شانلی تورکلر توپلومو.

وضعیت
موضوع بسته شده است.

#MaHDi#

عضو جدید
کاربر ممتاز
بازگشت به خويشتن:

در ميان ملتي كه فرهنگ صحيح و تربيت كامل انتشار نيافته حس مليت و معاونت عمومي ناياب مي شود وافراد آن ملت نسبت به يكديگر و نسبت به وطن خود لاقيد و بيگا نه مي‏ما نند. زيرا آن را بطه قومي و روحي كه آنها را به هم مربوط سازد در ميان نيست. در چنين ملتي وحدت سياسي ، غرور ملي، حس وطن پرستي، عواطف اجتماعي،عشق معنوي، روح شرافت و عظمت ملي مفقود مي شود . افراد چنين جامعه اي در ميهن خود غريب هستند و مانند بيگانگان به هم نگاه مي كنند و چون احساسات مشترك،. آمال و مقاصد مشترك و يكسان ندارند . اگر كسي به شرافت و عزت نفس ملي آنها تجاوز بكند از آن متا ثر نمي شود و وظيفه مقا بله ومدافعه در خود حس نمي كند كه اين اصل و واقعيت حفظ شده است و متاسفانه جامعه و فرهنگ ما آذر بايحانيان را تحت الشعاع قرار داده است.
مليت ما آذربايجانيان ترك است و آذربايجاني بودن همه چيز ماست، افتخار ما، شرافت ما، عظمت ماست.اگر ما مليت را محور آمال واعمال خود قرار دهيم از ²بي همه چيزي² خلاص شده داراي همه چيز خواهيم شد.ماها پيش از هر چيز بايد آذربا يجاني باشيم وآذربايجاني ناميده شويم.
هويت انساني ما همان شخصيت فرهنگي ماست وهركس وهر ملتي وهر قومي شخصيت فرهنگي خاص خودش راداشته باشد . ملت و قوم توليد كننده است، انديشه مي سازد. ايمان ميسازد و حركت بسوي پيشرفت و توسعه و تعالي را ميسر مي سازد. و دروغ است. تا ملتي به سطح توليد اقتصادي و صنعتي برسد و اگر برسد باز در سطح يك نوع تحميل و به صورت يك فريب تازه است چرا كه مقوله هاي فرهنگي و اقتصادي و اجتماعي و سياسي فاكتورهاي بهم وابستهو مورد نياز يكديگر مي باشد.
يكي از سياستهاي شئونيستي كه از دير ياز در كشور ما رواج دارد اين است كه تركان بايد تبديل به موجوداتي هيچ و پوچ، مصرف كننده و نيازمند گردند كه همه افتخارشان و همه عظمتشان و همه تجلي انسانيشان مصف فرهنگي فارسي باشد. بنابراين بايد همه افتخارات و ارزشهاي ديگري كه اين مليت ونژاد به آن وابستگي دارند و به آن تكيه مي كنند تخليه شود. و اين حقيقت يعني تخليه از خويش (اليناسيون)و از بين بردن فرهنگ اصيل و حقيقي خويش، كه تنها به وسيله آن مي توانيم در مقابل ساير فرهنگها قرار گرفته ومقابله كنيم و از بحران هويت نجات يابيم. از ديگر سياستهاي خطرناكي كه شئونيستها به آن دست زده اند اين است كه نبايد فرهنگ و تاريخ و شخصيت ملل ترك را نفي كنند چون در اين حالت آنان دفاع مي كنند بلكه بايد كاري كرد كه آنان ايمان بياورند كه خودشان منفي، و معتقد باشند ،كه از نژاد دومهستند و فارسها نسبت به آنان برتري دارند و از سيستمهاي گوناگوني (انوسانتاريسم، آلتيدانتاليسم ) در اين جهت بهره گيريهاي فراواني را كرده اند وقتي ملت آذربايجان در اثر اين سياستها احساس كنند كه نژادش منحط است. فرهنگش منحط است. زيباييهايش، شعرش، نظام اجتماعي اش، هنرش، رجال ملي و تاريخي اش، موسيقي اش، افتخارات گذشته و تاريخش و … منحط و زشت است وهيچ چيز ندارد، خود به خود احساس ننگ و شرمنده گي مي كند و متهم به نژاد پرست تر بودن مي كند و براي اينكه همين اتهام ايجاد شده از او دفع شود دست به تظاهر مي زند، خودش را سعي مي كند به فارس بودن تشبيه كند (آسيميلايون) . كه بعد بگويد من از آن نژاد متهم نيستم، از نوع تو هستم، تظاهر مي كند به شباهت به او در زندگي، در رفتار، در ادا در آوردن در ژست گرفتن در
