جنبش مصاف

sina_anis

عضو جدید
کاربر ممتاز
افشاگری آیپک : ضعف آمریکا در برابر اقتدار ایران

صفاتاج: بدهی 16 هزار میلیاردی کنونی امریکا 16برابر کل خسارت ایران در طول هشت سال جنگ تحمیلی

یک کارشناس مسائل خاورمیانه اظهارات اوباما در نشست آیپک مبنی بر رد برخورد نظامی با ایران را به دلیل وضعیت بسیار ضعیف امریکا در برابر اقتدار جمهوری اسلامی ایران دانست .
"مجید صفاتاج " در گفتگو با خبرنگار بخش فارسی خبرگزاری قدس (قدسنا) با اشاره به اختلاف نظر مقامات امریکائی با لابی صهیونیستی (آیپک) درباره برخورد نظامی با ایران افزود : دولت امریکا همواره در زیر سلطه صهیونیسم قرار داشته و سیاستهای خارجی بویژه خاورمیانه ای خود را مطابق با امیال و مطامع رژیم صهیونیستی طراحی می کرده و اکنون هم به همین شکل است .
وی افزود : کاخ سفید، کنگره امریکا، مجلس سنا و مراکز فکری و تصمیم سازی در ایالات متحد امریکا با توجه به نفوذ صهیونیستها عمدتا پیرو سیاستهای صهیونیستی آیپک بوده اند اما درباره مسئله ایران اختلاف نظرها نه به خاطر تغییر نگرش سیاسی امریکا نسبت به ایران و رژیم صهیونیستی بلکه به دلیل موقعیتی است که ایران در صحنه سیاسی جهانی بویژه منطقه ای دارد و بنا به اعتراف نظر پردازان غربی و منطقه ای از نفوذ رو به رشدی بویژه پس از شروع بیداری اسلامی در منطقه برخوردار گشته و هم دارای توانایی دفاعی و نظامی است و هر گونه ضربه پذیری خود را به حد صفر رسانده است .
مولف دانشنامه فلسطین ادامه داد : از طرف دیگر نیز هم اکنون با یکسری چالشها و بحرانهایی مواجه است ، مشروعیت دولت این کشور در منطقه پس از بیداری اسلامی زیر سوال رفته ، پایگاهها و رژیم های تحت سلطه ایالات متحده در منطقه یکی پس از دیگری از سقوط می کنند و مهمتر از همه بحران اقتصادی غرب گریبان امریکا را هم گرفته است .
صفاتاج در ادامه تصریح کرد : بدهی 16 هزار میلیاردی دولت امریکا هم اکنون 16 برابر کل خسارتهای مالی ایران در طول هشت سال جنگ تحمیلی است یا به عبارتی اگر از روز تولد حضرت مسیح روزانه 16 میلیون دلار روی هم انباشته شود حدود 729 سال دیگر یعنی در ماه سپتامبر 2740 میلادی معادله حجم بدهی دولت امریکا خواهد شد که از بطن این بحران اقتصادی جنبش عدالتخواهی به نام جنبش وال استریت پدید آمد و این جنبش در حال تبدیل به جنبش تسخیر آیپک و روز به روز در حال گسترش است .
مدیرعامل جمعیت راهیان قدس شریف ادامه داد : بنا بر این هر گونه سیاست خصمانه و اعمال سیاستهای نظامی علیه ایران همانطور که آقای اوباما هم در آیپک اعلام کرد خسارتهای زیادی را بر مردم امریکا و غرب وارد می کند ، چنانکه ما در ماجرای تحریم نفتی ایران دیدیم که با قطع صارات نفت ایران به انگلستان و فرانسه بلافاصله این مسئله تاثیر خود را در اروپا و امریکا گذاشت گران شدن سوخت شروع موج دیگری از اعتراضات مردمی بدنبال داشت .
وی افزود : با توجه به انچه که گفته شد دولت امریکا به لحاظ موقعیت بسیار ضعیف خود و از سوی دیگر به لحاظ موقعیت ژئوپلتیک بی نظیر جمهوری اسلامی ایران ناگزیر است گزینه نظامی را عملا کنار گذاشته و با روی آوردن به مذاکره و یا تشدید فشارهای سیاسی و اقتصادی علیه ایران ، تهران را وادار به تغییر در مواضع خود نسبت به پرونده هسته ای نماید .
 

sina_anis

عضو جدید
کاربر ممتاز
هتک حرمت به قرآن این بار توسط آل خلیفه

نیروهای امنیتی و ضد شورش و مسئولان زندانیان به همراه سگ‌های پلیسی خود سپیده دم چهارسنبه به زندانیان بند ۱۰ زندان الحوض الجاف حمله برده و با از خواب بیدار کردن آن‌ها اقدام به بازرسی بندهای آنان کردند.
به گزارش مشرق به نقل از فارس، منابع آگاه از حمله ناگهانی نیروهای امنیتی آل‌خلیفه به زندانیان یکی از زندان‌های این رژیم در سپیده دم چهارشنبه و هتک حرمت قرآن کریم خبر دادند.

منابع آگاه اعلام کردند که سپیده دم چهارشنبه نیروهای امنیتی و مسئولان زندان «الحوض الجاف»، یکی از مخوف‌ترین زندان‌های رژیم آل‌خلیفه در حالی به طور ناگهانی حمله بردند که زندانیان در خواب و استراحت بودند.

نیروهای امنیتی و ضد شورش و مسئولان زندانیان به همراه سگ‌های پلیسی خود سپیده دم چهارسنبه به زندانیان بند ۱۰ زندان الحوض الجاف حمله برده و با از خواب بیدار کردن آن‌ها اقدام به بازرسی بندهای آنان کردند.

مسئولان مربوطه هدف خود از این اقدام را بازرسی از زندان اعلام کردند، اما به محض ورود شروع به ضرب و شتم و به هم ریختن وسایل شخصی آنان کردند.

شاهدان عینی می‌گویند: مزدوران آل‌خلیفه به این حد از آزار و اذیت اکتفا نکردند، با نسخه‌های قرآنی که از آن زندانیان بود را بر زمین انداخته و پاره کردند.

این اقدام توهین آمیز مزدوان آل‌خلیفه اعتراض زندانیان بحرینی و درگیری آن‌ها با ماموران زندان و نیروهای امنیتی را به دنبال داشت که موجب مجروح شدن چند نفر از زندانیان شد.

شاهدان عینی تاکید می‌کنند که مزدوران آل‌خلیفه پس از انداختن قرآن‌ها بر زمین و پاره کردن آن‌ها اقدام به لگد کوب کردن آن‌ها و خرد کردن مهرهای تربت حسینی کردند تا مانع نماز خواندن زندانیان بر آن‌ها شوند.
 

sina_anis

عضو جدید
کاربر ممتاز
شبکه من وتو و بهاییت


فان کلوب: «سالومه-سیدی نیا» هم یکی از مجریان ضد دین و مطلقه ای است که در قالب یک برنامه درجه سه، به تمسخر نظام و دستاوردهای علمی ایران مشغول است.


به گزارش صراط، این شبکه با ساخت مستندی درباره زندگی خواننده و شومن تلویزیون رژیم طاغوت که پس از انقلاب به خارج فرار کرد، همجنسگرایی را میلی شخصی و ژنتیک توصیف کرد.


این فیلم با اشاره به این که شومن در مظان تمایلات همجنسگرایانه بود، از قول آهنگسازی ضد دین به نام اسفندیار منفردزاده، تاکید بر آزادی همجنسگرایان توسط وی را، باوری متحدانه برشمرد.

شبکه من و تو متعلق به شبکه تلویزیونی مرجان معرفی می شود که مالکیت آن با خواهر و برادری به نام مرجان و کیوان عباسی است. پدر این دو صاحب شبکه ای پورنو و غیراخلاقی به نام «Hostlertv» در کاناداست. فعالیت بهائیان در من و تو و بخصوص فردی به نام «مک وولین» به عنوان رابط میان وزارت خارجه انگلیس و من و تو، این شبکه را به عنوان مکمل بی بی سی فارسی توصیف می کند.

تمسخر ارزشهای اسلامی، تاکید بر ضرورت روابط نامشروع، ترویج زندگی غربی، ارائه تصویری زشت از جامعه دینی و نفی پیشرفتهای علمی و صنعتی ایران، از محورهای اصلی برنامه های من و توست.

گفتنی است این برنامه مستند، توسط عواملی سکولار تهیه شده است که یکی از آنها «رها-ا» شناخته می شود.

وی بنا به اعتراف خودش، از بهائیان متعصب و فعال در جریان فتنه اسرائیلی - آمریکایی ۸۸ است. مادر وی آشپز کاخ نیاوران بوده است.

«سالومه-سیدی نیا» هم یکی از مجریان ضد دین و مطلقه ای است که در قالب یک برنامه درجه سه، به تمسخر نظام و دستاوردهای علمی ایران مشغول است. وی که در میان کارکنان من و تو، به زنی دارای تمایلات همجنسگرایانه شدت دارد، خود را نامزد برنامه ساز ضد دین دیگری به نام امیرعلی معرفی می کند.

«ندا-جناب» هم از دیگر مجریان بهایی من و توست. اخبار رسیده از درون این شبکه از تلاش برای جذب بهائیان به عنوان برنامه ساز و مجری حکایت می کند.
 

sina_anis

عضو جدید
کاربر ممتاز
خبر هولناک برای اسرائیلی ها : ضد ویروس استاکس نت ساخته شد



به گزارش ندای انقلاب به نقل از منابع آگاه، با همت و تلاش متخصصین داخلی ویروس یاب (ویروس استاکس‌نت) که سلاح سایبری ساخته دشمن صهیونستی برای ضربه به تأسیسات هسته ای و جمع آوری اطلاعات بوده است با همت و توان داخلی در داخل کشور ساخته شده و نابودکننده (Remover) آن نیز تا یک ماه آینده تولید و سپس به شکل رایگان در اختیار عموم قرار خواهد گرفت.


شایان ذکر آنکه ویروس استاکس نت که به عنوان سلاحی تروریستی توسط نهادهای وابسته به صهیونیسم جهانخوار برای ضربه به تأسیسات صنعتی به ویژه تأسیسات هسته ای ایران ساخته شده بود و از آن به عنوان نخستین سلاح نسل جدید سایبری یاد می شود، در سال های اخیر علیه شبکه های اینترنتی کشورمان توسط دشمن مورد استفاده قرار گرفت که با همت مدافعان سایبری کشور این حملات خنثی شد. این ویروس از دسته تروجان ها بوده و یافتن و خنثی نمودن آن در حال حاضر تنها توسط برخی آنتی ویروس ها مانند Kaspersky انجام می شود که تاکنون این تکنولوژی محافظتی سایبری در اختیار کشورهای بیگانه بوده است.
 

sina_anis

عضو جدید
کاربر ممتاز
بازتاب سخنرانی رهبر انقلاب در مشهد در رسانه‌های جهان


خبرگزاری فرانسه: اظهارات آیت‌الله خامنه‌ای موضع ایران در برابر تهدیدات غرب را تقویت کرد​
به گزارش فارس، خبرگزاری فرانسه لحظاتی پس از پایان سخنرانی مقام معظم رهبری در شهر مقدس مشهد، این سخنان را بازتاب و گزارش داد آیت‌الله خامنه‌ای هشدار داد ایران هرگونه حمله از سوی آمریکا یا اسرائیل را پاسخ خواهد داد.​
این خبرگزاری با پوشش این بخش از سخنان رهبری که ایران به دنبال ساخت بمب اتمی نبوده و نیست اما اگر از سوی دشمن خواه آمریکا یا رژیم صهیونیستی هدف حمله قرار خواهد گیرد به همان سطح، حمله آنها را پاسخ خواهد داد، افزود که اظهارات آیت الله خامنه‌ای موضع ایران در برابر تهدیدات غرب علیه برنامه هسته‌ای خود را تقویت کرد.​
خبرگزاری فرانسه در ادامه نوشت: رهبر ایران پاسخ به هرگونه حمله را حق ایران توصیف و اعلام کرد که بر اساس تعالیم الهی درصورتی که دشمن تجاوز را آغاز کند، شکست را در پیش رو خواهد داشت.​
این خبرگزاری به نقل از مقام معظم رهبری افزود: "این سنت الهی است. ما به دنبال حمله یا تهاجم نیستیم بلکه به دنبال حفظ موجودیت و هویت جمهوری اسلامی هستیم."​
آسوشیتدپرس: رهبر ایران تاکید کرد ایران به دنبال ساخت سلاح اتمی نبوده و نیست​
خبرگزاری آسوشیتدپرس با بازتاب سخنان رهبری ایران در حرم رضوی(ع) نوشت:" آیت‌الله خامنه‌ای در سخنرانی که به طور زنده از شبکه دولتی ایران پخش می‌شد، با نام‌بردن از اسرائیل و آمریکا هشدار داد، ایران هرگونه حمله آمریکا و اسرائیل را به همان سطح پاسخ خواهد داد."​
این خبرگزاری با اشاره به تهدیدات آمریکا و اسرائیل برای حمله به تاسیسات هسته‌ای ایران افزود: "رهبر ایران تصریح کرد ایران بمب اتمی نداشته و قصد ساختن آن را نیز ندارد."​
رویترز: رهبر ایران هشدار داد در هر سطحی که دشمن حمله کند ایران پاسخ خواهد داد​
خبرگزاری انگلیسی رویترز طی خبری به پوشش سخنرانی مقام معظم رهبری در مشهد مقدس پرداخت.​
این خبرگزاری به نقل از رهبر ایران نوشت: ایران تسلیحات هسته‌ای ندارد و نخواهد ساخت اما در مقابله با تجاوز دشمنان چه از سوی آمریکا باشد یا رژیم صهیونیستی، برای دفاع از خود، در همان سطحی که دشمن به ما حمله کند، حمله خواهیم کرد.​
رویترز ادامه داد که رهبر ایران در سخنرانی سالانه خود به مناسبت نوروز اضافه کرد: آمریکایی‌ها اشتباه بزرگی مرتکب می‌شوند اگر فکر کنند که با تهدیدها می‌توانند ملت ایران را نابود کنند.​
این خبرگزاری انگلیسی در ادامه به تهدیدهای آمریکا و اسرائیل علیه ایران پرداخت و به مذاکره آتی ایران با گروه 5+1 نیز اشاره‌ای کرد.​
رویترز در ادامه نوشت که رهبر ایران در سخنرانی خود به دستاوردهای هسته‌ای ایران طی 12 ماه گذشته از قبیل افزایش غنی‌سازی تا 20 درصد و ساخت میله‌های سوخت برای رآکتور تهران اشاره کرد.​
این خبرگزاری انگلیسی اضافه کرد که رهبر ایران گفت: در شرایطی که دشمنان درباره سقوط ملت ایران و تحریم‌های سخت صحبت می‌کنند ایران تمامی این دستاوردها را بدست آورد.​
دویچه‌وله: رهبر ایران تاکید کرد آمریکا در صورت حمله به ایران مرتکب اشتباه بزرگی می‌شود​
پایگاه اینترنتی "دویچه‌وله" آلمان طی خبری کوتاه به انتشار بخش‌هایی از سخنان رهبر معظم انقلاب اسلامی در مشهد مقدس پرداخت.​
این پایگاه اینترنتی آلمانی نوشت: رهبر جمهوری اسلامی ایران روز سه‌شنبه (اول فروردین) در سخنان نوروزی خود در مشهد گفت: ایران در صورتی که مورد حمله قرار بگیرد در همان سطح پاسخ خواهد داد.​
دویچه‌وله ادامه داد: آیت‌الله خامنه‌ای در این سخنان تأکید کرد که ایران در پی رسیدن به سلاح اتمی نیست، اما در صورت حمله آمریکا و رژیم صهیونیستی از خود "در همان سطح" دفاع خواهد کرد. وی افزود، آمریکا در صورت حمله به ایران مرتکب "اشتباه بزرگی" خواهد شد.​
بی‌بی‌سی: رهبر ایران با استناد به قرآن نوید داد حمله‌کنندگان به ایران شکست می‌خورند​
پایگاه اینترنتی "بی بی سی" طی خبری به پوشش بخش‌هایی از سخنان مقام معظم رهبری در جمع مردم در مشهد مقدس پرداخت.​
بی‌بی‌سی نوشت: آیت الله علی خامنه ای، رهبر ایران تأکید کرد که کشورش در پی تولید سلاح اتمی نیست، اما اگر مورد حمله قرار گیرد، در همان سطح پاسخ خواهد داد.​
این پایگاه اینترنتی ادامه داد: آقای خامنه ای در نخستین روز سال ۱۳۹۱ و در سخنرانی نوروزی خود در مشهد، با قرائت آیاتی از کتاب مقدس مسلمانان گفت که "قرآن به ما نوید داده است که اگر دشمن به شما حمله کرد، قطعا شکست خواهد خورد".او گفت که مردم ایران در فکر تهاجم و تجاوز نیستند، اما هستی، هویت، دین و "جمهوری اسلامی خود" را با تمام وجود دوست دارند.​
بی‌بی‌سی اضافه کرد: رهبر ایران گفت که کشورهای غربی قصد دارند با اعمال تحریم های اقتصادی مردم ایران را از حکومت این کشور جدا کنند. به گفته او، این کشورها می دانند که ایران در پی تولید سلاح اتمی نیست و پرونده هسته ای ایران تنها بهانه ای برای فشار آوردن به حکومت جمهوری اسلامی است.​
بر اساس گزارش بی‌بی‌سی ، آیت الله خامنه ای گفت: "ما به دلایل خودمان به هیچ وجه به دنبال سلاح هسته ای نیستیم. نه تولید کرده ایم و نه تولید خواهیم کرد. این بهانه است". رهبر ایران گفت که مشکل اصلی غرب با ایران به منابع نفت و گاز این کشور مربوط می شود. به گفته او، کشورهای غربی از نظر منابع انرژی دچار مشکل هستند و منابع نفت و گاز آنها در سال های آینده پایان خواهد گرفت در حالی که ایران از نظر مجموع ذخایر نفت و گاز در صدر کشورهای جهان قرار دارد.​
بی‌بی‌سی اضافه کرد که رهبر ایران گفت: "مسئله، مسئله هسته ای یا حقوق بشر نیست. مسئله جمهوری اسلامی است که مثل شیر در مقابل اینها ایستاده است".او در عین حال به کشورهای غربی توصیه کرد که به جای تقابل با مردم ایران، "محترمانه" با آنها رفتار کنند.​
النشره: رهبر ایران به شکسته شدن هیبت آمریکا در جهان معتقد است​
پایگاه خبری "النشرة" لبنان طی خبری به پوشش بخش‌هایی از سخنان مقام معظم رهبری در مشهد مقدس پرداخت.​
این پایگاه اینترنتی نوشت که رهبر ایران هشدار داد که ایران به هر حمله در همان سطح پاسخ خواهد داد.​
النشره نوشت: رهبر ایران که این سخنان را به مناسبت عید نوروز مطرح می‌کرد تاکید کرد که قدرت‌های استکباری سال گذشته با مشکلات متعددی به دلیل سرنگون شدن دیکتاتورهای منطقه و انزوایی که علیه اسرائیل تحمیل شده، مواجه شده‌اند.​
این پایگاه اینترنتی لبنانی اضافه کرد که رهبر ایران گفت: پیشرفت علمی و فناوری که دانشمندان ایرانی آن را بدست آوردند بسیار بیشتر از آن چیزی است که در رسانه‌ها اعلام می‌شود.​
النشره افزود که آیت‌الله خامنه‌ای گفته است که هیبت آمریکا در بسیاری از مناطق جهان شکست خورده و آمریکا با مشکلات متعددی مواجه است.​
یدیعوت آحارونوت: رهبر ایران بر مقابله به مثل دربرابر حمله آمریکا و اسرائیل تاکید کرد​
پایگاه اینترنتی رونامه صهیونیستی "یدیعوت آحارونوت" طی خبری به پوشش بخش‌هایی از سخنان مقام معظم رهبری در جمع مردم در مشهد مقدس پرداخت.​
یدیعوت آحارونوت نوشت: "آیت‌الله علی خامنه‌ای" در سخنان روز سه‌شنبه خود گفت که در صورت تجاوز از سوی آمریکا یا اسرائیل، ایران از خود دفاع و اقدام متقابل انجام خواهد داد.​
این روزنامه صهیونیستی در ادامه نوشت که رهبر ایران تاکید کرد که تسلیحات هسته‌ای نداریم و نخواهیم ساخت اما در مقابله با تهاجم دشمنان چه از سوی آمریکا یا از سوی رژیم صهیونیستی باشد، برای دفاع از خود در همان سطحی که به ما حمله کنند، اقدام خواهیم کرد.​
یدیعوت آحارونوت اضافه کرد که رهبر ایران در جمع هزاران نفر در مشهد گفت: آمریکا در حال ارتکاب اشتباه بزرگی است در صورتی که فکر کند با تهدید کردن می‌توانند ملت ایران را نابود کنند.​
سی.ان.ان: رهبر ایران در میان شعار مرگ بر آمریکا از عظمت ایران سخن گفت​
شبکه خبری سی.ان.ان با اشاره به سخنان مقام معظم رهبری در آغاز سال نوی شمسی در حرم امام رضا(ع)نوشت: آیت الله خامنه ای در سخنرانی ابتدای سال خود از آمادگی ایران برای پاسخ به حمله آمریکا در هر سطحی خبر داد.​
سی.ان.ان با اشاره به سرداده شدن شعار مرگ بر آمریکا در میان سخنرانی مقام معظم رهبری نوشت: رهبر ایران غرب را ناتوان از هرگونه آسیب زدن به دستاوردهای انقلاب اسلامی معرفی کرد و از عظمت ایران سخن گفت.​
این شبکه خبری آمریکایی در ادامه گزارش خود آورده است: رهبر ایران در سخنان خود به این نکته اشاره کرد که ایران سلاح هسته ای نمی سازد و در آینده نیز نخواهد ساخت.​
سی.ان.ان با اشاره به سخنان مقام معظم رهبری در خصوص مصرف کالاهای داخلی آن را به عنوان اصلی ترین راهبرد ایران برای مقابله با تحریم ها عنوان کرده است و از ضرورت همکاری دولت و با صنایع برای افزایش تولید داخلی عنوان کرد.​
همچنین این شبکه خبری با اشاره به سخنان نوروزی اوباما، از افزایش تنش های آمریکا با ایران در سال نوی میلادی خبر داد.​
العربیة: سخنان رهبر ایران موضع تهران در مقابله با غرب را تقویت کرد​
پایگاه اینترنتی شبکه خبری "العربیة" طی خبری به پوشش بخش‌هایی از سخنان مقام معظم رهبری در مشهد مقدس پرداخت.​
العربیه گفت که رهبر ایران اعلام کرد که ایران به هر حمله‌ای که از سوی آمریکا و اسرائیل صورت بگیرد، پاسخ خواهد داد.​
العربیة ادامه داد که رهبر ایران تاکید کرده که ایرن به دنبال تسلیحات اتمی نبوده و آن را نخواهد ساخت اما اگر هرگونه حمله‌ای از سوی دشمنان چه آمریکا و چه رژیم صهیونیستی صورت گیرد، ایران در همان سطحی که مورد حمله قرار می‌گیرد، حمله خواهد کرد.​
العربیة نوشت که این اظهارات رهبر ایران، موضع تهران را در مقابله با غرب در برنامه هسته‌ایش تقویت کرد.​
پایگاه اینترنتی این شبکه خبری در ادامه نوشت که رهبر ایران با استناد به قران اعلام کرد که در صورتی که دشمن نخست به شما حمله کرد، قطعا شکست خواهد خورد.​
العربیة نوشت که رهبر ایران گفت: این قانون خداوند است. ما به دنبال حمله و تجاوز نیستیم اما ما به ماهیت و هویت جمهوری اسلامی تعلق داریم.​
منبع : ولایت سبز​
 

sina_anis

عضو جدید
کاربر ممتاز
ازدواج یک زن با الاغش در آمریکا + عکس




به گزارش فارس ، در تازه‌ترین نوع از ازدواج‌های عجیب آمریکایی، یک زن اهل شهر سیاتل با الاغ مورد علاقه خود ازدواج کرده است. این زن آمریکایی در خصوص این اقدامش گفت که پس از دلدادگی و تجربه بی‌نظیر ۲ ساله‌اش با این حیوان تصمیم گرفت که با آن ازدواج کند.





البته این تنها مورد از ازدواج آمریکایی‌ها با حیوانات نیست و چندی پیش نیز یک زن آمریکایی به نام لیندا با سگ خود ازدواج کرد. مجلس سنا نیز در سال گذشته میلادی قانون آزادی رابطه جنسی با حیوانات در ارتش آمریکا را تصویب کرد.
 

sina_anis

عضو جدید
کاربر ممتاز
گوشه ای از جنایات یهود

من نمی دانم اگر حضرت علی (ع) امروز بودند و این حکایت را می شنیدند ، چه می گفتند یا چه می کردند:


یکی دیگر از جنایات یهود،کشتار بی رحمانه ای بود که در دهکده ای به نام "دیر یاسین" در سرزمین مقدس انجام دادند.

روز نهم آوریل 1948 میلادی نزدیک ظهر بود که سربازان یهودی به این دهکده ی بی سلاح و از همه جا بی خبر حمله کردند و ساکنان را از زن و مرد و بزرگ و کوچک همه و همه را به صف کشیده و هدف گلوله های ننگین خود قرار دادند.پس از آن جسد ها را قطعه قطعه نمودند،حتی شکم زنهای حامله را پاره کرده و بچه هایی که هنوز دیده به جهان نگشوده اند را سر بریده،در چاه و یا به اصطلاح،گابی می انداختند.




هنگامی که نماینده ی صلیب سرخ آقای دکتر لینر برای تحقیق به این روستا رفت و 250 جسد بی جان را با آن وضع وحشتناک دید،بی هوش شده و فورا آن روستا را ترک کرد.

ولی اینگونه حادثه ها در دیر یاسین به پایان نرسید.دقیقا در همان روز پس از تمام شدن این کشتار به روستای ناصرالدین نزدیک طبریا و روستای بلدالشیخ سکریر و همچنین علیوط و شهر حیفا طبریا،حمله کردند و همان کشتار بی رحمانه را در آن روستاها نیز تکرار کردند.

این فقط بخشی از جنایات یهودیان است.



کشته شدن کشیش ایتالیایی (آنتوان توما)،قربانیان عید پوریم و عید فصح و قتل شیعیان ...

می دانید چگونه آنتوان توما را کشتند؟از یکی از متهمین این پرونده به نام "سلیمان سر تراش" پرسیدند:

او را چگونه کشتید؟




گفت:یکی از دوستانم به نام داوود هراری سرش را به گونه از تنش جدا کرد که تا چند دقیقه،خونی از او به زمین نریخت.سپس جسد بی جان او را در انبار آتش زدیم و ما بقی بدنش را قطعه قطعه کردیم و استخوانهایش را با دسته ی هاونگ،خُرد کردیم و آنها را همراه با دل و روده اش در یکی از صرافیهای نزدیک محل جنایت،دفن کردیم و خونش را در شیشه ای ریختیم و به "خاخام موسی ابوالعافیه " تحویل دادیم تا با آن خون،آرد را خمیر کند و برایمان نان بپزد.


 

sina_anis

عضو جدید
کاربر ممتاز
کمک به لبنان و فلسطین...چرا ؟و چگونه؟


پدید آورنده : دکتر علی اکبر ولایتی ، صفحه 26



ما برای توسعه کشورمان، رفع بیکاری ها و نابسامانی های اقتصادی، نیازمند پول و امکانات مادی هستیم؛ چرا باید به کشورهایی مثل افغانستان، لبنان و فلسطین کمک کنیم؟
برای توجیه این کمک ها، چند دلیل داریم؛ دلیل اول این کار، منحصر به ما نیست و هر کشوری در هر جای دنیا، بخشی از امکانات خود را صرف کمک های خارجی می کند؛ صرف نظر از این که این کشور، فقیر باشد یا ثروتمند. بسیاری از کشورهای آفریقایی، پذیرای آوارگان دیگر هستند و یا بار مشکلات کشورهای دیگر را به دوش می کشند؛ در حالی که خودشان در نهایت فقرند. در کشور بروندی یا رواندا، جنگ قبیله ای صورت گرفت و عده ای که مورد ستم قبیله ها بودند، به کشورهای فقیر مجاور فرار کردند و هر چند خود اینها فقیر بودند، ولی میهمان های ناخوانده را از کشور خود بیرون نکردند و یا از حداقل امکانات، محروم نساختند. در کشوری، زلزله ای رخ می دهد و یا سیلی جاری می شود. کشورهای دور و نزدیک به آن کشور، کمک می کنند و یا همه کشورها، سهمیه ای به بهداشت جهانی می دهند و بهداشت جهانی، آن را صرف کشورهای فقیر می کند.
بنابراین، کمک کردن به کشورهای دیگر، امری رایج و بین المللی است و هیچ کشوری نمی تواند از زیر بار این مسئولیت، شانه خالی کند؛ گر چه کشور خودش نیازمند به این کمک مالی باشد. این کار، اختصاص به ما ندارد و امروز به عنوان یک وظیفه بین المللی، برای همه کشورها و ملت های متمدن عالم، تعریف می شود و ما نمی توانیم از این عرف پذیرفته شده بین المللی، شانه خالی کنیم؛ زیرا ما نیز در جایی محتاج به کمک دیگران هستیم. ما باید دین خودمان را به جامعه بین المللی ادا کنیم تا جزء فعالان عرصه بین الملل به حساب بیاییم؛ زیرا بخشی از نیازهای سیاسی و اقتصادی ما در همکاری با جامعه بین الملل تأمین می شود. ما باید حضور داشته باشیم و هزینه این حضور را نیز بپردازیم. حق عضویتی که به سازمان ملل، یونسکو، بهداشت جهانی، سازمان کار و کنفرانس اسلامی می دهیم، رقم بالایی است؛ ولی نمی توانیم از آن شانه خالی کنیم؛ زیرا بخشی از نیازمندی های ما، در عضویت، فعالیت و مشارکت در مجامع بین المللی تأمین می شود.

دلیل دوم، رابطه بین کشورهای اسلامی است؛ یعنی بخشی از منافع ما، در بین الملل اسلامی تأمین می شود. این منافع، ممکن است سیاسی، معنوی، فرهنگی یا مادی باشند. اگر شما بخواهید از بانک اسلامی وام بگیرید، باید عضو کنفرانس اسلامی باشید و حقتان را آن جا بپردازید. باید نشان دهید که در روز حادثه، به کمک کشورهای دیگر اسلامی می شتابید تا اگر شما یک نیاز سیاسی پیدا کردید یا جبهه ای در مقابل شما شکل گرفت، بتوانید کمک های سیاسی و بین المللی دیگر کشورهای اسلامی را طلب کنید.

جامعه اسلامی، اعضای یک پیکرند و نمی شود گفت که عضوی دردی داشته باشد و دیگر عضوها راحت باشند.
جامعه اسلامی، «امت واحده» است و نمی شود بخشی از جامعه اسلامی، دچار مشکلی باشد و بقیه، احساس راحتی کنند.امروز بیش از هر روزی، جهان به هم مرتبط و به یک «دهکده جهانی» تبدیل شده است. در این دهکده، همه به هم نزدیکند و همسایه های دیوار به دیوار، نمی توانند بی خبر از هم باشند و به همدیگر بی اعتنایی کنند. بنابراین، در صحنه بین المللی، باید به وظیفه بین المللی و در جهان اسلام، باید به وظیفه «اسلامی» خود عمل کنیم؛ چون ما نیز حرف ها، پیشنهادها و نیازمندی هایی داریم و نمی توانیم این ها را مطرح کنیم؛ مگر این که اگر دیگران نیز مشکلاتی را مطرح کردند، ما به کمک آنان بشتابیم. این، مادی ترین تحلیل کمک به جهان اسلام است.
دلیل سوم این که بخشی از امنیت ملی هر کشوری، در خارج از مرزهای آن کشور تأمین می شود. شما نمی توانید در خاک ایران بنشینید، در محدوده خاک ایران بمانید و بعد توقع داشته باشید که امنیت شما تأمین گردد. حضرت امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: «هیچ قومی ذلیل نشدند؛ مگر این که در خانه خود نشستند تا دشمنان به سراغ آنان آمدند». این، واقعیت همیشه تاریخ است. اگر شما این جا نشستید، می بینید دشمن در کشورهای همسایه و منطقه شما، زمینه سازی می کند و ممکن است علیه شما کاری بکند. شما نباید بنشینید تا طرح های دشمن از مرحله طرح و نقشه، به عمل درآید و به خاک شما حمله کنند و بعد شروع به دفاع کنید. اگر دیدید در خارج از مرزهای شما و در کشورهای همسایه یا در منطقه شما اقداماتی علیه شما می کنند، باید دخالت کنید. این، خواست و سیاست عمومی هر کشوری است که می خواهد سرپا بماند.
آمریکایی ها در نیمکره غربی هستند؛ ولی ناوگان خود را به نیمکره شرقی فرستاده اند. ناوگان ششم آنها در مدیترانه، ناوگان هفتم آنها در اقیانوس هند و کبیر و ناوگان پنجم آنان، در خلیج فارس مستقر است. اگر از آمریکایی ها بپرسند که شما در خلیج فارس چه می کنید و ناوهای هواپیمابَرِتان در خلیج فارس چه می کنند؟ می گویند: منافع ملی ما ایجاب می کند که در خلیج فارس باشیم. بنابراین، منافع ملی آمریکا ایجاب می کند که آن ها در خلیج فارس باشند؛ منافع ملی روس ها ایجاب می کند که با ده هزار نیرو و ناو و هواپیما، در دریای خزر، مانور بدهند؛ منافع هندی ها ایجاب می کند که در اقیانوس هند، مانور دریایی بدهند و... .
منافع ایران هم ایجاب می کند که در منطقه خود، حضوری فعال داشته باشد و حداقل شاخص ها و گیرنده هایی داشته باشد که بتوانند پیش از وقت، اخطار بدهند و ما را از خطرهایی که در پیش داریم، آگاه سازند تا اقدامات پیش گیرانه انجام شود.پیش گیری، همیشه مؤثرتر و کم هزینه تر از درمان است. پیش گیری، چه در دردهای جسمی و چه در دردهای روحی یا اجتماعی، ارزان تر و مؤثرتر است.
این، یک اصل پذیرفته شده است که بخشی از پایه های امنیت ملی کشورها، در خارج از مرزهای آنها مستقر شود. ما در لبنان، فلسطین، خلیج فارس، دریای خزر، آسیای مرکزی، قفقاز، افغانستان، آفریقا، بالکان و...، باید حضور داشته باشیم تا بتوانیم از منافع ملی خود دفاع کنیم. این، به معنای دخالت در امور داخلی دیگران نیست. ما به دولت افغانستان کمک می کنیم؛ اگر زلزله ای آمد، کمک های امدادی می فرستیم و اگر آواره های افغانی به ایران آمدند، از آنها پذیرایی می کنیم. ما نمی توانیم یک مرز و دیوار آهنین بین ایران و افغانستان بکشیم و اگر کشیدیم، مطمئن نیستیم که کسی از این دیوار بالا نمی رود و به این طرف نمی آید. یکی از چیزهایی که نمی توانیم تغییر بدهیم، همسایه هاست. دو کشوری که همسایه اند، تا قیامت با هم همسایه خواهند بود. ما نمی توانیم عراق را از این جا برداریم و بگذاریم در سیبری و سیبری را برداریم و بگذاریم جای عراق؛ پس چیزی که ثابت است، همسایه های هر کشوری است و ما باید به همسایه های خود توجه داشته باشیم.
اگر دشمنان بخواهند علیه ما کاری بکنند، حتما در کشورهای همسایه ما، پایگاه درست می کنند. اگر ما رابطه خود را با کشورهای همسایه و منطقه اصلاح کنیم، آن کشور همسایه، به دشمن یا متجاوز خارجی، اجازه نمی دهد که پایگاه نظامی علیه ما ایجاد کند؛ پس اگر قرار شد به ایران حمله ای صورت بگیرد، حتما از طریق همسایه هاست و اگر ما رابطه خودمان را با همسایه هایمان اصلاح کنیم، این شانس را کم می کنیم یا از بین می بریم.
یکی از کشورهای قسم خورده ایران، اسراییل است. اسراییلی ها تلاش می کنند که در کشورهای همسایه ما نفوذ کنند. آنان سعی می کنند تا در خلیج فارس، آسیای مرکزی و قفقاز، حضوری فعال داشته باشند و این را هم تصریح کرده اند که ما سعی می کنیم در حیاط خلوت ایران، نفوذ کنیم. حیاط خلوت ما، کشورهای همسایه ما - عراق، افغانستان، پاکستان، آذربایجان، ترکیه، ترکمنستان و کشورهای خلیج فارس - هستند. اسراییلی ها می خواهند با برقراری رابطه با همسایه های ما، بر ما فشار وارد کنند. ما هم اگر قرار باشد اقدام متقابل انجام دهیم تا توازنی بین امکانات ما و دسترسی های اسراییل فراهم شود، حتما باید با کشورهایی که با اسراییل همسایه اند، رابطه داشته باشیم. بنابراین، ما با لبنان و سوریه - به عنوان دو کشور همسایه اسرائیل - رابطه استراتژیک داریم و این در حقیقت، کمک بزرگی به حفظ امنیت ملی ماست. سوریه، متحد ماست. در لبنان، حزب اللّه، متحد ماست و اینها در کنار مرز اسراییل قرار دارند. اگر اسراییلی ها در آذربایجان و ترکمنستان نفوذ کنند، یکی از اهدافشان، فشار آوردن بر ایران است و ما هم باید کار متقابل انجام دهیم تا توازن منطقه ای به وجود آید. بسیاری از موارد امنیت کشورها، در سایه توازن استراتژیکی بین نیروهای مختلف و با عوامل ایجاد کننده قدرت در منطقه، حاصل می شود. اگر اسراییلی ها بیایند و در جای جای کشورهای همسایه نفوذ کنند، به این معناست که هر وقت خواستند می توانند بر ما فشار آورند و در این صورت، ما وسلیه متناسب و متفاوتی برای خنثی کردن فشار آنها نداریم.
بنابراین، اگر اسلامی و انسانی هم فکر نکنیم و یا به عرف بین المللی بی اعتنا باشیم، باز هم مصالح و منافع ما ایجاب می کند که پایه های امنیتی خود را در بیرون از مرزهای جغرافیایی کشورمان، محکم کنیم. با توجه به این موضوع، تحکیم دوستی با حزب اللّه و مردم لبنان، در حقیقت، یکی از امکانات بسیار خوب جمهوری اسلامی در این رودررویی منطقه ای است.

