گپ و گفتگوی خودمانی مهندسین مواد و متالورژی

mold_silver

متخصص متالورژی صنعتی
کاربر ممتاز
سلام
بیا برو عمو
تعارف اصفهانی میکنی ؟!
واسه ما هم آره
2 ساعت سر پا نگهم داشتی تو سرما
هی میری و میای
بریم رستوران دانشگاه ؟!
ولمون کن داداش
منت اون غذای در پیته دانشگاه میخوای سرمون بزاری
دفاع کردی مثل آب نبات یه شیرینی هم نمیدی !
حقش بود اوسات گفت بچه ها سوال بپرسن چارتا سوال تپل ازت میکردم حالت جا بیاد !
:D

من این چیزا حالیم نیس ، کی میای اصفهان از خجالتمون در بیای ؟! :D

خسیس :D

برو بچ بسشه ؟ :D
 

reza_1364

مدیر بازنشسته
به جان تو تا نمره گرفتم طول کشید..............

بعدم دیگه تا رفتیم وسایلو جمع کردیم و کارا اینا

گیر افتادیم دیگه.....
 

asaly

عضو جدید
کاربر ممتاز
دريا باش تا ديگران از عميق بودنت لذت ببرند و حسودان در عمقت غرق شوند.
 

reza_1364

مدیر بازنشسته
بسلامتي تموم شد اقاي مدير؟؟
سعات نبود ما هم باشيم.ببخشيد.


سلامت باشید

نه بابا.تموم نشده.هزار تا کار دارم:smile:

استادم بهم گفت حالا برو یه هفته استراحت کن

بهش گفتم دکتر نمونه هام تو کورست برم درشون بیارمو بیام:)

:دی

تو دلش یه چهار تا فحش بارمون کرد - زبونی هم گفت تو دیگه چه جونوری هستی:confused:
 

reza_1364

مدیر بازنشسته
خوب من فکر کنم خودم از ناگفته ها بگم بهتر باشه:)

این اقا علی که می بینین

بعد از تفتیش بدنی 5 تا اب میوه پیدا شد تو کیفش:redface:

بعدم استادا که رفتم یه لحظه با اومدیم تو سالن دیدیم یه موز نمونده همه رو هاپولی کردن:D

بعدم من سیبا رو دادم بهشون برای توشه راه:gol:

دوستان به اب ها هم رحم نکردن

شیرینی ها پیش کش

من جلو جلو گفتم که اگه بر ضد من حرف زدن در جریان باشین:cool:
 

mold_silver

متخصص متالورژی صنعتی
کاربر ممتاز
ساندیس سگی هم شد آب میوه ؟
بعدش کی تفتیش کرد تو ؟!!!!!!
عجب ؟!
موزا رو خودتون هاپولی کردین عصبی بودین یادتون نیس !
آب ها رو هم که از شیر پر کردی دادی دس ملت !!!!!!!!!!
من که شیرینی ندیدم !
بعد که من رفتم آوردی ؟!
سیبا کیه ؟
:D
خلاصه از تو که چیزی به ما نرسید
ما را به خیر تو امیدی نیس شر مرسان

خوب شد نیومدی عسلی وگرنه تو هم شاکی بر میگشتی !
 

reza_1364

مدیر بازنشسته
ساندیس سگی هم شد آب میوه ؟
بعدش کی تفتیش کرد تو ؟!!!!!!
عجب ؟!
موزا رو خودتون هاپولی کردین عصبی بودین یادتون نیس !
آب ها رو هم که از شیر پر کردی دادی دس ملت !!!!!!!!!!
من که شیرینی ندیدم !
بعد که من رفتم آوردی ؟!
سیبا کیه ؟
:D
خلاصه از تو که چیزی به ما نرسید
ما را به خیر تو امیدی نیس شر مرسان

خوب شد نیومدی عسلی وگرنه تو هم شاکی بر میگشتی !

دیدی گفتم میان تکذیب می کنن

این اولیش
 

thixotrop

عضو جدید
کاربر ممتاز
چه خبره اینجا،

رضا فارغ شدی به سلامتی...

