داستان ترسناک
شمع های پشت پرده
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ساعت از 7 گذشته بود و هوا داشت كم كم رو به تاريكي ميرفت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چندين جوان در خانه اي كوچك كنارهم جمع شده بودند [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]صداي قهقه خنده هايشان سقف خانه رو به لرزش وا ميداشت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]يكي از آنها ليوان بلوري كه دشتش بود رو سر كشيد و در حاليكه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گويي سرگيجه داشت رو به فرد روبرويش گفت: محسن شماره گيرو راه بنداز[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بعد دو نفر ديگه كه كنارش بودن شديدتر از قبل زدن زير خنده....![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]پسري كه محسن نام داشت با حالتي مملو از غرور موبايلش را از جيبش[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بيرون آورد و با دست ديگرش استكان كوچك رو سركشيد و گفت: سلامتي....[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]سپس شروع به گرفتن شماره كرد...... لبخندي عصبي زد [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]محسن ابروهايش را بالا انداخت كه مشخص بود تماس برقرار شده[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]سپس شاستي آيفون رو زد: صداي پيرمردي از پشت خط بگوش[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]رسيد: الووو...الووو. محسن با دلخوري لبهايش رو پيچوند و گفت:[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بخشكي شانس دوستانش زدند زير خنده...گوشي موبايل رو به پسر[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]لاغر اندامي كه كنارش نشسته بود داد و آن پسر هم كه گويي[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ميخواست كار مهمي انجام بده دستي به صورتش كشيد [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و بعد در حالي كه سينه سپر كرده بود شماره گرفت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]شاستي آيفون را كه زد صداي يك پسر جوون بود كه با عصبانيت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفت: بيخود خودتو خسته نكن من ازت خوشم نمياد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مگه زوره سرييييش بعد هم قطع كرد و همه خنديدن...[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]همه يكصدا زدن زير خنده پسري كه گوشي رو قطع كرد [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]با ناراحتي پاس داد به فرد كناري، اين مراحل چند بار تكرار شد و [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]هربار: يك مرد ويك بار هم شماره مورد نظر خاموش بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و يك بار هم يك پيرزن برداشت و كلي بد و بيراه نثارشون كرد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تا اينكه گوشي به اولين نفر رسيد ...اخرين ليوانش رو سر كشيد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و در حالي كه چهره اش سرخ شده بود گفت: شانس با خودمه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]شروع به گرفتن شماره كرد ، چند لحظه بعد با هيجان مثل برق گرفته ها[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]پريد و در حاليكه با دستش جلوي گوشي رو گرفته بود داد زد: دخترههههههه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]باقي افراد هم بطوريكه انگار شكست خورده باشند [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و با حسادت به فرد برنده نگاه ميكنند [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]فقط سرتكان دادند پسر اولي شاستي آيفون رو زد : [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]صداي نازك دخترانه كه با حالتي نگران[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]صحبت ميكرد پخش شد: الوو...چرا صحبت نميكنين...[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]پسر شروع كرد: سلام خانوم خوشگله...يكم از وقتتونو بمن ميديد؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دخترك با عصبانيت گفت: اشتباه گرفتين آقااااااا[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]پسرك با پررويي گفت: ااااا به اين زودي يادتون رفت خودتون بهم شماره دادين[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دخترك با دلهره گفت: آقا من شوهر دارم اشتباه ميكنين[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]پسر ادامه داد: خوب اينو قبلا هم گفتي ...نشون به اون نشون كه گفتي [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نصفه شب زنگ بزن! دوستان پسرك همه زدن زير خنده ....[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]لرزش صداي دختر بيشتر شد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]صداي مردانه اي از آنور خط داد زد: عوضي و بعد صداي يك سيلي به گوش رسيد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بوق اشغال آخرين چيزي بود كه از اين تماس پخش ميشد.[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]پسرك گفت: بچه ها فكر كنم اوضاع بيريخت شد...محسن گفت: بيخيال بابا [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]برو قليون رو بيار باقي هم يكصدا گفتن: قليون ...قليوون.[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]در آنسوي شهر پسري بنام رضا در اتاقش قدم ميزد و [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بد و بيراه نثار دوستش محمد ميكرد كه بدقولي كرده بود![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]موبايلش زنگ خورد: الوو محمد كجايي ؟؟؟