این، وضع توسعه طلبی زیاده خواهی آمریکایی ها و اسراییلی هاست که اصلاً حد ندارد و ما با این شرایط سخت و دشوار، مواجه هستیم. آیا مصلحت است که به خواب خرگوشی برویم و منتظر باشیم تا هر بلایی می خواهند، بر سر ما بیاورند؟ نطفه های توطئه، در اطراف ما و علیه ما، در حال شکل گیری است و ما باید با خلق امکانات، اینها را خنثی کنیم؛ قبل از این که این ظرفیت های خصومت، علیه ما به فعلیت تبدیل شوند که در این قسمت، جمهوری اسلامی تا حدود زیادی موفق بوده است.
حفظ امنیت و استقلال کشور و مقاومت و پایداری در مقابل توسعه طلبی آمریکا و اسراییل، هزینه ای دارد که باید آن را پرداخت کرد و کشورهایی که حاضر نیستیم این هزینه ها را بپردازند، بیش از این، به آنها تحمیل می شود و دچار وضعیتی می گردند که اگر چند برابر آن هزینه را هم صرف کنند، باز مشکلشان حل نمی شود. نمونه بسیار روشن آن، ترکیه و عراق است.
 

sina_anis

عضو جدید
کاربر ممتاز
روایات ائمه ی معصومین در مورد شطرنج


منبع: کتاب راز شطرنج نوشته ی آقای سعید رمزی

امام صادق(ع) : بازی کننده ی با شطرنج مشرک است. (مستدرک الوسائل 13/223)


از امام صادق (ع) از شطرنج سوال شد حضرت فرمودند:مجوسیت را به اهل آن واگذارید خدا آن را لعنت کند. (الکافی 6/437 و وسائل الشیعه 17/319)

امام صادق (ع) فرمودند: هرکس برای بازی با شطرنج بنشیند نشیمنگاه خود را از آتش دوزخ پر کرده است. (وسائل الشیعه 13/323 و بحارالنوار 76/234 و 100/53)

پیامبر اکرم (ص) فرمودند: ملعون است کسی که با شطرنج بازی کند. (الکافی 6/437)

امام صادق (ع) فرمودند: شهادت شخص شراب خوار شطرنج باز نردباز و ... قبول نمی شود. (من لا یحضره الفقیه و وسائل الشیعه 27/379)

پیامبر بزرگوار فرمودند: نظر کننده ی به شطرنج مانند خورنده ی گوشت خوک است. (مستدرک الوسائل 13/223 و بحار الانوار 76/237)

امام صادق (ع) فرمودند : بازی کننده ی یا شطرنج و نگاه کننده یبه آن در حال بازی و سلام بر بازی کننده ی آن در حال بازی در گناه مساوی هستند. (وسائل الشیعه 17/323 و بحارالنوار 73/10 و 76/235)

امیرالمومنین علی بن ابی طالب (ع) می فرمایند: رسول خدا (ص) از سلام کردن به چهار نفر نهی کردند:
1 آدم مست در حین مستی
2 مجسمه ساز
3 کسی که نرد بازی کند
4 کسی که اربعه عشر بازی کند(از آلات قمار).

و من(امام علی (علیه السلام)) یک نفر دیگر اضافه می کنم : شما را نهی می کنم از این که بر شطرنج بازان سلام کنید. (وسائل الشیعه 12/49 و بحارالانوار 73/356 و 76/231 و الخصال 1/237)

امام صادق(ع) فرمودند: بپرهیز از مجالست با کسی که مغرور به بازی شطرنج است. همانا به راستی بازی شطرنج از مجالسی است که صاحبان آن به خشم خدا بازگشته اند و هر لحظه منتظر وقوع آن هستند. پس {اگر تو هم با آنها باشی} خشم خدا تو را هم با ایشان در بر خواهد گرفت. (وسائل الشیعه 17/323 و بحار الانوار76/235)



 

sina_anis

عضو جدید
کاربر ممتاز
پشت پرده اسکار ... اسکار به چه فیلم‌هایي جایزه می‌دهد؟


_گفت‌وگوی تفصيلي رجانیوز با سعید مستغاثی منتقد و کارشناس سینما/ 1


جشنواره بين‌المللي اسكار كه مهم‌ترين رويداد سينمايي سال جهان محسوب مي‌شود، حدود دو هفته پيش با معرفي برگزيدگان در سال جاري ميلادي به كار خود پايان داد. نحوه انتخاب فيلم‌ها، نگرش‍ها، آثار و ذهنيت‌هاي داوران و به‌طور خلاصه پشت پرده‌هاي اسكار هميشه جزو مهم‌ترين بحث‌هاي سينمايي بوده است. سعيد مستغاثي كارشناس و منتقد سينماي ايران و جهان در گفت‌وگويي تفصيلي با رجانيوز به تشريح اين پشت‌پرده‌ها پرداخت. همچنين در قسمت دوم اين گفت‌وگو كه فردا منتشر خواهد شد، برخي آثار برتر اسكار نقد شده است:


- با توجه به برگزاري مراسم اسكار به نظر مي‌رسد فرصت مناسبي است تا به برخي زواياي پيدا و پنهان اينگونه مراسم پپردازيم. به عنوان سوال اول، هدف به‌پا دارندگان مراسمي چون اسكار،‌كن، ونيز، برلين و تبليغات جهاني در حواشي آن از نظر حضرتعالي چيست؟ ابتدا مختصري از تاريخچه اين مراسم‌ها و سپس اهداف اينگونه جشنواره‌ها را بفرماييد.‌

به عنوان مثال از جشنواره فیلم کن نمونه می آورم که در افواه عمومی، هنری ترین، ضد تجاری ترین و مستقل ترین جشنواره فیلم در جهان معرفی می شود! جشنواره ای که به جز خود آن شهر کوچک سواحل جنوب فرانسه (آن هم به مدد تبلیغات طراحان و تولید کنندگان انواع و اقسام مد لباس و لوازم آرایش و جواهرات)،در هیچ کجای دنیا مانند ایران متاسفانه مطرح نیست! برای تحقیق درباره این مدعا هم که شده، در هنگامه برگزاری آن می توانید سری به معتبرترین وب سایت های سینمایی جهان بزنید و ببینید واقعا این جشنواره موسمی در دنیای سینما تا چه حدی محل از اعراب دارد!


جشنواره فیلم کن بر خلاف آنچه ادعا داشته و قرار بوده که اولا حامی سینمای مولف ارزشمند باشد، ثانیا در جستجوی صداهای مستقل فرهنگ های گوناگون برآید، ثالثا تجربه سینما به عنوان یک هنر( و نه صنعت ) را در نظر بگیرد و رابعا دنیایی ایجاد کند که خودش را از درون نمایش فیلم هایش بشناساند ( این عین جملاتی است که مدیر این جشنواره همه ساله آنها را بیان کرده و مضامین نزدیک به آن را به کررات می توانید در سایت رسمی جشنواره نیز بیابید ) اما این فستیوال فیلم در طول تاریخ برگزاری خود ( از 1946 تا امروز ) علیرغم تلاشی که برخی دست اندرکارانش به خرج دادند، در واقع بیشتر حاشیه ای برای سینمای تبلیغاتی، ایدئولوژیک و تجاری غرب به خصوص آمریکا و به ویژه هالیوود به شمار آمده است، چنانچه از همان نخستین دوره و مکررا فیلم ها، ستاره ها و محصولات مختلف سینمای هالیوود بوده که در این جشنواره مورد توجه قرار گرفته و به همین علت بسیاری از آثار مهم تاریخ سینما و اساتید برجسته آن از کادر توجه این فستیوال به اصطلاح هنری به دور مانده اند.


به عنوان مثال در میان لیست این به اصطلاح نخل طلایی ها از اینگمار برگمان ( که کمتر کارشناس و منتقد سینمایی در هنری بودن فیلم هایش شک دارد) خبری نیست، همچنانکه از روبر برسون و حتی کریستف کیسلوفسکی که آنقدر سنگش را فرانسوی ها به سینه زدند! (بابت همین شرمندگی و بی اعتنایی به برگمان بود که در پنجاهمین دوره جشنواره کن خواستند نخل طلای نخل طلاها را به برگمان اعطا نمایند که او حتی زحمت رفتن به کن را هم به خود نداد و عطایشان را به لقایشان بخشید! )


از کوروساوا هم تنها فیلم "شبح جنگجو" یا "کاگه موشا" ( که آنهم در مراسم اسکار ستایش شد و انگار جوازش صادر گردید! ) نخل طلا گرفته و از سایر شاهکارهای امپراطور در کارنامه کن نشانی به چشم نمی خورد و دیگر اینکه از فیلمسازان برجسته ای مثل ژان رنوار و یاساجیرو ازو و کارل تئودور درایر و ساتیا جیت رای و کنجی میزوگوچی و چارلز چاپلین و رنه کلر و ژان پی یر ملویل و فرانسوا تروفو و ژان کوکتو و...خیلی های دیگر هم در بین نخل طلایی ها و دیگر جوایز جشنواره کن اثری دیده نمی شود.


چراکه جشنواره کن همواره در تیول کمپانی ها و موسسات بزرگ تجاری آمریکایی و تهیه کنندگان و ستارگان سینمای هالیوود بوده است، از همین رو علاوه براینکه این کمپانی ها به عنوان اسپانسرهای جشنواره هیچ فیلم و فیلمسازی را بر علیه منافع خود ( بخوانید منافع ایالات متحده ) برنمی تابیدند، همواره این گروهی از هنرپیشه های آمریکایی بوده اند که برگ برنده مدیران جشنواره کن برای جلب توجه رسانه ها و شرکت های تبلیغاتی و تبدیل سواحل کوزووات به بازار مکاره ای برای توریست ها و گردشگران خارجی به شمار آمده است. فرش قرمزی که در طول یازده روز برگزاری جشنواره، در اغلب ساعات روز محل نمایش انواع و اقسام مدهای لباس و آرایش و جواهرات شرکت های مشهور تجاری توسط بازیگران معروف است و مکان اصلی تجمع و توجه مهمانان و شرکت کنندگان و خبرنگاران و عکاسان محسوب می شود و آنچه کمتر اهمیت دارد همان سالن های نمایش فیلم است و جلسات گفت و گوی مطبوعاتی!


این درحالی است که در مراسم اسکار ( که اساسا هیچگاه ادعای هنری بودن نداشته و تبلیغات تجاری اش در صدر همه ادعاهای سینمایی قرار دارد )، در مقابل 4 ساعت و نیم مراسم اصلی اهدای جوایز، فقط 2 ساعت برنامه فرش قرمز اجرا می شود. به همه اینها اضافه کنید که هیاهو و سرو صدای جشنواره کن هم برای همین هنرپیشگان و ستاره های آمریکایی است که روی فرش قرمز ادا و اطوار درمی آورند و حاضرین هم برایشان سر و دست می شکنند. هنوز سال 2005 را از یاد نبرده ایم که چگونه روبرتو رودریگز با آن کلاه کابوی ( برای تاکید بر فرهنگ آمریکایی ) و آن لبخند تحقیر کننده همراه عوامل فیلم "شهر گناه" همچون:"بروس ویلیس" و "میکی رورک" و "جسیکا آلبا" و "بنسیو دل تورو " و...ساعت ها روی آن فرش قرمز، تمامی حضار را مقابل سالن دوبوسی کن سرکار گذاشته بودند. یا جرج لوکاس با سربازان امپراطوری اش و دارت ویدر و ناتالی پورتمن و هیدن کریستنسن و سمیوئل جکسن و...چندین روز همه جشنواره کن را به تسخیر خود درآورده بودند و در کنار آنها کوین بیکن و کالین فرث و ول کیلمر و رابرت داونی جونیور و اسکارلت جوهانسن و...دیگر هنرپیشگان هالیوودی و در این میان تنها چیزی که اهمیت نداشت مانور عوامل بهترین فیلم جشنواره بود و بازیگران فیلم های اروپایی و مستقل ! )، همان گونه که سال قبلش هم دار و دسته "شرک" اعم از غول سبز و خر پرحرف و پرنسس فیونا و.... همه توجهات را به خود جلب کرده بودند. شاید از همین روست که مدیران جشنواره کن برخلاف همه قوانین و آیین نامه هایشان، برای فیلم های آمریکایی حق وتو فرهنگی هم قائل می شوند و حتی اکران شده هایشان را هم در بخش مسابقه اصلی خود شرکت می دهند!


مثال ها متعدد است؛ فی المثل جشنواره کن سال 2003، فقط برای اینکه فرش قرمز از حضور تام هنکس بی بهره نماند، فیلم "قاتلین زن" را پس از اکران یک ماهه اش در سینماهای دنیا به بخش مسابقه راه دادند! و یا در سال 2005 همین اتفاق درمورد فیلم اکران شده "شهر گناه" پیش آمد که دو ماه پیش از نمایش در کن به نمایش عمومی درآمده بود!


نکته شگفت آورتر اینکه گردانندگان جشنواره کن علیرغم همه ادعاهایشان مبنی بر برگزاری هنری ترین جشنواره دنیا و اینکه گویا آخر هنر سینما هستند، اما هر سال تعدادی از تجاری ترین آثار سینمای هالیوود را در برنامه هایشان قرار می دهند که این مورد در برخی موارد واقعا حیرت انگیز است، مثلا در پنجاه و نهمین دوره، دو فیلم "یونایتد 93" (پال گرین گرس) که یک ماه پیش از آن در سینماهای آمریکا اکران شده بود و "مردان ایکس: آخرین ایستگاه" (برت راته نر)، انتقادهای زیادی را حتی در میان محافل سینمایی آمریکایی به همراه داشت و گویا گردانندگان کن با هزینه بسیاری آن را به جشنواره خود آورده اند.


این شگفتی درمورد ترکیب هیئت داوران ( که قاعدتا بایستی اعضایش از بینش هنری کافی برخوردار باشند ) بیشتر می شود، مثلا دوره ای در میان اعضای هیئت داوران اصلی و در کنار فیلمسازانی مانند امیر کاستاریکا و انیس واردا، به نام هایی مثل: "سلما هایک"( بازیگر درجه چندم مکزیکی الاصل ) بر می خوریم. کفه این ترازو در سالی دیگر به نفع بازیگران تجاری بیشتر شده و برخلاف دوره هایی که همواره تعداد کارگردانان و فیلمنامه نویسان و نویسندگان بر بازیگران می چربیدند، از پنجاه و نهمین دوره به بعد، تعداد بازیگران ( آنهم از درجه 2 و 3 به پایین ) تقریبا 60 درصد اعضای هیئت داوران را تشکیل می دهد. در کن پنجاه و نهم بازیگرانی همچون "مونیکا بلوچی" (بازیگر نقش چندم برخی فیلم های آمریکایی مثل:ماتریکس و دراکولای برام استوکر و اشک های خورشید و بعضی فیلم های نه چندان معروف اروپایی )، هلنا بونهم کارتر (که به جز فیلم های تلویزیونی اخیرا فقط در فیلم های تیم برتن، نقش های حاشیه ای بازی می کند و یا به جای شخصیت های کارتونی صحبت می نماید )، سمیوئل ال جکسن ( که هنوز معروفترین کاراکترش، "جولز" در فیلم "پالپ فیکشن " است و به جز آن فقط نقش های فیلم های پلیسی جنایی معمولی مثل "سه ایکس " و "مرد" و "مربی کارتر" و "اصلی" و "شفت" و...را از او به یاد داریم )، ژانگ زی ئی ( بازیگر تازه به دوران رسیده هنگ کنگی که فیلم های اخیر ژانگ ییمو معروفش کرد و در فیلم "خاطرات یک گیشا" نقش دوم را برعهده داشت ) و تیم روث ( که برخلاف آنچه در بولتن جشنواره کن آمده بود، فقط یک فیلم غیر معروف" منطقه جنگی " را کارگردانی کرده و اصلا نمی توان وی را فیلمساز به حساب آورد، بازی هایش هم تقریبا در نقش های مکمل و کوچک بوده مانند آنچه در فیلم های "آب تیره "، "تفنگدار"، "سیاره میمون ها"، "هتل میلیون دلاری"، "پالپ فیکشن"، "وتل" و "راب روی " داشت ) و ...


سالی دیگر نیز گل سرسبد بازیگران هیئت داوری کن، ایزابل هوپر و رابین رایت پن هستند که به هرحال بازیگران مولفی به شمار نیامده و اغلب در آثار تجاری سینمای آمریکا ظاهر شده اند.


به این ترتیب ملاحظه می فرمایید هیچ بازیگر مولف و یا صاحب سبکی در میان داوران کن دیده نمی شود و آنچه بیشتر به نظر اهمیت داشته، چهره و عنوان تجاری بازیگرانی همچون "مونیکا بلوچی" یا "سمیوئل ال جکسن " و یا ایزابل هوپر و رابین رایت پن بوده تا بازهم توجه هرچه بیشتر رسانه ها و عکاسان خبری به فستیوال کن جذب شود و نه بیشتر.


وجه دیگر جشنواره کن، گرایشات سیاسی آن به بعد غالب سیاسی – ایدئولوژیک امروز سینمای دنیاست که از هر فستیوال دیگری بیشتر توی ذوق می زند! از افتتاح جشنواره کن 59 با فیلم پر سر و صدا و صهیونی "رمز داوینچی" و ادامه اش با فیلم های سیاسی "غذای آماده ملی" از ریچارد لینک لتر و "سوسمار" ساخته نانی مورتی و همچنین حضور فیلم به شدت تبلیغاتی "یونایتد 93" که درباره سرنوشت یکی از هواپیماهای ربوده شد جریان 11 سپتامبر 2001 بود، گرفته که باج عیان مدیران جشنواره کن به سینمای پروپاگاندای آمریکا و نئو محافظه کاران حامی اش بود و موجب شگفتی ناظران سینمایی دنیا گردید تا آگراندیسمان اثر متوسطی همچون "پرسپولیس" (به دلیل وجه ضد انقلاب اسلامی آن) و کشاندن سازنده آن به داوری دوره بعد! (بدون هیچگونه سابقه سینمایی یا هنری!) و تا دو سال پیش که علاوه بر لارس فن تریر (با فیلم "ضد مسیح") حتی تارانتینو نیز با فیلمی سیاسی ایدئولوژیک به جشنواره آمده بود!


می توان نتیجه گرفت که جشنواره هایی مثل کن علیرغم تبلیغات فراوان و شهرت هنری، کاملا در تیول کمپانی ها و موسسات تجاری چند ملیتی قرار دارند و از همین رو صبغه سیاسی تمام عیاری می یابند. چراکه سرنخ برگزاری این جشنواره ها در دستان همان کمپانی هایی می چرخد که زیرمجموعه تراست ها و کارتل های بزرگ آمریکایی هستند. چنان که در جشنواره ای مثل کن، اصل ماجرا روی فرش قرمز و با ستارگان هالیوود و مد لباس ها و مو و جواهرات اتفاق می افتد و درواقع آنچه در سالن دوبوسی کن اجرا می شود، فرع قضیه به شمار می آید. طبیعی است که اگر آن فرش قرمز نباشد و آن نمایش انواع و اقسام مد، جشنواره کن هم دیگر وجود نخواهد داشت. چون به گفته یکی از مدیران جشنواره، بیشتر هزینه های برگزاری جشنواره از محل تبلیغات و کرایه غرفه های مختلف فروش کنار ساحل و توریست هایی است که به این شهر کوچک ساحلی سرازیر می شوند و البته آنها هم صدقه سری همین ستاره های آمریکایی است که می آیند نه برای مثلا تماشای قیافه "لارس فن تریر" و لباس "شوهی ایمامورا" و موهای "پی یر رییسیان"! از همین رو بخش مهمی از انتخاب ها و فیلم ها و برگزیده ها بایستی جلب رضایت همان کمپانی ها و صاحبانشان را به همراه داشته باشد. صاحبانی که نه در کن، بلکه در نیویورک و واشنگتن و لندن و تل آویو دفتر و دستک دارند.


جشنواره های دیگر گروه به اصطلاح A همچون ونیز و برلین نیز بسیار بیشتر از جشنواره فیلم کن در تیول کمپانی های آمریکایی بوده و هستند، مثلا فستیوال برلین امسال با فیلم قبلا اکران شده و آمریکایی "True Grit" افتتاح شد و تماشاگران به اصطلاح هنری پسند برلینی، ساعت ها در کنار فرش قرمز منتظر جف بریجز و مت دیمن و جاش برولین ماندند تا آنها را صدا بزنند و عکسی بردارند و امضایی بگیرند!


- ارتباط مراسم و جشنواره‌هاي چون اسكار و... با ساختار آمريكا و نظام سلطه چگونه است؟ نوع تعامل اينها به چه صورت است؟ يعني كجا اسكار به داد آمريكا مي‌رسد؟ به نظر مي‌رسد آمريكا و نظام سلطه در بزنگاه‌هايي از اينگونه مراسم براي تثبيت و توجيه سياست‌هاي خود استفاده مي‌كنند؟ مثال‌هايي از اين موارد در بزنگاه‌هاي تاريخي، جنگ جهاني دوم، ‌انقلاب اسلامي، جنگ سرد، پروژه ضد اسلامي گرايي، ‌حمله آمريكا به عراق و...


واقعیت این است که مي‌توان مراسم اعطاي جوايز اسكار را جهاني‌ترين شكل يك نمايش محلي دانست كه با پروپاگانداي قدرتمندترين رسانه‌هاي بين‌المللي به هواخواهان و علاقمندان سينما در سراسر كره زمين، يك فستيوال فراقاره‌اي نمايانده شده است در حالي كه حدود 96 درصد كل جوايز آن، تنها به آثاري اختصاص دارد كه محصول آمريكا و انگليسي زبان هستند و در زمان و مدت خاصي در سينماهاي لس‌آنجلس به نمايش درآمده‌اند و فقط 4 درصد بقيه به فيلم‌هاي ديگر كشورها تعلق دارد كه آنها هم حتما بايستي در همان زمان و مدت خاص در يك يا چند سالن سينماي لس‌آنجلس، اكران عمومي يافته باشند. يعني فيلم‌هايي كه حتي در ديگر شهرهاي آمريكا به جز لس‌آنجلس بر پرده رفته اند حتي اگر آمريكايي هم باشند، اعتباري براي رأي دهندگان آكادمي اسكار ندارند. چنانچه در هر سال بسیاری از فیلم های مهم آمریکایی تولید می شوند ولی به دلائل مختلف از جمله نداشتن پخش کننده قوی ( در حلقه مافیای توزیع و پخش سینماهای آمریکا )، در سینماهای لس آنجلس به اکران در نیامده و در نتیجه از قضاوت اعضای آکادمی اسکار دور می مانند. حدود و ثغور فراگیری مراسم اسکار مانند اين است كه فرضا مراسمي در شيراز برگزار شود و تنها قضاوت و جوايز خود را بر فيلم‌هايي بگذارد كه در اين شهر به اكران عمومي درآمده‌اند. ( البته بر تفاوت‌هاي شيراز و لس‌آنجلس آگاه هستم! )


به اين ترتيب خيل عظيم آثار سينمايي كه در ديگر كشورها توليد شده‌اند ولي در لس‌آنجلس اكران عمومي نداشته‌اند، جايي در اين مراسم ندارند ايضا فيلم‌هاي آمريكايي كه به سالن‌هاي سينمايي اين شهر مهم كاليفرنيا نرسيده‌اند. از طرف ديگر عليرغم نمايش هر تعداد فيلم از هر كشور كه در لس‌آنجلس به اكران عمومي درآمده باشند، فقط و فقط يك فيلم آنهم بنا به معرفي يك سازمان يا موسسه رسمي سينمايي در آن كشور مي‌تواند، مورد قضاوت اعضاي آكادمي علوم و هنرهاي سينمايي آمريكا قرار گيرد.


به همين دليل بوده كه همواره در طول تاريخ سينما، بسياري از آثار مهم اين هنر در مراسم اسكار مطرح نشده‌اند. في‌المثل فیلم های معتبری مانند: «الكساندرنوسكي» (سرگئي آيزنشتاين)، «زمين» (الكساندر داوژنكو)، «اگتسومونوگاتاري» (كنجي ميزو گوچي)، «پاترپانچالي» (ساتيا جيت راي)، «رم شهر بي‌دفاع» (روبرتو روسليني)، «قاعده بازي» (ژان رنوار)، «زير بام‌هاي شهر» (رنه‌كلر)، «روز برمي‌آيد» (مارسل كارنه)، «حفره» (ژاك بكر)، «اورفه» (ژان كوكتو)، «يك محكوم به مرگ مي‌گريزد» (روبر برسون)، «ام» (فريتس لانگ)، «اردت» (كارل تئودور دراير)، «داستان توكيو» (ياساجيرو ازو)، «از نفس افتاده» (ژان لوك گدار)، «هيروشيما، عشق من» (آلن رنه)، «لولامونتز» (ماكس افولس) و... هيچگاه مدنظر آكادمي اسكار قرار نگرفتند.

از طرف ديگر حجم و شدت تبليغات كمپاني‌هاي بزرگ و رسانه‌هاي عظيم ( كه در تيول هين كمپاني‌هاست ) مهمترين و اساسي‌ترين عنصر مدنظر قرار گرفتن و قضاوت روي فيلم‌ها از سوي اعضاي آكادمي به نظر مي‌آيد. امتيازي كه طبعا نصيب محصولات همان كمپاني‌ها مي‌شود و از همين رو آثار سينماي مستقل معمولا هیچگونه سهمی در نظرگاه اعضاي آكادمي ندارند. در واقع نقش اصلی در قضاوت این اعضاء را بمباران عظيم تبليغاتي توسط رسانه‌هاي مختلف متعلق به كمپاني‌هاي اصلي، ايفا مي‌كند. کمپانی هایی چند ملیتی متعلق به کارتل ها و تراست هایی که نه تنها مالک و صاحب اغلب رسانه های مختلف در آمریکا بوده، بلکه گستره عظیمی از مراکز اقتصادی و نظامی از جمله کمپانی های نفتی و کارخانجات تسلیحاتی را در اختیار داشته و اساسا تعیین کننده اصلی سیاست ها و استراتژی ایالات متحده و سایر کشورهای هم پیمان محسوب می شوند. از همین رو یافتن خطوط مشخص ایدئولوژی آمریکایی با محوریت تفکر اوانجلیستی یا مسحیت صهیونی( که توسط رسانه های این کشور ساخته و القاء می شود )در میان فیلم های هرسال این مراسم کار چندان دشواری نیست.


مطلب پوشیده ای به نظر نمی آید (حتی رسانه های خود آمریکا بارها اذعان داشته اند ) که اکثر رسانه های خبری و کمپانی های فیلمسازی هالیوود توسط یهودیان وابسته به محافل صهیونیستی و یا اوانجلیست ها اداره می شود. ( چرا که اساسا بنیانگذاران هالیوود و آکادمی اسکار یا از اشراف یهود مهاجر از اروپا بودند مانند لویی بی مه یر و سلزنیک و وارنرها و... و یا از پیورتن های مهاجر که جامه عمل پوشاندن به اندیشه های صهیونیستی را در دستور کار خویش قرار داده بودند و اوانجلیست های امروز حاکم بر آمریکا در واقع اخلاف آنها به حساب می آیند. ) طبیعی است که اغلب مردم آمریکا از جمله اعضای آکادمی نیز از همین رسانه ها، خوراک روزانه شان را دریافت کرده و می نمایند.


صرف نظر از اینکه در میان اولین اشراف مهاجر یهودی به آمریکا در اوایل قرن بیستم، بنیانگذاران صنعت سینمای آمریکا و هالیوود مانند:"لویی.ب. مه یر"، "سمیوئل گلدوین"، برادران وارنر، سام اشپیگل، ایروینگ برلین و... قرار داشتند، در حال حاضر نیز بزرگ ترين و مهمترین استودیوهای تولید و پخش و همچنین بخش اعظم آکادمی اسکار ( که ویترین آن استودیوها محسوب می شود ) در اختیار همین افراد و وابستگان آنها قرار دارد. از همین روست که سالهای متمادی محصولات کمپانی دریم ورکس متعلق به صهیونیست هایی همچون استیون اسپیلبرگ و جفری کاتزنبرگ و دیوید گفن اغلب جوایز اسکار را درو کردند و از همین روست هر ساله مجموعه ای از محصولات همین کمپانی ها که اغلب مروج افکار و اندیشه های صهیونی بوده و یا تبلیغ اسطورهای آنها و یا اشاعه گر تفکرات اومانیستی و سکولاریستی به عنوان عصاره جنبش ماسونی پروتستانیزم و به اصطلاح روشنگری قرون 16 و 17 میلادی، بیشترین تعداد نامزدی جوایز را به خود اختصاص داده و اسکارهای اصلی را هم از آن خود می گردانند.


مثلا نگاهی به فیلم های نامزد جایزه اسکار امسال این ادعا را اثبات می نماید:


فیلم برنده یعنی "سخنرانی پادشاه" در تجلیل از امپراتوری غرب براساس زمینه های سلطنت بریتانیا و با نتیجه ای به ظاهر فانتزی ولی درونمایه ای جنگ طلبانه از نوع امپریالیستی، "شبکه اجتماعی" تبلیغ وب سایت صهیونیستی "فیس بوک"، "True Grit" و "داستان اسباب بازی" نمایش و تقدیس اسطوره های آمریکایی یعنی کابوی ها و وسترنرها به عنوان منجیان همیشگی، "قوی سیاه" ترویج افکار شیطان پرستانه و نوعی راه حل های فاوست منشانه برای رسیدن به هدف، "همه بچه ها خوبند" تبلیغ زندگی همجنس بازانه ( گویا هر سال نمونه ای از این نوع فیلم ها در میان کاندیداهای اصلی اسکار وجود دارد! )، "جنگجو" بازهم در مدح قدرت و هوشمندی اسطوره های آمریکایی، "سرآغاز" نمایشی از شیوه جنگ نرم برای نفوذ در اذهان، "127 ساعت" و "استخوان زمستانی" تبلیغی دیگر برای تفکرات اومانیستی و ...


در میان 10 فیلم کاندیدای جایزه اسکار در سال 2010 نیز فیلم برنده اصلی یعنی "محفظه رنج بار" ساخته کاترین بیگلو که پروپاگاندا برای حضور اشغالگرانه آمریکا در عراق بود، "آواتار" جیمز کامرون یک فیلم کابالیستی ( فرقه ای صهیونیستی ) تمام عیار، "مرد جدی" برادران کوئن ستایش جامعه یهودی در آمریکا، "آموزش" و "500 روز تابستان " نمایشی از به اصطلاح مظلومیت یهودیان در میان دیگر اقشار، "حرامزاده های لعنتی" تارانتینو درباره هلوکاست بود و فیلم "پرشس" در تحسین زندگی همجنس بازانه و پیرمرد و پسربچه کارتون "بالا" نیز در جستجوی سرزمین موعود به پرواز در میان دیگر سرزمین های دیگر درآمدند ...


فیلم های اسکاری سال قبل آن نیز چنین موقعیتی را داشتند: "میلیونر زاغه نشین" در تحقیر هندی های مسلمان به عنوان یک قوم پست یک فیلم کاملا نژادپرستانه به شمار می آمد، "موقعیت عجیب بنجامین باتن" یک فیلم اوانجلیستی تمام عیار بود، "میلک" بازهم فیلمی در ستایش همجنس گرایی و "تردید" یک اثر ضد کاتولیک بود و "کتاب خوان" اثری افسانه وار درباره هلوکاست ...


و به همین شکل می توان برگزیدگان سالهای قبل و قبل تر را نیز بررسی نمود. از همین رو مراسم اعطاي جوايز اسكار را مي‌توان يك مراسم كاملا محدود سينمايي دانست ( در حد فيلم‌هاي نمايش داده شده در لس ‌آنجلس آنهم با حد و مرزهاي گفته شده ) با ماهيت و تفكر ایدئولوژیک و نژادپرستانه آمريكايي.


اما متاسفانه قدرت رسانه‌هاي غربي آنچنان است كه حتي در همين كشور خودمان آن را به عنوان مهمترين اتفاق سينمايي سال جلوه گر می سازند! مراسمي كه نه تنها سينماي ما بلكه سينماي هيچ كشور ديگري به جز آمريكا در آن سهم خاصي ندارد و ما دلخوشيم به همان يك فيلمي كه سالها در انتظار اعلام نامش توسط يكي از مجريان اين مراسم به عنوان نامزد جايزه اسكار مانده‌ايم! دلخوشي كه البته به همه كشورها و ملت‌هاي ديگر هم تحميل شده و يك مراسم محدود محلي به عنوان جهاني‌ترين فستيوال سينمايي تبليغ گرديده است.


- آيا اسكار صرفاً كاركرد هنري دارد يا ماهيت سياسي هم دارد؟ ( متأسفانه تلقي هنري از اين اسكار مانع از اين شده است كه ماهيت پشت پرده اين جشنواره برملا شود؟ )


همچنانکه در جواب سوال قبلی نیز با ذکر مثال ها و نمونه های متعدد پاسخ داده شد، کارکرد مراسمی مانند اسکار صرفا جهت گیری سیاسی و بلکه ایدئولوژیک در سمت و سوی طرح و برنامه های کانون هایی است که گرداننده اصلی هالیوود و ویترین آن یعنی مراسم اسکار به شمار می آید. این واقعیت دیگر نکته و مسئله پنهان و رمز آلودی نیست بلکه امروزه بسیاری از روشنفکران غربی، رسانه های آمریکایی و حتی خود سردمداران رسانه های صهیونی برآن تایید دارند.


فی المثل پال اسکات در نشریه معتبر "دیلی میل" در سال 2004 پس از پیوستن برخی از هنرپیشه ها و سینماگران هالیوود به فرقه کابالا، از فعالیت های شدید این فرقه صهیونیستی و رهبر 75 ساله آن به نام فیووال کروبرگر یا فیلیپ برگ پرده برداشت و تاکید کرد که فرقه کابالا عملا بر هالیوود حکومت می کند. فيليپ برگ براي اوّلين بار در سال 1969 دفتر فرقه خود را در اورشليم ( بيت‌المقدس ) گشود و سپس کار خود را در لس‌آنجلس ادامه داد. دفتر مرکزي فرقه کابالا در بلوار رابرتسون، واقع در جنوب شهر بورلي هيلز ( در حومه لس‌آنجلس و در نزديکي هاليوود )، واقع است. اين رهبر «خودخوانده» فرقه کابالا فعاليت خود را بر هاليوود متمرکز کرد، در طی دو سه ساله از طريق جلب هنرپيشگان و ستاره‌هاي هاليوود و مشاهير هنر غرب به شهرت و ثروت و قدرت فراوان دست يافت، خانه‌هاي اعياني در لس‌آنجلس و مانهاتان خريد و شيوه زندگي پرخرجي را در پيش گرفت. امروزه، شبکه فرقه برگ از توکيو تا لندن و بوئنوس‌آيرس گسترده است و اين سازمان داراي چهل دفتر در سراسر جهان است. در سال 2002 دارايي فرقه برگ حدود 23 ميليون دلار تخمين زده مي‌شد ولي در سال 2004 تنها در لس‌آنجلس 26 ميليون دلار ثروت داشت. فرقه کابالا ادعا مي‌کند که داراي سه ميليون عضو است.


سازمان برگ خود را "فرا ديني" مي‌خواند و مدعي است که کابالا "فراتر از دين، نژاد، جغرافيا، و زبان است" و با اين تعبير، درهاي خود را به روي همگان گشوده است. اعضاي فرقه، فيليپ برگ را "راو" مي‌خوانند. "راو" همان"رب" يا "رباي" يا "ربي" است که به خاخام‌هاي بزرگ يهودي اطلاق مي‌شود. فعاليت فرقه کابالاي برگ در سال 2004 به‌ناگاه اوج گرفت و با اعلام پيوستن مدونا ( خواننده مشهور آمریکایی ) به اين فرقه در رسانه‌ها بازتابی جنجالي داشت. واقعيات نشان مي‌دهد که برگ تنها نيست. کانون‌ها و رسانه‌هاي مقتدري در پي ترويج فرقه او هستند و مقالات جذاب و جانبدارانه‌ درباره‌اش مي‌نويسند. "کابالا هاليوود را فرا گرفته است" عنواني است که مدتهاست در این نشریات به چشم مي‌خورد.


تايمز لندن در سال 2004 گزارش مفصلي درباره پيوستن مدونا به فرقه کابالا منتشر کرد. گزارش تايمز همدلانه بود و تبليغ به‌سود فرقه برگ به‌شمار مي‌رفت. به‌نوشته تايمز، در جشن يهودي پوريم، که در دفتر مرکزي فرقه کابالا برگزار شد، صدها تن از مشاهير لس‌آنجلس و هاليوود حضور داشتند. يکي از مهم‌ترين اين افراد، مدونا بود که از هفت سال پيش از آن در مرکز فوق در حال فراگيري کابالا بود و اکنون رسماً کاباليست شده بود. نه تنها او بلکه بسياري ديگر از مشاهير سينما و موسيقي جديد غرب، از پير و جوان، به عضويت فرقه کابالا درآمدند: از اليزابت تيلور 72 ساله و باربارا استريسند 62 ساله تا ديان کيتون، دمي مور،استلا مک‌کارتني، بريتني اسپيرز،اشتون کوشر، ويونا رايدر، روزين بار، ميک جاگر،پاريس هيلتون ( وارث خانواده هيلتون، بنيانگذاران هتل‌هاي زنجيره‌اي هيلتون ) و ديگران. اين موج، ورزشکاران را نيز فرا گرفت: ديويد بکهام (فوتباليست انگليسي) و همسرش، ويکتوريا، آخرين مشاهيري بودند که در ماه مه 2004، به عضويت فرقه کابالا درآمدند. شواهد و قرائن موجود و برخی خبرها حاکی از آن است که جیمز کامرون نیز در سال 2005 به این فرقه صهیونیستی پیوسته و گفته می شود از همان زمان کلید تولید فیلم "اواتار" زده شد. چنانچه برای اولین بار خبر تولید فیلم "اواتار" تحت عنوان "پروژه 880" در ژوئن 2005 در مجله هالیوود ریپورتر به طور رسمی انتشار یافت. در همان زمان طرح تولید آثار مستندی همچون:"راز گشایی مهاجرت یهودیان" در سال 2006 و "گور گمشده مسیح" در سال 2007 نیز ارائه گردید.


اما برای اینکه دریابیم مراسم اسکار، یک مراسم هنری نیست، راه دوری برای رفتن لازم نیست بلکه نگاهی اجمالی به لیست برنده های 83 دوره این مراسم نشان می دهد که در میان برگزیدگان آن، هیچگاه نام های معتبری مانند آلفرد هیچکاک، چارلز چاپلین، هاوارد هاکس، باستر کیتن، اورسن ولز، استنلی کوبریک، سمیوئل فولر، نیکلاس ری و... اهداء نشد و این شرمندگی تاریخی برجبین آکادمی علوم و هنرهای سینمایی آمریکا باقی ماند.


وقتی چارلی چاپلین را پس از حدود 20 سال تبعید از آمریکا، به روی سن دعوت کردند تا جایزه افتخاری یک عمر فعالیت هنری را به وی بدهند، همه اعضای آکادمی از وی شرمنده بودند. خصوصا که او گفت، فقط به خاطر دوستانش به آمریکا بازگشته است. آکادمی اسکار شرمنده بود که اثر به یادماندنی چاپلین، یعنی "لایم لایت" یا "روشنایی های صحنه" را بعد از گذشت 20 سال در فهرست کاندیداهای خود، آن هم فقط در یک رشته موسیقی متن قرار داده است.قابل ذکر است که هیچکدام از فیلم های نابغه عالم سینما، چارلی چاپلین، مانند:"روشنایی های شهر"، "جویندگان طلا"، "عصر جدید" و...که هریک تحسین نسل های مختلف تماشاگر و منتقد و سینماگر را برانگیخت، حتی ذهن اعضای آکادمی را هم تکان نداد!


همچنین دور ماندن بسیاری از شاهکارهای تاریخ سینما از لیست برندگان جایزه اسکار، به سختی وجه هنری این مراسم و آکادمی برگزار کننده آن را زیر علامت سوال برده و مورد تردید قرار می دهد. فی المثل فیلم "همشهری کین" شاهکار تردید ناپذیر اورسن ولز که بیش از نیم قرن مشترکا از سوی منتقدان و فیلمسازان و بسیاری انجمن ها و موسسات فیلم دنیا، بهترین فیلم تاریخ سینما شناخته شد و ارزش های سینمایی آن غیر قابل تردید است، تنها سهمش از اسکار تنها یک جایزه بهترین فیلمنامه نویسی بود و بس!

