تاریخ ایران باستان

strange

اخراجی موقت
سلام به همه ی دوستان.

یادمه قبلا در خواستی انجام شد از مدیر سایت مبنی بر اینکه یه تالار یا زیر تالاری رو به ایران اختصاص بدند که خوب تعجبی نداره که ترتیب اثر داده نشد، حالا شاید هم این کار صورت گرفته و من خبر ندارم.

بعد از خوندن تاپیکی که در مورد مسلمان شدن موریس بوکای بود و خوندن حرف های جناب متال گارد که دیگه همه میشناسن و ادعای ایشون که میفرمودن ایران قبل از اسلام دانشمندی نداشته و به مبارزه طلبیدنشون که میگفتن اسم دانشمندان ایران رو بگین (قبل از اسلام ) که خب این خودش باعث شد من یاد اون ماجرای تحدی قران بیفتم که اینجا نمیخوام صحبتی از اون به میون بیارم، اشتیاقم به زدن این تاپیک بیشتر شد.
اینجا تنها کاری که قراره انجام بشه آگاهی یافتن از تاریخ ایران باستان هست.از شروع تا قبل از ورود اسلام به ایران.هدف شناخت هر چه بهتر ایران باستان هست نه اینکه قرار باشه به اسلام توهینی بشه.امیدوارم اینجا توهینی نبینیم و افرادی که کشورشون رو به راحتی میفروشن از زدن پست هایی که باعث جنجال میشه خودداری کنند.مرسی

منبع : http://www.Bastan.persiangig.com
 
آخرین ویرایش:

strange

اخراجی موقت
مقدمه ای بر تاريخ ايران تا شروع سلسله‌ی هخامنشیان

مقدمه ای بر تاريخ ايران تا شروع سلسله‌ی هخامنشیان

• اقوام آريايی :
آنچه واضح است اینکه روزگاری این اقوام مختلف در یک جا زندگی می کرده اند و به یک زبان مشترک سخن می گفته اند. مطالعه در زبان این مردم وجود کلمات مشترک در این زبانها، این حقیقت را روشن می کند.
این دوران زندگی مشترک در حدود چهار هزار سال بوده است. اما این دوران سپری شده ولی معلوم نیست این مردم به چه علتی از یکدیگر جدا شده اند و هر یک به طرفی رفته اند. این پراکندگی موجب شد که زبان و آدات و رسوم و اعتقادات مذهبی آنها از یکدیگر جدا شود و کم کم به جایی رسد که دیگر زبان یکدیگر را متوجه نشوند.
آریاییها از طوایف سفید پوست و از خویشاوندان خود متمدن تر بوده اند. آثاری که از این قوم پیدا شده بسیار قدیمی است. در حالی که آثار اقوام یونانی و ایتالیایی جدید تر از آثار سایر اقوام هند و اروپایی است. اقوام آریایی پس از چندی دچار پراکند گی شدند و دسته ای از آنها که اجداد هندیان میباشند از طریق کوههای هندوکش به دره ی پر آب پنجاب را یافتند و دسته ای دیگر فلات ایران را برای اقامت برگزیدند. و عده ای هم با نام سکاها در جنوب سیبری و شمال شرق فلات ایران و جنوب غربی اروپا سکنی شدند. و قسمتی از آنان زندگی صحرا نشینی را اختیار کردند. سکاها تمدن زیادی بدست نیاوردند و هیچ اثر مکتوبی از آنها وجود ندارد. • اقوام هند و اروپایی را به چند دسته بزرگ تقسیم کرده اند:
آریاییها , یونانیان ,ارامنه ,آلبانی ( ارناوت ها ) ,ایتالیاییها جرمنها ( شامل مردمان آلمان , اتریش , انگلستان ) , سلت ها ( ساکنین اروپای غربی ) , اسلاوها ( شامل مردم اتحاد جماهیر شوروی و ممالک بالتیک ) مانند لیتوانی لتونی و استونی.
• ایـران :
در تقسیمات قومی , ایرانیان از اقوام هند و اروپایی از طوایف سفید پوست هستند. شعبه ی دیگر از این طوایف «سامیها » میباشند که شامل اقوام کلدانی ,آشوری فینیقی ها و بنی اسرائیل هستند. اصطلاح اقوام هند و اروپایی چنانچه از اسم انها بر میاید, شامل کلیه ی مردمانی می باشند که از هندوستان تا سواحل اقیانوس اطلس سکونت دارند. به استثنای مردمانی که در قرن اخیر خواه بر اثر مهاجرت و خواه به دلیل جنگها و هجوم ها در این منطقه ی عظیم راه یافتند.
• شروع ایـران :
دو هزارو پانصد سال تاریخ مدون ایران فراز و نشیب های بسیاری داشته است. برای نسل امروز و نسل بعد که آینده ی ایران به آنها تعلق دارد شناسایی این فراز و نشیب ها ضروری است. زیرا این فراز و نشیب ها تاریخ ملتی کهنسال و در حقیقت گذرگاه آینده است .
• سلسله ی هخامنشیان
کورش بزرگ بنیان گزار شاهنشاهی ایران, از چهره های ممتاز تاریخ بشری است. او نه فقط بنیان نخستین امپراطوری بزرگی را که ایرانیان را بیش از دویست سال به قدرت جهانی تبدیل کرد استوار ساخت, بلکه اقدامات او تاثیر فرهنگی شگرفی بر زندگی و تمدن بشر نهاد . او جانشین کمبوجیه که مدت کوتاهی حکومت کرد نبشته چندانی باقی نگذارده اند تا شخصیت کاملتری از آنها به دست دهد.
اما در مورد داریوش مطلب به گونه ی دیگر است. او گزارشگر ماهری است. او حتی برای ایجاد امکان ارتباط ملی فرمان به ایجاد خط ملی داد. تا از قوانین و اصول جهانداریش سخن گوید. و سایه ی ابهامی در آن نگذارد.
 

strange

اخراجی موقت
هخامنشیان : امـپراطوری کوروش هخامنشی

هخامنشیان : امـپراطوری کوروش هخامنشی

• کوروش کبير بزرگ مرد تاريخ ايران زمين و از جمله نوادری که تاريخ جهان به خود ديده است. انسانی والا و ابرمردی بی همتا که می توان گفت نام ايران با وجود او ايران شد و از بنيانی که او بنا نهاد برای هزاران سال ملتی واحد از اقوام آريايی واقع در فلات ايران شکل گرفت که طی قرنها تمام تمدن ها و قدرتهای کوچک و بزرگ را تحت شعاع خود قرار داد و هويت ايرانی متشکل از مادهای آذربايجان و کردستان و پارسهای جنوب و پارتهای شرق ايران زمين که ملت واحد ايران را تشکيل دادند و تاريخ چندين هزار ساله خود را دوشادوش يکديگر و در کنار يکديگر رقم زدند به همراه هم از اين خاک و هويت دفاع کردند.
به واقع تمام دنيای باستان وی را همواره همچون مردی فوق العاده و بی مانند نگريست . پارسی ها که وی آنها را از گمنامی به افتخار رسانيد وی را پدر خواندند.
يونانيها که وی آنها را در سواحل آسيای صغير مقهور قدرت خويش ساخت با وجود نفرتی که غالبا به ايرانيها نشان می دادند در وی به چشم يک فرمانروای آرمانی نگريستند و يهود که وی آنها را جهت اجرای آيين و بنای معبد آزادی و کمک عطا کرد وی را همچون مسيح خويش تلقی کردند.
آنچه که در مورد او جای ترديد نمی گذارد اينست که لياقت نظامی و سياسی فوق العاده در وجود وی با چنان انسانيت و مروتی در آميخته بود که در تاريخ پادشاهان شرقی پديده ای بکلی تازه بشمار می آمد. هر بار که حريفی از پای در می افکند مثل يک شهسوار جوانمرد دستش را دراز می کرد و حريف افتاده را از خاک بر می گرفت. رفتارش با کرزوس که او را از مرگ نجات داد. احترام او به عقايد دينی عاقلانه ترين و زيرکانه ترين سياستی بود که در چنان دنيايی به او اجازه داد تا اقوام مختلف متمدن و نيمه وحشی را بدون مشکلی در کنار هم اداره کند و آنها کنار هم بياسايند و در سرزمين او ضعيفان در سايه اقتدارش در آرامش زندگی کنندو اقوام مخالف نيز بواسطه اين جوانمردی هرگز در مقابل او تا پای جان ايستادگی نکنند . اينگونه بود که کوروش، کوروش شد.
در تاريخ جهان سرداران و شاهان فاتح بسياری ظهور کردند که جز نفرت و نام بد از خود بجا نگذاشتند اما چرا بعد از گذشت ۲۵۰۰ سال بايد از طرف جامعه جهانی ۲۹ اکتبر به نام روز جهانی کوروش کبير نامگذاری شود؟ چرا روز جهانی اسکندر و چنگيز خان يا هيتلر را نداريم!
منشور آزادی نوع بشر کوروش کبير بی ترديد جزء بزرگترين افتخارات آرياييها و سرزمين ايران می باشد چرا که روحيه خداجوی، آزادگی و عدالت خواهی ايرانيان را در بيش از ۲۵۰۰ سال پيش از زبان سردار بزرگ خويش به جهانيان اعلام می نمايد. آن هم در زمانی که جنگ و خون ريزی و ظلم و استثمار يکديگر در ميان اقوام وحشی و متمدن آنروز امری رايج و عادی بشمار می آمد و تمدن بشری هنوز مراحل تکامل خود را کامل طی نکرده بود.
 

