دردم از يارست و درمان نيز همياد باد آن که سر کوی توام منزل بود ديده را روشنی از خاک درت حاصل بود
دل فداي او شد و جان نيز هم
دردم از يارست و درمان نيز همياد باد آن که سر کوی توام منزل بود ديده را روشنی از خاک درت حاصل بود
دردم از يارست و درمان نيز هم
دل فداي او شد و جان نيز هم
دوستان افسونگر و حق ناشناسند اي دريغ!مستان جام عشق ، که لاف از لقا زنند .... جان را دهند و خیمه به ملک بقا زنند
ولي غصه نخوريد ميدانم كه مي دانيد؛دوستان افسونگر و حق ناشناسند اي دريغ!
دلبري بي رنگ و ريب و غمگساري ساده كو؟
دردم از دیدار توستولي غصه نخوريد ميدانم كه مي دانيد؛
ولي بگذاريد بگويم ؛تاشايد دردهايمان تسكين گيرد؛
يك روز مي آيد....
دردم از دیدار توست
دل فقط بیمار توست
شادی و عشق امید
هدیه چشمان توست
تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت ..... تا باز چه اندیشه کند رای صوابت
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]تا تو مراد من دهي كشته مرا فراق تو
تا تو به داد من رسي، من به خدا رسيده ام[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]مي رسد روزي که شرط عاشقي دلدادگي ستما درس سحر بر سر میخانه نهادیم .... محصول دعا در ره جانانه نهادیم
در خرمن صد زاهد عاقل زند آتش .... این داغ که ما بر دل دیوانه نهادیم
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]مي رسد روزي که شرط عاشقي دلدادگي ست
آن زمان، هر دل فقط يک بار عاشق مي شود[/FONT]
يكي درد و يكي درمون پسندددر دایره قسمت ، ما نقطۀ تسلیمیم ..... لطف آنچه تو اندیشی ، حکم آنچه تو فرمائی
يكي درد و يكي درمون پسندد
يكي وصل و يكي هجرون پسندد
مو از درمون و درد و وصل و هجرون
پسندم آنچه را جانون پسندد
![]()
تا مگر همچو صبا باز به كوي تو رسيدموصف تو کار واژه های لال من نیست
این شعرهای عاشقانه مال من نیست
وصف تو کار واژه های لال من نیست
این شعرهای عاشقانه مال من نیست
تا دل به مهرت داده ام در بحر فکر افتاده ام
چون در نماز استاده ام گویی به محراب اندری
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتیم [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] در میان لاله و گل آشیانی داشتیم[/FONT]
ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه می پنداشتیم
من اگر كام روا گشتم و خوش دل چه عجب
مستحق بودم و اينها بزكاتم دادند
در خرابات مغان نور خدا ميبينم
اي عجب بين كه چه نوري زكجا ميبينم
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]موي سپيد را فلکم آسان نداد
اين رشته را به نقد جواني داده ام[/FONT]
یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخورمکن ناله از بینوایی بسی ------- چو بینی زخود بینواتر کسی
دوش ديدم كه ملائك در ميخانه زدندراهي بزن کـه آهي بر ساز آن توان زد
شـعري بخوان که با او رطل گران توان زد
در بهاي بوسه اي جاني طلب ---- مي كنند اين دلستانان الغياثدوش ديدم كه ملائك در ميخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پيمانه زدند
ساكنان حرم ستر و عفاف ملكوت
با من راه نشين باده مستانه زدند
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]ثمری گر ندهد آه فغان خواهد داددر بهاي بوسه اي جاني طلب ---- مي كنند اين دلستانان الغياث
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |