واحد شهریار_شهر قدس

Hamid MB

مدیر تالار زنگ تفریح
مدیر تالار
کاربر ممتاز
به به ..به به ... چه چه ...چه چه ... ... چون داره به جاهای باریک میکشه ادامه نمیدم :دی
 

kia_martan

عضو جدید
چه قد دانشگاه جیم زدن حال میده:D

کسی با این یارو شفیعی ابادی کلاس داره از بچه های اینجا؟
 

kia_martan

عضو جدید
اره بنده باهاش کلاس داشتم:smile:
اینباکست پره نمیشه جوابتو بدم :))ایدی داری
خدا بخیر کنه منو اسمبلی انداخت نامرد
حسینیون دپرسو میشناسی؟
بهترین استاد حق گو

اینم برا شفیع


همه چیز در مورد شفیع او در شهر بندر لنگه درگیلان در سال 1347 دیده به جهان گشود.
نام پدر او را هنوز هیچکس نمی داند.
وی در 1 سالگی توانست حرف زدن را از مادر زیرکش بیاموزد.
شفیع در 2 سالگی توانست راه برود.
نزدیکان او می گویند ما مانده ایم که چگونه شفیع هم می توانست راه برود و هم می توانست به خوبی صحبت کند.
مادر او می گوید شفیع من از هوش و استعداد سرشاری بهره مند بود.
وی عاشق دوچرخه بود و به همین دلیل پدرش که معلوم نبود چه کسی بود برایش یک دوچرخه ی 250 تومنی خرید .
وی هنگامی که چشمانش به دوچرخه افتاد اشکش همانند باران به زمین می ریخت و از تهه دلش فریاد زد خدایا من لایق این همه محبت نبودم و به رقص وپایکوبیه رشتی افتاد.
او در سن 4 سالگی توانست برنامه ی اینکه یک نامی را از ورودی بگیرد و همان را در خروجی چاپ کند را نوشت.
او در سن 6 سالگی به مهد کودکی به نام پدران وپسران رفت.این مهدکودک را پدران همان پسران اداره می کردند و به دلیل اینکه معلوم نبود چه کسی پدر چه کسی است و چه کسی پسر چه کسی هست به همین دلیل این یکی از برترین مدارس دنیا محسوب می شود.
او در سن 7 سالگی به کلاس اول رفت و تا کلاس ششم در آنجا درس خواند
او در 10 سالگی برنامه ی اینکه یک نامی را از ورودی بگیرد و همان را در خروجی چاپ کند را با اسفاده از ماکرو نوشت.
او در 13 سالگی به تهران آمد و تا اول نظری در تهران درس خواند.
او می خواست انتخاب رشته کند که مادر بزرگ خود را از دست داد و همین موضوع در انتخاب او بسیار تاثیر داشت و او رشته ی کامپیوتر را برگزید.
او مدرک دیپلم خود را اخذ کرد و در همین موقع بود که 8 سال دفاع مقدس شروع شد و او در خط مقدم جبهه و روی مینها به هم رزمی هایش اسمبلی درس می داد
روی دماغ او 6 گلوله اصابت کرده.
یکبار هم رزمی هایش او را به شوخی به زیر تانک انداختند و او با کمی آسیب روی دست چپ و پای راستش جان سالم بدر برد.
و از همان موقع بود که حسین فهمیده به زیر تانک رفت و او در وصیتنامه خود از شفیع به عنوان بهترین دوست خود نام برد.
جنگ تمام شد و او برای گرفتن مدرک لیسانس به دانشگاه هاروارد امریکا رفت و شاگر اول همانجا شد.
او مدرک دکترای خود را از دانشگاه کلمبیا گرفت.
او برای خدمت به کشورش به ایران بازگشت و در دبیرستان جواد موفقیان در چهار راه یافت آباد مشغول معلمی
شد.
لازم به ذکر است او برنامه پرچم ایران را هم با استفاده از ماکرو هم بون استفاده از ماکرو نوشت.
او در سن 67 سالگی از طرف دانشگاه آزاد اسلامی اسلامشهر برای تحصیل در آنجا دعوت نامه دریافت و به دانشگاه نه نگفت.
وی از غذای کله ماهی خوشش می آید.
از رنگ قرمز بدش می آید و شایعه شده او استقلالی است.
او با نادر احمد زاده مربی ملوان رفیق صمیمی است و جای پدر اوست.
او با مرحوم سیروس قایقران در تیم فوتبال ایران در سال 1998 فرانسه همبازی بود و گل او به آمریکا را همه به یاد داریم.
او گل صعود ایران به جام جهانی را به استرالیا زد.
 

sahar68

عضو جدید
کاربر ممتاز
اینباکست پره نمیشه جوابتو بدم :))ایدی داری
خدا بخیر کنه منو اسمبلی انداخت نامرد
حسینیون دپرسو میشناسی؟
بهترین استاد حق گو

منم باهاش اسمبلی داشتم هم منطقی
کی باهاش اسمبلی داشتی؟
کدوم حسینی رو میگی؟
با حق گو کلاس نداشتم چی درس میده؟
 

Civil Boy

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
اينم براي خالي نبودن .....:D
 

Hamid MB

مدیر تالار زنگ تفریح
مدیر تالار
کاربر ممتاز
این مورد دو جنبه داره
الف : مناز فوتبال بدم میاد
ب : خانوما از فوتبال خوششون میاد !
:دی
 

sahar68

عضو جدید
کاربر ممتاز
این مورد دو جنبه داره
الف : مناز فوتبال بدم میاد
ب : خانوما از فوتبال خوششون میاد !
:دی


من گهگاهی نگاه میکنم البته اگر بیکار باشم

تو اولین پسری هستی که از فوتبال بدت میاد اخه چرا؟
 

Neg@rM

عضو جدید
اینباکست پره نمیشه جوابتو بدم :))ایدی داری
خدا بخیر کنه منو اسمبلی انداخت نامرد
حسینیون دپرسو میشناسی؟
بهترین استاد حق گو

اینم برا شفیع


همه چیز در مورد شفیع او در شهر بندر لنگه درگیلان در سال 1347 دیده به جهان گشود.
نام پدر او را هنوز هیچکس نمی داند.
وی در 1 سالگی توانست حرف زدن را از مادر زیرکش بیاموزد.
شفیع در 2 سالگی توانست راه برود.
نزدیکان او می گویند ما مانده ایم که چگونه شفیع هم می توانست راه برود و هم می توانست به خوبی صحبت کند.
مادر او می گوید شفیع من از هوش و استعداد سرشاری بهره مند بود.
وی عاشق دوچرخه بود و به همین دلیل پدرش که معلوم نبود چه کسی بود برایش یک دوچرخه ی 250 تومنی خرید .
وی هنگامی که چشمانش به دوچرخه افتاد اشکش همانند باران به زمین می ریخت و از تهه دلش فریاد زد خدایا من لایق این همه محبت نبودم و به رقص وپایکوبیه رشتی افتاد.
او در سن 4 سالگی توانست برنامه ی اینکه یک نامی را از ورودی بگیرد و همان را در خروجی چاپ کند را نوشت.
او در سن 6 سالگی به مهد کودکی به نام پدران وپسران رفت.این مهدکودک را پدران همان پسران اداره می کردند و به دلیل اینکه معلوم نبود چه کسی پدر چه کسی است و چه کسی پسر چه کسی هست به همین دلیل این یکی از برترین مدارس دنیا محسوب می شود.
او در سن 7 سالگی به کلاس اول رفت و تا کلاس ششم در آنجا درس خواند
او در 10 سالگی برنامه ی اینکه یک نامی را از ورودی بگیرد و همان را در خروجی چاپ کند را با اسفاده از ماکرو نوشت.
او در 13 سالگی به تهران آمد و تا اول نظری در تهران درس خواند.
او می خواست انتخاب رشته کند که مادر بزرگ خود را از دست داد و همین موضوع در انتخاب او بسیار تاثیر داشت و او رشته ی کامپیوتر را برگزید.
او مدرک دیپلم خود را اخذ کرد و در همین موقع بود که 8 سال دفاع مقدس شروع شد و او در خط مقدم جبهه و روی مینها به هم رزمی هایش اسمبلی درس می داد
روی دماغ او 6 گلوله اصابت کرده.
یکبار هم رزمی هایش او را به شوخی به زیر تانک انداختند و او با کمی آسیب روی دست چپ و پای راستش جان سالم بدر برد.
و از همان موقع بود که حسین فهمیده به زیر تانک رفت و او در وصیتنامه خود از شفیع به عنوان بهترین دوست خود نام برد.
جنگ تمام شد و او برای گرفتن مدرک لیسانس به دانشگاه هاروارد امریکا رفت و شاگر اول همانجا شد.
او مدرک دکترای خود را از دانشگاه کلمبیا گرفت.
او برای خدمت به کشورش به ایران بازگشت و در دبیرستان جواد موفقیان در چهار راه یافت آباد مشغول معلمی
شد.
لازم به ذکر است او برنامه پرچم ایران را هم با استفاده از ماکرو هم بون استفاده از ماکرو نوشت.
او در سن 67 سالگی از طرف دانشگاه آزاد اسلامی اسلامشهر برای تحصیل در آنجا دعوت نامه دریافت و به دانشگاه نه نگفت.
وی از غذای کله ماهی خوشش می آید.
از رنگ قرمز بدش می آید و شایعه شده او استقلالی است.
او با نادر احمد زاده مربی ملوان رفیق صمیمی است و جای پدر اوست.
او با مرحوم سیروس قایقران در تیم فوتبال ایران در سال 1998 فرانسه همبازی بود و گل او به آمریکا را همه به یاد داریم.
او گل صعود ایران به جام جهانی را به استرالیا زد.
منم با استاد شفیعی آبادی مدارمنطقی داشتم

با استاد حسینیون هم ساختمان داده ها هم کارآموزی

با استاد حق گو هم گرافیک هم پروژه پایانی......
 
آخرین ویرایش:

kia_martan

عضو جدید
منم با استاد شفیعی آبادی مدارمنطقی داشتم

با استاد حسینیون هم ساختمان داده ها هم کارآموزی

با استاد حق گو هم گرافیک هم پروژه پایانی......
والا من 2سال باهاش درش داشتم همیشه یه پیرهن با یه شلوار لی رنگ رو رفته میپوشید
یه 206 هم داره :))
حق گو اشناست میمومد از یکی از بچه ها طلا فروشی طلا میگرفت مثلا ارزون تر :))
پروژه هم دارم پایانیشو فک کنم هنوز
گرافیک خیلی باحال بود سوالا نهایی رو پا تخته نوشت رفت بیرون :))
فقط بلده بگه میندارم
اخرشم همه رو قبول میکنه
ولی این شفیع کله ماهی از اون نامرداست:mad:
 

sahar68

عضو جدید
کاربر ممتاز
والا من 2سال باهاش درش داشتم همیشه یه پیرهن با یه شلوار لی رنگ رو رفته میپوشید
یه 206 هم داره :))
حق گو اشناست میمومد از یکی از بچه ها طلا فروشی طلا میگرفت مثلا ارزون تر :))
پروژه هم دارم پایانیشو فک کنم هنوز
گرافیک خیلی باحال بود سوالا نهایی رو پا تخته نوشت رفت بیرون :))
فقط بلده بگه میندارم
اخرشم همه رو قبول میکنه
ولی این شفیع کله ماهی از اون نامرداست:mad:

دلت از شفیع خیلی پره داداش:eek::eek::confused:
 

kia_martan

عضو جدید
اره خیلی کله ماهیه
اخه خیلی زور بود چهارشنبه 8صبح بری سر کلاسش بعد اخرشم بیفتی :confused:
 
بالا