فراق یار

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
قطار می‌رود

تو می‌روی

تمام ایستگاه می‌رود

و من چقدر ساده‌ام

كه سال‌های سال

در انتظار تو

كنار این قطار ِ رفته ایستاده‌ام

و همچنان

به نرده‌های ایستگاهِ رفته

تكیه داده‌ام
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
چه شــود ای گل نرگس، با تو دیـــدار کنم
جان و اهل و هستی ام، بر تو گرفتار کنم
روزه ی هجر تو از پای بـیــنداخت مــــرا
کــــــی شود با رطب وصل تو افــطار کنم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چقدر دور تر از احساسم ایستاده ای!

از این فاصله

تو ،

حتی صدایم را نمی شنوی


چه برسد به دلتنگی!
 
  • Like
واکنش ها: RZGH

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
از تـــو که مینویسم یک درد دارم....
تـــــو میفهمی در این خراب آباد دل چه میگذرد!
از تو که نمینویسم هزار درد دارم....
درد نگفتن، درد نشنیدن، درد ندانستن، درد سر، درد دل، درد....!
مانده ام بنویسم و دل را دریابم؟
یا قلم -تـــــو- نوشت را زمین بگذارم و سر را دریابم؟
فرقی هم نمیکند انگار....
دل که عاشق است سر بهانه می آورد، بیراهه میرود، درد میگیرد، امان میبرد!
دل که عاشق است..... عاشق است


 

venoos*m

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
می خواهم امشب از ماه قول بگیرم که هر وقت دلم برایت تنگ شد




در دایره حضورش تو را به من نشان دهد




می خواهم امشب با رازقی ها عهد ببندم




هر وقت دلم هوای تو را کرد




عطر حضور مهربان تو را با من هم قسمت کنند




می خواهم امشب با دریای خاطره ها قرار بگذارم




که هروقت امواج پر تلاطم یادها خواستند قایق احساس مرا بشکنند




دست امید و آرزوی تو مرا نجات دهد




می خواهم امشب با تمام قلب هایی که احساس مرا می فهمند و می شنوند




پیمان ببندم که هر وقت صدای قلب بی قرار م را هم شنیدند




عشقم را سوار بر ضربانهای بی تابی به تو برسانند....
 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
از دست دادمت ،


به راحتی یک نفس ،


به آسانی یک پلک ،


سخت ست ؛


ولی انگار باید


بگویم خداحافظ .


ای تمام آن چه دارای ام بودی


در این روزگار سخت ،


خــــداحافــــــظ .
 

♥@SH!M♥

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نیا ... دیگر دل به نبودنت عادتی دیرین کرده است

نیا ... بگذار که خاطره آن روزهای شیرین به شیرینی عسل بماند
میدانم ..باز هم که بیایی ماندنی نیستی
هزار بار ، هزاران هزار بار هم که بیایی ... برای من نمی مانی ...
دلت جای دیگریست آخر ...
حکایت تو برای من ، حکایت همان پرنده ایست که اگر دلش نباشد هزار قفس هم بسازی باز میپرد ...
قصه، قصه اجبار نیست، حرف، حرفِ دل شیداست ...
و تو چه میدانی شیدایی چیست !
روزگاری از میان آواز چلچله ها، سرود باران برای هم آغوشی با زمین
از میان فریاد مجنون به عشق لیلی؛ من فقط صدای پای تورا عاشقانه می شنیدم ...
صدای پای تو از هر آوازی برای من خوش آهنگ تر بود .
نه ... دیگر نیا ... بگذار نداشتن یک هم نفس فقط برایم حسرتی شیرین باشد !!!
تا همنفسی که شیرینی را برایم به حسرت تبدیل کند .
میخواهم خود را زندانی عادت ها کنم ...
زندانی عادتهایی که بوی تعفن میدهد ، بوی ناه کوچه بی عبوری که خوابش برده ...
میخواهم برده عادت های غلط ، شوم ، یا نمیدانم ... هر چه که تو اسمش را میگذاری بشوم ...
اما تو دیگر نیا ...
دیگر از عشق هم کاری نمی آید . ...
 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
چگونه باور کنم که نیستی،
وقتی هنوز صدای گرم و مهربانت در گوشم شنیده می شود.
چگونه باور کنم که پر کشیدی،
وقتی هنوز سرمست تماشای زیبایی ات هستم.
باور نمی کنم،
چرا که در لحظه لحظه هایم حضور داری،
تو در زلال آبشاران جاری هستی
و
در لطافت عشق به چشم می خوری.
هنوز هستی و تا همیشه خواهی بود....


