ، نه مرگ
فقط فاصله....
[/h]
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
امروز از همیشه تنهاترم
تیک تاک ثانیه ها را تازه باور کردم
اشک ابرها را دیشب لمس کردم
وقتی بی بهانه گریه میکردند
تازه فهمیده ام مردم چقدر غریبه اند
میدانم همه بی وفایند...
گل خشک یادگاریت...
هر روز خشک و خشک تر میشود
آرزوهای من هم به همراهش
روحم اسیر نگاه جادویی ات است
نگاهم اکسید چشمانت را میخواهد
در حسرت دیدارت می گدازم
وجودم لبریز از نیاز با تو بودن است
شامه ام عطر وجودت راجستجو میکند
از اعماق وجودم بی تو بودن را حس میکنم
و
پوچ شدنم را
و بی صدا اشک میریزم
و بی مهابا فریاد میزنم
فریاد میزنم دوستت دارم...
باد می وزد...خوب میدانم
صدایم را به گوشت می رساند
پس بلندتر فریاد میزنم
میشنوی؟؟؟؟؟؟
بیشتر از همیشه دوستت دارم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
از من نپرس چقدر دوستت دارم

اینجا در قلب من حد و مرزی برای حضور تو نیست.

به من نگو که چگونه بی تو زیستن را تمرین کنم!!!

مگر ماهی بیرون از آب میتواند نفس بکشد؟

مگر می شود هوا را از زندگیم برداری و من زنده بمانم؟


بگو معنی تمرین چیست ؟

بریدن از چه چیز را تمرین کنم ؟

بریدن از خودم را ؟

مگر همیشه نگفتم که تو هم پاره ای از تن منی ...

از من نپرس که اشکهایم را برای چه به پروانه ها هدیه می دهم؟

همه می دانند که دوری تو روحم را می آزارد!!!

تو خود پروانه ها را به من سپردی که میهمان لحظه های بی کسی ام باشند.

نگاهتت را از چشمم برندار مرا از من نگیر ..
 

apadana13

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو مثل لاله ی پیش از طلوع دانه ها



که سر به صخره گذارند ،


غریبی و پاکی .


تو را


ز وحشت طوفان


به سینه می فشردم .


عجب سعادت غمناکی !



منوچهر آتشی



(نیمای جنوب)
 

Similar threads

بالا