"دلیجان"، اثر ماندگار جان فورد در مقابل رویا پردازی نژادپرستانه ویکتور فلیمینگ یا بهتر بگویم دیوید سلزنیک در "برباد رفته" و رنگ و لعاب آن رای نیاورد و بهترین موزیکال تاریخ سینما به اعتقاد بسیاری از علاقمندان هنر هفتم یعنی "آواز در باران" ساخته جین کلی و استنلی دانن، تنها نصیبش از اسکار، دو نامزدی بهترین موسیقی متن و بهترین بازیگر نقش دوم زن بود و دیگر هیچ. در حالی که موزیکال سطحی و سخیفی مثل "ژی ژی" ساخته دوران افول وینسنت مینه لی، 8 جایزه اسکار را از آن خود کرد.


"بن هور" با 11 جایزه اسکار در حالی سال ها رکورد دار جوایز آکادمی بود که به لحاظ ساختار سینمایی و روایتی از نگاه منتقدین و کارشناسان سینمایی دوران مختلف، بسیار ضعیف به شمار آمده و به جز صحنه ارابه رانی، برایش شاخصه دیگری لحاظ نشده است(همان خاصیتی که مشابه قرن بیست و یکمی اش یعنی "ارباب حلقه ها: بازگشت پادشاه" نیز داشت!)، در حالی که در همان سال یعنی 1959، آثاری همچون "تقلید زندگی "(داگلاس سیرک)، "شمال از شمال غربی"(آلفرد هیچکاک) و "ریوبراوو"(هاوارد هاکس) به طور کلی از دید اعضای آکادمی دور ماندند. گویی هرگز چنین فیلم هایی در سینمای آمریکا تولید نشده اند.


همچنین است آثار مهمی مانند:"جویندگان"(جان فورد)، "خواب بزرگ" (هاوارد هاکس)، "رود سرخ"(هاوارد هاکس)، "غرامت مضاعف"(بیلی وایلدر)، "2001: یک ادیسه فضایی"(استنلی کوبریک)، "مرد سوم" (کارول رید)، "نشانی از شر"(اورسن ولز)، "جنگل آسفالت"(جان هیوستن)، "جانی گیتار"(نیکلاس ری) و ده ها و صدها فیلم دیگر سینمای آمریکا که به چشم رای دهندگان اسکار نیامدند.


- به نظر مي‌رسد اسكار تا حدودي نقش يك تريبون جهاني براي هاليوود وهمچنين اعمال سياست‌هاي آن را بازي مي‌كند، نظر شما در اين مورد چيست؟ به اين معنا كه در هر سال توجه جهان را به خود جلب مي‌كند و شعارها، حرفها و سياست‌هايشان را به گوش جهان مي‌رسانند.‌


در واقع مراسم اسکار، رسمی ترین برنامه سینمایی آمریکا و غرب است که به نوعی اعلام سیاست های سینمایی دنیای غرب به شمار می آید، چنانچه بین برگزیدگان این مراسم و سایر مراسم مشابه همچون بافتا در انگلیس، سزار در فرانسه، گویا در اسپانیا و یا گلدن گلوب (از سوی روزنامه نگاران خارجی مقیم هالیوود)...شباهت های بسیاری وجود دارد و اشتراکات لیست جوایز مراسم یاد شده و حتی سایر انجمن های نقد در سراسر آمریکا و اروپا و همچنین اتحادیه های صنفی و هنری، این فرضیه را تقویت می کند که گویا همه این مراکز و آکادمی ها و نهادها وانجمن ها و اتحادیه ها از یک هسته مرکزی، خط گرفته و تغذیه می شوند وگرنه چطور امکان دارد در سینمایی با تولید بیش از 1000 فیلم در سال، تا این حد انتخاب ها و گزینش ها به یکدیگر شباهت داشته باشد!

از طرف دیگر کلیه سخنرانی ها و به اصطلاح مزه پرانی ها و حتی گفتار طولانی ابتدای مراسم مجری یا میزبان از سوی گردانندگان اسکار تهیه و تدوین می شود و کلیه مراسم نیز با تاخیر 7 ثانیه ای به نوعی دارای پخش Live-Recorded است که از پخش هرگونه حرف ها و کلمات معایر با منافع سردمداران هالیوود جلوگیری به عمل آمده و پیش از اینکه روی آنتن برود، در تور سانسور گیر بیفتد. البته این نوع پخش به اصطلاح نیمه زنده از مراسم اسکار سال 2003 باب شد که مایکل مور، علنا روی صحنه به جرج بوش دشنام داد.


- برخي از جشنواره‌ها چند سالي است برخي سينماگران را معرفي و براي آنان به قول معروف "سنگ تمام مي‌گذارند" مثل كيارستمي،‌ پناهي و... اهداف اين رفتارغربي‌ها چيست؟ چه رويكردي در اين فيلم‌ها و كارگردان‌ها وجود دارد كه اينگونه مورد توجه آن‌ها قرار مي‌گيرد، حتي چندي پيش چند كارگردان معروف چون اسكورسيزي، كاپولا و... در حمايت از پناهي بيانيه‌اي صادر كردند.


با بررسی تاریخ سینمای ایران، متوجه خواهیم شد که اساسا پدیده سینما در این مملکت برای کم رنگ ساختن باورها و اعتقادات دینی و ارزش های ملی و در مقابل، القاء تجدد وارداتی و خودباختگی فرهنگی ورود پیدا کرد که این موضوع را هم می توان از هویت وابسته و ماسونی بنیانگذاران سینما در ایران دریافت، هم از توسعه دهندگان آنها و هم از محصولاتش که یا در شکل فیلمفارسی سخیف و مبتذل تبلور یافت و یا به صورت سینمای شبه روشنفکری اومانیستی و سکولاریستی که هر دو مدل هم در آستانه پیروزی انقلاب و در سال 1356 (براساس اعتراف سردمداران همان سینما) ورشکسته شدند و پیش از رژیم شاه به زباله دان تاریخ رفتند. اما متاسفانه همان تفکر اومانیستی و سکولاریستی شبه روشنفکری با لعاب سینمای معترض به فرهنگ ابتذال و طاغوتی در سینمای نوین پس از انقلاب باقی ماند و زمینه را برای پرورش گروهی از فیلمسازان فراهم آورد که به آسانی تحت تاثیر جشنواره های معلوم الحال خارجی، از یک سو فرهنگ ضد دینی و مغایر با ارزش های ملت را به تصویر کشیدند و از طرف دیگر تصویری سیاه و تاریک و تلخ از جامعه ایرانی به مردم دیگر سرزمین ها ارائه دادند.


این نوع خط دهی جشنواره های خارجی ( که صریحا در سخنان مایکل لدین، از مسئولان مرکز استراتژیک آمریکن اینترپرایز نیز آمده بود ) باعث شد طیفی از به اصطلاح فیلمسازان برخلاف منافع مردم خود و در جهت خواست بیگانگان به ساخت آثاری روی بیاورند که کرامت و عزت ایرانی را نشانه رفته بود واز طرف دیگر گروهی از شبه روشنفکران را با فریب جایزه وتقدیر و تحسین جذب خود نمود. از همین روست که ملاحظه می شود چرخانندگان جشنواره های مذکور تحت امر سردمداران کمپانی های سینمایی/تسلیحاتی /اقتصادی، همواره از آن به اصطلاح فیلمسازان شبه روشنفکر به عنوان عروسک خیمه شب بازی استفاده کرده و می کنند.


- به نظر شما رويكرد رسانه‌هاي ما در مواجهه با اين جشنواره‌ها چگونه بايد باشد؟ به نظر مي‌رسد نوعي شيفتگي و از سوي ديگر عدم شناخت ماهيت و پشت پرده اين جشنواره‌ها در رسانه‌هاي ما بخصوص صدا وسيما و مطبوعات ما وجود دارد و اين باعث مي‌شود باب گفتگو در اين باره گشوده شود!


طبیعی است که رسانه های ما حداقل در سطح رسانه های رقیب بایستی بتوانند در جهت ارائه واقعیت، افشاگری و روشنگری لازم را در این جهت برای مخاطبشان انجام داده و میدان رسانه را به رقیبشان واگذار ننمایند. اما به دلیل اینکه اصلا ظرف رسانه ( از جمله سینما )، با همان طرح و برنامه ای که ذکرش رفت، در ایران وارد شد و متاسفانه در سالهای پس از انقلاب، همانطورکه علوم انسانی (به عنوان اساس اندیشه و تفکر رسانه) در دانشگاهها و مراکز علمی و آکادمیک علیرغم همه جد و جهد علماء و اندیشمندان اسلامی، از شکل و محتوای غربی و رنسانسی اش رهایی پیدا نکرد و در خدمت تفکر و اندیشه اسلامی و بومی درنیامد، بالتبع رسانه از جمله سینما و تلویزیون نیز به طور ماهوی و ریشه ای تغییر و تحول پیدا نکرد و به جز جرقه ها و تلاش های منفرد و مجزا، هیچ سمت و سوی سیستماتیک برای بسط و نشر آرمان های اسلام و انقلاب اسلامی نیافت.


پر واضح است که برای ایجاد یک تغییر بنیادین به فرمایش مقام معظم رهبری، بایستی از همان علوم انسانی و دانشگاهها آغاز کرد و به دنبال آن در رسانه ها اعم از سینما و تلویزیون و مطبوعات و کتاب نیز، آن تحول را بوجود آورد. در این صورت است که دیگر شاهد آن شیفتگی و عدم شناخت نسبت به پدیده های فرهنگی غرب نخواهیم بود.


- آيا ارتباطي بين فيلم‌هايي كه از اين جشنواره‌ها انتخاب مي‌شوند و سياست‌هاي سال‌هاي آينده كه قرار است اجرا شود وجود دارد (مثلاً برنده سال گذشته اسكار، قفسه رنج و امسال نطق پادشاه و...) وجود دارد يا اگر مثال‌هاي بيشتري سراغ داريد، مطرح و تحليل بفرماييد.


نه تنها در مراسم اسکار و نحوه انتخاب و اهدای جوایزش، بلکه در کلیت سینمای آمریکا و به خصوص هالیوود، از آنجا که سیاست ها و روش ها از همان مراکز استراتژیکی می آید که برای مراکز سیاسی و نظامی هم تعیین استراتژی می کنند، بنابراین شاهد سیاست های یکسان و مشابهی در همه جبهه های سیاسی و فرهنگی و نظامی هستیم. اگرچه این سیاست ها در موارد مختلف و در جبهه های یاد شده با تقدم و تاخر به اجرا درمی آیند ولی اغلب آن جبهه ای که پیشاپیش شاهد اجرای استراتژی های تدوین شده مراکزی همچون بروکینگز یا آمریکن اینترپرایز و یا جامعه باز هست، همانا جبهه رسانه ای است که همواره به عنوان پیش قراولان جبهه سیاسی و نظامی عمل می نمایند.


فی المثل یکی دوسال پیش از ماجرای 11 سپتامبر، چندین فیلم در کمپانی های هالیوود تولید و در سطح وسیعی به اکران درآمدند که از یک تروریسم افسارگسیخته برای تهدید مراکز سیاسی و اقتصادی در قلب آمریکا حکایت می کردند! فیلم هایی مانند "جاده آرلینگتن" و بیش از 10 فیلم ساخته شدند که مشخصا برنابودی برج های دوقلوی نیویورکی تاکید داشتند!


یا هر چقدر که به پایان هزاره دوم نزدیکتر شدیم و بعد از آن از آغاز هزاره سوم فاصله گرفتیم، سیر ساخت فیلم های آخرالزمانی با رویکرد آرماگدون بیشتر و بیشتر شد تا جایی که در اواسط دهه نخست از هزاره سوم، یک منتقد اروپایی نوشت که "سینمای غرب آرایش آخرالزمانی گرفته است."
 

sina_anis

عضو جدید
کاربر ممتاز
...و اما داستان این اسکار


آیا واقعا اسکار و جوایز پیرامونی آن ( اعم از گلدن گلوب و سزار و بافتا و ... ) مهمترین جوایز جهانی سینما هستند؟ آیا دریافت جوایز فوق افتخاری فوق العاده است و نشانه برتری یک فیلم یا یک سینما و حتی سرافرازی یک ملت به شمار می آید؟! آیا حقیقتا کسب جوایزی مانند اسکار بزرگترین حادثه سینمایی و بلکه ملی برای یک کشور محسوب می شود؟

اگرچه پاسخ این سوالات متاسفانه نزد برخی در این سوی آب ها به شکل ذوق زده و جوگیرانه ای مثبت است اما در آن سوی آب ها اوضاع فرق دارد و حتی خود آنانی که مراسمی از قبیل اسکار در کشورشان برگزار می شود، چنین جوگیر نشده و اغلب بیش از یک شوی تلویزیونی به آن نگاه نمی کنند. این وجه نمایشی مراسم اسکار بدان حد شور بوده و هست که به قول معروف خان هم فهمیده ، به طوری که چند سال پیش ، کریس راک به عنوان مجری مراسم اسکار در همان سخن اولیه اش برروی سن مراسم به صراحت گفت که : " این فقط یک بازی آمریکایی است و بس ! " و البته آن سال اولین و آخرین اجرای او در چنین مراسمی شد!!

آیا بدست آوردن جایزه و افتخار در مراسمی همچون اسکار و گلدن و گلوب نشانگر استقبال مردمی و پسند مخاطب از یک فیلم است؟

بازهم پاسخ منفی است ، چون در میان برگزیدگان آکادمی علوم و هنرهای سینمایی آمریکا در طول برگزاری 83 دوره این مراسم ، کمتر فیلمی پیدا می شود که علاوه بر کسب اسکار بهترین فیلم ، توانسته باشد موقعیت تجاری خوبی هم کسب نماید. چنانچه اغلب آثار سینمایی پرفروش تاریخ سینما ، نه تنها به مراسم اسکار و جوایز اصلی آن راهی نیافتند بلکه حتی بعضا در مراسم بدترین فیلم و جایزه تمشک طلایی ، گوی سبقت را ربودند. فی المثل سیلوستر استالونه به عنوان یکی از بازیگران فیلم های پرفروشی مثل راکی و رمبو و مانند آن بارها تمشک طلایی دریافت کرد و حتی باافتخار آن را بالای سر برد! و از بسیاری فیلم های پرفروش تاریخ سینما مانند ترمیناتور ، ماتریکس ، جنگ های ستاره ای ، هری پاتر ، جیمزباند ، ایندیانا جونز ، سوپرمن ، اسپایدرمن و ...در میان کاندیداهای جوایز اصلی آکادمی خبری نبوده و نیست. (همین امسال قسمت دوم فیلم "هری پاتر و یادگاران مرگ " ، قسمت چهارم "دزدان دریای کاراییب " ، داستان جدید سری فیلم های "گرگ و میش" و "ترانسفورمرز 3" که 5 فیلم اول لیست پرفروشترین فیلم های سال 2011 بودند ، هیچ جایی در میان نامزدهای گلدن گلوب یا بافتا و سزار و همچنین هیچ یک از سایر لیست های برگزیدگان انجمن های نقد فیلم نداشتند.)
این نشانگر آن است که نه تنها بسیاری از دست اندرکاران صحنه تولید و نمایش سینمای غرب و آمریکا به امثال اسکار توجه خاصی ندارند، بلکه اهمیت مراسمی همچون اسکار یا گلدن گلوب و مانند آن را نزد تماشاگران و سینماروها هم نشان می دهد.

زمانی که فکر تاسیس آکادمی علوم و هنرهای سینمایی آمریکا به سال 1927 در یک مهمانی شام در خانه لویی ب مه یر ، رییس کمپانی مترو گلدوین مه یر مطرح گردید و قرار شد این آکادمی علاوه بر وظایف دیگر،همه ساله تعدادی هم جایزه به محصولات کمپانی های آمریکایی بدهد، اساسا نمایشی برای محصولاتی از این کمپانی ها مدنظر بود که علاوه بر دارا بودن نوعی ساختار به اصطلاح کلاسیک سینما (ساختار کلیشه ای هالیوودی)، به نحوی ایدئولوژی آمریکایی را ( با همه خصوصیات تاریخی و سیاسی و فرهنگی اش ) تبلیغ نماید و اینکه کمپانی ها در رقابت با یکدیگر، هر یک تا کجا می توانند در صنعت ساخت این دسته فیلم ها ، ابتکار بزنند و با ابزار و وسایل و امکانات پیشرفته تر، صحنه های خارق العاده تری را جلوی دوربین ببرند و بدین وسیله صنعت سینمای هالیوود را توسعه دهند.
در چنین وادی ، به هیچ وجه هنر سینما مطرح نبوده و نیست، بلکه آنچه مد نظر بنیانگذاران آکادمی قرار داشت، استعداد سرو کله زدن با تولید و استفاده از ابزار و تکنولوژی برای به تصویر کشیدن شمایی از یک قهرمان آمریکایی بود که هر زمان در شکل وقواره ای نمایان می شد. زمانی داگلاس فرنبکس بود و ارول فلین و کاپیتان های دریانورد و قهرمانان شکست ناپذیر و زمان دیگر کلارک گیبل و گری کوپر که حتی اجازه نمی دادند ترکیب آرایش صورت و مدل موهایشان در فیلم های مختلف تغییر یابد! و بعد جان وین به عنوان نماد آمریکا سوار براسب آمد تا شر هرآنچه سرخپوست بود را بکند که به قول یک ضرب المثل آمریکایی "سرخپوست خوب ، سرخپوست مرده است!"

زمان بعدتر جین هاکمن با ارتباط فرانسوی آمد و پل نیومن و رابرت ردفورد در نقش بوچ کاسیدی و ساندنس کید و زمانی بعدتر ... و آنچه کمتر در این میان اهمیت داشت ، توانایی بهره گیری از عناصر سینما به نظر می آمد. چنانچه در همان نخستین سال اهدای جوایز آکادمی یعنی 1928 ، اسکار بهترین فیلم به "بالها" تعلق گرفت که هم از یک ساختار قراردادی و کلیشه ای برخوردار بود(فی المثل صحنه های جنگی فیلم کاملا شعاری و تبلیغاتی از کار درآمده بود که کمپانی پارامونت تا سال ها آن صحنه ها را در دیگر فیلم هایش به کار می برد) و هم به همان ایدئولوژی آمریکایی می پرداخت که همواره دغدغه و دل مشغولی غربی ها بوده است. این در حالی بود که در همان سال ، آثار خوش ساختی همچون "سیرک" ساخته چارلی چاپلین و "جمعیت" به کارگردانی کینگ ویدور ، مورد توجه اعضای آکادمی قرار نگرفت.

از همان سال مشخص شد، آنچه مورد نظر آکادمی اسکار برای اعطای جوایز است، لزوما ارزش های سینمایی و هنری یک فیلم نیست ، بلکه میزان کاربرد ساختار کلیشه ای معمول و مایه های ایدئولوژِیک آمریکاییان متعصب ، در درجه نخست اهمیت قرار دارد و البته امثال گلدن گلوب و بافتا و سزار و مانند آن نیز کپی بلافصل اسکار بوده و هستند.( با همان قواعد و قوانین و نوع نگرش )

نگاهی به برگزیدگان اسکاردر طی 83 دوره برگزاری این مراسم اغلب این نظر را تایید می کند ، اگرچه موارد معدودی هم به دلایل مختلف خلاف این دیدگاه اتفاق افتاده است.

به هرحال براساس زاویه نگرشی که شرحش رفت، در طول این 83 سال، بسیاری از فیلم های ارزشمند سینمای آمریکا و فیلمسازان برجسته تاریخ سینمای این کشور از گردونه اسکار و گلدن گلوب و دنباله های آنان بیرون ماندند. دیگر فیلم ها و سینماگران دیگر کشورها که جای خود دارد. زیرا که اساسا اسکار، مجموعه جوایزی برای سینمای آمریکاست و اعتنایش به سینمای دیگر کشورها حداکثر در حد 4 درصد کل جوایز محاسبه می شود یعنی در واقع حدود صفر!!

مثال ها و مصادیق بزرگ کردن فیلم های ایدئولوژیک و کلیشه ای از سوی مراسمی از این دست ، در مقابل سینمایی که هنر و بداعت سینمایی برایش در درجه نخست قرار دارد ، بسیار است. فی المثل فیلم "همشهری کین" فیلم معروف اورسن ولز که حدود نیم قرن مشترکا از سوی منتقدان و فیلمسازان و بسیاری انجمن ها و موسسات فیلم دنیا ، بهترین فیلم تاریخ سینما به شمار آمد و ارزش های سینمایی آن غیر قابل شک تلقی شد ، تنها سهمش از اسکار فقط یک جایزه بهترین فیلمنامه نویسی بود و بس !

"دلیجان" ، اثر مهم جان فورد در مقابل رویا پردازی نژادپرستانه ویکتور فلیمینگ یا بهتر بگویم دیوید سلزنیک در "برباد رفته" و رنگ و لعاب آن رای نیاورد و بااهمیت ترین موزیکال تاریخ سینما به اعتقاد بسیاری از علاقمندان هنر هفتم یعنی "آواز در باران" ساخته جین کلی و استنلی دانن ، تنها نصیبش از اسکار ، دو نامزدی بهترین موسیقی متن و بهترین بازیگر نقش دوم زن بود و دیگر هیچ! در حالی که موزیکال تهوع آوری مثل "ژی ژی" ساخته دوران افول وینسنت مینه لی ، 8 جایزه اسکار را از آن خود کرد!!

"بن هور" با 11 جایزه اسکار در حالی سال ها رکورد دار جوایز آکادمی بود که به لحاظ ساختار سینمایی و روایتی بسیار ضعیف به حساب آمده و به جز صحنه هیجان انگیز ارابه رانی ، شاخصه مهمش، تبلیغ برای ایدئولوژی آخرالزمانی آمریکایی بود.(همان خاصیتی که مشابه قرن بیست و یکمی آن یعنی "ارباب حلقه ها : بازگشت پادشاه" نیز داشت!) ، در حالی که در همان سال یعنی 1959 ، آثار مهمی همچون "تقلید زندگی "(داگلاس سیرک) ، "شمال از شمال غربی"(آلفرد هیچکاک) و "ریوبراوو"(هاوارد هاکس) به طور کلی از دید اعضای آکادمی دور ماندند. گویی هرگز چنین فیلم هایی در سینمای آمریکا تولید نشده اند!

همچنین است فیلم های برجسته ای مانند :"جویندگان"(جان فورد) ، "خواب بزرگ" (هاوارد هاکس) ، "رود سرخ"(هاوارد هاکس) ، "غرامت مضاعف"(بیلی وایلدر) ، "2001: یک ادیسه فضایی"(استنلی کوبریک) ، "مرد سوم" (کارول رید) ، "نشانی از شر"(اورسن ولز) ، "جنگل آسفالت"(جان هیوستن) ، "جانی گیتار"(نیکلاس ری) و ده ها و صدها فیلم دیگر سینمای آمریکا که به چشم رای دهندگان اسکار نیامدند.

آکادمی اسکار هیچگاه به کارگردانی مانند آلفرد هیچکاک ، جایزه نداد. تنها فیلم هیچکاک که جایزه اسکار گرفت ، فیلم "ربه کا" بود که آن هم به دلیل تهیه کنندگی دیوید سلزنیک ، مرد قدرتمند هالیوود، مورد توجه قرار گرفت و جایزه نیز در دستان وی قرار گرفت.

اسکار هیچگاه به فیلمسازان مشهوری همچون "چارلز چاپلین" ، "باستر کیتن" ، "هاوارد هاکس" ، "سمیوئل فولر" ، استنلی کوبریک " و "نیکلاس ری" اهداء نشد و این شرمندگی تاریخی برجبین آکادمی علوم و هنرهای سینمایی آمریکا باقی ماند. اگرچه آکادمی سعی کرد بعدا با اهدای جوایز افتخاری به برخی از نامبردگان ، تا حدودی آن شرمندگی را جبران نماید.


وقتی چارلی چاپلین را پس از حدود 20 سال تبعید از آمریکا ، به روی سن دعوت کردند تا جایزه افتخاری یک عمر فعالیت هنری را به وی بدهند ، همه اعضای آکادمی از وی شرمنده بودند. خصوصا که او گفت ، فقط به خاطر دوستانش به آمریکا بازگشته است. اما بازهم آکادمی اسکار شرمنده نشد که اثر به یادماندنی چاپلین ، یعنی "لایم لایت" یا "روشنایی های صحنه" را بعد از گذشت 20 سال در فهرست کاندیداهای خود ، آن هم فقط در یک رشته موسیقی متن قرار داد. قابل ذکر است که هیچکدام از فیلم های فیلمساز مشهور عالم سینما ، چارلی چاپلین ، مانند :"روشنایی های شهر" ، "جویندگان طلا" ، "عصر جدید" و ...و حتی "دیکتاتور بزرگ" که هریک تحسین نسل های مختلف تماشاگر و منتقد و سینماگر را برانگیخته بود ، حتی ذهن اعضای آکادمی را هم تکان نداد!

همان طور که گفته شد، از آن رو که اساسا مراسم اسکار ، یک مراسم آمریکایی بوده و هست و تنها یک جایزه از 26 جایزه آن ، به فیلم های غیر آمریکایی یا غیر انگلیسی زبان ، تعلق می گیرد، آن هم فیلم هایی که در زمانی خاص از سال و به مدت معینی در سینماهای شهر لس آنجلس به نمایش درآمده باشد( در واقع اسکار یک مراسم آمریکایی هم نیست بلکه کاملا لس آنجلسی است! ) ، پس انتظاری بیهوده است که اسکار به سینماگران برجسته تاریخ سینما مانند سرگئی آیزنشتاین، کنجی میزوگوچی ، ماساکی کوبایاشی ، روبر برسون ، رنه کلر ، روبرتو روسلینی ، لوکینو ویسکونتی ، مارسل کارنه ، ژان کوکتو و ...عنایتی داشته باشد ، اگرچه به طور محدود به برخی فیلم های اینگمار برگمان ، آکیرا کوروساوا ، میکل آنجلو آنتونیونی ، فدریکو فلینی و لوییس بونوئل جوایزی داده اما اهم آثار معتبر و جاودانه تاریخ سینما از دید این مراسم دور مانده است.

ولی علیرغم همه این کاستی ها و نواقص ، پروپاگاندا و تبلیغات سرسام آور رسانه های جهانی که اغلب در تیول همان صاحبان کمپانی های آمریکایی و اعوان و انصارشان قرار دارد ، از مراسم اسکار اسطوره ای بسیار فراتر از آنچه هست ، در چشم جهانیان ساخت. به طوری که اعتبار این مراسم، بیرون از مرزهای آمریکا، افزون تر از داخل آن گردید. ( جالب اینکه اگر فیلمی همه سینماهای آمریکا را زیرپا گذارده باشد ولی در سینمایی از لس آنجلس اکران نیافته باشد ، نمی تواند در مراسم اسکار حضور داشته باشد!!! ) در واقع در شرایطی که بسیاری از محافل سینمایی آمریکا ، خصوصا انجمن ها و موسسات نیویورکی یا مستقر در شهرهای شرقی آمریکا در اصطلاح خود ، این مراسم را نوعی "لوس بازی" تلقی می کنند، برخی در این سوی آب ها ، آراء و برگزیدگان آن را سینمای مطلق دانسته و اهمیت بسیاری برایش قائل می شوند ، در حالی که خود برگزار کنندگان اسکار ادعایی فراتر از این که یک مراسم محلی اهدای جوایز را برای انتخاب بهترین فیلم آمریکایی برپا می کنند، ندارند، حتی محدود تر از جوایز بافتا برای سینمای انگلیس ، سزار برای فرانسه و فیلم فیر برای سینمای هند.

از طرف دیگر مراسم اسکار ، بیشتر جنبه یک نمایش و شو پر زرق و برق آمریکایی دارد. در برنامه این مراسم، بخش پیش نمایش آن که به ارائه انواع مدهای لباس و مو و جواهرات برروی فرش قرمز می پردازد، مدت زمانی تقریبا برابر اصل مراسم را شامل می شود و همچنان که خود این پیش نمایش بر ستارگان بازیگری و چهره ها و آرایش ها تاکید می کند ، اصل مراسم نیز چنین است. آن چه در حین اهدای جوایز خودنمایی می کند ، فقط و فقط ستارگان بازیگری پر سر و صدا هستند و حتی بخش های اصلی مانند کارگردانی، پیش از اعلام برندگان بهترین بازیگرهای مرد و زن (که دارای اهمیت کمتری محسوب می گردند) اعلام می شود. اهمیت بازیگران در این مراسم به حدی است که علاوه بر معرفی بهترین فیلم که همواره توسط یک ستاره/بازیگر صورت می گیرد، اغلب جوایز فنی فیلم توسط بازیگران اعلام و اعطاء می شود، در حالی که هیچ سنخیتی در فضای این اهدای جوایز ، حس نمی گردد. فرضا جیم کری اسکار بهترین تدوین را به فردی مانند جیمز کان می دهد. یا شارون استون از ویژگی های کار تدوین جلوه های ویژه صدا می گوید و یا سمیوئل ال جکسن ، محسنات فیلمبرداری را شرح می دهد!! مانند این است که در یک مراسم علمی ، یک دلال زمین از مناقب و ویژگی های یک استاد فلسفه سخن بگوید !!

از همین روست که معمولا سینماگران جدی به این مراسم پا نمی گذراند . مارلون براندو ، حتی هنگام دریافت جایزه اش به خاطر فیلم "پدر خوانده" ، در سالن اهدای جوایز اسکار حضور نیافت و کریستف کیسلوفسکی نیز در مراسمی که برای فیلم آخرش "قرمز" نامزد دریافت اسکار بهترین کارگردانی شده بود ، شرکت نکرد ، همچنانکه ژان لوک گدار حتی برای دریافت اسکار یک عمر فعالیت سینمایی نیز به لس انجلس نرفت و ترس از پرواز با هواپیما را بهانه آورد! وودی آلن ، سال ها اسکار را تحریم کرده بود و هنگامی که برای مراسم اسکار سال 2002 به خاطر قضیه 11 سپتامبر دعوت شد ، بهبرروی سن مراسم به شوخی گفت : "... اول فکر کردم برای جایزه جین هرشولت ( جایزه ای که ظاهرا به سینماگران بسیار خیر و نیکوکار داده می شود ) دعوت شده ام ، چون چند شب پیش چند سنت به یک گدا کمک کرده بودم!!"

امثال دیوید لینچ و رابرت آلتمن و ترنس مالیک ، کمتر در این گونه مراسم ظاهر شده اند ،چراکه شان خود را فراتر از دلقک بازی های یک هنرپیشه دست چندم می دانند. و از طرف دیگر گاف های بسیاری نیز در مجموع مراسم اسکار از سوی از سوی منتقدان آن کشف شده است .

زیرا که اساسا بسیاری از حدود 6000 نفر اعضای آکادمی فرصت و یا حال تماشای فیلم ها را در طول سال ندارند. واقعا تصور می کنید این افراد که در اقصی نقاط آمریکا زندگی می کنند و در طول سال هم مشغول فعالیت در پروژه های سینمایی هستند، وقت اینکه صدها و هزاران فیلمی به نمایش درآمده سینماهای لس آنجلس را دارند؟ آن هم فیلم هایی که اکثرا در اواخر ماه دسامبر یا اوایل ژانویه در این شهر به صورت محدود به نمایش در می آیند.( نگاهی به بسیاری از برگزیدگان اسکار نشان می دهد که اغلب آنها درهفته های پایانی سال وبه طور محدود فقط در یکی دو سینمای لس آنجلس اکران یافته اند و اکران اصلی شان پس از مراسم اسکار انجام می شود. از همین رو بسیاری از فیلم های به نمایش در آمده در 9 ماه نخست سال در نظر گرفته نمی شوند و از همین رو معروف است که نگاه اعضای آکادمی از نوک دماغشان آن طرف تر نمی رود! ) چگونه می شود که همه اعضای آکادمی و بالتبع آنها رای دهندگان مراسم بافتا در انگلیس و سزار در فرانسه و انجمن های مختلف نقد فیلم در سراسر اروپا و آمریکا ، فرصت کنند آن فیلم ها را تماشا کرده و در موردشان قضاوت کنند؟!!

حقیقت این است ، سیستم تماشای فیلم برای اعضای آکادمی اسکار به این ترتیب نیست که در سالن های سینما به تماشای آثار هر سال بنشینند و یا حتی در زمان به خصوصی جمعا یک فیلم خاص را تماشا کنند.( مثل نحوه تماشای فیلم هیئت داوران جشن سینمای ایران در سالهای گذشته) بلکه این کمپانی های پخش و توزیع فیلم ها هستند که با صرف هزینه های هنگفت ، فیلم های خود را در فرمت DVD یا مانند آن برای اعضای آکادمی ارسال کرده و با تبلیغات مختلف سعی در قبولاندن آنها به عنوان بهترین ها برای دریافت اسکار می نمایند. ( برخی فیلم هایی که در پایان سال مشاهده می کنیم ، عبارت " For Academy Awards Considration" در زیر تصاویر آن به چشم می خورد. ) بنابراین فقط و فقط فیلم هایی فرصت می یابند در معرض دید اعضای آکادمی قرار گیرند که مورد پسند کمپانی خاصی از مجموعه کمپانی های بزرگ هالیوود قرار گرفته ، حقوق پخششان از سوی کمپانی مذکور خریداری شده و همان کمپانی با صرف هزینه و سرمایه، آن را با تبلیغات مناسب به نظر اعضای موثر آکادمی رسانده باشد.

یعنی صدها و هزاران فیلمی که در دنیا موفق به جلب نظر روسا و صاحبان کمپانی ها و استودیوهای هالیوودی نمی شوند، عملا از دور داوری و قضاوت اعضای آکادمی اسکار دور می مانند.

اما آیا واقعا اعضای آکادمی فرصت دارند تا همه فیلم هایی را که کمپانی ها بدستشان می رسانند ، دیده و در موردشان قضاوت نمایند؟ بازهم پاسخ منفی است ، زیرا چنین موضوعی اساسا عملی نیست. چراکه در این صورت قاعدتا بایستی همه این افراد ( که تماما از عوامل مختلف سینمای آمریکا هستند)، کار و زندگی خود را رها کرده و به تماشای فیلم های ارسالی مشغول شوند که در این صورت دیگر فیلمی در سینمای آمریکا ساخته نمی شود که بعدا بخواهند آن را دیده و در موردش قضاوت کنند!!

پس چگونه فیلم های یک سال سینمای آمریکا و جهان در آکادمی علوم و هنرهای سینمای آمریکا دیده می شود؟ خیلی واضح و روشن است، در اینجا کار اصلی را تبلیغات شدید و پروپاگاندای قوی رسانه های مختلف مکتوب ، دیداری و شنیداری انجام می دهند که متعلق به همان کمپانی های صاحب فیلم ها هستند. یعنی در واقع داوران اصلی مراسم اسکار و مانند آن ، نه اعضای آکادمی بلکه همان صاحبان و روسای کمپانی هایی هستند که فیلم ها را تولید یا حقوق پخششان را خریداری کرده و با صرف هزینه آن را به دست اعضای آکادمی رسانده و سپس با تبلیغات سرسام آور در رسانه هایی که گوش و هوش مردم را ربوده ، به خورد آنها داده تا رای خود را به نفع همان آثار در صندوق بریزند. یعنی به قول مرحوم دکتر شریعتی که بیش از 40 سال پیش در سخنرانی معروف خود به نام "امت و امامت" گفت ، آنها هرگز رای به صندوق ها نمی ریزند بلکه با رسانه ها و تبلیغات خود ، رای را در اذهان ایجاد می کنند .

در این میان طبعا آثار و فیلم هایی که به هر نحو به مذاق صاحبان کمپانی های یاد شده خوش نیاید، نه در لیست تولیدشان قرار گرفته، نه توسط آنها پخش و توزیع می گردد و نه هزینه و سرمایه ای برای آنها خرج خواهد شد. کدام فیلم ها به مذاق صاحبان کمپانی ها و استودیوهای هالیوود ( که اکثرا همان مدیران و گردانندگان مراکز استراتژیک و اتاق های فکر یا تینک تانک ها و کارتل ها و تراست های اقتصادی و کارخانه های اسلحه سازی و یا حداقل مشاوران آنها هستند )خوش می آید؟

طبیعی است آثاری که منافع استراتژیک ایدئولوژیک ، سیاسی ، اقتصادی و فرهنگی آنها را تامین کنند و یا لااقل بر علیه آنها نباشند. از اینجاست که کلیت چرخه سینمای غرب و آمریکا و تولید و پخش و مراسم اهدای جوایز آن ، ماهیت و رویکردی ایدئولوژیک ، سیاسی و سلطه طلبانه می یابند.

ملاحظه می فرمایید که هیچ توطئه و یا توهم توطئه ای درکار نیست، بلکه یک سیستم کاملا منطقی و چرخه ای مسلسل وار قرار دارد که با دلائل و علل محکم به یکدیگر چفت و بست شده و در آن همه این پدیده های سیاسی، فرهنگی ، اقتصادی و نظامی مانند حلقات یک زنجیر به هم بسته شده اند. زنجیره ای که درون قلاب و حلقه بزرگتری جوش خورده که همانا حلقه تفکر و اندیشه ایدئولوژیک غرب لیبرال سرمایه داری است با تمامی خصوصیات و پیشینه تاریخی مشرکانه، سرمایه سالار، نژادپرست و امپریالیستش که مجموعا همان ایدئولوژی آمریکایی را بوجود می آورد.


از همین رو وقتی امثال براین دی پالما ( که به همراه استیون اسپیلبرگ و فرانسیس فورد کوپولا و جرج لوکاس و مارتین اسکورسیزی یکی از 5 غول سینمای نوین هالیوود در آغاز دهه 70 میلادی به شمار می آمد ) فیلم هایی مانند "کوکب سیاه" و "Redacted" را ساخت ، نه تنها آثارش توسط همان کمپانی ها پخش نگردید بلکه برای سالهای بعد نیز بایکوت شده و حتی از هالیوود رانده شد. در کارنامه سینمایی او پس از سال 2007 هیچ فیلمی ثبت نشده است! در حالی که تا پیش از آن ، هرسال حداقل یک فیلم را جلوی دوربین سینما می برد. همین اتفاق در مورد فیلمسازان معروفی همچون بری لوینسون یا گمنام تر مثل فیلیپ هاس افتاد. بری لوینسون که زمانی اسکار بهترین فیلم را برای "رین من" دریافت کرده بود و زمانی هم با فیلم "باگزی" بیشترین نامزدی را برای تاریخ اسکار کسب نمود ، اینک پس از فیلم های به اصطلاح معترضانه و ضد سیستمی همچون " دمی که سگ را می جنباند"، "مرد سال "و" آنچه اتفاق افتاد "،نزدیک به 4 سال است که اجازه نیافته تا فیلمی را به روی پرده سینماها ببرد و ناچارا به مستند سازی و تولید فیلم تلویزیونی پرداخته است.