چي تازه راه افتادي؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]واقعا آدم احمقي هستي...خيلي خوب زود باش...[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از اتاق بيرون زد و پله ها رو يكي يكي به سمت آشپزخانه طي كرد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مادرش زني ميانسال كه مشغول پخت و پز غذا بود [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]با حالتي تهديد آميز گفت: رضا امشب رو دير نيايا[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خالت اينا دارن ميان اينجا ....رضا هم با خنده گفت: مادرجان من [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از مريم خوشم نمياد انقدر گير نده كه مارو بهم برسوني![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مادرش دستاشو به كمرش زد و گفت : خيلي هم دلت بخواد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خوب گوشاتو باز كن اگه فكر كردي ميزارم با اون دختره[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولگرد ازدواج كني كور خوندي آقا؟![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]رضا نفس تندي كشيد و گفت: باز شروع نكن مامان[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]آسمون زمين بياد من با مريم ازدواج نميكنم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]سارا هم ولگرد نيست اينقدر بهش توهين نكنين![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]سپس دوباره به اتاقش برگشت و با خود گفت: [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اينم شد زندگي ،دختره رو دستشون مونده [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بزور ميخوان بندازنش به من ، همان لحظه گوشيش [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]زنگ خورد بدون اينكه به مانيتورش نگاه كنه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]برداشت ...مريم دختر خالش با پررويي[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از آنور خط گفت: سلام عزيزم...كجايي؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]رضا كف دستش رو محكم به پيشانيش زد [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و گفت: سلام...ببخشيد نميتونم صبحت كنم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خداحافظ...داد زد: ااااااااه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دوباره گوشي اش زنگ خورد [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اينبار با عصبانيت برداشت و گفت:[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بيخود خودتو خسته نكن من ازت خوشم نمياد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مگه زوره سرييييش بعد هم قطع كرد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]با خودش گفت : ارهههههه همينه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اما هنوز چيزي از اين شادي نگذشته بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]كه خشكش زد به گوشي اش نگاه كرد و ديد كه تماس دوم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اصلا مريم نبوده...در همين افكار بود كه آيفون خونه زنگ خورد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]صداي مادرش از آشپزخانه آمد: بدو دوستت محمده[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]رضا گوشي را داخل جيبش گذاشت و گفت: اومدم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]محمد با يك پژو 206 سفيد رنگ دم در منتظرش بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]سرش رو تكان داد و گفت: واقعا شرمنده [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]رفته بودم اين عروسكو از شهرام بگيرم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]رضا گردن كج كرد و گفت: حالا واجب بود؟![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]محمد هم ابرو بالا انداخت: صد البته ...ناسلامتي قراره بعد باشگاه بريم پيش ليلي جان[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]رضا در ماشينو بست و گفت: چرا زوتر نگفتي[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خوب منم به سارا ميگفتم بياد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]محمد ضبط رو روشن و حركت كرد: خوب الان بهش بزنگ[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]رضا دستي به صورتش كشيد : رفته شمال با خانوادش[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]محمد با سرعت زيادي وارد اتوبان شد صداي ضبط به قدري[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]زياد بود كه داشت شيشه ها رو ميلرزوند: تورو من من تورو توروخدا خودخدا...........[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]رضا داد زد: نكن اينكارو ، سي دي رو بيرون آورد و آهنگو عوض كرد:[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من فقط عاشق اينم حرف قلبتو بدونم..............[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]محمد سر تكان داد و گفت: چه خبرا؟؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]رضا به پنجره تكيه داده بود: هيچي [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]امشب خالم اينا ميان خونمون مادرم گير داده[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]زود بيا كه نكنه يكوقت يه دقيقه كمتر مريمو ببينم![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]محمد زد زير خنده : اا ميگم حالت گرفتس[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بيخيال درست ميشه...