مشکل رفتاری ما < کاستی توجه > است نه شرارت و بی احترامی به انسان ها و قوانین اجتماعی
آیا شما تا بحال متوجه شده اید که یک ماجرا را با اینکه هزاران بار شنیده اید ولی تنها همین یک بار متوجه یکی از جنبه هایی در آن میشوید که هرگز این جنبه آنرا نشنیده و یا درک نکرده بودید؟
من هم میخواهم این مقاله را با همین سبک و سیاق بنویسم . من نام کج رفتاری ها و بی توجهی به حقوق دیگران و بی اهمیت بودن به قوانین را نه شرارت بلکه کاستی توجه نامگذاری کرده ام و این مقاله را با این سرفصل و در همین مضمون مینویسم.
دلیل این عنوان به خاطر اینست که من متوجه شدم که در جامعه ما همه اقشار از تحصیلکرده و بیسواد و فقیر و غنی و کم شعور و باشعور و پیر و جوان هر یک به همان اندازه به قوانین و حقوق انسانها بی حرمتی میکنند که آن دیگری. همه این افراد نمیتوانند اهل شرارت باشند ولی میتوانند بیماری کاستی توجه داشته باشند.
برای بهبود بخشیدن به مهارتهای ارتباطی، علمی، حرکتی، احساسی و اجتماعی در انسانها روشهای بسیار متنوعی از سوی درمانگر ها توصیه میشود و هر یک از این روشها بنا به مختصات فردی هر یک از انسانها میتواند پیشنهاد و پیاده سازی گردد.
کارشناسان راهنمائی و رانندگی برای درمان کاستی توجه از روشهای تنبیهی نظیر جریمه های نقدی و یا خواباندن خودرو در پارکینگ استفاده میکنند .
قضات دادگستری همه نوع تنبیه از جریمه و زندان گرفته تا احکام بازدارنده نظیر سلب مسئولیت و یا محرومیت های اجتماعی را در دستور کارشان قرار میدهند.
روحانیون و مقامات دینی , روش پند و اندرز و هدایت انسان خاطی بسوی امر به معروف را برای هدایت و اصلاح خلق برگزیده و از این طریق در رفع بیماری فرد مبتلا به کاستی توجه میکوشند.
روانشناسان هم با برگزاری جلسات مشاوره و یا با تجویز دارو برای درمان میکوشند.
خود این افراد هم در صورتی که تصمیم به اصلاح خود بگیرند , هر کدامشان به روشهای متفاوتی در سامان دادن به اخلاق و رفتارشان سعی و کوشش میکنند .
خلاصه اینکه هر فردی با عینک خاص خودش به موضوع نگاه میکند و هر یک هم در ارجح بودن روش خود بسیار پافشاری میکند ولی درد همچنان سر جای خودش باقی است و بیشتر هم میشود.
به هر حال تظاهر هر گونه اختلال در نظم عمومی و انجام کارهای خلاف قانون نشانه وجود نوعی بیماری روانی است که شاید بتوانیم نام آن را اختلال ذهنی دو قطبی یا bipolar disorder بنامیم. (نوعی بیماری روانی که حالات شخص بین افسردگی و جنون در حرکت است ) . این حلت بیشتر در رانندگان وسائط نقلیه مشاهده میشود.
همه کسانی که دچار بیماریهای روانی هستند به غایت رنج میبرند و در هر مورد، این بیماری با تضعیف بخشهایی از وجود بیمار، موجب بروز نقاط قوت دیگری در وی میشود. هنگامی که شوپن دچار جنون خفیف بود، بسیار مینوشت و خوب هم مینوشت و از انرژی فراوانی برخوردار بود. هنگامی که افسرده بود نمیتوانست آهنگی بسازد. از طرف دیگر، چایکوفسکی هنگامی که واقعا افسرده بود میتوانست موسیقی بسازد. اما من هنوز برایم کشف نشده که وقتی انسانهای بسیار جا افتاده هم این حالات روانی را از خود بروز میدهند , ناشی از وجود کدام درد و یا مرض در روح و یا جسمشان است که چنین میکنند و میخواهند چه چیزی و یا حالتی را توصیف کنند . و اینجاست که چون علت مرض براحتی قابل شناسائی نمیشود , درمان آن هم ممکن نشده و مشکل حل نمیشود. وقتی هم که با استعاره از آنها سئوال میکنم که آقا شما مرض داری که چنین کاری میکنی ؟ میگوید : شما خودت مریض هستی و هزار جور بد و بیراه دیگر را حواله بنده میکند و من باز هم موفق به پیدا کردن سرنخ نمیشوم.
مردم غالبا میگویند که پزشک نمیتواند نظر قطعی خود را بدون گفتگوی رو در رو درباره کسی اعلام کند زیرا در بهترین حالت این تشخیص تنها یک "حدس" قلمداد میشود. بنابراین میتوان حدس زد , افرادی که به قوانین و حقوق مردم احترام نمیگذارند, بیمار و بی توجه و فاقد درک معانی هستند. آیا این نوع حدس زدن خطا که نیست . اگر چنین بودند که در اینصورت حدس من درست بوده و اگر احیانآ چنین نبودند , بنابراین حدس من درست نبوده و من باز این حق را به خودم خواهم داد که حدس های دیگری را بزنم.
به هر حال بیماری < کاستی توجه > از آن دسته از بیماریهاست که مثل شمشیر دو دم هم خود فرد مبتلا و هم جامعه را دچار مشکل میکند و درمان مناسبی هم تا بحال برایش پیدا نشده است . چرا که این بیماری هم درد و هم درمانش پیش خود بیمار است . این بیماران هم معمولآ به خاطر اینکه با پیشروی هر چه بیشتر این بیماری بیشتر ارضاء میشوند , بنا براین برایشان بسیار دشوار خواهد بود که بخواهند خودشان را اصلاح کنند . مگر در مواقعی که نفع شخصی آنها طلب کند که بخاطر ظاهر سازی هم که شده , برای مدت اندکی این بیماری را پنهان نگه دارند و منتظر موقعیتی جدید باشند که به محض فراهم شدن موقعیت جدید , کارشان را از نو شروع کنند. جالب اینجاست که این بیماران برای هر اشتباهی هم که مرتکب میشوند , دلائل بیشماری از حق به جانب بودنشان در ارتکاب به این رفتار ها را هم ارائه میدهند و خیلی هم راضی و خوشنود به چشم میآیند. آمار تعداد این بیماران هم مثل آمار ایدز در حد حدس و گمان است و اکثر مبتلایان به این بیماری معمولآ گمنام هستند و ما فقط اعمال و حرکات آنها را میبینیم ولی نمیتوانیم حتی در همان لحظه هم وجود این بیماری را به آنها بقبولانیم.
بسیاری از کاربران سایتها هم همین رفتار را دارند. مثلآ یک دوست محقق مقاله جالبی در یک مورد تهیه میکند و به نمایش میگذارد. کاربران هم بجای اینکه به تحلیل موضوع در بخش پاسخ بپردازند , چیز های بی ربطی مینویسند که شما هم میدانید چه میگویم. ادامه این مقال را به نظر مبارک شما میسپارم.
آیا شما تا بحال متوجه شده اید که یک ماجرا را با اینکه هزاران بار شنیده اید ولی تنها همین یک بار متوجه یکی از جنبه هایی در آن میشوید که هرگز این جنبه آنرا نشنیده و یا درک نکرده بودید؟
من هم میخواهم این مقاله را با همین سبک و سیاق بنویسم . من نام کج رفتاری ها و بی توجهی به حقوق دیگران و بی اهمیت بودن به قوانین را نه شرارت بلکه کاستی توجه نامگذاری کرده ام و این مقاله را با این سرفصل و در همین مضمون مینویسم.
دلیل این عنوان به خاطر اینست که من متوجه شدم که در جامعه ما همه اقشار از تحصیلکرده و بیسواد و فقیر و غنی و کم شعور و باشعور و پیر و جوان هر یک به همان اندازه به قوانین و حقوق انسانها بی حرمتی میکنند که آن دیگری. همه این افراد نمیتوانند اهل شرارت باشند ولی میتوانند بیماری کاستی توجه داشته باشند.
برای بهبود بخشیدن به مهارتهای ارتباطی، علمی، حرکتی، احساسی و اجتماعی در انسانها روشهای بسیار متنوعی از سوی درمانگر ها توصیه میشود و هر یک از این روشها بنا به مختصات فردی هر یک از انسانها میتواند پیشنهاد و پیاده سازی گردد.
کارشناسان راهنمائی و رانندگی برای درمان کاستی توجه از روشهای تنبیهی نظیر جریمه های نقدی و یا خواباندن خودرو در پارکینگ استفاده میکنند .
قضات دادگستری همه نوع تنبیه از جریمه و زندان گرفته تا احکام بازدارنده نظیر سلب مسئولیت و یا محرومیت های اجتماعی را در دستور کارشان قرار میدهند.
روحانیون و مقامات دینی , روش پند و اندرز و هدایت انسان خاطی بسوی امر به معروف را برای هدایت و اصلاح خلق برگزیده و از این طریق در رفع بیماری فرد مبتلا به کاستی توجه میکوشند.
روانشناسان هم با برگزاری جلسات مشاوره و یا با تجویز دارو برای درمان میکوشند.
خود این افراد هم در صورتی که تصمیم به اصلاح خود بگیرند , هر کدامشان به روشهای متفاوتی در سامان دادن به اخلاق و رفتارشان سعی و کوشش میکنند .
خلاصه اینکه هر فردی با عینک خاص خودش به موضوع نگاه میکند و هر یک هم در ارجح بودن روش خود بسیار پافشاری میکند ولی درد همچنان سر جای خودش باقی است و بیشتر هم میشود.
به هر حال تظاهر هر گونه اختلال در نظم عمومی و انجام کارهای خلاف قانون نشانه وجود نوعی بیماری روانی است که شاید بتوانیم نام آن را اختلال ذهنی دو قطبی یا bipolar disorder بنامیم. (نوعی بیماری روانی که حالات شخص بین افسردگی و جنون در حرکت است ) . این حلت بیشتر در رانندگان وسائط نقلیه مشاهده میشود.
همه کسانی که دچار بیماریهای روانی هستند به غایت رنج میبرند و در هر مورد، این بیماری با تضعیف بخشهایی از وجود بیمار، موجب بروز نقاط قوت دیگری در وی میشود. هنگامی که شوپن دچار جنون خفیف بود، بسیار مینوشت و خوب هم مینوشت و از انرژی فراوانی برخوردار بود. هنگامی که افسرده بود نمیتوانست آهنگی بسازد. از طرف دیگر، چایکوفسکی هنگامی که واقعا افسرده بود میتوانست موسیقی بسازد. اما من هنوز برایم کشف نشده که وقتی انسانهای بسیار جا افتاده هم این حالات روانی را از خود بروز میدهند , ناشی از وجود کدام درد و یا مرض در روح و یا جسمشان است که چنین میکنند و میخواهند چه چیزی و یا حالتی را توصیف کنند . و اینجاست که چون علت مرض براحتی قابل شناسائی نمیشود , درمان آن هم ممکن نشده و مشکل حل نمیشود. وقتی هم که با استعاره از آنها سئوال میکنم که آقا شما مرض داری که چنین کاری میکنی ؟ میگوید : شما خودت مریض هستی و هزار جور بد و بیراه دیگر را حواله بنده میکند و من باز هم موفق به پیدا کردن سرنخ نمیشوم.
مردم غالبا میگویند که پزشک نمیتواند نظر قطعی خود را بدون گفتگوی رو در رو درباره کسی اعلام کند زیرا در بهترین حالت این تشخیص تنها یک "حدس" قلمداد میشود. بنابراین میتوان حدس زد , افرادی که به قوانین و حقوق مردم احترام نمیگذارند, بیمار و بی توجه و فاقد درک معانی هستند. آیا این نوع حدس زدن خطا که نیست . اگر چنین بودند که در اینصورت حدس من درست بوده و اگر احیانآ چنین نبودند , بنابراین حدس من درست نبوده و من باز این حق را به خودم خواهم داد که حدس های دیگری را بزنم.
به هر حال بیماری < کاستی توجه > از آن دسته از بیماریهاست که مثل شمشیر دو دم هم خود فرد مبتلا و هم جامعه را دچار مشکل میکند و درمان مناسبی هم تا بحال برایش پیدا نشده است . چرا که این بیماری هم درد و هم درمانش پیش خود بیمار است . این بیماران هم معمولآ به خاطر اینکه با پیشروی هر چه بیشتر این بیماری بیشتر ارضاء میشوند , بنا براین برایشان بسیار دشوار خواهد بود که بخواهند خودشان را اصلاح کنند . مگر در مواقعی که نفع شخصی آنها طلب کند که بخاطر ظاهر سازی هم که شده , برای مدت اندکی این بیماری را پنهان نگه دارند و منتظر موقعیتی جدید باشند که به محض فراهم شدن موقعیت جدید , کارشان را از نو شروع کنند. جالب اینجاست که این بیماران برای هر اشتباهی هم که مرتکب میشوند , دلائل بیشماری از حق به جانب بودنشان در ارتکاب به این رفتار ها را هم ارائه میدهند و خیلی هم راضی و خوشنود به چشم میآیند. آمار تعداد این بیماران هم مثل آمار ایدز در حد حدس و گمان است و اکثر مبتلایان به این بیماری معمولآ گمنام هستند و ما فقط اعمال و حرکات آنها را میبینیم ولی نمیتوانیم حتی در همان لحظه هم وجود این بیماری را به آنها بقبولانیم.
بسیاری از کاربران سایتها هم همین رفتار را دارند. مثلآ یک دوست محقق مقاله جالبی در یک مورد تهیه میکند و به نمایش میگذارد. کاربران هم بجای اینکه به تحلیل موضوع در بخش پاسخ بپردازند , چیز های بی ربطی مینویسند که شما هم میدانید چه میگویم. ادامه این مقال را به نظر مبارک شما میسپارم.