راستی علیرغم اینکه سینمای اشغال، یکی از دوجریان اصلی سینمای امروز آمریکا به حساب می آید و حتی دو سال پیش یکی از فیلم های همین جریان به نام "محفظه رنج " از کاترین بیگلو جوایز اصلی اسکار را دریافت کرد ، چرا از تنها آثار واقعا ضد جنگ مانند : " در دره اله" ، " موقعیت" و " Redacted" اثری در مراسم اسکار دیده نشد؟

چرا فیلمساز شناخته شده ای همچون تیم برتن ، اذعان می دارد که به دلیل فضای حاکم بر سینمای هالیوود هنوز نتوانسته فیلم خودش را بسازد و چرا کلینت ایستوود برای ساخت فیلم مستقلش یعنی "رود میستیک" ناچار شد تمام استودیوها را زیر پا بگذارد تا تهیه کننده بیابد و از آن پس دست به دامان امثال اسپیلبرگ و دریم ورکس شد تا بتواند فیلم هایش را بسازد؟ چرا و چرا؟

آیا در چنین سیستمی واقعا یک فیلم مستقل و به دور از ایدئولوژی آمریکایی فرصت طرح شدن را دارد؟ آیا مطرح شدن در چنین فضای ایدئولوژیک ، نژادپرستانه و سلطه گرانه آمریکایی باعث افتخار و مباهات آزادیخواهان و افراد مستقل است؟
 

sina_anis

عضو جدید
کاربر ممتاز
وقتی «چارلی چاپلین» به عنوان یکی از مهمترین کارگردان های تاریخ سینمای جهان ، آثارش در جهت منافع کارتل ها و تراست های سرمایه داران نبود، نه تنها او را به مراسم اسکار راه ندادند که از آمریکا هم بیرونش کردند! امروز هم این مسئله وجود دارد. مثلاً «برایان دی پالما» یکی از پنج غول هالیوود جدید در دهه 70 میلادی بود، چون فیلم ضدجنگ ساخت نه تنها از سال 2007 ( یعنی پس از فیلم Redacted ) دیگر نتوانست فیلم بسازد بلکه به طور کلی از آمریکا نیز بیرونش کرده اند!
 

nayyeri1982

عضو جدید
...و اما داستان این اسکار


آیا واقعا اسکار و جوایز پیرامونی آن ( اعم از گلدن گلوب و سزار و بافتا و ... ) مهمترین جوایز جهانی سینما هستند؟ آیا دریافت جوایز فوق افتخاری فوق العاده است و نشانه برتری یک فیلم یا یک سینما و حتی سرافرازی یک ملت به شمار می آید؟! آیا حقیقتا کسب جوایزی مانند اسکار بزرگترین حادثه سینمایی و بلکه ملی برای یک کشور محسوب می شود؟

اگرچه پاسخ این سوالات متاسفانه نزد برخی در این سوی آب ها به شکل ذوق زده و جوگیرانه ای مثبت است اما در آن سوی آب ها اوضاع فرق دارد و حتی خود آنانی که مراسمی از قبیل اسکار در کشورشان برگزار می شود، چنین جوگیر نشده و اغلب بیش از یک شوی تلویزیونی به آن نگاه نمی کنند. این وجه نمایشی مراسم اسکار بدان حد شور بوده و هست که به قول معروف خان هم فهمیده ، به طوری که چند سال پیش ، کریس راک به عنوان مجری مراسم اسکار در همان سخن اولیه اش برروی سن مراسم به صراحت گفت که : " این فقط یک بازی آمریکایی است و بس ! " و البته آن سال اولین و آخرین اجرای او در چنین مراسمی شد!!

آیا بدست آوردن جایزه و افتخار در مراسمی همچون اسکار و گلدن و گلوب نشانگر استقبال مردمی و پسند مخاطب از یک فیلم است؟

بازهم پاسخ منفی است ، چون در میان برگزیدگان آکادمی علوم و هنرهای سینمایی آمریکا در طول برگزاری 83 دوره این مراسم ، کمتر فیلمی پیدا می شود که علاوه بر کسب اسکار بهترین فیلم ، توانسته باشد موقعیت تجاری خوبی هم کسب نماید. چنانچه اغلب آثار سینمایی پرفروش تاریخ سینما ، نه تنها به مراسم اسکار و جوایز اصلی آن راهی نیافتند بلکه حتی بعضا در مراسم بدترین فیلم و جایزه تمشک طلایی ، گوی سبقت را ربودند. فی المثل سیلوستر استالونه به عنوان یکی از بازیگران فیلم های پرفروشی مثل راکی و رمبو و مانند آن بارها تمشک طلایی دریافت کرد و حتی باافتخار آن را بالای سر برد! و از بسیاری فیلم های پرفروش تاریخ سینما مانند ترمیناتور ، ماتریکس ، جنگ های ستاره ای ، هری پاتر ، جیمزباند ، ایندیانا جونز ، سوپرمن ، اسپایدرمن و ...در میان کاندیداهای جوایز اصلی آکادمی خبری نبوده و نیست. (همین امسال قسمت دوم فیلم "هری پاتر و یادگاران مرگ " ، قسمت چهارم "دزدان دریای کاراییب " ، داستان جدید سری فیلم های "گرگ و میش" و "ترانسفورمرز 3" که 5 فیلم اول لیست پرفروشترین فیلم های سال 2011 بودند ، هیچ جایی در میان نامزدهای گلدن گلوب یا بافتا و سزار و همچنین هیچ یک از سایر لیست های برگزیدگان انجمن های نقد فیلم نداشتند.)
این نشانگر آن است که نه تنها بسیاری از دست اندرکاران صحنه تولید و نمایش سینمای غرب و آمریکا به امثال اسکار توجه خاصی ندارند، بلکه اهمیت مراسمی همچون اسکار یا گلدن گلوب و مانند آن را نزد تماشاگران و سینماروها هم نشان می دهد.

زمانی که فکر تاسیس آکادمی علوم و هنرهای سینمایی آمریکا به سال 1927 در یک مهمانی شام در خانه لویی ب مه یر ، رییس کمپانی مترو گلدوین مه یر مطرح گردید و قرار شد این آکادمی علاوه بر وظایف دیگر،همه ساله تعدادی هم جایزه به محصولات کمپانی های آمریکایی بدهد، اساسا نمایشی برای محصولاتی از این کمپانی ها مدنظر بود که علاوه بر دارا بودن نوعی ساختار به اصطلاح کلاسیک سینما (ساختار کلیشه ای هالیوودی)، به نحوی ایدئولوژی آمریکایی را ( با همه خصوصیات تاریخی و سیاسی و فرهنگی اش ) تبلیغ نماید و اینکه کمپانی ها در رقابت با یکدیگر، هر یک تا کجا می توانند در صنعت ساخت این دسته فیلم ها ، ابتکار بزنند و با ابزار و وسایل و امکانات پیشرفته تر، صحنه های خارق العاده تری را جلوی دوربین ببرند و بدین وسیله صنعت سینمای هالیوود را توسعه دهند.
در چنین وادی ، به هیچ وجه هنر سینما مطرح نبوده و نیست، بلکه آنچه مد نظر بنیانگذاران آکادمی قرار داشت، استعداد سرو کله زدن با تولید و استفاده از ابزار و تکنولوژی برای به تصویر کشیدن شمایی از یک قهرمان آمریکایی بود که هر زمان در شکل وقواره ای نمایان می شد. زمانی داگلاس فرنبکس بود و ارول فلین و کاپیتان های دریانورد و قهرمانان شکست ناپذیر و زمان دیگر کلارک گیبل و گری کوپر که حتی اجازه نمی دادند ترکیب آرایش صورت و مدل موهایشان در فیلم های مختلف تغییر یابد! و بعد جان وین به عنوان نماد آمریکا سوار براسب آمد تا شر هرآنچه سرخپوست بود را بکند که به قول یک ضرب المثل آمریکایی "سرخپوست خوب ، سرخپوست مرده است!"

زمان بعدتر جین هاکمن با ارتباط فرانسوی آمد و پل نیومن و رابرت ردفورد در نقش بوچ کاسیدی و ساندنس کید و زمانی بعدتر ... و آنچه کمتر در این میان اهمیت داشت ، توانایی بهره گیری از عناصر سینما به نظر می آمد. چنانچه در همان نخستین سال اهدای جوایز آکادمی یعنی 1928 ، اسکار بهترین فیلم به "بالها" تعلق گرفت که هم از یک ساختار قراردادی و کلیشه ای برخوردار بود(فی المثل صحنه های جنگی فیلم کاملا شعاری و تبلیغاتی از کار درآمده بود که کمپانی پارامونت تا سال ها آن صحنه ها را در دیگر فیلم هایش به کار می برد) و هم به همان ایدئولوژی آمریکایی می پرداخت که همواره دغدغه و دل مشغولی غربی ها بوده است. این در حالی بود که در همان سال ، آثار خوش ساختی همچون "سیرک" ساخته چارلی چاپلین و "جمعیت" به کارگردانی کینگ ویدور ، مورد توجه اعضای آکادمی قرار نگرفت.

از همان سال مشخص شد، آنچه مورد نظر آکادمی اسکار برای اعطای جوایز است، لزوما ارزش های سینمایی و هنری یک فیلم نیست ، بلکه میزان کاربرد ساختار کلیشه ای معمول و مایه های ایدئولوژِیک آمریکاییان متعصب ، در درجه نخست اهمیت قرار دارد و البته امثال گلدن گلوب و بافتا و سزار و مانند آن نیز کپی بلافصل اسکار بوده و هستند.( با همان قواعد و قوانین و نوع نگرش )

نگاهی به برگزیدگان اسکاردر طی 83 دوره برگزاری این مراسم اغلب این نظر را تایید می کند ، اگرچه موارد معدودی هم به دلایل مختلف خلاف این دیدگاه اتفاق افتاده است.

به هرحال براساس زاویه نگرشی که شرحش رفت، در طول این 83 سال، بسیاری از فیلم های ارزشمند سینمای آمریکا و فیلمسازان برجسته تاریخ سینمای این کشور از گردونه اسکار و گلدن گلوب و دنباله های آنان بیرون ماندند. دیگر فیلم ها و سینماگران دیگر کشورها که جای خود دارد. زیرا که اساسا اسکار، مجموعه جوایزی برای سینمای آمریکاست و اعتنایش به سینمای دیگر کشورها حداکثر در حد 4 درصد کل جوایز محاسبه می شود یعنی در واقع حدود صفر!!

مثال ها و مصادیق بزرگ کردن فیلم های ایدئولوژیک و کلیشه ای از سوی مراسمی از این دست ، در مقابل سینمایی که هنر و بداعت سینمایی برایش در درجه نخست قرار دارد ، بسیار است. فی المثل فیلم "همشهری کین" فیلم معروف اورسن ولز که حدود نیم قرن مشترکا از سوی منتقدان و فیلمسازان و بسیاری انجمن ها و موسسات فیلم دنیا ، بهترین فیلم تاریخ سینما به شمار آمد و ارزش های سینمایی آن غیر قابل شک تلقی شد ، تنها سهمش از اسکار فقط یک جایزه بهترین فیلمنامه نویسی بود و بس !

"دلیجان" ، اثر مهم جان فورد در مقابل رویا پردازی نژادپرستانه ویکتور فلیمینگ یا بهتر بگویم دیوید سلزنیک در "برباد رفته" و رنگ و لعاب آن رای نیاورد و بااهمیت ترین موزیکال تاریخ سینما به اعتقاد بسیاری از علاقمندان هنر هفتم یعنی "آواز در باران" ساخته جین کلی و استنلی دانن ، تنها نصیبش از اسکار ، دو نامزدی بهترین موسیقی متن و بهترین بازیگر نقش دوم زن بود و دیگر هیچ! در حالی که موزیکال تهوع آوری مثل "ژی ژی" ساخته دوران افول وینسنت مینه لی ، 8 جایزه اسکار را از آن خود کرد!!

"بن هور" با 11 جایزه اسکار در حالی سال ها رکورد دار جوایز آکادمی بود که به لحاظ ساختار سینمایی و روایتی بسیار ضعیف به حساب آمده و به جز صحنه هیجان انگیز ارابه رانی ، شاخصه مهمش، تبلیغ برای ایدئولوژی آخرالزمانی آمریکایی بود.(همان خاصیتی که مشابه قرن بیست و یکمی آن یعنی "ارباب حلقه ها : بازگشت پادشاه" نیز داشت!) ، در حالی که در همان سال یعنی 1959 ، آثار مهمی همچون "تقلید زندگی "(داگلاس سیرک) ، "شمال از شمال غربی"(آلفرد هیچکاک) و "ریوبراوو"(هاوارد هاکس) به طور کلی از دید اعضای آکادمی دور ماندند. گویی هرگز چنین فیلم هایی در سینمای آمریکا تولید نشده اند!

همچنین است فیلم های برجسته ای مانند :"جویندگان"(جان فورد) ، "خواب بزرگ" (هاوارد هاکس) ، "رود سرخ"(هاوارد هاکس) ، "غرامت مضاعف"(بیلی وایلدر) ، "2001: یک ادیسه فضایی"(استنلی کوبریک) ، "مرد سوم" (کارول رید) ، "نشانی از شر"(اورسن ولز) ، "جنگل آسفالت"(جان هیوستن) ، "جانی گیتار"(نیکلاس ری) و ده ها و صدها فیلم دیگر سینمای آمریکا که به چشم رای دهندگان اسکار نیامدند.

آکادمی اسکار هیچگاه به کارگردانی مانند آلفرد هیچکاک ، جایزه نداد. تنها فیلم هیچکاک که جایزه اسکار گرفت ، فیلم "ربه کا" بود که آن هم به دلیل تهیه کنندگی دیوید سلزنیک ، مرد قدرتمند هالیوود، مورد توجه قرار گرفت و جایزه نیز در دستان وی قرار گرفت.

اسکار هیچگاه به فیلمسازان مشهوری همچون "چارلز چاپلین" ، "باستر کیتن" ، "هاوارد هاکس" ، "سمیوئل فولر" ، استنلی کوبریک " و "نیکلاس ری" اهداء نشد و این شرمندگی تاریخی برجبین آکادمی علوم و هنرهای سینمایی آمریکا باقی ماند. اگرچه آکادمی سعی کرد بعدا با اهدای جوایز افتخاری به برخی از نامبردگان ، تا حدودی آن شرمندگی را جبران نماید.



وقتی چارلی چاپلین را پس از حدود 20 سال تبعید از آمریکا ، به روی سن دعوت کردند تا جایزه افتخاری یک عمر فعالیت هنری را به وی بدهند ، همه اعضای آکادمی از وی شرمنده بودند. خصوصا که او گفت ، فقط به خاطر دوستانش به آمریکا بازگشته است. اما بازهم آکادمی اسکار شرمنده نشد که اثر به یادماندنی چاپلین ، یعنی "لایم لایت" یا "روشنایی های صحنه" را بعد از گذشت 20 سال در فهرست کاندیداهای خود ، آن هم فقط در یک رشته موسیقی متن قرار داد. قابل ذکر است که هیچکدام از فیلم های فیلمساز مشهور عالم سینما ، چارلی چاپلین ، مانند :"روشنایی های شهر" ، "جویندگان طلا" ، "عصر جدید" و ...و حتی "دیکتاتور بزرگ" که هریک تحسین نسل های مختلف تماشاگر و منتقد و سینماگر را برانگیخته بود ، حتی ذهن اعضای آکادمی را هم تکان نداد!

همان طور که گفته شد، از آن رو که اساسا مراسم اسکار ، یک مراسم آمریکایی بوده و هست و تنها یک جایزه از 26 جایزه آن ، به فیلم های غیر آمریکایی یا غیر انگلیسی زبان ، تعلق می گیرد، آن هم فیلم هایی که در زمانی خاص از سال و به مدت معینی در سینماهای شهر لس آنجلس به نمایش درآمده باشد( در واقع اسکار یک مراسم آمریکایی هم نیست بلکه کاملا لس آنجلسی است! ) ، پس انتظاری بیهوده است که اسکار به سینماگران برجسته تاریخ سینما مانند سرگئی آیزنشتاین، کنجی میزوگوچی ، ماساکی کوبایاشی ، روبر برسون ، رنه کلر ، روبرتو روسلینی ، لوکینو ویسکونتی ، مارسل کارنه ، ژان کوکتو و ...عنایتی داشته باشد ، اگرچه به طور محدود به برخی فیلم های اینگمار برگمان ، آکیرا کوروساوا ، میکل آنجلو آنتونیونی ، فدریکو فلینی و لوییس بونوئل جوایزی داده اما اهم آثار معتبر و جاودانه تاریخ سینما از دید این مراسم دور مانده است.

ولی علیرغم همه این کاستی ها و نواقص ، پروپاگاندا و تبلیغات سرسام آور رسانه های جهانی که اغلب در تیول همان صاحبان کمپانی های آمریکایی و اعوان و انصارشان قرار دارد ، از مراسم اسکار اسطوره ای بسیار فراتر از آنچه هست ، در چشم جهانیان ساخت. به طوری که اعتبار این مراسم، بیرون از مرزهای آمریکا، افزون تر از داخل آن گردید. ( جالب اینکه اگر فیلمی همه سینماهای آمریکا را زیرپا گذارده باشد ولی در سینمایی از لس آنجلس اکران نیافته باشد ، نمی تواند در مراسم اسکار حضور داشته باشد!!! ) در واقع در شرایطی که بسیاری از محافل سینمایی آمریکا ، خصوصا انجمن ها و موسسات نیویورکی یا مستقر در شهرهای شرقی آمریکا در اصطلاح خود ، این مراسم را نوعی "لوس بازی" تلقی می کنند، برخی در این سوی آب ها ، آراء و برگزیدگان آن را سینمای مطلق دانسته و اهمیت بسیاری برایش قائل می شوند ، در حالی که خود برگزار کنندگان اسکار ادعایی فراتر از این که یک مراسم محلی اهدای جوایز را برای انتخاب بهترین فیلم آمریکایی برپا می کنند، ندارند، حتی محدود تر از جوایز بافتا برای سینمای انگلیس ، سزار برای فرانسه و فیلم فیر برای سینمای هند.

از طرف دیگر مراسم اسکار ، بیشتر جنبه یک نمایش و شو پر زرق و برق آمریکایی دارد. در برنامه این مراسم، بخش پیش نمایش آن که به ارائه انواع مدهای لباس و مو و جواهرات برروی فرش قرمز می پردازد، مدت زمانی تقریبا برابر اصل مراسم را شامل می شود و همچنان که خود این پیش نمایش بر ستارگان بازیگری و چهره ها و آرایش ها تاکید می کند ، اصل مراسم نیز چنین است. آن چه در حین اهدای جوایز خودنمایی می کند ، فقط و فقط ستارگان بازیگری پر سر و صدا هستند و حتی بخش های اصلی مانند کارگردانی، پیش از اعلام برندگان بهترین بازیگرهای مرد و زن (که دارای اهمیت کمتری محسوب می گردند) اعلام می شود. اهمیت بازیگران در این مراسم به حدی است که علاوه بر معرفی بهترین فیلم که همواره توسط یک ستاره/بازیگر صورت می گیرد، اغلب جوایز فنی فیلم توسط بازیگران اعلام و اعطاء می شود، در حالی که هیچ سنخیتی در فضای این اهدای جوایز ، حس نمی گردد. فرضا جیم کری اسکار بهترین تدوین را به فردی مانند جیمز کان می دهد. یا شارون استون از ویژگی های کار تدوین جلوه های ویژه صدا می گوید و یا سمیوئل ال جکسن ، محسنات فیلمبرداری را شرح می دهد!! مانند این است که در یک مراسم علمی ، یک دلال زمین از مناقب و ویژگی های یک استاد فلسفه سخن بگوید !!

از همین روست که معمولا سینماگران جدی به این مراسم پا نمی گذراند . مارلون براندو ، حتی هنگام دریافت جایزه اش به خاطر فیلم "پدر خوانده" ، در سالن اهدای جوایز اسکار حضور نیافت و کریستف کیسلوفسکی نیز در مراسمی که برای فیلم آخرش "قرمز" نامزد دریافت اسکار بهترین کارگردانی شده بود ، شرکت نکرد ، همچنانکه ژان لوک گدار حتی برای دریافت اسکار یک عمر فعالیت سینمایی نیز به لس انجلس نرفت و ترس از پرواز با هواپیما را بهانه آورد! وودی آلن ، سال ها اسکار را تحریم کرده بود و هنگامی که برای مراسم اسکار سال 2002 به خاطر قضیه 11 سپتامبر دعوت شد ، بهبرروی سن مراسم به شوخی گفت : "... اول فکر کردم برای جایزه جین هرشولت ( جایزه ای که ظاهرا به سینماگران بسیار خیر و نیکوکار داده می شود ) دعوت شده ام ، چون چند شب پیش چند سنت به یک گدا کمک کرده بودم!!"

امثال دیوید لینچ و رابرت آلتمن و ترنس مالیک ، کمتر در این گونه مراسم ظاهر شده اند ،چراکه شان خود را فراتر از دلقک بازی های یک هنرپیشه دست چندم می دانند. و از طرف دیگر گاف های بسیاری نیز در مجموع مراسم اسکار از سوی از سوی منتقدان آن کشف شده است .

زیرا که اساسا بسیاری از حدود 6000 نفر اعضای آکادمی فرصت و یا حال تماشای فیلم ها را در طول سال ندارند. واقعا تصور می کنید این افراد که در اقصی نقاط آمریکا زندگی می کنند و در طول سال هم مشغول فعالیت در پروژه های سینمایی هستند، وقت اینکه صدها و هزاران فیلمی به نمایش درآمده سینماهای لس آنجلس را دارند؟ آن هم فیلم هایی که اکثرا در اواخر ماه دسامبر یا اوایل ژانویه در این شهر به صورت محدود به نمایش در می آیند.( نگاهی به بسیاری از برگزیدگان اسکار نشان می دهد که اغلب آنها درهفته های پایانی سال وبه طور محدود فقط در یکی دو سینمای لس آنجلس اکران یافته اند و اکران اصلی شان پس از مراسم اسکار انجام می شود. از همین رو بسیاری از فیلم های به نمایش در آمده در 9 ماه نخست سال در نظر گرفته نمی شوند و از همین رو معروف است که نگاه اعضای آکادمی از نوک دماغشان آن طرف تر نمی رود! ) چگونه می شود که همه اعضای آکادمی و بالتبع آنها رای دهندگان مراسم بافتا در انگلیس و سزار در فرانسه و انجمن های مختلف نقد فیلم در سراسر اروپا و آمریکا ، فرصت کنند آن فیلم ها را تماشا کرده و در موردشان قضاوت کنند؟!!

حقیقت این است ، سیستم تماشای فیلم برای اعضای آکادمی اسکار به این ترتیب نیست که در سالن های سینما به تماشای آثار هر سال بنشینند و یا حتی در زمان به خصوصی جمعا یک فیلم خاص را تماشا کنند.( مثل نحوه تماشای فیلم هیئت داوران جشن سینمای ایران در سالهای گذشته) بلکه این کمپانی های پخش و توزیع فیلم ها هستند که با صرف هزینه های هنگفت ، فیلم های خود را در فرمت DVD یا مانند آن برای اعضای آکادمی ارسال کرده و با تبلیغات مختلف سعی در قبولاندن آنها به عنوان بهترین ها برای دریافت اسکار می نمایند. ( برخی فیلم هایی که در پایان سال مشاهده می کنیم ، عبارت " For Academy Awards Considration" در زیر تصاویر آن به چشم می خورد. ) بنابراین فقط و فقط فیلم هایی فرصت می یابند در معرض دید اعضای آکادمی قرار گیرند که مورد پسند کمپانی خاصی از مجموعه کمپانی های بزرگ هالیوود قرار گرفته ، حقوق پخششان از سوی کمپانی مذکور خریداری شده و همان کمپانی با صرف هزینه و سرمایه، آن را با تبلیغات مناسب به نظر اعضای موثر آکادمی رسانده باشد.

یعنی صدها و هزاران فیلمی که در دنیا موفق به جلب نظر روسا و صاحبان کمپانی ها و استودیوهای هالیوودی نمی شوند، عملا از دور داوری و قضاوت اعضای آکادمی اسکار دور می مانند.

اما آیا واقعا اعضای آکادمی فرصت دارند تا همه فیلم هایی را که کمپانی ها بدستشان می رسانند ، دیده و در موردشان قضاوت نمایند؟ بازهم پاسخ منفی است ، زیرا چنین موضوعی اساسا عملی نیست. چراکه در این صورت قاعدتا بایستی همه این افراد ( که تماما از عوامل مختلف سینمای آمریکا هستند)، کار و زندگی خود را رها کرده و به تماشای فیلم های ارسالی مشغول شوند که در این صورت دیگر فیلمی در سینمای آمریکا ساخته نمی شود که بعدا بخواهند آن را دیده و در موردش قضاوت کنند!!

پس چگونه فیلم های یک سال سینمای آمریکا و جهان در آکادمی علوم و هنرهای سینمای آمریکا دیده می شود؟ خیلی واضح و روشن است، در اینجا کار اصلی را تبلیغات شدید و پروپاگاندای قوی رسانه های مختلف مکتوب ، دیداری و شنیداری انجام می دهند که متعلق به همان کمپانی های صاحب فیلم ها هستند. یعنی در واقع داوران اصلی مراسم اسکار و مانند آن ، نه اعضای آکادمی بلکه همان صاحبان و روسای کمپانی هایی هستند که فیلم ها را تولید یا حقوق پخششان را خریداری کرده و با صرف هزینه آن را به دست اعضای آکادمی رسانده و سپس با تبلیغات سرسام آور در رسانه هایی که گوش و هوش مردم را ربوده ، به خورد آنها داده تا رای خود را به نفع همان آثار در صندوق بریزند. یعنی به قول مرحوم دکتر شریعتی که بیش از 40 سال پیش در سخنرانی معروف خود به نام "امت و امامت" گفت ، آنها هرگز رای به صندوق ها نمی ریزند بلکه با رسانه ها و تبلیغات خود ، رای را در اذهان ایجاد می کنند .

در این میان طبعا آثار و فیلم هایی که به هر نحو به مذاق صاحبان کمپانی های یاد شده خوش نیاید، نه در لیست تولیدشان قرار گرفته، نه توسط آنها پخش و توزیع می گردد و نه هزینه و سرمایه ای برای آنها خرج خواهد شد. کدام فیلم ها به مذاق صاحبان کمپانی ها و استودیوهای هالیوود ( که اکثرا همان مدیران و گردانندگان مراکز استراتژیک و اتاق های فکر یا تینک تانک ها و کارتل ها و تراست های اقتصادی و کارخانه های اسلحه سازی و یا حداقل مشاوران آنها هستند )خوش می آید؟

طبیعی است آثاری که منافع استراتژیک ایدئولوژیک ، سیاسی ، اقتصادی و فرهنگی آنها را تامین کنند و یا لااقل بر علیه آنها نباشند. از اینجاست که کلیت چرخه سینمای غرب و آمریکا و تولید و پخش و مراسم اهدای جوایز آن ، ماهیت و رویکردی ایدئولوژیک ، سیاسی و سلطه طلبانه می یابند.

ملاحظه می فرمایید که هیچ توطئه و یا توهم توطئه ای درکار نیست، بلکه یک سیستم کاملا منطقی و چرخه ای مسلسل وار قرار دارد که با دلائل و علل محکم به یکدیگر چفت و بست شده و در آن همه این پدیده های سیاسی، فرهنگی ، اقتصادی و نظامی مانند حلقات یک زنجیر به هم بسته شده اند. زنجیره ای که درون قلاب و حلقه بزرگتری جوش خورده که همانا حلقه تفکر و اندیشه ایدئولوژیک غرب لیبرال سرمایه داری است با تمامی خصوصیات و پیشینه تاریخی مشرکانه، سرمایه سالار، نژادپرست و امپریالیستش که مجموعا همان ایدئولوژی آمریکایی را بوجود می آورد.


از همین رو وقتی امثال براین دی پالما ( که به همراه استیون اسپیلبرگ و فرانسیس فورد کوپولا و جرج لوکاس و مارتین اسکورسیزی یکی از 5 غول سینمای نوین هالیوود در آغاز دهه 70 میلادی به شمار می آمد ) فیلم هایی مانند "کوکب سیاه" و "Redacted" را ساخت ، نه تنها آثارش توسط همان کمپانی ها پخش نگردید بلکه برای سالهای بعد نیز بایکوت شده و حتی از هالیوود رانده شد. در کارنامه سینمایی او پس از سال 2007 هیچ فیلمی ثبت نشده است! در حالی که تا پیش از آن ، هرسال حداقل یک فیلم را جلوی دوربین سینما می برد. همین اتفاق در مورد فیلمسازان معروفی همچون بری لوینسون یا گمنام تر مثل فیلیپ هاس افتاد. بری لوینسون که زمانی اسکار بهترین فیلم را برای "رین من" دریافت کرده بود و زمانی هم با فیلم "باگزی" بیشترین نامزدی را برای تاریخ اسکار کسب نمود ، اینک پس از فیلم های به اصطلاح معترضانه و ضد سیستمی همچون " دمی که سگ را می جنباند"، "مرد سال "و" آنچه اتفاق افتاد "،نزدیک به 4 سال است که اجازه نیافته تا فیلمی را به روی پرده سینماها ببرد و ناچارا به مستند سازی و تولید فیلم تلویزیونی پرداخته است.

راستی علیرغم اینکه سینمای اشغال، یکی از دوجریان اصلی سینمای امروز آمریکا به حساب می آید و حتی دو سال پیش یکی از فیلم های همین جریان به نام "محفظه رنج " از کاترین بیگلو جوایز اصلی اسکار را دریافت کرد ، چرا از تنها آثار واقعا ضد جنگ مانند : " در دره اله" ، " موقعیت" و " Redacted" اثری در مراسم اسکار دیده نشد؟

چرا فیلمساز شناخته شده ای همچون تیم برتن ، اذعان می دارد که به دلیل فضای حاکم بر سینمای هالیوود هنوز نتوانسته فیلم خودش را بسازد و چرا کلینت ایستوود برای ساخت فیلم مستقلش یعنی "رود میستیک" ناچار شد تمام استودیوها را زیر پا بگذارد تا تهیه کننده بیابد و از آن پس دست به دامان امثال اسپیلبرگ و دریم ورکس شد تا بتواند فیلم هایش را بسازد؟ چرا و چرا؟

آیا در چنین سیستمی واقعا یک فیلم مستقل و به دور از ایدئولوژی آمریکایی فرصت طرح شدن را دارد؟ آیا مطرح شدن در چنین فضای ایدئولوژیک ، نژادپرستانه و سلطه گرانه آمریکایی باعث افتخار و مباهات آزادیخواهان و افراد مستقل است؟


ممنون از اطلاعات مفيدتون
درسته . ما يادمون مي ره داريم توي زمين چه كساني بازي مي كنيم.... همينه كه بسياري از هنرمندان و صاحبنظران وقتي اسم اسكار مياد ذوق زده مي شن و هياهو مي كنن در تمجيد فرهادي ها ...
يادشون رفته توي زمين چه كساني بازي مي كنيم وقتي به اسكار دعوت مي شيم....
 

sina_anis

عضو جدید
کاربر ممتاز
آیا اعتیاد به اینترنت جای اعتیاد به مواد مخدر را گرفته است؟

بسم الله الرحمن الرحیم
=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=
آیا اعتیاد به اینترنت جای اعتیاد به مواد مخدر را گرفته است؟
=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=
اینترنت بزرگ ترین فن آوری ارتباطی رایانه ای است که تاکنون به دست انسان طراحی، مهندسی و اجرا شده است؛ از سوی دیگر و با توجه به افزایش روز افزون کاربران سایبری، در کنار اعتیاد سنتی، با نوع جدیدی از اعتیاد مواجهه شده ایم؛ گسترش رایانه‏ های شخصی و افزایش اتصال به اینترنت در خانه و محل کار، منجر به ظهور معضلی به نام «اعتیاد آنلاین» شده است. اعتیاد به اینترنت شامل اعتیاد به اتاق‏ های گپزنی، هرزه‏نگاری، قمار آنلاین و خریدهای اینترنتی می‏ شود. همچون دیگر اعتیادها، این نوع اعتیاد نیز فرد معتاد را از خانواده و اطرافیانش منزوی می ‏سازد. در کنار اعتیاد آنلاین، قدرت های استعمارگر به شکل نوین به دنبال استعمار افراد و کشورهای دیگر هستند که در این نوشتار به مصادیق اعتیاد آنلاین و استعمارفرانو بواسطه اینترنت خواهیم پرداخت.
نگاهی گذرا به تاریخچه اینترنت از ابتدا تا به امروز:
سال 1962: در این سال J.C. R. Licklider ایده یک شبکه جهانی را مطرح ساخت، که در آن کاربرانی که یکدیگر را نمی شناسند می توانند از داده های مشترکی استفاده نمایند، وی ریاست آژانس تحقیقات پیشرفته ( DARPA ) را به عهده گرفت و عمر خود را صرف نشان دادن اهمیت شبکه نمود.



اولین مبدع شبکه اینترنت

سال 1974: در این سال وینت کرف ( Vint Cerf ) و باب کان ( Bob Kahn ) از کلمه اینترنت ( Internet ) در مقاله خود با عنوان Transmission Control Protocol استفاده نمودند.
سال 1976: کابل اترنت ( Ethernet Cable ) و کابل کواکسیال ( Coaxial Cables ) برای اولین بار در سال 1376 توسط دکتر رابرت متکالفه ( Robert Metcalfe ) اختراع شدند. این اختراع تحول شگرفی در انتقال داده محسوب می­ شد و می­توان گفت که مهمترین عامل در توسعه و شکل­گیری یک شبکه محلی ( Local Area Networks = LAN ) بوده است.

سال 1978: اولین اسپم ( Spam ) در این سال توسط گری تورک ( Gary Thuerk ) به 400 کاربر ARPANET ارسال گردید که نمونه ای از مینی کامپیوتر ها را تبلیغ می نمود.
سال 1983: از ابتدای ژانویه سال 1983 ، هر کامپیوتری که درخواست اتصال به شبکه ARPANETراداشتند ملزم به رعایت پروتکل TCP/IPو( Transmission Control Protocol and Internet Protocol ) شدند و این هسته اولیه اینترنت می باشد. سال 984 : دکتر جون پوستل ( Dr. Jon Postel ) در این سال ایده خود را در رابطه با دامنه های اینترنتی شامل .com , .org , .gov , .edu و .mil در مجموعه مقالات خود توسط Internet Engineering Task Force منتشر نمود.
سال 1985: در این سال دنیس جننینگز ( Dennis Jennings ) در بنیاد ملی علوم ( National ScienceFoundation ) تعیین نمود که TCP/IP می بایست برای هر شبکه اجباری باشد. کمی پس از این رویداد مفهوم WAN = Wide Area Network شکل گرفت که چند شبکه LAN را به هم متصل می نماید. سال 1987: CompuServe بصورت تصادفی فناوری استفاده از تصویر ( Graphics Interchange Format ( Gif را در این سال منتشر نمود.
سال 1989: شرکت The World به عنوان اولین ارائه دهنده خدمات اینترنت ( Internet Service Provide = ISP ) اولین خدمات " تجاری " اتصال اینترنت از طریق Dial-up را ارائه نمود. پس از آن شرکت های Netom و Panix نیز اقدامتی مشابهی انجام دادند.

سال 1992: سازمان تحقیقات و علوم شبکه ( CREN ) پروتکل World Wide Web را منتشر نمود. در همین سال بنیاد علوم ملی ( NSFNET ) سرعت شبکه خود را به 44.739 Mbps ارتقا داد.
سال 1994: شرکت بزرگ و معروف پیتزا هات ( Pizza Hut ) اولین فروش آنلاین را بر روی وب سایت خود ارائه نمود. سال 1995: این سال برای ایرانی ها از جایگاهی ویژه برخوردار است، چرا که پیر امیدیار ایرانی الاصل در این سال اولینسایت خرید و فروش اینترنتی یعنی AutionWeb را ارائه نمود که البته بعده ها به eBay تغییر نام داد. سال 1996: هات میل ( Hotmail ) راه اندازی شد و در سال بعدی توسط ماکروسافت به قیمت 400 میلیون دلار خریداری شد.
سال 1998: گوگل با ورود سرمایه اندی بکتولشم ( Andy Bechtolsheim ) از sun microsystem به سهامی عام تبدیل گردید.
سال 1999: استاندارد شبکه ( Wi-Fi ( Wireless Internet Technology معرفی گردید. در همین سال شون فانینگ ( Sean Fanning ) در حالی که تنها 18 سال داشت، نپستر ( Napster ) را خلق نمود که اولین بار ایده شبکه p2p را برای اشتراک گذاری موزیک پیاده سازی نمود.
سال 2001: در این سال اولین دانش نامه آزاد اینترنت یعنی ویکی پدیا ( Wikipedia ) انتشار یافت.



سال 2003: شرکت بزرگ اپل ، فروشگاه موزیک آنلاین iTunes را راه اندازی نمود که با وجود اینکه تنها 200 هزار موزیک را در خود جای داده بود در مدت 24 ساعت فروش 250 هزار نسخه از آهنگ های خود را به ثبت رساند.
سال 2004 : در اول آوریل این سال گوگل ، سرویس ایمیل خود را با نام Gmail راه اندازی نمود که با فضای 1GB ارائه می شد در حالیکه Yahoo و Hotmail تنها با فضای 4 و 2 مگابایت ارائه می شدند. حتی برخی تصور کردند که اعلامیه گوگل ، دروغ اول آوریل بوده است.
سال 2005: یوتیوب ( YouTube ) در این سال راه اندازی شد ، که انقلابی در دنیای ویدئو آنلاین محسوب می گردد و گوگل در سال بعد یوتیوب را به ارزش 1.6 میلیارد دلار خریداری نمود.


لوگوی یوتیوب
سال 2006: این سال را باید سال شبکه های اجتماعی نامید، چرا که در این سال ، دام ساگولا ( Dom Sagolla ) شبکه محبوب توئیتر ( Twitter ) را معرفی نمود و شبکه اجتماعی فیس بوک ( Facebook ) که این زمان تنها محدود به شبکه دانشجویان بود برای استفاده عموم آزاد گردید. سال 2009 : ترافیک انتقال داده موبایل از ترافیک انتقال صدا در ماه عبور نمود و برای اولین بار حجم ترافیک داده های تلفن همراه به عدد یک میلیارد گیگابایت رسید.
سال 2011: اسکایپ محبوبترین شبکه ارتباط تصویری بر پهنای اینترنت توسط ماکروسافت به ارزش 8.5 میلیارد دلار خریداری شد.



لوگوی اسکایپ
با نگاهی گذرا به این تاریخچه و جدول زیر، به روشنی روند پیشرفت اینترنت و گسترش کاربران اینترنتی قابل مشاهده است، از سال 1995 تا سال 2010، رشد کاربران اینترنتی % 28.3 افزایش یافته است.

بنابر آمار وبسایتinternetworldstats رشد کاربران اینترنتی از سال 1995 تا 2010 به صورت زیر است:



سوالی که در اینجا مطرح می شود این است، با گسترش اینترنت و کاربران اینترنتی چه مسائلی روبروی توده مردم قرار دارد؟


انواع اعتیاد آنلاین و توده مردم

دكتر دیوید گرینفیلد "David Greenfield"، مدیر مركز ترك اعتیاد اینترنتی و فناوری در هانفورد غربی می ­گوید: با وجود پیشرفت روز افزون اینترنت و فواید این تکنولوژی برتر قرن، اعتیاد به اینترنت و فناوری اطلاعات بیش از اعتیاد سنتی گردن­گیر توده مردم شده است.

گرینفیلد می­گوید: شکى نیست که اینترنت پیشتاز انقلاب صنعتى جدید است. یک تکنولوژى جدید، همانند یک رابطه جدید است؛ یعنى در ابتدا جذاب و سرگرم کننده است؛ اما نهایتا نیازمند صرف انرژى و زمان فراوان براى حفظ آن هستیم. من نسبت به وعده تکنولوژى مبنى بر بهبود کیفیت زندگى تردید دارم و هنوز هم از اینکه کامپیوتر و اینترنت این قدر اسراف کننده زمان توده مردم هستند، در تعجبم؛ من این حقایق را از مصاحبه، مطالعه و درمان هزاران فردى که به کلینیکم مراجعه کرده ‏اند، دریافته ‏ام.




دکتر گرینفیلد
به نظر واضح می رسد که اینترنت می تواند مورد حسن استفاده یا سوءاستفاده به صورت اعتیادآور قرار بگیرد. عوامل روان‏شناختى فراوانى بر قدرت و جذابیت اینترنت دلالت دارند؛ همان ویژگى هایی که تشکیل‏دهنده قدرت اینترنت هستند، همگى داراى قابلیت اعتیادآور برای توده مردم هم هستند زیرا قشر نخبه و آکادمیک بر اساس نیاز علمی، اقتصادی، سیاسی و ... وارد فضای سایبر می­ شود و نسبت به توده مردم از نظم بیشتری برخوردار است.

با توجه به پژوهش­ های انجام گرفته در مراکز روانشناسی مراكز ترك اعتیاد اینترنتی و فناوری، اعتیاد آنلاین را می­توان در 5 دسته تقسیم کرد:

1- اعتیاد به مسائل جنسی (Cyber*** Addiction): به هر موضوعی که حول محور مسائل جنسی در فضای مجازی باشد، اطلاق می­ شود. بنابر اطلاعات آماری، با توجه به خصوصیات فضای سایبر (سرعت دسترسی بالا به دیتا و کم هزینه بودن استفاده از فضای سایبر)، صنعت موضوعات مستهجن در ردیف اول مسائل سایبری قرار دارد. بنابر وبسایت آمار موضوعات جنسی در اینترنت، آمار زمانی مسائل جنسی در اینترنت به صورت زیر است:


صنعت ­تجاری ‌سازی اهدای تخمک انسانی شرکت­ های تبلیغاتی با توجه به صنعت تبلیغات و گره خوردن این صنعت با مسائل جنسی در فضای سایبر و با استفاده از موضوعاتی همچون مدلینگ و تبلیغات مستهجن، اقدام به تجاری ­سازی و فروش تخمک­ های دختران و زنان مدل به خانواده های اروپایی و آمریکایی برای تولد فرزند زیبا، کرده ­اند.

بنابر گزارش وبسایت خبری BBC NEWS، این دیدگاه داروینی و تجاری و عیاش منشانه نسبت به زندگی که وب ‌سایت حراجی eBay، الگوی آن به شمار می‌رود، نگرانی‌های زیادی را در میان متخصصان ناباروری به وجود آورده، چرا که آنان معتقدند، به دلیل فقدان قوانین مؤثر و همه‌جانبه، وجود چنین اقداماتی چندان عجیب نیست. خانم "شلی اسمیت" مدیر برنامه اهدای تخمک در لوس‌آنجلس می‌گوید: «این کاری وحشتناک، غیرانسانی و هراس‌آور است... بدترین بخش برای من، فکر کردن به پدیده‌ای زشت‌تر می‌باشد، چرا که با رشد بازارهای خرید و فروش اینترنتی تخمک، گویی ما با یک گلوله برفی در حال بزرگ شدن مواجه هستیم که ممکن است بهمنی مخرب به همراه آورد. فروش تخمک انسانی، کاری شرم‌آور و غیراخلاقی است که به افول ارزش‌های انسانی می‌انجامد.

2- اعتیاد به ارتباطات عاطفی و دوستانه (Cyber-Relationship Addiction): اعتیاد به شبکه­ های اجتماعی، چت روم­ ها، مسنجرها و هر ابزاری که منجر به رابطه عاطفی و دوستی میان کاربران اینترنتی می ­شود، اطلاق می ­شود.

شبکه­ های اجتماعی، معضل روانی دهه آینده دکتر "الن کریدمن" روانشناس مسائل خانواده درباره فواید شبکه­ های اجتماعی می­گوید: یکی از فواید شبکه­ های اجتماعی ارتباط برقرار کردن با دیگران برای روابط اجتماعی است و کسانی که در خارج از فضای اینترنت از روابط ناخوشایند با دیگران رنج می­برند، در فضای شبکه­ های اجتماعی می­ توانند روابط متفاوتی را تجربه کنند.



نمایی از شبکه­ های اجتماعی و سایت­ های دوستیابی این تعریف مثبت از شبکه ­های اجتماعی در حالی است که بسیاری از متخصصین و روانشناسان سایبری و خانواده با هشدار دادن نسبت به رشد فزاینده و آینده شبکه ­های اجتماعی، نسبت به جدا شدن نسل جدید و حتی نسل قدیم از روابط اجتماعی خارج از فضای نت و فرورفتن در دنیای مجازی خود ساخته، هشدار داده ­اند. دکتر گرینفیلد در این باره می­ گوید: به نظر می ­رسد فیس بوک بیش از آنچه پیش­بینی می­ شد مورد اقبال جامعه به خصوص نسل جوان قرار گرفته است و این شبکه اجتماعی در حال حاضر به عنوان یگانه شیر فضای سایبر در حال حکمرانی و شکار جوانان است.



3- وسواس به اینترنت (Net Compulsions): این اعتیاد شامل استفاده بیش از حد و وسواس گونه از اینترنت جهت تجارت­ های آنلاین، بازی­ ها و حجراجی­ های آنلاین و قمار بازی است. بنابر نظر کارشناسان، این پدیده با با توجه به فضای تحریک کننده و جذاب اینترنت در حال گسترش است و مشکلات اجتماعی بسیاری را برای جوامع مدرن و غیر مدرن ایجاد کرده است. از سوی دیگر مراکز روانشناسی و سایبرولوژی غرب، وسواس و استفاده عقده وار از اینترنت را سبب دور شدن توده مردم از فضای اجتماعی و عمومی جامعه دانسته و نسبت به تاثیرات مخرب آن در دراز مدت روی جسم و روان مردم اجتماع بشری، هشدار داده اند.



4- خبر زدگی و اعتیاد به اطلاعات (Information Overload): این قسم از اعتیاد نیز به علت خبر زدگی بسیار، سبب دور شدن از خانواده و محیط اجتماعی و تحت تأثیر قرار گرفتن فرد توسط رسانه ­ها و اخبارهای منتشر شده در فضای سایبر می­ شود.



آیا مفهومی به نام "اینترنت آزاد" در حال حاضر معنایی دارد؟

در نظر متفکران و اهل خبر، همواره مفهموم رسانه آزاد جهت انتشار اخبار برای عموم مردم از قداست بالایی برخوردار بوده است، از سوی دیگر، با روی کار آمدن فضای سایبر و انتشار اخبار در این فضا، اینترنت به عنوان تنها امید در دستیابی به رسانه آزاد قلمداد می ­شد، لکن زمزمه­ هایی مبنی بر دخالت دولت­ ها و سرویس­ های اطلاعاتی مبنی بر رصد فضای سایبری و مهندسی کردن این فضا با انتشار اخبار هدفمند و همچنین دستیابی آسان به پروفایل­ ها و ایمیل افراد حقیقی، تنها امید طرفداران رسانه آزاد را از بین برد.

" ارنست پارتریدج " مشاور، نویسنده و سخنران سرشناس آمریکایی در حوزه اخلاق زیست‌محیطی و سیاست‌های ملی و عمومی درباره اینترنت و رسانه آزاد می ­گوید: هم اینک مطرح کردن این پرسش که «ما بدون اینترنت چه خواهیم کرد؟»، خیلی زود نیست. در نظر بگیرید که جناح‌های در قدرت، ‌علاوه بر تملک شبکه‌های رادیویی و کابلی ایالات متحده، تمام ابر شرکت‌های طرفدار رئیس جمهور را نیز که تقریباً همه مطبوعات و رسانه‌های تصویری تجاری را کنترل می‌کنند، تملک نمایند. بدین ترتیب، تنها رسانه جمعی رایگان و متنوعی که به «بازاری از نظرات» تبدیل شده است، اینترنت خواهد بود. لذا کاملاً ساده‌لوحانه خواهد بود که فکر کنیم، این ابر شرکت‌ها، نظرات خود را از طریق این شبکه به کاربران اینترنت القا نمی‌کنند. هیچ تردیدی وجود ندارد که وجود اینترنت پیشرو یک تهدید برای قدرتمداران محسوب می‌شود، به ویژه اینکه، اخیراً این شبکه, قدرت سیاسی قابل توجهی را از خود نشان داده است. شبکه اینترنت توانسته است تظاهرات‌ها و اعتراضات بین‌المللی علیه جنگ را سازمان دهی کند، هماهنگ نماید, گسترش دهد و میلیون‌ها نفر را به خیابان‌ها بکشاند. با گسترش دامنه بی‌اعتمادی مردم دنیا به رسانه‌های وابسته به ابر شرکت‌ها، آنان به اینترنت روی آورده و از طریق آن، تلاش می‌کنند که به منبع مطمئن و بین‌المللی و مستقلی دست یابند که اخبار مربوط به کشور خود، دنیا و عوامل سیاسی را از آن به دست آورند. این روندی است که به صورتی مداوم و رو به تزاید در جریان می‌باشد.
اما مطمئن باشید که مدیران ابر شرکت‌های رسانه‌ای نیز بی کار نخواهند نشست.

5- اعتیاد به رایانه (Computer Addiction): این قسم از اعتیاد نیز بر اساس تعریف روانشناس به استفاده مداوم از رایانه و بازی­ های و برنامه های آفلاین یارانه اطلاق می ­شود.



اینترنت یکی از ابزار استعمار فرانو در کنار معضل اعتیاد آنلاین و یا اعتیاد سایبر، قدرت­های استکباری با استفاده از جذابیت و ویژگی­های فضای سایبر و حتی با استفاده از احتیاج توده مردم به استفاده از فضای سایبر، این فضا را به عنوان یکی از ابزارهای کارامد استعمار فرانو مورد استفاده قرار داده ­اند. استعمار فرانو بر خلاف انواع دیگر استعمار (استعمار کلاسیک و استعمار نو) بدون حضور نظامی و حاکمان دست نشانده، با استفاده از ابزار مدرن همچون رسانه و اینترنت و با تمرکز بر فرهنگ ­ها و عقاید به دنبال موج دموکراسی خواهی و حقوق بشر غربی است.

گسترش روز افزون فضای ارتباطات و همچنین رشد کاربران اینترنتی، از دید کشورهای استعمارگر مغفول نمانده و این حکومت ها با استفاده استراتژی های مختلف و بواسطه روش هایی همچون شبکه های اجتماعی، وبسایت های خبری، وبلاگ ها به دنبال نفوذ و تغییر اذهان و فرهنگ ها هستند.

منبع : مشرق نیوز
 
آخرین ویرایش:

sina_anis

عضو جدید
کاربر ممتاز
خبر هایی تازه از سرنوشت امام موسی صدر !

به گزارش مشرق، دکتر صادق طباطبایی خواهر زاده امام موسی صدر در گفت وگو با سایت حزب موتلفه در باره سرنوشت امام موسی صدر سخن گفت.

بخشهایی از این مصاحبه را می خوانید:

با توجه به انقلاب لیبی نگاه شما درباره امام موسی صدر چیست؟

من همان طور که بارها گفته‌ام، در مورد قضیه امام صدر آن چیزی که مسجّل است، ورود ایشان به لیبی و عدم خروج ایشان از لیبی است و آنچه که اتفاق افتاده، خارج از اراده ایشان و تحت امر معمر قذافی بوده. اینکه چه بر سر ایشان آمده، آیا در قید حیات هستند یا نیستند؟ در هر دو قسمت مجموعه اطلاعاتی که رسیده، در حد خبر است و نمی‌شود مستند گفت کدام صحیح است. شواهدی هم که ذکر می‌کنند از منابع موثق و قابل اعتماد نیست، منتهی چند سالی است که اخباری که جنبه‌های ایجابی قضیه را تأئید می‌کند، بیشتر می‌رسد.

به نظر می‌رسد و با تحولات اخیر لیبی چشم‌انداز مثبتی برای روشن شدن مجموعه آنچه بر سر امام موسی صدر آمده، فراهم شده است.




* شما از شخصیت‌های فعال در دهه اول انقلاب و نیز دهه اخیر برای پیگیری سرنوشت امام موسی صدر بوده‌اید. در دهه اول این پیگیری به دلیل مسئولیتی بود که به عهده داشتید و در دهه اخیر از لحاظ فرهنگی پیگیر مسئله بودید. از مجموعه سخنان شما برمی‌آید که شما خیلی قائل به گمانه حیات ایشان نیستید. علت چیست؟ برآیند اطلاعاتی که به دست آورده‌اید، چه نتیجه‌ای را برای شما به همراه دارد؟

از مقامات اروپائی و آمریکایی بیشترین چیزی که می‌توانم روی آن تاکید کنم حرف‌های معاون وزیر امور خارجه آمریکاست. هنگامی که آقای کرستوفر، سرمسئله گروگان‌ها در قم بحث می‌کرد و احساس کردم از راهی که ما گشودیم خیلی استقبال کرد، به او گفتم که من یک موضوع شخصی هم دارم و می‌خواهم از شما کمک بگیرم. با شور و شوق زیاد گفت هرچه بخواهید و به خودم گفتم لابد می‌گوید که ویزای امریکا می‌خواهم. گفتم می‌خواهم بدانم اطلاعات شما درباره دائی من امام صدر چیست؟ لحظه‌ای فکر کرد و گفت: «می‌ترسم اطلاعات ما بیش از اطلاعات شما نباشد.» گفتم: «تحقیق بیشتری بکنید و به من بگوئید.» فردا سر میز صبحانه، گفت: «تحقیق کردم و گفت اطلاع نداریم که ایشان کشته شده باشند، اما در کارمان موزائیک چینی می‌کنیم. سه تا قطعه پازل را بر اساس چیزهائی که به ما گفته شده، کنار هم بگذاریم، نتیجه خوشی به دست نمی‌آید. یکی اینکه هلیکوپتری در همان آستانه ورود ایشان به مدیترانه منفجر می‌شود. یکی دیگر اینکه امام صدر شب سالگرد انقلاب لیبی، بدون خداحافظی می‌خواهد آنجا را ترک کند و برود و شاهدان می‌گویند که ایشان خیلی برافروخته بود و سوم اینکه روز بعد از اعلام اختفای امام صدر، دوازده نفر بدون محاکمه در لیبی اعدام می‌شوند. حالا اگر تصور کنیم آن هلیکوپتر دستکاری شده بود که در آسمان لیبی منفجر شود، بنابراین از کسی که قذافی این فرمان را به او داده تا راننده‌ای که امام صدر را تا هلیکوپتر برده، همگی اعدام شده‌اند. اگر اینها به هم مرتبط باشند، نتیجه خبر خوشی نیست. اما هیچ کدام اینها موثق و قطعی نیست.».

چیز دیگری که در من شک ایجاد می‌کرد، خبرهائی بود که از گروه‌های مختلف می‌رسید که اگر این قدر پول بدهید، فلان خبر را می‌دهیم. کسانی هم که مراجعه می‌کردند، مسئله‌شان 20 هزار دلار و این حرف‌ها نبود. رقم‌های یک میلیون دلار و نصفش را اول می‌گیریم و بقیه‌اش را بعد از تحویل ایشان و از این حرف‌ها بود. مدتی اخبار را پیگیری می‌کردیم و دیدیم ته خط می‌رسد به رایزن لیبی در لبنان. اینها شک و شبهه ما را تقویت کرد. دوستان ایرانی‌ای هم که وارد قضیه شدند، متاسفانه به ما کمکی نکردند.


به هرحال قسمت سلبی و ایجابی الان در ذهنم یک اندازه است، منتهی در شرایط فعلی به قول منطقیون، احتمال ضعیف است، اما متحمل قوی است. حتی دو درصد هم احتمال حیات ایشان باشد، با توجه به عواملی که مشوق این کار بوده‌اند، از رژیم صهیونیستی بگیرید تا کسانی که آن موقع از پیروزی انقلاب ایران احساس خطر می‌کردند، اگر آقای صدر در حیات باشند، این احتمال وجود دارد قبل از اینکه دست ما به ایشان برسد، آنها کار را تمام کنند، لذا حجم گسترده‌ای اقداماتی که الان دارد صورت می‌گیرد، برای جلوگیری از این خطر احتمالی است.

* شما در اوایل انقلاب بسیار در این زمینه فعال بودید. یکی از چهره‌هائی که مخالف این فعالیت‌های شما بود و به خاطر فعالیت‌ها و رفتارهایش در این زمینه خیلی هم مطرح شده بود، مرحوم آقای منتظری بود. این نکته‌ای را که اشاره می‌کنم به صورت رسمی در جائی درج نشده و اخیراً یکی از دوستان صمیمی ایشان مطرح می‌کرد که وقتی مسئله امام موسی صدر با محمد منتظری مطرح شد، گفت محال است که قذافی، امام موسی صدر را گرفته و یا کشته باشد. علتش هم این است که قذافی سازمان اطلاعاتی مخوفی دارد و منطقی نیست که وقتی می‌خواهد کسی را از بین ببرد، او را به کشور خودش دعوت کند و او را در کشور خودش سربه‌نیست کند، بلکه می‌تواند به اشکال مختلفی که در دنیا متداول هست، او را از بین ببرد. نظر شما چیست؟

من همین حرف را از خود آقای منتظری هم شنیدم و گفتم شماها بیشتر از ما در یک بحث، وجوهات مختلفی را مطرح می‌کنید. اولین چیزی که می‌توانم بگویم و فرض شما را باطل کنم این است که آقای قذافی از قبل چنین تصمیم نداشته، بلکه در لحظه‌ای که امام صدر به لیبی رفته، با کسی گفتگوئی کرده یا در فاصله‌ای که قرار شده بود ایشان به لیبی برود، دو سه نفری آمده و به او گفته بودند چنین کاری بکن. چه دلیلی برای نفی این فرض دارید؟ بماند که من همین الان دست کم 20 حادثه برای شما ذکر می‌کنم که نظیر این مسئله اتفاق افتاده است؛ که دست کم 8، 9 تای آنها از قول یاسر عرفات است. یک دیپلمات تونسی یا سودانی مفقود می‌شود و هرچه می‌گردند او را پیدا نمی‌کنند. همسرش می‌گوید یکی دو روز قبل از اینکه برود، من اتفاقاً از میان حرف‌هائی که با تلفن می‌زد، کلمه لیبی را شنیدم. مقامات آن دولت با لیبی تماس می‌گیرند و می‌گویند اینجا نبوده، ولی بعد از 23 سال، هفت هشت سال پیش در میان آن 110 نفری که آزاد شدند، آزاد شد. عرفات می‌گفت سفیر روسیه در مسکو را در لیبی احضار می‌کنند. بعد قذافی دستور می‌دهد سر او را بتراشند و در شهر بگردانند و بعد او را نزد او ببرند! وقتی می‌رود، قذافی می‌گوید: «تو از کجا می‌دانستی من در چه موردی می‌خواستم با تو صحبت کنم که در مسکو گفتی می‌خواهم بروم با قذافی حول تطورات جاریه صحبت کنم. تو از کجا می‌دانستی من می‌خواهم حول تطورات جاریه با تو حرف بزنم؟» کسی که چنین رفتاری را با یک سفیر می‌کند، معلوم است چه حال و روزی دارد. خود عرفات می‌گفت مرا 6 روز زندانی کرد. به آقای منتظری گفتم من می‌توانم دست کم 20 فقره از دیوانگی‌های قذافی را برایتان بشمارم.

* شما حساب عرفات را از قذافی جدا و به حرف‌هایش استناد کردید، اما بدیهی است که عرفات از سرنوشت امام موسی صدر خبر داشته است. آیا این گمانه را قبول دارید؟ چقدر توانستید از او اطلاعات بگیرید، چون او آدم پیچیده‌ای بود.

به من که چیزی نگفت. هانی‌الحسن هم چیزی نگفت، درحالی که او را به خاطر رفاقت با من در تهران گذاشت. ما از قبل با هانی‌الحسن مرتبط بودیم و روز سوم یا چهارم ورود امام بود که هیئت فلسطینی آمد و عرفات گفت که هانی در تهران می‌ماند. او که با من رفیق بود و در وزارت کشور اطراق کرد و شام و ناهار آنجا بود، جمله‌ای را که به آقای طالقانی گفته بود، به من نگفت.

* یعنی معتقدید که هانی‌الحسن از سرنوشت امام موسی صدر خبر داشت؟

نمی‌تواند نداشته باشد. مطلبی که به آقای طالقانی می‌گوید این است که ایشان در قید حیات نیست. هانی حتما از رئیسش شنیده و نمی‌شود که عرفات ندانسته باشد. یک بار که به لبنان سفر داشتم و خواهر امام صدر هم حضور داشتند، عرفات به من گفت ان‌شاءالله که ایشان زنده‌اند و تو یادآور ایشان هستی و از این حرف‌ها. پیچیدگی این که می‌گوئید شخصیت عرفات داشت، از همین حرف و برخورد هم پیداست.

من حتی در 3، 4 سال اخیر به سازمان اطلاعات آلمان شرقی هم متوسل شدم. در آنجا مؤسسه‌ای هست که پرونده‌هائی از این قبیل در آنجا مفتوح است و می‌شود به آن مراجعه کرد. با توجه به اینکه آنها با روسیه مربوط بودند و رویسه هم با لیبی ارتباط داشت، امیدوار بودم که از این طریق اطلاعاتی را به دست بیاورم، ولی از آن طریق هم چیز مهمی دستگیر ما نشد. در نظر دارم این بار که به آنجا رفتم، پسر آقای صدر را به عنوان مدعی اصلی ببرم که اگر اطلاعاتی داشتند، به ما بدهند.
 

sina_anis

عضو جدید
کاربر ممتاز
مضحک‌‌ترین قوانین کتاب قانون آمریکا کدام‌ها هستند؟:biggrin:

بسم الله الرحمن الرحیم
=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=
مضحک‌‌ترین قوانین کتاب قانون آمریکا کدام‌ها هستند؟

=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=
شاید آمریکایی‌های هنوز می‌پندارند که در کشوری آزاد زندگی می‌کنند اما نمی‌دانند که تنها در ژانویه گذشته 40/000 قانون جدید در این کشور تصویب شده است[1]
و هر کدام از این قوانین مقداری از آزادی خیال‌انگیز آمریکایی را کم می‌کند. البته جالب است بدانید که بخش قابل توجهی از این قوانین نیز محدود کننده نبودند و در حوزه آزادی سقط جنین در نیوهمشایر یا آموزش مسائل جنسی مربوط به همجنس‌بازها در کالیفرنیا تصویب شده بودند. در حقیقت هر آمریکایی بدون اینکه خودش بداند احتمالا تاکنون قوانین زیادی را زیر پا گذارده است. در این کشور به صورت دیوانه‌واری برای هر چیزی قانونی تصویب شده است.



تنها در ژانویه گذشته 40/000 قانون جدید در آمریکا تصویب شده است


پرفسور جان اس. بیکر (John S. Baker Jr) و اعضای تیم تحقیقاتی وی در مطالعه اخیر خود بدین نتیجه رسیده‌اند که در قوانین فدرال آمریکا، یعنی قوانینی که در تمام کشور جاری هستند، 4/450 مورد به عنوان جرم ثبت شده‌اند.
بر اساس این تحقیق در سال 1983 در حدود 3/000 قانون جزایی وجود داشت. این امر بدین معناست که در عرض 25 سال گذشته کنگره 1400 جرم جدید را نیز تعریف نموده است. بیکر همچنین بدین نتیجه رسیده‌ است که از سال 2000 تا 2007 در حدود 454 مورد به قوانین جزایی افزوده شده است. یعنی در هر سال بطور میانگین 56 قانون جدید صویب شده است. به عبارت دیگر، در این بازه زمانیف کنگره هر هفته یک جرم به تعداد جرم‌های مندرج در قوانین آمریکا اضافه نموده است.


همجنس‌بازها جزو گروه‌هایی هستند که روز به روز به آزادی‌هایشان در آمریکا افزوده می‌شود


در بخش اول گزارش حاضر برخی از قوانین مضحک و تمسخرآمیزی که هم‌اکنون در کشور آمریکا جریان دارد در اختیار خوانندگا عزیز مشرق گذارده می‌شود.

1. در یکی از شهرهای ایالت کالیفرنیا، استعمال دخانیات حتی در حیات خلوت خانه خودتان جرم محسوب می‌شود. علی‌رغم اینکه در بسیاری از نقاط جهان استعمال دخانیات در معابر و اماکن عمومی ممنوع است اما بر اساس این قانون سیگار کشیدن در هر نوع محوطه باز حتی ملک خصوصی می‌تواند تحت پیگرد قانونی قرار گیرد.[2]

2. در آمریکا راندن قطاری که در قسمت جلوی آن حرف F (حرف اول لغت Front) نصب نشده باشد ممنوع است. گویا آمریکایی‌ها بدون وجود این تابلو متوجه نخواهند شد که کدام قسمت بخش جلویی قطار است.[3]

3. از دیگر قوانین مضحک آمریکا می‌توان به این مورد اشاره نمود که در بسیاری از ایالت‌های آمریکا، جمع کردن آب ناشی از قطرات باران که بر روی پشت‌بام خانه‌ها فرود می‌ایند، عملی مجرمانه و غیرقانونی محسوب می‌شود.

برخی از این ایالت‌ها عبارتند از یوتا، واشنگتن و کلورادو. بر اساس این قوانین آب باران در این ایلت‌ها مختص دولت محلی است و تنها نهادهای دولتی هستند که می‌توانند آن را جمع‌آوری و توزیع نمایند.


4. فروش محصولات طبیعی نیز در آمریکا به بهانه غیربهداشتی بودن ممنوع است. برای مثال شما نمی‌توانید در سوپرمارکت‌های این کشور شیر طبیعی و تازه گاو خریداری نمایید. حتی اگر کشاورزی خود اقدام به فروش این نوع محصولات نماید با مأمورین پلیس سر و کار خواهد داشت.[4]

5. لیست قوانین مضحک آمریکا چنین ادامه می‌یابد: در ایالت میسوری حمل و نقل خرس در ماشین بدون قفس ممنوع است اما می‌توان آنها را پس از قرار دادن در قفس سوار ماشین نمود. در ایالت کنتیکات هم رد شدن از خیابان بر روی دست‌ها جزو کارهای ممنوعه محسوب می‌شود.[5]

آیا می‌دانستید در میسوری آمریکا سوار کردن خرس به ماشین غیرقانونی است!

6. یکی از بازجویان فدرال امریکا در خواست داده است که هر فردی که قوانین مرتبط با استفاده از شبکه‌های اجتماعی به مانند فیس‌بوک یا مای‌اسپیس را زیر پا گذارد، یعنی برای مثال با یک نام غیرواقعی در این وب‌سایت‌ها ثبت‌نام نمود تا 5 سال در زندان‌های فدرال محبوس شود.[6] 7. در ایالت کالیفرنیا، برگذاری جلسات مطالعه انجیل در خانه‌ها با حضور دوستان و آشنایان بدون کسب مجوز از مقامات رسمی ممنوع است.
بر این اساس فرد خاطی در ابتدا 300 دلار و سپس در هر بار تکرار این جرم 500 دلار جریمه خواهد شد. البته این قانون در مورد تمام مذاهب و ادیان صادق است.[7]

انجیل‌خوانی دسته‌جمعی در کالیفرنیا می‌تواند جریمه مالی بدنبال داشته باشد!

8. از دیگر قوانین مضحک آمریکا در مورد حیوانات می‌توان بدین مورد اشاره کرد که در ایالت آلاسکا خوراندن مشروبات الکلی به گوزن‌های شمالی یک جرم محسوب می‌شود. علاوه بر این بیرون کشیدن یک گوزن از یک هواپیمای در حال حرکت نیز غیرقانونی محسوب می‌شود. در ایالت تگزاس، شلیک به یک بوفالو از طبقه دوم ساختمان غیرقانونی است. در فلوریدا اگر یک فیل را به پارک‌متر ببندید باید هزینه پارک‌متر را نیز پرداخت نمایید.[8]


در فلوریدا اگر یک فیل را به پارک‌متر ببندید باید هزینه پارک‌متر را نیز پرداخت نمایید

9. در یکی از کالیفرنیا، انفجار نمودن یک بمب هسته‌ای در داخل محدوده شهری می‌تواند مجازاتی چون جریمه مالی در پی داشته باشد.[9] بله! حواستان باشد در صورتی که یک بمب هسته‌ای را در این شهر منفجر کردید توسط مجریان قانون دستگیر نشوید چون ممکن است تا 500 دلار جریمه شوید.



انفجار بمب هسته‌ای در کالیفرنیا می‌تواند در حدود 500 دلار جریمه در پی داشته باشد!

البته نکات برجسته در کتاب قوانین آمریکا محدود به قوانین مضحک و احمقانه فوق نمی‌شود. هم‌‌اکنون تلاشی فراگیر و وسیع در این کشور در جریان است تا آزادی‌های بیان در سطح جامعه آمریکایی به بهانه حفظ امنیت و مبارزه با تروریسم تا حد امکان سرکوب گردند. در حالیکه هنوز در بسیاری از قوانین مضحک فوق هیچ تجدید نظری نشده است، متمم اول قانون اساسی آمریکا آماج حملات قرار گرفته‌.

حمله به متمم اول قانون اساسی آمریکا


امروزه متمم قانون اول قانون اساسی آمریکا که تضمین کننده آزادی بیان در این کشور است بیش از هر زمان دیگری آماج حملات نخبگان حاکم بر این کشور قرار گرفته است. نوآوری‌‌های تکنولوژیکی به مانند اینترنت آمریکایی‌های متوسط را قادر ساخته که با دور زدن رسانه‌های جمعی بزرگ این کشور با یکدیگر ارتباط برقرار نمایند. این امر باعث نگرانی نخبگان حاکم بر آمریکا شده و آنها در تلاشند تا آزادی بیان را در آمریکا تا دیر نشده محدود سازند.

نخبگان قدرت در آمریکا بیش از هر زمان دیگری به دنبال محدودی آزادی بیان هستند

هم‌اکنون آزادی بیان توسط قواعدی که بر اساس آنها مطالب گفته شده نباید به هیچ کس "توهین" نماید و نیز نگرانی‌های امنیتی که قصد دارند تمام سخنان انتقادی در قبال دولت و ارتش آمریکا را سانسور نمایند، محدود شده است.

امروزه به جای تأیید ارزش جامعه‌ای که در آن همه می‌توانند آزادانه فکر کرده و سخن بگویند، به آمریکایی‌ها یاد داده می‌شود که برخی سخنان "قابل پذیرش" هستند و برخی دیگر "غیر قابل پذیرش".


در زیر برخی از نمونه‌های تلاش نخبگان برای محدود ساختن آزادی بیان و بی‌اثر نمودند متمم اول قانون اساسی آمریکا اشاره می‌شود: [10]


1. هم‌اکنون دو طرح به نام‌های "قانون متوقف ساختن سرقت آنلاین" (Stop Online Piracy Act) و "قانون حفاظت از دارایی معنوی" (Protect Intellectual Property Act) در کنگره در حال بررسی هستند. این قوانین به دولت آمریکا اجازه خواهند داد که میلیون‌ها وب‌سایت را تعطیل نمایند.


SOPA و PIPA دو طرحی هستند که در کنگره آمریکا به منظور محدودیت آزادی بیان در اینترنت مطرح گشته‌اند


2. در مدارس دولتی نیز متمم اول نقض شده است. هم‌اکنون دولت آمریکا کودکان را تشویق می‌کند که به عنوان بخشی از "جنگ علیه تروریسم" علیه پدر و مادر خود جاسوسی نمایند. اگر یکی از مقامات رسمی مدرسه متوجه شود که ولدین در خانه "چیزهای نادرست" می‌گویند، ممکن است که بر این والدین برچسب "تروریست بالقوه" بخورد.

3. هیلاری کلینتون، وزیر امور خارجه آمریکا، اخیرا اعلام کرده است که برخی "اعتقادات سیاسی، فرهنگی و دینی" مانعی در برابر ترویج روش‌های متفاوت زندگی در جهان بوده و بنابراین نباید با آنها مدارا نمود.

هیلاری کلینتون، از مدافعین برخورد با ارزش‌های دینی مخالف اموزه‌های لیبرال غربی

4. مقابله با آزادی بیان در حوزه اعتقادات دینی نیز به شدت دنبال می‌شود. اخیرا برخی دادگاه‌های آمریکایی اعلام نموده‌اند که استفاده از نام "عیسی مسیح" در دیدارهای رسمی مقامات دولتی در تضاد با قانون اساسی این کشور قرار دارد. به اعضای کنگره اعلام شده که حق ندارند در نامه‌های پستی کنگره که هزینه‌ آن توسط دولت پرداخت می‌شود سال نو مسیحی را به یکدیگر تبریک گفته و از عبارت "کریسمس مبارک" استفاده کنند [کریسمس به معنای عید میلاد مسیح است]. هم‌‌اکنون حتی توزیع راگان کتب مقدس در خیابان‌ها نیز ممنوع بوده و مجریان چنین کاری توسط پلیس دستگیر می‌شوند.

مبارزه با آزادی‌های دینی نیز امروزه در دستور کار سیستم قضایی آمریکا و همچنین دولت آن قرار گرفته است.

5. پلیس فدرال آمریکا، صاحبان مغازه‌ها را نیز به خیل انبوه جاسوسان خود افزوده است. اخیرا این سازمان به فروشندگان مغازه‌ها دستور داده تا هر نوع "فعالیت مشکوکی" را به انها اطلاع دهند. ظاهرا پلیس فدرال هم‌‌اکنون بر این عقیده است که تعریف "فعالیت مشکوک" شامل "خداپرستی افراطی" و نیز بیان "اظهارات مذهبی رادیکال" نیز می‌شود.

6. باراک اوباما اخیرا با امضاء و تأیید یک قانون جدید آمریکا را به صورت علنی تبدیل به بخشی از "میدان نبرد" در جنگ علیه تروریسم نمود. این قوانین جدید به ارتش آمریکا اجازه می‌دهند تا در صورت مظنون شدن به شهروندان آمریکایی آنها را دستگیر نموده و بدون هیچ گونه محاکمه‌ای، به مدت نامحدود در بازداشت نگه دارد. با این اوصاف آیا می‌توان باور نمود گه زندان گوانتنامو و مراکز مشابه واقعا برچیده خواهند شد؟ امروزه کنترل رسانه‌های جمعی، وال‌استریت، اکثر شرکت‌های بزرگ و نیز دولت آمریکا، نخبگان پشت صحنه این کشور را راضی نمی‌سازد. آنها می‌خواهند هر صدایی را در نطفه خفه کرده و همه را از شکایت بازدارند.

قوانین مرتبط با آزادی‌های اینترنتی در آمریکا وارد مرحله جدیدی می‌شوند

همانگونه که در بالا نیز گفته شد، هم‌اکنون، دو طرح در کنگره آمریکا مطرح هستند که در صورت تصویب اینترنت را برای همیشه دگرگون خواهند کرد. "قانون توقف سرقت آنلاین" (SOPA) و "قانون حفاظت از دارایی معنوی" (PIPA) به دولت آمریکا این قدرت را خواهد داد که به صورت بالقوه میلیون‌ها وب‌سایت را تعطیل نماید. "قانون توقف سرقت آنلاین" که هم‌اکنون در مجلس نمایندگان آمریکا در حال بررسی است خطرناک‌تر از قانون دیگر می‌باشد. این قانون را می‌توان معدل یک بمب اتمی دانست که در فضای اینترنتی منفجر می‌شود. این قانون مقامات را قادر خواهد ساخت که به سرعت هر وب‌سایتی را که در نقض حق کپی‌رایت "دست داشته یا آن را تسهیل نموده است" تعطیل نمایند.
این قانون بسیر کلی و مبهم است و کارشناسان از این می‌ترسند که قانون مذکور باعث تعطیلی وب‌سایت‌هایی گردد که در آنها به صورت سهوی لینکی به "موارد نقض کننده حق کپی‌رایت" وجود دارد. وب‌سایت‌های بزرگی که کاربران می‌توانند مطالب خود را در آنها به اشتراک بگذارند مجبو خواهند شد که هزاران سانسورچی اینترنتی استخدام نمایند تا اطمینان حاصل کنند موارد ارسال شده "ناقض حق کپی‌رایت" نیستند. شاید بسیاری وب‌سایت‌های بزرگ بدین نتیجه برسند که اجازه به کاربران برای ارسال مطالب دیگر سودآور نبوده و رازش خطر کردن را ندارد. در صورت اجرای این قانون آزادی بیان در اینترنت از بین خواهد رفت.[11]
اعتراض موزیلا به SOPA

اما این دقیقا همان قانونی بود که رسانه‌های اصحاب قدرت و ثروت در انتظار آن بودند. این امر باعث خواهد شد آنها بار دیگر کنترل کامل افکار عمومی را به دست بگیرند.

"قانون توقف سرقت آنلاین" از حمایت قدرتمند شرکت‌های بزرگ رسانه‌ای برخوردار است. اگر آنها بتوانند آزادی بیان را در اینترنت از بین ببرند وبار دیگر همه افراد برای کسب اخبار و نیز سرگرمی محتاج آنها خواهند شد. روزنامه "نیویورک‌تایمز" در سرمقاله‌ای دو قانون فوق را چنین توصیف نمود:
این قوانین دادستان کل را قادر خواهند بدون کسب مجوز از دادگاه ساخت لیست سیاهی از وب‌سایت‌هایی که باید توسط ارائه کنندگان خدمات اینترنتی، موتورهای جستجو، خدمات پرداخت اینترنتی و شبکه‌های تبلیغاتی مسدود شوند، تهیه نماید. طرح تحت بررسی در مجلس نمایندگان حتی از این هم فراتر رفته و به شرکت‌های خصوصی اجازه می‌دهد وب‌سایت‌هایی را که حتی به ورت غیر عمد میزبام اطلاعاتی شده‌اند که حق کپی‌رایت را نقض می‌کند، تحت پیگرد قرار دهند. این امر تحولی بسیار شدید در قوانین موجود است زیرا هم‌اکنون اگر وب‌سایت‌ها اطلاعاتی که قانون کپی‌رایت را نقض می‌کنند، بلافاصله پس از دریافت اخطار حذف نمایند، از پیگرد قضایی مصون می‌مانند. نتیجه این امر پدید آمدن پدیده‌ای به مانند "فایروال بزرگ چین" در آمریکا است.[12]

اعتراض ویکی‌پدیا به قانون SOPA

همه دارندگان وب‌سایت‌ها از انتشار مطالب ارسالی توسط کاربران بسیار واهمه خواهند داشت. آزادی بیان در اینترنت دیگر خاطره‌ای بیش نخواهد بود. البته جامعه اینترنتی از هم‌اکنون خود را برای مبارزه با این قانون‌ها آمده کرده است. در ابتدا وب‌سایت GoDaddy.com به صورت علنی از "قانون توقف سرقت آنلاین" اعلام حمایت کرد.[13]

اما جنبش تحریمی که علیه این وب‌سایت به راه انداخته شد باعث گردید که تنها در عرض یک هفته 70/000 دامین را از دست بدهد.[14] این فشارها باعث گردید این وب‌سایت در حمایت از قانون مذکور تجدید نظر بنماید. به گفته یک وبلاگ‌نویس، این قوانین باعث خواهند شد که بلاگ‌های سیاسی به فعالیت خود خاتمه دهند.
کنترل اینترنت با مرور زمان محکم‌تر می‌شود. برای مثال به نوشته روزنامه "دیلی‌‌میل" (Daily Mail) وزارت امنیت میهنی کاربران فیس‌بوک و تیوتر را به شدت زیر نظر ندارد: وزارت امنیت میهنی، حساب‌هایی جعلی در تیوتر و فیس‌بوک ایجاد می‌نماید تا این شبکه‌ها را برای یافتن لغات "حساس" – و ردیابی افرادی که از انها استفاده می‌کنند – زیر نظر قرار دهد. استفاده از کلماتی که در لیست وزارت امنیت میهنی قرار دارند بدین معنا خواهد بود که جاسوسان دولت مطالب ارسالی شما را می‌خوانند، حساب شما را بررسی می‌کنند و سعی می‌کنند که شما را از روی آن شناسایی نمایند.[15] البته زیر نظر قرار دادن اینترنت با سعی در جهت نابودی آزادی بیان در آن به کلی فرق دارد. "بنیاد جبهه الکترونیک"، یک گروه بین‌المللی و غیرانتفاعی حامی حقوق دیجیتالی، جنبشی را در فضای مجازی برای مقابله با تصویب این طرح‌ها در کنگره آمریکا آغاز نموده است. فیس‌بوک و تیوتر دو منبع جاسوسی دولت آمریکا

منبع : مشرق نیوز =-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=
WWW.masafportal.COM
=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=
=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=

جهت سلامتی و تعجیل در فرج امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) صلواتی هدیه نمایید... "اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم"
 
آخرین ویرایش:

sina_anis

عضو جدید
کاربر ممتاز
صنعت سقط جنین درخدمت تجارت لوازم آرایشی و محصولات خوراکی

از آمار سقط جنین در غرب چه می­دانید؟
سقط جنین راهی برای درآمد زایی یا قانونی برای حمایت از حقوق زنان؟

از تجارت لوازم آرایش در غرب تا چه اندازه خبر دارید؟

رابطه میان تجارت لوازم آرایش با صنعت سقط جنین چگونه است؟


آیا از استفاده جنین برای طعم دهنده­ های غذایی اطلاع دارید؟
برای پاسخگویی به سوالات فوق با گزارش ویژه مشرق همراه شوید…

به گزارش مشرق، با ورود بشر به خصوص انسان غربی به زندگی مدرن در سایه مکتب لیبرالیسم، آثار فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی منتج شده از مکتب لیبرالیسم در زندگی بشر عصر مدرن بسیار ملموس و قابل تأمل جلوه میکند.