پس چه بايد كرد؟!؟ اينجاست كه مي گوييم به قول استاد فقيد دكتر علي شريعتي ²بايد به خويش برگرديم به خويشتن خويش² .تظاهر را نگاه كنيد، چقدر آدمهايي را ديدهايم كه سه يا چهار سال به شهرهاي فارس نشين و فارسي زبان رفته اند ولي با چه افتخاري مي گويند كه تركي يادشان رفته. كسي نيست به اينان بگويد، تو كه اينقدر استعدادت زياد است كه زبان مادريخود را ك طي ساليان دراز ياد گرفته و با آن بزرگ شدهاي و انس گرفته اي در عرض چند سال فراموش مي كني، پس چطور زبان ديگري را در سه سال ياد گرفتي؟ اين تظاهر براي چيست؟ حال مي پرسيم چنين اشخاصي از چه چيزي مي ترسند؟ پيداست، از خودش، او از خودش بيزار است و از هر كسي كه خودش منسوب به اوست! و اينجاست كه مسئله بحران هويت مطرح مي گردد.
مشكل روشنفكران و آگاهان جامعه ما خيلي بيشتر از آنچه كه فكر مي كنيم هست. فرهنگ و تاريخ و زبان ما را مسخ كرده اندو راجع به آنها سابقه سؤذهني وجود دارد كه كاش مسخ نمي شد و به ما مي گفتند كه شما اصلا فرهنگ و ادبيات و عرفان و تمدن و … نداريد. تا روشنفكرانمان مي توانستند كشف كنند و نسل جوان جامعه را به طرف خويشتن اصيل خود بازگردانند. اما حالا كه مي خواهيم از خويشتن حرف بزنيم بوي شك و ترديد در چشمها و احساس ها و ذهن ها مي وزد. به كدام خويشتن خويش برگرديم؟ آيا به خويشتن مسخ شده اي كه به ما نشان داده اند؟ اگر به خويشتن نژاديمان برگرديم، به راسيسم و فاشيسم و جاهليت قومي و نژادي دچار شدهايم واين يك بازگشت ارتجاعي است، ما نمي خواهيم بگوييم كه شجاعت، جوانمردي، غيرت و شهامت نزد آذربايجانيان است وبس، بلكه مي خواهيم بگوييم تاريخمان نشان داده كه اين خصايص را داريم، مي خواهيم بگوييم تاريخ و گذشت مان نشان داده كه خلق كننده فرهنگ و نبوغيم پس به خويشتني بر مي گرديم كه زنده است. آن خويشتني است كه بر اساس احساس عميق ارزشهاي معنوي و انساني و روح استعداد خود ماست كه در فطرت ما موجود است و جهل و بردگي از خويش ما را از آن غافل كرده و جلب شدن به ديگري آن را مجهول گذاشته است. اما در عين حال هنوز زنده است و حيات و حركت دارد و از متن توده مي جوشد. آن خويشتن، خويشتن فرهنگ ملي ماست. فرهنگي كه قدمت چندين هزارساله دارد، فرهنگي كه افتخارات و تاريخ و تمدن و نبوغ و استعدادهاي گوناگون در زمينه هاي مختلف را به صورت يك فرهنگ بزرگ با همه مشكلاتي كه داشته به جهان وجهانيان عرضه كرده. فرهنگي كه مادراني داشته كه ستارخانها و… را در دامن خود پرورش داده، تكيه ما به همين خويشتن فرهنگي است و بازگشت به همين خويشتن را بايد شعار خود كنيم. چرا كه پيروزي همواره در گرو ايمان به خويشتن خويش است. آن شمع و آن عشق مليت ما يعني آذربايجانيت بايد باشد. بايد آن عشق سوزان كه در جلوه گاه روح آذربايجانيت هزاران سرها را گوي چوگان بلا ساخته و آن ايمان قلبي كه هزاران مرد را پاي كوبان و رقص كنان به پاي دار فرستاده امروز در نام مقدس آذربايجان تظاهر و تجلي بكند. بايد هر آذربايجاني خود را سرمست باده روح پرور مليت سازد و با يك پيشاني درخشان از شرافت و نجابت خاص آذربايجاني با ملل و مردم ديگر روبرو شود.
بايد مادران آذربايجاني فرزندان خود را با شير حميت آذربايجاني بودن بپرورانند وبا يك غرور ملي و احساسات پاك وطن پرستي در دماغهاي حساس آنان جايگزين سازند بايد با سرودهاي ملي و لاي لائي هاي مادرانه آنها را گوشزد كنند كه آنان براي حفظ شرافت آذربايجان پرورش يافته اند و اگر عشق مليت را در قلب خود نپرورند حق فرزندي را ادا نكرده اند. چرا كه آذربايجان خاك و وطن مادريمان است. ( آنا وطن و يوردوموزدير آذربايجان);)
منابع:
1)خوشبختي از دريچه حقيقت: اقتباس از افكار دكتر گرلينگ، ماركوس، تولستوي، ايرانشهر، امرسون، ساموئيل سمايلز
2)بازگشت به خويش: دكتر علي شريعتي
خیلی تحلیل جامع و سنجیده ای بود مرسی آیهان جان
مادران و پسران فردای این جامعه ماییم و این ماییم که باید فرزندانی لایق اسم آذربایجان تحویل این جامعه بدیم البته اگر خودمان در هیاهوی این تبلیغات شئونيستي سربلند بیرون بیاییم :gol::w13:
 

