ک:بگذار زندگی تکرار همیشگی ها باشد:. ژیلمو

zhilamo

عضو جدید
بگذار زندگي تكرار هميشگي ها باشد . چشمانت را به باران بسپار ، گوشهايت را به باد ؟، لبانت را به چلچله ها ، دست هايت را به خورشيد ، و "دلت را به من " . بگذار سهمي از زندگي ات، مال من باشد !



جواب چرا های من ـ

سوهان روح بود

و وقتی دیوار سنگی دیوانگی

مرا متوقف کرد

به دریا گریختم!

دریا پناهم داد

با دستان باز...

مرا تنگ در آغوش کشید

آنچنان تنگ..

که تسلیم شدم

ولحظاتی بعد..

مهمانی لذیذ بودم

بر سفره ی ماهیان گرسنه!

دیگر تنها نبودم..


[FONT=times new roman, times, serif]ای کاش بعضی اوقات میشد حرفهای خیلی سخت رو به زبون آورد و آروم گرفت ...[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]ای کــاش میشد کمی جرات کرد و خیلی چیزا رو گفت ...[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]ولی تـا زمــانی که این ای کـــاش ها وجود داشته بــاشه هیچ اتفاقی نخواهد افتاد ...[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]چقدر سخته آدم این رو بدونه و نتونه کاری انجام بده ...[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]کــلی حــرف واسه گفتن دارم ولی.....[/FONT]

فقط دعایم کنید.....
 

فاطمه تنها

کاربر بیش فعال
ژیلمو عزیز......هیچ چیزی بی حکمت نیست.مگه نه؟؟؟؟

توی یه موزه ی معروف که با سنگ های مرمر کف پوش شده بود, مجسمه بسیار زیبای مرمرینی به نمایش گذاشته شده بودند که مردم از راه های دورو نزدیک واسه دیدنش به اونجا می اومدن و تحسینش می کردند.
و لی کسی نبود که سنگ های مرمر کف پوش را ببینه و لب به تحسین باز کنه.
یه شب سنگ مرمری که کف پوش اون سالن بود؛ با مجسمه؛ شروع به حرف زدن کرد و گفت:
"این؛ منصفانه نیست!
چرا همه پا روی من می ذارن تا تورو تحسین کنن؟!
مگه یادت نیست؟!
ما هر دومون توی یه معدن بودیم,مگه نه؟
این عادلانه نیست!
من خیلی شاکیم!"
مجسمه لبخندی زد و آروم گفت:
"یادته روزی که مجسمه ساز خواست روت کار کنه, چقدر سرسختی و مقاومت کردی؟"
سنگ پاسخ داد:
"آره ؛آخه ابزارش به من آسیب میرسوند."
آخه گمون کردم می خواد آزارم بده.
آخه تحمل اون همه دردو رنج رو نداشتم."
و مجسمه با همون آرامش و لبخند ملیح ادامه داد که:
"ولی من فکر کردم که به طور حتم می خواد ازم چیز بی نظیری بسازه.
به طور حتم بناست به یه شاهکار تبدیل بشم .
به طور حتم در پی این رنج ؛گنجی هست.
پس بهش گفتم :
"هرچی میخوای ضربه بزن ؛بتراش و صیقل بده!"
و درد کارهاش و لطمه هائی رو که ابزارش به من می زدن رو به جون خریدم.
و هر چی بیشتر می شدن؛بیشتر تاب می آوردم تا زیباتر بشم!
پس امروز نمی تونی دیگران رو سرزنش کنی که چرا روی تو پا میذارن و بی توجه عبور می کنن."
 

zhilamo

عضو جدید
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دل گمراه من چه خواهد كرد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]با بهاري كه مي رسد از راه؟[/FONT]
با نيازي كه رنگ مي گيرد
در تن شاخه هاي خشك و سياه
.........
.....
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]
[/FONT]​
 

mina jojo

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دل گمراه من چه خواهد كرد[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]با بهاري كه مي رسد از راه؟[/FONT]
با نيازي كه رنگ مي گيرد
در تن شاخه هاي خشك و سياه
.........
.....

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]
[/FONT]​
چرا تو همیشه ناراحتی دوستم:cry:
 

memareiram

عضو جدید
بگذار زندگي تكرار هميشگي ها باشد . چشمانت را به باران بسپار ، گوشهايت را به باد ؟، لبانت را به چلچله ها ، دست هايت را به خورشيد ، و "دلت را به من " . بگذار سهمي از زندگي ات، مال من باشد !

نه... مگذار که زندگی تکرار همیشگی ها باشد.....
زندگیت را رنگ تازه ی تازگی بیاموزد......
و استشمام نسیم خوش نو رنگی را از تلخیِ، شیرین حقیقت فرا گیر
 

zhilamo

عضو جدید
دلم تنگ است...
دلم میسوزد از باغی که میسوزد
نه دیداری...
نه بیداری...
نه دستی از سر یاری
مرا آشفته میدارد چنین آشفته بازاری...
 

mina jojo

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم تنگ است...
دلم میسوزد از باغی که میسوزد
نه دیداری...
نه بیداری...
نه دستی از سر یاری
مرا آشفته میدارد چنین آشفته بازاری...
من اخر از غصه تو میمیرم:cry:
اگه دوسش داری باید اینم بدونی که رضایت عاشق تو خوشیه معشوقه
 

zhilamo

عضو جدید
من اخر از غصه تو میمیرم:cry:
اگه دوسش داری باید اینم بدونی که رضایت عاشق تو خوشیه معشوقه


خدا نکنه....
ولی ...... پس معشوق.........
.
اکنون تو با مرگ رفته ای و من اینجا تنها به این امید دم

میزنم که با هر نفس گامی به تو نزدیک تر میشوم . این
زندگی من است
 

Similar threads

بالا