strange

اخراجی موقت
هخامنشیان : کوروش و فتح آسیای صغیر و فتح بابل

هخامنشیان : کوروش و فتح آسیای صغیر و فتح بابل

• پدران کوروش از چند نسل قبل از او در انشان پادشاه بودند و در زمان حکومت مادها نيز از آنها تبعيت می کردند و پدرش که کمبوجيه ناميده می شد نيز خويشتن را دست نشانده آستياگ می دانست. کوروش هم که بر حسب بیشتر روايات دختر زاده آستياگ بود وقتی در انشان به سلطنت نشست خيلی زود ضعف و انحطاط دولت آستياگ را دريافت و همين نکته او را به فکر توسعه قدرت و خيال کسب استقلال انداخت.
آستياگ سالها پيش کوشيده بود اين دختر زاده خود را در هنگامی که هنوز کودک بود به دست وزير خود هارپاگوس هلاک کند و چون هارپاگوس دست به خون کودک نيالوده بود این کار را نکرد و شاه برای مجازات او دستور داده بود که فرزند هارپاگوس را بکشند و غذایی را از گوشت سر و دست او تهیه کرده و بزور به اين پدر بدبخت بخورانند.
با اين همه هارپاگوس خشم خود را فرو خورده بود و برای بدست آوردن فرصت انتقام در خدمت آستياگ باقی مانده بود از اين رو وقتی شاه سالها بعد در طغيان کوروش هارپاگوس را بدفع او فرستاد او در خيانت به آستياگ هيچ ترديدی به خود راه نداد و با سپاه خويش به کوروش پيوست. حتی لشگری که خود آستياگ جهت دفع او آورد در نزديک محل پاسارگاد بر پادشاه خود شوريدند و او را به کوروش تسليم کردند و اين نشان می دهد که جنگجويان ماد کوروش را بيگانه و جدا از خود نمی دانستند خصوصا که ماندانا مادر کوروش نيز از خاندان ماد بود.
در هر حال شکست آستياگ نه تنها پادشاه ليديه را که خواهرش در نکاح آستياگ بود، ناراضی کرد بلکه بابل و مصر را نيز نگران ساخت و اتحاد اين سه قدرت برتر آن زمان را در برابر ايرانيان را اجتناب ناپذير نمود لازم به گفتن است که در آن هنگام هنوز يونانيها قدرتی محسوب نمی شدند و هنگامی که در جنگ کوروش با ايونيها آنها از اسپارت کمک خواستند يک فرستاده آنها نزد شاهنشاه باريافت و با ساده دلی به کوروش اخطار نمود که اگر از مداخله در سرنوشت ايونی ها دست بر ندارد بايد منتظر عکس العمل اسپارت باشد شاهنشاه نيز بر حسب اخلاق جوانمردانه خود از فرستاده اسپارت بخاطر اين اخطار مشفقانه تشکر کرد اما در عين حال به خنده گفت اگر عمرش کفاف دهد کاری خواهد کرد که اسپارت بجای دلسوزی بر احوال ايونی ها بر سرنوشت خود گريه کند.
دشمنان ايران سعی کردند تا با اتحاد با يکديگر در برابر کوروش ايستادگی نمايند. در ليديه کرزوس کوشيد تا از راه اتحاد با مصريها و بابليها و يونانيان وضع خود را در مقابل تهديد تازه استوار نمايد او با آگاهی از سقوط آستياگ اولين هدف خود را بازپسگيری زمينهای مجاور مرز خويش يافت که ماد در پی جنگهای طولانی بدست آورده بود از اين رو از رود هاليس گذشت و قبل از آنکه کمک متحدشان برسد کاپادوکيه را در آن سوی رود تسخير کرد اما چون اثری از کمک آنها نرسيد دوباره به سارد بازگشت و بانتظار ماند. اما در اين اوقات يک پناهنده سياسی بدربار کوروش آمد و نقشه کرزوس و اتحاد او را فاش کرد شاهنشاه نيز با هوشياری و بر خلاف انتظار کرزوس قبل از آنکه متحدين فرصت يابند قوای خود را تجهيز نمايند و با وجود اينکه نبوديد پادشاه بابل ممکن بود به سپاه وی چشم زخمی وارد سازد از راه بين النهرين راه شمال را در پيش گرفت و از دجله نيز گذشت و در بين راه حران و معبد سين خدای محبوب بابليها را به تصرف در آورد و به سوی کيلکيه رفت و کاپادوکيه و ارمنستان را نيز به قلمرو خود افزود و در پتريا در شرق رود هاليس در برابر سپاه کرزوس قرار گرفت پيشنهاد کوروش آن بود که ليديه نيز به عنوان يک ساتراپ شود تا هم کرزوس جان خود را حفظ کند و هم حکومت خود را.
ما او با تحقير و خشونت آن را رد کرد ولی چون در برابر کوروش نيز اميد چندانی به پيروزی نداشت شبانه از برابر ايرانيان عقب نشينی کرد و در سر راه همه چيز را به آتش کشيد و به سارد بازگشت و به انتظار کمک متحدشان نشست و حتی سربازانش را بگمان آنکه شروع سرما کوروش را از تعقيب وی منصرف می سازد مرخص کرد اما کوروش نيز با ذکاوت و دور انديشی چون نمی خواست به حريف برای تجديد قوا فرصت دهد و هم با سرمای آن حدود که داشت نزديک می شد گرفتار سازد بدنبال او راه سارد را در پيش گرفت.
سپاه کرزوس و کوروش در جلگه ای نزديک سارد به نبرد بر خواستند. اين نبرد سر انجام با پيروزی ايرانيان پايان يافت و پادشاه ليديه در پايتخت خود سارد به محاصره افتاد و همچنان به اميد کمک بابليها و اسپارتيها چشم دوخت ولی اين محاصره تنها دو هفته به طول کشيد و سارد سقوط کرد و کرزوس به دست کوروش افتاد و با توجه به سيرت و اخلاق کوروش و آنچه از وی انتظار می رفت نه تنها حريف خود را نکشت بلکه در حق وی محبت هم نمود و در داخل ايران و نزدیک همدان ايالت بارنه را با دستگاهی شاهانه به او بخشيد.
با فرجام کار ثروتمندترين پادشاه آنروز جهان افسانه خاندان سلطنتی گوگس نيز که ظهورشان با افسانه ها آميخته بود با سقوط نواده شان کرزوس خاتمه يافت و در تابعيت ايرانيان به پايان رسيد.
• بعد از فتح آسيای صغير توسط کوروش، نوبت رسيدگی به حساب بابل و « نبوديد » پادشاه بابل رسيده بود. اما در داخل ايران هنوز مسايلی بود که حل و تصفيه فوری تری را ايجاب می کرد در واقع در اين زمان هم نواحی شرقی قلمرو ماد مثل گرگان هنوز تحت نظارت سردار پارسی در نيامده بود و همچنين آنسوتر وجود طوايف نيمه وحشی و مهاجم ممکن بود امنيت قلمرو داخلی کوروش را به خطر اندازد از اين رو کوروش حمله به بابل را عمدا به تاخير انداخت و نزديک پنج شش سالی اوقات خود را صرف سرکوب کردن طوايف و اقوام نواحی شرق کشور کرد و قبل از وی نيز پادشاهان ماد در هنگام لشگر کشی به غرب از جانب شرق لطمه خورده بودند و شاهنشاه نمی خواست تجربه آنها را تکرار کند.
در هر حال اين لشگرکشی ها نه تنها مرز ايران را خيلی بيشتر از آنچه برای ماد حاصل شده بود توسعه داد بلکه ثروت بسياری را نيز برای کوروش و ايرانيان به همراه آورد. اما اين امپراطوری وسيع که با جنگ بی انقطاع به وجود آمده بود برای دوام و بقای خود نياز به جنگ داشت و کوروش در استراحتگاه خود در همدان نمی توانست فراموش کند که بابل هنوز تسخير ناشده مانده بود و نبوديد پادشاه آن هنوز به خاطر اتحادی که بر ضد وی با کرزوس کرده بود حسابی پس نداده بود.
بالاخره وقتی مسيح يهود که برای آنها حکم پادشاه خدايی را داشت برای فتح بابل حرکت کرد تقريبا اعتماد داشت که با پيروزی به بابل وارد خواهد شد. در مقابله با شاهنشاه که به سرعت شهرهای قلمرو نبوديد را يکی پس از ديگری فتح می کرد و بسوی بابل پيش می آمد پادشاه کاهن تنها کاری که انجام داد آن بود که خدايان شهر را از صدمه سپاه مهاجم حفظ کند و آنها را به هر قيمتی هست به خارج از شهر منتقل سازد گويی در روياهای دينی خود می پنداشت که او فقط وظيفه دارد خدايان خويش را حفظ کند و حفظ مردم و شهرها به عهده خودشان است!
بدون شک برای رسيدن به بابل يک مانع عمده رود دجله بود اما کوروش برای رفع اين مشکل بود مسير اين رود را وقتی آب آن به نسبت کم بود از سر راه برگردانند و با حمله به شهر اوپيس و تسخير آن ارتباط آن را با پايتخت به کلی قطع کرد و سرانجام يک سردار ايلامی کوروش به نام گبرياس توانست لشگر « نبوديد » را در محلی به نام سیپ پار به سختی مقلوب کند و بدون مانعی وارد بابل شود و نبوديد که نتوانست به موقع خود را نجات دهد ناچار با ورود ايرانيان تسليم و اسير شد.
کوروش در اين پايتخت عظيم اقوام سامی، سرانجام قدرت نوخاسته آريايی را بر تخت نشاند و در معبد مردوک تاج سلطنت بابل را بر سر نهاد ( تقريبا ۲۳ مهر ماه ) و تمام اقوام تابع بابل از چادر نشينان عرب تا شهرنشينان سوريه و فلسطين در برابر شاهنشاه سر تعظيم فرود آوردند و « نبوديد » نيز به کرمان فرستاده شد و تا پايان عمر در آنجا با دستگاه حکومت همچنان باقی ماند از اطلاعات باقی مانده حکايت از آن دارد که فاتح پارسی در شهر با شوق و علاقه مردم پذیرفته شد. و نسبت به طيقات مردم محبت و حسن سلوک کم مانندی ارائه داد و معابد شهر را از هر گونه تاراجی که رسم سپاهيان فاتح بود حفظ کرد و آزادی که او به قوم يهود اعطا کرد چنان بود که تا امروز نام او را در ميان اين قوم جاودانه ساخته شايد عمر وی کفاف آن را نداد که درسی مشابه با آنچه به بابل داد به مصر هم بياموزد اما سالهای بعد توسط ديگر سرداران پارسی مرزهای شاهنشاهی ايران هر سه قاره آسيا و اروپا و آفريقا را درنورديد و از بنيانی که او برنهاد کشوری برپاخاست که بيش از نيمی از جهان زیر قدرت او بودند.
درباره فرجام کوروش نيز بايد گفت اين سرباز وطن در جنگ با اقوام وحشی شرقی و دفاع از سرزمين خويش جان خود را فدا نمود و پيکرش در پاسارگاد به خاک سپرده شد و تا امروز نيز جاودانه باقی مانده حتی او در وصيت به فرزندان خود آنها را از ساخت مقبره ای مانند فراعنه برحذر می دارد و آرامگاهی ساده را بر هر چيزی ترجيح می دهد. وی تمام زندگی بی نظير خود را در لوحی کوتاه روی مقبره خويش اينگونه بيان می کند :
" ادم کوروش خشايثيه هخامنشيه به معنی : منم کوروش شاه هخامنشی، رشک نورزید بر من، زیرا این خاک بدن مرا پوشانیده است. "
و " فرمان دادم که بدنم را بدون تابوت و مومیایی به خاک بسپارند تا اجزاء بدنم ذرات خاک ایران را تشکیل دهد. "
 