[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]حدود يك ربع بعد به باشگاه كه نزديك اكباتان بود رسيدن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]داخل باشگاه صداي موزيك در فضا طنين انداخته بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]هر كس جلوي آيينه ايستاده و اندامشو وارنداز ميكرد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]محمد كه پسري لاغر اندام بود جلوي آيينه نگاهي[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]حسرت آلود به بازوان كوچكش مي انداخت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و رضا كه اندام بهتري داشت با غرور وزنه را بالا پايين ميبرد...[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ساعت نزديك نه بود وقتي از باشگاه بيرون آمدند[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]هوا كاملا تاريك شده بود محمد به دوستش ليلي زنگ[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]زد و قراري در پاركي كه چند خيابان از باشگاه فاصله داشت گذاشتن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]با خوشحالي سوار ماشين شد و گفت : رضا زودباش [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دير ميشه ها ، رضا هم خنديد و گفت: نگران نباش...[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ده دقيقه بعد به پارك رسيدن كه زياد شلوغ هم نبود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ليلي با مانتويي سبز و آرايشي غليز براي محمد دست تكان داد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]هر دو از ماشين پياده شدند رضا در حالي كه لبخند بلب داشت گفت:[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]سلام اينم محمد ليلي كه كل مجنون رو زده...[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چند دقيقه داخل پارك قدم زدن...رضا كه حوصله اش سر رفته بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]سوييچ ماشينو از محمد گرفت و به سمت ماشين برگشت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چند دقيقه اي چند آهنگ گوش كرد و فكرش پيش سارا بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گوشي اش رو بيرون آورد و شماره سارا رو گرفت: ...مشترك مورد نظر در دسترس نميباشد.[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تازه يادش افتاد كه دهكده اي كه آنها ويلا دارن آنتن نميده[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]همين كه آمدم گوشي را داخل جيبش بگذاره گوشي ليز خورد و به زير صندلي افتاد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]زير لب با حرص گفت: بخشكي شانس[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چراغ ماشينو زد و دستشو زير صندلي برد گوشي رو برداشت و داخل جيبش گذاشت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اما چيزي توجهش رو جلب كرد يك دوربين قوي شكاري زير صندلي بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]لبخندي زد و گفت : خوبه پس شهرام شكار هم ميره ،[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] دوربينو برداشت و در ماشينو قفل كرد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به بالاي پارك رفت ...پارك در بلندي واقع شده بود و به همه جا ديد داشت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دور و اطراف پارك رو فازهاي مختلف پوشش داده بودن [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]كه در هر كدام صدها پنجره وجود داشت، رضا آرام [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]روي چمن هاي نمناك نشست و دانه به دانه به ديدن خانه ها پرداخت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نورهاي مختلف از پنجره هر خانه رويت ميشد زرد ، سفيد ....پرده هاي صورتي...سرخ[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]سبز و...چندين دقيقه گذشت چند فاز رو رد كرد تا در فازي كه روبرويش بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]طبقه بالا فردي رو در اتاقي ديدي كه رو به پنجره بود [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تغريبا تاريك بود و چندين شمع نور اتاق رو تأمين ميكرد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دختريكه لباس عروس تنش بود در زير نور شمع به سختي مشخص بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و داماد هم با كت وشلوار سفيد روبرويش به طرزي سرزنش گونه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ايستاده بود دخترك چيزي شبيه موبايل رو دم گوشش گرفت چند لحظه كوتاه گذشت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]يكدفعه مرد دستشو بلند كرد و سيلي محكمي به صورت دختر زد به طوري كه با سر[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به پنجره برخورد كرد و باد باعث شد يكي دو شمع خاموش بشه و اتاق تاريكتر شه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مرد با حرص بيشتر شروع به زدن دختر كرد چيزي رو برداشت كه همان موقع[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دوربين سر خورد و از دست رضا افتاد رو چمن با دست پاچگي و عجله دوربين رو برداشت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و دوباره نگاه كرد اما اثري از عروس و داماد نبود ؟!؟!