با توجه به تعریف اجمالی از مکتب لیبرالیسم، تکیه این مکتب بر آزادی یعنی آزادی فرد در جامعه تا جایی که به آزادی دیگران لطمه‌­ای وارد نشود، به گونه­‌ای رقم خورده است که دولت بنابر توجیه آزادی، به مسائلی از قبیل خانواده توجه نکرده و این موضوعات را در دایره مسائل شخصی تفسیر می­‌کند؛ از سوی دیگر، به دنبال تکیه مکتب لیبرالیسم بر آزادی، روی کار آمدن نفکر فمينيسم با ادعای احیای حقوق زنان، نه تنها حمایتی از زنان نداشته بلکه بر مشکلات زنان افزوده است.[۱]

به عنوان مثال بر اساس آمار منتشر شده درباره آمار طلاق در ایالات متحده آمریکا، آمار طلاق در میان قشر جوان آمریکا به طور متوسط ۵۰ درصد و نصفی از ازدواج­‌های رسمی در این کشور به صورت طلاق پایان می‌­پذیرد.
(آمار طلاق در ایالات متحده امریکا[۲])
با توجه به آمار فوق، میزان سن طلاق میان قشر جوان ایالات متحده آمریکا در مقایسه با سنین بالا از رشد بالایی برخوردار است.

دکتر “جنیفر بیکر” عضو ارشد و رئیس بخش برنامه خانواده درمانی در مؤسسه روانشناسی فارست درباره میزان آمار طلاق در آمریکا می­گوید: با توجه به تغییر فرهنگ مردم در آمریکا، آمار بسیار وحشتناکی از طلاق و ازدواج­های غیر رسمی به چشم می­خورد، هیچ اطمینانی وجود ندارد که بگوییم ۵۰ درصد ازدواج­های انجام گرفته، به صورت طبیعی ادامه پیدا کند و اغلب به طلاق می­‌انجامد.

(جنیفر بیکر) با توجه به آمار مجله enrichment، آمار طلاق در کشور آمریکا در ازدواج اول، دوم و سوم به طور متوسط بالای ۴۰ درصد است.
(آمار کلی طلاق در آمریکا[۳])
این آمار تنها گوشه­‌ای از مشکلات فرهنگی و اجتماعی در کشور توسعه یافته­‌ای همچون آمریکاست که برای تحقیقات بیشتر درباره دلایل طلاق و رشد بیش از حد آمار طلاق نیاز به تحقیقات مبسوط تری است، لکن در این نوشتار به دنبال نشان دادن قسمتی از مشکلات فرهنگی غرب زیر نظر مکتب لیبرالیسم هستیم.


در کنار مشکلاتی همچون طلاق و ازدواج­‌های غیر رسمی در آمریکا، رشد بیش از حد سقط جنین در آمریکا یکی دیگر از مشکلات فرهنگی آمریکا است که در این نوشتار به دنبال بررسی علل و عوامل آن هستیم.

وضعیت بارداری در ایالات متحده امریکا

وضعیت بارداری در ایالات متحده آمریکا نیز با توجه به آمار مراکز علمی و تحقیقاتی همچون موسسه گاتمچر، واقعیت­‌های جالب و درخور توجهی را به مخاطب عرضه می­کند؛ بنابر آمار گاتمچر، نزدیک به نیمی از حاملگی­ زنان آمریکایی ناخواسته بوده و دلایل متنوعی همچون عدم استفاده از وسایل پیشگیری، اعمال غیر اخلاقی، تجاوز و … وجود دارد.
(آمار حاملگی در آمریکا بر اساس شرایط افراد[۴])
بنابر آمار این مؤسسه با توجه به امار فوق، نزدیک به نیمی از زنان در آمریکا بصورت ناخواسته باردار شده و به دنبال راهی برای خارج شدن از این شرایط هسند.

از سوی دیگر، با توجه به قانونی شدن سقط جنین در آمریکا و ایجاد مؤسسه­‌های خصوصی برای انجام عمل سقط جنین و حتی خریداری جنین­ از زنان و خانواده­‌ها، بازار سقط جنین در آمریکا بسیار پر رونق است.


آمار سقط جنین در آمریکا توسط موسسه گاتمچر

وضعيت سقط جنين در ايالات متحده آمريكا

سقط جنين قانوني سابقه طولاني در دنيا ندارد. در ايالات متحده آمريكا قانوني شدن سقط جنين هر چند فراز و نشيب‌هاي فراواني را طي كرده است و مخالفان و موافقان فراواني داشته است، اما از دهة ۱۹۷۰ تا كنون اصل سقط جنين در اين كشور قانوني شده است، البته بايد به اين نكته توجه داشت كه به علت وجود نظام فدرالي در اين كشور هر يك از ايالت‌هاي آمريكا قانون خاصي در اين زمينه دارند كه در محدوده اين امر سعه و ضيق ايجاد مي‌نمايد. اما در هر صورت آمارهاي رسمي سقط جنين در آمريكا به شدت تعجب‌آور و تأسف‌انگيز است. برخي از اين آمارها عبارتند از:

چهل درصد از حاملگي‌هاي زنان سفيد پوست، ۶۹ درصد از حاملگي‌هاي سياهپوستان و ۵۴ درصد از حاملگي‌هاي آمريكايي‌هاي لاتين­تبار ناخواسته صورت مي‌گيرد (در مجموع قريب به ۵۰ درصد كل حاملگي‌ها در ايالات متحده) و از ميان كل حاملگي‌ها در ايالات متحده آمريكا ۲۲ درصد آن‌ها به سقط جنين ختم مي‌گردد. (يعني بيش از يكي از هر پنج مورد).


از سال ۱۹۷۳ (آغاز سقط جنين قانوني در ايالات متحده آمريكا) تا سال ۲۰۰۵ بالغ بر ۴۵ ميليون سقط جنين قانوني در اين كشور صورت گرفته است. (موارد سقط جنين غير‌قانوني و نيز افزايش شديد به كارگيري روش­هاي ضد بارداري را بايد جداگانه در نظر گرفت.)



در سال ۱۹۷۳ دادگاه عالي ايالات متحده در پرونده «رو دربرابر ويد» (Roe v. Wade) چنين حكم كرد كه زنان پس از مشورت با پزشك خود اين حق را دارند كه اقدام به سقط جنين نمايند و دولت حق مداخله در اين زمينه را ندارد.[۵]


البته بايد اين آمار وحشتناك را اضافه كرد كه در هر سال در سراسر جهان بين ۴۲ ميليون تا ۷۰ ميليون سقط جنين صورت مي‌گيرد، اين بدان معني است كه توجيه نظري سقط جنين عاملي براي تداوم يك نسل كشي وحشتناك در سراسر جهان است. از اين ميان شايان ذكر است كه فقط يك درصد از كل سقط جنين‌هاي صورت گرفته به اين علت صورت مي‌گيرد كه جنين حاصل تجاوز جنسي و يا زناي با محارم بوده است و كمتر از ۵ درصد ديگر به علت خطرات حاملگي براي سلامت مادر يا جنين انجام مي‌شود. اين در حالي است كه ۹۳ درصد از سقط جنين‌هاي صورت گرفته به خواست والدين­(در اين‌جا خصوصاً مادر) و بدون هيچ مشكل پزشكي صورت مي‌گيرد.[۶]


تعریف اجمالی از لیبرالیسم


گرایش غالب امروز حاكم بر جهان غرب این است كه مردم جامعه باید در انجام خواسته‌های فردی خود، هرچه بیشتر آزاد باشند و هیچ مسئولیتی در برابر اداره جامعه برعهده افراد نیست، و تنها گروه خاصی را همین مردم انتخاب و تعیین می‌كنند تا حد لازم و ضروری مدیریت جامعه را عهده دار شوند و در اجرای مقرراتی كه خود مردم وضع می‌كنند، سهیم باشند. بنابراین دولت باید كمترین تصرف را در زندگی مردم داشته باشد، و هر یك از افراد باید از بیشترین آزادی در رفتار خود برخوردار باشند.

این آزادی شامل فعالیت‌های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی می‌شود و دولت تنها حق دارد آن اندازه­ای كه برای حفظ نظم جامعه ضروری است در امور مردم دخالت كند؛ نه بیش از آن. این گرایش را، به طور عام، لیبرالیسم می‌نامند. براین اساس، حداكثر آزادی برای افراد ثابت می‌شود، اما آنان در برابر مشكلات اجتماعی مسئولیتی ندارند.[۷]


نگاهی گذرا بر دو ویزگی لیبرالیسم


با توجه به مکتب لیبرالیسم، به نظر می­رسد دو ویژگی این مکتب بیش از دیگر ویژگی­‌های لیبرالیسم، به اقدام و ترویج سقط جنین در آمریکا کمک می­‌کنند.

اولویت حق بر سعادت و عدم دخالت دولت در موضوعات شخصی و حتی دفاع از حیطه شخصی فرد، از ویژگی­‌هایی است که سبب می­‌شود حامیان سقط جنین برای توجیه اقدام خود از آن بهره ببرند، این مسئله نه تنها در بحث سقط جنین بلکه در دیگر اقدامات فرد لیبرال همچون همجنس گرایی، ازدواج، طلاق و … ظهور پیدا می­‌کند.


تقدم حق بر سعادت

یکی از ویژگی­های لیبرالیسم، اولویت حق بر سعادت است، بدان معنا که اگر شخص اقدامی می­‌کند نه بدان جهت است که این فعل او بر مبنای سعادت انجام گرفته بلکه بر این اساس است که این شخص بنابر حقی که دارد تشخیص می­‌دهد که این اقدام در جهت منافع او است و احتمال دارد هیچ خیری پشت این اقدام قرار نگرفته باشد؛ به عنوان مثال حامیان همجنس گرایی این اقدام خود را تنها معطوف به حیطه شخصی و حقی که در قانون برای آنها مشخص شده است، توجیه می‌کنند.[۸]

ورود اين طرز تفکر به عرصه سياست نيز همانند رويکرد قبلي تبعات و آثار خاص خود را به نمايش خواهد گذاشت. بنابراين اگر در عمل قائل به اولويت حق بر سعادت شويم، شاهد جامعه‌اي خواهيم بود که در آن، شيوه‌اي که مردم به آن مي‌زيند و حق زيستن مطابق آن را دارند، الزاماً مطابق با شيوه صحيح و درست زندگي نيست و به عبارت بهتر مردم هيچ نيازي به اين که مطابق شيوه صحيح زندگي، زندگي کنند نمي‌بينند، بلکه آن‌ها در چارچوب حقوقي که برايشان در نظر گرفته شده است زندگي مي‌کنند، بدون اين که در انتخاب اين نوع و يا هر نوع از زندگي که حقوق آن‌ها به آنان اجازه آن را مي‌دهد، نيازمند به رعايت سعادت و خيرها و يا توجه به آن‌ها (زندگي معطوف به خير) باشند.[۹]


بي‌طرفي دولت لیبرال در حقوق افراد

مایکل سندل یکی از متفکرین در عرصه لیبرالیسم می­گوید: فلسفه سياستي که ما با آن زندگي مي‌کنيم (ليبرال دموكراسي) نوع خاصي از نظريه سياسي ليبرال است که انديشه اصلي آن اين است که دولت بايد نسبت به رويکردهاي مذهبي و اخلاقي­اي که شهروندان آن اتخاذ مي‌کنند بي‌طرف باشد و از آن­جا که مردم بر سر بهترين راه زندگي اختلاف نظر دارند، دولت نبايد در قانون، هيچ رويکرد خاصي به حيات سعادتمند را مورد تأييد قرار دهد.


بدين ترتيب سندل بي‌طرفي دولت را انديشه اصلي ليبرال دموكراسي مي‌داند، انديشه‌اي که به همراه دیگر عوامل، فلسفه اجتماعي اين مكتب را تشکيل مي‌دهند. بي‌طرفي دولت و خنثي بودن آن در مورد زندگي سعادتمند، از شاخصه‌هاي انديشه‌هاي سياسي مدرن محسوب مي‌شود.[۱۰] [۱۱]


(مایکل سندل)

در این رویکرد، دولت نسبت به انجام اموری که فرد راغب به آن است هیچ دخالتی نداشته و حتی برای راحتی فرد قوانینی وضع می‌­کند تا آزادی وی تأمین شود، به عنوان مثال قانون آزادی همجنس گرایی در آمریکا و عدم مخالف سران آمریکایی با این مسئله حاکی از نگاه لیبرالیسم به عدم دخالت دولت در منع آزادی­‌های فردی است.


رابطه ميان خصوصيات ليبراليسم و ترويج سقط جنين

چنان كه پيش از اين ذكر شد، سقط جنين در ايالات متحده به راستي موضوعي مناقشه­ برانگيز بوده و هست. آنچه در اين بخش از نوشتار در پي آن هستيم اين است كه نشان دهيم رابطه‌اي وثيق ميان وضعيت كنوني سقط جنين و خصوصيات اصلي انديشه ليبرالي وجود دارد و وضعيت كنوني، حاصل انديشه‌هاي ليبرالي و به كار‌گيري آن‌ها در عرصه عمل است.


به عبارت بهتر در اين بخش در پي آن هستيم كه نشان دهيم ترويج سقط جنين و آزاد دانستن مادران در پايان دادن به حيات جنين، برخاسته از نگاه ليبرالي است و وضعيت كنوني ايالات متحده آمريكا كه در آن ۹۳ درصد از سقط جنين‌هايي كه صورت مي‌گيرد بدون هرگونه اضطرار و نياز پزشكي و صرفاً به خواست والدين مي‌باشد، محصول عملي شدن نگاه ليبرالي در زندگي جمعي انسان‌ها در ايالات متحده آمريكا است.


براي نشان دادن چنين امري لازم است كه اولاً نگاهي به استدلال‌هاي حاميان سقط جنين داشته باشيم. شايان ذكر است كه حاميان سقط جنين مي‌توانند در سراسر دنيا استدلال‌هاي مختلفي داشته باشند. آنچه ما در اين جا در پي نشان دادن آن هستيم اين است كه حاميان سقط جنين، ليبراليسم را مكتبي مناسب براي دفاع از خواست خود يافته‌اند و از اين رو استدلال‌هايي كه در حمايت از سقط جنين مطرح مي‌كنند با مباني ليبراليستي سازگار مي‌باشد. علاوه بر اين در گامي ديگر روندي كه سقط جنين در جامعه آمريكا طي كرده است، منطبق بر عملي شدن معيارها و شاخصه‌هاي ليبراليستي در اين جامعه بوده است.


دو سوي مناقشه كنوني در مورد سقط جنين در ايالات متحده آمريكا را مي‌توان به تقريب زير تقرير کرد:

الف) طرفداران آزادي سقط جنين: اين عده به دلايل مختلفي از جمله آزادي و اختيار زن (در اين که باردار باشد يا خير) و آزادي زن و مرد در انتخاب آينده زندگي‌شان، استدلال مي‌کنند که مطابق اين دلايل زن بايد نسبت به حفظ و سقط جنين خود آزاد باشد. به اين ترتيب از نظر اينان درست اين است که زن را مجبور به حفظ جنين و بارداري نکنند و خلاف اين امر ظالمانه و اجبار­آميز است. اين نگاه كاملاً همخوان با نگاه ليبراليستي است. چنان­كه متفکرین لیبرالیسم نيز در بيان استدلال­هاي مختلف حاميان سقط جنين به نگاه ليبراليستي و تقدم قائل شدن بر حق در برابر سعادت اشاره مي‌كنند و از قول اين گروه مي‌نويسند:[۱۲]

از آن جهت نبايد عليه سقط جنين قانون‌گذاري نمود كه سقط جنين يك حق است.

ب) مخالفان آزادي سقط جنين: اين گروه نيز به دلاليل مختلف از جمله دستورات مذهبي، متمسک مي‌شوند و مدعي آن هستند که جنين در حقيقت يک موجود زنده و انسان صاحب حق است و هيچ کس حتي مادر وي حق ندارد او را از حق حيات محروم کند. به اين ترتيب به نظر اينان درست اين است که حق انسان ناتواني که امکان دفاع از خود را ندارد تضييع نشود و يک انسان از حق حيات محروم نگردد.
(اعتراض مخالفین سقط جنین در آمریکا)

حمایت از سقط جنین برای تجارت لوازم آرایشی و محصولات خوراکی


در کنار حمایت مکتب لیبرالیسم از آزادی سقط جنین در آمریکا، تجارت دیگری بواسطه رشد صنعت سقط جنین رونق گرفته است، تجارت لوازم آرایشی که برای تولید جنس مرغوب نیاز به روغن تولید شده از جنین است.

در کنار این تجارت پر سود، اظهارات سناتور آمریکایی رالف شورتی “Ralph Shortey” در ایالت اوکلاهاما فاش کرد که شرکت‌های پپسی، کرافت و نستله از سلول‌های کبد جنین‌های سقط شده به عنوان طعم‌دهنده نوشیدنی‌های خود استفاده می‌کنند و روزانه میلیون‌ها نفر در سراسر جهان، از این نوشیدنی‌ها استفاده می‌کنند.



بنابر این افشاگری مشخص شد شرکت­‌های یاد شده با همکاری و حمایت از مؤسسات خصوصی سقط جنین، کبدهای جنین سقط شده را برای مصارف خوراکی از جمله طم دهنده­‌ها مورد استفاده قرار می­‌دهند.[۱۳]




صنعت سقط جنین و تجارت لوازم آرایش

“ویکی ایوان” محقق کلیسای سان فرانسیسکو در تحقیقات خود درباره سقط جنین در آمریکا نشان می­دهد بر اساس قوانین و سیاست­‌های پشت پرده، رشد سقط جنین نسبت به ۳۰ سال گذشته بیش از ۳۰ درصد افزایش داشته است.
بنابر تحقیقات وی، ۱٫۷۸۷ مرکز حمایت از سقط جنین در آمریکا وجود دارد و با توجه به سیاست­‌های حمایتی دولت­‌ها از سال ۱۹۹۷ تا سال ۲۰۰۸؛ ۲۵ درصد افزایش پیدا کرده است.

اظهارات یک دکتر آمریکایی درباره سقط جنین در آمریکا

بنابر تحقیقات ایوان، تبلیغات دولت­‌ها و مؤسسات خصوصی برای زیبایی اندام زنان و همچنین جلوگیری از چروک شدن پوست، بسته­‌های تشویقی برای سقط جنین ایجاد کرده و این مسائل در کنار حق قانونی برای هر فرد درباره حاملگی سبب رونق داروسازی و تجارت لوازم آرایشی شده است.

ایوان می­‌گوید: با توجه به فعالیت­‌های گسترده و آزادانه مؤسسات خصوصی در آمریکا، به نظر می‌­رسد سیاست­‌های دولتمردان برای سهولت این مسئله بسیار پررنگ است تا جایی که بنابر اسناد منتشر شده، مؤسسات خصوصی سقط جنین در انتخابات ریاست جمهوری کمک­‌های بسیاری به نامزدها و احزاب سیاسی کرده­‌اند.[۱۴]




وی همچنین در ادامه تحقیقات خود می­گوید: بدون استفاده از اندام جنین­‌های سقط شده، عملا تجارت لوازم آرایشی سود زیادی ندارد، بسیاری از لوازم آرایشی تولید شده برای افراد سالخورده و برای جلوگیری بشتر از چروک شدن و پیری پوست به کار می‌­رود که در این لوازم آرایشی به صورت مستقیم از جنین انسان استفاده می­‌شود.



 

sina_anis

عضو جدید
کاربر ممتاز
دکترین و تاکتیک ‌های جنگ‌‌ های اطلاعاتی آمریکا چگونه تدوین می ‌شود؟

استراتژی عملیات روانی آمریکا در کجا شکل می گیرد؟ عملیات‌های سایبری امریکا طی دهه آتی چگونه خواهند بود؟ آموزش سربازان آمریکایی توسط چه سازمانی و چگونه انجام می‌گیرد؟ برای رازگشایی از این سؤالات با گزارش ویژه مشرق همراه شوید...

به گزارش مشرق، مقر فرماندهی آموزش و دکترین ارتش آمریکا (TRADOC ) یا ترادوک یکی از مراکز فرماندهی ارتش آمریکا است که در پادگان فورت اوستیس (Fort Eustis ) در ویرجینیا قرار دارد. این سازمان مسؤول

نظارت بر آموزش نیروهای ارتش آمریکا
، تدوین دکترین و طراحی و تهیه سیستم‌های تسلیحاتی جدید است. ترادوک 33 دانشکده و مرکز را در 16 مجموعه نظامی هدایت می‌کند. دانشکده‌های ترادوک 2/734 دوره آموزشی (81 دوره مستقیما در پشتیبان از بسیج نیروها) و 373 دوره یادگیری زبان ارائه می‌کنند. این 2/734 دوره شامل 503/164 صندلی برای 434/424 سرباز؛ 34/675 دیگر پرسنل نظامی؛ 7/824 سرباز خارجی و 26/241 غیر نظامی است.[1] هم‌اکنون ریاست این سازمان بر عهده ژنرال رابرت دبیلیو کان (Robert W. Cone ) است.[2]

لوگوی مقر فرماندهی آموزش و دکترین ارتش آمریکا

تاریخچه ترادوک

"مقر فرماندهی قاره‌ای" (CONARC ) که در سال 1955 تأسیس شد مسؤول مسؤول تمام واحدهای فعال ارتش آمریکا در آمریکا و همچنین مراکز آموزشی، دانشکده‌ها و تدوین دکترین‌ها بود. این سازمان تنها مسؤول تحولات رزمی نبود که زیر نظر "قرارگاه فرماندهی تحولات رزمی" (CDC ) قرار داشت. این مرکز در سال 1962 تشکیل شد. در اوایل دهه 1970 مشخص گشت که حوزه کنترل "مقر فرماندهی قاره‌ای" بسیار فراتر از یک مقر فرماندهی ساده است. به دستور ژنرال کرایتون آبرامز (Creighton W. Abrams Jr. )، رئیس وقت ستاد مشترک ارتش آمریکا، عملیات سازماندهی مجدد ارتش آمریکا، به ریاست ژنرال ای دیپوی (William E. DePuy )، قائم مقام فرماندهی ستاد مشترک، آغاز شد. پس از پایان این برنامه مقر فرماندهی قاره‌ای منحل گردیده و در 1 جولای 1973، دو سازمان دیگر جایگزین آن شدند: "مقر فرماندهی نیروهای نظامی آمریکا" (FORSCOM ) که فرماندهی واحدهای فعال ارتش آمریکا را بر عهده گرفت و نیز "مقر فرماندهی آموزش و دکترین ارتش آمریکا" (TRADOC ) که فرماندهی مراکز آموزشی، دانشکده‌های نظامی و تدوین دکترین را بر عهده گرفت. علاوه بر این، "قرارگاه فرماندهی تحولات رزمی" منحل گشته و ترادوک وظیفه این سازمان را متقبل گشت.[3]
مقر فرماندهی ترادوک و فرمانده ان ژنرال رابرت دبیلیو کان

مأموریت ترادوک

مأموریت رسمی "مقر فرماندهی آموزش و دکترین ارتش آمریکا" عبارت است از: "...تربیت سربازان نظامی و رهبران غیرنظامی، توسعه و ادغام توانمندی‌ها، مفاهیم و دکترین‌ها به منظور ایجاد یک ارتش توانا و آماده اعزام به منظور پشتیبانی از توانمندی رزمی مشترک...."[4]
اولویت‌های کاری مقر فرماندهی آموزش و دکترین ارتش آمریکا عبارتند از:

1. تربیت رهبر
2. آموزش مقدماتی نظامی
3. یکپارچه‌سازی مفاهیم و توانمندی‌ها
4. توسعه سرمایه انسانی
5. مفهوم اموزش و دکترین نیروی نظامی
6. دکترین

سازمان‌های تابعه اصلی فرماندهی آموزش و دکترین ارتش آمریکا

· مقر فرماندهی پذیرش‌های ارتش آمریکا (USAAC )
· مرکز یکپارچه‌سازی توانمندی‌های ارتش آمریکا (ARCIC )
· مرکز نیروهای مشترک ارتش آمریکا (CAC )
· مرکز پشتیبانی نیروهای مشترک ارتش آمریکا (CASCOM )
· مرکز تحلیل ترادوک ارتش آمریکا (TRAC )
· مرکز درس‌های آموخته‌شده ارتش (CALL )
· آموزش نظامی مقدماتی ارتش آمریکا (IMT )

مقر فرماندهی پذیرش‌های ارتش آمریکا (USAAC )

این مقر فرماندهی در 15 فوریه 2002 تأسیس گشته و وظیفه آن فرماندهی و کنترل یکپارچه عضوگییری و اموزش نظامی مقدماتی برای افسران ارتش آمریکا است. این مقر در پادگان فورت ناکس (Fort Knox ) مستقر می‌باشد. این سازمان وظیفه تأمین منابع مورد نیاز برای ارتش آمریکا را بر عهده دارد و هدف آن تبدیل داوطلبین به سرباز و رهبر است.[5]

مرکز یکپارچه‌سازی توانمندی‌های ارتش آمریکا (ARCIC )

مرکز یکپارچه‌سازی توانمندی‌های ارتش آمریکا یکی از زیرمجموعه‌های ترادوک است که وظیفه ادغام "توانمندی‌های رزمی در نیروها و بین بخش‌های نظامی و دیگر سازمان‌ها را بر عهده دارد" تا شامل سیستم‌ها، آموزش و دکترین‌ها نیز باشند.[6] این سازمان در سال 2010، "برنامه توانمند‌سازی مفهومی ارتش آمریکا برای عملیات‌های فضای سایبری 2016 الی 2028" را منتشر نمود. در بخش‌های بعدی در مورد این گزارش اطلاعات بیشتری ارائه خواهد شد.

لوگوی مرکز یکپارچه‌سازی توانمندی‌های ارتش آمریکا

مرکز نیروهای مشترک ارتش آمریکا (CAC)

مرکز نیروهای مشترک ارتش آمریکا در پادگان فورت‌لیونوورث (Fort Leavenworth) واقع شده و توسعه رهبری، نیروهای نظامی حرفه‌ای و آموزش نظامی؛ آموزش نهادی و جمعی؛ آموزش کاربردی؛ پشتیبانی آموزشی؛ فرماندهی رزمی؛ دکترین؛ درس‌های آموخته شده و حوزه‌های ویژه‌ای که ترادوک مشخص نموده است را سرپرستی و کنترل می‌کند.


لوگوی مرکز نیروهای مشترک ارتش آمریکا

مرکز پشتیبانی نیروهای مشترک ارتش آمریکا (CASCOM)

مرکز پشتیبانی نیروهای مشترک ارتش آمریکا یکی دیگر از سازمان‌های تابعه پرادوک است که در پادگان "فورت‌لی" (Fort Lee) در ویرجینیا مستقر می‌باشد. این سازمان ارائه کننده خدماتی چون آموزش و تربیت رهبر بوده و مفاهیم، دکترین‌ها، سازمان‌ها و راه‌حل‌های مورد نیاز را ارائه می‌نماید تا کیفیت کارکردی توانمندی‌های نیروهای نظامی آمریکا را افزایش دهد.

لوگوی مرکز پشتیبانی نیروهای مشترک ارتش آمریکا

مرکز تحلیل ترادوک ارتش آمریکا (TRAC)


مرکز تحلیل ترادوک ارتش آمریکا (TRAC) یکی از سازمان‌های تحلیلی در ارتش آمریکا است. این سازمان در حوزه عملیات‌های نظامی احتمالی در سراسر جهان تحقیقاتی انجام می‌دهد تا به تصمیم‌گیرندگان در مورد مسائل بسیار مهم پیش روی ارتش و وزارت دفاع آمریکا اطلاع‌رسانی نماید.


لوگوی مرکز تحلیل ترادوک ارتش آمریکا

این مرکز تحقیقات عملیاتی (OR) در مورد طیف وسیعی از موضوعات نظامی انجام می‌دهد، برخی از این موضوعات به مسائل روز مربوط می‌شوند اما اکثر موضوعات مرتبط با مسائل 5 تا 15 سال آتی هستند. واحدهای نظامی چگونه باید سازماندهی شوند؟ سیستم‌های جدید چه زمانی باید تهیه شوند؟ سربازها و فرماندهان چگونه باید آموزش ببینند؟ هزینه‌ها و فواید گزینه‌های رقیب چه هستند؟ ریسک‌های بالقوه و فواید اقدامات برنامه‌ریزی شده نظامی چیستند؟ این مرکز به صورت مستقیم از مأموریت ترادوک پشتیبانی کرده، مفاهیم و نیازهای آتی را ارائه نموده و در همین حین به نیازهای بسیاری از مشتریان نظامی در حوزه تصمیم‌گیری پاسخ می‌دهد.[7]


مرکز درس‌های آموخته‌شده ارتش (CALL)

مرکز درس‌های آموخته‌شده ارتش سازمان اعمال تغییر بر مجموعه، تحلیل، انتشار، یکپارچه‌سازی و آرشیو مفاهیم جدید؛ تاکتیک‌ها، تکنیک‌ها و فرآیندها؛ همچنین راه‌کارهای برای ارتش از مسائل تاکتیکی گرفته تا مراحل استراتژیک جنگ است. متخصصین این سازمان به مناطق جنگی در سراسر جهان اعزام شده و مشاهدات تاریخی و در حال ظهور را در اختیار نیروهای مشترک، بین‌سازمانی، بین‌دولتی و چند ملیتی قرار می‌دهند. این سازمان تاکتیک‌ها، تکنیک‌ها و فرآیندهای لازم را در اختیار نیروهای مستقر در خط‌مقدم قرار می‌دهد تا توانایی‌های رزمی ارتش را افزایش دهد. این سازمان یم عملیات چندرسانه‌ای-محور را انجام می‌دهد و این درس‌ها و همچنین دیگر موضوعات مربوطه را به صورت انواع مختلفی از انتشارات رسانه‌ای چاپی و الکترونیک منتشر می‌سازد.[8] این سازمان کی از مراکز اصلی است که به طور پیوسته با توجه به تجارب و رویدادهایی که در مناطق جنگی بوجود آمده است به طور مداوم تحلیل‌ها و گزارش‌هایی را در مورد چگونگی اقدام در این مناطق در اختیار نیروهای نظامی آمریکا می‌گذارد. این سازمان تحلیل‌های مختلفی را در مورد چگونگی برخورد با افکار عمومی در مناطق جنگی بالاخص در افغانستان و عراق ارائه نموده است.

لوگوی مرکز درس‌های آموخته‌شده ارتش


آموزش نظامی مقدماتی ارتش آمریکا (IMT)

این سازمان در سال 2009 و پس از تصویب کنگره تأسیس گردید تا نظارت در سطح مقامات ارشد را بر مسائل مرتبط با آموزش‌های نظامی فراهم نماید. هدف این مرکز افزایش کیفیت، بهره‌وری و دلسپردگی سربازان به مأموریت‌های محوله است.
لوگوی مرکز آموزش نظامی مقدماتی

دستورالعمل‌های میدانی (Field Manual) چیستند؟

در ارتش آمریکا تقریبا برای هر کاری که سربازان بخواهند انجام دهند یک "دستورالعمل میدانی" (Field Manual) وجود دارد، از نگهداری و استفاده از مواد هسته‌ای گرفته تا آشپزی. تاکنون در حدود چند صد دستورالعمل میدانی توسط ارتش آمریکا منتشر شده است. برخی از این دستورالعمل‌ها دارای موشوعاتی کلی هستند به مانند "FM1" با عنوان "ارتش" و "FN 3-0" با عنوان "عملیات‌ها"، اما برخی دیگر دارای موضوعاتی تخصصی‌تر هستند مانند دستورالعمل "FM 8-50" با عنوان "پیشگیری و مدیریت پزشکی صدمات ناشی از لیزر". یک دستروالعمل میدانی استاندارد در یک سطح شش درجه‌ای نوشته شده و به چندین بخش تقسیم می‌شود. این دستورالعمل‌های دارای جدول‌ها، شکل‌ها و نمودارها هستند. بخش اعظمی از این کتاب‌ها، اما نه همه آنها، در اختیار عموم قرار دارند.

دستورالعمل میدانی رهبری ارتش آمریکا

معمولا هر گردان دارای کتابخانه‌ای مکتشکل از 40 یا 50 دستورالعمل میدانی در مقر فرماندهی‌اش است. این کتاب‌ها می‌توانند شامل دستورالعمل‌هایی با عناوین کلی بوده و یا دستورالعمل‌های تخصصی‌تری باشند که از سازمانی به سازمان دیگر متفاوت است. برخی از دستورالعمل‌های میدانی در منطقه نبرد به کار می‌روند. برای مثال "FM 7-8" در مورد تاکتیک‌ها و عملیات‌های اصلی واحدهای پیاده کوچک نگاشته شده است. هر جوخه حداقل یکی از این کتاب‌ها را در اختیار دارد. فرمانده جوخه ممکن است این کتاب را در خودروی زرهی خود حمل نماید.

یکی از دستورالعمل‌های میدانی ارتش امریکا در جنگ ویتنام با عنوان "مواد انفجاری و تخریب"

تمام بازجوهای ارتش به یک دستورالعمل میدانی با عنوان "بازجویی اطلاعاتی" (FM 34-52) دسترسی دارند. در این کتاب در مورد نقش بازجو و فرآیندهای مختلف کسب اطلاعات اشاره شده است.
ارتش آمریکا انواع دیگری از کتاب‌ها را بین سربازان خود منتشر می‌کند. دستورالعمل‌های تکنیکی (TMs) در مورد چگونگی استفاده از تجهیزات. جزوه‌ها (Pamphlet) در مورد یک موضوع یا برنامه اطلاعات ارائه می‌کنند و بیشتر به سربازان آموزش می‌دهند نه اینکه به آنها توضیح دهند که کارها را چگونه انجام دهند. قوانین ارتش (ARs) قوانین اصلی و اولیه، به مانند چگونگی پوشیدن یونیفرم، را توضیح می‌دهند.[9]

ژنرال جان کیمونس با نسخه‌ای از دستورالعمل میدانی FM 2-22.3 با عنوان عملیات‌های جمع‌آوری اطلاعاتی

استفاده از تکنیک‌های ویکی‌پدیا در دستورالعمل‌های میدانی
به نوشته روزنامه نیویرک‌تایمز، ارتش آمریکا به برخی از افراد خود که دارای صلاحیت امنیتی و اطلاعاتی کافی هستند اجازه خواهد داد تا به صورت مستقل محتوای آنلاین دستورالعمل‌های میدانی را ویرایش نمایند تا بدین ترتیب این کتاب‌ها حاوی تجربیات نظامیان مستقر در مناطق جنگی و همچنین کارشناسان امر باشد.[10]

عملیات‌های اطلاعاتی
یکی از مهمترین کتاب‌های راهنمای ترادوک FM-13 نام دارد که در حوزه "عملیات‌های اطلاعاتی" (Information Operations یا IO) منتشر می‌گردد. بر اساس "دستورالعمل میدانی FM 3-13 با عنوان "عملیات‌های اطلاعاتی" که در فوریه 2006 منتشر گشته است، عملیات‌های اطلاعاتی یعنی بکارگیری یکپارچه توانمندی‌های جنگ الکترونیکی، عملیات‌های شبکه‌های کامپیوتری، عملیات‌های روانی، فریب نظامی و امنیت عملیات‌ها، به منظور تأثیرگذاری، اخلال و یا تخریب فرآیند تصمیم‌گیری انسانی و خودکار دشمن و در عین حال حفاظت از فرایندهای خودی. در زیر به صورت مختصر هر کدام از پنج شاخه عملیات‌های اطلاعاتی را تشریح می‌نماییم.

جنگ الکترونیکی (Electronic Warfare). هر نوع فعالیت نظامی شامل استفاده از انرژی هدایت شونده و الکترومغناطیسی برای کنترل طیف الکترومغناطیس یا حمله به دشمن. سه بخش عمده‌ای که در حوزه جنگ الکترونیکی وجود دارند عبارتند از: تهاجم الکترونیک، حفاظت الکترونیک، و پشتیبانی از جنگ الکترونیکی. این عملیات با حروف اختصاری EW نیز مورد اشاره قرار می‌گیرد.

یکی از واحدهای جنگ الکترونیکی ارتش آمریکا

عملیات‌های شبکه کامپیوتری (Computer Network Operations). این عملیات‌ها متشکل از تهاجم به شبکه کلمپیوتری، دفاع از شبکه کامپیوتری و عملیات‌های توانمندسازی بهره‌برداری از شبکه‌های کتمپیوتری هستند و با عنوان CNOنیز خوانه می‌شوند.

عملیات‌های روانی (Psychological Operations). عملیات‌های برنامه‌ریزی شده به منشور انتقال اطلاعات منتخب به مخاطبین خارحی به منظور تأثیرگذاری بر احساسات، انگیزه‌ها، اهداف و قوه استدلال مخاطبین خارجی برای تأثیرگذاری نهایی بر دولت‌ها، سازمان‌ها، گروه‌ها و یا افراد خارجی. هدف از عملیات‌های روانی، تحریک یا تقویت ایستارها و رفتار خارجی به نفع آمریکا است. این عملیات‌ها با عنوان اختصاری PSYOP نیز خوانده می‌شوند.

هلی‌کوپتر آمریکایی در حال پخش اعلامیه بر فراز عراق

فریب نظامی (Military Deception). اقدامات انجام گرفته برای گمراه ساختن عمدی تصمیم‌گیرندگان نیروهای نظامی دشمن تا بدین ترتیب نیروهای دشمن اقداماتی را اتخاذ نمایند که برای اجرای مأموریت نیروهای دوست مفید واقع شوند. این عملیات‌ها با حروف اختصاری MILDEC مورد اشاره قرار می‌گیرند.

امنیت عملیات‌ها (Operations Security). فرآیند مشخص نمودن اطلاعات حیاتی و متعاقب آن تحلیل اقدامات دوستانه مفید برای عملیات‌های نظامی و دیگر اقدامات. این عملیات‌ها با عنوان " OPSEC" نیز مورد اشاره قرار می‌گیرند.[11]


تدوین جدیدترین "دستورالعمل میدانی عملیات‌های اطلاعاتی" (FM 3-13) آمریکا در سال 2012 عملیات‌های اطلاعاتی ارتش آمریکا که بطور سنتی شامل حوزه‌هایی مانند عملیات‌های روانی و فریب نظامی است، اکنون در قالب «فعالیت‌های اطلاع‌رسانی و تاثیری» گنجانده شده و تغییرات صورت گرفته در این دکترین در یک دستورالعمل اجرایی در سال 2012 منتشر خواهد شد.
این تغییرات در پاسخ به تحولات اساسی در عملیات‌های اطلاعاتی ارتش آمریکا صورت می‌گیرد که نقش یکپارچه نیروهای آمریکایی در عملیات‌های به اصطلاح ثبات‌آفرینی و ضدشورش را پررنگ می‌سازد.

لوگوی مرکز عملیات‌های روانی ارتش آمریکا

حوزه جنجال‌برانگیز عملیات‌های اطلاعاتی بر کنترل و دستکاری نظامی محیط اطلاعاتی فعال در یک فضای جنگی متمرکز است. طبق کتابچه راهنمای ستاد مشترک ارتش آمریکا در سال 2003، «عملیات‌های اطلاعاتی عبارتند از بکارگیری یکپارچه جنگ‌افزارهای الکترونیک، عملیات‌های شبکه‌های رایانه‌ای، عملیات‌های روان‌شناختی، فریب نظامی و امنیت عملیات به صورت هماهنگ با ظرفیت‌های پشتیبانی و مرتبط خاص به منظور تاثیرگذاری، برهم زدن، خراب کردن یا غصب مخالفان و تصمیم‌گیری‌های آنها درعین حال که افراد خودی از گزند این موارد در امان باشند».
هنگامی که نگارش بازنویسی شده راهنمای عملیات ارتش آمریکا در سال 2010 منتشر شد، تجدیدنظرهای صورت گرفته در آن ماهیت عملیات‌های اطلاعاتی را بطور گسترده تغییر داد. برخی از این تاکتیک‌ها، مانند "عملیات پشتیبانی اطلاعات نظامی" که پیشتر «عملیات‌های روانی» نام داشت، ارتش آمریکا را ملزم می‌سازد درباره منبع یا محتوا یا «معرفی با تاخیر» منبع خود دروغ بگوید.

سرباز آمریکایی در حال پخش اعلامیه‌های ارتش آمریکا

در کتاب عملیات‌های اطلاعاتی دانشکده جنگ ارتش آمریکا در سال 2010 چنین آمده است: فعالیت‌های ارتش به منظور تاثیرگذاری بر مخاطبین هدف در خارج از مناطق جنگی به مناقشه در این باره دامن زده که آیا این فعالیت‌ها باید بدرستی زیر نظر وزارت خارجه صورت گیرند یا خیر. این پرسش‌ها توجه بیشتر رسانه‌ها و دقت موشکافانه کنگره را برانگیخته و در مواردی به کاهش بودجه تلاش‌های ارتش در زمینه عملیات‌های اطلاعاتی منجر شده است.
نسخه پیش‌نویس دفترچه راهنمای جدید ارتش آمریکا، فعالیت‌های اطلاع‌رسانی و تاثیری را چنین تعریف می‌کند:
یکپارچه‌سازی ظرفیت‌های مربوط به اطلاعات تعیین شده به منظور همگام‌سازی مضامین، پیام‌ها و اقدام‌ها با عملیات موردنظر برای اطلاع‌رسانی به مخاطبین آمریکایی و جهانی، تاثیرگذاری بر مخاطبین خارجی و تاثیرگذاری منفی بر تصمیم‌گیری‌های مخالفین و دشمنان.
این راهنما رویکردی فراگیرتر از عملیات‌های اطلاعاتی ارادئه می‌دهد که برای تاکید بر ماهیت اقدامات سربازان در محیط اطلاعاتی یک عملیات فرضی طراحی شده‌اند. این راهنما، «شلیک به خودی اطلاعاتی» (information fratricide) را چنین تعریف می‌کند: استفاده از مولفه‌های عملیاتی ظرفیت‌های اطلاعاتی به گونه‌ای که باعث تاثیرگذاری بر محیط اطلاعاتی شده و مانع از اجرای عملیات‌های دوستانه گردد یا بر نیروهای خودی تاثیر منفی بگذارد.
"مجمع رهبران رده پایین" در سال 2011 در پادگان "فورت‌سیل" (Fort Sill) ، اوکلا (Okla)
در این راهنما، توانایی تاثیرگذاری بر یک جمعیت چنین تعریف شده است: باعث آن شدن که مخاطبین به گونه‌ای فکر یا رفتار کنند که مطلوب اهداف فرمانده باشد که این امر، از اعمال مدیریت اداراک برای تاثیرگذاری بر احساسات، انگیزه‌ها و منطق هدف ناشی می‌شود. این مسئله، فعالیت‌های اطلاع‌رسانی و تاثیری را دربرمی گیرد که از عملیات‌های تهاجمی مانند «ویران کردن» که خود شامل استفاده از ابزارهای کشنده و غیرکشنده برای عملاً بلااستفاده کردن اطلات دشمن یا ناکارآمد کردن سیستم‌های اطلاعاتی آنها می‌شود، بهره می‌گیرد.
در این راهنما همچنین تعدادی مفاهیم جدیدتر مربوط به عملیات‌های اطلاعاتی گنجانده شده؛ مانند «فعالیت‌های الکترومغناطیسی سایبری» که امتیازهای موجود در فضای مجازی و طیف مغناطیسی را تصاحب، حفظ و مورد استفاده قرار داده و بدین ترتیب، به نیروهای نظامی این امکان را می‌دهد که درعین حال که خود آزادی عمل دارند، آزادی عمل دشمنان و مخالفین را از آنها سلب کنند.[12]

برنامه توانمندسازی عملیات‌های سایبری آمریکا

یکی دیگر از مهمترین اسناد منتشره توسط ترادوک "برنامه توانمندسازی عملیات‌های سایبری آمریکا" است. این سند 72 صفحه‌ای که در اوایل سال 2010 تنظیم شده است،‌ طرح عملیات‌های سایبری و امکانات مورد نیاز آمریکا برای سال‌های 2016 الی 2028 را ارائه می‌دهد. این سند نشان می‌دهد که واژگان کنونی ارتش آمریکا در این زمینه، من‌جمله عملیات‌های شبکه‌های رایانه‌ای، جنگ الکترونیک، و عملیات‌های اطلاعاتی، به مرور زمان به شدت ناکارآمد خواهند شد. از این رو، به منظور پرداختن به این چالش‌ها، سه بعد یکپارچه از حیطه عملیاتی معرفی و مورد بحث قرار گرفته‌اند. هر یک از این سه حوزه دارای یک سری منطق‌های معمول خود بوده و نیازمند تمرکز بر ایجاد راه‌کارهای موثر می‌باشد. در این سند این سه بعد این چنین تعریف شده‌اند:
بعد اول: نزاع روانی خواسته‌ها با دشمنان کینه‌توز، فرقه‌های جنگ‌طلب، گروه‌های جنایتکار، و مخالفان بالقوه.
بعد دوم: درگیری استراتژیک، که شامل حفظ دوستان داخلی، بدست آوردن هم‌پیمان خارجی، و پشتیبانی یا همدلی در انجام مأموریت است.
بعد سوم: رقابت بین سایبر و الکترومغناطیست، که شامل کسب،‌ حفظ، و بهره‌وری از مزیت‌های فناوری است.

ابعاد اول و دوم این طرح بر روی این متمرکزند که چگونه فرماندهان و کارکنان از قدرت اطلاعات استفاده می‌کنند تا بتوانند مأموریت‌های خود با موفقیت انجام دهند. بعد سوم بر کسب و حفظ مزیتی در وسایل همگرای فضای سایبری و طیف الکترومغناطیست متمرکز است. این سند مدعی است که ساختار ارتش آمریکا برای پیشی گرفتن از دشمنان و ناکام گذاشتن آنها در این عرصه به خوبی در این سه بعد تعبیه شده است و می‌تواند در رسیدن به نتایجی کمک کند که باید با اقداماتی یکپارچه در سطوح تاکتیکی، عملیاتی، و استراتژیک به آنها نائل شد.

دستورالعمل راهنمای برنامه توانمندسازی عملیات‌های سایبری آمریکا

بر اساس این طرح، عملیات‌های اطلاعاتی، تمامی این سه بعد را در بر می‌گیرد، اما با این حال اصطلاحی است که هر روز بر وزن آن افزوده شده و به هر نوع استفاده از اطلاعات اشاره دارد. عملیات‌های شبکه‌های رایانه‌ای و جنگ الکترونیک به تنهایی قادر به شرح کل حوزه رقابتی بین سایبر و الکترومغناطیست نمی‌باشند. از این رو، در این طرح دست به یک کمپین جامع زده شده است تا به طور کامل به شرح هر یک از این ابعاد پرداخته شود. دو بعد نخست (نزاع بین خواسته‌ها و درگیری استراتژیک) در یک بافت مجزا به بحث گذاشته می‌شود.

این سند در بعد سوم، یعنی رقابت بین سایبر و الکترومغناطیست، به شرح و بررسی جنگ الکترونیک، عملیات‌های شبکه‌های رایانه‌ای، و سایبر می‌پردازد. همچنین این سند نخستین گام در راستای تفهیم عمومی این مطلب می‌باشد که چطور ترقی‌های فناوری به محیط عملیاتی انتقال داده می‌شود، چطور رهبران باید در مورد عملیات‌های فضای سایبری فکر کنند، چطور باید آنها کل عملیات‌های خود را به صورت یکپارچه درآورند، و اینکه به کدام امکانات نیاز می‌باشد. این سند همچنین ابزاری برای شناسایی راه‌حل‌های مبتنی بر پیامد، متمرکز بر یکپارچگی، و بر اساس اطلاعات گرفته‌شده از منابع می‌باشد که به ارتش آمریکا این امکان را می‌دهد تا بتواند بر رقابت بین سایبر و الکترومغناطیست غالب آید.
 
آخرین ویرایش:

sina_anis

عضو جدید
کاربر ممتاز
حمله به ایران فایده ندارد / سایت «فردو» در عمق زمین است


خبرگزاری فارس: محققان کنگره آمریکا با اشاره به چالش های اسرائیل در اقدام نظامی علیه ایران اعلام کردند که تعدد و نامشخص بودن کارگاه‌های تولید سانتریفیوژ در ایران برنامه‌ریزی تل آویو در حمله به ایران را پیچیده می‌کند.



به گزارش فارس به نقل از خبرگزاری "بلومبرگ"، بر اساس گزارش منتشر شده از سوی محققان کنگره آمریکا، کارگاه‌های تولید سانتریفیوژهای هسته‌ای و اجزای تشکیل دهنده دستگاه‌ها (ی مرتبط با فعالیت‌های هسته‌ای) در ایران به طور گسترده‌ای پراکنده و مخفی هستند که این امر به دشواری‌های اقدام نظامی احتمالی اسرائیل علیه تاسیسات هسته‌ای ایران می‌افزاید.

تحلیلگران در مرکز خدمات تحقیقاتی کنگره آمریکا در قالب گزارشی که پنجشنبه منتشر شده است، اعلام کردند که نه اسرائیل و نه آمریکا درباره مکان‌های تاسیسات هسته ای ایران یقین ندارند؛ در ادامه این گزارش آمده است که پراکنده بودن تاسیسات هسته ای ایران هرگونه ارزیابی از موفقیت مربوط به حمله احتمالی به این کشور را پیچیده می کند و پراکنده بودن این تاسیسات تعیین تاثیر نهایی حمله به ایران در زمینه دستیابی احتمالی ایران به تسلیحات هسته ای را در پرده ای از ابهام قرار می دهد.
محققان کنگره آمریکا به سرپرستی "جیم زانوتی" از کارشناسان امور خاورمیانه در ادامه این گزارش با اشاره به اینکه "مایکل هیدن" مدیر سابق آژانس اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) نیز در ژانویه سال جاری میلادی اعلام کرده است که نه آمریکا و نه اسرائیل از مکان تاسیسات مهم هسته ای ایران اطلاعی ندارند، آورده اند: حمله به ایران که تاسیسات تولید و تبدیل سانتریفیوژهای این کشور را دست نخورده باقی بگذارد به طور قابل توجهی زمانی را که ایران برای از سرگیری فعالیت هسته ای خود به آن نیاز دارد را کاهش می دهد.
محققان کنگره آمریکا در ادامه با اشاره به متنوع بودن ارزیابی های مربوط به تاثیر اقدام نظامی روی تاسیسات سانتریفیوژ ایران، به اظهارات ماه گذشته یکی از مقامات اجرایی ناشناس آمریکا اشاره کرده‌اند که گفته بود ایران اجزاء و سانتریفیوژهای اضافی و یدکی کافی را برای تاسیس سریع دستگاه های جدید ندارد؛ و این در حالیست که یکی دیگر از مقامات آمریکایی نیز اعلام کرده است که ایران احتمالا می تواند بیشتر کارگاه های سانتریفیوژ خود را در مدت 6 ماه بازسازی و یا تکثیر کند.
محققان کنگره آمریکا در ادامه گزارش خود به ارائه برخی از چالش های پیش روی تل‌آویو در برنامه ریزی اقدام نظامی علیه تاسیسات هسته ای ایران اشاره کرده و اعلام کرده اند: سایت فردو که عمیقا در زیر زمین قرار دارد یک چالش منحصر به فرد برای اسرائیل تلقی می شود؛ اسرائیل بمب های بتن شکن 30 هزار پوندی آمریکا را در اختیار ندارد و مهمات نفوذ کننده زمینی تل آویو نیز بیهوده و بی اثر خواهند بود.

تحلیلگران کنگره آمریکا در ادامه با اشاره به اینکه نیازی به از بین بردن یک تاسیسات برای ایجاد اختلال در عملیات آن نیست، مدعی شده اند: سانتریفیوژها به دقت زیادی برای عملکرد نیاز دارند و بنابراین حتی ایجاد یک شوک نسبتا کوچک در عملکرد آنها و یا سایر رویدادها می تواند کارایی یک سانتریفیوژ را نابود کند.
بلومبرگ در ادامه نوشت که "پیتر کریل" تحلیلگر کنترل تسلیحات و منع تکثیر سلاح های هسته ای آمریکا نیز با اشاره به اینکه تاسیسات تولید سانتریفیوژ به دلیل اینکه مکان بازسازی برنامه هسته ای هستند، دارای اهمیت می باشند، اعلام کرده است که این احتمال وجود دارد که ایران به دنبال اقدام نظامی اسرائیل بازرسان آژانس بین المللی انرژی اتمی را اخراج کند و مستقیما شروع به غنی سازی اورانیوم مورد نیاز برای تولید تسلیحات هسته ای نماید؛ اقدامی که تاکنون مقامات ایرانی از انجام آن دوری کرده اند.

کریل در ادامه گفته است: این امر به دانشمندان ایرانی این اجازه را می دهد که هزاران سانتریفیوژ دیگر بیشتر از ده ها هزار سانتریفیوژی تولیدی حال حاضرشان بسازند و تاسیسات جدید غنی سازی را با هدف تولید اورانیوم مورد نیاز تسلیحاتی را به جای بازسازی تاسیسات هسته ای موجود مانند آنچه در نطنز است و باید نابود شود، برپا کنند.
 

sina_anis

عضو جدید
کاربر ممتاز
ایران از سوریه دفاع خواهد کرد / قویاً با هر طرح آمریکایی در ارتباط با سوریه مخالفیم


رهبر معظم انقلاب با تاکید بر اینکه ایران قویاً با هر طرحی که آمریکایی‌ها در ارتباط با مسایل سوریه مبدع آن باشند مخالف است، تاکید کردند: ایران از سوریه به دلیل حمایت از خط مقاومت در برابر رژیم صهیونیستی دفاع خواهد کرد.

به گزارش مشرق به نقل از پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری،‌ حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی عصر (پنجشنبه) در دیدار آقای رجب طیب اردوغان نخست وزیر ترکیه و هیئت همراه وی، با تاکید بر لزوم تعمیق بیش از پیش همکاری‌های دو کشور، خاطرنشان کردند: جمهوری اسلامی ایران به طور جدی معتقد به گسترش همکاری ها با ترکیه است و هرگاه دو کشور در زمینه مسایل مختلف با یکدیگر همراه بودند، این همراهی به سود ایران و ترکیه و همچنین دنیای اسلام بوده است.


رهبر معظم انقلاب اسلامی در این دیدار که در تالار آیینه حرم مطهر رضوی در مشهد مقدس برگزار شد، با اشاره به ظرفیت‌های فراوان گسترش همکاری‌ها، بخصوص در زمینه نفت و گاز افزودند: ایران از لحاظ مجموع منابع نفت و گاز در جهان، بسیار غنی است.
حضرت آیت الله خامنه‌ای همچنین با اشاره به شرایط حساس منطقه تاکید کردند: به لطف خداوند تحولات منطقه تاکنون به نفع اسلام و مسلمانان بوده است و از این پس نیز اینگونه خواهد بود.
ایشان افزودند: مهمترین مسئله در شرایط حساس منطقه این است که کشورهای مستقل، تصمیم‌های صحیحی بگیرند.
رهبر معظم انقلاب اسلامی با اشاره به نگاه ابزاری قدرتهای مسلط دنیا بویژه آمریکا به کشورهای منطقه خاطرنشان کردند: آمریکایی‌ها هیچ ملتی را به عنوان ملت مستقل قبول ندارند.
حضرت آیت الله خامنه‌ای افزودند: آمریکایی‌ها با همه کشورها اینگونه رفتار می کنند و بنابراین همواره باید در تصمیم گیری‌ها مصالح کشورهای اسلامی در نظر گرفته شود.
ایشان با اشاره به حضور سیاستمداران با گرایش‌های اسلامی در راس قدرت ترکیه تاکید کردند: چنین شرایطی در ترکیه به هیچ وجه مطلوب آمریکا و غرب نیست و همان مقدار که آنها از این شرایط ترکیه ناخرسند هستند، جمهوری اسلامی ایران از حضور برادران مسلمان در راس قدرتِ ترکیه بسیار خرسند است.

رهبر معظم انقلاب اسلامی در خصوص اوضاع سوریه با اشاره به اینکه جمهوری اسلامی ایران قویاً با هر طرحی که آمریکایی‌ها در ارتباط با مسایل سوریه مبدع آن باشند مخالف است، خاطرنشان کردند: جمهوری اسلامی ایران از سوریه به دلیل حمایت از خط مقاومت در برابر رژیم صهیونیستی دفاع خواهد کرد و با هر گونه دخالت نیروهای خارجی در امور داخلی سوریه به شدت مخالف است.
ایشان تاکید کردند: ما از اصلاحات در سوریه همواره حمایت می کنیم و اصلاحاتی که در سوریه شروع شده، باید ادامه یابد.

آقای رجب طیب اردوغان نخست وزیر ترکیه نیز در این دیدار ضمن ابراز خرسندی فراوان از فراهم شدن فرصت ملاقات با رهبر معظم انقلاب اسلامی به پیوندهای تاریخی ایران و ترکیه اشاره کرد و گفت: ما معتقدیم با توجه به این سابقه کهن، باید روابط دو کشور بویژه در بخش همکاری‌های زیرساختی تعمیق بیشتری پیدا کند.

نخست وزیر ترکیه، ترکیب هیئت همراه خود را نشانگر عزم جدی ترکیه برای گسترش روابط با ایران بخصوص در بخش انرژی دانست و با اشاره به شرایط منطقه افزود: منطقه با شرایط بسیار سختی مواجه است که امیدواریم بتوانیم این دوران را سپری کنیم.
 

sina_anis

عضو جدید
کاربر ممتاز
قدردانی وزیر اطلاعات رژیم صهیونیستی از رئیس جمهور آذربایجان


خبرگزاری فارس: به دنبال همکاری‌های گسترده ضدایرانی جمهوری آذربایجان با رژیم صهیونیستی، وزیر اطلاعات این رژیم در دیدار با الهام علی‌اف از وی خواست به تل آویو سفر کند.

خبرگزاری فارس: قدردانی وزیر اطلاعات رژیم صهیونیستی از رئیس جمهور آذربایجان به گزارش خبرگزاری فارس به نقل از "مدیافوروم"، "دن مریدور" معاون نخست وزیر و وزیر اطلاعات رژیم صهیونیستی در دیدار با "الهام علی اف" رئیس جمهور آذربایجان که در حاشیه نشست امنیت اتمی در سئول صورت گرفت، با ادعای خطرناک بودن فعالیت‌های هسته‌ای ایران، بر لزوم اعمال هرچه بیشتر مجازات‌های سیاسی و اقتصادی علیه تهران تاکید و از همراهی باکو در این روند قدردانی کرد. مریدور در پایان این دیدار با تشکر از تشدید اقدامات ضد ایرانی باکو، از الهام علی اف خواست در اسرع وقت به تل آویو سفر کند.
قدردانی وزیر اطلاعات و انرژی رژیم صهیونیستی از رئیس جمهوری آذربایجان در شرایطی صورت می‌گیرد که وزارت خارجه ایران 2 ماه پیش با ارسال یادداشت اعتراض، اطلاعاتی درباره همکاری باکو با موساد در ترور دانشمندان هسته‌ای ایران ارایه داد.
ماه گذشته نیز برخی منابع خبری، از فروش سلاح‌های اسرائیلی به جمهوری آذربایجان به ارزش یک میلیارد و ششصد میلیون دلار خبر داده و نوشتند: عقد این قرارداد دو سال طول کشیده و شروط رژیم صهیونیستی برای این معامله تسلیحاتی، همکاری باکو با موساد در ترور دانشمندان هسته‌ای ایران و عدم استفاده از این سلاح‌ها علیه ارمنستان بوده است.
جمهوری آذربایجان که در فاصله سالهای 1993 تا 2004 سیاست غربگرایی را در پیش گرفته بود با چرخشی افراطی، رویکرد اسرائیل گرایی را در پیش گرفته و در حمایت از سیاست‌های تجاوزکارانه رژیم صهیونیستی حتی از برخی از کشورهای غربی نیز پیشی گرفته است.
 

sina_anis

عضو جدید
کاربر ممتاز
سپاه ایران صاحب پنجمین شبکه مدرن ارتباطی جهان شد


به گزارش مشرق، ارتباطات امن و پایدار یکی از ارکان موفقیت هر مجموعه نظامی محسوب می شود که این موضوع در جمهوری اسلامی ایران به علت تلاش مضاعف دشمن برای کسب اطلاعات از مجموعه های مهم نظام، اهمیتی دوچندان می یابد.
بی اعتمادی منطقی نیروهای مسلح کشورمان به تولیدات ارتباطی و مخابراتی کشورهای پیشرفته جهان، سپاه پاسداران را بر آن داشت تا در آخرین روزهای منتهی به سال «تولید ملی؛ حمایت از کار و سرمایه ایرانی» شبکه ارتباطی چند لایه، سراسری و مدرن را در تمامی ارکان خود راه اندازی کند.
این سامانه با نام «پروژه بصير» بزرگ ترين پروژه ارتباطي مستقل سپاه است كه به طور بومي طراحي و اجرا شده است.
در این سامانه جديد علاوه بر پوشش سراسري شبكه در مراكز استان ها و در جغرافيايي كه فضاي عمليات سپاه است، قابليت اتصال به خطوط كوثر سپاه، خطوط شهري و همراه هم وجود دارد كه از سوي مديريت شبكه در مركز براي هر كاربر تعريف مي شود و قابليت تماس انتخابي را دارد.
به گزارش مشرق، نکته جالب در طراحی و ساخت این شبکه داخلی آن است که با وجود اينكه فناوري اين محصول در انحصار چهار كشور"آلمان، ژاپن، چين و روسيه" بود، متخصصان فناوری اطلاعات سپاه توانستند ایران را به عنوان پنجمين كشور صاحب اين فناوري معرفی کنند و در حالی که خريد اين سامانه از خارج مبلغي بيش از 45 ميليون دلار هزينه در بر داشت، توليد بومي آن تنها معادل شش ميليون دلار هزينه برد كه در برخي شاخص ها نیز بهتر از نوع خارجي آن است و امنیت کامل را در برقراری ارتباط تامین می کند.
قرار است در فاز بعدی این پروژه که در حال انجام است، با استفاده از سامانه های داخلی، تمامی سامانه های آنالوگ موجود، به ديجيتال تبديل شوند.
 

sina_anis

عضو جدید
کاربر ممتاز
اوباما از حاميانش خواست سه دلار به وي کمک کنند


« من به شما نیاز دارم، ضرب الاجل امشب بزرگترین است و من از همه می خواهم در آن مشارکت کنند، سه دلار یا هرچه می توانید بدهید، بزن بریم. باراک.»
اوباما در نامه ای به حامیانش خواست به صورت فوری حداقل سه دلار به ستاد انتخاباتی وی کمک کنند.
به گزارش شبکه تلویزیونی سی ان ان، با اینکه هفت ماه زمان به برگزاری انتخابات ریاست جمهوری آمریکا زمان باقی مانده است اما نامزدهای شرکت کننده در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا از جمله باراک اوباما رئیس جمهور این کشور هیچ فرصتی را برای جمع آوری کمک های مالی از هوادارانشان تلف نمی کنند.

روز شنبه آخرین روز برای جمع آوری کمک های انتخاباتی سه ماه اول سال دو هزار و دوازده میلادی بود؛ لذا ستاد انتخاباتی اوباما در تلاش برای جلب حمایت های مالی با ارسال نامه از اوباما خطاب به هوادارانش نوشت: « من به شما نیاز دارم، ضرب الاجل امشب بزرگترین است و من از همه می خواهم در آن مشارکت کنند، سه دلار یا هرچه می توانید بدهید، بزن بریم. باراک.»

در حالی که اوباما برای انتخابات مجددش در حال جمع آوری کمک های مالی است، اما رقبای جمهوری خواه وی تلاش می کنند تا ابتدا نامزدی حزب خود را به دست آورند. انتخابات مقدماتی بعدی جمهوی خواهان در ویسکانسن، مریلند و واشنگتن به صورت همزمان در روز سه شنبه برگزار می شود؛ اما از آنجا که انتخابات ویسکانسن از همه مهمتر است، میت رامنی و ریک سنتروم هر دو در ویسکانسن به سر می برند. میت رامنی امیدوار است با پیروزی در انتخابات سه شنبه بر پیشتازی خود بیافزاید.
سایت اوباما
 

sina_anis

عضو جدید
کاربر ممتاز
در هم شکستن تصورات استاد زن آمریکایی در مورد ایران + تصاویر


با خود فکر مي کردم چه چیزی را مي توانم بگويم و چه چیزی را نمي توانم بگويم؟ آیا ما تحت نظر و کنترل خواهیم بود؟ آیا با من - به‌عنوان یک زن - همچون شهروندی درجه دو رفتار خواهد شد که توسط گشت ارشاد بازداشت شوم؟ یا آيا همسرم به‌عنوان یک یهودی فشار بیشتری را متحمل خواهد شد؟ ما اين احساس را داشتيم که گويي مي خواهيم خود را از لبه پرتگاه به پایین بیندازيم.



همايش "تسخير وال استريت" حدود يك ماه قبل به همت دانشكده مطالعات جهان دانشگاه تهران برگزار شد و ميهماناني از اساتيد امريكايي نيز در اين همايش حاضر شدند و به ايراد سخنراني و ارائه مقاله پرداختند.


به گزارش رجانيوز، يكي از اين ميهمانان خانم دکتر هیتر گاتنی (Dr. Heather Gautney) استاد جامعه شناسی دانشگاه فوردهم نیویورک بود كه علاوه بر سخنراني در همايش، با حضور در برنامه گفت‌وگوي ويژه خبري نيز ناگفته‌هاي جالبي در مورد اين جنبش ضد سرمايه‌داري عنوان كرد.

باراک اوباما دات آی آر پیش از این گزارش داده بود که شبكه فاكس نيوز كه شبكه جنگ طلبان امريكا محسوب مي‌شود، بلافاصله پس از بازگشت اين استاد به امريكا به سراغ او رفت تا بلكه بتواند مطالبي عليه ايران از زبان او منتشر كند، با اين حال، خانم گاتني با پاسخ‌هاي دقيق و توصيف‌هاي واقعي اجازه اين سوء استفاده را نداد، اگرچه برخي رسانه‌هاي كم عمق و متمايل به هوچي گري در داخل كشور با ترجمه نادرست از اين مصاحبه، آنچه را كه مجري فاكس نتوانسته بود از زبان اين استاد جامعه شناسي بگيرد، به نقل از وي منتشر و ادعاهاي نادرستي را بازنشر دادند.

در عين حال، دكتر گاتني با نوشتن يادداشتي با عنوان بیداری آمریکایی (An American Awakening) به شرح نحوه‌ي دعوت از او به ايران، علت پذيرفتن دعوت و مشاهداتش از ايران، دیدار با خانواده امام خمینی، گفت‌وگوهايش با دختر امام و استادان و دانشجويان ايراني پرداخت.

ترجمه كامل اين مقاله را كه سي ان ان نيز بخش‌هايي از آن را منتشر كرده و البته بخش‌هاي احساسي نوشته دكتر گاتني از مشاهداتش در مورد ايران را حذف كرده است، در ادامه می‌خوانیم: ( http://globalpublicsquare.blogs.cnn.com/2012/03/15/an-occupier-in-tehran/)


در ماه دسامبر گذشته دعوت‌نامه‌ای را از دانشگاه تهران جهت سخنرانی در کنفرانسی با موضوع جنبش «تسخیر وال‌استریت» دریافت کردم. با توجه به تیرگی روابط ميان امريکا و ایران، سخت در تردید و شک بودم. شاید دولت ایران سعی داشت از جنبش تسخیر برای برانگیختن احساسات ضدآمریکایی استفاده کند، یا شاید مسئولان کنفرانس از مخالفان سياسي ساده‌لوح باشند و اين چنين به نظر آيد که ما (امريکايي ها در تهران) از عوامل تحريک کننده خارجي هستيم که به دنبال دامن زدن به کشمکش هاي داخلي در ايران بوده ايم. در نهایت به این نتیجه رسیدیم که هر دوی این احتمالات بعید است. تسخیر وال‌استریت را شاید بتوان ضد شرکت هاي بزرگ و طماع دانست، اما اين نهضت بدون‌ هيچ ابهامي جنبشی در حمایت از مردم آمریکاست. در ضمن هرگز هيچ صحبتي از ايجاد جنبشي براي اشغال ايران در ميان نبوده است.

شبی که دعوت را پذیرفتم، همراه با همسرم گزارش‌های خبری مرتبط با سخنان آقای احمدی‌نژاد راجع به پهپاد جاسوسی آمریکا را که به‌تازگی به‌دست ایرانیان افتاده بود، تماشا می‌کردیم. به شوخی نیز درباره خرید وزنه‌هاي کاغذگير و جاسوئیچی‌هايی به شکل پهپاد به‌عنوان سوغات برای دوستان‌مان صحبت می‌کردیم. اما خنده‌های آن شب، خنده‌هایی عصبی بود. چند روز بعد، ایران ناوهای دریایی خود را در تنگه هرمز مستقر کرد؛ تنگه‌ای که حدود یک‌پنجم از نفت جهان از آن عبور مي کند. سران اسرائیل هم در رابطه با ترور یکی دیگر از دانشمندان هسته‌ای ایران به خود مغرور شده بودند. اوباما نیز با اِعمال شدیدترین دور تحریم‌ها بر ضد ايران که مورد پشتیبانی اتحادیه اروپا بود، عليه ادامه برنامه هسته اي ايران موضع گیری کرد؛ هرچند شمار زیادی از کشورهای شرقي چنین تحریم‌هایی را مورد توبيخ و انتقاد قرار دادند. محاصره اقتصادي ايران به ‌عنوان «جایگزینی بشردوستانه» برای جنگ توجیه مي شد؛ اما با توجه به جنگ عراق، ما مي دانستيم اين توجيهات چه معنايي دارد. خطي در شن کشيده شده بود و معلوم بود که مردم معمولي از آن تحريم ها يا جنگ رنج خواهند برد؛ همان مردمي که ما امريکايي ها قرار بود به‌زودي با آنان در تهران ملاقات رو در رو داشته باشيم.

ادامه گفت‌وگوها با سازمان‌دهندگان کنفرانس به کاهش بدگمانی ها و کج خيالي ها کمک کرد. دانشجویان گروه مطالعات آمریکای شمالی و اعضای هیئت علمی دانشگاه تهران حقیقتاً به ‌دنبال فهم و شناخت این جنبش تاریخی بودند. جنبش تسخیر وال‌استریت، الهام بخش تغييرات اصولي در چشم انداز سياسي و فرهنگي امريکا بوده است. اين جنبش با حمایت و احترام از سوي اکثر جهانيان مواجه شده است. چرا ايران در زمينه حمايت يا احترام به جنبش وال استريت متفاوت باشد؟

در حالي که شبح درگيري جهانی نمودار مي شد، من سخنراني خود را با دقت آماده مي کردم. با خود فکر مي کردم چه چیزی را مي توانم بگويم و چه چیزی را نمي توانم بگويم؟ آیا ما تحت نظر و کنترل خواهیم بود؟ آیا با من - به‌عنوان یک زن - همچون شهروندی درجه دو رفتار خواهد شد که توسط گشت ارشاد بازداشت شوم؟ یا آيا همسرم به‌عنوان یک یهودی فشار بیشتری را متحمل خواهد شد؟ ما اين احساس را داشتيم که گويي مي خواهيم خود را از لبه پرتگاه به پایین بیندازيم. درعين حال، دوستان ایرانی و همکاران دانشگاهی من، مرا قوياً تشویق به سفر به ايران می‌کردند. اين فرصتی بود که ممکن است هیچ‌وقت در تمام عمر نصیبم نشود. آنان دوستان ايراني من مي گفتند، رسانه‌هاي غربي همواره درباره ايران اغراق و افراط مي کنند و اکثر افسانه ها و داستان‌های آن‌ها درباره ايران دروغ محض است. آن‌ها می‌گفتند اگر به ايران سفر کنيد صد در صد عاشق مردمِ آن می‌شوید.



براي من زماني به مراتب کمتر از یک‌صد ساعتِ ناچيزي که در ایران بودم، طول کشيد تا پی به حقیقت گفته هاي

آن‌ها ببرم. ما در واقع، به سرعت عاشق میزبانان مهربان و بزرگوار خود شديم؛ به ‌خصوص دانشجویان کارشناسي ارشد که همه ‌جا همراه ما بودند، و با ما ارتباطات شخصی، فکری و فرهنگی برقرار مي‌کردند و از وقت و توان خود مايه مي گذاشتند تا اطمينان حاصل کنند که همه تسهيلات براي ما فراهم باشد.

برخلاف سوء‌برداشت رایج از آمریکاستیزی در ایران، اعضای هیئت علمی دانشکده مدام از تمایل دانشجویان ایرانی برای شناخت آمریکا، تحصیل در دانشگاه‌های این کشور و تجربه کردن فرهنگ منحصر به‌فرد آن صحبت می‌کردند. همچنین، به‌رغم شهرت ایران به یهودستیزی، برخی ابراز نگراني مي کردند که حمله از جانب اسرائيل، دوستان‌شان را در جامعه يهوديان به مخاطره اندازد. برخلاف شخصیت‌های دانشگاهی در آمریکا، شمار زیادی از اعضای هیئت علمی دانشکده در همايش شرکت کرده بودند و همچنين در زمان ناهار، شام و صرف چای، در خلال کنفرانس، به گفت‌وگوهای پرشور و غني مي پرداختند. همچنین ما و همتايان ايراني مان در مورد حجم سنگین درس ها و بودجه کم تحقیقاتی وجه مشترک داشتیم. زمانی‌که ما در جمع‌شان بودیم، یک‌بار هم نشد که با هم به زبان فارسی صحبت کنند. حتی یک‌بار هم در ايران به عنوان یک استاد زن، احساس درجه دوم بودن نکردم. ای کاش در آمریکا نیز اینگونه بود.

من قصد هيچ‌گونه بزرگ‌نمایی يا کلي گويي درباره تجربه ام در ايران را ندارم. مسائل زیادی بود که ما درباره آن بحث نکرديم و ناشناخته‌هاي فراواني نيز باقي مانده است. می‌دانم که چون میهمان بودیم، با مراقبت و توجه خاصي با ما رفتار مي شد. من مي دانم که به اندازه کافي در ايران مطالب لازم را نیاموختم تا بتوانم انتخابات را ارزيابي کنم يا میزان اشتياق برای اصلاحات را بفهمم. من همچنين شناخت و درک از این مسئله را که به یکی از معماهای دوران ما تبدیل شده نيز پيدا نکردم که آیا ایران در حال ساخت تسلیحات کشتار جمعی است یا نه. من به‌دنبال پيدا کردن چنین جواب‌هایی نیز نبودم. یک‌صد ساعت زمانی کافی برای کشف پیچیدگی‌های حیات اجتماعی و سیاسی هیچ کشوری نیست. هر قوم‌نگار با‌تجربه‌ای می‌داند که شما نمي توانيد "حقايق" را القا کنيد، به‌ویژه حقایقی که تحت تأثیر دهه‌ها سوء‌تفاهم و اختلافات شکل گرفته باشد. برای من شريک بودن در لحظاتی انسانی با ايرانيان مهم بود و در بسياري از اين لحظات با هم شريک بوديم.

یکی از این لحظات در نخستین روز ورود من به تهران رقم خورد. پس از گشت‌وگذار در بازاری رنگارنگ و پُرچنب‌وجوش، وارد مسجدي با شکوه شدیم که کاشی‌های آبی آن درخششی خیره‌کننده داشت. هرچند خسته راه و سفر بودم، از مصاحبت دوستانه با دانشجوی زنی به‌نام زهرا که همراه ما بود، لذت می‌بردم. هنگامي که به ورودي اين مرقد نزديک شديم، مردی از از اتاقک کنار در بیرون آمد و چادری را روی شانه هايم انداخت. زهرا لبخندی شيرين زد و گفت که «خیلی زيبا شده ايد!»

همراهان مرد از بخش آقایان و من و زهرا نیز از بخش خانم‌ها وارد صحن مرقد شدیم. دیوارهای داخل آن همچون الماس می‌درخشیدند و من در مقابل عظمت این مکان، بزرگی آنچه از زندگی مردم ایران نمی‌دانیم و شکوه اسلام و زیبایی آن، احساس کوچکی می‌کردم.




چنين بیداری موضوع مشترک تمام حاضرین در داخل و خارج از کنفرانس بود و سخنرانان از پیوستگی میان جنبش

تسخیر (وال‌استریت) و بیداری عربی و نیز مبارزه سرنوشت‌ساز علیه نابرابری، امپریالیسم و یک‌درصد (ثروتمند) سخن می‌گفتند. من نيز از مشکلات و گرفتاري هاي اجتماعی- اقتصادی که موجب تسريع جنبش تسخیر وال‌استریت شده بود، صحبت کردم. هرچند من از گفتمان بیداری استفاده نکردم، از مصادره خانه هاي مردم امريکا توسط بانک ها و زيان هاي مردم و همچنین ماهیت توده اي و مردمی این جنبش با هدف بازپس گرفتن آنچه به علت طمع و بی‌مسئولیتی شرکت‌هاي بزرگ از دست رفته بود، سخن گفتم.

