میخوای لیست بزنم؟

mpanter2001

عضو جدید
و اما کل داستان.

این آتیش پاره دخترخاله پسرعمه زای آقاهه بوده.ایشون سالها در دیار فرنگ تشریف داشتن ( سیبری) و به شهروندی اونجا نائل اومدن.

دست بر قضا هفته قبل اومدن تا به پدر و مادرشون که تو شهر آقاهه ( آلاسکا) بودن سر بزنن و اون روز هم اومده بودن تا از نمایشگاهی که با جعبه تخم مرغ بوده ( که تاپیکشو دیدید) دیدن کنن که دست بر قضا دوست دوران بچگیشونو ( آقاهه) می بینن. تو این حالت چه اتفاقی میوفته؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

در ست حدس زدین، اونا داشتن سلام و احوالپرسی با کمی روبوسی ( ماچ سابق) اخه آتیش پاره تو فرنگ بزرگ شده و رسم اونا رو نمی دونسه.

و اما خانومه که داشت تو گالری تخم مرغ در مورد مماخ من حرف میزدو با خانومای همسایه ، شناسنامه مدم شهر رو ورق می زدن که:

خانم همسایه: ایشالا بمیرم و این روز رو نبینم ، خانوم خرس جون، الهی برم لای جرز زمین( جو گیر شده تا زندگیه آقاهه رو بترکونه چون از آقاهه خوشش میومده ولی طرف نرفت خواستگاریش، چه غلطا)" موقع انتقامه دیگه خانومتا،نه!!!!!!!!!"

خانومه: وای خاک به سرم، چی شده عزیزم:razz: که داری اینجوری بال بال ( ترکیدن سابق) میزنی. درد و بلات تو سر من بخوره. بالاخره از ترشیدگی داری در مییای ( ازدواج سابق):redface:

همون همسایه: نه سیا بختیم واسه تو هست که شوهرت سرت هوو اورده اونم از نوع ملا عام ( منظورش کار منکراتی در روز روشنه، شما به دل نگیرید، طرف خیلی از گذشته ناراحته:biggrin:.):(

خانومه: چی گفتی. و بر می گرده و آقاهه رو در قسمت ماچ می بینه و یکدفعه آمپر می چسبونه هو ، خون در جلو چشمان گرفتن همان و زبون آقا در دست قرار گرفتن همان.

آتیش پاره: ( در حالی که همان طور ایستاده و حاج و واج داره به صحنه SAW 6 نگاه میکنه) خدا به دور. مردم این دیار عقل در بدن نداشتندی. یکدفعه دراکولا شدندی. این که زن فامیلمونه، چرا باهاش دشمنه اینقدر، زبون طرف رو کشید بیرون.

دوباره در ذهن آتیش پاره: ای بابا ، گور بابای ازدواج. آدمو خل میکنه که هیچ دراکولا هم میکنه. صد رحمت به زندگی محردی خودم.

اینبار خارج از ذهن آتیش پاره: ( با ترس و لرز بینهایت ریاضیشا) سلام خانم ، من فلانی هستم، تازه از فلانجا اومدم، شوهرتونو تازه دیدم و خیلی خوشحال شدم. ولی همین امروز دارم از این دیونه خونه میرم. بای

خانومه: وا ذلیل مرده کار بیتربیتی میکنه میگه بای. صبر کن تا داداشم بیاد حقتو بذاره جایی که باید بزاره. ذلیل مرده.( در همین حال و در ذهن ایشون)، ا ،این فلانی دختر فلانی نبود. این که تازه اومده

خلاصه دوزاری خانوم جا میفته ولی زبون آقاهه چی؟؟
قرار شد 1 شب جمعه از خجالت آقاهه در بیاد. شما هم ببخشیدش.


و اما خانم همسایه: :w42::w40:
 

شادی_1

عضو جدید
و اما کل داستان.

این آتیش پاره دخترخاله پسرعمه زای آقاهه بوده.ایشون سالها در دیار فرنگ تشریف داشتن ( سیبری) و به شهروندی اونجا نائل اومدن.

