میخواستم حرفشو تایید کنمآخه نقل قولت خطاب به سارا بود

میخواستم حرفشو تایید کنمآخه نقل قولت خطاب به سارا بود
باز پررو شدی توچه قشنگ تایید میکنی
میشه حرف منم تایید کنی؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
(نمیکنی؟به درک)
نه مو هاش پر پشتهباز پررو شدی تو![]()
دفعه قبلی همون وقتی بود که سارا بهت رو داددفعه قبلی کی بود؟![]()
چیزی نیست مشغوله میاد الانبه سارا چی گفتی ؟
از خجالت دیگه روش نمیشه بیاد![]()
مثلا از تو خجالت می کشم؟؟؟؟؟به سارا چی گفتی ؟
از خجالت دیگه روش نمیشه بیاد![]()
جااااااااااااااااااانسارا به من رو نداد بابا
هر چی گم میکنه میگه دادمش به تو
اه
حرفای اونو جدی نگیر. دوست داره جلب توجه کنه !!!!!جااااااااااااااااااان
سارا بیا ببین این چی میگه
آره اونم وقتی میام اینجا آرامش بگیرم، با یه سری افراد...مواجه می شم !!!چه ربطی داشت اونوقت؟
جواب حرف اونو دادم اگه اون نمیگفت من حرفی نمیزدم که
باز اون مشکلت حاد شده ها
داره کم کم اثرات خودشو میزاره
ان شا الله خوب شی
اگه بی جنبم پس چرا دوباره اومدم که جواب بدم؟؟؟؟ پس نیستم!!مشکل بی جنبگیتو گفتم
4 نفریم داریم اینجا چرت و پرت میگیم میخندیم
بچه بازی در نیار
من میرم که بیشتر از اینا توجهتونو جلب نکنم
ناراحت شدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟مشکل بی جنبگیتو گفتم
4 نفریم داریم اینجا چرت و پرت میگیم میخندیم
بچه بازی در نیار
من میرم که بیشتر از اینا توجهتونو جلب نکنم
نظرت به نظرمن و نظر نظر داران اشتبا هه........اتفاقا کاملا برعکسهببخشیدمن العان اومدم چرادارد دعوا می ککنیداصلا به نظر من ایرانی ها باجنبه ترین مردمان جهان هستند.
اره خیلی با جنبه ایم ماببخشیدمن العان اومدم چرادارد دعوا می ککنیداصلا به نظر من ایرانی ها باجنبه ترین مردمان جهان هستند.
پیام بازرگانی: تاپیک هرچی تابلو تر،بیننده اش بیشتر!!!
ببخشیدمن العان اومدم چرادارد دعوا می ککنیداصلا به نظر من ایرانی ها باجنبه ترین مردمان جهان هستند.
حاجی رد پا گذاشت رفت و نیومدشما به این میگی دعوا؟؟؟؟
بچه دارن همدیگرو نوازش میکنن!!
هنوز ندیدی تاپیک بشه میدون جنگ!!
کار به دوشگا و آر پی جی و قناسه میکشه خواهر من!!
سهیل خواهرمون رو توجیه کن!
کاش ما هم می تونستیم ببینیم!مرد مسنی به همراه پسر 25 ساله اش در قطار نشسته بود. در حالی که مسافران در صندلیهای خود نشسته بودند، قطار شروع به حرکت کرد.
به محض شروع حرکت قطار پسر که کنار پنجره شسته بود پر از شور و هیجان شد. دستش را از پنجره بیرون برد و در حالی که هوای در حال حرکت را با لذت لمس می کرد فریاد زد: "پدر نگاه کن! درختها حرکت می کنند"
مرد مسن با لبخندی هیجان پسرش را تحسین کرد.
کنار مرد جوان، زوج جوانی نشسته بودند که حرفهای پدر و پسر را می شنیدند و از حرکات پسر جوان که مانند یک بچه 5 ساله رفتار می کرد، متعجب شده بودند.
ناگهان پسر دوباره فریاد زد: "پدر نگاه کن! دریاچه، حیوانات و ابرها با قطار حرکت می کنند!"
زوج جوان پسر را با دلسوزی نگاه می کردند.
باران شروع شد. چند قطره روی دست مرد جوان چکید. او با لذت آن را لمس کرد و چشمهایش را بست و دوباره فریاد زد: "پدر نگاه کن! باران می بارد، آب روی من چکید."
زوج جوان دیگر طاق نیاوردند و از مرد مسن پرسیدند: "چرا شما برای مداوای پسرتان به پزشک مراجعه نمی کنید؟"
مرد مسن گفت: "ما همین الان از بیمارستان بر می گردیم... امروز پسر من برای اولین بار در زندگی می تواند ببیند."
در کمال احترام نسبت به برادر حاجی باید بگمبا نهایت احترام به خواهر آزاده!!!
لازمه اینجا من حرف داداش گلم سهیل رو در یکی از تاپیکها تکرار کنم:
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
هرگز زود قضاوت نکنید. | گفتگوی آزاد | 4 | |
F | هیچوخت زود قضاوت نکن | گفتگوی آزاد | 1 | |
![]() |
زود قضاوت نکنیم... | گفتگوی آزاد | 7 | |
![]() |
خانمها همیشه زود قضاوت میکنند | گفتگوی آزاد | 4 | |
![]() |
داستان کوتاه جدید و زیبا از قضاوت زود | گفتگوی آزاد | 0 |