شیرینی نمی دی ( به یاد گذشته ها)
:دی
 

HaMiD.TcI

مدیر تالار موبایل متخصص سیستم عامل Apple
مدیر تالار
پست منو پاک میکنی مهندس؟

لو فتی؟ موز پلاستیکی میدی ملت؟ خوبه با خودت بودم رفتی میوه فروشی
 

*vernal*

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام برفک جونی خوفی ؟

تو ورد

ctrl و = رو که بگیری درست میشه میره رو زیروند نویسی

دوباره که این عملو تکرار کنی بر میگرده به حالت اول

واسه توان نوشتن هم

ctrl و shift و =
سلام.نه یه فرم دیگشو میخواستم...اینارو میدونستم..مرسی...توی خط کسری رو میخواستم...مرسی ممنون به هر حال از کمکت......:gol:
 

*vernal*

عضو جدید
کاربر ممتاز
خوب من فکر کنم خودم از ناگفته ها بگم بهتر باشه:)

این اقا علی که می بینین

بعد از تفتیش بدنی 5 تا اب میوه پیدا شد تو کیفش:redface:

بعدم استادا که رفتم یه لحظه با اومدیم تو سالن دیدیم یه موز نمونده همه رو هاپولی کردن:D

بعدم من سیبا رو دادم بهشون برای توشه راه:gol:

دوستان به اب ها هم رحم نکردن

شیرینی ها پیش کش

من جلو جلو گفتم که اگه بر ضد من حرف زدن در جریان باشین:cool:
سلام.ببخشید بابت نیومدن....
تبریک...ما هم شیرینی میخوایم ها......
 

*vernal*

عضو جدید
کاربر ممتاز
گل صداقت دويست و پنجاه سال پيش از ميلاد در چين باستان شاهزاده اي تصميم به ازدواج گرفت. با مرد خردمندي مشورت کرد و تصميم گرفت تمام دختران جوان منطقه را دعوت کند تا دختري سزاوار را انتخاب کند. وقتي خدمتکار پير قصر ماجرا را شنيد بشدت غمگين شد، چون دختر او مخفيانه عاشق شاهزاده بود، دخترش گفت او هم به آن مهماني خواهد رفت. مادر گفت: تو شانسي نداري، نه ثروتمندي و نه خيلي زيبا. دختر جواب داد: مي دانم هرگز مرا انتخاب نمي کند، اما فرصتي است که دست کم يک بار او را از نزديک ببينم. روز موعود فرا رسيد و شاهزاده به دختران گفت: به هر يک از شما دانه اي مي دهم، کسي که بتواند در عرض شش ماه زيباترين گل را براي من بياورد.... ملکه آينده چين مي شود. دختر پيرزن هم دانه را گرفت و در گلداني کاشت. سه ماه گذشت و هيچ گلي سبز نشد، دختر با باغبانان بسياري صحبت کرد و راه گلکاري را به او آموختند، اما بي نتيجه بود، گلي نروييد. روز ملاقات فرا رسيد ، دختر با گلدان خالي اش منتظر ماند و ديگر دختران هر کدام گل بسيار زيبايي به رنگها و شکلهاي مختلف در گلدان هاي خود داشتند. لحظه موعود فرا رسيد. شاهزاده هر کدام از گلدان ها را با دقت بررسي کرد و در پايان اعلام کرد دختر خدمتکار همسر آينده او خواهد بود. همه اعتراض کردند که شاهزاده کسي را انتخاب کرده که در گلدانش هيچ گلي سبز نشده است. شاهزاده توضيح داد: اين دختر تنها کسي است که گلي را به ثمر رسانده که او را سزاوار همسري امپراتور مي کند: گل صداقت... همه دانه هايي که به شما دادم عقيم بودند، امکان نداشت گلي از آنها سبز شود!!! برگرفته از کتاب پائولو کوئلیو
 

ghzshadow

عضو جدید
کاربر ممتاز
ساندیس سگی هم شد آب میوه ؟
بعدش کی تفتیش کرد تو ؟!!!!!!
عجب ؟!
موزا رو خودتون هاپولی کردین عصبی بودین یادتون نیس !
آب ها رو هم که از شیر پر کردی دادی دس ملت !!!!!!!!!!
من که شیرینی ندیدم !
بعد که من رفتم آوردی ؟!
سیبا کیه ؟
:D
خلاصه از تو که چیزی به ما نرسید
ما را به خیر تو امیدی نیس شر مرسان

خوب شد نیومدی عسلی وگرنه تو هم شاکی بر میگشتی !

چرا بقیشو نمیگی؟
سه مهندس اولی نا امید از ناهار با ماشین گاز دادن رفتن.موندیم منو علیو امیرو محسن.علیم نا امید صحنه رو ترک کرد.منو امیرم از رو رفتیم منطقرو ترک کردیم.رئیس موندو محسن...
در ضمن نمیدونم این رضا چی تو شیرینیو رانی جلو میز استادا ریخته بود.وقتی خوردیم دگرگون شدیم.دیدی امیر چطور تو راه گیج شدیم.گفتم چرا اساتید مهربون شدن.نگو داشتن از حال میرفتن...
 

ghzshadow

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام
بیا برو عمو
تعارف اصفهانی میکنی ؟!
واسه ما هم آره
2 ساعت سر پا نگهم داشتی تو سرما
هی میری و میای
بریم رستوران دانشگاه ؟!
ولمون کن داداش
منت اون غذای در پیته دانشگاه میخوای سرمون بزاری
دفاع کردی مثل آب نبات یه شیرینی هم نمیدی !
حقش بود اوسات گفت بچه ها سوال بپرسن چارتا سوال تپل ازت میکردم حالت جا بیاد !
:D

من این چیزا حالیم نیس ، کی میای اصفهان از خجالتمون در بیای ؟! :D

خسیس :D

برو بچ بسشه ؟ :D

بسشه دیگه...
بیا تو برا دفات نشون بده به رضا باید چی کار میکرد.علی ازت فیلم میگیرم نشونش میدم.
آخییییییییییییییی......علیمونم داره فارغ التحصیل میشه...
 

Amir_Ans

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
چرا بقیشو نمیگی؟
سه مهندس اولی نا امید از ناهار با ماشین گاز دادن رفتن.موندیم منو علیو امیرو محسن.علیم نا امید صحنه رو ترک کرد.منو امیرم از رو رفتیم منطقرو ترک کردیم.رئیس موندو محسن...
در ضمن نمیدونم این رضا چی تو شیرینیو رانی جلو میز استادا ریخته بود.وقتی خوردیم دگرگون شدیم.دیدی امیر چطور تو راه گیج شدیم.گفتم چرا اساتید مهربون شدن.نگو داشتن از حال میرفتن...
اره من دیروز مهربون شده بودم الان که از خواب بیدار شدم دیروز تو یه عالم دیگه سیر میکردم :confused:... شانس آوردم بله رو ازم نگرفتن:redface:
 

ghzshadow

عضو جدید
کاربر ممتاز
اره من دیروز مهربون شده بودم الان که از خواب بیدار شدم دیروز تو یه عالم دیگه سیر میکردم :confused:... شانس آوردم بله رو ازم نگرفتن:redface:

باز خوب شد زود سر عقل اومدیم...وگرنه کار از کار گذشته بود....:surprised:
دیروز کارایی انجام دادیم که باورش سخته...برا خودم جالب بود...:eek::eek::eek:
بگم خدا چی کارت کنه رضا...:mad:
فکر کن.مناجاتیم از اونا خورد.دیشب اولین شب مهربون زندگیش بوده...:biggrin:
امیر،یه برنامه بزاریم تا علی و من اصف هستیم،رضا روبکشونیم زاگرس...
 

mold_silver

متخصص متالورژی صنعتی
کاربر ممتاز
سلام
من رفتم لالا زبونت باز شد ؟!
ساندیس و کیک عمله خفه کنی ؟! شد پذیرایی ؟
بعدش یه ظرفی ، بسته ای چیزی ... کارتنش رو آوردی انداختی اونجا ملت بر دارن !
یه چار تا رفاع میرفتی آداب پذیرایی یاد میگرفتی ؟

من اگه دفاع ام این جوری بود تا یه هفته ملتو شام میدادم
الان این دفاع بود ؟

بعد راضی نیسی بگو چرا نفرین ناله میکنه
وسط راه ماشینم به پت پت افتاد
لعنتی :D
 

ghzshadow

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام
من رفتم لالا زبونت باز شد ؟!
ساندیس و کیک عمله خفه کنی ؟! شد پذیرایی ؟
بعدش یه ظرفی ، بسته ای چیزی ... کارتنش رو آوردی انداختی اونجا ملت بر دارن !
یه چار تا رفاع میرفتی آداب پذیرایی یاد میگرفتی ؟

من اگه دفاع ام این جوری بود تا یه هفته ملتو شام میدادم
الان این دفاع بود ؟

بعد راضی نیسی بگو چرا نفرین ناله میکنه
وسط راه ماشینم به پت پت افتاد
لعنتی :D

اگه تو ماشینت به پت پت افتاد،منو امیر خودمون پت پت میکردیم...
رضا دیروز یه چیزایی ازم میخواست.بزار به خاطر اونا میکشونمش اصف،اونوقت...
 
بالا