دست بر قضا هفته قبل اومدن تا به پدر و مادرشون که تو شهر آقاهه ( آلاسکا) بودن سر بزنن و اون روز هم اومده بودن تا از نمایشگاهی که با جعبه تخم مرغ بوده ( که تاپیکشو دیدید) دیدن کنن که دست بر قضا دوست دوران بچگیشونو ( آقاهه) می بینن. تو این حالت چه اتفاقی میوفته؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

در ست حدس زدین، اونا داشتن سلام و احوالپرسی با کمی روبوسی ( ماچ سابق) اخه آتیش پاره تو فرنگ بزرگ شده و رسم اونا رو نمی دونسه.

و اما خانومه که داشت تو گالری تخم مرغ در مورد مماخ من حرف میزدو با خانومای همسایه ، شناسنامه مدم شهر رو ورق می زدن که:

خانم همسایه: ایشالا بمیرم و این روز رو نبینم ، خانوم خرس جون، الهی برم لای جرز زمین( جو گیر شده تا زندگیه آقاهه رو بترکونه چون از آقاهه خوشش میومده ولی طرف نرفت خواستگاریش، چه غلطا)" موقع انتقامه دیگه خانومتا،نه!!!!!!!!!"

خانومه: وای خاک به سرم، چی شده عزیزم:razz: که داری اینجوری بال بال ( ترکیدن سابق) میزنی. درد و بلات تو سر من بخوره. بالاخره از ترشیدگی داری در مییای ( ازدواج سابق):redface:

همون همسایه: نه سیا بختیم واسه تو هست که شوهرت سرت هوو اورده اونم از نوع ملا عام ( منظورش کار منکراتی در روز روشنه، شما به دل نگیرید، طرف خیلی از گذشته ناراحته:biggrin:.):(

خانومه: چی گفتی. و بر می گرده و آقاهه رو در قسمت ماچ می بینه و یکدفعه آمپر می چسبونه هو ، خون در جلو چشمان گرفتن همان و زبون آقا در دست قرار گرفتن همان.

آتیش پاره: ( در حالی که همان طور ایستاده و حاج و واج داره به صحنه SAW 6 نگاه میکنه) خدا به دور. مردم این دیار عقل در بدن نداشتندی. یکدفعه دراکولا شدندی. این که زن فامیلمونه، چرا باهاش دشمنه اینقدر، زبون طرف رو کشید بیرون.

دوباره در ذهن آتیش پاره: ای بابا ، گور بابای ازدواج. آدمو خل میکنه که هیچ دراکولا هم میکنه. صد رحمت به زندگی محردی خودم.

اینبار خارج از ذهن آتیش پاره: ( با ترس و لرز بینهایت ریاضیشا) سلام خانم ، من فلانی هستم، تازه از فلانجا اومدم، شوهرتونو تازه دیدم و خیلی خوشحال شدم. ولی همین امروز دارم از این دیونه خونه میرم. بای

خانومه: وا ذلیل مرده کار بیتربیتی میکنه میگه بای. صبر کن تا داداشم بیاد حقتو بذاره جایی که باید بزاره. ذلیل مرده.( در همین حال و در ذهن ایشون)، ا ،این فلانی دختر فلانی نبود. این که تازه اومده

خلاصه دوزاری خانوم جا میفته ولی زبون آقاهه چی؟؟
قرار شد 1 شب جمعه از خجالت آقاهه در بیاد. شما هم ببخشیدش.


و اما خانم همسایه: :w42::w40:

خسته نباشییییییییییییی.................عجبببببببببببببب......جالب بودا.....
 

mpanter2001

عضو جدید
:surprised: شرمنده دوستان. این تاپیک رو دوباره خوندم دیدم عجب کاری کردم من:wallbash:. واسه همین دوباره اوردمش تو صدر تا بقیه هم یه حالی ببرن.:w05:
 

Similar threads

بالا