شيشه ترك خورده و پنجره[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مملو از خون بود!!!!!!!!! [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]رضا آب دهانشو قورت داد و بي اختيار بسمت ماشين دويد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]با آخرين سرعت به سمت شهرك مورد نظرش تاخت ، ميخواست به پليس زنگ بزنه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اما بايد اطلاعاتي از فاز و واحد ميداد كه هيچ چيزي نميدونست![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تا به جلوي بلوك رسيد ...از ماشين پياده شد نگاهي به دور اطراف انداخت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بجز چندين نفر كه در آنسوي بلوك در حال [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دوچرخه سواري بودن كسي در اطرافش نبود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دوربين را بيرون آورد و دوباره نگاه كرد در ميون پنجره هاي طبقه آخر[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]پنجمين پنجره رو نشون كرده بود كه البته شمها و تاريكي فضاي اتاق [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]آن را متمايز از ديگر پنجره هاي اطراف ميكرد....[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اما اينبار پنجره تميز و خالي از خون بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دوربين رو داخل ماشين پرت كرد و دوان دوان به داخل فاز رفت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]سوار آسانسور شد و شاستي طبقه آخر رو زد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]در آيينه قدي داخل آسانسور خودش رو ديد كه رنگ پريده و دست پاچه شده بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به طبقه آخر رسيد پاهايش به لرزش افتاده بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از پنجره هايي كه شمرده بود پنجمين پنجره ميشد بنابر اين به واحد پنجم رسيد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]كه عبارت 220 روي درش ثبت شده بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دستاش ميلرزيد به سمت آسانسور برگشت [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]در داخل آسانسورشماره پليسو گرفت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]پليس گوشي رو برداشت: بفرمائيد...[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]رضا بشكلي دست پاچه گفت: اينجا يه كي كشته شده![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]يه داماد يه عروسو كشت من از بيرون ديدم!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]آنقدر سرگرم گفتگو بود كه وقتي به همكف رسيد يادش رفت [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]درو باز كنه در آسانسور بسته شد!!!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نگاهي به كليدها كرد درست كليد طبقه آخر زده شده بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]رضا از ترس خشكش زد و زبونش بند آمد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]صداي مامور پليس از پشت خط مي آمد: آدرس رو بديد لطفا[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]آسانسور زودتر از آنكه فكر كنه به طبقه آخر رسيد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]رضا به ناچار گوشي رو قطع كرد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]درباز شد مردي رنگ پريده كه از ديدن رضا شوكه شده و سعي ميكرد [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]آرامشش رو حفط كنه وارد آسانسور شد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]كاملا مشخص بود كه خود قاتل است همچنان لباس دامادي اش تنش بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نگاه چپ چپي به رضا كرد يك دستش كه كمي خوني بود رو زير دست ديگرش[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]پنهان كرد رضا آبدهانش رو قورت داد و سعي كرد عادي خودشو جلوه بده[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اما يكدفعه گوشي اش زنگ خورد بر روي سطح مانيتور بزرگ گوشي اش [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]عدد 110 نمايان شد و قاتل به سادگي تونست آن را بخونه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]همين كه رضا اومد گوشي رو برداره مرد وحشيانه به رضا حمله كرد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] و سرش به شيشه آسانسور كوبيد صداي خورد شدن شيشه و خوني[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]كه از سرش به شيشه پاشيد آخرين چيزي بود كه رضا حس كرد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و زودتر از آنكه بخواد كاري كنه بيهوش افتاد....[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دقايقي بعد رضا با احساس درد عجيبي كه داشت چشمانش رو باز كرد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]داخل همان خانه و اتاق نيمه تاريك بود كه نور زرد رنگ شمعها منشا روشنايي اش بودند[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از پنجره باد گرمي مي وزيد همين كه خواست تكان بخوره ديد دست و پايش[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]با طناب محكمي بسته شده و روي دهانش هم چسب زده شده[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]روبرويش يك صندوقچه بزرگ بود كه جسد غرق به خون عروس[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]داخلش افتاده بود سر دخترك از شدت ضربه خورد شده بود و بسيار[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وحشتناك شده بود رضا جيغ خفيفي كشيد كه در دهانش و ميان چسبها بسته ماند[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]داماد يا بهتر است بگويم قاتل با صورتي برافروخته و چاقويي در دست وارد شد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]با حالتي رواني گونه و عصبي گفت: چيه...