#MaHDi#

عضو جدید
کاربر ممتاز
بسیار عالیست .
دوستان بهتر است در این جستار به معرفی بزرگان اذربایجان بپردازیم . ;)
دقیقا;)
ما باید اول با شناخت بزرگا وآثارشون خودمون فرهنگمون دیارمون رو بشناسیم تا بتونیم قامهای بعدی رو واسه سربلندی آذربایجان برداریم:gol:
 

#MaHDi#

عضو جدید
کاربر ممتاز
هوشنگ جعفری:

آچین آقیشقالاری


هاوالار تك اوره گیم دولقون دور


قورویان داغلارا یاغماخ دیله ییر


آچین آقیشقالاری


هاوالار تك اوره گیم دولقون دور


قورویان داغلارا یاغماخ دیله ییر


سئل اولوب ظالیم ائوین ییخماغا آخماخ دیله ییر


ایلدیریم تك گئجه باغرین یارا شاخماخ دیله ییر


گونَ باخماخ دیله ییر


آچین آقیشقالاری


منه یوخ، قفس غمده قناریلره رحم ایله یین


بیر گولون سولماسینا سولمامیشام


قلبیمین دولماسینا دولمامیشام


قورخورام توستو چالا گول خانانی


آچین آقیشقالاری


آچین آقیشقالاری


آچین آقیشقالاری


بیر گُروم اولكماغا بیرلشن ائللر نئجه اولوب


كوچه لره یوموروخ توستورو بایراق اولان اللر نئجه اولوب


بیزیم ائللر نئجه اولوب


آچین آقیشقالاری


آچین آقیشقالاری


بو نه ینردی كی ایشیقلیق یولی یوخدور


بیری بیر شیر دیر دوشوب دار قفسه ایچره چالیشانمیر


آنا ایستكلی بالانان باریشانمیر


آچین آقیشقالاری


بیرینی بیر بغض توتوب دانیشانمیر


بیری بیر شیر دیر دوشوب دار قفسه ایچره چالیشانمیر


آنا ایستكلی بالانان باریشانمیر


آچین آقیشقالاری


ایكی تورپاق باریشانمیر


آچین آقیشقالاری


بابا آچین آقیشقالاری


بو نه ائل دور كی ایشیقلیق یولی یوخدور


بیرینی بیر بغض توتوب دانیشانمیر


بیری بیر شیر دیر دوشوب دار قفسه ایچره چالیشانمیر


آنا ایستكلی بالانان باریشانمیر


آچین آقیشقالاری


ایكی تورپاق قاریشانمیر


قول بویونونان ساریشانمیر


آچین آقیشقالاری


آچین آقیشقالاری


ائله بیل كی قولاغا وای سسی گلدی


قاراباغدارن اوغولا وای سسی گلدی


آچین آقیشقالاری

آچین آقیشقالاری
 

#MaHDi#

عضو جدید
کاربر ممتاز

میرزه فتعلی محمّدتاغی اوغلو آخوندوو (آخوندزاده) (1812 شکی - 1878 تبیلیسی) - آذربایجان یازیچی-دراماتورقو, ماتئریالیست فیلوسوفو, اجتماعی خادیم, آذربایجان دراماتورگییاسینین بانیسی‌دیر.
