خدايا از من دور نيستي که به دور دستها بنگرم
از ديده ام نرفته اي که ديدنت را آرزو کنم
پنهان نبوده اي که براي پيدا کردنت از پاي در آيم
با همه ناپيدائي در همه جا پيدائي
الهي خود را فراموش کرده ام که به ياد تو باشم
از ديگران گسسته ام که با تو بپيوندم
تورا در آئينه چشمانم مي بينم
در پرده پندارم
در جاي جاي وجودم ، در محراب سينه ام ، در کعبه دلم
الهي تو در جويبار رگهايم جريان داري
در همه نفسهايم جاري هستي
تا در شگفتيهاي وجودم بودنت را به تماشا بگذارم