داستان جالب.....!!!

mohsen-gh

مدیر تالار فلسفه
مدیر تالار
پدر روزنامه می‌خواند اما پسر كوچكش مدام مزاحمش می‌شود. حوصله پدر سر رفت و صفحه‌ای ازروزنامه را كه نقشه جهان را نمایش می‌داد جدا وقطعه قطعه كرد و به پسرش داد..
«بیا! كاری برایت دارم. یك نقشه دنیا به تو می‌دهم، ببینم می‌توانی آن را دقیقاً همان طور كه هست بچینی؟» و دوباره سراغ روزنامه اش رفت. می‌دانست پسرش تمام روز گرفتار این كار است. اما یك ربع ساعت بعد، پسرك با نقشه كامل برگشت.
پدر با تعجب پرسید: «مادرت به تو جغرافی یاد داده؟» پسرجواب داد: «جغرافی دیگر چیست؟ پشت این صفحه تصویری از یك آدم بود.
وقتی توانستم آن آدم را دوباره بسازم، دنیا را هم ساختم!!!
 

mina jojo

عضو جدید
کاربر ممتاز
سي ثانيه پاي صحبت آقاي برايان دايسون مدير اجرائي اسبق در شركت كوكاكولا:

هيچ‌وقت از ريسك كردن نهراسيم.چرا كه به ما اين فرصت را خواهد داد تا شجاعت را ياد بگيريم.
فرض كنيد زندگي همچون يك بازي است. قاعده اين بازي چنين است كه بايستي پنج توپ را در آن واحد در هوا نگهداريد و مانع افتادنشان بر زمين شويد...
جنس يكي از آن توپ‌ها از لاستيك بوده و باقي آنها شيشه‌اي هستند. پر واضح است كه در صورت افتادن توپ لاستيكي بر روي زمين، دوباره نوسان كرده
و بالا خواهد آمد، اما چهار توپ شيشه‌اي، به محض برخورد، كاملا شكسته و خرد ميشوند.
او در ادامه ميگويد: " آن چهار توپ شيشه‌اي عبارتند از خانواده، سلامتي، دوستان و روح خودتان و توپ لاستيكي همان كارتان است "
در خلال ساعات رسمي روز ، با كارايي وافر به كارتان مشغول شويد و بموقع محل كارتان را ترك كنيد. براي خانواده و دوستانتان نيز وقت كافي بگذاريد و استراحت كامل و مكفي داشته باشيد.
سريعترين راه براي دريافت عشق ، بخشيدن آن است.


 

Similar threads

بالا