داستاني رومانتيك....جاويد عجبا!!!!


روزي روزگاري يك پسر بچه در فصل زمستان در دو طرف يك رودخانه دو آدم برفي براي بازي كردن درست كرد زماني كه آدم برفي ها تنها ميشدن به هم نگاه ميكردن تا بلاخره عاشق هم شدن وبراي رسيدن به هم چاره اي جزء آب شدن نداشتن تا شايد در آب رودخانه بهم برسند...
نويسنده: خودم زمستان سال 1386



روزي روزگاري يك پسر بچه در فصل زمستان در دو طرف يك رودخانه دو آدم برفي براي بازي كردن درست كرد زماني كه آدم برفي ها تنها ميشدن به هم نگاه ميكردن تا بلاخره عاشق هم شدن وبراي رسيدن به هم چاره اي جزء آب شدن نداشتن تا شايد در آب رودخانه بهم برسند...
نويسنده: خودم زمستان سال 1386