1814-جو ایلده آتاسی میرزه محمّدتاغی و آناسی نانه خانیملا تبریز یاخینلیغینداکی خامنه قصبهسینه کؤچموش, 13 یاشینادک گونئی آذربایجانین موختلیف بؤلگه‌لرینده یاشامیش‌دیر, 1825-جی ایلده آناسی ایله شکییه قاییتمیش‌دیر. فتحعلی‌نین روحانی اولماسینی ایستین آخوند هاجی السگر (آناسینین عمیسی) 1832-جی ایلده اونو گنجیه آپاریر.
گنج فتعلی بورادا منتیق و فیقه علم‌لرینی, هابئله داحی آذربایجان شاعر و فیلوسوفو میرزه شفی وازئح‌دن خطتاتلیق سنتینی اویرنمیش‌دیر. لاکین میرزه شفی‌نین گنج فتحعلییه تأثیری بونونلا بیتمیر, بو گؤروش میرزه فتحعلی‌نین حیات و یارادیجیلیغینا, عمومیتله اونون بیر موتفککیر کیمی فورمالاشماسینا جدی تأثیر گؤستریر.
دؤورونون مواسیر علم‌لریله مارعقلانان فتعلی 1833-جو ایلده شکیده آچیلمیش روس مکتبینه داخیل اولور و بیر ایل بورادا تحصیل آلیر. 1834-جو ایلده او, تبیلیسییه گئتمیش, قافقاز جانیشی‌نینین باش دفترخانا‌سیندا مولکی ایشلر ساحهسینده شرق دیل‌لری موترجیمی تعیین اولونموش و عومرونون سونونا قدر بو وظیفهده چالیشمیش‌دیر. 1873-جو ایلده اونا حربی روتبه-پولکوونیک روتبه‌سی وئریلمیش‌دیر.
1851-جی ایلده روس جوغرافییا جمعیتی قافقاز شؤبسینه عضو سئچیلن آخوندزاده سونرا‌لار قافقاز آرخئوقرافییا کومیسسییا‌سیندا تدقیقات ایشلرینه جلب اولونور. آخوندزاده "اکینچی" قزئتی‌نین نشرینه بؤیوک احمیییت وئرمیش, اونون صحیفهه‌لرینده "وکی‌لی میللتی-ناملوم" ایمضاسی ایله مقاله‌لر درج ائتدیرمیش‌دیر.
آخوندزاده بدیی یارادیجیلیغینا شعرله باشلامیش‌دیر ("سبوحی" تخلصو ایله).
آخوندزاده آذربایجان ادبیییاتیندا آزاد دوشونجه طرزی‌نین ان بؤیوک نومایندسی‌دیر. میرزه فتعلی ایسلام دونیاسینین اجتماعی, سوسیال و سییاسی ساحهه‌لرینده رادیکال اصلاحات‌لارین لوزوملوغو فیکرینی مودافیه ائدیردی.
اثر‌لری
* آلدانمیش کواکیب
* سرگوزشتی مردی-خیسس (هاجی قارا)
* حکایهتی موللا ایبراهیمخلیل کیمیاگر
* حکایهتی موسیؤ ژور‌دان حکیمی-نباتات و درویش مسته‌لی شاه جادوکونی مشحور
* سرگوزشتی وزیری-خانی لنکران
* حکایهتی خیرسی-قولدورباسان
* 1.اثر‌لری. 3 جیلدده. باکی: شرق-قرب, 2005, ج.ای, 296 س.; ج.ایی, 376 س.; ج.اییی, 296 س
 

sohrabibroker

عضو جدید
"] با سلام و درود .
تایپیک قبلی ما توسط مدیریت محترم قفل شد.دلیلشم این بود که میگفتن ترکی صحبت کردن ممنوعه.
از اونجایی که توهین به اقوام ایرانی و زیر پا قرار دادن حقوق اولیه اونا یه امر عادی شده از این موضوع با دلخوری گذشتیم و یه تایپیک فارسی زدیم.ماعادت کردیم به این موضوع و تا رسیدن به اهدافمون با این موضوع باید کنار بیایم.این موارد مارو در راه رسیدن به اهدافمون مصمم تر میکنه.
تو این تایپیک خواستیم یه انسجامی برای ترک های باشگاه که خواستار حقوق اولیه خوشون هستن داده باشیم.
این تایپیک سیاسی نیست.
افراد جدایی طلب اینجا جایی ندارن.ما ایران را به آذربایجان آزاد و آذربایجان رو با ایرانی آزاد میخواییم.این دو از هم جدایی ناپذیراند.
از دوستان میخواییم شماره هایی که میگیرن رو تو امضا شون با عنوان "ائل دایاغی....."قرار بدن.
این موضوع و خواسته های ما منافاتی با جنبش سبز نداره و هدف ما یکیه یعنی "ایران اسلامی آباد و آزاد شاد" .
از دوستان میخوام فارسی پست بدن و اگه خواستن ترکی بنویسن تو پروفایل ها این کارو انجام بدن.
یاشاسین ایران یاشاسین آذربایجان.
ائل دایاغی:
1.ayhann
2. مهرومهتاب
3.bilgisayar.
4.Soheil
5:armin.eleman
6.میر حسین
7.معمار67سبز
8.hadi manafi
9.sinatra6
10.fifa
11.nazanin67.9
12.آیاتای.
13.noirgalaxy
.raminbabak.14
.15ساری قلی خان
16.zalzalak_amir
.
.
.
.
.
..
.
.
.
.
.
.
.

n.
چه ایده خوبی دادی:gol:
 

آیاتای

عضو جدید
بانو حیران

شاعره نامدار سده سیزدهم هجری قمری از زنان نامورِ خاندان «دنبلی» است. محمّد علی تربیت تولد وی را شهر تبریز درج کرده، و برخی از محققین او را متولد نخجوان دانسته‏اند و رشد و نمای وی را در شهر ارومیه روستای «خانقاه سرخ» که به زبان ترکی «قزل خنیه» مشهور است، قید کرده‏اند .
خواننده عزیز توجّه دارد که طایفه دنبلی از قدیم‏الایّام در صفحات خوی و شاهپور (سلماس) سکونت داشته‏اند و تاریخ عمومی و اجتماعی آذربایجان غربی از حادثاتی حکایت دارد که به دست بزرگان این طایفه به وقوع پیوسته است. با توجّه به این واقعیّت مسئله انتساب حیران به این خاندان از دو حال خارج نیست، یا باید تصوّر کرد که اجداد وی در زمان‏های قدیم از خوی به نخجوان نقل مکان کرده‏اند و یا لزوما و باید معتقد بود که در نخجوان اقامت داشته‏اند

پدربزرگش، کریم‏خان کنگرلوی دنبلی از سران سپاه عباس میرزا بوده است. اجدادش در روزگاران سابق به علت اختلافات درونی قبیله، از دنبلی‏های حوالی سکمن آباد ، چورس و خوی جدا شده و در حوالی ارس استقرار یافته بودند.
حیران خانم در نخستین دوره جنگ‏های ایران و روس در سال 1218 ق و انعقاد پیمان ننگین بار «ترکمنچای» و الحاق قسمتی از سرزمین عزیز ایران به خاک روسیّه ، به همراه پدر و اعضای خانواده به ایران آمدند و مدتی در تبریز رحل اقامت افکنده و به دیدار نایب السلطنه عباس میرزا نائل آمدند . سپس راهی ارومیّه شدند و در روستای «خانقاه سرخ» در 18 کیلومتری ارومیّه که از طرف عباس میرزا به عنوان تُیُول به کریم‏خان واگذار شده بود، اقامت گزیدند. هم اکنون بازماندگان کریم خان در این روستا ساکن بوده و به نام خانوادگی «کریملو» اشتهار دارند و حیران از اسلاف همین خاندان است.


