اشکم ولی به پای عزیزان چکیده ام ... اشکم ولی به پای عزیزان چکیده ام خارم ولی به سایه ی گل آرمیده ام با یاد رنگ و بوی توای نو بهار عشق هم چو بنفشه سر به گریبان کشیده ام چون خاک در هوای تو از پا فتاده ام چون اشک در قفای تو با سر دویده ام من جلوه ی شب ندیده ام به عمر خویش از دیگران حدیث جوانی شنیده ا م از جام عافیت می نابی نخورده ام وز شاخ ارزو گل عیشی نچیده ام موی سپید را فلکم رایگان نداد این رشته را به نقد جوانی خریده ام ای سر و پای بسته به ازادگی مناز ازاده منم که از همه ی عالم بریده ام گر می گریزم از نظر مردمان رهی عیبم مکن که آهوی مرده ندیده ام