دکتر ادریس حامد، یکی دیگر از شرکت‌کنندگان آمریکایی در کنفرانس، این پیام زیان‌های مردمی و بیداری را در قالبی اخلاقي و معنوي ترجمه کرد و از اصل «ولایت» در اسلام صحبت کرد. اصل ولايت همان اصلی است که بر اهميت عشقي پويا و مشترک که مردم را با يکديگر مرتبط مي سازد و آنان را با خدا و یکدیگر پيوند مي دهد، دلالت دارد. جنبش تسخیر از قطع چنین پیوندهایی در جامعه آمریکایی حکایت مي کند و در عین‌حال بر تمایل عمیق برای یافتن دوباره آن‌ها تأکيد دارد. من به ياد اردوگاه‌‌های جنبش تسخیر (در پارک هاي امريکا) افتادم. آن‌ها با تمام معایب‌شان، نماینده جامعه اي پيدا شده هستند که بسیاری از مردم در امريکا‌ به شدت به آن نياز دارند.

در نشست ویژه‌ای که استادان دانشکده با حضور خانم زهرا مصطفوی دختر آیت‌الله خمینی ترتیب داده بود، استعاره و نماد بیداری احساس حتي عميق تري را در من ایجاد کرد. از خانه ساده و معمولي آیت‌الله خمینی و اتاقی حیرت‌انگیز در آن که پر از تصاویر مربوط به انقلاب اسلامی بود نیز بازدید کردیم. انقلاب اسلامي ایران با برخي از بزرگ‌ترین تظاهرات خیابانی در تاریخ معاصر شکل گرفته بود. تمام اینها هر چند با هر معیاری جالب به‌نظر می‌رسند، اما برای صاحب‌نظری در حوزه نهضت‌های اجتماعی همانند من، حقيقتاً شگفت‌انگیز بود.

همان‌طور که صحنه‌های شگفت‌انگیز زندگی آیت‌الله خمینی(ره) را نظاره می‌کردم، دوران کودکی خود را به خاطر آوردم که تصاویری تبليغاتي از ایشان به‌عنوان دیکتاتوري شرور نمایش داده می‌شد. من همچنين به ياد جوک‌های بد و آزاردهنده اي افتادم که درباره مسلمانان در دبستان کاتوليک ما پخش شده بود. در ضمن، حمایت بی‌چون‌وچراي امريکا را از شاه ظالم و مستبد ‌که اکثر منابع ایران را به تملک خود درآورده بود و کشور را به رژيمي دست‌نشانده تبدیل کرده و جنایاتی توصیف‌ناپذیر را علیه مردم خود مرتکب می‌شد، به‌ياد آوردم. در زمان بحران گروگان‌گیری، رسانه‌های آمریکایی ایرانیان را به‌صورت هيولاهاي بنيادگرا که در داستان هاي قبل از خواب کودکان گفته مي شود، توصیف می‌کردند و امروزه اين همان نسل است - نسل من- که با همان داستان هاي هيولاها بزرگ شده که شرايط مناسبات سیاسی ما ايران و امريکا را تعیین می‌کند.

در دیدار با دکتر زهرا مصطفوی، وی سرگذشت تحول فکری و معنوی آیت‌الله خمینی، استقامت شجاعانه و دوران سخت تبعید ایشان را بازگو کرد. به‌گفته خانم مصطفوی، آیت‌الله خمینی(ره) انقلاب را تحمیل نکرد، بلکه بردبارانه انتظار بیداری حقیقی و مردمی را می‌کشید. مردم باید جهان را خودشان به گونه‌ای دیگر دیده و به امکان تغییر ایمان پیدا می‌کردند. آیت‌الله خمینی(ره) در آثار و نوشته هاي خود از داستان سرايي هاي ساده‌انگارانه در خصوص نابرابري هاي شرقي دربرابر غربي اجتناب می‌کرد. در اصل، شالوده آثار وی در رابطه با تقابل استکبار با مظلومان بود.


من به جنبش تسخیر وال‌استریت اندیشیدم. یک‌درصد تنها رقمی آماری نيست، بلکه مفهومی است که از خودبینی و تکبر قدرت قدرتمندان و ثروتمندان سخن می‌گوید.

***
پس از خداحافظی با دوستان‌مان در ایران، همسرم در آسانسور شروع به اشک ریختن کرد و این جملات را بر زبان آورد: «من در چشمان تمام کودکانی که در زمين بازی بودند، نگريستم. اطمينان حاصل کردم که به هر يک از چهره هاي آنان نگاه کنم.» پیش از این تنها یک‌بار اشک‌ریختن او را دیده بودم. همسرم افزود: «ما (امريکا) نمي توانيم با این کشور بجنگیم»، او گفت: «ما نباید با ايران بجنگيم.»

آن شب اخبار مربوط به سوزاندن قرآن توسط سربازان آمریکایی از همه شبکه هاي تلويزيوني پخش شد. به علاوه، تصاوير اهانت سربازان امريکايي به اجساد مردم افغان در تمام شبکه ها منتشر شد.

ترس و وحشت تمام وجودم را فراگرفت.

سایت اوباما
 

sina_anis

عضو جدید
کاربر ممتاز
ششمین همایش جنبش مصاف


بسم الله الرحمن الرحیم
=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=


=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=
ششمین همایش از سلسله نشست های جنبش مصاف تحت عنوان "روایت عهد"

موضوع جلسه ششم : "اسطوره های صهیونیزم 2 (بررسی نقاط ضعف اسرائیل)"

"این جلسه : قوم برگزیده و ارض موعود"

سخنران : علی اکبر رائفی پور

زمان : پنجشنبه 31 فروردین 91 - ساعت 15

آدرس : میدان ولیعصر - ابتدای بولوار کشاورز - خیابان شهید کبکانیان - سالن اجتماعات تفاهم (واقع در جنب مسجد)


تذکر 1 : درب سالن ان شاءالله حدود ساعت 2ونیم باز خواهد شد.
تذکر 2 : به دلیل محدودیت در ظرفیت سالن ، علاقمندان به شرکت در همایش ، فرم زیر را تکمیل و ارسال نمایند.
تذکر 3 : فرم زیر را فقط یکبار تکمیل کرده و ارسال نمایید.
تذکر 4 : هنگام ثبت نام زبان رایانه را فارسی نمایید.

""ثبت نام برای عموم آزاد است.""
 

sina_anis

عضو جدید
کاربر ممتاز
پنج محور در بيانات رهبر انقلاب كه تكليف اردوغان را يكسره كرد
بدانید که میان حق و باطل جز چهار انگشت فاصله نیست.

{پرسیدند : معنای آن چیست؟ امام(ع) انگشتان خود را میان چشم و گوش گذاشت، و فرمود}

باطل آن است که بگویی شنیدم و حق آن است که بگوییم دیدم.



(قصد ما تشریح حوادث ِ حادث شده در سوریه نیست بلکه نگاهی اجمالی بدان می‌کنیم تا در آینده بتوانیم دقیق تر اوضاع این کشور را بررسی کنیم.)
پس از شروع ِ اعتراض های مردمی به حکومت ِ بن علی در تونس، امواج این انقلاب ها به مصر، بحرین، لیبی، کویت و عربستان سعودی رسید. این انقلاب ها که در دو کشور ِ مصر و تونس به روی کار آمدن اسلام‌گرایان و مخالفان سرسخت ِ استکبار و استعمار جهانی منجر شد.

از طرف دیگر حاکمان ِ جائر چنین کشورهایی تمامی به سرمایه داری جهانی وصل هستند و به محض ِ پیش آمد، دست به دامان همان ها می‌شوند که البته معمولا به درهای بسته برمی‌خورند و به مهره های سوخته‌ی رژیم اشغال‌گر و آمریکا تبدیل می‌شوند و سرانجامی شوم، بدون پشت و پناه های ثروت دوست و نفت مدار در انتظار آنهاست و در نهایت یا در قفس اوقات می‌گذرانند یا دچار حریق می‌شوند و یا به بدترین در ماوای کثیف ترین موجودات، زندگی می‌کنند و در نهایت به بدترین وضع کشته می‌شوند.

تا پیش از برگزاری رفراندوم در کشورهای مذکور، برخی این تحرک ها را ادامه‌ی حرکت معترضان به نتایج انتخابات ریاست جمهوری دهم ایران می‌دانستند ولی پس از مشخص شدن نتایج انتخابات در کشوری نظیر مصر و محبوبیت هواخواهان دین مبین اسلام در این مناطق، دیگر کسی اجازه‌ی نهادن نام دیگری جز "بیداری اسلامی" بر این انقلاب ها را به خود نداد و تلاش های دشمنان این انقلاب در شبکه های معاند اسلام نیز مانند روغن بادامی که خشکی نماید، خشکی نمود. (مانند مصاحبه‌ی خبرنگار بهایی BBC با دکتر کمال الهلباوی، عضو ارشد اخوان المسلمین که در آن وی از حکومت ایران طرفداری کرد و از حمایت های امام خامنه ای تشکر كرد.)

پس از آن نیز به تحریک رژیم صهیونیستی، این حکومت جائر سعی کرد تا از تنوری که مردم خداجوی منطقه برای سوزاندش به پا کردند، استفاده‌ی معکوس کند و در همین زمانه‌ی گرگ و میش از ذهن های زودباور استفاده کرده و حکومت سوریه را در این آتش از بین ببرد تا خیال خود را که از ناحیه‌ی مرزهای مصر مشوش شده، از سوی دیگر لا اقل راحت کند. (اهمیت مصر برای کشورهای منطقه‌ی خاورمیانه بسیار زیاد است و در واقع بدون حضور مصر و همکاری او، عملا هیچ جنگ تمام عیاری علیه اسرائیل شکل نخواهد گرفت، چون ادوات و تجهیزات مورد نیاز جز از مرز های مصر به کشورهای همسایه ی رژیم اشغال‌گر نخواهد رسید و پس فروپاشی دولت آن کشور و در پی آن، لغو قرار داد مهم کمپ دیوید، اسرائیل عملا خود را در قفس می‌بیند و برای همین تمام تلاش خود را می‌کند تا حداقل سوریه را تسخیر کند و کمی نفس راحت بکشد اما این اتفاق حادث نمی‌شود.) مشکل آنها همیشه این بوده است که صفت حافظ بودن خداوند را فراموش می‌کنند و یادشان می‌رود که راهی جز از بین رفتن ندارند. در همین راستا این رژیم اشغال‌گر سعی کرد از زبانه های اعتراض بخشی از مردم سوریه به نفع خود استفاده کند و آنها را از طريق حذف بشار اسد تحریک کند. این رژیم از هیچ اقدامی برای حذف اسد فروگذار نکرده است.

تحریک مالی مردم از یک طرف و مسلح کردن معترضان از رفتارهای پرخطر و ددمنشانه‌ی رژیم اشغالگر و سفاک است، به طوری که با بی حیایی تمام، افرادی نظیر آویگدور لیبرمن وزیر خارجه این رژیم از ارسال کمک به شورشیان سوری خبر می‌دهند. از طرف دیگر نیز اسحاق هرتزوگ نماینده‌ی حزب کار در پارلمان رژیم صهیونیستی از روابط برهان غلیون رئیس شورای انتقالی سوریه (مخالفان اسد) با اسرائیل و موافقت وی با آن کشور در صورت پیروزی خبر می‌دهد.
این همه را بگذارید در کنار اینکه شهر "درعا" در سوریه محور و ملجا معترضین است که می‌توان گفت تقریبا تمام درگیری ها در همین شهر اتفاق افتاده است و درعا، نزدیک ترین شهر به مرزهای اسرائیل ِ ظلم بنیان است و این خود نشانه‌ی دیگری است. (البته علاوه بر حمایت های سناتور های آمریکایی نظیر مک کین و لیبرمن از تجهیز تسلیحاتی شورشیان)

در این بین پس از شروع تظاهرات معترضین در آن سو نیز در دمشق و دیگر شهرهای سوریه، تظاهرات موافقان بشار اسد شکل گرفت و در چند نوبت تکرار شد؛ ولی تظاهرات موافقان نیز نتوانست مانع از اصلاحاتی شود که بشار اسد در دستور کار خود قرار داد. (البته اعتراضات در حمص و حما نیز ادامه پیدا کرد. لازم به ذکر است کل جمعیت این سه شهر (که تقریبا تمام تظاهرات نیز در همین ها شکل گرفته) کمتر از 20 درصد جمعیت سوریه را شکل می‌دهند.

(بعدا اگر خدا خواست درباره ی اردن که مشکوک ترین کشور منطقه از نظر من است نیز صحبت میکنم.)

علاوه بر همه‌ی این اتفاق‌ها، سوریه همواره یکی از مخالفان سرسخت اسرائیل و آمریکا بوده است و همراهی این کشور با جمهوری اسلامی نیز از محور های سیاست خارجی این کشور است.

اوضاع بسته‌ی سیاسی این کشور به دلایل هم مرزی با رژیم اسرائیل و حکومت چند ده ساله‌ی حافظ اسد و بشار اسد بر این کشور بدون برگزاری رفراندوم ِ دقیق دیگری همانا مورد تایید نیست (هر چند که مردم هم شرایط را درک کرده باشند و آن را قبول داشته باشند) و اصلاحات گسترده در نظام سیاسی و قانون اساسی و تصمیم های اقتصادی حکومت سوریه، لازم است ولی این ها هیچ‌کدام دلیل بر تسامح در برابر استکبار جهانی و سپردن حکومت سوریه به آنان نمی‌شود. تغییر در قانون اساسی و دیگر تغییرات به "اصلاحات" معروف شده است.

همه پرسی قانون اساسی، حضور در شهر های شناخته شده‌ی مخالفان، تغییر از سیستم تک حزبی به چند حزبی و تعدد گرایش سیاسی، صدور فرمان آزادی تمامی زندانیان سیاسی و اعلام حضور نداشتن در دوره‌ی بعدی انتخابات ریاست جمهوری و دیدار با نمایندگان ارشد مخالفان از اقدامات بشار اسد در راستای اصلاح وضع فعلی سوریه بوده است که به طور مشهودی، اوضاع را تغییر داده و فضايّ آرامی را بر کشور حاکم کرده است. تمام اینها را در کنار پذیرش طرح شش ماده ای از سوی اسد قرار دهید.
حمایت روسیه و ایران از سوریه، پیامدی ثانی است بر مخالفت با اعمال عمال آمریکا در منطقه؛ در همین بی،ن کشور ترکیه مدام در راستای تطهیر خود به کارشکنی علیه سوریه پرداخته است و هیچ حمایتی از این کشور نکرده و بر خلاف انتظار مردمش، پس از پذیرش سپر موشکی ناتو، اقدامی در راستای تضعیف آن حکومت نیز برداشته است.


در اجلاس چند روز پیش کره‌ی جنوبی با عنوان "امنیت هسته ای"، رجب طیب اردوغان نخست وزیر ترکیه با دیمیتری مدودف رئیس جمهور روسیه دیدار می‌کند. (مدودف در واقع به عنوان رابط ِ پوتین در این اجلاس حضور پیدا کرد.)

یکی از خبرنگاران روزنامه‌ی حریت ترکیه به نام امید چتین نیز از سخنان رد و بدل شده در این گفت‌وگوی چند دقیقه ای مطلع می‌شود (به گفته‌ی برخی، وی طبق برنامه ریزی های دولت ترکیه به صورت خودجوش اطلاع حاصل کرده است!) و آن را در اختیار رسانه ها قرار می‌دهد. به گفته‌ی وی، اردوغان در این دیدار به مدودف می‌گوید: «دولت سوریه دست از سیاست های قبلی خود بر نخواهد داشت. ما می خواهیم شما هم بپذیرید که دیگر نمی توان با بشار اسد کار کرد.»

آن روزنامه از محور صحبت های مدودف خطاب به اردوغان چیزی ننوشته است ولی برخی با توجه به سفر اردوغان از سئول به تهران، می‌گویند که مدودف از تقدم تصمیم گیری ایران نسبت به آن کشور به اردوغان خبر داده است.

رجب طیب اردوغان نیز پس از ورود به تهران با استقبال وزیر امور خارجه روبرو شد و با رهبر معظم انقلاب آن هم در مشهد و در حرم مقدس رضوی دیدار کرد.

(در خبر منتشر شده از دیدار وی با دکتر احمدی نژاد حرف خاصی جز همان ابراز ارادت و تعارف های سیاسی، نكته‌ي خاص ديگري منتشر نشده است.)

حضرت آقا که در سفر مشهد، اردوغان را برای دیدار پذیرفته اند، طی یک سری سخنان هوشمندانه، سنجیده و کوتاه، عمق استراتژی جمهوری اسلامی را کاملا شجاعانه برای وی تشریح کردند.
ایشان چند جمله‌ی فوق العاده تاثیر گذار مطرح کردند که ابتدا به آن‌ها اشاره مي‌شود:

1) ایران از سوریه به دلیل حمایت از خط مقاومت در برابر رژیم صهیونیستی دفاع خواهد کرد.

2) ایران از لحاظ مجموع منابع نفت و گاز در جهان، بسیار غنی است.

3) به لطف خداوند تحولات منطقه تاکنون به نفع اسلام و مسلمانان بوده است و از این پس نیز این‌گونه خواهد بود.

4) جمهوری اسلامی ایران قویاً با هر طرحی که آمریکایی‌ها در ارتباط با مسایل سوریه مبدع آن باشند، مخالف است.

5) با هر گونه دخالت نیروهای خارجی در امور داخلی سوریه به شدت مخالف هستیم.

6) ما از اصلاحات در سوریه همواره حمایت می کنیم و اصلاحاتی که در سوریه شروع شده، باید ادامه یابد.



محور نخست : حمایت در برابر حمایت

حضرت امام خامنه ای در این بخش تنها دلیل حمایت ایران از حکومت سوریه را بیان می‌کنند و آن هم حمایتی است که این کشور از خط مقاومت از خود نشان می‌دهد و هر آینه عدم همراهی با خط مقاومت منجر به عدم حمایت از آن ها می‌شود. اين دقیقا در راستای آن استراتژی است که امام علی عليه السلام فرمودند:

دوستان تو سه گروه هستند : دوست ِ تو ، دوست ِ دوست تو و دشمن ِ دشمن تو.

بر همگان حمایت های بشار اسد از حزب الله لبنان آشکار است و زمانی که انقلاب های الحق الهی منطقه رخ نداده بود، این رژیم سوریه بود که برای مقاومت 33 روزه ی سید الجیل حسن نصرالله در مقابل رژیم جعلی اشغالگر کمک رساند.

از همین روی امام خامنه ای نیز اعلام می‌د‌ارند تا روزی که سوریه و حکومت آن بر محور ِ حمایت از خط مقاومت حرکت کنند، حمایت جمهوری اسلامی ایران را نیز خواهند داشت و هرگاه از این کار پشیمان شوند و بخواهند به آغوش سست ِ استکبار پناه ببرند، دیگر نمی‌توانند روی کمک جمهوری اسلامی ایران، حسابی باز کنند. حال آزادند می‌توانند اوضاع منطقه را بررسی کنند و با هر منطقی که در دنیا رایج است بین حمایت استکبار و در نهایت، زندگی قفسی یا حمایت ایران اسلامی و زندگی با عزت چون حزب الله انتخاب کنند. بسم الله...

ما هیچ عقد اخوتی با کسی نداریم و صرفا تمامی حمایت و عداوت خود را بر معیار اسلام و خدا می‌سنجیم و میزان را حال فعلی افراد و حکومت ها میدانیم.


دومین محور : ایران ِ غنی

نظر شما را به اظهارت امام خامنه ای در حرم مطهری رضوی همین امسال جلب می‌کنم.

در ضمن این سخن دو محور داشته است:

1- خطاب به اردوغان: جمهوری اسلامی ایران به هیچ دولتی وابسته نیست و به هیچ عنوان به خاطر منابع مادی حاضر به سازش با فرد و گروهی نیست و به لطف خاصه‌ی الهی دارای چنان حجمی از منابع نفت و گاز است که عامل راحتی و آسایش ایران برای پرداختن به سیاست ضد ّ استعماری است و باز هم به لطف پروردگار همین نفت و گاز تا چند سال آینده نه تنها عامل آسایش که مایه‌ی قدرت بیش از پیش ایران نیز می‌شود و هیچ کس به خود اندکی شک و شبهه برای منحرف شدن ایران با پول و ثروت و وعده های نفسانی به خود راه ندهد که ایران غنی است و چون سرو، مقام ایستاده است و زمستانی ندارد.

2- خطاب به دوستان: از هر جهت ایران اسلامی، توانایی و قابلیت همکاری با کشور های منطقه را دارد و با منبع عظیم نفت و گاز نه تنها خود که کشورهای دوست و نیازمند را نیز می‌تواند تامین کند تا آنها نیز اندکی غلتیدن به آغوش استکبار را برنتابند.
محور سوم: از این پس...

عجب محوری است این محور سوم!: "به لطف خداوند تحولات منطقه تاکنون به نفع اسلام و مسلمانان بوده است و از این پس نیز این‌گونه خواهد بود."

همان صفت حافظ بودن خداوند است که از این پس را معین می‌کند. تحرکات دشمن، سخنان پشت پرده، تجهیز، صحنه آرایی و هیچ‌کدام از اینها نمی‌تواند کوچک‌ترین خدشه ای به وعده‌ی صدق الهی وارد کند و به خودتان زحمت ندهید و پول های خون آورده تان را خرج نکنید که: مکرو و مکر الله و الله خیر الماکرین

جمهوری اسلامی، دکترین خود را اصلا بر محور همین امر قرار داده است. و این هشداری است به همه‌ی معاندان اسلام و دیالوگ اسلامی و گفته می‌شود که شکی در الهی بودن اتفاقات آینده‌ی منطقه نیست و ما هم به همین خاطر هیچ‌گونه ترس و خوفی بر خود راه نمی‌دهیم و ناراحت نمی‌شویم چرا که ان اولیا الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون

هیچ حرفی غیر از این، نمی‌توانست عمق تفکر اسلامی را نشان دهد. قیل و قال مدرسه و هر سخن و حرفی را باید کنار گذاشت این خداست که حکمرانی می‌کند.


چهارمین محور : مبدع ِ شوم

ما اساسا با تحرکات آمریکا مخالفیم و این شعار ماست. چون از اهداف آنها آگاهیم و می‌دانیم که قدم برنمی‌دارند جز آنكه زمین، فرسوده شود ، نفس نمی‌کشند جز آنکه هوا آلوده شود.

حرفی نیست فقط: جمهوری اسلامی ایران قویاً با هر طرحی که آمریکایی‌ها در ارتباط با مسایل سوریه مبدع آن باشند، مخالف است.


محور پنجم: اصلاحات ادامه دار

امام خامنه ای در اینجا عمق دیدگاه ِ منصفانه‌ی خود را نشان می‌دهند. از اصلاحات سوریه حمایت می‌کنند و نه تنها به این حد، کفایت نمی‌کنند که خواستار ادامه یافتن آن هستند حتی بیش از آن شش ماده ای که سازمان ملل خواسته بود و بشار تایید کرده است.
در اینجاست که ایشان با حفظ حکومت ِ مخالف ِ استکبار، اصلاح را نیز لازم می‌دانند و معتقد هستند که این دو با هم تضادی ندارند و چه بسا که بسیار بهتر است حکومت داعیه دار مخالفت با استعمارر جهانی، خود نیز مصلح باشد و این صفت را از درون خود شروع کند و نگرانی هم به خود راه ندهد که در این راه، ایران نیز همراه آنان است و این تا جایی که مردم در آسایش و راحتی زندگی کنند باید ادامه داشته باشد.



اردوغان و سخن آخر

اردوغان نیز که پيام‌هايي را كه بايد از سفر به ايران دريافت مي‌كرده، گرفته است، بنابراين، با حضور در برنامه‌ی گفتگوی ویژه ی خبری، از مواضع قبلی خود، عقب نشینی آشکاری کرد.

وی با اینکه جملات شیطنت آمیزی نیز بیان کرد ولی در آخر گفت: «ایران و ترکیه هم باید به طور مشترک در این باره همکاری کنند و با یکدیگر کمک کنند، رأی گیری و انتخابات به صورت مشخص در سوریه انجام پذیرد.»
خداوند به لطف خودش همه‌ی یاران راستین اسلام عزیز را حفظ کند و آن ها را از شر ّ دشمنان ِ نابود شدنی شان محفوظ بدارد.

امام علی عليه السلام فرمودند:

اگر باطل با حق درنياميزد، بر حقيقت جويان پوشيده نمى مانَد و اگر حق با باطل آميخته نشود، زبان دشمنان آن بريده مى شود، ليكن مشتى از آن برداشته مى شود و مشتى از اين.
منبع : رزمنده مجازی
 

sina_anis

عضو جدید
کاربر ممتاز
تصاویر/گزارش رویترز از سپاه پاسداران

فعالیت های نظامی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در طول سال های گذشته به یکی از سوژه های خبرگزاری رویترز بدل شده. این خبرگزاری با روایت تصویری از مانورهای مختلف این نیروها در سال های گذشته، پیشرفت های نظامی رخ داده در آن را به تصویر کشیده است. به گزارش تابناک، در این گزارش رویترز از تصاویر خبرگزاری های داخلی ایران و برخی تصاویر آرشیوی خود بهره برده است.
=-=-=-=-=
2 نوامبر 2006: آزمایش موشک های دور برد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در بیابان های نزدیک شهر قم

=-=-=-=-=
25 نوامبر 2008: رژه نیروهای گردان عاشورای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به مناسبت هفته بسیج


=-=-=-=-=

24 آوریل 2010: مانور سپاه پاسداران در خلیج فارس و در حوالی تنگه هرمز


=-=-=-=-=
25 آوریل 2010: آزمایش موشک "صائقه" در جریان مانور سپاه پاسداران در تنگه هرمز


=-=-=-=-=
22 سپتامبر 2011: رژه نیروهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در هفته دفاع مقدس


=-=-=-=-=
27 فوریه 2011: یک نیروی بسیجی در تجمعی اعتراضی در برابر ساختمان سازمان ملل


=-=-=-=-=
26 ستامبر 2011: یکی از نیروهای سپاه در نمایشگاه هفته دفاع مقدس در تهران

=-=-=-=-= 22 سپتامبر 2011: رژه نیروی دریایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در هفته دفاع مقدس

=-=-=-=-=
20 فوریه 2011: مانور سپاه در بیابان های اطراف قم


=-=-=-=-=
24 اوریل 2010: مانور سپاه پاسداران در نزدیکی تنگه هرمز


=-=-=-=-=
2 نوامبر 2006: آزمایش موشک "شهاب 3" در جریان مانور سپاه در بیابان های اطراف قم


=-=-=-=-=
29 مارس 2006: عزاداری نیروهای بسیجی در جریان توهین به پیامبر گرامی اسلام توسط یک کاریکاتوریست دانمارکی


=-=-=-=-=
18 سپتامبر 2004: مانور سپاه پاسداران در مناطق غربی ایران




=-=-=-=-=
23 نوامبر 2007: اعضای سپاه پاسداران در حال ترک دانشگاه تهران پس از اقامه نماز جمعه


=-=-=-=-=
25 اوریل 2010: میدان آزادی تهران


=-=-=-=-=
28 ژوئن 2011: نیروهای سپاه پاسداران در حال آزمایش یک موشک زمین به زمین در جریان یک

مانور در بیابان های مرکزی ایران

=-=-=-=-=
24 آوریل 2010: مانور سپاه پاسداران در نزدیکی تنگه هرمز


=-=-=-=-=
22 آوریل 2010: یک ناو جنگی نیروی دریایی سپاه پاسداران در جریان مانور این نیروها در

نزدیکی تنگه هرمز


=-=-=-=-=
25 آوریل 2010: یک نیروی ویژه سپاه پاسداران


=-=-=-=-=
26 سپتامبر 2011: پرچم آمریکا در ورودی یک نمایشگاه جنگ در طول هفته دفاع مقدس



 

sina_anis

عضو جدید
کاربر ممتاز
با عملیات محرمانه علیه مسئولان ، ایران هسته‌ای را متوقف کنید + سند


رئیس کمیته امنیت داخلی مجلس نمایندگان آمریکا در نامه‌ای در تاریخ ۲۲ نوامبر ۲۰۱۱ (اول آذرماه) به رئیس جمهوری این کشور بر ضرورت انجام هرکاری از جمله عملیات محرمانه علیه مسئولان ایرانی برای توقف برنامه هسته‌ای ایران تاکید می‌کند. فارس: شماری از اعضای مجلس نمایندگان آمریکا از جمله پی‌تر کینگ، رئیس کمیته امنیت داخلی، به بهانه اتهام هالیوودی اخیر این کشور علیه ایران در خصوص ترور سفیر سعودی در آمریکا، در نامه‌ای به کاخ سفید و باراک اوباما رئیس جمهوری این کشور، با حمایت از وی، از او خواستند، برای متوقف کردن ایران هسته‌ای از همه توان و ظرفیت ملی آمریکا استفاده کند.

این نامه در تاریخ ۲۲ نوامبر سال ۲۰۱۱ ارسال شده است و در آن خطاب به اوباما آمده است که برای ممانعت از آنچه آنان تولید تسلیحات هسته‌ای توسط ایران خوانده‌اند، تمام گزینه‌ها از جمله اقدام نظامی باید همچنان مطرح باشد و «آمریکا باید از تمام عناصر توان ملی علیه رژیم ایران به عنوان دشمن استراتژیک ما استفاده کند».

در حالی که چهارشنبه گذشته مصطفی احمدی روشن چهارمین دانشمند ایرانی طی دو سال اخیر، ترور می‌شود تا برنامه هسته‌ای ایران متوقف شود، در ادامه این نامه مجوز هر کاری علیه ایران و مسئولان این کشور به اوباما داده شده و پی‌تر کینگ در ادامه خواستار اقدامات زیر علیه ایران شده است:

۱) اعمال تحریم علیه بانک مرکزی ایران.

۲) اخراج تمامی کسانی که وی آنان را تروریست و جاسوسان ایران و عوامل حزب الله لبنان از آمریکا دانسته است.

۳) وارد کردن سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در فهرست سازمان‌های تروریستی خارجی.

۴) استفاده از عملیات محرمانه علیه رژیم ایران از جمله علیه تأسیسات و مسئولان.

۵) انجام عملیات سایبری علیه ایران و

۶) حمایت از کسانی که وی آنان را جنبش‌های مقاومت دموکراتیک در ایران نامیده است.

در ادامه «پی‌تر کینگ»، رئیس کمیته امنیت داخلی مجلس نمایندگان آمریکا و «مایکل مک کاول»، رئیس کمیته فرعی نظارت، تحقیقات و مدیریت و «پاتریک می‌هان» رئیس کمیته فرعی اطلاعات و مبارزه با تروریسم انتهای این نامه را خطاب به باراک اوباما امضا کرده‌اند.

اندکی کمتر از یک ماه قبل از تاریخ این نامه نیز، در تاریخ ۲۷ اکتبر ۲۰۱۱ شماری از مسئولان آمریکایی در کنگره آمریکا صراحتا خواستار ترور مسئولان ایرانی از جمله سردار قاسم سلیمانی از فرماندهای سپاه پاسداران جمهوری اسلامی ایران شده بودند.

«جک کین» رئیس سابق نیروی زمینی ارتش آمریکا در جلسه استماع کنگره (۲۷ اکتبر) در این خصوص گفته بود: چرا آنان [مسئولان ایرانی] را نمی‌کشیم؟ این افراد حدود هزار آمریکایی را کشته‌اند، چرا ما آن‌ها را ترور نکنیم؟ نمی‌گویم اقدام نظامی کنیم ولی عملیات محرمانه [ترور] را پیشنهاد می‌کنم.

در همین نشست «روئل مارک گرچت» کار‌شناس سابق بخش خاورمیانه در سازمان جاسوسی آمریکا (سیا) و عضو بنیاد «دفاع از دموکراسی‌ها» با بیان اینکه سپاه ایران از‌‌ همان منطقی که آمریکا بر اساس آن عمل می‌کند، استفاده نمی‌کند تاکید کرد که آنان [سپاه ایران] را نمی‌توان مرعوب کرد مگر اینکه «یکی از آنان کشته شود».

این مقام آمریکایی صراحتا به نام قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس ایران اشاره و تصریح کرد که وی را باید دستگیر کرد یا کشت.

گرچت در این خصوص اعلام کرد که قاسم سلیمانی بسیار سفر می‌کند... «تکان بخورید... تلاش کنید یا دستگیرش کنید یا بکشیدش».


 

sina_anis

عضو جدید
کاربر ممتاز
اِکنکار ECKANKAR ، فرقه ای آمریکایی ، صهیونی


اِکنکارECKANKAR فرقه ای آمریکایی،صهیونی

در ميان جنبش هاي شبه معنوي جديد ، « اكنكار» ، شايد تنها فرقه شبه ديني جديد باشد كه بصورتي منسجم تر و مشخص تر در ايران به تبلیغ پرداخته است.مروجین این فرقه انحرافی مدعی هستند مکتب اک می تواند توسط افراد با مذاهب مختلف پذیرفته شود و مذهب قبلی آن هاراقدرتمندتر سازد

اکنکار نیز مانند بودیسم و هندو به تناسخ و حلول(زندگی هایمکرر) اعتقاد دارند اک ها برخلاف بودایی ها به دنبال تجربه خدا هستند یعنی برای خودخدایی را متصور هستند و نور وصوت خداوندرا مطرح می نمایند آنها می گویند هدف اصلی ما این است که فرد درک. کاملتری از زندگی خود داشته
باشد

\موسس اين عرفانپال توئیچل است. نامبرده عضو نيروي دريايي ايالت متحده آمريكا بوده كه در سال 1965 مثلا به روشنايي رسيده و تعاليم اش را تحت عنوان «عرفان اك» عرضه كرده است. مكتبي تعليم گرفته از آموزه هاي يكي از اهالي تبت بنام« ربازارتابارز» توئيچل خود را پيامبر ميدانست و پس از خود نيز اين مقام را به شخص ديگري به نام «هارولد كلمپ» عضو نيروي هوايي ايالت متحده آمريكا شاگرد سري او بوده واگذار كرد كه امروزه استاد حق در قيد حيات در طريقه اكن كار بشمار مي آيد . كتاب مقدس اين فرقه « شريعت كي سوگمات » نام دارد و مكتب ياد شده نيز به « فرقه ي دانش باستاني سفر روح » اشتهار يافته است .
پيروان اين مكتب مدعي اند كه از طريق رويا بيني ، خود را تا مقام « همكار خداوند » ارتقا مي دهند . از اين طريقه امروز شصت كتاب به زبان فارسي ترجمه شده و با تيراژهاي گسترده به چاپ رسيده است.
اين فرقه معبد مركزي در ايالت مينه سوتاي آمريكا بر پا كرده كه پيروان اصلي آن هر ساله در زماني خاص به آنجا سفر كرده و آداب معنوي اين فرقه را بجا مي آورند .
اِکنکار خود را ريشه اساسي و اصلي تمامي اديان و مذاهب دانسته و پيروان آن معتقدند كه ديگر مذاهب ، شكل انحراف يافته اي از مكتب « اك » به شمار مي آيند . خلاصه طريقه اك آن است كه بايد روح را از بدن جدا كرد. راهكارهاي مختلفي را براي نيل به هدف فوق ارائه مي كنند يكي از اين راهكارها

• استفاده از مواد مخدر را به تمامي انواع آن است
دوم روابط است
سوم يوگا
چهارم نوشيدن مشروبات الكلي است


متاسفانه يكي از طريقت هاي سري كه در ايران در حال نفوذ بسيار گسترده است. و مي توان گفت با نفوذترين طريقت ها ي ذكر شده در ايران اول اوشو و بعد اكنكار است. اکنکار(عرفان اک):بانی اش توئیچل بوده بعد شاگردش کلمپ استاد این فرقه است.
۶۰کتاب بزرگ دارد و دوسال پیش کلمپ اعلامکرده که :من دوسال دیگه از دنیا می روم و رهبر بعدی از آسیاست. الان ۳نفر تو ایران هستند که به حد استادی تو این فرقه رسیده اند و فعلا هم بینشون اختلاف شدیدی بر سررهبری این فرقه است. تا اونجایی که سقط جنین طلاق همجنس گرایی و ازدواج بامحارم و... رو رد نمی کنند و یک مسئله شخصی می شمارند .
- ترويج آيين هاي ساختگي و وارداتي درايران رو به افزايش است.:اگر اخيراً به مناطقكوهستاني تهران رفته باشيد، با شنيدن فرياد «هيو» متوجه خواهيد شد كه طرفداران آييني جديد در پايتخت ايران نيز فعال شده اند. گروهي كه نام خود را «آكيست» گذاشته اند، آييني ساختگي را در حال ترويج هستند كه پس از چند كشور خارجي، امروزه شاهد فعاليت طرفداران آن در ايران نيز هستيم. پيروان اين آيين موهوم هم اكنون تحت رهبري يك عضو نيروي هوايي ارتش آمريكا قرار دارند كه در اعزام سربازان آمريكايي به ژاپن حضور داشته و در اين كشور با«اکنکار» آشنا مي شود. اکنکاريكي ديگر از تعابير طرفداران آكيست شد كه منشأ آن ناشي از آشنايي «هارودكلمپ»، رهبر آمريكايي اين فرقه در ژاپن بود.

در اعتقادات «آكيست»، هيونور و صوت خداست و تكراركنندگان آن به ميزان تكرارشان به درجات معنوي دست پيدا كرده و به خدا نزديك مي شوند ! متاسفانه برخي از طرفداران اك با تعصبي بسيار عجيب و غير منتظرانه خود و استاد زنده اك خويش را تنها راه خدا و شنيدن صداي او توهم كرده اند در حالي كه همه انسان ها در آشكار و نهان با خداي خود در ارتباطند و صدا و نور خدا را نه در استاد اك بلكه در همه زمزمه هاي پرندگان و رنگين كمان آسمان و زمزمه هاي جويباران و گفتگوهاي كودكان مي بينند و مي شنوند .


برخي از طرفداران اك خدا را به جاي گل ها و سبزه ها و همه چهره هاي ظاهري و باطني طبيعت تنها در راه ها مخفي و نهاني مي جويند و تصور مي كنند كه تنها راه تجربي و عملي و عرفاني ناب و مستقيم براي رسيدن به نور و صوت خدا را كشف كرده اند .

بسياري از تعاليم اك تنها متكي بر تلقينات توهم آميز و رويايي از حضور استاد زنده اك در پشت همه درها و صداهاست آيين خرافي مذكور به رغم اين كه در شعارهاي خود بر پايداري خانواده تأكيد دارد، ورودي هاي خودبه آكيست را با از هم پاشيدگي خانواده و گوشه نشيني اعضايش، روبرو كرده است. از ديگر تبعات عضويت در اين فرقه، پشيماني زودرسي است كه اعضا را با پوچي روبرو كرده و در اثر فشارهاي ناشي از اين موضوع، برخي از آنها دست به خودكشي زده و در ميان جوانان نيز ازدواج گريزي شاخصه مهم آكيست به شمار مي رود
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
mohsen-moghadam شروع بکار جنبش نافظ تالار اسلام و قرآن 0

Similar threads

بالا