در فراق یار

با عزیمت حیران از نخجوان به ایران نامزدش که لحظه‏ای تحمل دوری او را نداشت به علت نامعلومی به ایران نیامد و در آنجا ماندگار شد . حیران آن دختر آشفته و پریشان، پس از استقرار در ایران، اشعار سوزناکی در فراق نامزدش سروده که این هجران در بیشتر اشعارش نمایان است .

حال ما را که کند عرض به جانانه ما... شود آگاه ز حال دل دیوانه ما
جرعه نوشیم ز خمخانه وصل رخ او... سر بر افلاک کشد ناله مستانه ما
لال شد از ستمش بلبل طبع حیران... سوخت در آتش شوقش پر پروانه ما

درباره ازدواج حیران و چگونگی آن اطلاع صحیحی در دست نیست و گویا او به یاد محبوب نخجوان، دل خوش داشته و از ازدواج سر باز زده است و شاید هم در همان
روستای قزل خنیه ـ به احتمال ضعیف ـ تن به ازدواج یکی از اقوام خود داده است . در هر حال اگر بتوانیم شعر زیر را خطاب به همسرش عنوان کنیم باید نتیجه بگیریم که از وصلت خود خرسند نبوده و در آرزوی آزادی است.


تا به کی می‏کشی تو در بندم ... نیستی راستی خداوندم
من ندانم چه کرده‏ام به قضا ... که به دامت چنین بر افکندم
به جفایی چنین به حال خودم ... گاه می‏گریم و گهی خندم
گر برانی که تا خلاص شوم ... به خدا نیز از تو خرسندم


ادامه دارد

 

آیاتای

عضو جدید
بانو حیران، از عمری طولانی برخوردار بوده و زمان سه پادشاه قاجار را درک کرده است. به قول محمّد علی تربیت، موقع وفات هشتاد سال داشته است . وفات وی بین سال‏های 1260 تا 1270 ق در تبریز اتفاق افتاده است.

روزگارم نمود چون نومید ... غیر ذکر حبیب نیست کلید عمرم
از دست شد چو تیر از شَست ... برف پیری مرا به سر بنشست


حیران خانم تا پایان عمر چشم انتظار نامزدش بود و این از نوع بیان غالب اشعارش هویداست. چنان چه او در تمام خطاب‏های خود به نامزدش ، حتّی در پیری و در بستر مرگ او را جوان خطاب می‏کند.

پیرم اگر که بخت ما یار شود ... این گردش افلاک مدد کار شود
غم نیست ز پیری‏ام جوان می‏گردم ... دلدار به ما اگر که غمخوار شود

غم نیست اگر که غم نموده پیرم ... در دست فراق دوست دستگیرم
آن یوسف دهر گر مرا بنوازد ...
خود گشته جوان عمر از سر گیرم



ای حُسن تو ربوده ز کف اختیار دل

پژمرده شد ز هجر رُخَت، لاله‌زار دل
گشته خراب از غم تو شهربند جان
از دست شد ز فرقت رویت، قرار دل
چون گلشنی که باد سمومی بر آن وزد
از سوزش فراق خزان شد بهار دل
ای من فدات! روز و شبم بی جمال تو
جز آه و ناله نیست کنون، کار و بار دل
از زلف دام ساخته، از خال دانه‌ای
نیرنگها بریخت ز بهر شکار دل
تیری که از کمان وی از روی ناز جست
هم در زمان نشست ببین در کنار دل
یک بار خود نگفتی کای مبتلای من
بی روی من چسان گذرد روزگار دل
نالید دل، چنانکه فلک گوش خود گرفت
تا نشنود فغان من و آه و زار دل
(حیران) نه یک دل ربوده است آن جوان
در کوی دل فتاده چو تو صد هزار دل
 

آیاتای

عضو جدید
نا گفته پیداست که نامزد حیران ـ اگر زنده بود ـ به همراه خود شاعره نیز پیر شده بود ولی چون از نظر فلسفی آخرین تصویر ذهنی قبل از جدایی، تصویر جوانیِ نامزدش بوده لهذا تا پایان عمر او را در همان کسوت جوانی می‏بیند. آخرین شعر او که در بستر مرگ با عنوان «الوداع» سروده مؤیّد نظریّه فوق است:


الوداع ای ماه تابان الوداع ... الوداع ای شاه خوبان الوداع

می‏کنم آه و فغان با سوز دل ... چون رسیده وقت هجران الوداع

از درت ای مونس قلب حزین ... می‏روم با چشم گریان الوداع

از فراقت ای طبیب مهربان ... درد ما را نیست درمان الوداع

چون که هجران شد نصیب جان ما ...ای عزیزان و محبّان الوداع

با دل پر حسرت و با جان زار ...دور می‏گردم ز جانان الوداع

چون وداع واپسین است ای جوان ... رحم کن بر حال حیران الوداع
 

آیاتای

عضو جدید
استقبال حیران از اشعار شاعران بزرگ

حیران خانم ذهنی خلاق و ذوقی سرشار داشته و غالبا در سرودن شعر در انواع گوناگون قصیده ، غزل ، رباعی ، مخمس ، ترجیع بند و ... دستی توانا داشته است . به اعتقاد پژوهشگران حیران خانم تسلط عجیبی بر صناعات شعری داشته و به استقبال شعرای مشهور ایران رفته و اشعار آنها را جواب گفته است.

بانو حیران، در استقبال از این شعر مشهور رودکی:


بوی جوی مولیان آید همی ... یاد یار مهربان آید همی

با دو غزل به او جواب گفته که ما به جهت اختصار به یک غزل او اشاره می‏کنیم .

از دو زلفت بوی جان آید همی ... عنبر از زلفت عیان آید همی
عنبر است آن عطر یا گل یا گلاب ... از دو زلفت روان آید همی
از دل زارم ز هجران رُخَت ... صد هزار آه و فغان آید همی
آه من از سینه پر سوز من ... گویی از آتش دخان آید همی
گر ببیند روی تو حیران زار ... بر تن خسته روان آید همی
 

آیاتای

عضو جدید
غزل مشهور سعدی را که می‏فرماید:

ای ساربان آهسته ران کآرام جانم می‏رود ... وان دل که با خود داشتم با دلستانم می‏رود

را با غزل ذیل این چنین جواب گفته است:

ای ساربان رحمی بکن بر من که یارم می‏رود ... از رفتن آن سرو قد، صبر و قرارم می‏رود
از فرقت آن نوجوان، تن گشته زار و ناتوان ... دل در خم زلف نهان، جان آشکارم می‏رود
لشگر کشیده درد و غم، قدّم ز هجران گشته خم ... صد دجله خون دم به دم از هر کنارم می‏رود
از هجر آن پیمان شکن ، غم هجوم آورد به من ... روی گل ببو چو نسترن، از بر نگارم می‏رود
حیران به هجران رو به رو، چو لکه شد این نکته گو ... آن سرو قدّ و ماهرو چون گلعذارم می‏رود


مستزاد مشهور مولوی با عبارت ذیل:

هر لحظه به شکلی بت عیّار برآمد
دل برد و نهان شد
هر دم به لباسی دگر آن یار برآمد
گه پیر و جوان شد


چنین استقبال می‏کند که منتخباتی از آن مستزاد چنین است:

آن سرو سرافراز، روزی که درآمد
خورشید عیان شد
بر دیده دل قامت او جلوه گر آمد
کان سرو روان شد
چون کرد تجلّی رخ پر نور وی از شب
دل گشت پریشان
تیر مژه‏اش بر جگرم کارگر آمد
صد رخنه به جان شد
با عشق تو حیران به جهان آمده‏ای مه
با شوق تو می‏زیست
هم در هوس عشق تو عمرش به سر آمد
در خاک نهان شد
 
آخرین ویرایش:

آیاتای

عضو جدید
بانو حیران، با قدرت و تسلّط وصف‏ناپذیر یکی از غزل‏های صائب تبریزی را چنین تخمیس می‏کند:

ز وصل روی دلبر دلم چون، گلشن است امشب ...ندارم خوف از هجران، دل و جان با من است امشب
هزاران شکر بر ایزد که روحم در تن است امشب ... ز حسن نیم رنگ یار بزمم روشن است امشب ...


حیران، به علت احاطه و تسلط کامل به زبان ترکی غزل‏های قوی‏تر و پراحساس‏تری را سروده و گاهگاهی با مهارتی تام به استقبال شاعران بزرگی چون فضولی، نسیمی، قوسی رفته است.
حیران، بعضی از اشعار فارسی خود را به زبان ترکی ترجمه نموده است . این اشعار ترجمه شده بعدها توسّط مترجمین آذربایجان شوروی سابق دوباره از روی ترجمه فارسی به شعر ترکی برگردانده شده است . ترجمه‏های وی نشان می‏دهد که بانو حیران نه تنها در شاعری سرآمد بوده ، بلکه ترجمه‏هایش در سطح بالاتری نیز قرار دارد . نمونه‏ای از غزل فارسی وی که به زبان ترکی ترجمه شده چنین است:

اصل

خبر داری که یارت یار دارد ؟ ... محبّت در دل اغیار دارد ؟
چه بتوان کرد من درویشم و او شه است ... از یاری ما عار دارد
مرا با سنبل و ریحان چه حاجت ... دلم با طرّه او کار دارد
نباید غم خوری در گلشن دهر ... که یک گل صد هزاران خار دارد
مرا این سرگشته حیران را مرنجان ... ارادت بر تو چون بسیار دارد

ترجمه

بیلیرسن یارینین بیر یاری واردیر ... رقیبینله اونون ایلغاری واردیر
نه ائتمک من فقیرم یار سلطان ... منه یار اولماسیندان عاری واردیر
نه لازیمدیر منه سنبل له ریحان ... اونون کی طره طراری واردیر
کونول غم چکمه دهرین گلشنینده ... آچان هر بیر گلون مین خاری واردیر
یازیق حیرانی گَل اینجیتمه جانان ... کی عاشیقدیر سنه اقراری واردیر
 

آیاتای

عضو جدید
بینش اجتماعی در اشعار بانو حیران

حیران خانم مسائل زندگی و مشکلات جامعه و دردهای مردمان را در اشعارش به خوبی نمایان ساخته و به تصویر در آورده است . شاید از این لحاظ بتوان او را پیش روی پروین اعتصامی دانست هر چند که در عالم شاعری او را هم پای مهستی گنجوی دانسته‏اند . در مورد بینش اجتماعی او همین بس که با این که پدرش از توانگران و سران سپاه عبّاس میرزا بوده به خاطر فقیران جامعه ، غذای خوشی از گلویش پایین نمی‏رود و در این مورد می‏سراید:

صد شکر مهیّا است سحور و شامم ... لیکن به خوشی نمی‏رود ایّامم
چون یاد فقیران ز دلم می‏گذرد ... پالوده چو زهر می‏شود در کامم

دیوان حیران

دیوان اشعار ترکی و فارسی او مشتمل بر قصاید ، غزلیات ، مقطعات و ترجیعات بوده و در حدود 4500 بیت می‏باشد . نسخه خطی دیوانش در مجموعه اهدایی شادروان حاج محمّد نخجوانی به کتابخانه ملی تبریز تحت شماره 2679 و ردیف 483 و دو نسخه دیگر هم در تصرف مؤلفان «بزرگان و سخن سرایان آذربایجان غربی» هست . بخشی از غزل‏های ترکی دیوان بانو حیران از روی نسخه خطی متعلق به کتابخانه ملی تبریز به سال 1324 ش در تبریز چاپ سربی شده است. امّا اشعار برگزیده‏اش برای بار اوّل با مقدمه و انتخاب خانم نقی یوا و خط و ویراستاری محمّد علی مجیری در سال 1988 م ـ 1367 در باکو چاپ گردی و برای بار دوّم در به اهتمام حسین فیض الهی وحید (حسین الدوز) از سوی انتشارات یاران در سال 1370 ش به زیور چاپ آراسته گردید. امید است دیوان کامل او چاپ و در دست علاقمندان شعر و ادب قرار گیرد.
 

ARAMESH

مدیر راهنمای سایت
مدیر تالار
ترکی یازین.
چوخ جدی توتمایین ادمینین سوزون;)
جدی توت!;)
در صورت ترکی صحبتکردن مجبور میشم تاپیک روببندم..میتونید بزرگان ترک رو معرفی کنید و شماره بدید ولی لطفا فارسی تایپ کنید.
 

ayhann

اخراجی موقت
جدی توت!;)
در صورت ترکی صحبتکردن مجبور میشم تاپیک روببندم..میتونید بزرگان ترک رو معرفی کنید و شماره بدید ولی لطفا فارسی تایپ کنید.

متاسفم برات .فقط میتونم اینو بگم.
این تایپیک شما رو قلقلک میده؟
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا