امریکا

mahsajoonevar

اخراجی موقت
[]
نظم در امریکا
این روزها کار هیجان انگیزی انجام نداده ام که برای شما تعریف کنم و آخر هفته ها را هم خیلی آرام می گذرانم. ولی وقتی که هوا بهتر شود قصد دارم کارهای مهیجی انجام دهم که هم زندگیم از یکنواختی در بیاید و هم مطالب جالبی برای نوشتنم داشته باشم. یکی از کارهایی که حتما می خواهم انجام دهم پرواز با کایت بر روی دریا است و یکی دیگر از کارها هم غواصی است. برای این روزها که هوا بارانی است ممکن است شروع به یادگیری ویولون هم بکنم. راستش من واقعا نمی دانم که آیا زن و یا دوست دختر گرفتن می تواند تضمینی برای بهتر شدن زندگی باشد یا خیر. بسیاری از ما هزینه روحی و مالی گزافی را می پردازیم که فقط رابطه دیپلماتیک داشته باشیم و در اغلب مواقع هم این نوع روابط بعد از یک مدت نمی تواند جوابگوی نیازهای احساسی و یا حتی دیپلماتیک ما باشد.

در امریکا اگر شما بخواهید دوست دختر و یا دوست پسر بگیرید باید بسیار مواظب باشید که از نظر روحی به او وابسته نشوید تا زمانی که ترکتان می کند لطمه زیادی نخورید. در واقع روابط دیپلماتیک در امریکا یک نوع مبادله تجاری است که می تواند در هر زمانی که منافع طرفین ایجاب کند توسط هر یک از دو طرف فسخ شود. من با چیزهایی که از امریکا دیده ام و با شناخت نسبی از خصوصیات خودم ترجیح می دهم که تنها باشم و تنها زندگی کنم ولی این یک مسئله سلیقه ای است و ممکن است برای یک نفر دیگر این قضیه فرق کند. ولی با اینکه من تنها هستم, سعی می کنم که زندگی ام خسته کننده نباشد و کارهایی را انجام می دهم که معمولا افراد متاهل حسرت آن را می خورند!

و اما مطلبی که می خواستم خدمت شما عرض کنم در مورد نظم در امریکا است. من نظم را به دو بخش نظم شخصی و نظم اجتماعی تقسیم می کنم.

نظم شخصی:

در امریکا اصولا انسان ها منظم نیستند و خیلی شلخته و بی خیال هستند. اگر به درون خانه آنها بروید می بینید که هیچ چیزی در جای خودش قرار ندارد و حتی ممکن است که کلاه دونفره خانم ها را هم بر روی مبل راحتی وسط اطاق پذیرایی ببینید. اگر مبل ها و یا میز تلویزیون را جابجا کنید حتما اشیایی را پیدا خواهید کرد که چندین سال قبل گم شده بودند. کشوی لباس آنها معمولا نیمه باز است و بخشی از لباسهایشان هم از آن زده است بیرون. در روزهای تعطیل هیچ قاعده خاصی را در پوشیدن لباس و یا مرتب کردن ظاهر خودشان رعایت نمی کنند و با همان تنبانی که خوابیده اند از رختخواب بلند می شوند و به کافه محله خودشان می روند.

در ایران به نظر می رسد که نظم شخصی در بسیاری از خانواتده ها بیشتر از امریکاییان است. در ایران قوانینی برای امور خانواده وجود دارد که بیشتر افراد آن را رعایت می کنند. مثلا برای صرف غذا در ایران همه دور هم جمع می شوند و غذا می خورند و یا اینکه بعد از بیدار شدن, رختخواب خود را مرتب می کنند و یا موقع بیرون رفتن از خانه موهایشان را مرتب می کنند و لباس مرتب می پوشند. در ایران مراسم مختلف با نظم بهتری انجام می شود. مثلا امریکاییان هیچوقت آن وسواس و دقتی را که ما در رعایت قوانین عید نوروز از خودمان نشان می دهیم در کریسمس از خودشان نشان نمی دهند.

نظم اجتماعی:

در امریکا یک سیستم و نظام اجتماعی وجود دارد که انسان ها را وادار می کند تا در راستای آن سیستم حرکت کنند. مثلا وقتی شما به یک شرکت خدماتی زنگ می زنید و برای یک ساعت خاص قرار می گذارید, آن کار به احتمال زیاد در ساعت خودش انجام خواهد شد زیرا سیستم آن شرکت به طریقی است که بیشترین استفاده را از کارمندان خود بکند و آنها را وادار می کند که کارشان را به موقع انجام بدهند و سر ساعت به کار بعدی خود بپردازند. به همین طریق سیستم حمل و نقل, ارتباطات و کلیه امور شهری در قالب سیستم تعریف شده خودش قرار می گیرد. برای همین شما در امریکا احساس می کنید که همه چیز منظم است و در جای خودش قرار دارد. رانندگی نیز مثل بقیه چیزهای دیگر در امریکا بر طبق اصول تعریف شده خودش است.

در واقع کشور امریکا مثل یک واحد حسابداری در یک شرکت خصوصی است. همه چیز در جهت بهره وری بیشتر و گردش بهتر سرمایه انجام می پذیرد و نظم اجتماعی نیز بر اساس آن شکل گرفته است. به عنوان مثال اگر اتوبوسها و یا قطارها منظم نباشند شما به موقع به سر کار خود نخواهید رسید و در نهایت سرمایه گذاران ضرر خواهند کرد. اگر مراسلات پستی دقیق و منظم نباشد بخش عظیمی از گردش سرمایه دچار اختلال خواهد شد و در نهایت سود دهی پایین خواهد آمد. اگر شما در سر کار خود لباس مرتب نپوشید ممکن است که در جذب مشتری اخلال ایجاد شود و سوددهی پایین بیاید. نظم اجتماعی در امریکا رابطه بسیار نزدیکی با گردش سرمایه و شرکتهای خصوصی دارد. بنابراین اگر یک بزرگراه کشش لازم را برای ترافیک مورد نیاز نداشته باشد سرمایه گذاری می کنند و یک بزرگراه دیگر به موازات آن ایجاد می کنند.

ولی در ایران سیستم اجتماعی خاصی برای گردش سرمایه وجود ندارد و برای همین کارها الله بختکی انجام می شود. بسیاری از امور در اداره دولت و عام المنفعه است و هیچ گونه حساسیتی بر حیف و میل شدن آن وجود ندارد. زمان نیز به عنوان سرمایه از بین می رود و در مجموع شما در جامعه به جای نظم هرج و مرج اجتماعی می بینید. بنابراین وقتی مثلا شما زنگ می زنید به یک شرکت لوله کش که یک نفر را بفرستد تا لوله های منزل را تعمیر کند آن فرد یا در ترافیک گیر می کند و یا مریض است و یا یک قرار دیگری در آن روز داشته است و نمی آید. شما هم که به خاطر لوله کشی مرخصی گرفته اید و در خانه مانده اید, یک روز از سرمایه خود و شرکتی که در آن کار می کنید را به هدر داده اید. و این زنجیره اجتماعی همین طور به دور هم می پیچد و گره های بازنشدنی ایجاد می کند.

در نتیجه شما نظم اجتماعی را در هیچ کجای کشور نمی بینید و حتی در رانندگی نیز بی نظمی مشهود است. زیرا که حساب و کتابی برای میزان تولید راه و جمعیت ساکن شهر وجود نداشته است و به علت ترافیک های سنگین و دائمی این بی نظمی به پایین ترین سطح آن که رانندگی است نیز سرایت کرده است. در واقع اتلاف سرمایه های انسانی یکی از پیامدهای اصلی بی نظمی است
.
 

mahsajoonevar

اخراجی موقت
[دیشب برای خودم سوپ جو درست کردم. البته اینجا سوپ آماده را می خرید و فقط آب جوش به آن اضافه می کنید و می شود سوپ. وقتی آن را در کاسه ریختم که به اطاقم ببرم در زمانی که می خواستم چراغ آشپزخانه را خوموش کنم دستم کج شد و مقداری از سوپ ریخت روی کف آشپزخانه. کمی غرولند کردم و با دستمال آنجا را تمیز کردم و سوپ را برداشتم و به اطاقم رفتم. وقتی به نزدیک کامپیوتر و رختخوابم رسیدم دوباره تلنگر خوردم و بخش دیگری از سوپ بر روی رختخواب و کیبورد ریخت. سپس مجبور شدم که ملافه ها را عوض کنم و کیبوردم را هم تمیز کنم و سوپ را از لابلای دگمه های آن به بیرون بکشم.

این مسئله باعث شد که من فکر کنم که چرا از زمانی که من به امریکا آمده ام دست و پا چلفتی شده ام. قبلا من در ایران بسیار فرز و چابک بودم و محال بود که کنترل بدن از دست من خارج شود. همچنین وقتی در ایران بودم سرعت عمل بسیار بالایی داشتم ولی الآن ببو شده ام. وقتی کمی دقت کردم دیدم که این فقط من نیستم که دچار این حالتها می شوم و کسان دیگری هم که به امریکا می آیند ممکن است چنین احساسی را نسبت به خودشان داشته باشند. ولی علت چیست؟

یکی از اصلی ترین علت ها این است که بدن شما در امریکا در حالت آماده باش به سر نمی برد. یعنی وقتی از منزل خود بیرون می آیید فکر نمی کنید که الآن یک آجر از ساختمان نیمه کاره همسایه به پایین سقوط می کند و بر ملاج شما می خورد. و یا فکر نمی کنید که الآن یک موتور سوار از پیاده رو با سرعت می آید و شما را نقش بر زمین می کند. بنابراین شما در امریکا به مرور قابلیت جاخالی دادن را هم از دست می دهید چون که تمرینی برای آن ندارید. در ایران حتی مواقع عادی که در پیاده رو راه می روید باید جاخالی دهید اگرنه آدم هایی هستند که بلانسبت شما مثل یابو به هر چه آدم در سر راه خودشان باشد تنه می زنند و می روند.

بنابراین شما می بینید که اگر در امریکا یک اتفاق غیر منتظره رخ دهد مردم امریکا هنگ می کنند و نمی توانند از خودشان عکس العمل مناسب نشان دهند در حالی که در ایران در چنین مواقعی مردم چنان می دوند که دونده های امریکایی هم به گردشان نمی رسند. شما برای اینکه در ایران از یک خیابان رد شوید باید بتوانید همزمان جلو, عقب, چپ, راست , پایین و یا حتی بالای سر خودتان را هم نگاه کنید اگرنه احتمال اینکه سالم به آن طرف خیابان نرسید بسیار زیاد است. در حالی که در امریکا همه سرشان را می اندازند پایین و از خیابان رد می شوند. کاری که اگر در ایران انجام دهند اگر خیلی خوشبین باشیم فقط تا دو روز ممکن است زنده بمانند.

من وقتی در ایران بودم و مثلا می خواستم ماشینم را پارک کنم و به یک مغازه بروم, اول از همه یک جایی ماشین غراضه ام را پارک می کردم که بتوانم از دور آن را ببینم. خلاصه از بین عابران و ماشینها و موتوری ها یک جایی را پیدا می کردم و با ده سانت فاصله از ماشین عقبی و جلویی ماشینم را پارک می کردم. سپس یک زنجیر کلفت را به دور فرمان می پیچیدم و آن را قفل می کردم. بعد خم می شدم و از زیر صندلی یک دکمه مخفی را می زدم که ماشین روشن نشود. سپس از ماشین پیاده می شدم و در حالی که حواسم بود که یک موتوری با در ماشین برخورد نکند پیاده می شدم و دزدگیر ماشین را هم می زدم تا درها هم قفل شود.

سپس به مغازه مورد نظر می رفتم و در حالی که یک چشمم به ماشینم بود با مغازه دار حرف می زدم و در ضمن حواسم هم بود که کسی کیف پولم را از جیب نشیمنگاهم ندزدد و فرار نکند. سپس به حالات چهره فروشنده نگاه می کردم که ببینم دارد دروغ می گوید یا نه و می بایست حواسم باشد که سرم را کلاه نگذارد. سپس جنس مورد نظرم را می خریدم و بغل می کردم که احیانا موقع بیرون آمدن از مغازه کسی به من تنه نزند و باعث شود که از دستم بیفتد و بشکند. حواسم هم به چاله های پیاده رو و یا کانالهایی که سرپوش نداشتند هم بود که به درون آنها سقوط نکنم. سپس به ماشینم بر می گشتم و تمامی مراحل امنیتی را پشت سر می گذاشتم که ماشینم روشن شود.

اما آیا باورتان می شود که من اخیرا حتی یادم می رود که شبها درب ماشین را قفل کنم و زمانی که در پمپ بنزین به مغازه می روم حتی یادم می رود که سوییچ را از روی ماشین بردارم؟ وقتی که مسافت بین خانه و اداره را طی می کنم گاز ماشین را بر روی سرعت مجاز قفل می کنم و پایم را از روی گاز و ترمز بر می دارم. وقتی باران می آید خودش برف پاک کن می زند و اگر هوا تاریک شود خودش چراغ ها را روشن می کند. وقتی قدم می زنم هیچوقت نگران چاله های زیر پایم نیستم و هیچوقت هم فکر نمی کنم که الآن یک کلنگ از آسمان بر روی سر من می افتد. خوب به این ترتیب بدن آدم از حالت آماده باش در می آید و آدم بیغ و دست و پا چلفتی می شود.

در ایران حتی من یک مدت زیادی نمی توانستم که شبها عمیق بخوابم و با کوچکترین صدایی از خواب بیدار می شدم تا یقه دزد احتمالی که به خانه ما آمده است را بگیرم. این حالت از زمانی در من بوجود آمد که یک دزد از طریق کانال کولر وارد خانه شد و سپس درب تراس را باز کرد و وسایل را بر روی تراس خانه مجاور که خالی بود گذاشت و خودش هم از همان طریق خارج شد. البته من با کمی سیاست و سماجت توانستم دزد خانه که پسر معتاد یکی از همسایگان بود را پیدا کنم و وسایلمان را برگردانم ولی اثر روانی آن تا مدتها بر روی من مانده بود. در حالی که الآن و در این جایی که من در امریکا زندگی می کنم تمام درها و پنجره ها همیشه باز است و من هم شبها مثل خرس قطبی می خوابم و اگر زلزله هم بیاید بعید می دانم که بیدار شوم.
 

pmehdiq

عضو جدید
کاربر ممتاز



آمریکا کشوری است که اگر شما از مردم آن تقاضای 600 میلیون پول به عنوان قرض بکنی . شما را
راهی قبرستان خواهند کرد
 

mahsajoonevar

اخراجی موقت

امروزه با پیشرفت ارتباطات و رسانه، طرز تفکّرعمومی مردم آمریکا، تغییر کرده و نه تنها برای دیگر فرهنگها(نسبتا ً) احترام قائلند؛ بلکه سعی میکنند خوبی های آنها را نیز دریابند. و صد البته همانگونه که به رفتار و فرهنگ دیگران احترام میگذارند، انتظار دارند که دیگران نیز به فرهنگ آنها احترام بگذارند.

همانطوریکه میدانید ایالات متحـدّه، از نظر مساحت و جمعیّت، کشوری است بسیار بزرگ و جامعه ی این کشور، شاید بیش از هر کشور دیگری از نژادها و فرهنگهای مختلف تشکیل شده است. با اینکه مقاومتهایی در گوشه و کنار آمریکا نسبت به عدم قبول خارجیان ، از دیرزمان شده ویا میشود، ولی روی هم رفته، این کشور همچنان یکی از خوشنام ترین کشورها، در امر پذیرش مهاجران و مردم دیگر قاره ها و کشورها، به عنوان «آمریکایی های جدید» است.

سیستم کلّی حاکم بر این کشور به همه ی ساکنان خود فرصت داده است تا هر کس با سعی و کوشش خود، به هدفهای خود دست یابد؛ و به خاطر همین نبود حسادت و بخل است که به «سرزمین فرصتها Land of Oppotunity » مشهور است. منظور اینکه شاید شما گاه به گاهی بشنوید که در اروپا و یا استرالیا، حرکتهایی علیه مهاجران انجام میشود و یا مهاجران و مخصوصا ً پناهندگان را شهروند درجه ی دو و یا سه به حساب می آورند؛ ولی در مورد آمریکا و کانادا این سخن را به ندرت خواهید شنید.

در راستای مطلب بالا بد نیست بدانید که در منشور مجسمه ی آزادی، در بندر نیویورک اینگونه نوشته شده است:«{ای حاکمان ظالم سرزمین های دور ! که مردم خود را دسته بندی و آواره کرده ای } توده های خسته و مشتاق خود را که به نظر بی ارزش و سربار به نظر میرسند،ولی شوق آزادی در دل دارند؛ به من بدهید{زیرا من هم روزگاری اسیری دربند بوده ام و طعم فقر و تبعیض و آوارگی و...را چشیده ام}.» و همین اندیشه باعث شده است که این کشور از سرتاسر دنیا، پذیرای مهاجران، و تا حدی نیز مرهم دل دردمند آنان باشد؛ هرچند زندگی آنها در ابتدا سخت و ناممکن جلوه کند.

درنتیجه ی همین وطن گزینی مهاجران مختلف،از نظر پذیرش فرهنگ آمریکایی ،ورود و زندگی تازه واردان عموما ً و البته در ابتدای سکونتشان، با مشکلاتی همراه است. تازه مهاجران را از این نظر میتوان به سه دسته تقسیم کرد. گروه اوّل که شامل بیشتر اقوام و ملل میشود؛ سعی میکنند که در یک ناحیه دورهم جمع شوند و بصورت زندگی منطقه ای، رسوم و آداب زندگی سنتّی خود را حفظ نمایند.

البته معمولا ً ایجاد چنین محلّه های مخصوص یک کشور و یا سنتّ و «م.ذ.ه.ب» خاص، مخصوصا ً پس از حوادث تروریستی این سالها، با مقاومت و مخالفت جامعه ی آمریکایی روبرو میشود. با این حال شهرکها و محله های بسیاری وجود دارد که خاص یک کشور و فرهنگ و ... می باشد. از جمله: خاورمیانه ی آمریکا که پر از عرب است به نام Dear Born در میشیگان، محله ی چینی ها China Twon و محله ی ژاپنی ها Little Tokyo در نیویورک، و سرآمد همه ی آنها محله ی Westwood کالیفرنیا که حتی تابلوهای مغازه ها هم به فارسی است و به شوخی میگفتم اگر لس آنجلس هم از ایرانی و فقط تهرانی ها پرشود؛ نام« تهرانجلس» هم اسم بی علّتی نیست.

دسته ی دوم تازه مهاجران، کسانی هستند که می کوشند تا فرهنگ قومی و کشور خود را با فرهنگ آمریکایی در هم آمیزند و هرچه زودتر وارد فعّالیتهای اجتماعی بشوند. به نوعی این گروه، از هر دو فرهنگ کشورخود و آمریکا، بهترین ها و درست ترین ها را برمی گزینند و شاید بتوان گفت که موفقّ ترین مهاجران شامل این دسته میشوند.

دسته ی سوّم، کسانی هستند که به طور کلّ ترک همه ی آداب و رسوم ملّی و فرهنگی زادگاه خود را گفته و کاملا ً همرنگ جماعت و بقول معروف «غرب زده» میشوند. جادارد همین جا از همه ی شما عاجزانه بخواهم که مرا و خانواده ام را دعا کنید که هرگز فرهنگ ایرانی و «مادر وطن» را با همه ی خوبی ها و بدیهایش فراموش نکنیم، که آن روز مردن را بر زندگی ترجیح می دهم.

البته این کاملا ً منطقی است که دسته ی دوّم، به آسانی نمیتوانند خود را با شرایط و فرهنگ جدید تطبیق دهند و نیاز به گذر زمان دارند(مگه نه خانم ...؟). مخصوصا ً که از برخوردهای ساکنین قدیمی و یا بعضی رفتارهای اجتماعی و یا غیر مطابق با سنّت و «م.ذ.ه.ب» کشور خود، ناراحت باشند. ولی آنچه که مهم و ارزشمند است اینکه؛ همه ی تازه واردین هم به سرعت به عنوان عضوی از جامعه پذیرفته میشوند و همین کمک بسیار مهمی برای مهاجر است تا فرصت تطبیق خود را پیدا کند.

برای نمونه: حتی اگر شما زبان انگلیسی تان با لهجه باشد، نه تنها شما را از خود دور نمیکنند؛ بلکه با بکار بردن جملاتی چون« من از لهجه ی شما خوشم میاید و ...» شما را نیز تشویق میکنند. چه برسد به اینکه شما بخواهید براساس اعتقادات خود، نوع پوشش و یا عبادات خاص خود را انجام دهید.

شاید موجب تعجّب باشد که در کنار فرهنگ عمومی آمریکا، شما فرهنگهای کوچکتر دیگری از بومیان و دیگر مهاجران اقلیّت همچون سرخپوستان، سیاهپوستان، اسپانیولی الاصل ها، زرد پوستان و مردم خاور شرق(چشم بادامی ها) و... را به راحتی میتوانید ببینید، که صدالبته با فرهنگ کلّی آمریکا(سفیدپوستان) تفاوتهای کلّی دارد. ولی این همان ویژگی مهم آمریکاست که نه تنها اجازه فعّالیت دیگر فرهنگها را میدهد؛ بلکه بسیار مواقع موارد بسیار خوب آنان را، مخصوصا ً وقتی با فلسفه و حکمت وجودی آن آشنا بشوند؛ نیز برای خود بر میگزیند.

مثلا ً از زمانی که دوستانم دانسته اند که «معنی اسم افراد» در فرهنگ عمومی ایران اهمیّت بالایی دارد؛ دائم معنی اسامی خانواده و یا دیگر ایرانیان را خواهانند و یا با دانستن معنی «نو روز» که اولین روز بهار و شروع اولین روز نوی سال نو است، امروزه عید «نوروز» در ایالت کالیفرنیا دست کمی از تعطیلات رسمی ندارد و یا مراسم فرهنگی که شبیه به هالوین است به نام« کوآنزا Quanza» که از آفریقا آمده و یا تعطیلی روز «سن پتریک St. Patric day» که از ایرلند آمده و همه ی افراد با رنگ «س.ب.ز» همدمی خاصی دارند و ... .
پیروز باشید.....مشتاق خواندن نظرات و تجربه ها و مثالهای شما عزیزان در رابطه ی با مطالب بالا هستم
 

mahsajoonevar

اخراجی موقت
هر ساله سال تحصيلي در امريكا معمولاً از پنجم سپتامبر (نيمه شهريور ماه) آغاز مي شود. تحصيلات ابتدايي و متوسطه در امريكا تا ديپلم اجباري است اما امريكاييان مي توانند دوازده سال تحصيلات ابتدايي و متوسطه خود را در مدارس خارج از امريكا، و در امريكا در مدارس عمومي يا خصوصي بگذرانند. مدارس عمومي در امريكا تا ديپلم مجاني و در مدارس خصوصي پولي (سالانه بين 3 تا 10 هزار دلار براي هردانش آموز) است. كودكان در امريكا در سن 5 سالگي به مدرسه مي روند و تحصيل را با كلاس آمادگي آغاز مي كنند و پس از آن تا كلاس پنجم دوران تحصيلات ابتدايي و سپس به مدت سه سال (تا كلاس نهم) در مدارس راهنمايي (Secondary School) تحصيل مي كنند. و از كلاس نهم تا دوازدهم به مدت 4 سال به دبيرستان (High School) مي روند. در بعضي مدارس خصوصي به ويژه مربوط به اقليت هاي مذهبي ـ نژادي و غيره ممكن است همه سطوح آموزشي تا ديپلم (از مدرسه ابتدايي تا دبيرستان) در يك مدرسه متمركز باشند. كيفيت مدارس عمومي معمولاً (و نه هميشه) به ميزان مالياتي بستگي دارد كه مردم يك منطقه به دولت مي پردازند. بنابراين طبيعتاً در مناطق ثروتمند كيفيت مدارس عمومي نيز بهتر است و بالعكس. به علاوه مدارس خصوصي بسته به تعلقات اجتماعي فرهنگي و ميزان شهريه اي كه دريافت مي كنند معمولاً خدمات آموزشي و رفاهي بيشتر و پيشرفته تري ارائه مي دهند.

چند نكته در مورد تحصيلات ابتدايي و متوسطه در امريكا:

*آمار دانش آموزان: در امريكا طبق آمار، 53,600,000 دانش آموز به مدرسه مي روند كه 22 ميليون نفر آنها از خدمات تقريباً مجاني اتوبوس هاي مدرسه استفاده مي كنند.
* زبان دومي ها: امريكا به دليل اينكه كشوري مهاجرپذير است معمولاً همواره در مدارس با ورود دانش آموزان تازه اي روبروست كه ممكن است زبان انگليسي ندانند. اين دانش آموزان در هر سني و سطحي كه باشند معمولاً بايد مدتي را در مدرسه خود به كلاس هاي خاصي به نام ESL (انگليسي به عنوان زبان دوم) براي آموختن زبان انگليسي بروند تا توانايي هاي لازم را براي شركت در كلاس هاي معمولي پيدا كنند.نوع اين كلاس ها و طول مدت آنها بسته به سطح زبان انگليسي دانش آموز دارد، اما اين دوره مي تواند بين يك تا چهار سال باشد.
* ثبت نام: نحوه ثبت نام در مدارس خصوصي بسته به ميزان توانايي مالي و نوع علايق فرهنگي والدين و دوري و نزديكي آنها به مدرسه خصوصي است. اما ثبت نام در مدارس عمومي بسيار ساده و با مراجعه به نزديك ترين مدرسه عمومي انجام مي شود. اما در امريكا نيز مثل تقريباً بسياري از كشورها كودكان بايد از نظر بهداشتي مشكلي نداشته باشند (واكسن هاي خود را زده باشند در غير اين صورت به مراكز بهداشتي مجاني هدايت مي شوند) و مدركي (مثل قبض برق، گاز و...) دال بر سكونت در حوالي مدرسه عمومي داشته باشند. اگرچه نكته اخير با انتقاد بسياري از والدين كه مي خواهند مدارس عمومي خود را خود به طور آزاد انتخاب كنند، روبروست.
*تغذيه: همه دانش آموزان مدارس خصوصي و عمومي از كمك هاي دولت براي تغذيه در مدارس استفاده مي كنند. دانش آموزان مي توانند صبحانه و ناهار خود را در مدرسه بخورند. تغذيه در مدارس براي دانش آموزاني كه والدينشان تا سقف معيني درآمد دارند مجاني است و بقيه دانش آموزان مبالغ اندكي را بابت تغذيه روزانه در مدرسه مي پردازند.
*لوازم التحرير: معمولاً هر دانش آموزي در امريكا بين 100 تا 200 دلار در سال لوازم التحرير مي خرد كه اين لوازم التحرير بيشتر در اول سال كه مدارس فهرستي از لوازم التحرير مورد نياز را دراختيار هر دانش آموز مي گذارد خريداري مي شود.
*كتاب: در مدارس خصوصي و عمومي هيأت مديره مدارس نوع كتاب هاي دانش آموزان خود را بسته به نياز دانش آموزان آن مدرسه، استانداردهاي آموزشي و توانايي هايي كه دانش آموزان (طبق بخشنامه آموزش و پرورش امريكا) تا پايان هر سال بايد كسب كنند تعيين مي كند. كتاب هاي مدارس در امريكا به طور رايگان در اختيار دانش آموزان گذاشته مي شود. اين كتاب ها معمولاً داراي جلدها و كاغذهاي ضخيم و بسيار سنگين است و جهت استفاده در پايان سال به مدرسه بازگردانده مي شود تا به دانش آموزان سال هاي بعد داده شود.
* تعداد دانش آموزان كلاس ها: تعداد دانش آموزان در هر كلاس بسته به نوع منطقه و امكانات مدارس متغير است. ولي طبق استاندارد تعداد دانش آموزان در هر كلاس نبايد بيش از 25 نفر باشد. گو اينكه اغلب مدارس (خصوصي و عمومي) به دلايلي اين استاندارد را رعايت نمي كنند.
* مشق شب: تكاليف شب مدارس بسته به خصوصي يا عمومي بودن مدرسه متغير است ولي در مجموع گرايش عمده مدارس به طرف حذف تكليف شب دانش آموزان است. دانش آموزان معمولاً در 7 ساعتي كه هر روز در مدرسه حضور دارند مطالعه مي كنند و تكاليف خود راانجام مي دهند. به علاوه مدارس بيشتر مايلند تا نحوه پژوهش و كسب اطلاعات، نحوه ساماندهي علمي به يافته ها و انجام طرح هاي پژوهشي را به دانش آموزان بياموزند تا محفوظات ذهني آنها را بيشتر كنند و باز معمولاً دانش آموزان كتب و دفاتر خود را در طول هفته به خانه نمي آورند و در كمدهاي خود و يا در محل هاي تعيين شده در مدرسه مي گذارند.
* مدارس و رايانه: همه مدارس امريكا مجهز به رايانه و وصل به اينترنت هستند و آموزش رايانه از كلاس ابتدايي جزو دروس مدارس است. در برخي از مناطق نيز طبق آمار ميانگين سطح سواد رايانه اي دانش آموزان بيش از معلم هاي آنهاست.
*كتابخانه: همه مدارس تقريباً كتابخانه مجهز و رابطه نزديك با كتابخانه هاي عمومي مناطق خود دارند. به علاوه اكثر دانش آموزان نحوه استفاده از كتابخانه هاي عمومي را نيز خود مي آموزند.
*تسهيلات خاص آموزشي: دانش آموزاني كه به دليل نقض عضو يا معلوليت يا مشكل ديگر توانايي شركت در مدارس عمومي را ندارند مي توانند تحت نظر معلمان خصوصي كه آموزش و پرورش هر منطقه براي آنها اعزام مي كند يا در محل هاي خاص ديگر تعيين شده درس بخوانند.
*استاندارد آموزشي: هر دانش آموزي معمولاً در پايان ثلث و سال تحصيلي بايد به توانايي ها و مهارت هاي خاصي در دروس مختلف دست يابد. سطح اين توانايي ها در كارنامه هايي كه هر توانايي را به 4 سطح زير استاندارد ـ نزديك به استاندارد ـ در سطح استاندارد ـ بالاتر ازاستاندارد تقسيم شده ثبت مي شود و دراختيار دانش آموزان و والدين آنها گذاشته مي شود. دانش آموزاني كه در چند درس زير سطح استاندارد هستند بايد در تابستان و پس از شركت در كلاس هاي تابستاني مجدداً در آن دروس امتحان بدهند. نمره نياوردن در سه ماده مهم درسي نيز به معني رفوزه شدن در آن كلاس است

 

mahsajoonevar

اخراجی موقت
بچه ها اگه این پست رو نخونید واقعا ضرر کردید
مراسم خاکسپاری در آمریکا

از آنجاکه مطلب کمی طولانی است، از ذکر مقدمه می پرهـیـزم و یکراست میرویم یه سراغ اصل موضوع:
امروزه با منسوخ شدن اندیشه ی سوزاندن جنازه ،بعنوان یک رسم بودایی و هندویی ، در بیشتر آمریکا، سوای اهدافی دیگر چون سلامت میحط زیست و بقای روح تا جسم و … توجیه اقتصادی و آسانی کار، ازجمله ی عواملی است که بیشترآنها اقدام به سوزاندن جنازه(Cremation) میکنند.

البته در بیشتر شهرهای بزرگ، قسمتی از گورستان به استفاده ی دیگر ادیان ، همچون مسلمانان ، جهت خاکسپاری جنازه، به شیوه ومراسم خاص خود وجود دارد. ولی اجازه بدهید، گزارش تفصیلی خود را از انجام مراسم درگذشت نوجوانی همسن خودم(چهل و یک ساله) عرض کنم و بد نیست یه« دورازجان شما »، توی دهنتون باشه، اومد و من افتادم و همسایه مان مـُرد، اونوقته که مجبوری «یه قدم بری تا صحرای کربلا».

با دیدن صف طولانی مردم که تا پیاده رو کلیسا کشیده شده بود؛ کنجکاو شدم تااز موضوع باخبر بشم و دروغتان نگویم یه لحظه خنده ای از سر رضایت بر لبانم آمد که آخ جون، موضوعی داغ برای خوانندگان عزیز !!؟ بهمین علـّت من هم ایستادم توی صف و پس از دو – سه سالی عـقـده ی نیایستادن توی صف را خالی کردم .

از آنجاکه شخص تازه درگذشته(مـُتـوفــّی) جوان بود(از نظر آمریکاییها،وگرنه در ایران پیر یا میانسال به حساب میاید)، استقبال مردم در مراسم « دیدار آخر»( Visitation) حسابی بود و حدود دوساعت طول کشید تا به مقصد برسیم، در بین راهروها، سه پایه هایی گذاشته بودندکه تابلوهایی از عکسهای دوران بچگی تا بزرگسالی، دوستان، خانواده، مدارک تحصیلی و درکل هرچیزی درباره ی متوفی، بر روی آنها قرار داشت و کمک میکرد تا مردم منتظر در صف، بهانه ای برای ذکر خیر و یادی نیکو از او داشته باشند.

در ابتدای ورود به کلیسا، دفترچه ای یادداشتی قرار داده بودند تا هرکس علاوه بر امضای آن، جمله ای دریادبود ، نوشته باشد. در کنار آن ، سبدی قرار داشت وافراد علاقمند با برداشتن یک پاکت(نامه) ، چک و یا مبلغ نقد دلخواه خود را جهت هزینه ی تحصیلی فرزندان او، اهدا میکرد. و البته همزمان، شخصی از بزرگ فامیل ضمن خوش آمدگویی، بروشوری چاپ شده را بدست افراد میداد که علاوه بر عکس شخص مرده، دربردارنده ی اطلاعات دیگر همچون تاریخ تولد، مرگ، ازدواج، نام والدین و همسر و فرزندان و خواهر و برادر، نام دوستان همکار، کسانی که در امر طراحی و ساخت تابوت دست داشته اند،تاریخ و چگونگی انجام مراسم و تدفین و ... در آن چاپ شده بود.

همزمانی که صدای بلند موسیقی مورد علاقه ی شخص، از بلندگوها ، در فضای سالن کلیسا میپیچید، با درآغوش کشیدن بازماندگان، عرض تسلیتی داشتیم و همزمان، نم گریه ای ، چشم بعضی ها را تر میکرد که وجود دستمال کاغذی در همه طرف، فرصت خودنمایی بیشتری به کسی نمیداد. پس از عرض تاسف به خانواده، گذر از کنار تابوت ، مرحله ای بود که به زعم خیلی ها، سخت بود ودرمقابل، نمیدانم چرا مرا به کنجکاوی بیشتر واداشت تا بهتر حس فضولی ام را ارضا کنم.

تابوت( Coffin / Casket) از جنس پلاستیک سخت ساخته و طراحی شده بود و جز روی درب تابوت که اسم شخص با پلاکی طلایی حک و نصب شده بود، طراحی فضای بیرونی تابوت،به گونه ای بود که بیشتر، راحتی حمل و نقل آن مد نظر میبوده است. فضای داخلی آن با ابر و پارچه ی ساتن، به شکل یک تخت خوابی راحت و لوکس، تزیین شده بود، به نحوی که حتی بالشی از پـَر، هم برای راحتی سر او قرار داشت.و البته نامه ها و نقاشی هایی که فرزندان او، برای بدرود آخر برایش آماده کرده و در تابوت قرارداده بودند.

از آنجاکه در مرده شور خانه(Funeral Home)، پس از مرگ افراد، خون رگها را به سرعت خارج میکنند و بجای آن مایعی(ظاهرا ً ازت) تزریق میکنند، جنازه به این زودیها، بوی تعفن نمیگیرد، در مقابل، پوشاندن بهترین لباسها و کفش؛ اصلاح سر و صورت و حتی سشوار کشیدن موها، و نیز آرایش صورت، چنان چهره ی اورا آرام متصور میکرد که گویی در خوابی آسوده، غنوده است و حتی بعضی را به بوسیدن او، وامیداشت.

پس ازمراسم« آخرین دیدار»، که معمولا ً جهت آسایش دیگران در عصر و شب هنگام است، راهی خانه شدم تا فردا ادامه ی مراسم فاتحه و مداحی و شاید هم سینه زنی و خاک و کاه برسر ریزی و شاید هم قمه زنی را ببینم و آنرا برایتان گزارش کنم، پس تا قسمت بعدی فعلا ً بدرود ( دوستان قصد داشتم این مطلب را در دوبخش خدمتتان ارائه کنم که...)

از آنجاکه میدانستم مراسم دعا و «فاتحه خوانی برسرتابوت»( Funeral) تقریبا ً عین همان مراسم« یاد بود»( Memory Service )است که بر سر کوزه ی خاکستر باقی مانده ،انجام میدهند؛ نیم ساعتی دیر رفتم و دقیقا ً اواخر جلسه بود وسخنرانی های یادبود، ذکر خیر و خاطراتی از مرحوم(ه)، خنده وشوخی تمام شده بود و پس از سرود و انجیل خوانی، تابوت را به نعش کش مشکی مخصوص که بسیار شبیه به ماشین های عیانی لموزین است،(به نام Hearse / Hearst و فقط جنازه و سبدهای گل، اجازه ی ورود دارند!!؟)، منتقل کردند.

سپس همه ی وداع کننده گان، سوار ماشین های خودشان شدند و بعد از ماشین پلیس و نعش کش که از جلومیرفت؛ با روشن کردن چهارچراغ چشمک زن راهنما، کاروانی را تشکیل دادیم .
برای اولین بار بود که هیچ چراغ زرد و قرمزی را توجه نکردیم و در مقابل، ماشینها ی دیگر( در سمت مقابل و یا سر چهار راهها)، بمحض دیدن،به احترام، توقف میکردند و تا بعد از گذر کاروان، راه نمیافتادند.

پس از پارک کردن آنهمه ماشین، که با نظمی خاص همراه بود، همگی به طرف یک چادر کمپینگ کوچکی که بر سر قبر،جهت پیش بینی باد و باران، افراشته بود؛ رفتیم و برایم جالب بود با آنکه تمامی فضای قبرستان، چمن کاری شده است، چطور باز فرشهایی مخملین،برای تزئین و نیز راحتی افراد ( نه برای نشستن، بلکه ایستادن بر روی آن)پهن شده بود،. البته خانواده ی درجه ی یک ،پس از قراردادن، تابوت به روی اهرم(نقاله/آسانسور) مخصوص انتقال تابوت به داخل قبر ، بر روی صندلیهایی که در نزدیکی قبر نهاده بودند، نشستند.

نمازمیـّت یا همان قرائت بخشی از انجیل و ذکر جمله ی معروف« از خاکستر به خاکستر، از خاک به خاک Ashes to ashes , Dust to dust) را کشیش همراه جمعیت عزادار،انجام داد و سپس یک به یک افراد ،همان مراسم در آغوش کشی بازماندگان و عرض تسلیت دوباره را تکرار کردند و به تدریج محیط گورستان را ترک کردند؛ چراکه برایشان ناخوشایند بود و باید بعضی از قبرستانهای ما را ببینند که از...؟ هم بدمنظره تر است؛تا راضی باشند.

با رفتن همراهان تشییع کننده، خود خانواده هم راهی شدند و البته بعضی از نزدیکان، سخت دل میکندند و بیشتر آنها، به منزله ی یادگاری، شاخه ای ازگلهای فراوانی را که در اطراف تابوت قرار داشت، میکند و صحنه را ترک میکرد، در همین حین و بین بود که پس از هماهنگی با مرده شورعزیز(البته مسئول حمل کنندگان جنازه Pallbearer)، چشم باز کردم، دیدم جز قبرکن و او، و البته من کنجکاو، کسی دیگر نمانده. همه بگید امان از فضولی !!!؟؟

وقتی که آنها دور و بر قبر را از وجود فرشهای سبز و مخملی، که نه تنها برای آراستن، بلکه پوشاندن عمق قبر،خالی کردند، من تازه پی به عمق بیش ازیک و نیم متری قبر بردم( 6فوت=3یارد) و متعجب مانده بودم که با چه دستگاه و ماشینی ، به این قشنگی ، آنرا چهارگوش و یکدست، کنده بودند !!؟؟ مهم تر اینکه ، تابوتی که تاکنون از آن صحبت میکردم، باز در داخل یک تابوتی دیگر قرار میگرفت.

آن تابوت دوّم(والت Wault)دو لایه بود و بخش بیرونی آن ترکیبی از سیمان سخت و بخش داخلی آن، عایقی پلاستیکی بود که با گذاردن درب آن به هیچوجه گل و لای و باران ونم به داخل آن سرایت نکند. البته در گذشته های نچندان دور فقط از یک تابوت بسیار ساده،( جعبه ای چوبی) استفاده میکردند و امروزه، هرکس بنا به فراخور و باور و ثروت خود، اقدام به طراحی و تهییه ی انواع و اقسام آن میکند و شاید شنیده باشید که تابوتی به شکل عقاب و دیگری قایق(دور از جون قایق آرش خان) و آن دیگری سفینه ی فضایی است.

البته در موزه ی شهر، یک تابوتی وجود دارد متعلق به صد تا صد و بیست سال قبل که از جنس چدن، ریخته گری شده است و درآن زمان که تابوت چوبی عادی، سه تا چهار دلار ارزش داشته، برای ساخت آن، چیزی حدود صد دلار پرداخت شده است. ولی افسوس که صاحب آن اشتباه فکر میکرد و اکنون جز رشته هایی از موی سر و تکه ای از لباس بلند شب خواب آن خانم، چیزی دیگر نمانده است.

برگردم سر مبحث اصلی، و آن اینکه، پس از قرارگرفتن، تابوت اوّل در تابوت سیمانی و سخت دوّم، و بستن درب آن، هر دورا با آزاد کردن قفل اهرمها، به آرامی به ته قبر فرستادند و آنها منتظر آمدن وانت بار حامل خاک و گلی که هنگام قبرکنی بار آن کرده بودند، ماندند و من هم از شدت سوز سرما، فرار را برقرار، و بهتره شما هم اگر نظر و سخنی دارید، بنویسید ؛ وگرنه برید یه مطلب درست و حسابی بخوانید
 

::arash::

عضو جدید
کاربر ممتاز
آمریکا مهد آزادی از هر نو
آمریکا بهترین کشور دنیا
رویایی که خیلیا از جمله من تو سرشون دارن..ولی با همه اینا هیچ جا کشوره خوده ادم نمیشه..البته اگه گند نزده باشن بهش
 

siminzare

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو که دوباره داری تشکر گدایی میکنی!!!!

راستی یه دفعه گفته بودی پول رو برای تاسیس کارخونه میخوای! حالا شد مهاجرت؟

مگه نگفتم یه مریضی چیزی جور کن نفعش بهتره! حالا بازم گوش نکن! والله!
 

waffen

اخراجی موقت
بچه هر چی راجع ب ایالات متحده میدونید اینجا بنویسید و تشکر یادتون نره

دزدی های فرهنگی و علمی داره تو جامعه بیداد میکنه خانوم یا آقای عزیز.

لطفا اگر تصمیم گرفتید از وبلاگ کسی مطلب بردارید منبع رو هم ذکر کنید. برای مثال بفرمایید که مطالب زیر از "اینجا" برداشته شد است.
شما بهتره اگر میخواهید به کشوری مثل آمریکا سفر کنید ابتدا با یادگیری نکات مثبت فرهنگ آنها و جایگزینی آنها با نقاط ضعف خودتون شروع کنید. برای شروع میتونید با فرهنگ "احترام به قانون کپی رایت و خودداری از دزدی های ادبی" شروع کنید و بعد هم یاد بگیرید که گدایی کردن برای هر چیزی چه پول یاشد چه تشکر کاری زشت هست و جز پایین آوردن شخصیت شما فایده ای ندارد.
 

waffen

اخراجی موقت
آمریکا کشوری است دارای فرهنگ گند !!!
ولی خوب دانش فنی شون خیلیه
البته از خارچیها هم خیلی کمک میگیره

بهتره وقتی چیزی از فرهنگ آمریکا نمیدونید در موردش نظر هم ندید.
چندتا از پست های نویسنده ی عزیزمون رو بخونید (که در حقیقت با فرهنگ و جامعه ی آمریکایی آشنایی داره) و بعد بیاید در مورد فرهنگ و علم یک کشور 300 میلیون نفری نظر بدید.
 

mahsajoonevar

اخراجی موقت
دزدی های فرهنگی و علمی داره تو جامعه بیداد میکنه خانوم یا آقای عزیز.

لطفا اگر تصمیم گرفتید از وبلاگ کسی مطلب بردارید منبع رو هم ذکر کنید. برای مثال بفرمایید که مطالب زیر از "اینجا" برداشته شد است.
شما بهتره اگر میخواهید به کشوری مثل آمریکا سفر کنید ابتدا با یادگیری نکات مثبت فرهنگ آنها و جایگزینی آنها با نقاط ضعف خودتون شروع کنید. برای شروع میتونید با فرهنگ "احترام به قانون کپی رایت و خودداری از دزدی های ادبی" شروع کنید و بعد هم یاد بگیرید که گدایی کردن برای هر چیزی چه پول یاشد چه تشکر کاری زشت هست و جز پایین آوردن شخصیت شما فایده ای ندارد.
اولا که من این مطالبو از یک فروم دیگه برداشتم که تا جایی که من می دانم نمیشه اینجا اسمشو برد در ضمن اونا در امریکا هزاران کار می تونند انجام بدن که اینجا خلاف قانونه حالا اگه ما بخوایم اینجا کپی رایتو رعایت کنیم جامون گوشه ی قبرستونه که . در ضمن تشکر یادتون نره
 

محمدیان

عضو جدید
کاربر ممتاز
بله من بنا به دلایل کاملا شخصی و غیر سیاسی مجبور به مهاجرت هستم ولی پول کافی ندارم


چه فکر خوبی کردی ، حالا جایی رو سراغ داری این پولو بدن! آخه منم وقتی خوب فکر می کنم می بینم مجبورم برم ! :surprised: آخه دوست دارم دکترام رو توی آریزونا یا میشیگان یا جرجیا بخونم !!! :redface:
 

mahsajoonevar

اخراجی موقت
ایالات متحده، مانند دیگر کشورها، هر ساله تعدادی از روزها را به گرامیداشت رویدادها، شخصیت ها یا مناسبت های عمومی اختصاص داده است. این تعطیلات معمولاً با جشن ها و مراسم مذهبی و یا عمومی همراه هستند.

در حقیقت، درایالات متحده تعطیلات ملی را آن صورت جشن نمی گیرند، ولی کنگره ی نمایندگان، ده روز "تعطیل عمومی قانونی" را مشخص کرده است، که در طی این ده روز مؤسسات دولتی تعطیل هستند . اگرچه ایالت های خاص و مشاغل خصوصی مجبور به رعایت این مسئله نیستند، ولی در عمل همه ایالت ها، و تقریباً تمامی کارمندان از اکثر این تعطیلات استفاده می کنند.

از سال 1971، تعدادی از این تعطیلات به جای اینکه در تاریخ تقویمی خاصی باشند(مثلا ٌ بجای اینکه یک سال شنبه باشد و سال دیگر جمعه و مدام، روز برگزاری مراسم تغییر کند؛ همیشه یک روز مشخصی از ماه را درنظر میگیرند) بشتر در روزهای دوشنبه تعیین شده اند تا کارکنان از تعطیلات آخر هفته طولانی تری بهره ببرند.

آمریکائی ها، آغاز سال نو(New Year’s Day ) را در خانه، همراه دوستان، ویا د گردهمائی هایی بزرگ، همچون در نیویورک جشن می گیرند(معمولا ً یک کـُره ی بسیار بزرگ را با انواع چراغها و نورافکن ها میارایند و بمحض تحویل سال نو، ضمن نورافشانی همه ی چراغها، این گوی بزرگ از محور خود، مثل یک آسانسور بالا رفته و پایین میاید).

رونالدریگان ازسال 19832 ،روز دومّ نوامبر هرسال را به افتخار مارتین لوترکینگ (Martin Luther King, Jr. Day، برنده ی صلح نوبل سال 1964 و رهبر جنبش حقوق مدنی برابری سیاه پوستان با سفید ها)،تعطیل اعلام کرد.البته تا سال 1999، تمامی 50 ایالت، این تعطیلی را جشن می گرفتند.

22 فوریه روز تولد جورج واشنگتن،( رهبر نظامی و نخستین رئیس جمهور)، از سال 1885 یک روز تعطیل قانونی بوده است. از آنجائیکه برخی از ایالت ها 12 فوریه روز تولد آبراهام لینکلن، شانزدهمین رئیس جمهوری را نیز جشن می گیرند، قانون گذاران، تعطیلی روز تولد واشنگتن را برای هر دو تولد اعلام کردند. امروزه این تعطیلی را "روز رئیس جمهورها"(Presidents’ Day )مینامند.

بعد از جنگ داخلی در سال های 65-1861، بسیاری از ایالت ها تعطیلی روز 30 ماه مه ( مشهور به "روز یادبود"Memorial Day) را به افتخار جان های از دست رفته در آن مبارزات، اغلب با تزئین قبرهای آنها با گل، جشن می گیرند. بعد از جنگ جهانی اول، این جشن ها شامل بزرگداشت قربانیان جنگ، در همه ی مبارزات و جنگها(چه داخلی و چه خارجی) می شود.

تعطیلی "روز استقلال"(Independence Day) سالروز تصویب اعلامیۀ استقلال آمریکا از یوغ انگلیس(به طور عمده و نیز ایتالیا و فرانسه) در 4 ژوئیه، 1776 را نیز جشن می گیرند. این تعطیلی پیش از آنکه کنگره آن را در سال 1870 روز تعطیل دولتی اعلام کند، در سراسر کشور بطور گسترده ای جشن گرفته می شده است.

تعطیلی "روز کارگر"(Labor Day)،اولین بار در سپتامبر 1882 در شهر نیویورک سیتی جشن گرفته شد، ولی از سال 1894، توسط رئیس جمهور گرور کلولند بصورت رسمی تعطیل اعلام شد. حضور اتحادیه کارگری در نمایش های سالانه همچنان رایج است، در حالیکه برای بسیاری از آمریکائی ها این تعطیلی نشان دهندۀ پایان غیر رسمی تابستان و شروع سال تحصیلی می باشد.

تعطیلی سالروز اولین روز ورود کریستف کلمب(Columbus Day) به خاک آمریکا در 12 اکتبر،1492. در اواخر قرن نوزدهم،و از آنجائیکه این باور بطور گسترده ای وجود دارد که کریستوف کلمب در اصل ایتالیایی بوده است.بیشتر مردم، مخصوصا ً ایتالیی تبارها، با رنگ« سبز» در مجامع عمومی به جشن میپردازند. از 1937، توسط فرانکلین دی روزولت این روز تعطیل دولتی اعلام شد.

تعطیلی "روز سرباز یا پیشکسوتان/پیشاهنگان"(Veterans Day) از "روز صلح" گرفته شده، که سالروز پایان جنگ جهانی اول را در 11 نوامبر1918 می باشد. از 1954 اسم این تعطیلی را بخاطر سپاس و قدردانی از آنهایی که در طول جنگ جهانی دوم و جنگ «کُـــره» خدمت کرده اند، به "روز سرباز" تغییر دادند. امروزه این تعطیلی برای قدردانی از تمامی اعضای نیروهای مسلح، زنده یا مرده، که در طول زمان های صلح یا جنگ خدمت کرده اند، جشن گرفته می شود. یکی از مراسم رسمی دولت،مراسمی است که در "مقبره سربازان گمنام " در آرامگاه ملی آرلینگتون در نزدیکی واشنگتن برگزار می شود.

روز "شکرگزاری" (Thanksgiving Day) از 1621 توسط اولین گروه مهاجران انگلیسی به منطقه ی «پلیموث» (واقع در ماساچوست امروزی) همراه با سرخپوستان قبیله ی وامپانوگ جشن گرفته می شد. این تعطیلی فرصتی برای صرف غذا در کنار همه ی اعضای خانواده، و یادبود روزی است که مهاجران تازه از گرد راه رسیده، توسط سرخپوستان، با پذیرایی گوشت گوزن و بوقلمون، از گرسنگی نجات یافتند.

بیشتر مسیحیان تولد عیسی ناصری را در 25 دسامبر جشن می گیرند. تا قرن نوزدهم، بسیاری از آمریکایی ها حتی در روز کریسمس (Chrismas Day)نیز کار می کردند، ولی در دورۀ صنعتی، این تعطیلی علاوه بر تولد مسیح، برای بزرگداشت ارزش های جهانی مانند خانه، فرزندان و زندگی خانوادگی، و نیز برای گنجاندن مراسم مادی و پول و درآمد آوری، مثل تبادل هدیه و کارت، و تزئین درخت سرو، تعطیل اعلام شد. کنگره، کریسمس را در سال 1870 یک تعطیلی دولتی اعلام کرد.


تا حدودی، تعطیلات غیر مسیحی ( به ویژه کوانزا= سال نوی آمریکایی های آفریقایی تبار و هانوکا= سال نو یهودی ها) در زمانهای مشابه و "فصل تعطیلات" برگزار می شوند.

 

mahsajoonevar

اخراجی موقت
تو که دوباره داری تشکر گدایی میکنی!!!!

راستی یه دفعه گفته بودی پول رو برای تاسیس کارخونه میخوای! حالا شد مهاجرت؟

مگه نگفتم یه مریضی چیزی جور کن نفعش بهتره! حالا بازم گوش نکن! والله!
ببخشید شما این قضیه ی کارخونه رو از کجاتون در کردید؟؟؟:eek::eek::eek::eek::eek:
 

mehrshad53

اخراجی موقت
آمریکا جایی که کامپیوتر را ساخت که ما بشینیم الان فحش بدیم اینجا!
در ضمن جایی که میشه له یا علیه هر چیزی فیلم ساخت و مقاله نوشت و غیره...
جاییه که دوست من که بدش میومد ازش رفت اونجا برای دکتری و میگه نمیخواد برگرده چون مردمش خیلی مهربونن و ایران خیلی گنده!!!!!!!!
امریکا جاییه که بیل گیتس بزرگترین خیر جهان درش زندگی میکنه.
و جاییه که بیشترین هزینه را صرف تحقیق و علم میکنه.

مرگ بر امریکا
 

mahsajoonevar

اخراجی موقت
نظر من ما و امریکاییها هیچگونه مشکل فرهنگی با هم نداریم. البته بستگی داره که شما در چه خانواده ای در ایران زندگی میکنید. طبیعتا اگر در خانواده ای هستید که دخترتان نمیتواند به کسی لبخند بزند بهتر است حتی فکر آمدن به امریکا را هم نکنید چون من میبینم که خانواده هایی ایرانی در اینجا هستند و دخترها و پسرهایشان بزرگ شده اند و پدر و مادرها زندگی را برایشان جهنم میکنند. ولی اینجا از نظر قانونی پدر و مادر حق ندارد به بچه بالاتر از 18 سال نظری را تحمیل کند. اینجا هم فرهنگ و نوع برخورد مردم مثل ایران بستگی به سطح اجتماعی و سوادشان دارد. مسئله ای که ممکن است در بدو ورود برایتان عجیب و غیر عادی باشد این است که امریکاییها حتما فاصله خود را از دیگران حفظ میکنند. مثلا اگر در صف شما بیش از فاصله یک دست به نفر جلویی نزدیک شوید برایشان غیر عادی است و به شما اعتراض میکنند. شما اجازه ندارید به هیچکس اعم از زن و مرد و یا بچه دست بزنید مگر اینکه از او اجازه بگیرید.اینجا زنها مثل ایران چلپ و چلوپ همدیگر را نمیبوسند و اصلا با همدیگر تماس بدنی ندارند و اگر شما فرد همجنس خودتان را ببوسید به شما شک میکنند که ... اگر زن و مردی قبلا با هم آشنایی داشته باشند در برخورد بعدی با هم روبوسی میکنند که اینکار بسیار عادی است. اگر شما با یک امریکایی صحبت میکنید اجازه ندارید که در مورد مسائل شخصی وی صحبت کنید. مثلا نمیتوانید به کسی بگویید تو چاقی یا لاغری یا فلان جایت بزرگ است. اینجا هم غیبت کردن وجود دارد ولی بسیار با احتیاط و فقط درباره مسائلی که یک جوری به شما مربوط شود. مثلا نمیتوانید بگویید دیدی فلانی فلان کار رو کرده چقدر زشت شده؟ ولی میتوانید بگویید فلانی فلان کارش من رو ناراحت کرد و من از او ناراحت یا عصبانی هستم. خلاصه نکته های ضریف زیادی وجود داره که ممکنه بعد از سالیان دراز متوجه بشید. معمولا وقتی با یک امریکایی که آشنا است برخورد میکنید رسم ادب این است که یک حرفی به او بزنید مثلا بگویید امروز هوا خیلی خوبه. یا اگر از او بپرسید که آخر هفته چکار کرده است نشانه احترام و اهمیت است. امریکاییها به اسم خیلی حساس هستند و هیچ کس را یارو مرده یا فلانی صدا نمیکنند و سعی میکنند اسم همه کسانی را که میشناسند بخاطر بسپرند. برای همین اگر با یک امریکایی چند جمله حرف بزنید اسمش را به شما میگوید و از شما میخواهد که اسمتان را بگویید. اینجا اگر وارد جایی میشوید نباید در را به امان خدا ول کنید و حتما باید در را برای نفر بعدی نگه دارید. اگر کسی برای شما در را نگه داشت حتما تشکر کنید. اینجا میتوانید از لباس و یا ظاهر کسی تعریف کنید و مثلا بگویید این کلاه خیلی قشنگ است. اگر آقا هستید و مثلا میخواهید دست خانمی را بگیرید حتما باید از او سوال کنید که اجازه دارم دست شما را بگیرم. بچه ها در اینجا اصلا لوس و ننر نیستند و همه کارها را خودشان انجام میدهند. اگر در مقابل شما یک بچه امریکایی به زمین خورد اصلا به او دست نزنید و نگاهش هم نکنید. اگر پدر و مادرش نیستند از او سوال کنید که احتیاج به کمک دارد یا نه و اگر کمک خواست او را از زمین بلند کنید. در ضمن اینجا مثل ایران آدمها به هم زل نمیزنند. اگر نگاهتان به کسی افتاد حتما لبخند بزنیدو سریع نگاهتان را برگردانید. نگاه کردن بیش از حد به یک نفر در امریکا غیر عادی و شک برانگیز است مگر اینکه دختر و پسری باشند که بخواهند با هم دوست شوند. اگر شما به خانم امریکایی زیاد نگاه کنید به شما میگوید که ببخشید من شوهر دارم یا دوست پسر دارم و یا میگویم من علاقه ای به ارتباط با شما ندارم در حالی که شما فقط از روی عادت به او نگاه کرده اید. اگر هم خانم هستید ممکن است به شما بگویند که من .... نیستم. وقتی برای خرید به فروشگاه میروید معمولا یک خط در سر صف وجود دارد که شما نباید از آن جلوتر بروید مگر اینکه فروشنده شما را صدا کند. یعنی اینکه اگر سرشان هم خلوت بود ولی مثلا جواب تلفن را میدهد شما نباید به پیشخوان او نزدیک شوید تا زمانی که شما را نگاه کند و معمولا سلام میکنند. در عابربانکها اگر کسی مشغول گرفتن پول است و شما نفر بعدی هستید رعایت فاصله حداقل دومتری را با او فراموش نکنید. اینجا شما هیچوقت نباید در خیابان راه بروید مگر اینکه پیاده رو مسدود باشد که در اینصورت بخشی از خیابان را خودشان برای عابر مهیا میکنند. اینجا در جاهایی که تابلوی توقف وجود دارد حتما باید سه ثانیه توقف کنید حتی اگر نصف شب باشد و یا هیچ ماشین دیگری نباشد. حتما از خط عابر پیاده از خیابان بگذرید. اگر رانندگی میکنید شما اجازه ندارید که به هر دلیلی به یک عابر پیاده نزدیک شوید و اگر یک عابر قصد گذر داشته باشد شما حتما باید توقف کامل کنید.
 

mahsajoonevar

اخراجی موقت
نکته ای درباره ارتباط بین دختر و پسر یادم اومد که شاید بد نباشه بدونید. اگر شما احیانا حاج آقایی هستید که بنابر خیرخواهی, دلسوزی و یا هر مسئله دیگری با دختر خانم 17 ساله ای ازدواج نموده اید و برنده خوش شانس گرین کارت هم هستید بدانید که بعد از ورودتان به امریکا شما را مستقیما روانه زندان خواهند کرد. اینجا هرگونه روابط دیپلماتیک با افراد زیر 18 سال جرم محسوب میشود و هرچه شما بگویید که ورد , آیت الکرسی, قبلتم خوانده ام و دو نفر شاهد عاقل و باقل عقدمان کرده اند هیچ تاثیری در مجازات شما نخواهد داشت. از آنجا که امریکاییها در جهل کامل در مورد سنتهای دیپلماتیک چند هزار سال قبل بسر میبرند هیچ تفاوتی میان تجاوز شرعی و تجاوز غیر شرعی قائل نیستند. در امریکا برعکس ایران که دخترهای کوچک از مردها میترسند, این مردها هستند که از دخترهای کوچک میترسند زیرا بخاطر جرم سنگین هیچکس حاضر نیست با آنها روابط دیپلماتیک داشته باشد و بعضی از دختربچه ها هم که شیطان هستند همواره بدنبال تجربیاتی در این زمینه میباشند. بنابراین اگر پسری مجرد هستید قبل از هرگونه روابط دیپلماتیک باید آیدی عکس دار فرد مذکور را بررسی نموده و از تقلبی نبودن آن هم حتما مطمئن شوید زیرا آینده تان برفنا خواهد شد. در ضمن بخاطر وجود تساوی حقوق بین زن و مرد در امریکا اگر شما دختر خانم 19 ساله ای هستید و با آقا پسری 17 ساله دوستی دیپلماتیک برقرار کنید باید مدت زیادی را آب خنک نوش جان نمایید. نکته دیگری که باید بخاطر بسپارید این است که اگر شما با فردی روابط دیپلماتیک برقرار میکنید باید حتما مطمئن باشید که آن فرد مست و یا تحت تاثیر مواد مخدر نیست و با آگاهی کامل مبادرت به انجام فرامین دیپلماتیک خواهد کرد. در غیر اینصورت میتواند بر علیه شما و به جرم تجاوز به دادگاه شکایت کند. این مسئله برای مرد و زن کاملا یکسان است.
 

ofakur

عضو جدید
کاربر ممتاز
قبلا نظرمو گفته بودم. فقط خواستم تاپیک بیاد بالا. چون قشنگه.
 
بالا