ناراحتي دوست دخترت مرده[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من كشتمش منننننننن..... فكر كردي نميدونستم باهم جيك جيك ميكنيد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خوب گيرت آوردم ...چيه...نگران شدي....وقتي بهش زنگ زدي فكر كردي [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نشنيدم .....اون هرزه بهت شمارمو داد و گفت نصفه شبا زنگ بزن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]الانم چيزي به نصفه شب نمونده ....ميخوام يه شب رويايي بسازم برات[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]با عصبانيت هجوم آورد و لگد محكمي به صورت رضا كوبيد [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]كه باعث شد دماغش بشكنه خون ازش فواره بزنه بروي صورت و لباسش[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]رضا مثل سوسكي كه زير پا له ميشه از شدت درد به خودش داشت ميچيد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]همان لحظه موبايل رضا زنگ خورد مرد قاتل با دستپاچگي از جيب رضا[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گوشي رو بيرون كشيد و بعد با ديدن اسم رو گوشي نفس راحتي كشيد [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و گفت : فكر كردم پليسهاي لعنتي ان اما انگار يه دوست دختر ديگته!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گوشي رو بسمت رضا برگردوند اسم سارا رويش افتاده بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]توي اون حال بازم با ديدن اسمش احساس دلتنگي عجيبي بهش دست داد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دلش ميخواست اگه قراره بميره فقط براي يكبار ديگر اونو ببينه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مرد گوشي رو انداخت زير پايش و با لگد محكم روش كوبيد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بعد دستي به پيشانيش كشيد و گفت خيلي خوب ديگه [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بايد برم تورو با دوست دختر عزيزت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تنها ميزارم تا حسابي باهم خلوت كنيد....بسمت آشپرخانه رفت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] و بايك چهارليتري بنزين برگشت ..تمام فرشو ديوار و جسد [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دخترك و رضا رو غرق بنزين كرد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و سپس به سمت در رفت....از جيبش كبريتش رو بيرون آورد [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]در حالي كه ميخنديد گفت: جاي منم تو جهنم خالي كنيد...[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]كبريت به زمين افتاد و آتيش گر گرفت با سرعتي مثل برق خانه ور ضا و[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]درهم گرفت همان لحظه پليسها سر رسيدن و قاتل با تقلايي كه براي فرار كرد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]يك تير به پايش زدند و همانجا دستگيرش كردند مامورها به آتيش نشاني زنگ زدن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و در اين بين رضا و جسد نيمه سوخته دختر رو بيرون آوردن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مامورهاي آتش نشاني هم از راه رسيدن و خانه سوخته را خاموش كردند[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تن و صورت رضا تاحدودي سوخت و چند هفته در بيمارستان بستري شد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دو هفته بعد از بعد ترخيص شدن رضا از بيمارستان مريم و خانوادش هم بالاي سرش بودند[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]رضا گوشي مريم رو گرفت و به سارا زنگ زد سارا گفت : متاسفم رضا اما بعد اينكه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اونشب بهت زنگ زدم كه بگم تكليف دوستيمون رو مشخص كني چون خواستگاري[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]برام اومده كه منم باهاش مخافتي ندارم ،جوابي ندادي بهم و قطع ام كردي [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]منم بهش جواب بله دادم!!!!!!![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]آنجا بود كه انگار دنيا روي سر رضا خراب شد..[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]در پي پيگيري هاي پليس در گزارش پرونده داماد قاتل اينطور نوشته شد كه:[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وي تعادل رواني نداشته و بشدت از ابتداي آشنايي با شيما همسرش[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به وي شكهاي بيخود داشته آنشب بعد يك تماس تلفني فرد مزاحم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دليلي براي به يقين پيوستن شكش پيدا ميكنه و وحشيانه تازه عروسش[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]رو در شب ازدواجش ميكشه.....در نهايت طبق نظر جناب قاضي[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به علت نداشتن سلامت رواني به حبس ابد [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]در تيمارستان بيماران خطرناك محكوم ميشود....[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]پايان[/FONT]