 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بی تو نمی خواهم
نفس را ...
زندگـــــی را...
مهر تو در عمق وجودم
خانه کرده است
با من باش ،
دلتنگم برایت
بی تو هوای خاطرم
همواره سرد است...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نفست چقدر شبیه مردمک چشمم دودو … می زند
ترسیده ای ؟
خسته ای شبیه خودم؟
و هراسان شبیه ثانیه ها
سنگین مثل دقیقه ها و ساعتها را…
راستی قولهایت را به چه قیمت به عبور زمان فروخته ای؟
من هنوز کنار رد پای گذشته ایستاده ام
خودم را به خواب نبودنت می زنم
چشمهایم چقدر چرت می زنند
میان لالائی حقیقت
کجای این نبودنها
به بودنم می خندی


 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز

من عاشق نيستم
فقط گاهي حرف تو که مي شود
دلم مثل اينکه تب کند
گرم و سرد مي شود
توي سينه ام چنگ مي زند
... آب مي شود
تنگ مي شود
 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
میگی خستت کردم میگی می خوای دور شی
باشه عشقم رد شو نمی خوام مجبور شی
میگی بی من خوبی قلبمو می کوبی
برو تا راحت شی حالا که آشوبی
میگی بیزار شدی میگی تکرار شدم
من که عشقت بودم باعث آزار شدم
عاشقی زوری نیست غربت و دوری نیست
حالا که میخوای بری رسمش اینجوری نیست
سرت سلامت گل من گوشه ای از دل من
از وفاداری دنیا این شده حاصل من
بهانه هات خیلی کمه تو هم یکی مثل همه
این گذشتن از وجودم یادگار عشقمه

همه خوبن ما بدسادگیم قلبتو زد
میگی فراموش می کنی بی صفتی تا این حد
بعد از این می خندم به دل بازندم
روی هر چی سادگیمه چشامو می بندم
دوباره باز از نو خطی زدی دنیا رو
دیگه اصراری نیست هر کجا خواستی برو
میگی قسمت این بود دیر میای میری زود
بی تعارف بردی بازی خوبی بود
سرت سلامت گل من گوشه ای از دل من
از وفاداری دنیا این شده حاصل من
بهانه هات خیلی کمه تو هم یکی مثل همه
این گذشتن از وجودم یادگار عشقم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
این هم از زمستان که اینقدر منتظرش بودی.

قلبـــــــم را در دستانت بگیر

چراکه این گرمـــــا

هیچ وقت سهمیه بندی نخواهد شد !

قول می دهم !
 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
میبینی وضعم خرابه میبینی روبه راه نیستم

ولی با این همه بازم پای عشقمون وایمستم

تو منو دیوونه کردی نگو نه که خیلی دیره

قول بده هیچوقت نذاری والیوم جاتو بگیر
ه
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وقتی دل عزیزی را شکستی
یه میخ تو دیوار فرو کن
زمانی که از دلش در اوردی میخ را از روی دیوار بردار

بدان که

دل شکسته زود خوب میشه ولی

جای میخ همیشه رو دیوار میمونه
 

venoos*m

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو همان عابری هستی

که خزان دلم را

با گام هايت

بهار عشق کردی

تو تکرار بارانی

و نگاهت تابلو قشنگ شبی زيباست

که مرا می خواند

دلم آواره توست

...
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
می دانی تنهایی کجایش درد دارد ...............
انکارش
 

venoos*m

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
این هم از زمستان که اینقدر منتظرش بودی.

قلبـــــــم را در دستانت بگیر

چراکه این گرمـــــا

هیچ وقت سهمیه بندی نخواهد شد !

قول می دهم !


بی تو یک روز در این فاصله ها خواهم مرد

مثل یک بیت ته قافیه ها خواهم مرد

تو که رفتی همه ثانیه ها سایه شدند

سایه در سایه ی آن ثانیه ها خواهم مرد

شعله های بی تو ز بی رنگی دریا گفتند

موج در موج در این خاطره ها خواهم مرد

گم شدم در قدم دوری چشمان بهار

بی تو یک روز در این فاصله ها خواهم مرد
 

yas_70

عضو جدید
به وسعت ندیدن نگاهت خسته ام،
چگونه بشکنم ثانیه های سنگین دوریه تو را؟
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چشم هایش !!
چشم هایی مات و غمزده ، به دورها خیره شده اند !!
چشم هایش دیگر لطیف و عاشقانه نیستند !!
دیگر غرور ندارند!!
دیگر نشانی از التماس و خواهش در آنها دیده نمی شود !!

اصرار دارد که دیگر از چشم هایش عطر ِ دریا شدن منتشر نمی شود ومن مانده ام که چرا قلبش برای تازه شدن تنگ نمی شود !!


چشم هایش اندوهبارند

در چشم هایش پرنده ای را دیدم که در او شور ِ مردن بود
در چشم هایش شکوفه ای را دیدم که در او شور ِ ریختن بود
در چشم های اشکبارش مرگِ پروانه را دیدم و غم های بنفشه را
در چشم هایش آرزوهایی را دیدم که بر باد رفته بودند و رویاهایی را که طعم ِ محال داشتند
در چشم هایش دخترکی را دیدم که بسته های کبریت و دسته های گل می فروخت وپسری را که در زباله دان ها و بر فراز ِ زباله ها شُکوه را می جست.
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گر یک آسمان دل را به قصد عشق بردارم میان عشق
و زیبایی تو را دوست می دارم
تو را عاشقانه دوست دارم
مثل گلهای بهاری
مثل پنجره های باز رو به دریا
مثل گلهای عاشق در باغچه های انتظار
تو را مثل خودت پاک و معصوم دوست دارم
من عاشقم
عاشق صدای شرشر بارن
عاشق پنجره های خیس باران خورده
و عاشق کوچه های نمناک انتظار
من عاشقم
عاشق شبهای پر ستاره و مهتابی
در کوچه پس کوچه های دلواپسی در انتظار دیدار یک آشنا
من عاشقم
عاشق پاکی و معصومیت
عاشق نگاهی پاک و بی ریا
عاشق سبزی بهار و عاشق تمام شقایق های دنیا
 

banooyeariayi

عضو جدید
آنگاه که به تو می نگرم
گویی مردمکانم را
به تماشای ناب ترین تصویر خلقت می نشانم
با من از گذشته بگو
از فنجان های قهوه ای که …
بوی سیگار می داد
و لذت هم آغوشی…​
 

banooyeariayi

عضو جدید
راستي

ايـن شـمـا نبــوديـد

كـه يـك روز،

نگــاهــ ــتــان را،

در چشمــ ـــان مــن جــا گذاشـتيــد؟

از آن روز . . .

مـن همـه نشـانـــ ــي هــاي دنيــا را گشـتـه ام!

نشــانــ ــي بـدهيــد،

نگـاهــ ــتــان را پــس بگـيريـد!

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
همیشه در حالی که یه عالمه حرف بیخ گلوت چسبیده
یه عالمه اشک توی چشماته
یه عالمه حسرت توی دلت تلنبار شده،
باید بگی: خب... خدافظ ... !
 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
تا کی دل من چشم به در داشته باشد
ای کاش کسی از تو خبر داشته باشد

آن باد، که آغشته به بوی نفس توست
از کوچه ما، کاش گذر داشته باشد

هر هفته سر خاک تو می آیم و اما
این خاک اگر قرص قمر داشته باشد

این کیست که خوابیده به جای تو در این خاک
از تو خبری چند مگر داشته باشد

آن روز که بستی بار سفرت را
گفتی به پدر، هر که هنر داشته باشد

باید برود، هر چه شود، گو بشو و باش
بگذار که این جاده خطر داشته باشد

باید بپرد هر که در این پهنه عقاب است
حتی نه اگر، بال و نه پر داشته باشد

کوه است دل مرد، ولی کوه، نه هر کوه!
آن کوه که آتش به جگر داشته باشد

عشق است بلای من و من عاشق عشقم
این نیست بلایی که سپر داشته باشد

رفتی و من آن روز نبودم، دل من هم
تا با تو سر سیر و سفر داشته باشد

باید برود، هرچه شود، گو بشو و باش
بگذار که این، جاده خطر داشته باشد

رفتی و زنت، منتظر نو قدمی بود
گفتی به پدر، کاش پسر داشته باشد

گفتی که پس از من چه پسر بود و چه دختر
باید که به خورشید نظر داشته باشد

اینک پسری از تو یتیم است در اینجا
در حسرت یک شب، که پدر داشته باشد

برگرد سفر طول کشید، ای نفس سبز
تا کی دل من چشم به در داشته باشد

باید برود، هرچه شود، گو بشو و باش
بگذار که این جاده خطر داشته باشد
 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
مرو ای دوست مرو ای دوست:cry:
مرو از دست من ای يار که منم زنده به بوی تو
به گل روی تو
مروای دوست مرو اي دوست
بنشين با من و دل بنشين تا برسم مگر
به شب موی تو
تو نباشی چه اميدی به دل خسته من
تو که خامو شی بی تو به شام وسحر چه کنم
با غم تو

مروای دوست مرو ای دوست
مرو از دست من ای يار که منم زنده به بوی تو
به گل روی تو
بنشين تا بنشانی نفسی آتش دل
بنشين تا برسم مگر به شب موي تو
تو نباشی چه اميدی به دل خسته من
تو که خامو شي بی تو به شام وسحر چه کنم
با غم تو
چه کنم با دل تنها که نشد باور من
تو و ويرانی خاموشي کوهم اگر چه کنم با غم تو

چه کنم با دل تنها چه کنم با غم دل
چه کنم با اين درد دل من اي دل من
چه کنم با دل تنها چه کنم با غم دل
چه کنم با اين درد دل من اي دل من
چه کنم با دل تنها چه کنم با غم دل
چه کنم با اين درد دل من اي دل من
چه کنم با دل تنها چه کنم با غم دل
چه کنم با اين درد دل من ای دل من
:cry::cry:
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دیگر نکنم از روی ندانی

قربانی عشق او غرورم را
غشقی که تورا نثار راه کردم
در سینه دیگری نخواهی یافت
دیگر به هوای لحظه ی دیدار
دنبال تو در به در نمی گردم
دنبال تو ای امید بی حاصل
دیوانه و بی خبر نمی گردم
 
بالا