عروســــک های کــــــــــــوکی .:چه بيتابانه می خواهمت ای دوريت آزمون تلخ زنده به گوری:. ژیلمو

zhilamo

عضو جدید
خیلی دوست داشتم که بتونم چیزی رو که تو دلمه بتونم به تک تک شماعزیزان بگم ولی حیف !!!
حقیقت عشق چیست ؟ در کجا جسم خاکییه آدمی نهان است ؟
من معانی و مباحث زیادی رو از عشق مطالعه کردم و نوشـــــتم . ولی هیچ موقع نتونستم به معنییه واقعی آن پی ببرم .
منظوره خدای من ! خدای تو! یا خدای هر یک از شما ها از آفریدن این وجودیت چیست ؟
چه چیزی سبب میشود که آدم برای رسیدن به عشقش این همه رنج و مشقت را تحمل کند؟
واقعا چه چیزی است که ما رو به طرف این ... میکشاند .




[FONT=arial, helvetica, sans-serif][/FONT]

صنمم فقط خدا میداند زمانی خوشحالم ، شادم یا خندانم همان لحظه از دوریت در اعماق وجودم دلتنگ و گریانم.

عزیزم خیلی دلتنگم مگه میشه یک عمر زندگی رو فراموش کرد؟
یاد شعر فروغ افتادم...
کاش می شد همچون عروسکهای کوکی بود ، با دو چشم شیشه ای دنیایه هود را دید...
کاش می شد با نگاهی همچون نگاه مردگان خاموش ، خیره شد بر دوده یک سیگار یا گلی بی رنگ بر قالی
.
.
.​

خورشـــيد، خورشـــــــــــــيد، خورشـــــــــــــــــــــــــــــــيد....... من يخ زده ام! بيا و تنها از همان «سکوت سردت» با من حرف بزن! بيا و تنها از دريچه چشمهای تيره ات به من نگاه کن.... بيا و کنار جسد يخ زده ام بنشين.... صورتت را نزديک بياور و توی صورتم «ها» کن! هــــــــــــــــــــــــــا.... شايد چشمهايم گرم شد... تنها به اندازه يک قطره «خورشيد» همين..... تنها يک قطره..... آوخ.... امشب «تو» را هم کم می آورم... امشب چيزی در گلويم له له زد، چيزی در گلويم نفس نفس زد، چيزی در گلويم فرياد زد و خفه شد! درست مثل هر شب! فرقی نکرده ام! درست مثل هر شب......

صنمم با توهستم عزیزم کجایی؟
بار ها به نابودیم بعد از نبودنت فکر کرده ام... بار ها به مردن ... بارها به....
بارها موقع برگشتن از کارخانه تصمیم به نپیچیدن سر همون پیچ دوست داشتنیت فکر کرده ام ولی هر بار به عشق دوباره بودنت پیچیده ام ولی امروز واقعا پشیمانم از نمردن امروزم... از دوباره بودنم بی تو!
خسته شده ام از قطره اشک هایی که عادت به ریختن گرفته اند.
دعا میکنم فرداییبی تو ، برایم نباشد... پروردگارا جسارتی بخش مرا برای نبودن برای مردن ، هرچند منفورت می شوم...

اما اون که مرده از عشق تا قیامت هر لحظه زنده ست ...

مرگ
عاشق عین بودن، اوج پرواز یک پرنده ست ..


نمی توان از ژرفای عشق جز در لحظه جدايی آگاه شد ٬ عشق رازی است مقدس.
توان عشق ورزيدن ٬ بزرگترين موهبت خداوند است به انسان.
وه که چه بزرگ است عشق و چه ناچيزم من.
عشق يگانه آزادی دنياست ٬ زيرا چنان روح را تعالی می بخشد که قوانين بشری و پديدهای طبيعی نمی توانند مسير آن را تغيير دهند.
عاقلترين مردمان نيز زير بار سنگين عشق خم می شوند.
عشق در همه جا ودر همه حال پرورگار و آموزگار ماست.
گمان مبريد که زمام عشق در دست شماست بلکه اين عشق است که هرگونه شما را شايسته حرکت بيند ٬ هدايت می کند.


دعایم کنید... ژیلمو​
 

zhilamo

عضو جدید
عروسک جون فدات شم ، تو هم قلبت شکسته
که صد تا شبنم اشک ، توی چشمات نشسته
.
.
منم مثل تو بودم ، یه روز تنهام گذاشتن
یه دریا اشک حسرت ، توی چشمام گذاشتن

.
.
چه تهمتها شنیدیم ، چه تلخیها چشیدیم
عروسک جون تو میدونی، چه حسرتها کشیدیم

.
.
عروسک جون زمونه ، منو این گوشه انداخت
بجای حجله ی بخت ، برام زندون غم ساخت

.
.
بمیره اونکه میخواسته ، مارو گریون ببینه
سرای سینه هامونو،زغم ویرون ببینه

.
.
عروسک جون نگام کن،چشام برقی نداره
زمستونه تو قلبم ،که هیچ گرمی نداره

.
.
باید اینجا بخشکیم ،تو گلدون شکسته
نه اینکه باغبون نیست،در گلخونه بسته
 

zhilamo

عضو جدید
صدایت می زنم گوش بده قلبم صدایت می زند
شب گرداگردم حصار کشیده است
و من به تو نگاه می کنم
از پنجره دلم به ستاره هایت نگاه می کنم
چرا که هر ستاره افتابی است
من افتاب را باور دارم
من دریا را باور دارم
چشم های تو سر چشمه دریاهاست.....

و آرزو میکنم که:
ای کاش آهنگ محبت بودم
و برایت آهنگ عشق را می سرودم
ای کاش قطره اشک بودم
از چشمهایت جاری می گشتم
و در لبانت جان می گرفتم
و در آخر گونه هایت جان می دادم
ولی افسوس که نه آهنگ هستم و نه اشک....
چشمهای پر مهرت,
ولی هر چه هستم حقیرتم
و تا آخرین قطره خون دوستت دارم..........

 

zhilamo

عضو جدید
سلام دوست عزیزم...
قرار نیست که همه از همه چیز سر در بیاورند... ولی می فهمی فقط به موقش هرچند دعا می کنم هرگز نفهمی...
راستی هر دست نوشته ای برای خواندن نیست شاید برای خالی کردن شخص نویسنده باشه...
.

حرف هایی است برای نگفتن که ارزش عمیق هر کس به اندازه حرفهایی است که برای نگفتن دارد...
 
بالا