درود بر تو ای مولانا...

.Soheil

عضو جدید
کاربر ممتاز

.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
. مولانا به نظر من و خیلیا بهترین شاعریه که پا به عرصه حیات گذاشته ........این بزرگمرد چنان عقل و عشقو در هم عجین کرده که یونیسف برای بزرگداشتش سال 2007 رو به نام اون سند زده.......برای شادی روحش یه صلوات


رو سر بنه به بالین ، تنها مرا رها کن
ترک من خراب شبگرد مبتلا کن
*ماییم و موج سودا، شب تا به روز تنها
خواهی بیا ببخشا ، خواهی برو جفا کن
*از من گریز تا تو ، هم در بلا نیفتی
بگزین ره سلامت، ترک ره بلا کن
* ماییم و آب دیده ، در کنج غم خزیده
بر آب دیده ما صد جای آسیا کن
* خیره کشی است مارا ، دارد دلی چو خارا
بکشد ، کسش نگوید :" تدبیر خونبها کن"
* بر شاه خوبرویان واجب وفا نباشد
ای زرد روی عاشق ، تو صبر کن، وفا کن

*دردی است غیر مردن ، آن را دوا نباشد
پس من چگونه گویم کاین درد را دوا کن؟
*در خواب ، دوش، پیری در کوی عشق دیدم
با دست اشارتم کرد که عزم سوی ما کن
* گر اژدهاست بر ره ، عشق است چون زمرد
از برق این زمرد ، هین ، دفع اژدها کن
 

mehrshad53

اخراجی موقت
البته یکی از بهترینهاست...
ولی خب هرکسی یه سبکی داره،به قول غربیها :سیب را با سیب میشه مقایسه کرد.
:gol::gol::gol:
 

.Soheil

عضو جدید
کاربر ممتاز
کاملا راس میگی مهرشاد جان .....ما که چیزی نگفتیم .....من نوکر خیام و حافظ هم هستم ......گفتم از مولوی هم یادی کنیم در آشفته بازار
 

mr.abooli

عضو جدید
کاربر ممتاز

.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
. مولانا به نظر من و خیلیا بهترین شاعریه که پا به عرصه حیات گذاشته ........این بزرگمرد چنان عقل و عشقو در هم عجین کرده که یونیسف برای بزرگداشتش سال 2007 رو به نام اون سند زده.......برای شادی روحش یه صلوات


رو سر بنه به بالین ، تنها مرا رها کن

ترک من خراب شبگرد مبتلا کن
*ماییم و موج سودا، شب تا به روز تنها
خواهی بیا ببخشا ، خواهی برو جفا کن
*از من گریز تا تو ، هم در بلا نیفتی
بگزین ره سلامت، ترک ره بلا کن
* ماییم و آب دیده ، در کنج غم خزیده
بر آب دیده ما صد جای آسیا کن
* خیره کشی است مارا ، دارد دلی چو خارا
بکشد ، کسش نگوید :" تدبیر خونبها کن"
* بر شاه خوبرویان واجب وفا نباشد
ای زرد روی عاشق ، تو صبر کن، وفا کن
*دردی است غیر مردن ، آن را دوا نباشد
پس من چگونه گویم کاین درد را دوا کن؟
*در خواب ، دوش، پیری در کوی عشق دیدم
با دست اشارتم کرد که عزم سوی ما کن
* گر اژدهاست بر ره ، عشق است چون زمرد
از برق این زمرد ، هین ، دفع اژدها کن
سلام داداش
مولانا رو شمس تبریزی ادم کرد و گرنه ...................
 

arashpak

عضو جدید
کاربر ممتاز
سهیل جان اگه واقعا هدفی پشت این تاپیکت باشه بجز لج بازی ...بهت تبریک میگم ..این شعر هم به عمد انتخاب کردم اما مننظورم اصلا کس خاصی نیست.


چون کسي را خار در پايش جهد
پاي خود را بر سر زانو نهد




وز سر سوزن همي جويد سرش
ور نيابد مي‌کند با لب ترش






خار در پا شد چنين دشوارياب
خار در دل چون بود وا ده جواب






خار در دل گر بديدي هر خسي
دست کي بودي غمان را بر کسي






کس به زير دم خر خاري نهد
خر نداند دفع آن بر مي‌جهد






بر جهد وان خار محکم‌تر زند
عاقلي بايد که خاري برکند
 

.Soheil

عضو جدید
کاربر ممتاز
دمت گرم داش آرش .......نه بخدا گفتم یادی هم از این اعجوبه بکنیم
 

arashpak

عضو جدید
کاربر ممتاز
دمت گرم داش آرش .......نه بخدا گفتم یادی هم از این اعجوبه بکنیم

خواهش می کنم داش قابلت رو نداشت ...واقعا درست میگی ..


اینجا یه همکاری داریم ..سه زبون زنده دنیا صحبت می کنه ...انگلیسی و المانی و جدیدا هم فرانسه ..مهندس شیمی از علم صنعت ...میگه بیشترین تفریحم تو عمرم خوندن مثنوی ومعنوی مولوی بود ..بیشتر شعراش حفظ ..
هفت شعر عشق رو این همکارمون گشته ما تازه تو خم باشگاه مهندسانیم
 

.Soheil

عضو جدید
کاربر ممتاز
راه های زیادی برای رسیدن به مقصود هست ......شایدم یکیش از باشگاه مهندسان بگذره ........
 

mr.abooli

عضو جدید
کاربر ممتاز
حضرت مولانا جلال‌الدین بلخی ثم رومی در بلخ یا مرکز (ترکستان جنوبی) که فعلا مربوط مملکت افغانستان می‌باشد تولد یافته و زبان مادری‌اش ترکی و زبان دومی‌اش دری بوده، طوریکه در ترکستان افغانستان همه ترکی زبانان به عین شکل زبان دومی‌شان دری می‌باشد. مولانا در سن 6 سالگی با پدرش سلطان‌العلما از طریق ایران به قونیه ترکیه امروزی هجرت نموده است و در ا یران با شیخ فریدالدین عطار ملاقات نموده، تمام علاقه و ارتباط مولانا بجز از چند روز در خا ک ایران و مردم ایران همینقدر بوده و بس.

مولانا در خانۀ خود بزبان ترکی اوزبیکی صحبت می‌نمود و تاجیکی را طوریکه از اشعار او برمی‌آید بحد عالی می‌دانسته و وی اشعار ترکی بسیار دارد او گوید:

ترکی همه ترکی کند
تا جیک تا جیکی کند
من ساعتی ترکی کنم
یک لحظه تاجیکی کنم
گویا تنها لحظۀ تاجیکی گوی‌های او شعر سرودن وی است وبس. اگر او ایرانی می‌بود و یا به ایران تعلق می‌داشت چرا به ایران حیات بسر نبرد؟ و معلوم است که او ترک بوده و با ترکان ترکیه احساس آرامش و قومیت و هم‌زبانی می‌نموده است. حضرت مولانا ترک بودن خود را اینطور ثابت می‌نماید و پاسخ این سوال را که مولانای رومی از کجا است از خود او بپرسیم.
گفتم ز کجایی تو، تسخیر زد و گفت ای جان
نیمیم ز ترکستان، نیمیم زفرغانه

و باز در بیت زیر تأکید می‌نماید که او یک ترک است و طوریکه ترک‌ها گوشت را نیم خام می‌خورند و می‌فرماید که من ترک هستم و در تصوف، نیم خام می‌باشم
ترک جوشی کرده‌ام من نیم خام
از حکیم غزنوی بشنو تمام
بیت بالا بصورت خاص حکم می‌نماید مولانا به ترک بودن خود هم اعتراف و هم افتخار می‌نماید. نوشتن و یا سرودن شعر بزبان تاجیکی این معنی را نمی‌دهد که باید نویسنده و یا شاعر فارسی زبان باشد. حکیم انوری ابیوردی، خاقانی شیروانی، نظامی گنجوی، الخارزمی، شمس تبریزی یا مرشد عالی مولانا، حضرت ابوالمعانی بیدل، ابوریحان بیرونی، شیخ محمود شبستری، ابوعلی سینا بخارایی، زیب‌النسا مخفی، میرزا اسدالله غالب، حضرت امیر خسرو بلخی ثم دهلوی فرخی سیستانی و صدهای دیگر ترکی زبانان بودند که بزبان تاجکی آب حیات بشمار رفته و ستون فقرات ادبیات تاجکی را تشکیل داده‌اند و تعداد زیاد اینها بشمول صایب تبریزی به هر دو زبان ترکی و تاجکی شعر سروده‌اند و باید بدانید اشعار آبدار و ملکوتی صایب تبریزی هم به ترکی و هم بفارسی مقام ارجمند و عالی دارد.

جناب آقا. شما بجای اینکه اندرز و پند خداوندگار بلخ را بپذیرید، برعلیه آن اقدام کرده‌اید. جضرت مولانا می‌فرماید...
تو برای وصل کردن آمدی
نی برای فصل کردن آمدی

سلطان محمود کبیر، تیموریان عالی‌مقام ترکستان هرات و هند، سلجوقیان، ترکان عثمانی، وغیره همه ترکی زبانان بودند که ازخان نعمت آنها، زبان فارسی رونق یافته است، شهنامه فردوسی بد ربا ریک ترک معظم سروده شده است و آن ترک برای فرد وسی مستمری می‌داد تا شهنامه را تهیه کند.

مبرزا با یسنقر تیموری، نسخۀ مفقود شدۀ آنرا بد ربا رشاهرخ میرزای تیموری تکثیرکرد. و شما برای اینکه دوستی این دو ملت ترک و فارسی را با هم نزدیک بسازید برخلاف فرمودۀ مولانا جلال‌الدین بلخی رومی عمل می‌نمایید.

برای روشنی موضوع جناب آقای شجریان لطفأ به شمارۀ 726 در صفحه 14جریدۀ امید مراجعه فرمایید که دربارۀ « نقش تیموریان در تدوین دیوان خواجه حافظ نوشته اند
ما نگاهی سریع و سیال بر دیوان خواجه حافظ و جمع‌آوری و تصحیح آن در عصر تیموریان هرات می‌افکنیم. تیموریان هرات نه تنها در رواج و پخش هنرخلاقه مینا توری، تذهیب، و فن خطا طی کارهای تابانی کرده‌اند، بلکه در نقد و سره ساختن کتب ادبی و عرفا نی همت گماشته بودند، بویژه در روزگار شاهرخ میرزا که با شهزاده بایسنقر میرزا سرپرستی هنرستان هرات را به عهده داشت.

مستشرقین عقیده دارند که، هرگاه تیموریان هرات در امور هنر و کتاب دوستی مساعی
خود را صرف نمی‌کردند، این‌همه آثار شاید در برابر آماج نابودی قرار می‌گرفتند.
کار جمع‌آوری و تصحیح کتب کار آسانی نبود، با آنهم این شهزاده هنر دوست بر مبنای مقدمه‌ای که بر حماسه شهنامه نگاشته، خدمات فراموش ناشدنی در مورد نموده است. همچنین انجمنی زیر نظارت شهزاده فریدون حسین میرزا، متوفای 911 هجری‌ق، در هرات برگزار می‌شد که، منشی آن خواجه عبدالله مروارید بود. در متن مقدمه و شرفنامه ذکر رفته است که به حضور شخص شهزاده دو نسخه از دیوان خواجه حافظ از جانب سخن شناسان و کارآگاهان معروف وقت، صحیح و درست منتقدانه انتاج و سایر نسخ ازروی آن تصحیح گردیده‌اند.
درشرفنامه خواجه عبدالله و دیباچه‌هایی که در دو نسخه از دیوان خواجه حافظ، ساخته و پرداخته دوره سلطنت سلطان حسین بایقرا دیده می‌شود، جناب استاد واصف باختری یکی از بزرگان ادب دری در افغا نستان، در محفلی سخنرانی داشتند، یکی از حاضران فارسی زبان ا یرانی از وی پرسیده است که شما بسیار خوب فارسی صحبت می‌کنید، فارسی را از کی و در کجا آموخته‌ا‌ید؟ استاد واصف در پاسخ فرموده‌اند: فارسی را از مادر کلانم رابعه بلخی و پدر کلانم مولانا جلال‌الدین بلخی رومی، در زادگاه خودم بلخ آموخته‌ام. صفحه 12 شماره 713 جریده امید

همچنان در هفته‌نامه وزین ایرانیان صفحه 43 شماره 198 نیز در موضوع اشاره‌ها شده، اما بدبختانه شاید شما آنرا نخوانده باشید و یا اگر خوانده باشید، نوشته‌های‌تان چنین مفهوم می‌رسانند که دربارۀ تاریخ خصوصأ تاریخ ادبیات فارسی مطالعه ندارید، و اگر می‌داشتید با ید منصفانه می‌نگاشتید و خوانند‌ه‌ها را بر تاریکی نمی‌گذاشتید.
با آمدن اسلام در ترکستان، زبان عربی زبان مذهبی و ادبی قبول گردید چنانچه علمای بزرگ ترکستان چون امام خواجه اسمعیل بخارایی، امام ترمزی، امام ابومنصور ماتریدی، ابوعلی سینای بخارایی، ابوریحان البیرونی، عمر نسفی، قفال چاچی و صدهای دیگر تألیفات خود را بزبان عربی نوشتند، اگر قرار باشد که دانشمندان یک مملکت به یکی از زبان‌ها تألیفات می‌نماید پس آنها به آن زبان و قوم متعلق باشند، علمای بزرگ فوق‌الذکر ترکستان به زبان عربی تألیفات نموده‌اند پس ما آنها را به قرار فورمول شما یعنی آنها عرب شمرده شوند؟؟

یکی از دانشمندان محترم بنام داکتر محمد حیدر در صفحه 12شماره 700 هفته‌نا‌مه امید» دربارۀ نفوذ فارسی دری» چنین می‌نگارد: لسان دری مثل تعداد زیادی از السنه در جهان، قطعأ ما یملک فرهنگی ممثل هویت کدام مملکت و یا کدام ملت مشخص نیست، بلکه این لسان زیبا نتیجه سهم‌گیری تمام اقوام و ملل مسلمان در طول هزار سال اخیر می‌باشد، خصوصأ اقوام ترک‌نژاد آسیای مرکزی، جنوب و جنوب غربی سهم بارز داشته‌اند.
 

Judass

عضو جدید
چرا میشناسیم خوبم میشناسیم .......چرا تاپیکو به بیراهه میکشی؟:D.....تو هم برو یه تاپیک بز بگو درود بر تو ای جیمز هیتفلد:biggrin:

کدوم بیراهه.. عطارو مولانا کلی به هم مربوطن :huh:
کی جز منو تو جیمزو میشناسه :razz: :(
:huh:
 

.Soheil

عضو جدید
کاربر ممتاز
کدوم بیراهه.. عطارو مولانا کلی به هم مربوطن :huh:
کی جز منو تو جیمزو میشناسه :razz: :(
:huh:
آره عطار زمانی که مولوی بچه بوده یه کتاب داده بهش .....
اختیار داری .......ایشون عشقه هرکی نشناسش اصلا نمیدونه متال یعنی چی:surprised:
 

Judass

عضو جدید
آره عطار زمانی که مولوی بچه بوده یه کتاب داده بهش .....
اختیار داری .......ایشون عشقه هرکی نشناسش اصلا نمیدونه متال یعنی چی:surprised:

شمس خدای مولوی بوده.. حال عطار خدای شمس بوده است.. حال شما به جایگاه عطار برس :huh:
توصیفت از جیمز ستودنی بود.. به قول جاج آقا خوشم به هوشت اومد :huh:
 

Similar threads

بالا