strange

اخراجی موقت
هخامنشیان : بیانیه‌ی حقوق بشر کوروش

هخامنشیان : بیانیه‌ی حقوق بشر کوروش

• تاریخ ایران همواره پر از فراز و نشیب های فراوان است. که این کشور کهن را گاهی آنقدر به اوج شوکت رسانیده بود که فرمانروایی بخش عظیمی از جهان به عهده داشت. و گاهی چونان به ضعف کشیده شده بود که جز فقر و نیستی برای مردم این آب و خاک ثمری نداشته است. و این اوج و حضیض, جز به کفایت و بی کفایتی پادشاهان ایران بستگی نداشته است.
موروش بزرگ بنیانگزار شاهنشاهی ایران, از چهره های ممتاز تاریخ بشری است. او نه فقط بنیان نخستین امپراطوری بزرگی را که ایرانیان را بیش از دویست سال به قدرت جهانی تبدیل کرد استوار ساخت, بلکه اقدامات او تاثیر فرهنگی شگرفی بر زندگی و تمدن بشر نهاد.
او جانشین کمبوجیه اول که مدت کوتاهی حکومت کرد و هر دو نبشته چندانی باقی نگذارده اند تا شخصیت کاملتری از آنها به دست دهد.
کوروش را که به باید یکی از بزرگترین شخصیت تاریخ بشر خواند, از پادشاهانی بود که ایرن را به نهایت شوکت و مقام خود در جهان رسانید.
او در زمان پادشاهی، فقط به جنگ و نیستی فکر نمی کرد و صلح جهانی را اشاعه می‌داد. مظالعه تاریخ در زمان او آن چنان عجیب و خواندنی است, که انسان را به اوج ناباوری می‌رساند.
در سراسر تاریخ ایران باستان هیچ فرمانروایی به اندازه‌ی کوروش کبر , نخستین پادشاه هخامنشی که به تعبیر « علامه طباطبایی مفسر عالیقدر قرآن کریم همان ذالقرنین میباشد », به رعایت قواعد انسانی در جنگها, احترام به حیات و سلامت انسانها نپرداخته است.
رفتار بشر دوستانه‌ی این انسان خردمند و فرهیخته با مردم سارد و پادشاه لیدی پس از فتح آسیای صغیر و ممانعت سپاهیانش از تاراج اموال مردم, جلوه‌های درخشانی از تجلی روح باشکوه یک ایرانی آزاده و یک انسان به تمام معنا را نشان می‌دهد. او پس از فتح بابل نیز چنان با مردم بابل و یهودیان و معابد و پرستشگاههای به طور انسانی و نوع دوستانه رفتار کرد که « پیامبر بنی اسرائیل شموئیل » او را مسیح خداوند و شبان خداوند برای انسانها نام نهاد.
• پس از فتح بابل در سال 538 قبل از میلاد کوروش بیانیه ای برای اعلام اهداف و سیاست خود صادر کرد. و بعدها نخستین منشور حقوق بشر شناخته شد. این سند بخشی از اصولی بود که کوروش در نظر داشت برای برقراری صلح میان انسانها تحقق بخشد.
اعلامیه‌ی حقوق بشر کوروش پس از فتح بابل که حاوی قواعد مترقیانه حقوق بشر می‌باشد, سند بسیار ارزشمندی است که از دوران باستان تاریخ جهان به یادگار مانده است. قسمتی از نوشته‌های منظومه‌ی بابلی که نگاشته شده توسط کاهنان بابل است را در ذیل می‌خوانید :
" در ماه نیسان در یازدهمین روز که خدای بزرگ بر تختش جلوس داشت ... کوروش به خاطر باشندگان بابل امان اعلام کرد ... او دستور داد ویرانه‌ها را بازسازی کنند. و برای این کار خودش پیش قدم شد. و بیل و کلنگ و سطل آب برداشت و شروع به بازسازی دیوار شهر کرد. مجسمه های خدایان بابل اعم از زن خدا و مرد خدا را بر جاهای خودشان برگرداند ... درهای زندانها را گشود ... و به کسانی که در اثر فشار ها در محاصره بودند , آزادی داد. "
وقتی که انسان اعلامیه‌ی حقوق بشر کوروش را می‌خواند, به راحتی می‌تواند آن را به جوامع امروزه و متمدن بشر تعمیم دهد. که این نشان از روح بالای این بزرگ مرد پارسی دارد.
این بیانیه بر کتیبه‌ی گلی به زبان اکدی و به خط میخی نوشته شده است. که در سال 1879در نینوای عراق کشف شد. و هم اکنون در موزه‌ی بریتانیا نگهداری می‌شود.
• کوروش در کتیبه‌ی خود چنین می‌گوید :
(( اينک که به ياری مزدا تاج سلطنت ايران و بابل و کشورهای جهات اربعه را به سرگذاشته ام اعلام می کنم که تا روزی که زنده هستم و مزدا توفيق سلطنت را به من می دهد دين و آئين و رسوم ملتهائی که من پادشاه آنها هستم محترم خواهم شمرد و نخواهم گذاشت که حکام و زير دستان من دين و آئين و رسوم ملتهایی که من پادشاه آنها هستم يا ملتهای ديگر را مورد تحقير قرار بدهند يا به آنها توهين نمايند.
من از امروز که تاج سلطنت را به سر نهاده ام تا روزی که زنده هستم و مزدا توفيق سلطنت را به من می دهد هرگز سلطنت خود را بر هيچ ملتی تحمیل نخواهم کرد و هر ملت آزاد است که مرا به سلطنت خود قبول کند يا ننمايد و هرگاه نخواهد مرا پادشاه خود بداند من برای سلطنت آن ملت مبادرت به جنگ نخواهم کرد.
من تا روزی که پادشاه ايران هستم نخواهم گذاشت کسی به ديگری ظلم کند و اگر شخصی مظلوم واقع شد من حق وی را از ظالم خواهم گرفت وبه او خواهم داد و ستمگر را مجازات خواهم کرد.
من تا روزی که پادشاه هستم نخواهم گذاشت مال غير منقول يا منقول ديگری را به زور يا به نحو ديگر بدون پرداخت بهای آن و جلب رضايت صاحب مال تصرف نمايد و من تا روزی که زنده هستم نخواهم گذاشت که شخصی ديگری را به بيگاری بگيرد و بدون پرداخت مزد وی را به کار وا دارد.
من امروز اعلام می کنم که هر کسی آزاد است که هر دينی را که ميل دارد بپرستد و در هر نقطه کخ ميل دارد سکونت کند مشروط بر اينکه در آنجا حق کسی را غصب ننمايد و هر شغل را که ميل دارد پيش بگيرد و مال خود را به هر نحو که مايل است به مصرف برساند مشروط بر اينکه لطمه به حقوق ديگران نزند.
من اعلام می کنم که هر کس مسئول اعمال خود می باشد و هيچ کس را نبايد به مناسبت تقصيری که يکی از خويشاوندانش کرده مجازات کرد و مجازات برادر گناهکار و بر عکس به کل ممنوع است و اگر يک فرد از خانواده يا طايفه ای مرتکب تقصير می شود فقط مقصر بايد مجازات گردد نه ديگران.
من تا روزی که به ياری مزدا زنده هستم و سلطنت می کنم نخواهم گذاشت که مردان و زنان به عنوان غلام و کنيز بفروشند و حکام و زير دستان من مکلف هستند که در حوزه حکومت و ماموريت خود مانع از فروش و خريد مردان و زنان بعنوان غلام و کنيز بشوند و رسم بردگی بايد به کلی از جهان برافتد.
از مزدا خواهانم که مرا در راه اجرای تعهداتی که نسبت به ملتهای ايران و بابل و ملتهای ممالک اربعه بر عهده گرفته ام موفق گرداند. ))
• در بیانیه‌ی حقوق بشر کوروش 10 بند وجود دارد :

آنگاه که من به آرامش و بی آزار به بابل آمدم (1) ,
در میان هلهله وشادی و اورنگ فرمانروایی را در کاخ پادشاهی استوار داشتم (2)
بی شمار سپاهیانم به صلح در بابل گام برداشتند (3)
روا نداشتم کسی وحشت را به سرزمین سومر واکد فرا آورد. (4)
نیازمندی های بابل و تمام پرستشگاههای آنان را پیش دیده داشتم. و در بهبود زندگی همگان کوشیدم. (5)
همه ی یوغ های ننگین بردگی را از مردمان بابل برداشتم.(6)
خانه های ویرانشان را آباد کردم.به تیره بختی هایشان پایان دادم. (7)
مردوک , مهتر خدای از کردارم شاد شد. و به من کوروش, پادشاهی را که او را نیایش کرده و به کمبوجیه پسرم ... و به همه‌ی سپاهیانم مهربانانه برکت داد. و از ته دل در پیشگاهش , خدایگانی والای او را بس گرامی داشتیم. و همه‌ی پادشاهانی که در بارگاه خود به تخت نشسته اند, از چهار گوش جهان از فرا دریا تا فرو دریا ... همه‌ی پادشاهان باختر زمین که در خیمه ها سکونت داشتند, برای من خراج گران آوردند. و در بابل بر پایم بوسه زدند. از ... تا شهر های آشور و شوش آگاده اشنونا شهر های زمبان مورنو در, تا قلمرو سرزمین گوتیوم شهر های مقدس فرانسوی, دجله را که پرستشکاههاشان دیر زمانی ویران بود تعمیر کردم. و پیکره‌ی ایزدانی که میان آنان جای داشتند, به جای خود بازگرداندم. و در منزلگاهی پایدار اقامت دادم. (8)
تمام مردمان آواره را جمع کردم و خانه هاشان را به آنان باز گرداندم. (9)
اجازه دادم همگان در صلح بزیند. (10)

• از این 10 بند، می توان چنین برداشت کرد :
  1. اجتناب از شکنجه و خون ریزی.
  2. منشا قدرت خواست و اراده ی مردم است.
  3. تامین حقوق و آزادی های فردی و اجتناب از ایجاد اختناق و وحشت.
  4. جلوگیری از ایجاد حکومت مبتنی بر وحشت.
  5. تکلیف حکومت به بهبود وضع زندگی مردم و حق برخورداری از سطح زندگی بهتر.
  6. از بین بردن بردگی و برده داری.
  7. حق برخورداری از حمایت اجتماعی.
  8. احترام به تمامی ادیان و مذاهب.
  9. احترام به حق مالکیت.
  10. حق برخورداری از صلح و آرامش.
 

strange

اخراجی موقت
هخامنشیان : وصیت نامه‌ی کوروش بزرگ هخامنشی

هخامنشیان : وصیت نامه‌ی کوروش بزرگ هخامنشی

• فرزندان من، دوستان من! من اكنون به پايان زندگی نزديك گشته‌ام. من آن را با نشانه‌های آشكار دريافته‌ام. وقتی درگذشتم مرا خوشبخت بپنداريد و كام من اين است كه اين احساس در کردار و رفتار شما نمايانگر باشد، زيرا من به هنگام كودكی، جوانی و پيری بخت‌يار بوده‌ام. هميشه نيروی من افزون گشته است، آن چنان كه هم امروز نيز احساس نمی‌كنم كه از هنگام جوانی ناتوان‌ترم.
من دوستان را به خاطر نيكويی‌های خود خوشبخت و دشمنانم را فرمان‌بردار خويش ديده‌ام. زادگاه من بخش كوچكی از آسيا بود. من آنرا اكنون سربلند و بلندپايه باز می‌گذارم. اما از آنجا كه از شكست در هراس بودم ، خود را از خودپسندی و غرور بر حذر داشتم. حتی در پيروزی های بزرگ خود، پا از اعتدال بيرون ننهادم.
در اين هنگام كه به سرای ديگر می‌گذرم، شما و ميهنم را خوشبخت می‌بينم و از اين رو می‌خواهم كه آيندگان مرا مردی خوشبخت بدانند. مرگ چيزی است شبيه به خواب. در مرگ است كه روح انسان به ابديت می پيوندد و چون از قيد و علايق آزاد می گردد به آتيه تسلط پيدا می كند و هميشه ناظر اعمال ما خواهد بود پس اگر چنين بود كه من انديشيدم به آنچه كه گفتم عمل كنيد و بدانيد كه من هميشه ناظر شما خواهم بود، اما اگر اين چنين نبود آنگاه از خدای بزرگ بترسيد كه در بقای او هيچ ترديدی نيست و پيوسته شاهد و ناظر اعمال ماست. بايد آشكارا جانشين خود را اعلام كنم تا پس از من پريشانی و نابسامانی روی ندهد.
من شما هر دو فرزندانم را يكسان دوست می‌دارم ولی فرزند بزرگترم كه آزموده‌تر است كشور را سامان خواهد داد. فرزندانم! من شما را از كودكی چنان پرورده‌ام كه پيران را آزرم داريد و كوشش كنيد تا جوان‌تران از شما آزرم بدارند.
تو كمبوجيه، مپندار كه عصای زرين پادشاهی، تخت و تاجت را نگاه خواهد داشت. دوستان يک رنگ برای پادشاه عصای مطمئن‌تری هستند. همواره حامی كيش يزدان پرستی باش، اما هيچ قومی را مجبور نكن كه از كيش تو پيروی نمايد و پيوسته و هميشه به خاطر داشته باش كه هر كسی بايد آزاد باشد تا از هر كيشی كه ميل دارد پيروی كند. هر كس بايد برای خويشتن دوستان يك دل فراهم آورد و اين دوستان را جز به نيكوكاری به دست نتوان آورد.
از كژی و ناروايی بترسيد. اگر اعمال شما پاك و منطبق بر عدالت بود قدرت شما رونق خواهد يافت، ولی اگر ظلم و ستم روا داريد و در اجرای عدالت تسامح ورزد ، ديری نمی انجامد كه ارزش شما در نظر ديگران از بين خواهد رفت و خوار و ذليل و زبون خواهيد شد. من عمر خود را در ياری به مردم سپری كردم. نيكی به ديگران در من خوشدلی و آسايش فراهم می ساخت و از همه شادی های عالم برايم لذت بخش تر بود.
به نام خدا و نياکان درگذشته‌ی ما، ای فرزندان اگر می خواهيد مرا شاد كنيد نسبت به يكديگر آزرم بداريد. پيكر بی‌جان مرا هنگامی كه ديگر در اين گيتی نيستم در ميان سيم و زر مگذاريد و هر چه زودتر آن را به خاك باز دهيد. چه بهتر از اين كه انسان به خاك كه اين ‌همه چيزهای نغز و زيبا می‌پرورد آميخته گردد. من همواره مردم را دوست داشته‌ام و اكنون نيز شادمان خواهم بود كه با خاكی كه به مردمان نعمت می‌بخشد آميخته گردم.
هم‌اكنون درمی يابم که جان از پيكرم می‌گسلد ... اگر از ميان شما كسی می‌خواهد دست مرا بگيرد يا به چشمانم بنگرد، تا هنوز جان دارم نزديك شود و هنگامی كه روی خود را پوشاندم، از شما خواستارم كه پيكرم را كسی نبيند، حتی شما فرزندانم.
پس از مرگ بدنم را موميای نكنيد و در طلا و زيور آلات و يا امثال آن نپوشانيد. زودتر آنرا در آغوش خاك پاك ايران قرار دهيد تا ذره ذره های بدنم خاك ايران را تشكيل دهد. چه افتخاری برای انسان بالاتراز اينكه بدنش در خاكی مثل ايران دفن شود.
از همه پارسيان و هم‌ پيمانان بخواهيد تا بر آرامگاه من حاضر گردند و مرا از اينكه ديگر از هيچگونه بدی رنج نخواهم برد شادباش گويند. به واپسين پند من گوش فرا داريد. اگر می‌خواهيد دشمنان خود را تنبيه كنيد، به دوستان خود نيكی كنيد.
« مـنبع : کتاب کــوروش نـــامه »
 

*setareh66*

عضو جدید
کاربر ممتاز
مرسییییییییییییییییییییی.:gol:....ممنون از تاپیک بسیار جالبتون....:)
 

*setareh66*

عضو جدید
کاربر ممتاز
وقایع زمان داریوش بزرگ

وقایع زمان داریوش بزرگ

داریوش در طول ۳۶ سال پادشاهی خود اقداماتی به شرح ذیل انجام داد.
۱- فرونشانی شورشیان داخلی و استحکام قدرت مرکزی: داریوش در طول ۷ سال و ۱۹ جنگ توانست شورشیان داخلی را فروبنشاند.از جمله شورشهای انجام گرفته می‌توان به شورش عیلام و شورش بابل اشاره نمود.
۲- ساماندهی تشکیلات داخلی کشور: داریوش اهتمام فراوانی از خود برای ساماندهی تشکیلات داخلی کشور به خرج داد به طوریکه نظام تشکیلاتی که وی بنیان نهاد مدتها بعد با اندک تغییری توسط سایر حکومتها از جمله سلوکیه، ساسانیان و حتی اعراب دنبال گردید.از جمله اقدامات داریوش در این زمینه می‌توان به ایجاد راه شاهی که سارد پایتخت لیدی را به شوش پایتخت هخامنشیان وصل می‌کرد، ضرب سکه دریک، تقسیم قلمرو شاهنشاهی به قسمت‌هایی به نام ساتراپ و... اشاره نمود.
۳- لشگرکشی به ***تان: از جمله اقدامات داریوش لشگرکشی به ***تان بود که چندان توفیقی برای ایرانیان نداشت.
۴- نبرد با یونانیان: نبرد با یونانیان در مواقعی به نفع سپاه ایران بود ولی در نبرد با دولت آتن در محلی به نام ماراتن سپاه ایران مجبور به عقب نشینی گردید.
۵- جنگیدن با اقوام سیت روی رود خانه دانوب ولشکر کشی به اروپا که برای مدتی طولانی دزدان سیت را فرونشاند
 

strange

اخراجی موقت
مرسییییییییییییییییییییی.:gol:....ممنون از تاپیک بسیار جالبتون....:)
دیگه کم کم داشتم فکر میکردم یعنی هیچ کس به تاریخ ایران باستان علاقه ای نداره؟؟؟؟؟؟؟؟
ممنونم.خواهش میکنم.خوشحال شدم که خوشتون اومده.حالا راحت میتونم برم درس بخونم.فردا تاپیک رو ادامه میدم.
لطفا هر کس میتونه و مایل هست تو این تاپیک کمک کنه.:gol:
 

nooshafarin

عضو جدید
کاربر ممتاز
کورش از دیدگاه بزرگان

کورش از دیدگاه بزرگان

[FONT=&quot]از اینكه فرزند كوروش هستید به خود ببالید
[/FONT] [FONT=&quot]پرفسور ایلیف مدیر موزه لیورپول انگلستان :
[FONT=&quot]در جهان امروز بارزترین شخصیت جهان باستان كورش شناخته شده است . زیرا نبوغ و عظمت او در بنیانگذاری امپراتوری چندین دهه ای ایران مایه شگفتی است . آزادی به یهودیان و ملتهای منطقه و كشورهای تسخیر شده كه در گذشته نه تنها وجود نداشت بلكه كاری عجیب به نظر می رسیده است از شگفتی های اوست [/FONT].

[FONT=&quot]دكتر هانری بر دانشمند فرانسوی - تمدن ایران باستان[/FONT] :[FONT=&quot]این پادشاه بزرگ یعنی كورش هخامنشی برعكس سلاطین قسی القب و ظالم بابل و آسور بسیار عادل و مهربان بود. زیرا اخلاق روح ایرانی اساسش تعلیمات زردشت بوده. به همین سبب بود كه شاهنشاهان هخامنشی خود را مظهر صفات(خشترا) می شمردند و همه قوا و اقتدار خود را از خدواند دانسته و آنرا برای خیر بشر و آسایش و سعادت جامعه انسان صرف می كردند[/FONT] .

[FONT=&quot]آلبر شاندور - كورش بزرگ[/FONT] :
[FONT=&quot]شاهنشاهی ایران كه پایه گذار او كورش بزرگ است به هیچ وجه بر اساس خشنونت پی ریزی نشد . بلكه عكس آن صادق است زیرا با رعایت حقوق مردمان پایه گذاری شد . پارسیها با مساعدت یكدیگر و به یاری پادشاهان مقتدر خود عظمت و شكوهی را در تاریخ به جای گذاشته اند كه نشانه نبوغ و نژاد پاك آنان است . نژادی كه حماسه آنان را همچون آفتابی در تاریكی نشان میدهد . آنان درخششی در جهان از خود به جای گذاشته اند كه برای آیندگان نیز خواهد ماند[/FONT] .

[FONT=&quot]ژنرال سرپرسی سایكس[/FONT] :[FONT=&quot]خوش زبانی او از پاسخی كه در داستان رقص ماهیان به یونانیان داده است آشكار است. مطالب كتاب مقدس (تورات) و نوشته های یونانی و سنت های ایرانی همه هم داستانند كه كورش باستانی سزاوار لقب بزرگ بوده است. مردم او را دوست می خواندند. ما نیز می توانیم بدان ببالیم كه نخستین مرد بزرگ آریائی است كه سرگذشت اش بر تاریخ روشن است و صفاتی چنان عالی و درخشان داشته است [/FONT].

[FONT=&quot]ژنرال سرپرسی سایكس بعد از دیدار از آرامگاه كورش بزرگ[/FONT]:[FONT=&quot]من خود سه بار این آرامگاه را دیدار كرده ام ، و توانسته ام اندك تعمیری نیز در آنجا بكنم، و در هر سه بار این نكته را یادآورده شده ام كه زیارت آرامگاه اصلی كورش، پادشاه بزرگ و شاهنشاه جهان، امتیاز كوچكی نیست و من بسی خوشبخت بوده ام كه بچنین افتخاری دست یافته ام. براستی من در گمانم كه آیا برای ما مردم آریائی (هندواروپایی) هیچ بنای دیگری هست كه از آرامگاه بنیاد گذار دولت پارس و ایران ارجمندتر و مهمتر باشد[/FONT] .

[FONT=&quot]سرپرسی سایكس - تا ایران باستان[/FONT] :[FONT=&quot]در شاهنشاهی كورش زیبایی - مردانگی - شجاعت - قهرمانیت - عدالت به عیان دیده شده است . وی هیچگاه عیاشی نكرد . كاری كه اكثر بزرگان گرفتار آن بوده و هستند . آزادی هایی كه داشت به هیچ وجه به شخصیت او صدمه نزد و افكاری داشت كه به راستی متعلق به تاریخ نبوده است. كورش یكی از شخصیت های بزرگ تاریخ جهان است . او ابتدا پادشاه سرزمین كوچكی بود . ولی پس از مدتی با اراده مصمم و قلبی آكنده از وطن پرستی امپراتوری را در تاریخ بنا نهاد كه در كل جهان بی سابقه بود . این بدین دلیل بود كه تاكنون هیچ كشوری نتوانسته بود اینچنین با صلح و احترام به عقاید دیگران كل خاورمیانه را تصاحب كند . او هیچ گاه خوشگذرانی و تن آسایی نكرد و هیچ گاه مغرور نشد[/FONT]. [FONT=&quot]كاساندان دختر فرناسپه هخامنشی از دودمانی بود كه از نجبای پارس محسوب می شدند و پدر و اجدادش در چند نسل شاه پارسیان بودند . كورش در شوخ طبعی و انسانیت سرآمد زمان خود بود . من سه بار تا كنون موفق شده ام آرامگاه این ابر مرد آریایی را زیارت كنم و خداوند را برای این توفیق سپاس می گویم[/FONT] .

[FONT=&quot]افلاطون - قوانین ( 477 تا 347 پیش از میلاد[/FONT] ) :
[FONT=&quot]پارسیان در زمان شاهنشاهی كورش اندازه میان بردگی و آزادگی را نگاه می داشتند . از اینرو نخست خود آزاد شدند و سپس سرور بسیاری از ملت های جهان شدند . در زمان او ( كورش بزرگ ) فرمانروایان به زیر دستان خود آزادی می دادند و آنان را به رعایت قوانین انسان دوستانه و برابری ها راهنمایی می كردند . مردمان رابطه خوبی با پادشاهان خود داشتند از این رو در موقع خطر به یاری آنان می شتافتند و در جنگها شركت می كردند . از این رو شاهنشاه در راس سپاه آنان را همراهی می كرد و به آنان اندرز می داد . آزادی و مهرورزی و رعایت حقوق مختلف اجتماعی به زیبایی انجام می گرفت[/FONT].

[FONT=&quot]هرودوت – تاریخ هرودو ت( 484 تا 425 پیش از میلاد[/FONT] ) :[FONT=&quot]هیچ پارسی یافت نمی شد كه بتواند خود را با كورش مقایسه كند .كورش سرداری بزرگ بود . در زمان او ایرانیان از آزادی برخوردار بودند و بر بسیاری از ملت های دیگر فرمانروایی می نمودند بعلاوه او به همه مللی كه زیر فرمانروایی او بودند آزادی می بخشید و همه او را ستایش می نمودند[/FONT] . [FONT=&quot]سربازان او پیوسته برای وی آماده جانفشانی بودند و به خاطر او از هر خطری استقبال می كردند[/FONT] .

[FONT=&quot]هارولد لمب دانشمند امریكایی - كورش بزرگ[/FONT] :[FONT=&quot]در شاهنشاهی ایران باستان كه كورش سمبول آن است آریایی ها در تاجگذاری به كردار نیك - گفتار نیك - پندار نیك سوگند یاد می كردند كه طرفدار ملت و كشورشان باشند و نه خودشان . كه این امر در صدها نبرد آنان به وضوح دیده می شود كه خود شاهنشاه در راس ارتش به سوی دشمن برای حفظ كیان كشورشان می تاخته است[/FONT] .

[FONT=&quot]گزنفون – كوروپد ا ی ( 445 پیش از میلاد[/FONT] ) :[FONT=&quot]از صفت های برجسته كورش عدل و گسترش عدالت و حق بود. ما در این باره فكر كردیم كه چرا كورش به این اندازه برای فرانروایی عادل مردمان ساخته شده بود . سه دلیل را برایش پیدا كردیم . نخست نژاد اصیل آریایی او و بعد استعداد طبیعی و سپس نبوغ پرورش او از كودكی بوده است . كورش نابغه ای بزرگ - انسانی والا منش - صلح طلب و نیك منش بود . او دوست انسانها و طالب علم و حكمت و راستی بود . كورش عقیده داشت پیروزی بر كشوری این حق را به كشور فاتح نمیدهد تا هر تجاوز و كار غیر انسانی را مرتكب شود . او برای دفاع از كشورش كه هر ساله مورد تاخت و تاز بیگانگان قرار میگرفت امپراتوری قدرتمند و انسانی را پایه گذاشت كه سابقه نداشت . او در نبردها آتش جنگ را متوجه كشاورزان و افراد عام كشور نمی كرد . او ملت های مغلوب را شیفته خود كرد به صورتی كه اقوام شكست خورده كه كورش آنان را از دست پادشاهان خودكامه نجات داده بود وی را خداوندگار می نامیدند . او برترین مرد تاریخ [/FONT]- [FONT=&quot]بزرگترین - بخشنده ترین - پاك دل ترین انسان تا این زمان بود[/FONT] .

[FONT=&quot]كنت دوگوبینو فرانسوی - ایران باستان[/FONT] :[FONT=&quot]شاهنشاهی كورش هیچگاه در عالم نظیر نداشت . او به راستی یك مسیح بود زیرا به جرات میتوان گفت كه تقدیر او را چنین برای مردمان آفرید تا برتر از همه جهان آن روز خود باشد[/FONT] .

[FONT=&quot]نیكلای دمشقی[/FONT][FONT=&quot]كورش شاهنشاه پارسیان در فلسفه بیش از هر كس دیگر آگاهی داشت . این دانش را نزد مغان زرتشتی آموخته بود[/FONT] .

[FONT=&quot]پرفسور كریستن سن ایران شناس - استاد زبان اوستایی و پهلوی[/FONT] :[FONT=&quot]شاهنشاه كورش بزرگ نمونه یك پادشاه "جوان مرد" بوده است . این صفت برجسته اخلاقی او در روابط سیاسی اش دیده می شده . در قواینن او احترام به حقوق ملتهای دیگر و فرستادگان كشورهای دیگر وجود داشته است و سرلوحه دولتش بوده [/FONT]. [FONT=&quot]كه این قوانین امروز روابط بین الملل نام گرفته است[/FONT] .

[FONT=&quot]آلبر شاندور فرانسوی - شاهنشاهی كورش بزرگ[/FONT] :[FONT=&quot]كورش یكسال پس از فتح بابل برای درگذشت پادشاه بابل عزای ملی اعلام نمود[/FONT] . [FONT=&quot]برای كسی كه دشمن خودش بود . او مطابق رسم آزادمنشی اش و برای اینكه ثابت كند كه هدف فتح و جنگ و كشتار ندارد و تنها به عنوان پادشاهی كه ملتش او را برای صلح پذیرفته اند قدم به بابل گذاشته است و در آنجا تاجگذاری نمود [/FONT]. [FONT=&quot]او آمده بود تا به آنان آزادی اجتماعی و دینی و سیاسی بدهد . در همین حین كتیبه های شاهان همزمان او از برده داری و تكه تكه كردن انسان های بی گناه و بریدن دست و پای آنان خبر میدهد[/FONT] .

[FONT=&quot]پرفسور گیریشمن - ایران از آغاز تا اسلام[/FONT] :
[FONT=&quot]كمتر پادشاهی است كه پس از خود چنین نام نیكی باقی گذاشته باشد . كورش سرداری بزرگ و نیكوخواه بود . او آنقدر خردمند بود كه هر زمانی كشور تازه ای را تسخیر می كرد به آنها آزادی مذهب میداد و فرمانروای جدید را از بین بومیان آن سرزمین انتخاب می نمود . او شهر ها را ویران نمی نمود و قتل عام و كشتار نمی كرد . ایرانیان كورش را پدر و یونانیان كه سرزمینشان بوسیله كورش تسخیر شده بود وی را سرور و قانونگذار می نامیدند و یهودیان او را مسیح خداوند می خوانند[/FONT].

[FONT=&quot]كنت دوگوبینو سفیر اسبق فرانسه در تهران ( مورخ فرانسوی[/FONT] ) :[FONT=&quot]تا كنون هیچ انسانی موفق نشده است اثری را كه كورش در تاریخ جهان باقی گذاشت - در افكار میلیونها مردم جهان بوجود آورد . من اذعان می دارم كه اسكندر و سزار و كورش كه سه مرد اول جهان شده اند كورش در صدر انها قرار دارد . وتا كنون كسی در جهان بوجود نیامده است كه بتواند با او برابری كند و او همانطور كه در كتابهای ما آمده است مسیح خداوند است . قوانینی كه او صادر كرد در تاریخ آن زمان كه انسانها به راحتی قربانی خدایان می شدند بی سابقه بود[/FONT].

[FONT=&quot]ویل دورانت - تاریخ تمدن ویل دورانت - مشرق زمین[/FONT] :[FONT=&quot]كورش از افرادی بوده كه برای فرمانروایی آفریده شده بود . به گفته امرسون همه از وجود او شاد بودند . روش او در كشور گشایی حیرت انگیز بود . او با شكست خوردگان با جوانمردی و بزرگواری برخورد می نمود . بهمین دلیل یونانیان كه دشمن ایران بودند نتوانستد از آن بگذرند و درباره او داستهای بی شماری نوشته اند . او كرزوس را پس از شكست از سوختن در میان هیزم های آتش نجات داد و بزرگش داشت و او را مشاور خود ساخت و یهودیان در بند را آزاد نمود . كورش سرداری بود كه بیش از هر پادشاه دیگری در آن زمان محبوبیت داشت و پایه های شاهنشاهی اش را بر سخاوت و جوانمردی بنیان گذاشت[/FONT] .

[FONT=&quot]كلمان هوار - تمدن ایرانی[/FONT] :[FONT=&quot]كورش بزرگ در سال 550 قبل از میلاد بر اریكه پادشاهی ایران نشست . وی با فتوحاتی ناگهانی و شگفت انگیز امپراتوری و شاهنشاهی پهناوری را از خود بر جای گذاشت كه تا آن روزگار كسی به دنیا ندیده بود . كورش سرداری بزرگ و سرآمد دنیای آن روزگار بود . او اقوام مختلف را مطیع خود كرد . او اولین دولت مقتدر و منظم را در جهان پایه ریزی كرد . برای احترام به مردمان كشورهای دیگر معابدشان را بازسازی كرد . وی پیرو دین یكتا پرستی مزدیسنا بود . ولی به هیچ عنوان دین خود را بر ملل مغلوب تحمیل ننمود[/FONT] .

[FONT=&quot]مولانا ابوالكلام احمد آزاد فیلسوف هندی -كورش بزرگ ( عباس خلیلی[/FONT] ) :[FONT=&quot]كورش همان ذوالقرنین قرآن است . وی پیامبر ایران بود زیرا انسانیت و منش و كردار نیك را به مردمان ایران و جهان هدیه داد . سنگ نگاره او با بالهای كشیده شده به سوی خداوند در پاسارگاد وجود دارد[/FONT] .

[FONT=&quot]دیودوروس سیسولوس ( 100 پس از میلاد[/FONT] ) :[FONT=&quot]كورش پسر كمبوجیه و ماندانا در دلاوری و كارآیی خردمندانه و سایر خصائص نیكو سرآمد روزگار خود بود . در رفتار با دشمنان دارای شجاعتی كم نظیر بود و در كردار نسبت به زیر دستان به مهر و عطوفت رفتار میكرد . پارسیان او را پدر می خواندند[/FONT].

[FONT=&quot]دكتر جهانگیر اوشیدری - دانشنامه مزدیسنا[/FONT] :[FONT=&quot]كورش به سال 559 قبل از میلاد بر اریكه شاهنشاهی بنشست و در سال 529 قبل از میلاد وفات یافت . پس از تسخیر بابل با مردمان شكست خورده با مهربانی رفتار كرد و اسیران یهودی را كه بخت النصر از فلسطین به آن شهر آورده بود آزاد كرد و اجازه داد به فلسطین باز گردند . او فرمانی صادر كرد كه معبد اورشلیم را كه بخت النصر ویران كرده بود را با هزینه دولت ایران بازسازی كنند . كورش را در پارسه گرد كه امروزه پازاردگاد نامیده می شود به خاك سپردند . او از مردان بزرگ تاریخ جهان است زیرا همه تاریخ نویسان نامدار جهانی از او به نیكی ستایش كرده اند . او پادشاهی سیاستمدار - شجاع - با فتوت - با عزم و اراده - با گذشت و مهربان بود . او به عقاید دینی ملل مغلوب احترام می گذاشت . شهرهای ویران را دوباره آباد ساخت . او عقل و تدبیر را بر شمشیر و جنگ برتری داد . منشور جهانی او زینت بخش سازمان ملل متحد و جهان است[/FONT] .

[FONT=&quot]اخیلوس ( آشیل ) شاعر نامدار یونانی - تراژدی پارسه[/FONT] :[FONT=&quot]كورش یك تن سعادتمند بود . او به ملل گوناگون خود آرامش بخشید . خدایان او را دوست داشتند . او دارای عقلی سرشار از بزرگی [/FONT][FONT=&quot]بود[/FONT].
[/FONT]
 

*setareh66*

عضو جدید
کاربر ممتاز
دیگه کم کم داشتم فکر میکردم یعنی هیچ کس به تاریخ ایران باستان علاقه ای نداره؟؟؟؟؟؟؟؟
ممنونم.خواهش میکنم.خوشحال شدم که خوشتون اومده.حالا راحت میتونم برم درس بخونم.فردا تاپیک رو ادامه میدم.
لطفا هر کس میتونه و مایل هست تو این تاپیک کمک کنه.:gol:
دوست گرامی مگه میشه به تاریخ پرشکوهمون افتخار نکنیم و برامون مهم نباشه!!!!:surprised::eek:
منم خیلی خوشحال میشم که دوستای خوب وطن پرستم رو میبینم ..:gol::gol::gol:
 

*setareh66*

عضو جدید
کاربر ممتاز
داریوش کبیر

داریوش کبیر

داريوش در 1142 پيش از تاریخ خورشیدی پس از مرگ كمبوجيه Cambyses و فرونشاندن شورش بردياي دروغي Gaumata از سوي بزرگان ايران به پادشاهي برگزيده شد. داريوش هنگامي به پادشاهي رسيد كه به سبب غيبت زياد كمبوجيه از ايران و رويداد گئوماتا، تمام استانهاي كشور در شورش بسر ميبرد. داريوش براي بازگردانيدن آرامش و برقراري يكپارچگي كشور 70 سال جنگيد و در نزديك به 20 جنگ شركت كرد و سرانجام شاهنشاهي ايران را كه رو به نيستي ميرفت دوباره زنده كرد و دوران پادشاهي شاهنشاهان هخامنشي را به اوج خود رساند. در دوران او ايران از 30 استان (ساتراپ ) تشكيل شد و مصر ششمين استان ايران بود. داريوش در سال 517 پيش از ميلاد به مصر رفت و آئين مصريان را گرامي شمرد و پرستشگاهي در آمون Ammon براي آنان ساخت و بدينگونه بار ديگر آزادي اديان در شاهنشاهي ايران را كه كوروش بزرگ بنيانگزار آن بود به جهانيان يادآور گرديد. براي ياري به تجارت خارجي مصر داريوش كانال سوئز را ميان درياي مديترانه و درياي سرخ گشود. شاهراه ميان ممفيس پايتخت مصرو شهر كوروش (دركنار رود سيحون در شمال شرقي ايران) و شاهراه بين سارد و شوش به درازاي 2400 كيلومتر، از جمله راههايي است كه داريوش در سراسر كشور پهناور شاهنشاهي ايران ساخت و با برقراري سيستم چاپار Post ميان اين استانها پيوند و پيوستگي بوجود آورد. داريوش براي دريافت ماليات روشي دادگسترانه پديد آورد و همواره ماموران دولت خود را زير نظر داشت و آنان را از ستم و جور به مردم پرهيز ميداشت. در زمان او براي نخستين بار در ايران سكه طلا زده شد كه "داريك" نام داشت. او افزون بر ارتشي نيرومند، سپاه جاويدان را بنياد نهاد كه 10 هزار تن بودند و هيچگاه از شمار آنان كم نميشد و هميشه آماده جانبازي در راه انجام فرمان پادشاه بودند. جنگ مشهور ماراتن Marathon از جمله جنگهاي ميان ايران و يونان بود كه در دوران داريوش روي داد. تاريخ دانان به داريوش لقب بزرگ داده اند و پس از او بسياري از نام آوران تاريخ از جمله اسكندر، پادشاهان سلوكي، پادشاهان ساساني و خلفاي بني اميه و بني عباس هريك به گونه اي از روش كشورداري داريوش بزرگ تقليد كرده اند. داريوش در 1007 سال پیش از شروع سال خورشیدی در گذشت.
به دستور داریوش بزرگ جاده سراسری از شوش به سارد کشیده شد که شهرهای بسیاری را به هم متصل می کرد .این جاده از چند لحاظ برای داریوش اهمیت داشت که مهمترین انها عبارت بود از :.تجاری.نظامی.دسترسی سریع به شهرهای بزرگ
 

*setareh66*

عضو جدید
کاربر ممتاز
خشايارشا کبیر

خشايارشا کبیر

۴۸۵ پ.م-۴۶۵ پ.م. (۲۰ سال -----------(دوران
۴۸۵ پ.م-------- تاجگذاری
۵۱۹ پ.م --------زادروز
ایران------ زادگاه
۴۶۵ پ.م.------- مرگ
احتمالا ایران-----محل درگذشت
داریوش کبیر------ پدر
اتوسا-----مادر
مزدیسنا----دین
کوه رحمت------ارامگاه
 

*setareh66*

عضو جدید
کاربر ممتاز
خشیارشا...

خشیارشا...

به ابتکار خشایارشا پلی از قایق بر رویبغاز داردانلساختند که نیروی زمینیایران توانستاز روی آنعبورکرده و وارد خاک یونانشود. در ابتدا خشایارشاه با پادشاه کارتاژ
(Carthag)صلح کرد تا وییونانیان راهمراهی نکند. علاوه بر این، تعداد زیادی از یونانیانبه ارتش خشایارشاه پیوستند از جمله مردممنطقهتسالی(Thessaly) اما در همین هنگامطوفانی سهمگین وزید و به کشتی‌های ایران خسارت واردکرد. سرانجام دردریای آرتمزیوم
(Artemisium)بین کشتی‌های دو سپاه جنگ درگرفت ویونانيانشکستخوردند. نبرددیگردر تنگه ترموپیل(Thermopylae) در گرفت که به علت تنگی جا نیروی ایرانبامقاومتاتنی ها و اسپارتیهاکه برای نخستین بار باهم متحد شده بودند مواجه شد. سرانجامیک یونانیبهایرانیان که در آستانهشکستبودند راهی را معرفی کرد که به پشت تنگهمی‌رفت. یونانیان با آگاهی ازاینخیانت گریختند وفقطلئونیداس(Leonidas)(حاکم اسپارت) بهمراه سیصد اسپارتی که به اجبار ماندهبودندهمگیکشته شدند. سپاه ایران بعداز این جنگآتن را به تصرف درآورد و کاخ اکروپولیسدر زمانجنگنابود شد ولی معبد اکروپولیسوخانه‌های شهر به دستور خشایارشاه به سربازانش سالم ماند
 

majidhosseini

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بابا تاریخمون بسیار پرشکوه
بزرگترین امپراطوری جهان رو داشتیم
مگه میشه نباشه
مسلمونا هم به نظر من یه اشتباهی کردن اونم تو زمان عمر! که به ایران حمله کرد
و دینی رو وارد کرده
حالا قبلش بگیم زرتشت...حالا اسلام
نمی دونم چرا بعضیا میخوان مقایسه کنن(اصلا منظورم به زننده این تاپیک یا اشخاص این تاپیک نیستا..کلی میگم)
که بگیم علل بدبختیه ما اسلام بود
کی همچین چیزی گفته؟
اینکه دین وارد عقل سیاستمدارا شده مشکل داره که به نظر من اونم مشکل نداره! مشکل اصلی سوء استفاده از دین هستش!که به اسم دین کسی کاری میکنه و میگه من درست میگم!
و اسلام هم موجب پیشرفت نبوده
که بگیم ما اسلام داریم یعنی خفن شدیم
دین مجموعه اعمال درستیه که انسان انجام باید بده
مثلا نظم! پشتکار! ایمان!تلاش! همه اینا که مجموعه عوامل دین میشه موجب پیشرفت میشه
نه خود دین..که چی دینی باشه
این دستورات که موجب پیشرفت ما میشه

حرف من اینه
ایران بزرگ بود...و هیچ جای شکی نیست.....دانشمندان بسیار بزرگی داشت
ولی یه سوالی از دوستان بپرسم من
اگه به تاریخ برگردن....متوجه میشن که علم یواش یواش پیشرفت کرد...منظورم اینه..نیوتن گرانش رو کشف کرد...بعد فیزیک نیوتنی اومد و ...........
وقتی تو زمان قدیم تازه اتیش کشف شده بود..انتظار دارین فیزیک کوانتوم کشف کنن بعد اتیش؟
خوب معلوم میشه سیر تکاملی داره
و بهترین چیزی که میتونم بگم برگردین تاریخ ایران رو ببینین کشف چیزهای مختلفه
داریوش کسی بود که راه سازی سراسری رو اولین بار ت جهان اعمال کرد
وام میداد برای اولین بار
حقوق میداد و کلا وزارت مالی داشت برای اولین بار تو جهان
کاغذ رو ایرانیا ساختن برای اولین بار
نوشتن ایرانی ها بودن
نمی دونم سفالگری ایرانی ها بودن
شیشه ایرانی ها ساختن
سکه ایرانی ها بودن
بابا اینقدر هست که نگو....
آیا اینهمه کار برای بار اول تو جهان مفهوم دانشمندی نیست؟
 

nooshafarin

عضو جدید
کاربر ممتاز
پیامی فراتر از تاریخ

باستان‌شناس آلماني، در كتاب خود داريوش هخامنشي را گزارشگر ماهري مي‌داند كه براي ايجاد امكان ارتباط ملي حتي به ايجاد خط ملي فرمان داد تا از باورها و اصول جهان‌داري‌اش سخن بگويد و سايه‌ي ابهامي در آن باقي نگذارد. او در يكي از سنگ‌نوشته‌هايي كه از آن روزگار مانده است، باورهاي خود را چنين بيان كرده است:

" به خواست اهورامزدا من چنينم كه راستي را دوست دارم و از دروغ روي گردانم. دوست ندارم كه ناتواني از حق‌كشي در رنج باشد. هم‌چنين، دوست ندارم كه به حقوق توانا به سبب كارهاي ناتوان آسيب برسد. آن چه را كه درست است من آن را دوست دارم. من دوست برده‌ي دروغ نيستم. حتي هنگامي كه خشم مرا فرا مي‌گيرد، آن را فرو مي‌نشانم. من سخت بر هوس خود فرمان‌روا هستم."

پروفسور كخ اين باورها را كه در سده‌ي ششم پيش از ميلاد به صورت بيانه‌اي نوشته شده است، چونان معجزه مي‌داند و با شواهد بسيار نشان مي‌دهد كه او به راستي بر اين باورها استوار بوده است.
داريوش در پايان بيانيه‌ي خود به ايرانيان سفارش مي‌كند:
" تو اي بنده، نيك بدان كه هستي، توانايي‌هايت كدام و رفتارت چگونه است. نپندار كه زمزمه‌هاي پنهاني و درگوشي بهترين سخن است. بيشتر به آني گوش فرا دار، كه بي‌پرده باشد. تو اي بنده، بهترين كار را از توانمندان ندان و بيشتر به چيزي بنگر كه از ناتوانان سر مي‌زند."

منبع:
كخ، هايداماري. از زبان داريوش. پرويز رجب‌زاده. نشر كارنگ، چاپ يازدهم، 1385
 

strange

اخراجی موقت
دوست گرامی مگه میشه به تاریخ پرشکوهمون افتخار نکنیم و برامون مهم نباشه!!!!:surprised::eek:
منم خیلی خوشحال میشم که دوستای خوب وطن پرستم رو میبینم ..:gol::gol::gol:

متاسفانه ستاره جان هستن چنین افرادی که .....
ممنون از پست هات:gol:

بابا تاریخمون بسیار پرشکوه
بزرگترین امپراطوری جهان رو داشتیم
مگه میشه نباشه
مسلمونا هم به نظر من یه اشتباهی کردن اونم تو زمان عمر! که به ایران حمله کرد
و دینی رو وارد کرده
حالا قبلش بگیم زرتشت...حالا اسلام
نمی دونم چرا بعضیا میخوان مقایسه کنن(اصلا منظورم به زننده این تاپیک یا اشخاص این تاپیک نیستا..کلی میگم)
که بگیم علل بدبختیه ما اسلام بود
کی همچین چیزی گفته؟
اینکه دین وارد عقل سیاستمدارا شده مشکل داره که به نظر من اونم مشکل نداره! مشکل اصلی سوء استفاده از دین هستش!که به اسم دین کسی کاری میکنه و میگه من درست میگم!
و اسلام هم موجب پیشرفت نبوده
که بگیم ما اسلام داریم یعنی خفن شدیم
دین مجموعه اعمال درستیه که انسان انجام باید بده
مثلا نظم! پشتکار! ایمان!تلاش! همه اینا که مجموعه عوامل دین میشه موجب پیشرفت میشه
نه خود دین..که چی دینی باشه
این دستورات که موجب پیشرفت ما میشه

حرف من اینه
ایران بزرگ بود...و هیچ جای شکی نیست.....دانشمندان بسیار بزرگی داشت
ولی یه سوالی از دوستان بپرسم من
اگه به تاریخ برگردن....متوجه میشن که علم یواش یواش پیشرفت کرد...منظورم اینه..نیوتن گرانش رو کشف کرد...بعد فیزیک نیوتنی اومد و ...........
وقتی تو زمان قدیم تازه اتیش کشف شده بود..انتظار دارین فیزیک کوانتوم کشف کنن بعد اتیش؟
خوب معلوم میشه سیر تکاملی داره
و بهترین چیزی که میتونم بگم برگردین تاریخ ایران رو ببینین کشف چیزهای مختلفه
داریوش کسی بود که راه سازی سراسری رو اولین بار ت جهان اعمال کرد
وام میداد برای اولین بار
حقوق میداد و کلا وزارت مالی داشت برای اولین بار تو جهان
کاغذ رو ایرانیا ساختن برای اولین بار
نوشتن ایرانی ها بودن
نمی دونم سفالگری ایرانی ها بودن
شیشه ایرانی ها ساختن
سکه ایرانی ها بودن
بابا اینقدر هست که نگو....
آیا اینهمه کار برای بار اول تو جهان مفهوم دانشمندی نیست؟

رجوع شود به پست اول و پست های جناب متال گارد در این تاپیک

با تشکر:gol:
 

strange

اخراجی موقت
اشکانیان : جنگ پارتیان با حکومت سلوکیان و پیروزی آنها و تشکیل سلسله ی اشکانیان

اشکانیان : جنگ پارتیان با حکومت سلوکیان و پیروزی آنها و تشکیل سلسله ی اشکانیان

• پس از فتح ایران به دست اسکندر مقدونی و مرگ او، ایران به سلوکوس سردار مقدونی رسید؛ نخستین برخورد او با همسایگان ایران در مرزهای جنوب خاوری روی داد که نتیجه آن واگذاری بخش خاوری ایران به چاندراگوپتا پادشاه هند از سلسله ماوریا بود. در حدود ۲۸۱ پیش از میلاد اقوام بربر ( به گفته منابع یونانی ) به شمال خاوری ایران یورش بردند و شماری از شهرها از جمله چند مهاجرنشین یونانی را ویران ساختند. آنتیوخوس یکم پس از دفع این یورشها شمار مهاجرنشینان یونانی را افزایش داد و را به صورت سنگر و بارویی درآورد، همچنین دو لشکر کشی به مرزهای شمال خاوری ایران انجام داد، یکی دریایی به فرماندهی پاتروکلس در امتداد کرانه های خاوری دریای مازندران و دیگری زمینی به فرماندهی دموداماس به آن سوی سیردریا ( سیحون ) که به تاسیس دو استان آنتیوکیس و سلوکیس انجامید. در ۲۵۰ پیش از میلادآندراگوراس شَهرَب پارت و دیودوتوس شَهرَب ( ساتراپی ) باکتریا ( بلخ ) اعلام استقلال نمودند؛ دیودوتوس خود را شاه خواند و قلمرو یونانی - بلخی را تاسیس نمود. ارشک ( اشک ) در سالهای ۲۳۸/۲۳۹ پیش از میلاد و در زمان پادشاهی سلوکوس دوم کالینیکوس به پارت یورش برد و بر آندراگوراس پیروز شد، سپس بر هیرکانی (گرگان) تاخت و آنجا را تسخیر نمود و شالوده های دستگاه اشکانی و پادشاهی پارت ها را پی ریزی نمود.
وی در آساک واقع در استاونه( آستوئن ) در بخش شمالی قلمرو پارت که نِسا هم در آن بود تاجگذاری کرد. سلوکوس دوم برای باز پس گيری سرزمینهای از دست رفته پادشاهی سلوکی دست به لشکر کشی به بخشهای شمال خاوری ايران زد، در تلاش برای دست یافتن به این هدف با دیودوتوس یکم شاه یونانی - بلخی پیمان یگانگی بست اما با مرگ دیودوتوس یکم و تغییر سیاست جانشین او، دیودوتوس دوم، که با اشک یکم متحد شد، سلوکوس دوم تنها ماند. اشک یکم به روش استپ نشینان به درون استپها پس نشست تا شاید در دشتهای هموار آنجا از سواره نظامش بهتر بهره گیرد و سپس وارد نبرد شد. نتیجه نبرد پیروزی اشک یکم بود. از آن پس پارت ها این روز را به عنوان روز استقلال جشن گرفتند.
اشک دوم پس از پدر در سال ۲۱۷ پيش از میلاد بر تخت پادشاهی نشست و روند گسترش قلمرو اشکانی را ادامه داد، وی اکباتان را نيز به قلمرو اشکانی افزود. در واکنش به این امر آنتیوخوس سوم پس از در هم شکستن شورش ساتراپهای باختر ایران رهسپار خاور شد؛ اشک دوم به ناچار اکباتان را رها نمود و همچون پدرش به استپ ها پس نشست. آنتیخوس پس از باز پس گیری شهرهای تامبراکس و سورینکس و چند پیروزی بر پارتهای در حال عقب نشینی از پیش روی در استپها خودداری نمود و بنا به دلایل نامعلوم (شاید پس از شکست از اوتیدم (جانشین دیودوتوس دوم شاه یونانی - بلخی) با اشک دوم صلح نمود. نکته جالب توجه در این عقب نشینی پارتها، کشتار همه یونانیان شهر سورینکس بود؛ این مساله در تضاد با جمله های حک شده بر پشت سکه های اشکانی در آن دوره ( فیل هلن : بمعنی یونان دوست ) است و این نشانه دهنده سیاست واقع بینانه شاهان اشکانی و آگاهی آنان از پیوندهای میان یونانیان و سلوکیان می باشد.
پس از اشک دوم دقیقا مشخص نیست چه کسی جانشین او شده، نامهایی همچون وَردان، وُنون، بلاش، خسرو و پارتامازیس آمده اند، با این حال بر سر کار آمدن نماینده شاخه فرزند کوچک تر یعنی فریاپیت ( حدود ۱۹۱ تا ۱۷۵ پیش از میلاد ) امری مسلم است. درباره پادشاهی او و جانشينش فرهاد یکم ( حدود ۱۷۶-۱۷۵ پیش از میلاد ) تقریبا چیزی نمی دانیم، تنها در دو سند درباره پادشاهی فرهاد یکم آورده شده که او پس از شکست دادن قبیله « مردها » در البرز آیشان را به خاراکس نزدیک دروازه های مازندران کوچاند. جانشین او مهرداد یکم ( حدود ۱۷۱ تا ۱۳۸ پيش از میلاد ) نخستین شاه بزرگ اشکانی است که دولت پارت را به جایگاه يک امپراتوری خاوری رساند.
 

strange

اخراجی موقت
اشکانیان : آغاز حکومت اشکانیان

اشکانیان : آغاز حکومت اشکانیان

• اشکانیان ( ۲۵۰ پ. م ۲۲۴ م. ) که از تیره ایرانی پرنی و شاخه‌ای از طوایف وابسته به اتحادیه داهه از عشایر سکاهای حدود باختر بودند، از ایالت پارت که مشتمل بر خراسان فعلی بود برخاستند.
نام سرزمین پارت در کتیبه‌های داریوش « پَرثَوَه » آمده است که به زبان پارتی پهلوی می‌شود. چون پارتیان از اهل ایالت پَهلَه بودند، از این جهت در نسبت به آن سرزمین ایشان را پهلوی نیز می‌توان خواند. ایالت پارتی ها از مغرب به دامغان و سواحل جنوب شرقی دریای مازندران و از شمال به ترکستان و از مشرق به رود تجن و از جنوب به کویر نمک و سیستان محدود می‌شد.
قبایل پارتی در آغاز با قوم داهه که در مشرق دریای مازندران می‌زیستند در یک جا سکونت داشتند و سپس از آنان جدا شده در ناحیه خراسان مسکن گزیدند.
شاهنشاهی اشکانی، بلند مدت ترين حکومت تاريخ ايران محسوب می شود. از به تخت نشستن ارشک اول ( 248 پ م ) تا سرنگونی اردوان چهارم به دست اردشير پابکان ( 226 ب م )، اشکانيان به مدت 476 سال به تمام يا قسمتی از ايران فعلی و سرزمينهای پهناور ديگری در حاشيه فلات ايران حکومت کردند. به دليل کمبود اطلاعات در مورد اين سلسله، نوشته های در مورد آنها به نوشتن خلاصه ای از تاريخ پرفراز و نشيب اين سلسله بسنده می کنند و اکثرا وارد جزئيات تاريخ آنها نمی شوند. از جمله جزئيات مهم در سرگذشت شاهان اشکانی، شرايط به سلطنت رسيدن آنها و ترتيب سلطنتی پادشاهان آنست که گنگی هر دو اين مسائل، سالهاست دانشمندان بسياری را به خود مشغول کرده.
يکی از مهمترين مسائل در شناخت تاريخ اوليه اشکانيان، دانستن اصليت آنها در قبيله « پرنی » است. اکثر تواريخ معمول، به خصوص آنهايی که در اروپا نوشته شده اند، اشکانيان را پارتی می خوانند، اما اين حقیقت است که ارشک و بقيه شاهان اشکانی، به قبيله پرنی، يکی از قبايل اتحاديه « ده » متعلق بوده‌اند.
پارت يا « پرثو »، يکی از شهرهای شاهنشاهی هخامنشی بود. از کتيبه بيستون می دانيم که ويشتاسپ، پدر داريوش بزرگ، در زمان کورش و کمبوجيه به عنوان شسب پارت به اين منطقه حکومت می کرد. به نظر می آيد که پارت و مردم آن به نسبت متمدن بوده اند و در شهرهای بزرگی مانند ابرشهر
( نيشاپور بعدی ) و روستاها به سر می بردند و اقتصادی متکی بر کشاورزی داشته اند. تقسيمات کشوری پارت نيز حاکی از آن است که پارت و شهرب « هيرکانه » (گرگان)، اکثرا به يکديگر متصل بوده اند و تحت نظارت يک شسب اداره می‌شده‌اند.
از حمله اسکندر و پايه گذاری سلطنت سلوکی، تقسيمات کشوری هخامنشی دست نخورده باقی می‌ماند و شسبهای يونانی به حکومت شهرب پارت گمارده می شوند. اين شهرب اکثرا همراه با شهرب ماد که از نظر زبانی و فرهنگی با آن بسيار نزديک بوده، قطب مشترک سياسی را تشکيل
می‌داده‌اند که تا مدتها طرفدار پادشاهان سلوکی محسوب می شده است.
در اوايل سده سوم پيش از ميلاد، از جهت شمال شرق شهرب پارت و در غرب شهربهای باختر و سغد، اتحاديه قبايل موسوم به « ده » که از صحرانشينان منطقه جنوب و غرب رود جيحون بودند، شروع به حمله به مرزهای پارت می کنند. از اين اتحاديه در کتيبه بيستون نيز سخن رفته و به نظر می آيد که يکی از قبايل آن، ماساگتهای معروف بوده اند که کورش بزرگ در جنگ با آنها کشته شد.
سکونت قبايل ده در منطقه شمال رود اترک و جنوب و غرب جيحون، مسئله ايست که به دليل وجود شهرهايی به نام دهستان در اين منطقه، قابل اثبات است. به نظر می آيد که زبان مردم « ده » گويشی از يکی از زبانهای ايرانی شرقی بوده که احتمالا به زبان سکاها، بخصوص سکاهای هئومه ورگه که در شرق آنها می زيستند، نزديک بوده. وجود کلمات خاص ايرانی شرقی در زبان پارتی ميانه می‌تواند گواهی بر اين مطلب باشد.
در اواسط دهه 250 پ م، قبيله « پرنی » از بقيه قبايل « ده » جدا شده و به سمت مغرب کوچ کرده است. برطبق گاهشماری خود اشکانيان و تقويم آنها، بزرگان قبيله پرنی در سال 248 پ م، شخصی به نام ارشک را به رهبری خود انتخاب می کنند. قبيله پرنی به رهبری ارشک به شهرب پارت حمله می کند و موفق می شود که آندراگوراس شسب مقدونی را شکست دهد و اولين سلطنت اشکانی را شالوده ريزی کند ( 238 پ م ).
در واقع تاسيس سلطنت اشکانی در پارت را بايد از سال 238 ق.م دانست.
 

