shinersun
عضو جدید
[FONT="]بسم الله الرحمن الرحیم[/FONT]
[FONT="]عبودیت[/FONT]
[FONT="]امام صادق (ص) در کتاب مصباح الشریعه که باب صدم (باب عبودیت) آن منسوب به ایشان است می فرمایند : [/FONT]
[FONT="]العُبودیه جوهره کُنهَها الرّبوبیه [/FONT]
[FONT="]یعنی : عبودیت حقیقتی است که باطن آن ربوبیت است.[/FONT]
[FONT="]انسان با بندگی و اطاعت می تواند به خداوندگاری برسد.خداوندگاری جدا از خدایی است.هیچ کس نمی تواند به خدایی برسد.(لیس کمثله شی ء)[/FONT]
[FONT="]خداوند به انسان برای بندگی 3 چیز ارزشمند ارزانی داشته است . [/FONT]
[FONT="]1.عقل[/FONT]
[FONT="]2.فطرت[/FONT]
[FONT="]3.وحی (فرستادن انبیاء الهی و کتب آسمانی)[/FONT]
[FONT="]یه مثال در مورد بندگی : [/FONT]
[FONT="]روزی غلامی دید که مولایش ناراحت است.از او پرسید مولا چرا ناراحتی؟مولا گفت:بدهی دارم و مقروضم(مثلا 100 هزار درهم). بدهکاران دنبالم هستند و من هم پولی ندارم.غلام گفت مولا من رو ببر بازار برده فروش ها من رو بفروش.مولا گفت حالا تو رو مگه چند میخرند شاید 1000 درهم.غلام گفت : نه هر کسی خواست من رو بخره بگو که این غلام من 100 هزار درهم می ارزه.مولا گفت: بیایند ببیننت به من میخندند و میگن قیمت توی بازار معلومه.هر کسی گفت بگو که این غلام بندگی رو خوب بلده.[/FONT]
[FONT="]فردا توی بازار برده فروش ها ثروتمندی آمد دید که در مورد این غلام صحبت میشه.فهمید که رازی پشت این هست.ثروتمند به صاحب غلام گفت که من این رو میخوام...ولی اگه اون طور که گفتی نبود میتونیم فسخ کنیم؟؟؟[/FONT]
[FONT="]مولا به بنده گفت که از من میخواد که خیار فسخ بدم؟؟؟غلام گفت که بگو باشه.مطمئن باش که من برنمی گردم.[/FONT]
[FONT="]ثروتمند غلام را خرید و به دربار برد.دستور داد که غلام را ببندند و عریان کنند و سپس او را شلاق زد.آن قدر شلاق زد که او از حال رفت.دستور داد به او آب دادند و به هوش آمد.سپس ثروتمند از او پرسید : چرا من میزدمت صدایی از تو در نمیومد؟؟؟آیا در بین بازار تا اینجا گناهی کردی؟؟؟غلام گفت نه.گفت تو مولای من هستی و من اراده ای ندارم...مولا گفت : اسمت چیه؟گفت هر چی تو صدایم کنی. گفت غذا چی میخوری : گفت هر چی تو به من بدهی.گفت کجا میخوای بخوابی ؟؟ گفت هر جا که تو به من بدی....گفت یعنی چی هر چی میگم میگی تو...تو....تو.....[/FONT]
[FONT="]غلام گفت : ما لِلعَبد و الاِراده------------بنده و اراده؟؟؟[/FONT]
[FONT="]بنده آن باشد که بند خویش نیست / جز رضای خواجه اش در پیش نیست[/FONT]
[FONT="]گر ببُرد خواجه او را پا و دست /دست دیگر آورد کاین نیز هست[/FONT]
[FONT="]از این مثال بر می آید که انسان در مقابل مولای خود که فقط و فقط خداست هیچ اراده ای ندارد.[/FONT]
[FONT="]انسان باید به درستی و با خلوص خدا را بندگی کند.خواست او باید خواست مولایش باشد و هر چه او گفت بپذیرد...همان طور که امام حسین (ع) اهل بیت خود را به کربلا برد و در برابر خواست خدا تسلیم بود....[/FONT]
[FONT="]امام حسین (ع) هنگام خروج از مکه در خطبه ای می فرمایند : [/FONT]
[FONT="]رِضَی الله رضانا اهل البیت[/FONT]
[FONT="]رضای خدا ، در رضایت ما اهل بیت از مومنان است. یعنی ای شیعیان بندگی خدا را کنید و در برابر او تسلیم باشید تا ما از شما راضی باشیم.[/FONT]
[FONT="]همچنین امام حسن (ع) می فرمایند : مَن عَبَدَ الله ، عَبَّدَ الله له کل شیء[/FONT]
[FONT="]یعنی : کسی که خدا را درست اطاعت و بندگی کند و تا لحظه مرگ از مسیر بندگی خارج نشود ، خداوند همه عالم را مطیع او قرار می دهد.[/FONT]
[FONT="]اول طریق بندگی برای اعلام بندگی به خدا نماز است.نماز باید اول وقت باشد.نمازی که حتی نخی از لباس نمازگذار غصبی نباشد.....[/FONT]
[FONT="]عمل به قرآن باید در دستور کار قرار بگیرد.چراکه در این زمان خواندن آن ، چاپ و تکثیر و حفظ آن مرسوم است.....ولی عمل به قرآن در جامعه ما به یک رویا تبدیل شده است.[/FONT]
[FONT="]سِرّ عشق [/FONT][FONT="]–[/FONT][FONT="] علاقه مفرط- در همه موجودات عالم ساری و جاری است.منظور عشق مجازی نیست.منظور عشقی است که عقل آفرین باشد.....[/FONT]
[FONT="]زمان بروز این سر عشق روز عاشورا بود و مکان آن زمین کربلا بوده است.[/FONT]
[FONT="]یعنی بندگی امام حسین (ع) ، عوالم موجود در عالم را منقلب کرد....السلام علیک یا صاحب المصیبه الراتبه....سلام برکسی که روز عاشورا پشت سر هم بر تو مصیبت می ریخت......یعنی بندگی انسان را به خداوندگاری میرساند...جز رضای خدا هیچ چیز نباید اهمیت داشته باشد......بندگی امام حسین (ع) باعث شد تا خدا پشت خون اباعبدالله بایستد و تا قیامت امام حسین (ع) در قلب انسانها خواهد بود......تنها بندگی باعث این عشق راستین شده است.....[/FONT]
[FONT="]همانطور که امام حسین (ع) در روز عاشورا در مقابل تیرهای دشمن به نماز ایستاد و در آن شرایط بسیار سخت با خدا اعلام بندگی کرد.[/FONT]
[FONT="]روایتی است که میگوید :[/FONT]
[FONT="]وقتی انسانی که در خط بندگی بوده و درست بندگی کرده است هنگامی که او را در قبر میگذارند ملکی می آید و سینه او را میبوید و میگوید : این بوی حسین (ع) را میدهد و میگوید این را به من واگذار کنید.[/FONT]
[FONT="]تو چه کردی که همه خلق جهان یار تو ،اند / ز دل و جان همه مخلوق، خریدار تو ،اند[/FONT]
[FONT="]تو مگر پیک مرادی که چنین با مهری[/FONT]
[FONT="]در آخر هم بیایید به این قرآن مهجور عمل کنیم.زیرا که نمیشود حسینی بود و انسان به قرآن عمل نکند.[/FONT]
[FONT="]یعنی حسین بی قرآن امکان ندارد و نیز قرآن بی حسین امکان پذیر نیست.[/FONT]
[FONT="]سه عاملی که انسان رو از مسیر بندگی خارج می کند این هاست : [/FONT]
[FONT="]دنیا خواهی [/FONT][FONT="]–[/FONT][FONT="] دنیا طلبی [/FONT][FONT="]–[/FONT][FONT="] دنیا پرستی [/FONT]
[FONT="]منظور دنیای حرام است.....نه دنیای حلال.[/FONT]
[FONT="]همانطور که در جای جای واقعه کربلا ، دنیا پرستی به وضوح آشکار است که آنها را از مسیر بندگی خارج کرد......[/FONT]
[FONT="]امیدوارم که بتوانیم خدا را آنگونه که شایسته و بایسته اوست بندگی کنیم تا انشالله از اهل نجات باشیم. [/FONT]


آخرین ویرایش: