جغرافياي تاريخي آذربايجان

mr.abooli

عضو جدید
کاربر ممتاز
جغرافياي تاريخي آذربايجان شمالی
جغرافياي تاريخي آذربايجان
سرزمين آذربايجان در طول تاريخ هزاران ساله و پر فراز و نشيب خود با نامهاي مختلفي در تاريخ ثبت شده است. و اين اسامي معمولا از اسامي اقوامي گرفته شده بود که در آن سرزمين زيسته و دولتهاي مقتدري را در آنجا بوجود آورده بودند.
اسامي که با استناد به اسناد تاريخي ميشود به آن اشاره کرد،از جمله عبارتند از: سرزمين قوتتي ها، هوري ها، سايبيرها، آذها، ماننا، ماد، آلبان ، آذربايگان وآذربايجان.
اسم امروزي آذربايجان معرب آذربايگان ميباشد که تخمينأ از اواخر قرن سوم قبل از ميلاد تا زمان اشغال آنجا توسط اعراب بدان نام خوانده ميشد.
آذربايگان يک کلمه کاملا ترکي بوده و در اصل متشکل ازاجزاي : "آذ+ار+باي+گان يا قان معرب شده يعني جان" ميباشد.

ـ "آذ يا آس" نام قومي از ترکان قديم ساکن در آذربايجان بوده که در نوشته هاي قديم "اورخون ـ يئني سئي" نامبرده شده است . "بارتولد" تاريخدان معروف روسي وابستگي آذها را با قبايل تورکوش که در منابع آشوري بارها به آنها اشاره شده است را محتمل ميداند.
ـ "ار" داراي منشاء ترکي بوده و به معني جوانمرد،فرد و انسان ميباشد. اين واژه به صورت پسوند به واژه هاي ديگر چسبيده و نام قبايل را بوجود ميآورد(آوارـخزار يا خزرـ قاجار يا قجر و...) آزر يا آذر به معني قوم و قبيله اي که بعدها با تغييرهاي مختصري به "هازرـخازرـخزر"تبديل شده است.
- "باي" يا"بَي" يا "بيکـ ـ بيگ" به معني غني ، حاکم، رئيس و... از طرفي "بايماق" در ترکي قديم به معني تکامل و پيشرفت ميباشد.
- "گان" در زبان ترکي با قبول تغييرات آوايي به "قان" (و در زبان عرب به جان) مبدل شده و داراي معاني زيادي چون پدر، خاقان و ... ميباشد و نيز "قان" در ترکي علامت فاعلي با تأکيد و مبالغه است(چاليشقان) و بايقان يعني تکامل يافته و بسيار پيشرفته. با توجه به مراتب مذکور، "آذربايگان" به معني "پدر توانگر انسان آذ يا آسي" و به بياني ديگر "پدر توانگر مبارک" و آذيهايي که بسيار پيشرفته هستند" ميباشد. تاريخ قومي و نژادي آذربايجان با نژاد و ايل هاي ترک زباني چون سومرها، ايلامي ها، ساويرها، قوتتي ها، اورارتوها، ماننا ها،ساکاها، کنگرها،مادها، اوغوزها،قبچاق ها و...مربوط است.» ( منبع 1 )

حدود و مرزهاي جغرافيايي سرزمين آذربايجان از ديرباز طبق اسناد باقي مانده آشوري،ايلامي،بابلي و...کاملا قابل اثبات است. طبق اين اسناد حدود اين سرزمين از جنوب کوههاي قفقاز تا سرزمين کاسسي ها(کرمانشاه و لرستان امروزي) بوده است. يعني در داخل ايران امروزي علاوه بر مناطق ترکنشين کنوني( استانهاي آذربايجان شرقي و غربي ،اردبيل،زنجان،قزوين، همدان،قسمتهايي از استانهاي مرکزي و گيلان و..) کل استان کردستان و قسمتهاي اعظمي از استانهاي کرمانشاه و لرستان نيز جزو آذربايجان بوده است.
م.دياکونوف در کتاب "تاريخ ماد" نتيجه گيري ميکند که سرزمين تحت حاکميت آتروپات زمان حمله اسکندر کبير درست منطبق با مرزهاي دولت ماننا بود و اين سرزمين بعدها آذربايگان ناميده شد. ( منبع 2 )
طبق اسناد قديمي عربي ،در صدر اسلام حدود جغرافيايي آذربايجان از شهر دربند در داغستان امروزي تا جنوب استان همدان امروزي بود.( دربندنامه،ص 25،چاپ تفليس 1898). ( منبع 3 )
در دوران اشغال آذربايجان توسط خلفاي اموي و عباسي نيز جغرافياي ارضي آذربايجان بدون تغيير و از همدان تا دربند باقي مانده بود و تحت نام "مملکت آذربايجان" تحت فرمانروايي يک حاکم عرب اداره ميشد.
در مورد محدوده‌ي جغرافيايي آذربايجان در دوره اسلامي، مدارك زيادي از جغرافي‌نگاران و مورخان وجود دارد . همه اين نوشته‌ها و نظرات كه از دانشمندان و جهانگردان و جغرافي ‌نگاران به نام ارائه گرديده، آذربايجان را تقريباً سرزميني دانسته‌اند كه از شمال به دربند و از جنوب به همدان (لازم به ذكر است كه بعضي از منابع كه ارائه گرديد قسمتي از كردستان را نيز در قلمرو آذربايجان به حساب آورده‌اند. از جمله سيسر يا سنه = سنندج) و از غرب و شمال غربي به امپراتوري عثماني و از شرق به استان گيلان محدود بوده است كه تقريباً شامل استان هاي كنوني آذربايجان شرقي، آذربايجان غربي، اردبيل، زنجان، قزوين، همدان و قسمتي از استانهاي مرکزي، کردستان، گيلان و کرمانشاه است.
بلعمي از وزراي عهد ساماني كه كتاب تاريخ طبري را ترجمه و تخليص كرده است، در مورد حدود آذربايجان چنين مي‌نويسد: «اول حد از همدان گيرند تا به ابهر و زنگان بيرون شوند و آخرش به دربند خزران و بدين ميانه، هر چه شهرها است همه را آذربايگان خوانند ... راه‌ها به آخر آذربايگان كه از آن جمله بلاد خزران شوند، گروهي بر خشك و گروهي از دريا، كه از هر راهي دربند خوانند و به تازي باب گويند.» ( منبع 4 )
مورخ و دانشمند شهير محمود کاشغري در کتاب ارزشمند "ديوان لغات الترک" که در هزار سال پيش نوشته راجع به سرزمينهاي ترکان، از جمله آذربايجان، معلومات زيادي را ارائه داده و مرزهاي آذربايجان را از قم تا دربند ذکر کرده است.» ( منبع 5 )
دکتر رحيم رئيس‌نيا نويسنده كتاب «‌آذربايجان در سير تاريخ ايـران»، به نقشه‌اي اشاره كرده است كه شريف ادريسي (493-560 ق) جغرافي‌دان و نقشه نگار مراكشي در حدود سال 549 ق كشيده است و كنراد مولر آلماني در سال 1928 با الفباي لاتين آن را منتشر نموده است. به نوشته او، شريف ادريسي در نقشه‌اي كه كشيده، اراضي ميان كوه‌هاي قفقاز و كر را – شروان - «‌آدري آذربايجان» (آذربايجان پسين و يا عقبي) و اراضي بين رودهاي ارس و كر را «‌بقيه آردي آذربايجان» و آذربايجان كنوني ايران را «‌بلاد آذربايجان» ناميده است» ( منبع 6 )
در دوران هزار ساله بعد ازاتمام حاکميت اعراب ، آذربايجان بعنوان يک مملکت خودگردان و مستقل در ترکيب امپراتوري هاي ترک غزنوي، سلجوقي،اتابکان آذربايجان، ايلخانيان، قاراقويونلي و آغ قويونلي ها، صفويه، افشار و قاجار بود. آذربايجان در بخشهاي طولاني از اين دوران ،مثلا دوران ايلخانيان، قارا قويونلوها و آق قويونلوها، صفويان تا زمان شاه عباس کبير و قاجار ، خود مرکز قدرت بود و بر ساير قسمتهاي اين امپراتوري ها حاکميت داشت.
اولين اثري که به يک زبان اروپايي در باره اراضي جغرافيايي آذربايجان نوشته شده است ،کتابي است به زبان روسي با عنوان "اوضاع سياسي ولايت آذربايجان" که توسط pokovnik S.D. Burnasev (1743-1824) در سال 1793 در شهر Kursk روسيه چاپ شده است. اين کتاب که قبل از اشغال مناطق شمالي آذربايجان توسط روسها چاپ شده است. در صفحه 4 اين کتاب آمده است : در وضعيت امروزي اراضي آذربايجان ،از شمال که شروع کنيم به گرجستان چسبيده و در آنجا مناطق Kartli و kaxetiya را دارد، در سمت مشرق به درياي خزر و ولايت گيلان ختم ميشود و در مسافتي نيم روزه از آنجا به عراق عجم در جنوب همدان ختم ميشود از طرف مغرب با عثماني هم مرز است.» ( منبع 4 )
اسناد ذکر شده نشان ميدهد که تا اواخر قرن 18 ميلادي هيچ تغيير اساسي در مرزهاي جغرافيايي و ائتنيکي آذربايجان بوجود نيامده بود ولي بعد از تقسيم شدن آذربايجان به دو قسمت شمالي و جنوبي در سال 1824 به مرور زمان تغييرات زيادي در اين سرزمين باستاني به وقوع مي پيوندد و دو بدنه از هم جدا شده آذربايجان سرنوشتشان جدا از هم شکل ميگيرد و هر دو دچار بلاياي غم انگيزي مي شوند و تغييرات اتنيکي و مرزي را نيز متحمل ميشوند.
 

mr.abooli

عضو جدید
کاربر ممتاز
آذربايجان شمالي:

آذربايجان شمالي:

آذربايجان شمالي:
بعد از اشغال شمال آذربايجان توسط روسها ، تزارهاي روس براي رسيدن به آرزوي ديرينه خود مبني بر ايجاد کشوري مسيحي ارمني در قلب جهان ترک که پايگاهي براي روسيه در قفقاز باشد، شروع به تدارک و تهيه زمينه آن کردند. دولت تزاري روسيه ، در قرارداد ترکمنچاي ماده اي را گنجانده بود که طبق آن دولت قاجار تعهد داده بود که اسباب مهاجرت ارمني هاي ساکن ممالک محروسه به روسيه را با هزينه خود مهيا کند. و روسيه 40 هزار خانوار از اين ارمنيهاي مهاجر را در شهرها و دهات آذربايجان، خصوصا اطراف شهر کاملا ترکنشين ايروان سکونت داد. لازم به ذکر است که اولين خانوار ارمني، که خانوار مهاجري از شهر مراغه بود، در همين زمان در خانکندي قاراباغ سکونت داده شد. بعدها ارمني هاي فراري از عثماني را نيز در قسمتهاي غرب خاک آذربايجان شمالي مسکون کردند و بتدريج مقدمات تشکيل کشور ارمني را شروع کردند. تا اينکه در سال 1918 ارمنستان در منطقه اي که هرگز ارمني نشين نبود تشکيل شد و اين در حالي بود که در آن زمان نيز بيش از 70% ساکنين پايتخت اين کشور قلابي، ايروان، را ترکهاي آذري تشکيل ميدادند ولي به مرور زمان ده ها هزار نفر از آنها قتل عام شدند و بقيه را هم از آنجا فراري دادند. لازم به ذکر است که ارمنستان کنوني هميشه قطعه اي از خاک مقدس آذربايجان و ترکنشين بود . ارمنستان تاريخي که بمدت کوتاهي در اوايل سده اول ميلاد مسيح وجود تاريخي داشت در غرب درياچه وان قرار داشت نه در آذربايجان. ارمني ها هم اول قصد داشتند با کمک غرب و روسيه در همان منطقه کشوري را براي خود درست کنند ولي با تمام تلاشها و جنايات بيحد و حسابشان در اوايل جنگ جهاني اول در آنجا از ترکان عثماني شکست خوردند و به آذربايجان شمالي که تحت اشغال روسها بود فرار کردند و به تشويق و کمک روسها با ريختن خون صدها هزار آذربايجاني کشور قلابي ارمنستان کنوني را در خاکي که هرگز به آنها متعلق نبود ايجاد کردند.
تا سال 1918 آذربايجان شمالي تحت سلطه روسيه تزاري بود تا اينکه مردم آذربايجان به رهبري محمد امين رسول زاده در آن سال موفق به ايجاد جمهوري دموکراتيک آذربايجان شدند و اين جمهوري مستقل، که اولين جمهوري دموکراتيک در جهان شرق بود، در مدت دوسال به پيشرفتهاي عظيمي در ساحه هاي اقتصاد ، کولتور، دمکراسي و ...نايل شد. شونيسم استيلاگر روس که تسلط خود بر چاههاي نفت آذربايجان را از دست داده بود، اين بار که در لباس کمونيسم ظاهر شده بود تاب ديدن آذربايجان آزاد ومستقل را نداشت، به دستور مستقيم لنين جنايتکار، اين جمهوري در سال 1920 توسط ارتش سرخ به خاک و خون کشيده شد و آذربايجان شمالي دوباره به اشغال روسها درآمد. روسها بعد از اشغال آذربايجان هزاران نفر را اعدام و بيش از 80 هزار نفر از مبارزين و روشنفکران آذري را به سيبري تبعيد کردند و همه آنها در آنجا جان باختند.
اراضي جمهوري آذربايجان که در محافل بين المللي آن زمان به رسميت شناخته شده بود، بيش از 135 هزار کيلومتر مربع بود، و بعد از اشغال دوباره توسط روسها ، دوباره با تهديد و زور توسط لنين و استالين تجزيه شده و به ديگران بخشيده شد، شهر دربند به روسيه ، بورجالي را به گرجستان و زنگه زور و گويچه ماهالي را به ارمنستان دادند بطوري که اراضي آذربايجان به 86600 کيلومتر مربع تقليل يافت، که مساحت امروزه جمهوري مستقل آذربايجان را تشکيل ميدهد. بعد از فروپاشي شوروي نيز روسهاي سلطه گر دست از سر آذربايجان برنداشته اند و بيش از 20% خاک آذربايجان را به اشغال ارمنيهاي داشناک و جنايتکار در آورده اند ، البته دولت ايران نيز به همان اندازه به ارمنيها کمک کرده و ميکند.
 

mr.abooli

عضو جدید
کاربر ممتاز
آذربايجان جنوبي:

آذربايجان جنوبي:

آذربايجان جنوبي:
بعد از اشغال شمال آذربايجان توسط روسها، آذربايجان جنوبي تا انقراض سلسله قاجار به صورت مملکت خودگردان با حفظ خاکهاي تاريخي خود در ترکيب ممالک محروسه قاجار به حيات خود ادامه داد، اما جدا شدن قسمت شمالي آن، ضربه شديدي بود بر پيکر آذربايجان کهن و روحيه مردم غيرتمند آن، و همچنين باعث تضعيف نفوذ و موقعيت ترکها و آذربايجان در ممالک محروسه قاجار شد.
سرزمينهاي تحت حاکميت قاجار "ممالک محروسه قاجار" ناميده ميشد و از چهار مملکت مستقل و کاملا خودگردان، آذربايجان؛ خراسان و ... و چند ايالت،گيلان و... تشکيل شده بود.
دولت استعمارگر انگليس که موفق به تحميل قرارداد ننگين 1919 بر دولت قاجار نشده بود و از پيشرفت نتايج مشروطيت و شروع نهادينه شدن دمکراسي و همراهي احمد شاه با اين روند، شديدا نگران بود، با ترتيب دادن کودتايي در سوم اسفند سال 1299 نوکر و دست نشانده خود، رضا پالاني، مهتر سابق سفارت انگليس در تهران ، را بر اريکه قدرت نشاندند و حاکميت را به اقليت فارس که از دوران زنديان دربست نوکر و آلت دست انگليس بودند، منتقل کردند. طبق يادداشتهاي آن زمان، فقط 8% جمعيت ممالک محروسه را اقليت فارس که تا آن زمان تاجيک ناميده ميشدند، تشکيل ميدادند .( انگليس در تمام کشورهاي تحت مستعمره يا تحت نفوذ خود حکومت را به دست اقليتي کوچک ميداد تا راحتر بتوانند آنها را کنترل کنند، چون اين دولت هاي دست نشانده براي ادامه حاکميت مجبور به اطاعت از آنها بودند.) .با شروع حکومت دست نشانده رضا پالاني ممالک محروسه دربست در اختيار انگليس قرار گرفت. رضا پالاني در طول حکومت 20 ساله خود با کمک انگليس مشروطيت و مظاهر آن را کلا از بين برد و حکومتهاي خودگردان ممالک محروسه را با وحشيانه ترين روشها از بين برد و يک حکومت مرکزي منسجم قابل کنترل انگليس را به وجود آورد. يکي از اهداف انگليسي ها از به روي کار آوردن رضا پالاني از بين بردن حاکميت و نفوذ ترکها در ممالک محروسه بود. انگليسي ها صدها سال با ترکهاي عثماني، ترکان حاکم در هند، قاجار و... درگير بودند ، و با توجه به سابقه تاريخي ترکان در آفريدن امپراتوري ها، در همه جا سعي ميکردند تا نفوذ ترکها را کم کنند تا آنها نتوانند زماني دوباره متحد شده و منافع استعمارگران غرب را تهديد کنند. علاوه بر آن در ممالک محروسه قاجار اين ترکان بودند که سرسختانه در مقابل نقشه هاي سلطه گرانه انگليس مي ايستادند ، مثلا قشقايي ها در جنوب، کلنل محمد تقي خان پسيان در خراسان ،خياباني در آذربايجان و ... و همچنين همه ايده هاي آزادي خواهي، سوسياليستي و ضد استماري نيز، که در تضاد با اهداف امپرياليستي انگليس بود، هميشه از طرف ترکان مطرح ميشد، مثلا انقلاب مشروطيت،نهضت خياباني، و...
لذا ترک ستيزي و محو آذربايجان مهمترين وظيفه اي بود که بر عهده رضا پالاني گذاشته شده بود. همه نقشه ها توسط انگليسي ها کشيده ميشد و رضا پالاني آنها را اجرا ميکرد. بعد از منحل کردن سلسله قاجار، ممالک محروسه قاجار به ممالک محروسه پهلوي تغيير نام داده شد و بعد از چندين سال جنگ بر عليه حکومت هاي خودگردان ممالک محروسه، و از بين بردن آنها، در سال 1936 اسم "ايران" را که از لابلاي افسانه هاي شاهنامه پيدا کرده بودند بر روي ممالک محروسه گذاشتند.البته اول ميخواستند اسم پرشيا يا پارس را انتخاب کنند ولي با توجه به اينکه انتخاب آن اسم موجب عکس العمل هاي شديدي از طرف اقوام غير فارس، خصوصا ترکان ميشد، جرأت آن کار را نکردند ولي در پشت نام ايران همان نقشه فارس کردن ايران را دنبال کردند و ميکنند.

براي هويت زدايي از ترکان ، زبان بي خاصيت فارسي را که زبان اقليتي 8 درصدي بود رسمي کردند، آموزش به زبان ترکي را ممنوع، آثار باستاني ترکان را نابود،چاپ و داشتن کتب ترکي را ممنوع؛ تاريخ ترکان و ايران را کلا جعل و صدها کار غير انساني و فاشيستي ديگر در اين راستا انجام دادند .مملکت آذربايجان را به استانهاي مختلف تقسيم و اسم آذربايجان را از روي آنها برداشتند تا کلا اسم آذربايجان از ذهن ترکان زدوده شود. انگليسي ها ايدولوژي موهوم و بي اساس آرياگرايي را نيز از همين دوران وارد ايران کردند، و با اجير کردن دهها مزدور، براي فارسها تاريخي با شکوه؛ ( کلا جعلي ) را نويساندند تا به حاکميت نامشروع و دست نشانده آنها مشروعيت تاريخي درست کنند.
رضا پالاني پس از بوجود آوردن يک حکومت مرکزي مستبد، بدستور اربابانش تقسيم اداري کشور را عوض کرد. در تاريخ 16/8/1316به موجب قانون مجلس رضا شاه، تقسيمات کشور و همچنين اسامي تاريخي ايالات حذف و در اقدامي سفيهانه کشور ايران به شش استان شمال غرب، غرب، شمال، جنوب، مکران و شمال شرق تقسيم مي شود. کوتاه مدتي بعد در آذرماه همان سال با تجديد نظر در تقسيمات سابق، کشور ايران به ده استان تقسيم شده و بصورت مضحکي بر اساس شماره هايي از يک تا ده نام گذاري مي شود. تبريز مرکز استان سوم و اورميه مرکز استان چهارم شده حدود آذربايجان و نام آذربايجان بطور کامل از نقشه کشور حذف مي شود. در اين تقسيم بندي اردبيل جز استان سوم است.
اما اين تقسيم بنديهاي خائنانه و نامگذاريهاي ابلهانه بغير از دوران پر افتخار جمهوري آذربايجان ايران تا سال 1339 ادامه مي يابد. در اين سال استانهاي سوم و چهارم با نامهاي آذربايجان شرقي و غربي ايجاد مي گردد. در کل کشور ايران به 13 استان و 8 فرمانداري کل(بعدا 11 فرمانداري کل) تقسيم مي شود. در تقسيمات جديد اگرچه برخي از شهرهاي آذربايجان( اراک، ساوه، سونقور، بيجار، قروه، انزلي و...) به استانهاي مجاور داده مي شود و همدان را از پيکره آذربايجان جدا و به فرمانداري کل تبديل ميکنند اما خوشبختانه استانهاي آذربايجان شرقي و غربي از تيغ پان آريانيسم پهلوي تا حدي در امان مي مانند. در اين تقسيم بندي استانهاي اردبيل و زنجان جز استان آذربايجان شرقي هستند. در اين ميان آستارا که قبلا بخشي از شهرستان اردبيل بود خود در سال 1337 به يک شهرستان تبديل شد. اين شهر کاملا آذربايجاني در کمال ناباوري، در سال 1350 از آذربايجان شرقي جدا و به گيلان واگذار گرديد. با جدا شدن آستارا از اردبيل ارتباط آذربايجان ايران با درياي خزر بطورکامل قطع شد و تمام سواحل غربي درياي خزر به گيلان واگذار گرديد. به اين ترتيب آذربايجان ايران تنها بندر خزرياني خود را از دست داد واز همه عوايد گمرکي، توريستي، شيلات ... که متعلق به اين بندر بود محروم شد.

بتدريج زنجان نيز فرمانداري کل شده همراه ديگر فرمانداريهاي کل يازده گانه تا سال 1357 به استان تبديل مي شود. در اين مدت اردبيل نيز در حال طي کردن پروسه تبديل شهرستان به فرمانداري کل بود که به دليل بروز انقلاب اين روند متوقف شد.
تجزيه خائنانه خاک آذربايجان در دوره جمهوري اسلامي، که ادامه دهنده راه و سياست رژيم پهلوي در پشت پرده اسلام ميباشد ادامه يافته است. جمهوري شوينيستي فارس، به اصطلاح اسلامي، اول قزوين را از زنجان جدا کرد و بعد در سال 1372 اردبيل را از آذربايجان شرقي جدا کرده و به استانهاي مستقل تبديل و نام ابدي آذربايجان را از روي آنها حذف کردند. 2 سال پيش نيز گردنه زيباي حيران را از استان اردبيل جدا و به گيلان بخشيدند. البته اين تاجيکهاي آرياپرست و فاشيست قصد دارند تا محو کامل اسم آذربايجان به اين تقسيم بندي هاي خائنانه ادامه بدهند. بد نيست اشاره اي هم به تقسيم استان خراسان بکنيم که به 3 استان تقسيم کردند ولي اسم تاريخي خراسان را بر روي هر سه استان باقي گذاشتند.اين فاشيست ها با حذف اسم آذربايجان از روي زنجان، همدان، قزوين، ساوه و... به تاريخ خيانت کرده اند و ملت آذربايجان هيچوقت اين تقسيمات کذايي را قبول نخواهند کرد.
 

mr.abooli

عضو جدید
کاربر ممتاز
حوادث در صد سال اخیر

حوادث در صد سال اخیر

از ديگر حوادثي بزرگي که در آذربايجان جنوبي در 100 سال اخير رخ داده است از جمله عبارتند از:
1- انقلاب مشروطيت که با دسايس انگليس و روسيه و نوکران داخلي آنها يعني پان فارسها ، که به تازگي توسط انگليس سازماندهي شده بودند و پشت پرده پان ايرانيسم در فضاي سياسي ايران آنروز خود را نشان ميدادند به شکست کشانده شد.
2- تلاش کشورهاي استعمارگر غربي و روسيه براي ايجاد کشور آسوري ـ ارمني در غرب درياچه اورميه:
فتنه گري ارامنه و آسوري ها در کشور عثماني و همدستي آنها با روسهاي جنايتکار موجب اخراج آنها از قلمرو دولت عثماني شد. و با همدستي دولتهاي انگليس و روسيه به آذربايجان جنوبي سرازير شدند. همه اين مهاجرين که توسط استعمارگران مسلح شده بودند، با تشويق اربابانشان به فکر تاسيس ادوات آسوري ـ ارمني در خاک آذربايجان شدند. از مارس سال 1918 با همکاري سربازان روسيه و انگليس شروع به قتل عام در مناطق اورميه، خوي، سلماس و ... کردند. در عرض 3 ماه موفق به قتل عام 300 هزار آذربايجاني شدند. دولت مرکزي قاجار که در اين زمان آخرين نفسهايش را ميکشيد و کلا تحت نفوذ شوينيسم فارس در آمده بود کنترلي بر منطقه نداشت و ميلي هم به کمک کردن نداشت. مردم آذربايجان از دولت عثماني کمک خواستند و اردوي قهرمان ترک در اگوست 1918 بساط اين جانيان وحشي را برچيد و مردم مظلوم آذربايجان را از دست آنها نجات دادند.

در اثر اين قتل عامها صدها روستاي ترکنشين در استان آذربايجان غربي کنوني خالي از سکنه شدند .در اين مناطق خالي شده بعدا ، طبق نقشه هاي دقيق و برنامه ريزي شده، ايلات و قبايل کرد، که رضا پالاني به دستور اربابانش با فرستادن دعوتنامه هايي به سران آنها، از ترکيه، کوههاي شمال عراق و سوريه به آذربايجان آورده بود، سکونت داده شدند. هدف استعمار گران و نوکران داخلي آنها، يعني شونيسم فارس، از مسکون کردن کردهاي بيگانه در خاک آذربايجان، تلاش براي قطع ارتباط خاکي آذربايجان با ترکيه، تا راحتتر بتوانند هويت ترکي مردم آنجا را از بين ببرند، تضعيف آذربايجان در مقابل حکومت مرکزي، و استفاده از کردها بر عليه آذربايجان زماني که لازم داشته باشند،بود.» ( منبع 8 )
3- چپاول و قتل و غارت کردهاي ايلاتي و تازه وارد در آذربايجان، به رهبري اسماعيل سميتقوي جنايتکار، هنوز زخمهاي ناشي از جنايات صليبيون ارمني و آسوري التيام نيافته بود که کردهاي غارتگر و جاني را به جان مردم بي پناه آذربايجان انداختند. کردها هزاران نفر بيگناه را در غرب درياچه اورميه قتل عام کردند و موقعي که مردم از کمک حکومت مرکزي نا اميد شدند، شروع به سازماندهي و دفاع از خود کردند و کردها را عقب نشاندند . ولي وقتي که دولت مرکزي، که دست رضا پالاني بود، وضعيت ضعيف کردهاي غارتگر را ديد سريعا به آذربايجان نيرو فرستاد و دستجات مسلح آذري را خلع سلاح کرد و دست کردها را براي قتل و غارت باز گذاشت و در مقابل نارضايتي مردم ، گفتند که اگر امنيت ميخواهيد از اين منطقه کوچ کنيد و به جاهاي امن کشور برويد. همانطور که مشاهده ميکنيد همه اين بازي ها فقط براي جا باز کردن براي کردهاي مهاجر در آذربايجان بود.
4- نهضت شيخ محمد خياباني : اين قيام در فروردين 1299 شمسي، آغاز شد، نهادهاي دولتي تبريز را به تصرف خود درآورد و مردم تبريز به رهبري شيخ محمد خياباني، شهر را از دست دولتيان خارج ساخته و حکومت ملي آذربايجان، آزاديستان، را تشکيل دادند و اين دولت بيش از پنج ماه عمر نداشت، اما به دليل خيانت کساني که قول همکاري داده بودند، کم بودن نيروها و حضور قزاقخانه در کنار شهر تبريز و همکاري آن ها با حکومت مرکزي، اين قيام به شکست منجر شد و شيخ محمد خياباني را در 21 شهريور 1299 در چهل سالگي با وحشيت تمام به شهادت رساندند.
5- تشکيل حکومت ملي آذربايجان به رهبري شهيد سيد جعفر پيشه وري در 21 آذر سال 1945 اين حکومت ملي در مدت يکسال عمر خود خدمات فراوان فراموش نشدني را به مردم آذربايجان کرد. اين حکومت توسط ارتش جنايتکار شاه که مستقيما توسط امريکا و انگليس حمايت ميشد در 27 آذر سال 1946 از بين برده شد و بيش از 70 هزار نفر از مردم آذربايجان به قتل رسيدند و بيش از ده ها هزار نفر از مردم معمولي به آذربايجان شمالي پناه بردند. ارتش اشغالگر فارس بدترين جنايات ممکن را بر عليه ملت آذربايجان انجام دادند و بهتر است که آن را از نوشته هاي ويليام داگلاس، قاضي عالي رتبه ديوان عالي آمريکا که با چشم خود شاهد اين جنايات بود، بخوانيم:
زماني که ارتش دولتي وارد آذربايجان شد سرو صداي نعره آوري ايجاد کرد. سربازان دولتي تاراج را آغاز کردند، غارت مي‌کردند و مي‌بردند هرچه به دستشان مي‌رسيد و به آن هم رحم نمي‌کردند. (در مقام مقايسه) ارتش روس‌ها از رفتار و کردار بغايت بهتري برخوردار بودند. ارتش دولتي که خود را ارتش نجات بخش مي‌ناميد، قشون درنده و اشغالگر بود. اين ارتش زخمهاي وحشتناکي در مردم به جاي گذاشت. خرمن هاي دهقانان سوزانده شده نابود گشتند، زنان و دختران روستاييان آذربايجان مورد تجاوز جنسي قرار گرفتند. خانه‌هاي مردم غارت و چپاول شدند. اغنام و احشام (چهارپايان) روستاييان به غارت رفتند و دزديده شدند. ارتش دولتي خارج از کنترل بود. ماموريت ارتش شاهنشاهي آزادي و نجات بود، اما اين ارتش مردم عادي را مورد شکار قرار داد و ويراني، غارت و مرگ از خود بجاي گذاشت.» ( منبع 9 )
در خاتمه لازم ديدم که اشاره اي هم به جغرافياي ارضي آذربايجان از زبان ارتش شاهنشاهي بکنم: ژنرال دکتر محمود پناهيان در سال 1972 کتاب "فرهنگ جغرافياي ملي ترکان ايران زمين" را در 4 جلد به همراه 1 جلد حاوي نقشه منتشر کرد.او اين کتاب را بر اساس کتاب 10 جلدي " فرهنگ جغرافياي ايران" از انتشارات دايره جغرافياي ستاد ارتش شاهنشاهي ايران" چاپ 1331 شمسي نوشته است. در اين کتاب که با مطالعات و تحقيقات دقيق نوشته شده است اطلاعات کامل، حتي در مورد دهات چند خانواري، آذربايجان ارائه شده است، شهرهاي اراک، همدان، ساوه آستارا، قزوين و... جزوي از سرزمين آذربايجان ثبت شده است و مساحت آذربايجان جنوبي 280 هزار کيلومتر مربع ذکر شده است.

منابع
1- استاد پرويز يکاني زارع،مورخ و فولکلورشناس معاصر، نشريه اويرنجي شماره 3
2- تاريخ ماد، م. دياکونوف، ص 165
3- دربندنامه،ص 25،چاپ تفليس1898.
4- احمدبن واضع يعقوبي، البلدان، ترجمه محمد ابراهيم آيتي، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1356، ص بلعمي، تاريخنامه طبري، تصحيح و تحشيه محمد روشن، ج، تهران، نشر نو، 1368، ص 529
5- " ديوان لغات الترک" ، محمود کاشغري
6- رحيم رئيس‌نيا، آذربايجان در سير تاريخ ايران، بخش اول، صص 82-81.
7- pokovnikS.D. Burnasev ، "اوضاع سياسي ولايت آذربايجان" صفحه 4
8- سرزمين‌هاي ناآشنا و مردماني مهربان، Strange Lands and Friendly People، ويليام داگلاس.
9- "اورميه در محاربه عالم سوز"، معتمدالوزرا،کاوه بيات٫ چاپ تهران
 

mr.abooli

عضو جدید
کاربر ممتاز
مسائلي که ذهن ما را مشغول مي کند!

مسائلي که ذهن ما را مشغول مي کند!



شايد براي بعضي اين سئوال پيش آمده باشد که حضور ما ترکها در ايران از کجا نشأت مي گيرد و تاريخ پيشينه ما چيست؟ زبان ترکي چگونه زباني است که اکثر ما قادر به خواندن و نوشتن آن نيستيم؟ در ايران جمعيت ترکها چقدر است؟ چرا اجازه نداريم در مدارس به زبان ترکي تحصيل کرده و حتي صحبت کنيم؟ چرا براي ما جوک مي سازند و ما را تحقير ميکنند؟

متاسفانه بعضي از ما به اين مسائل توجه نداريم و براي اين مسائل به دنبال پاسخ نيستيم. حتي بدتر اينکه بعضي از ما از ترک بودن خود شرمنده ايم و به نحوي قصد انکار آن را داريم! به جاي ياد دادن زبان يا احساس و عاطفه مادري به فرزند خردسال خود، به او زبان رسمي و خشک فارسي را مي آموزيم! هنگام فارسي صحبت کردن سعي داريم لهجه خود را پنهان کنيم! به جاي ترک، خود را آذري مي ناميم! اينها مسائلي هستند که ذهن مارا اشغال مي کنند و هنگامي که موفق مي شويم به جواب اين سؤالات نزديک شده و هويت خود را بشناسيم، اگر کنجکاو باشيم از خود ميپرسيم که حقوق ما چيست؟ چرا حقوق ما ضايع شده است؟ و چگونه مي توانيم حقوق از دست رفته خود را پس بگيريم؟ در اين چند صفحه بصورت خيلي خلاصه قصد جواب دادن به اين مسائل را داريم. مطالب مورد بحث در اين نوشته عمدتاٌ مسائل مربوط به ملت ترک آذربايجان است.

جمعيت ترکان ايران چقدر است؟
براساس اطلاعات زبان شناسي ( منبع 1 ) ترکيب جمعيتي ايران در سال 1998 به صورت زير بوده است:
جمعِت کل ايران بر اساس آمار دولتي 65758000
متکلمين زبان ترکي آذربايجاني 23500000
قشقايي ها (ترکي آذربايجاني) 1500000
متکلمين ترکي خراساني (نزديک به ترکي آذربايجاني) 400000
متکلمين زبان ترکي ترکمني 200000
متکلمين زبان فارسي* 22000000
متکلمين زبان لري* 4280000
متکلمين زبان کردي و کرمانجي* 3450000
متکلمين زبان گيلکي* 3265000
متکلمين زبان مازندراني* 3265000
متکلمين زبان عربي 1400000
متکلمين زبان بلوچي* 856000
متکلمين زبان تالشي و تاکستاني* 332000
متکلمين زبان ارمني 170800
بقيه زبان ها 700000

متاسفانه تا کنون سرشماري رسمي و درستي براي تعيين ترکيب جمعيتي ايران صورت نگرفته و آمارهاي موجود اکثرا مغرضانه و در جهت کم نشان دادن جمعيت ملت هاي غيرفارس در ايران بوده است. بر اساس اين آمار بدون در نظرگرفتن ترکان ترکمني 4/25 ميليون نفر (62/38% جمعيت ايران ) بوده و اکثريت نسبي اين کشور را تشکيل مي دهند که اين رقم را تا 30 ميليون نفر نيز تخمين زده اند. جمعيت فارس زبان ها نيز 22 ميليون نفر مي باشد. بر اساس اين آمار جمعيت ترک هاي ايران حدود 27400000 نفر مي باشد و کل متکلمين زبانهاي خانواده ايراني ( نه لهجه ها يا گويش هاي فارسي! ( تمام زبانهاي خانواده ايراني با علامت * مشخص شده است )) 37500000 مي باشد. پس ايران نه فقط سرزمين ملت فارس بلکه سرزمين ملت هاي مختلف ترک و کرد و عرب و فارس و بلوچ و ... است. لازم به ذکر است که حدود 8 ميليون ترک آذربايجاني در جمهوري آذربايجان، بيش از 500000 نفر در ترکيه و حدود يک ميليون نفر در عراق (عمدتا در شهر کرکوک و اطراف آن) زندگي ميکنند.
ترکان آذربايجاني در شهر هاي مختلف ايران و بخصوص استان هاي آذربايجان شرقي، آذربايجان غربي، اردبيل، زنجان، همدان، قزوين، تهران و مرکزي و بخشهايي از استان هاي گيلان، کردستان و کرمانشاهان زندگي ميکنند. بخش عمده ملت ترک در جنوب ايران در استانهاي فارس، اصفهان، بوشهر، کرمان، چهارمحال وبختياري و استان هاي مجاور و عمده ملت هاي ترک، در شرق ايران در استان هاي خراسان شمالي و رضوي، گلستان و مازندران ساکن هستند. ( منبع 23 )
بد نيست بدانيم که کشور ايران از بابت جمعيت ترکها بعد از ترکيه در رتبه دوم قرار دارد و تهران نيز بعد از استانبول دومين شهريست که بيشترين جمعيت ترک را در خود جاي داده است.
 

mr.abooli

عضو جدید
کاربر ممتاز
تاريخ ترکان آذربايجان و ايران ( منابع 4و8 )

تاريخ ترکان آذربايجان و ايران ( منابع 4و8 )


ترکان در ايران تاريخي هفت هزار ساله دارند و زبان ترکي از نظر زبانشناسي ادامه زبان هاي نادر سومري و ايلامي است. زبان هاي ايلامي و سومري همانند زبان هاي ترکي، جزء زبان هاي التصاقي است(در اين مورد توضيح داده خواهد شد) و تعدادي اشتراکات لغوي نيز بين زبان هاي سومري، ايلامي و ترکي موجود است. تمدن ايلام در جنوب غرب ايران که با تهاجم هخامنشيان به ايران بر چيده شد، يکي از متمدن ترين تمدن هاي ايران از 3000 سال قبل از ميلاد بوده است، حکومت هخامنشيان نيز بر روي ويرانه هاي اين تمدن بنا نهاده شده و حتي دربار هخامنشي که در ابتدا از خود خط و نوشتاري نداشت از خط و زبان ايلامي استفاده مي کرد. سومري ها نيز از 5000 سال قبل از ميلاد تا سال 2000 قبل از ميلاد که توسط آشوري ها و بابلي ها نابود شدند، شايد اولين تمدن دنيا را در بين النهرين در عراق فعلي تاسيس کرده بودند. سومري ها اولين مبدعين خط و قانون محسوب مي شوند. بر اساس اين نظريه ريشه ترکان ايران را مي توان در عبور اقوام سومري و ايلامي از منطقه آذربايجان و سکونت احتمالي در اين منطقه و ديگر مناطق ايران و سکونت ديگر مناطق التصاقي زبان (غير هند و ايراني زبان) نظير هوري ها، آراتتاها، کاسسي ها، قوتتي ها، لولوبي ها، اورارتو ها، ايشغوزها، ماننا ها، گيلزان ها و کاسپي ها در منطقه آذربايجان و ايران جست.
البته نظريه هاي تحريفي و مغرضانه ديگري نيز وجود دارد که طبق آنان ترکان اقليتي مهاجم و تجاوزگر نمايانده مي شوند که به زور زبان خود را در ايران تحميل کرده اند! در ادامه مطلب به نقد اين نظريات و رد آنها خواهيم پرداخت.


ترکان دنيا
ترکان دنيا در وسعتي از سيبري تا بالکان عمدتاً در کشورهاي قزاقستان، ازبکستان، قرقيزستان، ترکمنستان، روسيه، چين، جمهوري آذربايجان، افغانستان، ايران، ترکيه و عراق و پراکنده در برخي کشورهاي ديگر زندگي مي کنند. بنا به لينگواسفر در سال 2000 خانواده زبان هاي ترکي، زبان تقريباً 150 ميليون نفر در آسيا و اروپا و شاخه ترکي جنوبي ( شامل سه لهجه عمده: ترکي آناتولي، ترکي آذربايجاني و ترکي ترکمني) زبان اقلاً 98 ميليون نفر در خاورميانه، قفقاز، آسياي ميانه و شبه جزيره بالکان_اروپا بوده است( منبع 1 ). در همين سال زبان فارسي (سه لهجه عمده آن: فارسي (ايران)، دري (افغانستان)، و تاجيکي) زبان تقريباً 40ميليون نفر در خاورميانه و آسياي ميانه بوده است. در حال حاضر 28 لهجه يا زبان ترکي در مناطق مختلف زبان رسمي مردم بوده و در حدود 20 لهجه يا زبان ترکي داراي کتابت و ادبيات کتبي ميباشد( منابع 5و23 ).
 

mr.abooli

عضو جدید
کاربر ممتاز
تاريخ ترکان و زبان ترکي

تاريخ ترکان و زبان ترکي


علاوه بر زبان سومري که در برخي محافل زبان شناسي بعنوان ريشه زبان ترکي (يا پروترک) مطرح است، مراحل ديگر تکوين زبان ترکي شامل دوران ترکي اوليه (شامل ترک هاي هون، بلغار، پچنک و خزر) از قبل از ميلاد تا قرن ششم ميلادي، ترکي قديم (دوران گؤک تورک و اويغور ها) از ششم تا هشتم ميلادي، ترکي ميانه (شامل ترکي مشترک آسياي ميانه و ترکي غربي يا سلجوقي) از قرن دهم تا شانزدهم ميلادي و ترکي جديد (شامل ترکي عثماني، آذربايجاني، جغتايي، اوزبکي و ...) از قرن شانزدهم تا عصر جديد مي باشد. بنظر بعضي محققين، کلمه ترک نام قبيله مؤسس حکومت گؤک تورک در 552 ميلادي، يعني شخص آشينا بوده است و بعد از آن به کل ملتي که به زبان آنان سخن مي گفتند منسوب شده است ( منابع 2و5 ).
ترکان اوغوز Oğuz (اوق = ايل + اوز = علامت جمع در ترکي قديم) از قبايل مهم ترک ها بوده اند و امروزه اکثر ترکان غربي (ترکان ايران، ترکيه، آذربايجان، ترکمنستان، عراق، سوريه، قبرس و بالکان) از نسل ترکان اوغوز مي باشند. اوغوزها بعد از پذيرش اسلام به ايران و آناتولي مهاجرت کردند و دولتهاي اسلامي بزرگي چون سلجوقي ها و عثماني ها را تشکيل دادند. از ترکان قديم داستان ها و افسانه هاي متعددي باقي مانده است، نظير داستان هاي آفرينش، آلپ آرتونقا، شو، اوغوزخان، بوزقورد و ارگه نه قون.
داستان بوز قورد( گرگ خاکستري) از معروفترين اين داستان ها حکايت نسل رو به انقراض قبيله اي ترک در اثر حمله دشمن است که با ازدواج يک گرگ با باقي مانده اين قبيله دوباره ادامه پيدا مي کند. بوزقورد از قديم الايام به عنوان مهمترين سمبل ملت ترک شناخته شده است. به داستان هاي بعد از اسلام نظير داستان هاي ساتوق بوغراخان، ماناس، چنگيزنامه، دده قورقود نيز مي توان اشاره کرد. حماسه دده قورقود به عنوان يک داستان ترکان غربي خصوصاً ترکان آذربايجان از اهميت بيشتري برخورداراست که در مباحث ديگر به آن مي پردازيم. ادبيات کتبي ترکي بدون درنظر گرفتن دوران پروترک يا زبان سومري با سنگ نوشته هاي يئني سئي و اورخون شروع ميشود ودر حدود 1400-1250 سال سابقه دارد. 51 نوشته يئني سئي بر روي سنگ مزارهاي اطراف رودخانه يئني سئي در آسياي ميانه قديمي تر از همه است. اين سنگ نوشته ها با الفبايي متشکل از 159 علامت نوشته شده است که مختص ترکان قيرقيز و اوغوز بود ( منابع 3و5 ).
در سال 1970 ميلادي نيز در ايسيک گؤل قزاقستان طبق سيميني از قبر شاهزاده اي کشف گرديد که بر روي آن دو سطر و با حروف اورخون و به ترکي قديم نوشته شده بود:
«پسر پادشاه در 23 سالگي از دنيا رفت؛ سر مردم ايسيک به سلامت باد».
قدمت اين نوشته به وسيله راديوکربنيک و با تحقيقات دانشمندان شوروي (سابق) 500 سال قبل از ميلاد مسيح تشخيص داده شد ( منبع 39 ).
 

mr.abooli

عضو جدید
کاربر ممتاز
ريشه زبان ترکي

ريشه زبان ترکي


زبان ترکي اذربايجاني جزء شاخه غربي زبان هاي ترکي و از شاخه زبان هاي آلتاييک مي باشد و آن هم جزء دسته اصلي زبان هاي اورال- آلتاييک است. ترکي استانبولي و ترکي ترکمني نيز جزء شاخه غربي (در بعضي تقسيم بندي ها جنوبي) زبان ترکي محسوب ميشود. ترکي قزاقي، قرقيزي، اوزبکي و اويغوري نيز جزء شاخه شرقي زبان ترکي (در بعضي تقسيم بندي ها متفاوت است) به حساب مي آيند. از ديگر زبان هاي آلتاييک ميتوان به زبانهاي مغولي، کره اي، ژاپني، مانچو و تونقوز اشاره کرد. زبان هاي فنلاندي و مجاري نيز جزء شاخه زبان هاي اوراليک حساب مي شوند.
بر اساس يك نظريه ترکي آذربايجاني از اختلاط لهجه هاي اوغوز و قپچاق و ترکي شرقي اويغوري بوجود آمده است که در زمان اميرتيمور و بعد از آن، با آمدن ايلات ترک آناتولي ( شاملو، روملو، استاجلو، قاجار، افشار و...) به آذربايجان، عنصر اوغوز در ترکي آذربايجاني بيشتر شد.

از ديد زبانشناسي زبان هاي دنيا به دسته هاي زير تقسيم ميشوند ( منبع 5 ):
• زبان هاي تک هجايي: علاوه بر ريشه کلمات که از يک يا چند هجا به وجود مي آيند و جمله از تسلسل يک رشته کلمات تک هجايي تشکيل مي شود و معني آن در همان رشته کلمات مفهوم مي گردد، مانند زبان چيني.
• زبان هاي التصاقي: علاوه بر ريشه کلمات که از يک يا چند هجا تشکيل مي يابند، ادات پيوندي وجود دارد. اين پيوندها با پيوستن به ريشه ها کلماتي با مفاهيم مستقل ساخته و يا ضمن الحاق به کلمات و الفاظ تصريف و حالت پذيري آنها را در کلام ميسر مي سازد. مثل سئو + يشش + مک = سئويشمک. در اين زبان ها، ريشه کلمات تغيير نمي کنند. مانند ترکي بعنوان يک زبان التصاقي پسوندي و اکثر زبان هاي اورال-آلتاييک. اين زبان ها بيشتر قاعده مندند.
• زبان هاي تحليلي: اين زبان ها از الحاق پسوند و پيشوندها به اول و آخر ريشه کلمات تشکيل مي شوند. منتها در جريان ترکيب و تصريف غالباً در ساختمان خود ريشه نيز دگرگوني هايي روي مي دهد. مثل: مي رفتم و مي روم، يا go , went. اکثر زبان هاي سامي نظير عربي از اين دسته مي باشند. دگرگوني هاي ريشه در اين زبان ها آنها را بسوي بي قاعدگي سوق مي دهد.
مي بينيم که زبان فارسي و ترکي نه تنها از نظر لغوي و گرامري با هم متفاوت هستند، بلکه از لحاظ ساختاري نيز در دو دسته کاملاً مجزا قرار گرفته اند.


مشخصات زبان ترکي
زبان هاي اورال- آلتاييک مانند ترکي با مشخصات زير از زبان هاي هند و اروپايي نظير زبان فارسي متمايز مي شوند( منابع 5و9 ) :
1. در بين صداهاي کلمات، هم آهنگي اصوات موجود است.
2. در اين زبان ها جنس و حرف تعريف موجود نيست.
3. صرف بوسيله اضافه کردن پسوند انجام مي شود: آپار + ديم، آپار + دين، ...
4. در صرف اسماء پسوند ملکي بکار مي رود: آپار + ديغيم.
5. اشکال افعال غني و متنوع است.
6. حرف جر بعد از کلمه مي آيد: ائودن = از خانه.
7. صفات قبل از اسماء مي آيند: گوزل قيز.
8. بعد از اعداد علامت جمع بکار نمي رود.
9. مقايسه با مفعولٌ منه انجام مي گيرد: من دن اوجا.
10. براي فعل معين بجاي داشتن از فعل بودن ( ايمک) استفاده مي شود.
11. پسوند سئوال موجود است: گلدين مي؟
12. بجاي حرف ربط از اشکال فعل استفاده ميشود: گئتدييم يئر = جايي که رفتم- که به غلط بعضاً مي گوييم: او يئر کي گئتديم.
 

mr.abooli

عضو جدید
کاربر ممتاز
خط زبان ترکي

خط زبان ترکي


در مورد خط ترکي باستان در سنگ نوشته هاي يئني سئي و اورخون در 1400 سال پيش و ايسيک گؤل در 500 سال قبل از ميلاد سخن رفت که به عقيده زبان شناسان خطوط ابداعي خود ترکان بوده و از هيچ خط ديگري اقتباس نشده است. ترکان با پذيرش دين اسلام خط عربي را جايگزين خط باستاني خود کردند (نظير زبان فارسي که با الفباي عربي نوشته مي شود). با بکار آوردن حکومت جمهوري در ترکيه، مردم اين کشور الفباي لاتين را جايگزين خط عربي کردند. آذربايجاني هاي شمال آراز نيز ابتدا در محدوده سال هاي 1929-1939 بمدت ده سال زبان خود را به لاتين نوشتند سپس به دستور استالين، خط جمهوري هاي ترک زبان اتحاد شوروي (سابق) به کريل (سيريليک) تبديل شد. لاکن اين جمهوري ها پس از استقلال دائمي خود در سال 1991 الفباي خود را دوباره به لاتين برگرداندند. آثار مکتوب زيادي به زبان ترکي و به دو الفباي عربي و لاتين از 1000 سال قبل بجاي مانده است. بنا به دلايل بسياري، الفباي لاتين از الفباي عربي سريعتر فراگرفته مي شود و خواندن و نوشتن به آن راحت تر است. خصوصاً اين خط براي ترکي که در آن تعدد اصوات موجود است مناسبتر مي باشد. خط لاتين ترکي آذربايجاني با چند حرف اضافه (ə،q،x) يعني ( اَ، ق، خ) اندکي با خط لاتين ترکي استانبولي متفاوت است. متاسفانه در ايران استفاده از خط لاتين براي زبان ترکي به دليل سياسي محدود گشته است.

قدرت و امکانات زبان ترکي
• هماهنگي اصوات يکي از زيباترين خصوصيات زبان ترکي است که باعث راحتي تلفظ و خوش آهنگي آن مي شود. در زبان ترکي صداهاي خشن (O,U,A,I) و صداهاي نازک (Ö,Ü,E,Ə,İ) نمي توانند در ريشه يک کلمه با هم مخلوط شوند و با همان ترتيب فوق در کلمه مي آيند مانند: Gözəllik و Ayrılık. کلمات خارجي نيز حتي المقدور تحت تأثير اين قانون جالب قرار مي گيرند مانند کلمه عربي حسين (Hoseyn) که در ترکي Hüseyn و کلمه عربي عباس (Əbbas) که در ترکي (Abbas) گفته مي شود. ترکها هنگام فارسي صحبت کردن نيز ناخودآگاه از اين قانون طبيعي پيروي مي کنند.
• پسوندهاي ترکي بسيار غني و متنوع است و امکان لغت سازي و غناي لغوي اين زبان را بالا مي برد. پسوندهايي نظير: چي، لي، سيز، ليق و ...
• در زبان ترکي کلماتي با اختلاف جزيي در معاني موجود است که در فارسي نيست، مثلاً براي انواع دردها کلمات: آغري، آجي، سيزي، يانقي، زوققو، سانجي، گؤينمک، گيزيلدمک و اينجيمک بکار مي رود که هرکدام درد بخصوصي را بيان ميکنند.
• کلمات ترکي بر خلاف فارسي انعطاف زيادي براي اصطلاح سازي دارند، بعنوان مثال: از کلمه ديل به معناي زبان در ترکي 36 اصطلاح و تعبير موجود است: ديل آچماق، ديل-آغيز ائتمک، ديلي توتماق و ...
• علاوه بر غناي لغوي، تحرک و قابليت لغت سازي، بيان مفاهيم جديد و غناي مفاهيم مجرد و همچنين تنوع بيان و قدرت بيان و تفاوت هاي جزئي کلام از ديگر عوامل غناي زبان ترکي است. به همين دليل و به اعتراف زبان شناسان، نثر زبان ترکي براي بيان انديشه و مفاهيم و موضوعات مختلف علمي و فلسفي و اجتماعي رساتر و مناسب تر از بسياري زبان هاي ديگر است. مفاهيم و انديشه هايي را که در ترکي مي توان با يک جمله بيان کرد، جملات و شرح مفصلي را در زبان هاي ديگر ايجاب مي کند.
• افعال ترکي از نظر وجوه و زمان هاي متعدد بسيار غني است، ترکيب اين وجوه و زمان ها منجر به 50 شکل مختلف براي بيان حالات مختلف مي گردد. مثلاًدر فارسي به جاي هر دو حالت (گليرديم و گلرديم) فعل (مي آمدم) بکار مي رود، يا براي حالت هايي چون (گلجکديم = قرار بود بيايم) و ( گلسيديم = اگر مي آمدم) در فارسي افعال مستقل و واحدي وجود ندارد.
• افعال ترکي همه با قاعده اند، جز فعل ناقص (ايمک) به معني بودن.
• افعال متعدي در ترکي به سادگي با اضافه کردن پسوند به افعال لازم ساخته مي شود: اوخشاماق=شبيه بودن اوخشاتماق= تشبيه کردن.
افعال متعدي درجه دو و درجه سه نيز در ترکي قابل ساخت است:

وورماق=زدن (متعدي) ووردورماق=بوسيله کسي زدن(متعدي درجه دو) ووردوتدورماق=وسيله زدن کسي را فراهم کردن(متعدي درجه سه).
• ترکيب پسوندها و حالات افعال در ترکي به خلق کلماتي منجر مي شود که بيان آنها در فارسي با يک يا چند جمله مقدور است. مثال: سئويشديرمه لي ييک (يک فعل در ترکي)= آنها را بايد وادار کنيم که همديگر را دوست داشته باشند ( دو جمله در فارسي).


از ديگر خصوصيات زبان ترکي
• زبان ترکي از طرف زبان شناشان به عنوان سومين زبان قانونمند و توانمند دنيا شناخته شده است و حتي يکي از تورکولوژهاي بنام، زبان ترکي را اعجاز غير بشري معرفي کرده است.
• زبان ترکي حدود 24000 فعل دارد که در فارسي بيش از 5000 نمي باشد.
• حدود 1650 لغت ترکي آذربايجاني شناخته شده است که براي آنها لغات مستقلي در فارسي نيست. مانند: يايخالاماق، يوبانماق، يودورتماق و ...( منبع 9 ).
• چند هزار لغت با ريشه ترکي در زبان فارسي موجود است که از اين لغات بيش از 600 لغت جزء کلمات مصطلح و روزمره است، مانند: آقا، خانم، بابا، ماما، آبجي، داداش، دايي، بي بي، آتش، بشقاب، قابلمه، دولمه، سنجاق، اتاق، من، تخم، دوقلو، باتلاق، اجاق، آچار، آرزو، دگمه، تشک، فشنگ، توپ، قاچاق، گمرک، اتو، آذوقه، اردو، سوغات، اوستا، الک، النگو، آماج، ايل، بيزار، تپه، چکش، چماق، اردک، چوپان، چنگال، چپاول، چادر، باجه، بشکه، بقچه، چروک و ... ( منبع 28 ).
بيان حقيقت مزاياي زبان ترکي نسبت به فارسي بر اساس دلايل علمي دليل بر برتري ملت ترک بر فارس نمي شود و چنين منظوري نيز در اين نوشته مد نظر نيست، بلکه هدف افشاي حقايقي است که هشتاد سال مغرضانه جهت تحقير و نابودي ملت ما کتمان و تحريف شده است.
 

mr.abooli

عضو جدید
کاربر ممتاز
آيا ترکي رايج در ايران و جمهوري آذربايجان و ترکيه متفاوت است؟

آيا ترکي رايج در ايران و جمهوري آذربايجان و ترکيه متفاوت است؟


همانطور که نوشته شد ترکي رايج در ايران به سه گروه عمده آذربايجاني، ترکمني، خراساني و گروه هاي خلجي، قزاقي، اويغوري و ازبکي تقسيم مي شود. ترکي رايج در جمهوري آذربايجان نيز ترکي آذربايجاني است. زبان ها با سه رکن اساسي با هم قابل مقايسه هستند:
1. دستور زبان.
2. لغات اصلي مانند (مادر، آب، کوه و ...).
3. لغات دسته دوم (لغات علمي، سياسي و ...).

دو رکن اول، ارکان اصلي زبان هستند که تغيير آنها قرن ها زمان مي طلبد، ولي رکن سوم لغات که ناشي از پيشرفت روزمره بشريت بوده که از عمر آنها زياد نمي گذرد. مقايسه دو زبان بر اساس لغات دسته دوم و حکم دادن بر شباهت و تفاوت دو زبان درست نمي باشد. ترکي آذربايجاني رايج در دوطرف رودخانه آراز هر دو يک لهجه واحد از يک زبان هستند که دو رکن اول آنها دقيقاً يکي است و حکومت پهلوي و اجباري بودن آموزش به زبان فارسي از ابتدايي تا دانشگاه، براي ترکان ايران به جاي آموزش به زبان مادري، عدم امکان تکوين لغات ترکي علمي و سياسي و ... و در نتيجه فراموشي بعضي لغات مي باشد. دلايل نسبتاً مشابهي نيز در آن سوي آراز باعث نفوذ زبان روسي در ترکي شده است. زبان هاي ترکي دو لهجه متفاوت از يک زبان مي باشند که با گذشت زمان تبديل به دو زبان با ادبيات مخصوص به خود اما بسيار نزديک به هم شده اند، شبيه آنچه براي زبان انگليسي- آمريکايي و انگليسي-بريتانيايي در حال اتفاق افتادن است. دستور زبان ترکي آذربايجاني و ترکي استانبولي تقريباً يکي است، ميزان اشتراک لغات اصلي هم بسيار زياد بوده و موارد متفاوت موجود اکثراً ريشه مشترک دارند، تفاوت بيشتر در لغات دسته دوم مي باشد. علاوه بر تفاوت لهجه، تحميل شدن زبان فارسي به ترک ها از زمان پهلوي به اين سو در ايران، باعث افزايش تفاوت ها نيز شده اشت، چنانچه اگر به عنوان مثال يک ترک ايراني زبان مادري خود را به طور صحيح بياموزد در درک ترکي آناتولي مشکل زيادي نخواهد داشت.
 

saba888

عضو جدید
کاربر ممتاز
مرسي خيلي قشنگ بود:gol::gol:
راستش همه رو نتونستم بخونم ولي بعدا حتما مي خونم;)
 

mr.abooli

عضو جدید
کاربر ممتاز
ادبيات زبان ترکي آذربايجاني

ادبيات زبان ترکي آذربايجاني


متاسفانه به دليل سانسور و تحريف حقايق تاريخي، ترکان ساکن ايران و ديگر ملت هاي ايراني شايد تصور کنند که شهريار تنها شاعر ترک آذربايجاني است، يا اينکه شعراي آذربايجاني همچون نظامي و شمس و قطران فقط به زبان فارسي مي نوشتند، اما چنين نيست، شعراي زيادي به زبان ترکي آذربايجاني شعر گفته اند و نويسندگان زيادي به اين زبان نوشته اند.
کتاب "دده قورقود" با شهرت جهاني، معروفترين اثر حماسي ترکان، بخصوص ترکان آذربايجان است. در حالي که يونسکو سال 1999 را بنام سال دده قورقود نامگذاري مي کند ما از وجود چنين اثري بي خبر هستيم!. سه نسخه دست نويس دده قورقود با نويسنده هاي نامشخص در کتابخانه هاي درسدن، واتيکان و برلين موجود است. اگرچه تاريخ کتابت آن را بعضي از محققين به قرن 11 ميلادي (5 هجري) و بعضي ديگر به قرن 15 ميلادي نسبت مي دهند، اما داستانهاي آن مربوط به قرون 9-10 ميلادي و حتي قديمي تر مي باشد. کتاب دده قورقود با 12 داستان آن از قديمي ترين آثار ادبيات شفاهي جهان بشمار مي رود. کتاب دده قورقود داستان هاي اقوام اوغوز را بازگو مي کند و مهمترين وقايع تاريخي اين داستان ها در آذربايجان و قسمت شرقي آناتولي رخ داده و در آن از قهرماني ها و ويژگي هاي قومي مردم اين سرزمين سخن رفته است. قهرمان اصلي 12 داستان اين حماسه – دده قورقود- آشيقي است که نقش ريش سفيد قوم را داشته، و با نصيحت هاي با ارزش و انساني خود ، چراغ راه قبيله خود مي شود. برخلاف شاهنامه فردوسي که مدحنامه شاهان باستاني است و دستاويز نژادپرستان دشمن ترک و عرب. دده قورقود حماسه اي مملو از افکار و احساسات والاي انسان دوستانه مي باشد ( منابع 29،3و43 ).
اولين آثار مکتوب ادبي ترکي آذربايجان متعلق به فرن 13 ميلادي و اشعار حسن اوغلو و نصير باکويي است. اثر منظوم ترکي اين زمان نيز، صحاح النجم اثر هندوشاه نخجواني است. در قرن 14 ميلادي شاهد شاعران بزرگي چون نسيمي، قاضي برهان الدين، و ضرير هستيم. نسيمي، عارف و فيلسوف باني فرقه حروفيه را مي توان مؤسس معماري شعر آذربايجان شمرد. شاه اسماعيل ختايي و فضولي دو شاعر تواناي قرن 15 ميلادي هستند. فضولي شهرتي جهاني دارد و اشعارش به زبان هاي مختلف ترجمه شده است. اگرچه ديوان وي از سال 1828 شش دفعه در تبريز چاپ شده است، اما دريغ از يک بيت از او در کتب درسي جديد ما.
از شعراي ترک قرون 16و17 مي توان از صائب تبريزي، قوسي تبريزي،تأثير، اماني و شاه عباس ثاني نام برد. واقف و آقا مسيح شيرواني، نمونه اي از شعراي قرن 18 هستند. در قرن 19 نيز شاهد شعراي بنامي چون نباتي، هيدجي، تئليم خان ساوه اي، مأذون خان قشقايي و شکوهي مراغه اي هستيم. دهها شاعر ديگر چون حقيقي، شيخ قاسم الانوار، حبيبي و صراف و ... و اديبان معاصري چون معجز شبستري، ساهر، سهند، حداد، کريمي مراغه اي و شهريار ...، که علي رغم سرکوبي شديد زبان ترکي در دوران پهلوي به ترکي شعر گفته اند، را نيز مي توان نام برد ( منابع 6و7 ).
از آثار ترکي قديم معروف در ايران به ديگر لهجه هاي ترکي مي توان به کتب ديوان لغات ترک ( قرن پنجم هجري و اولين کتاب زبان شناسي دنيا)، قوتادغوبيليک، نهج الفراديس، عتبه الحقايق و آثار ارزشمند عليشير نوايي(قرن نهم هجري) اشاره کرد. اگر بخواهيم گنجينه ادبي معاصر آذربايجان شمالي را نيز به آن اضافه کنيم بايد از اديبان بزرگي چون ميرزا فتحعلي آخوندزاده، جليل محمدقلي زاده، علي اکبرصابر، حسين جاويد، جعفر جبارلي، سليمان رستم، صمد وورغون، ميکاييل مشفق، خليل رضا، بختيار وهابزاده و ... نام برد. ادبيات ترکي در همسايه غربي مان - ترکيه- با شهرتي جهاني مايه افتخار و منبع الهامي براي ديگر ترکان است. مي توان به نويسندگان و شاعراني چون يونس امره، ياشار کمال، اورهان پاموک، عزيز نسين، ناظم حکمت و ... اشاره کرد.
به ادبيات کتبي اشاره کرديم، گريزي نيز به ادبيات شفاهي غني آذربايجان بزنيم که اصولاً با ادبيات شفاهي ديگر ملتها خصوصاً ملت فارس قابل مقايسه نيست. بياتي ها اشعار شفاهي آذربايجان به تنهايي گنجينه ايست بسيار ارزشمند، که مي توان از آن بعنوان آيينه ملت ترک آذربايجان نام برد. ادبيات و موسيقي آشيق ها با قدمتي چندين هزارساله جايگاه و تقدس خاصي بين ترک ها و آذربايجان دارد که مشابه آنرا شايد کمتر بتوان در ملت هاي ديگر يافت. آتالار سؤزو يا امثال زبان ترکي که عموماً پندهايي عاقلانه و انساني است، از هويت ملي متفکر و انسان دوست سخن مي گويد. آغي لار (مرثيه ها) و لاي لاي لار نيز قسمتي از پندهايي عاقلانه و انساني از ادبيات شفاهي ما را تشکيل مي دهند. داستان هاي فولکلوري چون دده قورقود، کوراوغلو، آرزي و قمبر، عباس و کولگز، عاشيق غريب، قاچاق نبي و ... از غناي ادبيات شفاهي ما سخن مي گويند. ادبيات شفاهي غني آذربايجان از قدمت و اصالت اين ملت روايت مي کند( منبع 3 ).
همانطور که شرح داده شد، برخلاف ادعاي جاعلين تاريخ که مدعي اند زبان ترکي زبان کتابت نيست و آن را در حد يک لهجه يا گويش فقط براي تکلم تقليل مي دهند، مي بينيم ادبيات شفاهي و کتبي ما داراي قدمتي چندهزارساله و با پيشينه اي بسيار قديمي تر از زبان فارسي است. بعنوان شاهدي ديگر بايد ذکر شود که در فاصله بين سالهاي 1830-1890 يعني قبل از ظهور دشمنان زبان ترکي در ايران جمعاً 123 اثر فقط به زبان ترکي آذربايجاني در 20 شهر مختلف چاپ شده است که از اين آثار چاپ 43 اثر در تبريز و 37 اثر در تفليس بوده است. آيا انکار کنندگان زبان ما ميتوانند اين آثار را نيز ناشي از تحرکات پان ترکي در آن زمان محسوب کنند؟!
 

mr.abooli

عضو جدید
کاربر ممتاز
موسيقي ترکي آذربايجاني

موسيقي ترکي آذربايجاني


در موزه ايران باستان در تهران و موزه لور در قسمت تاريخ ايلام به مجسمه هاي کوچک نوازندگاني با قدمت دوهزاره قبل از ميلاد برمي خوريم که همچون آشيقان ما سرپا ايستاده و ساز خود را برروي سينه نگاه داشته اند. چنين نوازندگاني را که مشابهش را مي توان در ميان ترکان امروزي پيدا کرد سرنخي از قدمت هنر موسيقي آشيقي بدست مي دهد. آشيقان به عنوان راويان دردها، قهرماني ها و داستان هاي ملت و گاه در نقش ريش سفيدان و خردمندان قوم خود از قداست و احترام خاصي در بين ملت ترک برخوردارند. اين قداست و احترام را مي توان در داستان هايي چون دده قورقود، کوراوغلو، آشيق غريب و ... مشاهده کرد که نقش اصلي از آن آشيقان است. آشيق با نامهاي متفاوتي چون اوزان و بخشي در بين ملت هاي ترک شناخته شده است. آشيق يک نوازنده معمولي نيست. آشيق، يک ملت است و آنهم ملت ترک!
صفي الدين ارموي (قرن 13 ميلادي) وعبدالقادر مراغه اي (قرن 14 ميلادي) دو موسيقيدان بزرگ آذربايجاني با شهرتي جهاني هستند که در پي ريزي اصول علمي موسيقي نقش عمده اي را بازي کرده اند. موسيقي ترکي با انواع متفاوت خود شامل ماهني ها (موسيقي فولکلور)، موسيقي آشيق، موسيقي مقامي (يا رديفي)، موسيقي کلاسيک موسيقي عشاير-روستايي(شامل موسيقي قشقايي، شمال خراسان و ...) بالاخره اخيراً پاپ و جاز از تنوع، وسعت و ظرافت بي نظيري برخوردار است.پرداختن به شهرت جهاني موسيقي آذربايجاني در اين بحث کوتاه غير ممکن است ولي تنها مي توان افسوس خورد که جوانان ما غافل از اين گنجينه گرانبهاي خويش فقط خود را با موسيقي هاي بي مايه و غير هنري غربي و فارسي مشغول ساخته اند.
در آذربايجان شمالي از اوايل قرن 20 فعاليتهاي ارزشمند و زيادي در راستاي تئوريزه کردن موسيقي آذربايجاني به عمل آمد که منجر به خلق اپراها، باله ها، سمفوني هاي مدرن ملي آذربايجاني (نظير اپراي ليلي و مجنون، کور اوغلو، شاه اسماعيل، سئويل، نادرشاه و ...) با الهام از موسيقي غربي براي اولين بار در آسيا گشت که از شهرتي جهاني برخودارند.
 

mr.abooli

عضو جدید
کاربر ممتاز
در طول تاريخ ملت ترک آذربايجان چه خدمت هايي براي ايران کرده اند؟

در طول تاريخ ملت ترک آذربايجان چه خدمت هايي براي ايران کرده اند؟

در طول تاريخ ملت ترک آذربايجان چه خدمت هايي براي ايران کرده اند؟
آيا مي دانيد که آذربايجان زادگاه اولين چاپخانه، ترجمه اولين کتب خارجي، نخستين رمان، ادبيات کودک، نخستين کتابخانه عمومي، اولين شعر نو، اولين سينما، اولين نمايشنامه و تئاتر، اولين عکاسي، نخستين دانشگاه پزشکي، اولين دانشکده پرستاري و مامايي، نخستين کارخانه ها، نخستين انجمن زنان و اولين حق رأي به زنان، نخستين شهرداري، آموزش و پرورش نوين، نخستين مدرسه کرو لال ها، اولين مدرسه نابينايان، نخستين کودکستان و ... در ايران بوده است؟ شايد انتخاب تبريز به عنوان يک وليعهدنشين در زمان قاجاريه نيز به خاطر همين پتانسيل استثنايي ملت آذربايجان بود ( منبع 11 ).
مؤسس اولين مدرسه به سبک نوين در ايران، ميرزاحسن خان رشديه بود که در همين راستا کتابي به اسم "وطن ديلي" نوشت که در سال 1312 قمري در تبريز چاپ شده است. ايراني ها و بخصوص هموطنان فارس زبانمان رشد و گسترش زبان فارسي را نيز مديون حکومت هاي ترک هستند ( منبع 12و13 ).
سرزمين آذربايجان، دانشمنداني چون پروفسور لطفي زاده واضع تئوري فازي، پروفسور حسين جوان از مخترعين ليزر، پروفسور جواد هيئت و پروفسور يحيي عدل از پيشگامان جراحي مدرن در ايران، پروفسور هشترودي را به جامعه علم و دانش معرفي کرده است. از مورخين و ادبيات شناسان معاصر ملي ترک نظير پروفسور جواد هيئت، پروفسور ذهتابي، رحيم رئيس نيا، صمد سرداري نيا و ... نيز نام بردن لازم است.
آذربايجان مهد انقلاب مشروطه نيز بوده است که در زمان خود حرکتي بسيار مترقي محسوب مي شد. حرکات آزادي خواهانه اي ديگر چون قيام شيخ محمد خياباني، حکومت 21 آذر 1324 نيز از سرزمين آذربايجان برخواسته است. آذربايجاني ها در انقلاب اسلامي نيز بين ملت هاي ايران پيشرو بودند. آذربايجاني ها در اکثر جنگ هاي بين ايران و كشورهاي ديگر چون جنگ چالدران، جنگ هاي ايران و روسيه پرچم دار جبهه بودند. در جنگ ايران و عراق نيز با همت لشکر عاشوراي آذربايجان و اعطاي شهداي فراوان بود که شهرهاي خوزستان از دست بعثيان خارج شد.
آذربايجاني ها علاوه بر پرچمداري حرکات و نهضت هاي روشنفکري و آزادي خواهي در ايران و دلاوري و فداکاري در جبهه هاي جنگ، در صحنه هاي ورزشي نيز هميشه براي ايران افتخارآفريني کرده اند. اما افسوس از ذره اي قدرداني!. متأسفانه در ايران با تلفيقي سياستمدارانه، ترکان مردماني سخت کوش معرفي مي شوند که خانم هايشان دست پخت خوبي دارند! و نقش بنيادين آذربايجاني ها در جريانات روشنفکري، فرهنگي، اجتماعي و سياسي به عمد فراموش مي گردد.

آيا ترکان ايران يک ملت را تشکيل مي دهند؟
از ملت دو تعريف متفاوت شده است، يکي تعريف اتنيک و قومي است که به مفهوم مجموعه اي از انسان ها با خصوصيات زباني و تاريخي و فرهنگي مشترک است و ديگري مفهوم سيويک و سياسي آن است که به مفهوم مجموعه اي از انسان ها با دولت و قانون مشترک و حقوق مساوي است که در نوشته حاضر اصطلاح تابعيت ( يا ملت- دولت) براي مفهوم دوم مناسبتر تشخيص داده شده است. با اين تعريف يک اردبيلي ترک جزء ملت ترک محسوب مي شود که تابعيت ايراني دارد. يعني تعريف اتنيک و سيويک ملت در ضديت با يکديگر نيست، چندين ملت مي توانند تابعيت واحدي داشته باشند و بالعکس ملت واحدي مي تواند از تابعيت چندگانه برخوردار باشد. کشورهاي کثيرالملله در دنيا نظير ايران فراوان هستند و صحبت از ملت ترک و عرب و فارس و غيره به معني سوق دادن کشور به سوي تجزيه نيست، بلکه آنچه يک کشور را به سوي هرج و مرج و تجزيه پيش مي برد، قائل شدن حقوق نابرابر براي ملت ها است.
 

mr.abooli

عضو جدید
کاربر ممتاز
حال که مروري اجمالي به تاريخ و فرهنگ ترکان داشتيم، درک مي کنيم که ما ترکان نه تنها همچون قارچهاي يکروزه در ايران جوانه نزده ايم، بلکه ملتي با بيش از 27 ميليون جمعيت و ريشه اي چندين هزار ساله در منطقه سکونت خود هستيم. ما صاحب زباني قدرتمند و زيبا و فرهنگ و ادبياتي بسيار غني هستيم که پشتوانه عظيمي براي ملت ما محسوب مي شود.
اما دوباره به سئوالات اول نوشته برمي گرديم. چرا ما از هويت (کيمليک) و دارايي فرهنگي (وارليق) خود بي خبر هستيم؟ و آنچه را از تاريخ ايران مي دانيم اکثراً در جهت تحقير ملت و فرهنگمان است؟ جواب را بايد در 80 سال سيستم حاکم شونيسم فارس که ارمغان رژيم پهلوي است جست. شونيسم يعني اعتقاد به برتري نژادي و يا حقوقي ملتي بر ملت ديگر. با کنار رفتن قاجاريه يا آخرين حکومت ترک در ايران، رژيم نژادپرست پهلوي با نقاب وحدت ملي ولي دراصل براي خدمت به اربابان خارجي خود تمرکزگرايي (سانتراليسم) افراطي و يکسان سازي اجباري هويتي- فرهنگي کشور کثيرالملل ايران را در دستور کار خود قرار داد. طبق سيستم جديد شونيستي، ايران يعني تنها سرزمين ملت فارس و ديگر ملت هاي ترک، کرد، عرب، بلوچ و ... بايد از صحنه فرهنگي- سياسي ايران محو مي شدند. دليل استعمارگران خارجي بخصوص انگليس براي اين سياست نيز ايجاد قدرتي يکپارچه به عنوان سدي در مقابل رقيب استعماري روسيه (که به تازگي سياستهاي ضد سرمايه داري را نيز پيشه کرده بود) و ساده کردن بازي هاي استعماري خود در منطقه با جايگزيني يک مهره بجاي چندين کانون قدرت ملي بود. البته دلايل ديگري نيز براي مبارزه با عنصر ترک نيز در اين منطقه وجود داشت. اول خاطره تلخ اروپاييان از دولت مقتدر عثماني و ديگري ترس از پيشرو بودن ملت ترک آذربايجان در حرکات روشنفکري و ضد استعماري بود، چرا که در آن زمان در نتيجه ارتباط زباني ملت ترک آذربايجان با آزاديخواهان همزبان خود در آنسوي رود آراز و ترکيه دروازه ورود انديشه هاي نو و آزاديخواهي به ايران بود.
اين دوران مقارن بود با عصر نظريه هاي نژادپرستي به خصوص تئوري ساختگي نژاد برتر آريا در اروپا، که دستاويز استثمارگران شده بود. اين تئوري هاي نژادپرستانه، ساخته و پرداخته اروپاييان، در ايران منبع الهام و تغذيه براي عده اي روشنفکر جيره خوار دربار پهلوي گشت تا با اين رژيم در نابودي ملت هاي ايراني غير فارس همراه گردند. آنها براي نابودي ديگر ملت ها، يکسان سازي اجباري هويتي ملت ها را پيشه کرده و زبان و فرهنگ ملت ها را مورد حمله قرار دادند. حکومت مرکزي نابودي فرهنگي ملت ها را به نسل کشي ترجيح داد، هرچند که در مواردي نيز جنايت و خونريزي را نيز بر اين ملت ها روا داشت.
فعاليت هاي شونيستي در اين دوران عموماً در قالب ايده هاي پان ايرانيستي صورت مي گرفت. پان ايرانيست ها طرفدار ايجاد ملت واحد ايراني از طريق نابودي هويت ملت هاي غير فارس و فارس سازي اجباري آنها هستند. از اينروست که پان ايرانيستها ( =شونيستها) به پان فارس نيز معروف گشته اند.
مرامنامه شونيسم فارس را ميتوان در نژادپرستي آريايي، ترک ستيزي، عرب ستيزي، اسلام ستيزي، باستان گرايي و تبليغ دين زرتشت خلاصه کرد. اگرچه جرقه هاي شونيسم فارس قبل از رژيم پهلوي و تحت تأثير غربيان در ايران زده شده بود، ولي ارتقاء آن در حد يک سياست حکومتي از زمان رضاخان شروع شد. از بنيانگذاران باستان گرايي و شونيسم آريايي نيز مي توان از آخوندزاده، جلال الدين ميرزاي قاجار، ميرزا ملکم خان و در نسل بعد، سيدحسن تقي زاده، کاظم زاده ايرانشهرتبريزي، محمودافشار، احمدکسروي، تقي اراني، ملک الشعراي بهار، رضازاده شفق، محمد علي فروغي، جوادشيخ الاسلام زاده، يحيي ذکاء و ... نامبرد.:gol:
 

mr.abooli

عضو جدید
کاربر ممتاز
شونيست ها چه ها کردند!

شونيست ها چه ها کردند!


شونيستها براي نابودي ملت هاي ديگر چه ها که نکردند؟!
• سوادآموزي به زبان هاي غير فارسي ممنوع شد.
• حتي سخن گفتن به اين زبان ها نيز در مواردي با محدوديت مواجه گشت.
• چاپ و نشر کتاب هاي غير فارسي در رسانه هاي جمعي ممنوع شد.
• انواع تحقيرها و توهين ها عليه ملت هاي غير فارس شروع شد.
• موسيقي ملت هاي غير فارس با محدوديت هاي فراوان مواجه گشت.
• تاريخ ملت هاي مختلف تحريف شد و ترک و عرب را نيز اقوام مهاجم غير ايراني و عامل عقب ماندگي ايران معرفي کردند.
• با تئوري هاي مختلف سعي در تحقير تاريخ و زبان اين ملت ها برآمدند.
• مبداء تاريخ را به زمان هخامنشيان تغيير دادند و تمدن هاي قبل و بعد از آن را کمرنگ تر و تحريف کردند.
• اقدام به بزرگنمايي و جعل تاريخ تمدن پارس و آريايي کردند.
• از لحاظ اقتصادي توجه به مناطق غيرفارس کمتر شد.
• اقدام به تغيير اسامي شهرهاي غيرفارس کردند.
• انديشه برتري قوم فارس را با برچسب هاي مختلف تجزيه طلبي و کمونيست بودن و جاسوس بيگانه بودن و غيره مورد انواع اذيت ها و تهديدها قرار دادند.
• با فرستادن مسئولين دولتي فارس به مناطق غيرفارس، سعي در کنترل اين مناطق داشتند.
• با فرستادن سپاهيان دانش فارس زبان به مناطق غيرفارس زبان و بالعکس، سعي در استحاله قومي داشتند.
• مهاجرت هاي اجباري جهت تغيير بافت عمومي ايران را حمايت مي کردند.
• سعي در تغيير ترکيب بومي نيروهاي نظامي هر منطقه داشتند.
• به سرکوب هاي خونين مناطق مختلفي نظير آذربايجان ترکمن صحرا، کردستان و خوزستان پرداختند.
• انواع کتب و نوشته هاي ضدملت ها، نظير شاهنامه را ترويج و تبليغ کردند.
• سعي در شناساندن کشور ايران بعنوان سرزمين پارس يا پرشيا بعنوان موطن فارس زبانان داشتند.
• نامگذاري غيرفارسي بر روي کودکان را سخت و حتي غيرممکن مي کردند.
• با تقسيم بندي ها و نامگذاري هاي متفاوت مناطق غيرفارس نظير آذربايجان ( به آذربايجان غربي و شرقي و زنجان و همدان و اراک و امروزه اردبيل و قزوين ) و عربستان ( به خوزستان)، سعي در نابودي نام ملت هاي غيرفارس داشتند.
• ملت هاي مختلف ايراني غيرفارس را قوم، قبيله، عشيره، خرده فرهنگ و اقليت ناميدند.
• زبان هاي غيرفارسي را لهجه و گويش ناميدند.
• به اختلاف داخلي بين اقوام دامن زدند.
• ارتباط ملت هاي غيرفارس با همزبانان خود در ماوراي مرزهاي ايران را با انواع تهديدها مواجه کردند.
• آماري مخدوش از جمعيت ملت هاي غيرفارسي اعلام کردند.
• و دهها ظلم و جنايت ديگر.
 

mr.abooli

عضو جدید
کاربر ممتاز
زبان آذري يا زبان باستاني آذربايجان!

زبان آذري يا زبان باستاني آذربايجان!

کسروي تاريخ نويس آذربايجاني (1269-1324 هجري شمسي) اگرچه در زمينه تاريخ معاصر آذربايجان و تاريخ انقلاب مشروطه آثار معتبري دارد اما در زمينه زبان شناسي تئوري نادرستي را ارائه کرد که تبديل به دستاويز شونيسم فارس جهت نابودسازي فرهنگي ترک ها شد. وي بر اساس اين تئوري با استناد به وجود 4 روستاي غيرترک زبان در آذربايجان و چند بيت شعر به زبان ها و لهجه هاي گوناگون و متفاوتي ( هرزني، تالشي، تاتي، گيلکي و رازي) که خود همه آنها را آذري ناميد، مدعي شد زبان باستان آذربايجان آذري يا لهجه اي از پهلوي است که در دوران صفويان ترکي شده است. روشنفکرنمايان ديگري چون عبدالعلي کارنگ و تقي ارارني و ... نيز دنباله روي اين تئوري و سياست شده و هر يک با ارائه تئوري هايي مضحک قصد داشته اند که تيشه بر ريشه ترکان ايران زده و ارتباط آنها را با ترکان دنيا و اجداد ترک خود قطع کنند. گاه آنها را آذري ناميدند که زبان ترکي بر آنها تحميل شده و گاه تا ادعاهاي خنده داري چون ترکي لهجه اي از فارسي است، نيز پيش رفته اند! اما در رد اين تئوري ها به موارد زير بايد اشاره کرد:
• زبان آذري چگونه زباني بوده است که جز چند دوبيتي و غزل و چند واژه از آن چيزي باقي نمانده است؟! و اگر قرار باشد اصالت و قدمت زباني در خطه آذربايجان مورد قبول واقع شود آنهم زبان ترکي است که از آن نه چند واژه و چندبيتي بلکه دهها ديوان و هزاران بياتي و فولکلور و چندين ميليون ترک زبان (؟) باقي مانده است که تنها دده قورقود خود به تنهايي به اثبات قدمت زبان ترکي در آذربايجان کافي است!
• آيا چند چندبيتي آذري از زبان چند شاعر ساکن آذربايجان مي تواند دليلي بر آذري بودن تمام مردم هم عصر آن شاعر در آذربايجان باشد؟!
• آذري چگونه زباني است که حتي خود تئوريسين آن مدعي اند که تفکيک آن از لري و گيلکي آسان نيست؟!
• آذري چگونه زباني بوده که حتي دو نوشته هم شکل که لغات اصلي آن يکي باشد از آن پيدا نشده است؟
• اين زبان باستاني چگونه زباني بوده که به سادگي جاي خود را به زبان ترکي آذري داده است؟ چگونه ترکان موفق شده بودند تا اعماق روستاها را ترک کنند؟! درحاليکه شونيسم فارس با 80 سال قدمت در عصر مخابرات و ماهواره و مطبوعات با صدها وسيله و ظلم و جور هنوز نتوانسته است يک روستاي آذربايجان را فارس کرده و زبان ترکي را در آدربايجان محو کند؟! چرا زبان مردم جمهوري آذربايجان در اثر دويست سال حکومت روس ها تغيير نکرده است؟!
• چرا زبان مردم اصفهان که بيشتر از تبريز پايتخت ترکان و مغول ها بوده است، تغيير نکرده است؟!
• چرا مغول ها به جاي زبان مغولي، ترکي را در ايران تحميل کردند؟! اگر قرار بود مهاجمين زبان خود را به ايران تحميل مي کردند، چگونه است که حتي يک روستاي مغول زبان در ايران يافت نمي شود؟
• اگر وجود چند منطقه محدود در آذربايجان به زبان هاي تاتي و هرزني، دليل بر آذري بودن آذربايجان بوده، پس وجود ترکان قشقايي در استان فارس که تعدادشان بمراتب بيشتر از تاتي ها و هرزني هاي آذربايجان است نيز دليل بر ترک بودن استان فارس در گذشته مي باشد!!
• اينکه زبان رايج امروز آذربايجان، لهجه و گويش زبان فارسي باشد، جوکي بيش نيست که مي تواند زاييده افکار آدمهاي بي سوادي باشد که هنوز فرق گويش و لهجه و زبان را نمي دانند (شايد هم مي دانند) و نمي دانند که زبان ترکي و فارسي از لحاظ ساختاري، گرامري و لغوي، دو زبان کاملاً متفاوتند که در يک ظرف نمي گنجند!
• چرا تاکنون از پدر و مادر و پدربزرگ خود نشنيده ايم که بگويند من آذري هستم يا آذري صحبت مي کنم؟! آنها هميشه گفته اند و مي گويند: « من تورکم» يا « تورکي دانيش». به جز عده معدودي خودباخته فرهنگي که در اثر تبليغات شونيسم فارس از هويت خود بي خبر و شرمنده شده اند، کسي از اين اصطلاح ساختگي (آذري) استفاده نمي کند. اين مردمند که نام خود را بهتر مي دانند و احتياجي به نامگذاري چند روشنفکرنما را ندارند!

پس زبان ترکي در ايران نمي تواند محصول حمله يک اقليت باشد، و اگر حتي بومي (ساکنين اوليه) بودن ترک هاي ايران را نيز نپذيريم بايد حداقل اقرار کنيم که وجود ترکان در ايران ناشي از يک يا چند مهاجرت بسيار گسترده قومي است که زبان مادري خود را به اين سرزمين آورده اند نظير مهاجرتهايي که بافت فرهنگي ديگر نقاط دنيا را شکل داده است!
حتي خود شخص کسروي نيز در مقاله اي که به زبان عربي در نشريه العرفان نوشته است، عکس مطالب مورد ادعاي خود را – نظريه زبان آذري- مدعي مي شود ( منبع 44 ).
به هرحال حتي اگر کسروي و همفکرانش هم راست بگويند و از زمان صفويان ترک شده باشيم، زبان ما و مادرمان و اجدادمان تا جاييکه مي شناسيم ترکي بوده و تحميلي ناميدن زبان مادري مان توهيني است غير قابل قبول! چه از زمان صفوي ترک شده باشيم و چه از زمان سومري ها، خواه از تبار ترک باشيم و خواه از تبار آريا، سخن گفتن و نوشتن و آموزش و پرورش به زبان مادري حق ما است و کسي نمي تواند اين حق اوليه را با استناد به تئوري هاي تاريخي از ما بگيرد!
 

mr.abooli

عضو جدید
کاربر ممتاز
آذربايجاني هستيم، ترک هستيم يا آذري؟

آذربايجاني هستيم، ترک هستيم يا آذري؟


ما ترک هستيم و در قسمت هاي وسيعي از منطقه (ايران، جمهوري آذربايجان، ترکيه و عراق) به خصوص مرزهاي تاريخي آذربايجان زندگي مي کنيم، اگر بخواهيم به ملت و هويت ملي مان اشاره کنيم بايد بگوييم «ما ترک هستيم» و اگر بخواهيم به محل سکونت خود يا انشعاب و لهجه ترکي خود اشاره کنيم مي توانيم بگوييم که «ما آذربايجاني هستيم» يا « ما ترک آذربايجاني هستيم». مي دانيم که زبان اکثر ترکان ايران به خصوص ساکنين منطقه آذربايجان، ترکي آذربايجاني است و در کنار آن ترکي ترکمني و خراساني و ديگر لهجه هاي ترکي نيز در ايران وجود دارد. لفظ آذري به دو معني بکار مي رود:
1. آذري به عنوان زبان باستاني جعلي
2. آذري به معني خلاصه شده آذربايجاني.
مصلحت آنست که بخاطر جلوگيري از سوء استفاده محافل شونيستي، از استفاده لفظ آذري حتي به معني دوم آن نيز خودداري کنيم. در اين نوشته در بعضي از موارد ملت ترک آذربايجاني به اختصار ملت آذربايجان ناميده شده اند.


آيا نژادي به نام نژاد فارس يا نژاد ترک داريم؟
نظريه پردازان شونيسم فارس قصد دارند زبان فارسي را زبان يک نژاد خاص و خالص، يعني نژاد آريا معرفي کنند و از طرفي ديگر همه کساني را که شناسنامه ايراني دارند آريايي معرفي نمايند! اين، به مفهوم برابر قراردادن مجموعه نژادي با مجموعه فرهنگي زباني و برابر قرار دادن مرزهاي سياسي با مرزهاي ژنتيکي است! ادعاي اينکه تمام فارس زبان ها و همه ايراني ها از يک نژاد، يعني از يک پدر و مادر بوجود آمده اند و در طول تاريخ از اختلاط با ديگر نژادها و اقوام منزه مانده اند، ادعايي خنده دار است که فقط مي تواند از ذهن عليل نژادپرستان تراوش کرده باشد. ما نژادي به نام فارس و نژاد ترک نداريم!! بلکه ملت هاي ترک و فارس را داريم.
ز طرفي ديگر نيز زباني خالص و ناب نيز نداريم! چنين ادعايي نيز بيشتر ادعايي شونيستي است. همه زبان ها در طول تاريخ از يکديگر تأثير گرفته اند و در کنار يکديگر رشد کرده و تکوين يافته اند. البته بعضي از اين تأثيرات در جهت تکامل يک زبان بوده و برخي در جهت تضعيف آن.

تعويض نام مکان ها و شهرها
از ديگر اقدامات شونيسم که با سرکارآمدن ديکتاتوري رضاخان آغاز شد تغيير نام مکان ها به اسامي فارسي در ايران بود! سيستم شونيسم علاوه بر تکه تکه کردن آذربايجان در استان هايي با اسامي مختلف چون آذربايجان شرقي و غربي و همدان و زنجان و مرکزي و اخيراً اردبيل و قزوين اعطاي بعضي قسمت هاي منطقه آذربايجان به استتان هاي همجوار ( تهران، گيلان، کردستان و کرمانشاهان)، به تعويض نام بعضي شهرها نيز اقدام کردند که از آن جمله اند ( منبع 18 ):
باش سوما = صومعه عليا، آشاغي سوما = صومعه سفلي، سئيوان = سگبان، کئچي قيران = بزکش، بين گول = هزاربرکه، موتالليق = متعلق، جووت = جوبند، کوشک ساراي = کشک سراي، پشتو = پشتاب، پينه شالوار = شادباد، گون دوغان = کندوان، ميو = مياب، موجا = خواجه مرجان، اروميه = رضائيه، سالماس = شاهپور، سولدوز = نقده، قول قاسيم = گول قاسم، توفارقان = آذرشهر-دهخوارگان، قره چور = سياه چور، شارابخانا = شرفخانه، کوجووار = کجاآباد، داش آتان = دانش آباد، بارش = بارنج، خاروانا = خروانق، سيداوا = سعيدآباد، اووشا = افشار، سلمان کندي = سلمان کند، ينگي جه = نيکجه، سوماقلو = سماق ده، تاتائوچاي = سيمين رود-قوشاچاي، ايکي سو = مياندوآب، قره گولي = کج ساران، واسميش = باسمنج، قره سو = سياه چشمه، آرازبار = ارسباران، يام = پيام، مليک کندي = ملکان، آجي چاي = تلخه رود، هلاکو = هرزند، باش بولاق = سرچشمه، سووش بولاق = مهاباد، قاراچاي = سيه رود، قوروچاي = شاه آباد، دوه چي = شتربان، انه مه = انانق، قره سو = سياه آب، قره گؤل = سياه گل، قيزيل اوزن = سفيدرور، قبله بولاق = قبله چشمه، زنگان = زنجان، سايين قالا = شاهين دژ، خيوه(خياو) = مشگين شهر، ميشوو = ميشاب، ساوالان = سبلان، قافلانتي = قافلانکوه، خوجا = خواجه، ساري قه يه = سارقيه، آخماقه يه = حکقيه، گوموش تپه = گوميشان، گوموش قه يه = دمشقيه، تيکان تپه = تيکاب.
 

mr.abooli

عضو جدید
کاربر ممتاز
شونيسم بعد از انقلاب اسلامي

شونيسم بعد از انقلاب اسلامي


متأسفانه انديشه هاي نژادپرستي شونيستي بعد از انقلاب نيز ريشه کن نشد. اگرچه شعار هويت امت اسلامي در اوايل انقلاب مطرح شد، ولي بعد از 80 سال تبليغ و تحميل انديشه هاي شونيستي، گويا اين انديشه ها در مغز و استخوان ملت ها و به خصوص روشنفکرنماها نفوذ کرده بود و هويت اسلامي نيز نتوانست ضامن حقوق برابر براي همه ايرانيان باشد. پاداش ملت هاي ايراني غيرفارس از فداکاري هاي خود در انقلاب فقط محدود به اصول 15 قانون اساسي مبني بر آزادي نشريات و آموزش به زبان هاي ايراني قومي و محلي در مدارس و اصل 19و48 مبني بر عدم تبعيض بين اقوام و استان ها و اصل 7 قانون اساسي بود که طبق آن شوراها، مجلس شوراي اسلامي، شوراي استان، شهرستان، شهر، محل بخش، روستا و نظاير اينها از ارکان تصميم گيري و اداره امور کشورند. اصل 15 قانون اساسي که هيچ ضامن اجرايي ندارد و عليرغم دهها طومار از طرف فعالين و روشنفکران آذربايجاني با سکوت يا واکنش هاي منفي مسئولين اجرايي مواجه شده است ( منبع 41 ). اصول 19و 48 نيز عملاً نقض مي شوند و اصل 7 نيز که باگذشت 20 سال از انقلاب اجرا شد، با چنان محدوديت هايي مواجه است که بودن و نبودنش دردي از دردهاي ملت آذربايجان را دوا نکرده ست!
در دوران اوليه بعد از انقلاب، فضاي بازي براي فعاليت فرهنگي در آذربايجان مهيا شده بود و شاهد نشريات و کتب متعددي در اين زمينه بوديم که بخاطر خفقان حکومت پهلوي اجازه انتشار نداشتند که اين دوران با شروع جنگ ايران و عراق و دوران سازندگي دچار رکودي زودرس شد. استقلال جمهوري آذربايجان از اتحاد جماهير شوروي و اظهار همدردي آذربايجاني هاي اين سوي آراز با جنگ زدگان قاراباغ بر تبليغات شونيست هاي فارس عليه ترکان آذربايجان در دوسوي آراز افزود. آنها دولتمردان کشور را به حمايت از ارمنستان متجاوز تشويق کردند که نتيجه آن را امروزه در بسته شدن قراردادهاي مهم بين ايران و ارمنستان مي توان مشاهده کرد! اگرچه امروزه بخصوص بعد از پايان جنگ ايران و عراق و دوران سازندگي، نشريات و کتب آذربايجاني آزادي محدودي نسبت به قبل از انقلاب که استبداد مطلق کاملاً حکمفرما بود، دارند، ولي هنوز هم تبعيضات اقتصادي و سياسي و فرهنگي پا برجاست. هنوز زبان ترکي در مدارس تدريس نمي شود، در حاليکه براي آموزش زبان هاي غيرمادري فارسي و عربي و انگليسي و حتي آلماني و ايتاليايي و فرانسه در مدارس و دانشگاه ها بودجه صرف مي شود، 25 الي 30 ميليون ترک حتي از يک کودکستان به زبان مادري، محروم هستند! و زبان ترکي در دانشگاه ها ( در چند دانشگاه محدود که اجازه آموزش يافته است) در رده زبان هاي خارجي کلاس بندي مي شود! زبان منسوخ پهلوي در دانشگاه تبريز در قلب آذربايجان تدريس مي شود ولي ترکي عليرغم بعضي تبليغات هنوز هم در اين دانشگاه تدريس نميشود! در 6 کانال تلويزيوني و چندين راديوي سراسري به زبان فارسي نه تنها جايگاهي براي فرهنگ و زبان ترکي در نظر گرفته نشده است، بلکه گاه برنامه هايي با مضامين تحقيرآميز نسبت به ترک ها پخش مي گردد، چندين کانال برون مرزي به زبان هاي فارسي و عربي و انگليسي و حتي ترکي آذربايجاني صحيح برنامه پخش مي کنند ولي نصيب آذربايجاني هاي داخل مرزهاي ايران از شبکه تلويزيوني، چند کانال استاني است که با زبان ترکي غير ادبي و پر از غلط خود بدترين خيانت را به زبان ترکي مي کنند! تلويزيون هاي سراسري و محلي و نظام آموزش و پرورش نه تنها در قبال تاريخ و ادبيات صحيح ترک هاي ايران سکوت کرده اند بلکه به تحريف و تخريب آن نيز ادامه مي دهند. در حاليکه بودجه 300 ميليارد توماني به گسترش کاربرد فن آوري ارتباطات و اطلاعات در قلمرو تقويت خط و زبان فارسي در محيط رايانه اي اختصاص مي يابد ( منبع 32 )، ترکان از داشتن فرهنگستان ترکي محروم هستند و استفاده از کلمات اصيل ترکي به جاي کلمات تحميلي فارسي در نشريات آذربايجاني مسئولين آنها را به دادگاه ها مي کشاند که گويا آنها زبان بيگانه را تبليغ مي کنند! از شرح تبعيض هاي اقتصادي نيز نوشتيم. در سياست نيز اگرچه ترک ها به مناصب حکومتي، دولتي و اداري راه پيدا مي کنند، ولي متأسفانه ترکاني مقدمند که تحت سيستم جهان بيني آريايي آسيميله شده اند.
 

mr.abooli

عضو جدید
کاربر ممتاز
آيا فعالين حرکت ملي آذربايجان پان ترک و تجزيه طلب هستند؟

آيا فعالين حرکت ملي آذربايجان پان ترک و تجزيه طلب هستند؟


انتساب صفتهاي پان ترک و تجزيه طلب و کمونيست و امثال آن به آزاديخواهان آذربايجاني در طول هشتاد سال گذشته جهت سرکوب حرکت آنها موضوع تازه اي نيست! امروز هم از اين حربه استفاده مي شود. بايد گفت اگرچه معيار براي ماندن و نماندن در چهارچوب سياسي يک کشور، رأي ملت است، با اين حال اکثر فعالين حرکت ملي آذربايجان، در صدد حل مسئله در چهارچوب مرزهاي ايران هستند. تجزيه طلبان واقعي پان ايرانيست هايي (=پان فارس) هستند که در ظاهر شعار ايران براي همه ايرانيان ميدهند ولي در عمل، خود ساکنان ايران را به ايراني و انيراني (غيرايراني= ترک و عرب و ...) تقسيم مي کنند!
 

mr.abooli

عضو جدید
کاربر ممتاز
آيا فعالين حرکت ملي آذربايجان، ناسيوناليست هستند؟

آيا فعالين حرکت ملي آذربايجان، ناسيوناليست هستند؟


فعالين حرکت ملي آذربايجان را مي توان ناسيوناليست به حساب آورد، اما به مفهوم مثبت ناسيوناليسم، يعني آنهايي كه ملت خود را دوست دارند و براي احياي حقوق ملت خود تلاش مي کنند. در اينجا لازم است که ناسيوناليسم را به دو نوع مثبت و منفي تفکيک کرد. ابتدا به معني لغوي آن نگاه مي کنيم:
ناسيوناليسم از لحاظ لغوي يعني دوست داشتن و حمايت يک شخص از ملتش.
ناسيوناليسم مثبت دقيقاً به معني لغوي آن است يعني حب ملت، که امري پسنديده و مفيد مي باشد. همچنان که حب خانواده و دفاع از حريم خانواده امريست مثبت، اين احساس در قالب وسيع تر خود يعني دوست داشتن ملت و جامعه نيز احساسي است مثبت. ناسيوناليسم مثبت، هميشه انگيزه و وسيله اي بوده است براي حرکت هاي آزاديخواهي و پيشرفت يک ملت. امروزه ملت هايي نظير آلمان و فرانسه و ژاپن، شايد پيشرفت اجتماعي و اقتصادي خود را مرهون ناسيوناليسم نوع مثبت هستند. ناسيوناليسم مثبت، نه تنها ناقض حقوق بشر در داخل و خارج از محدوده ملت مورد نظر و ناقض دوستي و مودت با ملت هاي ديگر نيست، بلکه حتي رکن انسان دوستي اين نوع ناسيوناليسم، قابليت آن را نيز در تعميم آن به انسان دوستي فرا ملي نشان مي دهد. اما ارکان ناسيوناليسم منفي، از حب انسان و ملت به ادعاهايي نظير بي عيب بودن يا برتر بودن يک ملت گسترش مي يابد. اين نوع ناسيوناليسم، معمولاً زاييده طبيعي افکار جمعي يک ملت نيست، بلکه زاييده افکار تئوريسين هاي مزدور استعمارگران است که در خدمت استعمارگران قرار مي گيرد تا از قواي يک ملت جهت استعمار ملت هاي ديگر استفاده کنند. معمولاً ملت هايي که دچار اين آفت فکري مي گردند، هم به ديگران و هم به خود آسيب مي زنند، نظير ناسيوناليسم منفي حزب نازي که به ملت آلمان القا شد.

در ايران نيز ما در اوايل قرن بيستم، شاهد پيدايش شونيسم فارس يا همان ناسيوناليسم از نوع منفي آن بوديم. امروزه شاهد پيدايش ناسيوناليسم هاي ملل غيرفارس در عکس العملي طبيعي به اين نوع ناسيوناليسم منفي هستيم. يکي از اين ناسيوناليسم ها يا ملي گرايي ها، حرکت ملي آذربايجان است، که در آن ناسيوناليسم ، انگيزه آزاديخواهي ملت آذربايجان عليه شونيست فارس است. يعني ناسيوناليسم آذربايجاني، آزادي ها و حقوق انساني را مرام خود قرار داده و از نوع مثبت آن مي باشد. فعالين حرکت ملي آذربايجان، همواره بر برابر بودن حقوق ملت هاي مختلف تأکيد کرده اند.
البته خطر آلوده شدن ناسيوناليسم هاي مثبت به افکار و ايده هاي منفي همواره وجوددارد و فعالين حرکت ملي آذربايجان بايد خود را موظف به نگهباني از اصول مثبت حرکت ملي خود بدانند. از طرفي ديگر نيز، اين وظيفه روشنفکران راستين ملت فارس است که ملي گرايي خود را از زنگارهاي افکار منفي بزدايند.
در اينجا بايد اشاره کرد که از نظر فعالين حرکت ملي آذربايجان، ملت ها دشمن يکديگر نيستند، بلکه معضل، عقيده برتري ملتي بر ملت ديگر است. دشمن ملت ترک و ديگر ملت هاي غيرفارس، ملت فارس نيست، بلکه انديشه برتري ملت فارس بر ديگر ملت ها است. هرگونه شونيسمي محکوم و مذموم است، خواه از نوع فارسي باشد و خواه از نوع ترکي! حرکت ملي آذربايجان براساس اعتقاد بر دموکراسي و برابري و برادري ملل استوار شده است.
 

mr.abooli

عضو جدید
کاربر ممتاز
راه پيش رو

راه پيش رو


امروزه حرکت ملي آذربايجان که بر اساس خواسته هاي برحق، شفاف و منطقي ملت آذربايجان و تجارب تاريخي استوار شده است، روزبه روز و به سرعت در حال گسترش مي باشد. تجمعات مختلف آذربايجاني هاي هويت جو در مناسبت ها و بزرگداشت هاي متفاوت و رشد نشريات خودجوش، همگي حکايت از جرياني مردمي و منطقي دارند که تعطيل پذير نيست. اما به عنوان يک ترک آذربايجاني چه وظايفي داريم:
استعمارگران داخلي و خارجي براي نابودي ملت ها، زبان، فرهنگ و هويت ما (ملت ترک آذربايجان) را هدف گرفته اند! ما نيز براي زنده ماندن ملت خود،بايد زبان و فرهنگ و هويت خود را زنده کنيم تا اينکه به ملتي سربلند تبديل شويم، همانگونه که در طول تاريخ بوده ايم. همگي بايد در راه تبديل به يک ملت سربلند (ميلتلشمه) فعاليت کنيم. مبارزه ما، مبارزه اي مسلحانه نيست، بلکه مبارزه اي مدني و فرهنگي است. اسلحه ما فکر است و قلم و شرکت در تجمعات فرهنگي و گاه اعتراض آميز. ما بايد به مطالعات تاريخي و فرهنگي خود بيافزاييم تا هويت و زبان خود را بيشتر بشناسيم و تا احياي آن دست از مبارزه برنداريم! در عين حاليکه استقلال و عدم وابستگي حرکت خود به بيگانگان را حفظ مي کنيم، صداي عدالت خواهي خود را به گوش جهانيان برسانيم!
تاريخ ثبت کرده است که ملت ما دوستي جز خودش ندارد، متأسفانه پان ايرانيست هاي مرکزگرا و احزاب سراسري ايران برداشت درستي از دموکراسي و عدالت، ندارند و هيچکدام از اين احزاب و حتي اعضاي ترک آن که در سيستم سراسري حل شده اند، براي احياي حقوق ملت آذربايجان قدمي بر نخواهند داشت! دل بستن به آنها، کاري است عبث!
ملت آذربايجان بايد بداند که انرژي و قواي خود (چه مادي و چه معنوي و فکري) را فقط بايد صرف ملت خود کند. چراغي که به خانه رواست به مسجد حرام است! شونيسم فارس از انرژي ما، عليه ما استفاده خواهد کرد. چرا بايد به فکر مشکلات کساني باشيم که نه تنها موجوديت ما را به رسميت نمي شناسند و مشکلات ما براي آنها بي اهميت است، بلکه خود در صدد نابودي موجوديت ما مي باشند. قطعاً اولويت با مسائل ملت خودمان است. البته اين به معني دشمني با ملت هاي ديگر نيست، ولي دوستي و اتحاد با آنها نيز بايد در چهارچوبي صورت گيرد که حقي از ملت ما ضايع نشود. هرگز فريب شعارهاي وسوسه برانگيز پان ايرانيست هاي مرکزگرا را نخورده و ذره اي از مطالبات برحق خود عقب نشيني نکنيم حتي اگر بوي صداقت نيز به مشاممان برسد! اين درسي تاريخي است از آنچه برسر ستارخان ها و پيشه وري ها آمد.
خواسته هاي برحق، شفاف و منطقي ما عبارتند از رفع و جبران تبعيض هاي فرهنگي، اقتصادي، سياسي و اجتماعي عليه ملت ما. آذربايجاني هاي خارج از مرزهاي ايران (بخصوص آذربايجان شمالي) را فراموش نکنيم، وقتي ما از آرمان هاي ملت فلسطين که تنها وجه مشترکمان در مسلمان بودن است، دفاع مي کنيم، دفاع از حقوق حقه ملت آذربايجان شمالي بخصوص در مسئله قره باغ که مشترکات زباني، فرهنگي، تاريخي، قومي، ديني و حتي مذهبي داريم، حق مسلم ماست! در حقيقت همه ما يک ملت هستيم اگرچه دولت هاي متفاوتي داريم. حمايت از آنها به معني حمايت از کل ملت ترک آذربايجان است و هر ضرري را آنها متحمل شوند، قطعاً ما را نيز متأثر خواهد کرد. اين موضوعي است که گاه ما آن را فراموش مي کنيم، اما دشمنان ملت آذربايجان برخلاف ما به اين موضوع آگاه بوده و از آن سوء استفاده مي کنند!
ملت ما براي گرفتن حق خود بايد هويت و حقوق خود را به خوبي شناخته و بر روي پاي خود بايستد! اين ملت براي گرفتن حقوق خويش احتياج به خود کفايي سياسي و فرهنگي و اقتصادي دارد تا وجود خود را ثابت کند! اين ملت احتياج به احزاب ملي خود دارد تا سخنگو و مدافع حقوق خود باشد! اين ملت بايد به جاي نشريات سراسري ضد ملت ها و يا محلي وابسته از نشريات محلي دلسوز حمايت کند! او بايد به جاي اولويت دادن به يادگيري زبان فارسي و انگليسي و آموزش آن به فرزند خود، اول به زبان مادري خويش بها دهد! او بايد ابتدا فضولي و دده قورقود را بشناسد و سپس حافظ و شکسپير را! او بايد از صنايع و توليدات ملت خود حمايت کند! او بايد عليرغم وجود مشکلات و سختي ها، سرمايه مادي و معنوي خود را صرف ملت و زادگاه خويش کند.
 

mr.abooli

عضو جدید
کاربر ممتاز
حتمن میگید منبع

حتمن میگید منبع

منابع:
1. سايت زبان شناسي www. Ethnologue.com
2. تورکلرين تاريخ و فرهنگينه بير باخيش، دکتر جواد هيئت، ضميمه مجله وارليق، اسفند 1365.
3. آذربايجان شفاهي خلق ادبياتي، دکتر جواد هيئت، وارليق مجله سينين ضميمه سي 1367.
4. تاريخ ديرين ترکان ايران، پروفسور محمدتقي ذهتابي، نشر اختر.
5. سيري در تاريخ زبان و لهجه هاي ترکي، دکتر جواد هيئت، نشر پيکان 1380.
6. آذربايجان ادبيات ئ تاريخينه بير بخيش ( جلد اول)،دکتر جواد هيئت، ويژه نامه مجله وارليق، بهار 76.
7. آذربايجان ادبيات تاريخينه بير باخيش ( جلد دوم)، دکتر جواد هيئت، 1369.
8. ايران تورکلرين اسکي تاريخينه بير باخيش (2جلد)، پروفسور محمدتقي زهتابي، نشر اختر 1381
9. مقايسه اللغتين، دکتر جواد هيئت، ويژه نامه جله وارليق، پاييز 79.
10. تاريخ ديريدن ترکان ايران، پروفسور محمد تقي ذهتابي، نشر اختر 1381.
11. تبريز شهر اولين ها، صمدسرداري نيا، کانون فرهنگ و هنر آذربايجان 1381.
12. مشاهير آذربايجان (جلد اول)، صمدسرداري نيا، نشر دانيال1377.
13. مشاهير آذربايجان (جلد دوم)، صودسرداري نيا، نشر شايسته 1370.
14. پنجاه و هفتمين سالگرد 21 آذر، ويژه نامه يول هفته نامه خبري دانشجويان ترک دانشگاه تهران، 18 آذر1382.
15. رازهاي سربه مهر، حميد ملازاده، انتشارات مهدآزادي 1376.
16. فدراليسم در ايران، ويژه نامه مرکز تحقيقات مجمع دانشگاهيان آذربايجاني (آبتام)، شهريور 1382.
17. اردم، نشريه علمي، فرهنگي و اجتماعي دانشجويان ترک دانشگاه تهران، شماره هفتم، بهار 1383.
18. وارليق درگيسي، پاييز و قيش 1381.
19. مستند سينمايي حکومت دموکرات آذربايجان، تهيه شده توسط رسول رضا، وزير هنري دولت وقت جمهوري آذربايجان شوروي.
20. زبان آذربايجان و موقعيت گذشته و کنوني آن در ايران، حسن راشدي1383.
21. دوازده قرن سکوت، اثر ناصر پورپيرار، انتشارات کارنگ1382 http://www.naria.persianblog.com
22. مجموعه مقالات سايت http://www.tribun.com
23. مجموعه مقالات سايت www. Mehran1.persianblog.com
24. مجموعه مقالات سايت http://www.azbiltop.com
25. مجموعه مقالات سايت www. Shamsnews.com
26. مجموعه مقالات سايت www. Durna.info
27. اسناد مربوط به جنايت ارامنه http://www.sari-gelin.persianblog.com
28. يک هزار واژه اصيل ترکي در فارسي، محمدصادق نائبي، http://www.tribun.com/1000/1070.htm
29. دده قورقود، عزيز محسني، انتشارات تابان، 1381.
30. نگاهي گذرا به گسترش و رواج زبان فارسي دري و ترکي آذري در ايران، دکتر م.ع.فرزانه http://www.tribun.com/nr6/tr627.pdf
31. سندي از ظهور شونيسم در ايران، علي رضا صرافي، http://www.cst.uwaterloo.ca/~garousi/azbiltop/abtam/sened-zuhur-shuvunism.pdf
32. نشريه اقتصادي، اجتماعي آذربايجان، نشريه دانشجويي دانشجويان ترک دانشگاه تهران http://www.durna.info
33. مجموعه مقالات سايت http://21-azar.blogspot.com
34. مجموعه مقالات سايت http://www.tribun.com/karegoriler/federalism y.htm
35. آذربايجان و يک قرن جنايات ارامنه، ويژه نامه مجمع دانشگاهيان آذربايجاني، بهار 84.
36. قتل عام مسلمانان در دوسوي ارس، صمدسرداري نيا، نشر اختر1383.
37. ايروان يک ولايت مسلمان نشين بود، صمدسرداري نيا.
38. آذربايجان در سير تاريخ، رحيم رييس نيا.
39. تورکون قيزيل کيتابي، رفيق اؤزذک، کؤچورن باقر طحان شيزري.
40. نقل از مقاله «پيام پيشه وري» به قلم نوشاد، کيهان شماره 863 مورخه 26 دي 1324.
41. http://tomarlar.blogspot.com
42. http://21-zazr.blogspot.com
43. http://qorqod.blogspot.com
44. نشريه ديلماج، شماره 4، دي 1383.
45. http://manifestimiz.persianblog.com
 

mr.abooli

عضو جدید
کاربر ممتاز
فراغ پروفسور زهتابي

فراغ پروفسور زهتابي

اين نوشته را به نام و شرف بزرگواري مي‌نويسم كه يكي از درخشانترين ستارگان افق فرهنگي و تاريخي آذربايجان و حتي همه ترك زبانان جهان است. مردي كه دردهاي گرانسر خاك و تاريخ و زبان مادري‌‌اش را در تهي گاه سينه‌اش كشيده بود و تمام جويباران سنگين سُرب را از روزهاي عمرش گذر داده بود : پروفسور محمد تقي زهتابي. آري ، اين معلم بزرگ نيز كه يكي از برجسته‌ترين شخصيتهاي معاصر ، آذربايجان در زمينه‌هاي اجتماعي ، علمي ، تاريخي و سياسي بود ، چونان شخصيتهاي سترگ آذربايجان، از جمله، صمد ، سهند و صباحي ، در تاريخ 22 ديماه 1377 (21 دكابر 1998) ، به راهي بدون بازگشت رفت و به دنياي حق پيوست.
هر چند او بي‌هيچ ترديدي حتي قبل از اينكه لاية بيروني خاك را ترك گويد ، داشت در جهان حق و حقيقت خويش نفس مي‌كشيد و قلم مي‌زد. پروفسور زهتابي هيچگاه ياري فرهنگي خويش را از ايل و تبار خود مضايقه نكرد و با اينكه سالهاي درازي را در غربت نَفَس كش مملكتهاي ديگر جهان مانده بود، هرگز وظايف دشوار انساني خود را در قبال شناخت و شناساندن هويتهاي آذربايجاني، فراموش نكرد. حتي گاهي احساس مي‌كنم كه هنگام مرگ نيز ، چنان نام « آذربايجان» را فرياد زده است كه دهانش به شكل « آ...» مانده است . شايد به همين خاطر است كه نمي‌توانم آذربايجان را بدون او يا او را بدون آذربايجان تصور كنم. آري، از آن انساني متعالي مي‌نويسم كه سخن و مرگ در حق او ، در هيچ زمان و مكاني ، شايسته و برازنده نخواهد بود . اما هر چه هست ، اين نويسنده ، شاعر و مورخ بزرگ كه در عين حال يكي از مجاهدان نستوه و صداقتمند جنبش هويت‌طلبي آذربايجان بود ، جهان و زندگي ابدي خويش را به لاية دروني خاك ، كوچ داد.
چه بدانم؟ آيا او به مرگ طبيعي مرد؟ ايا به افتخار مرد؟ يا او را در يك شب زمستاني كشتند و دم برنياوردند ؟ در هر حال باور كنيم كه مرگ او ، مرگ نسلي از پر بركت‌ترين درختها و موجها و ستارگان بود . چرا كه هيچ طبيعت و هيچ انساني حق ندارد نويسنده‌اي را بكشد. حتي خود نيز حق ندارد دست به كشتن خود بزند. آ...ه براستي، آذربايجان چگونه توانسته است چنين غم و اندوه جانسوز را تاب بياورد؟ مگر او به تنهايي ، تمام تاريخ ملتمان را بر روي زخمهاي تلخ خويش ، عهده‌دار نشد؟ باري، اين مورخ انديشمند ، شاعر و متفكر آذربايجاني ، سالهاي زيادي را در غربت زيسته و با هنر قلم و بيانش ، در محافل دانشجويي و دانش پژوهي آنهم در اندك مدتي معروف و مشهور شده است . بعد از اتمام دورة تبعيدي‌اش و بعد از بازگشت از سفر آلمان، به سرزمين مادري خويش ، آذربايجان ( شبستر ) برگشته و همانجا نيز وفات نموده و دار فاني را وداع گفته است.
براساس بعضي از گفته‌هاي آذربايجانيان ، در مرگ ناگهاني اين شخصيت بي‌نظير، معماهايي نامكشوف وجود داشته ، كه مطمئنا آيندگان با مراجعه به حقايق موجود در تاريخ ، آنها را كشف خواهند كرد. ناگفته نماند كه در بحبوحة قتل هاي زنجيره‌اي در ايران كه ، با دستان سياه خويش ، تيغ آبدار بركشيدند و سينة شاعران و نويسندگان برجسته‌اي چون محمد مختاري و محمد جعفر پوينده را بردريدند ، مرگ پروفسور زهتابي نيز در بعضي محافل مشكوك بنظر رسيد و صد البته كه اين امر به خاطر ساية مرگي ديگر گونه كه شوونيستهاي افراطي بر سر آذربايجانيان از ديرباز گسترده‌اند، تا حد زيادي قابل باور شد. مخصوصا كه اغلب مرگهايي كه به سراغ متفكران و روشنفكران يك جامعه مي‌آيند. مشكوك بنظر مي‌رسند. در اينجا شايسته است از دستان سياه روزگاران بپرسيم كه بيش از اين از جان متفكران آذربايجان چه مي‌خواهند ؟ آيا تا اينجا كافي نيست كه صباحي‌ها و زهتابي‌ها و صفرخانها در تبعيدگاهها و چنبرة آهني زندانها، شكنجه شوند يا صمدها به طرز مشكوكي در رودخانه‌ها غرق شوند و آذربايجان ، همچنان با صدايي خفه، خارهاي مغيلان را در گلوگاههاي خويش ، تف دهد؟ پس چه كسي و كدام سيستمي جوابگوي اينهمه ظلم و ستمي خواهد بود كه بر متفكران و انديشه‌وران آذربايجان روا داشته مي‌شود؟ هنوز هم كه هنوز است زمين آذربايجانيان در مورد مرگ ناگهاني پروفسور زهتابي پر از علامت سوال است . اما با جسارت تمام مي‌توان گفت كه اين مرگ، ناگهاني پروفسور زهتابي پر از علامت سوال است . اما با جسارت تمام ميتوان گفت كه اين مرگ، نه مرگ فردي ، بلكه مرگ اجتماعي و ملي دكتر زهتابي بود . چرا كه او در زندگي پربار خويش ، با آفرينش آثار علمي و تاريخي و ادبي و سياسي ، مرگ را شكست داده ، و تكليف خود را با آن مشخص كرده بود . به همين جهت نيز ، حتي پيش از مرگ ، به جهاني ناميرا و ابدي پيوسته و راز جاودانگي را به دست آورده بود.
پروفسور محمد تقي زهتابي در فعاليتهاي ملي و فرهنگي خويش ، مولف آثار علمي ، تاريخي ، ادبي و سياسي زيادي است كه از آنها مي‌توان به كتابهاي « شاهين زنجير ده» ، « پروانه سرگذشتي» ، « ايسلاما، قدر ايران تركلرينين ديلي و ادبياتي» ، « معاصر ادبي آذربايجان ديلي ( سس، صرف) » ، « علي آقا واحددن خاطيره‌لريم» ، زبان آذري ادبي معاصر ( آواشناسي ـ قواعد نگارش) و از اينها مهمتر ، كتاب « ايران تركلرينين اسكي تاريخي» در دو جلد و صدها مقالة ملي و سياسي و تاريخي و ادبي ، اشاره كرد . لازم به ذكر است كه دكتر زهتابي ، هفت سال از عمر پربارش را براي چاپ كتاب « ايران تركلرينين اسكي تاريخي» يا « تاريخ باستاني تركان ايران» صرف كرده بود. دوستان و همفكران نزديك او نيز براي مجوز چاپ اين كتاب، به مدت پنج سال تلاش كرده بودند تا بالاخره پروفسور زهتابي براي چاپ، تمايل نشان داده و كتاب نامبرده را در سال 1377 به چاپ داده بود. اما بعد از چاپ و انتشار جلد اول و دوم اين كتاب ، به علت افشايي كه در مورد نوشته‌هاي دروغ آلود بسياري از نويسندگان و مورخان غرض ورز، در آن صورت گرفته بود ، موجب اضطراب و تشويش عدة كثيري از تئوري پردازان بي‌اساس و جعلي ، شد و ناراحتي بي حد و حصر آنها را فراهم كرد . چرا كه دكتر زهتابي در اين كتاب ، تاريخ هفت ـ هشت هزار سالة تركان ايران را با اسناد و مدارك ريشه‌دار تاريخي، توانسته بود تحقيق و بررسي كند و تمامي مجعولات تاريخي در مورد آذربايجان و ديگر تركان ايران را افشا كرده ، پرده از روي حقايق تاريخي برداشت و رشته‌هاي چندين سالة به اصطلاح روشنفكران شوونيست را پنبه كند. براستي نيز اين كتاب ارزشمند ، براي تركان ايران ، كتابي به غايت بشارت دهنده بود و تركهاي ايران و بويژه آذربايجانيان را بيش از پيش به هويتهاي تاريخي و زباني و انساني خويش ، مومن ساخت. مي‌توان گفت كه از دوران سياه حاكميت پهلويان تا حال ، هيچ چهره‌اي نتوانسته بود تاريخ حقيقي و اصلي تركان آذربايجان را با اسناد و دلايل محكم به اثبات برساند و بي‌هيچ پرده‌اي از ابهام به مردم آذربايجان ارائه دهد . البته براي اين مهم شرايط و امكانات كافي نيز يا در دست نبود ، يا از دست دور نگه داشته مي‌شد. اما پروفسور زهتابي توانست با فاكتهاي اساسي تاريخي ثابت كند كه تركان ايران، بخصوص آذربايجانيان در طول تاريخ ، هيچ ربطي به تئوريهاي اختراعي و جعلي برخي افراد نداشته و ندارد . البته ، نگفته خود پيداست كه درباريان و راسيست پهلوي، در بيشتر مواقع براي جعل تاريخ ، بعضي از خودفروشان و مزدوراني را كه گاها از خود ما و از ايل و تبار ما بودند ، به كار مي‌گرفتند و از آنها عليه تاريخ و هويت آذربايجان، استفاده‌هاي بهينه مي‌كردند. از ميان اينهمه خودباختگان ، مي‌توان به عنوان مثال به سيد احمد كسروي اشاره كرد كه با وجود اينكه يكي از برجستگان آذربايجان و ايران در عالم نويسندگي بود، اما اثر تاريخ زبان را موافق طبع و ذوق دانشجويان شوونيست دوران پهلوي نوشت و با تحريفي كه در تاريخ زبان آذربايجان كرد، شايسته گرفتن جايزة مخصوص از سوي خود شاه گرديد. البته غير از كسروي ، مورخان مزدور ديگري نيز بوده‌اند كه براي آب ريختن به آسياب دشمنان، هيچگاه سر از پا نشناخته‌اند. اما هميشه تاريخ در ازدحام دستان سياه ، دستان آبي و سبزي نيز پيدا مي‌شوند كه با حل معماها و گشودن قفلها، بخت و اقبال ملتي را رقم بزنند. گاهي نيز ، دستان سياه خود الينه شدگان را بخاطر عدم اطمينان به آنها، حذف مي‌كنند تا مباد كه بعدا در قبال تاريخ، شهادت به حقايق دهند و اعتراف به گناهي كه نبايد مي‌كردند ، كنند. مگر نه اينكه همين نهادهاي شوونيستي سر سيد كسروي را زير خاك كردند ، تا بدون دغدغة حضور او ، تئوري جعلي‌اش را پلاكارد كرده همچون سيخي تف داده به قلب چشم آذربايجانيان فرو برند؟
با اين حال به بركت وجود پروفسور زهتابي ، مردم آذربايجان ، ديگر مي‌دانند كه تاريخي هزاران ساله دارند و از سده‌ها و هزاره‌هاي دور در اين سرزمين مي‌زيسته‌اند و گفته‌ها و نوشته‌هاي جعلي نيز دربارة آنان صدق نمي‌كند. علاوه براين ، اثار باستاني كشف شده در حفاريها ، سنگ نبشته‌ها و صنايع دستي تبريز كه روز و روزگاري شاهشهر شرق و دروازة پير آن محسوب مي‌شد، حاكي از آن است كه ايل و تبار و زبان مردم آذربايجان ، چه در جنوب و چه در شمال، از نظر مبدا و منشا تاريخي و فرهنگي و ملي ، هيچ فرقي با هم ندارند. اهالي آذربايجان جنوبي و شمالي از دير باز بر روي يك خاك زيسته ، اكنون نيز در حال زيستن است . چرا كه به يك زبان تكلم مي‌كنند ، به يك آداب و رسوم پايبندند ، و صاحب يك تاريخ و يك فرهنگ مشترك هستند . با اين اوصاف ، متاسفانه مورخان مزدور ايران هميشه سعي داشته‌اند با تئوريهاي دروغيني كه جعل مي‌كنند ، تركان آذربايجان را « اريايي نژاد» معرفي كنند و بگويند كه تركان ايران از تبار تركان ديگر جهان بويژه، تركان آناتولي و آذربايجان شمالي نيستند. اينان به علل معلوم خواسته و مي‌خواهند كه عنوان اختراعي و جعلي « اذري!» را برشناسنامة تاريخي مردم آذربايجان به زود بچسبانند و ناآگاهانه يا آگاهانه به ديگران بباورانند كه ما آذربايجانيان قومي منشعب شده از ]....[ هستيم. چنانكه ذكر گرديد. آنها بر اين عقيده‌اند كه ، مردم ترك زبان ايران بعد از حملة چنگيزخان مغول بر ايران، در آذربايجان سكونت يافته‌ايم و مغولان به زور ما را مجبور به فراموش كردن زبان نموده‌اند تا به زبان انها ! سخن بگوييم.
اما حرف به سر اين است كه يك ملت ، يك ايل يك تبار ، اگر اينگونه مي‌تواند زبان و تاريخ و فرهنگ خود را عوض كند، پس چگونه است كه در طول تاريخ ما تركان ايران ، با وجود اينهمه تعقيبها و خفقان و با وجود ممنوعيت تكلم به زبان مادري در مدارس و دانشگاهها از سوي حكومتها و دولتهاي مختلف ايران ، هنوز زبان و فرهنگ تركي خود را از ياد نبرده‌ايم؟ هر كسي مي‌تواند ببيند كه مردم آذربايجان ، در شديدترين و بحراني‌ترين شرايط اجتماعي و سياسي ، چگونه زبان و فرهنگ خود را در درون توده‌هاي خويش حراست كرده و نگه داشته است ؟! در اينجا مي‌توان به ياد اورد كه مردم آذربايجان ايران ، تا بحال چه طومارها و نامه‌هايي را براي مسئولين رده بالاي مملكت نوشته و سوالات زيادي را راستاي احقاق حقوق حقه خود كرده ، اما جوابي در خور دريافت نكرده‌اند ! اينك ناگزير از به سوگ نشستن در مرگ طبيعي يا غير طبيعي بزرگاني چون پروفسور زهتابي هستيم. و چرا نباشيم، وقتي بايسته وشايسته است كه هر ملتي در مقابل ثروتهاي معنوي خاك و خاكپروران نابغه‌اش سركرنش فرود آورد؟! باري هنوز نير ، علامتهاي سوال زيادي، مثل قفلي سرگردان در ذهن علاقمندان به تاريخ و فرهنگ آذربايجان ، گره در گره است . و پر واضح است كه زخمهايي كه خونريزي ندارد ، تمامي درد را در تن آدمي نگه ميدارد و وقتي اين درد، به انفجار خويش نزديك شود، زخمها نيز سرباز مي‌كنند و همة چركهاي كهنه را به يكباره برون مي‌ريزند.
مرگ اشخاصي چون پروفسور زهتابي نيز ، جز زخمهايي از اين دست است كه برتن تاول بسته آذربايجان آويزان است . امروز جنبش هويت طلبي مردم آذربايجان ، با به ياد آوردن فعاليتهاي مختلف دكتر زهتابي ـ اين بشارت دهندة بي بديل آذربايجان ـ سعي در شناسايي و معرفي دستان سياه و نمودهاي پنهاني سياستهايي دارد كه همواره با نگرشي منفي در تعقيب فعاليتهايي از جنس فعاليتهاي پروفسور زهتابي است . حالا وي از ميان ما رفته است . آنهم در حاليكه بيش از 30 ميليون ترك زبان در ايران وجود دارد كه در اثر سياستهايي با وي و آثار ارزشمندش بيگانه‌اند . او تمام زندگي و هستي‌اش را تفكرات بزرگش را ، غرور و وقارش را و تماميت وجودش را تنها وقف نام آ‌ذربايحان ساخت و رفت. او وقتيكه ديد اوجاقهاي خلقش به سردي مي‌گرايد و خاك سرزمينش تكه ـ تكه مي‌گردد، در انزواي خاموش خويش با جهانيان حرف زد و براي نسلهاي بعدي ، به بزرگ پدري تبديل شد كه قلب و مغزش مجهز به تمامي داستانها و افسانه‌ها و اسطوره‌هاي ملل جهان بود . به همين جهت است كه وقتي خبر مرگ انسانهايي از اين دست را مي‌شنويم، ناخودآگاه دل و روحمان پوده مي‌شود و رو به تحليل مي‌رود. گاهي مي‌بينيم ، شاعري ، نويسنده‌اي ، عاشقي يا محققي بزرگ از ميان ما برداشته ميشود. حالا به مرگ طبيعي يا بدست عوامل ديگر كه به هيچ اسلوبي سر براه نمي‌شوند بماند اما ما چگونه در مرگ پروفسور زهتابي ، فقداني عظيم را در عصرصه‌هاي اجتماعي و ادبي احساسش نكنيم؟
او مردي پر از ناموس، غيرت ،شرف ، مهارت ، اراده و عشق و لياقت بود و ما اينهمه را از آينة سطوري كه نوشته است ، مي‌خوانيم . به واقع ، نبود چنين شخصيتي انهم در چنين موقعيتي در آذربايجان سخت مي‌نمايد. او اگر چه از ديدة آذربايجانيان محو شد ، اما هرگز نقش او ، از لوح دل و جان آنها پاك نخواهد شد . آري ، هر چند ديگر خود او در ميان ما نيست ، اما آثارش، سخنان قاطعش ، فوارة عصيان قلمش ، كوه سربلند متانتش ، صدايش نجوايش ، نعره‌اش . نام نامي‌اش همچنان در ميان ما خواهد بود و در قلب و روحمان خواهد زيست. درست است كه اينگونه جداييها براي خلقي كه روح ملي زخمداري دارند، به سادگي قابل باور و تحمل نيست ، اما برماست كه همواره شرف حضورش را با تمامت تمكين و وقارش زنده نگه داريم.
پس اي مردم آذربايجان ! بياييد بعد از او تاريخ و زبان و هويت مردمي را كه بي‌هيچ ياري دستي ، برده وار در راستاي بادهاي وزين مانده و زيسته است ، بجوييم و بيابيم و دريابيم! بياييد ما به جاي او ، جسورترين سوال و جوابها را از دستان سياه روزگاران داشته باشيم! بياييد بگذاريم صداي لرزان اما پر از هيجان اشخاصي چون پروفسور زهتابي از فريادگاه ما سرازير شود! بياييد به عريان كردن انديشه‌هاي برحقي برآييم كه دير زماني در هراسهاي نابجا، تجليد شده است ! و مومن باشيم كه پروفسور زهتابي را ، نه سالخوردگي‌اش ، نه خستگيهايش ، بلكه زخمهاي كهنه و پر سوز چشم و دست و سينه‌اش از جمع ما ،به غارت برد. شايد نيز او به احساس و درك فضيلتي بزرگتر از آن كه داشت مي‌انديشيد كه اينگونه جسم و روح خود را از تنگناي جهان فاني عبور داد و به سوي جهاني تازه و ديگر سار پر كشيد. شكي نيست كه اين مردم نجيب ، هرگاه در تاريخ و ادبيات و زبان و فرهنگ خويش تورقي بكنند. او را عاشقانه درخواهند يافت. پس بياد آريم دهاني را كه هم اكنون در آغوش مادر خاك به شكل پرصلابت « آ...» مانده است و دهانيكه تا ابد ، « آذربايجان» را به شناخت و شناساندن تمام ويژگيهاي ملي خويش فرياد ميزند.
 

mina jojo

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه سوال دارم
ترکای اردبیل با ترکای تبریز یه جور صحبت میکنن؟:que:
 

seeemesooo

عضو جدید
این مسئله حل شده
خود شما با مبلغ کمی میتونید آزمایش ژنتیک بدین با احتمال صد درصد جواب خواهد داد آلتائی نژادید یا سامی یا آریایی
زبان که نژاد رومعین نمیکنه
من فارس زبانم اما ترک قشقائی و کرد وکاس وسامی و چند نژاد دیگه تو ژنومم پیدا میشه
این کشور محل عبور اقوام مختلف بوده ومثل ژاپن وانگلیس خالص نیست
البته این چه از لحاظ فرهنگی چه از لحاظ مصونیت ژنتیکی در مقابل اپیدمی بیماری ها یک مزیت است
با عرض احترام به تمام اقوام ایران
 

AminNePo

عضو جدید
کاربر ممتاز
موافقم
من نتونستم برای دوستانم توضیح بدم که آذری هستن فقط زبانشون ترکی شده
اونم بخاطر حمله مغولها
همین
مثل مصر که زبانش عربی شد!!!!!!!!
 

ofakur

عضو جدید
کاربر ممتاز
bilgisayar bey efandi
senin su yazdiklarondan baska bir sozun yokmu?
 

Similar threads

بالا