محسن جعفر
عضو جدید
مهمانان علی
مردی با پسرش ، به عنوان مهمان ، بر علی - عليهالسلام - وارد شدند .
علی با اكرام و احترام بسيار آنها را در صدر مجلس نشانيد و خودش روبروی
آنها نشست . موقع صرف غذا رسيد . غذا آوردند و صرف شد . بعد از غذا ،
قنبر غلام معروف علی ، حولهای و طشتی و ابريقی برای دست شوئی آورد . علی
آنها را از دست قنبر گرفت و جلو رفت تا دست مهمان را بشويد . مهمان
خود را عقب كشيد و گفت :
" مگر چنين چيزی ممكن است كه من دستهايم را بگيرم و شما بشوئيد " .
علی فرمود : برادر تو ، از سر تو است ، از تو جدا نيست ، میخواهد
عهدهدار خدمت تو بشود ، در عوض خداوند به او پاداش خواهد داد ، چرا میخواهی مانع كار
ثوابی بشوی ؟ " باز هم آن مرد امتناع كرد . آخر علی او را قسم داد كه "
من میخواهم به شرف خدمت برادر مؤمن نائل گردم ، مانع كار من مشو " .
مهمان با حالت شرمندگی حاضر شد . علی فرمود :
" خواهش میكنم دست خود را درست و كامل بشويی ، همان طوری كه اگر
قنبر میخواست دستت را بشويد میشستی ، خجالت و تعارف را كنار بگذار "
.
همينكه از شستن دست مهمان فارغ شد ، به پسر برومند خود محمد بن حنفيه
گفت :
" دست پسر را تو بشوی . من كه پدر تو هستم دست پدر را شستم و تو
دست پسر را بشوی . اگر پدر اين پسر در اينجا نمیبود و تنها خود اين پسر
مهمان ما بود من خودم دستش را میشستم ، اما خداوند دوست دارد آنجا كه
پدر و پسری هر دو حاضرند ، بين آنها در احترامات فرق گذاشته شود " .
محمد به امر پدر برخاست و دست پسر مهمان را شست . امام عسكری وقتی كه اين داستان را نقل كرد ، فرمود : " شيعه حقيقی بايد اين طور باشد "
مردی با پسرش ، به عنوان مهمان ، بر علی - عليهالسلام - وارد شدند .
علی با اكرام و احترام بسيار آنها را در صدر مجلس نشانيد و خودش روبروی
آنها نشست . موقع صرف غذا رسيد . غذا آوردند و صرف شد . بعد از غذا ،
قنبر غلام معروف علی ، حولهای و طشتی و ابريقی برای دست شوئی آورد . علی
آنها را از دست قنبر گرفت و جلو رفت تا دست مهمان را بشويد . مهمان
خود را عقب كشيد و گفت :
" مگر چنين چيزی ممكن است كه من دستهايم را بگيرم و شما بشوئيد " .
علی فرمود : برادر تو ، از سر تو است ، از تو جدا نيست ، میخواهد
عهدهدار خدمت تو بشود ، در عوض خداوند به او پاداش خواهد داد ، چرا میخواهی مانع كار
ثوابی بشوی ؟ " باز هم آن مرد امتناع كرد . آخر علی او را قسم داد كه "
من میخواهم به شرف خدمت برادر مؤمن نائل گردم ، مانع كار من مشو " .
مهمان با حالت شرمندگی حاضر شد . علی فرمود :
" خواهش میكنم دست خود را درست و كامل بشويی ، همان طوری كه اگر
قنبر میخواست دستت را بشويد میشستی ، خجالت و تعارف را كنار بگذار "
.
همينكه از شستن دست مهمان فارغ شد ، به پسر برومند خود محمد بن حنفيه
گفت :
" دست پسر را تو بشوی . من كه پدر تو هستم دست پدر را شستم و تو
دست پسر را بشوی . اگر پدر اين پسر در اينجا نمیبود و تنها خود اين پسر
مهمان ما بود من خودم دستش را میشستم ، اما خداوند دوست دارد آنجا كه
پدر و پسری هر دو حاضرند ، بين آنها در احترامات فرق گذاشته شود " .
محمد به امر پدر برخاست و دست پسر مهمان را شست . امام عسكری وقتی كه اين داستان را نقل كرد ، فرمود : " شيعه حقيقی بايد اين طور باشد "