strange

اخراجی موقت
اشکانیان : پادشاهی ارشک ( اشک اول )

اشکانیان : پادشاهی ارشک ( اشک اول )

به روایت ژوستین، ارشک شخصی بی نام و نشان بود که مدتها به راهزنی اشتغال داشت. وی پس از اعلام استقلال دیودوت، از او پیروی کرده، با دسته‌ای از راهزنان به پارت آمد و آندروگوراس والی پارت را شکست داد.
ارشک سپس گرگان را گرفت و قشونی نیرمند ترتیب داد، زیرا از سلکوس – آخرین شاه سلوکیان – درهراس بود. سپس با پسر دیودوت پیمان اتحادی بست و سلوکوس را شکست داد.
ارشک در سال 248 قبل از میلاد در یکی از جنگها علیه سلوکوس کشته شد. برخی معتقدند که ارشک تنها آغازگر قیام بود، لیکن موفق به تشکیل حکومت نگشت و این مهم را برادرش – تیرداد – به انجام رسانید.
در هر حال مدت حکومت و یا قیام ارشک 2 سال از سال 250 تا 248 قبل از میلاد بود.
ارشک اول بعد از دو سال پادشاهی کشته شد و برادر او تیرداد جانشینش شد. تیرداد هم خود را ارشک نامید و به ارشک دوم تبدیل شد. گرچه ارشک و تیرداد پایه گذاران اشکانیان بودند ولی تاسیس آن توسط مهرداد اول یا ( متیره دات – ششمین اشک ) و قدرت یافتنش در دوره حکومت مهرداد دوم ( نهمین اشک اشکانی ) بود.
 

*setareh66*

عضو جدید
کاربر ممتاز
سورنا

سورنا

سورنا يكي از سرداران بزرگ و نامدار تاريخ است كه سپاه ايران را در نخستين جنگ با روميان از سوي اشك سيزدهم ( ارد orod * ) پادشاه دلاور اشكاني فرماندهي كرد و روميها را كه تا آن زمان قسمتي از ارمنستان و آذربادگان را تصرف نموده بودند، را با شكستي سخت و تاريخي روبرو ساخت. «ژول سزار» Julius Caesar و «پومپه» Pompee و «كراسوس» Crassus سه تن از سرداران بزرگ روم بودند كه كشورهاي پهناوري را كه به تصرف اين دولت درآمده بود، اداره مي‌كردند. «كراسوس» فرمانرواي شام (سوريه) بود و براي گسترش دولت روم در آسيا، سوداي چيرگي بر ايران و سپس هند را در سر مي‌پروراند و سرانجام با حمله به ايران اين نقشه خويش را عملي ساخت. «كراسوس» با سپاهي مركب از 42 هزار نفر از لژيونهاي ورزيده روم كه خود فرماندهي آنان را بر دوش داشت به سوي ايران روانه شد ارد پادشاه ايران كه خود در شرق ايران در حال جنگ با مهاجمين بود ، يكي از فرماندهان بسيار باهوش و شجاع خود به نام سورنا را به جنگ روميها فرستاد. نبرد ميان دو كشور در سال 53 پيش از آذربادگان آغاز و تا قلب ميان رودان ادامه يافت . در جنگي كه در جلگه‌هاي ميان رودان ( بين‌النهرين ) و در نزديكي شهر كاره Carrhae «حران» روي داد. در جنگ «حران»، سورنا با يك نقشه نظامي ماهرانه و به ياري سواران پارتي كه تيراندازان چيره دستي بودند، توانست يك سوم سپاه روم را نابود و دستگير كند. «كراسوس» و پسرش «فابيوس» Fabius در اين جنگ كشته شدند و تنها شمار اندكي از روميها موفق به فرار گرديدند. جنگ حران كه نخستين جنگ ميان ايران و روم به شمار مي‌رود، داراي اهميت بسيار در تاريخ است زيرا روميها پس از پيروزيهاي پي‌درپي براي نخستين بار در جنگ شكست بزرگي خوردند و اين شكست به قدرت آنان در دنياي آن روز سايه افكند و نام ايران و دولت پارت را بار ديگر در جهان پرآوازه كرد.،دولت روم در پيشرفت مرزهاي خود در شرق، با سد نيرومند ايراني روبرو شد و از آن زمان به بعد گسترش و توسعه آن دولت در آسيا، پايان پذيرفت. پس از پيروزي «سورنا» بر «كراسوس» و شكست روم از ايران، نزديك به يك سده، رود فرات مرز شناخته شده ميان دو كشور گرديد و روميها براي جلوگيري از شكستهاي آينده و به پيروي از ايرانيان ناچار شدند به وجود سواره نظام در سپاه خود توجه بيشتري بنمايند.
مرگ سورنا ، باعث شد اروپائيان مرگ او را برگردن اشك سيزدهم بيافكنند تا بدين گونه انتقام از پادشاه مقتدر امپراتوري ايران بگيرند .و متاسفانه اين دسيسه كارگر افتاد بگونه اي كه زخم اين نيرنگ سپاه ايران را ضعيف و ضعيف تر نمود .و تا پايان دوره سلسله اشكاني ديگر سپاهي به اقتدار و بزرگي دوران اشك سيزدهم پديد نيامد .اروپائيان هر گاه در صحنه قدرت نتوانسته اند پيش روند ، دست به حيله گري و دروغ گويي زده اند و فاحش ترين نمونه آن دسايس آنها در طي سلسله اشكاني است...
(*) ارد سيزدهمين پادشاه سلسله اشكاني بود او مقتدرترين حكمران آن سلسله است . فرماندهان بسيار شجاعي همچون سورنا را در اختيار داشت .
 

فانوس تنهایی

مدیر بازنشسته
خوشحالم.خوشحال تر میشم اگه همه همکاری کنند.
فعلا که دارم تمام مطالب رو کپی میکنم و توی ورد میریزم
الان دیگه آخرای کتاب کوروش کبیر از هارولد لمب ، ترجمه رضازاده شفق هستم
کتاب فوق العاده ای هست
 

strange

اخراجی موقت
اشکانیان : پادشاهی تیرداد اول ( اشک دوم )

اشکانیان : پادشاهی تیرداد اول ( اشک دوم )

• تیرداد اول برادر اشک اول ( اردشیر بابکان ) بود که پس از کشته شدن او به قدرت رسید.
تیرداد اول با سکاها پیمان اتحاد بست و با سپاهی از سکاها بار دیگر عازم پارت شد، اما در همان هنگام دیودورت درگذشت و پسرش به قدرت رسید.
تیرداد اول با پسر دیودورت وارد مذاکره شد و او را از اتحاد با سلکوس دوم برحذر داشت، و به طرف خود جلب کرد.
در جنگی که رخ داد، سلوکوس دوم شکست سختی خورد و به طرف سوریه عقب نشینی کرد، لیکن پس از فراهم آوردن سپاهی بار دیگر به جنگ تیرداد اول رفت، به روایتی که صحت آن چندان مشخص نیست در آن جنگ که در سال 247 قبل از میلاد رخ داد، نیز دوباره شکست خورد و اسیر گشت.
این سال مبدا تشکیل دولت اشکانیان محسوب می‌گردد.
تیرداد اول با درایت بسیار به تحکیم مبانی دولت تازه تاسیس پرداخت، و در نقاط صعب العبور و مستحکم به ساختن دژها و استحکامات پرداخت. در همین رابطه شهر دارا را در حدود دره گز در خراسان را ساخت و به عنوان پایتخت خود قرارداد .
تیرداد اول نیز مانند هخامنشیان عنوان شاه بزرگ را برای خود برگزید. به روایتی اشکانیان خود را از نسل هخامنشیان می دانستند و بر این اساس،
« فری یاپت پدر ارشک و تیرداد اول » پسر اردشیر دوم هخامنشی بوده است. صحت این ادعا نه قابل تکذیب و نه قابل اثبات است.
درگذشت تیرداد اول به سبب پیری بود . مدت حکومت او 34 سال یعنی از سال 248 تا 214 قبل از میلاد بوذه است.
 

strange

اخراجی موقت
اشکانیان : پادشاهی اردوان اول ( اشک سوم )

اشکانیان : پادشاهی اردوان اول ( اشک سوم )

• اردوان اول جانشین تیرداد اول با استفاده از درگیری آنتیوخوس سوم با آخه لااوس، تصمیم گرفت تا در یک حرکت بزرگ و چشمگیر به ماد بتازد، پس چنین کرد و راهی را که از گرگان به کوههای کردستان
میرفت، تحت تسلط خود درآورد.
وی موفق به تسخیر همدان گشت. آنتیوخوس سوم با آگاهی از این وضع، با یک سپاه 120 هزار نفره به سوی همدان رهسپار شد و توانست آن شهر را تسخیر کند و معبد آناهیتا را غارت کند. لیکن پارتیها با شیوه جنگ و گریز معروفشان، به سوی پارت عقب نشستند و قناتهای سر راه را کور کردند.
سر انجام کار به مذاکره و انعقاد صلح انجامید، بدینگونه از این زمان سلوکیان استقلال پارت را به رسمیت شناختند و به انعقاد معاهده با آنان پرداختند.
سرانجام اردوان در اول سال 196 قبل از میلاد درگذشت و مدت 18 سال حکومت کرد.
پس از ادروان اول فری یاپت ( اشک چهارم ) جانشین وی شد.
 

*setareh66*

عضو جدید
کاربر ممتاز
اخلاق ایرانیان در عصر اشکانی

اخلاق ایرانیان در عصر اشکانی

استرابون می نویسد : در زمان اشکانیان ازدواج با محارم یعنی اقربای نزدیک که اصطلاح آن Xvetakdas خوانده می شده ، کاری پسندیده بوده است . زنان پارتی از مردان در حجاب بودند و اندرونی یزرگان پارتی از بیرونی مجزا بود و زنان در زندگی خارج از منزل مردان دخالت نمی کردند . به طور کلی مقام زنان نزد پارتی ها پست تر از مقام آنان نزد مادی ها و پارسی ها بوده است و در این دوره برخلاف دوره ی هخامنشی ، نفوذ حرمسرا و خواجه سرایان در امور درباری و دولتی هیچ دیده نمی شود .پارتی ها با اسیران خوش رفتار بودند و پناهندگان به خود را با آغوش باز می پذیرفتند و عهد و پیمان خود را نگه می داشتند .استرابون اگر قسمتی از بدنشان از لباس خارج باشد آن را بی شرمی می دانند و آنان همواره مایل هستند که لباسی بپوشند که سراپای آنان را فراگیرد .پلوت ، شاعر رومی (دو قرن قبل از میلاد) در حق ایرانیان گفته : در عمل بنده و اسیرند ، در قول و حرف آزاد .فلاویوس یوسیفوس مورخ یهودی (37 – 101 میلادی) ، می نویسد : در بین پارت ها رسمی هست که در هنگام بستن پیمان به یکدیگر دست می دهند و آنان بسیار به نگاهداری پیمان و عهد خود پای بندند.پلوتارک می نویسد : پارتی ها گیسوان را به رسم سکاها بلند و ژولیده می گذاشتند .
 

Similar threads

بالا