شیطان و خدا

haniyee

عضو جدید
شیطان به خداوند گفت: چگونه است که بندگانت تو را دوست می دارند و تو را نا فرمانی می کنند در حالی که با من دشمن اند ولی از من اطاعت می کنند؟! خطاب رسید که ای ابلیس به واسطه همان دوستی که به من دارند و دشمنی که با تو دارند از نافرمانی های آنان در خواهم گذشت.
 

امین قیاسی 1986

عضو جدید
سلام
دوست عزیز بسیار زیبا بود

حالا یه داستان هم من به شما هدیه میدنم
مردی بود كور كه خیلی زود از خواب بیدار شد تا نماز صبح را با جماعت در مسجد بخواند وی لباس خود را پوشید و وضو گرفت سپس راهی مسجد شد در نیمه راه پای او لیز خورد و برروی زمین افتاد و لباسش كثیف شد دوباره به خانه برگشت و لباسش را پوشید و وضو گرفت و برگشت تا اینكه در مسجد نماز بخواند و برای بار دوم در همان مكان اول پایش لیز خورد و افتاد و باز هم لباسش كثیف شد دوباره به خانه برگشت و لباسش را عوض كرد و وضو گرفت و راهی مسجد شد در وسط راه با مردی كه چراغ در دستش بود روبرو شد از آن مرد پرسید كه تو كی هستی مرد جواب داد كه من تو را دیدم كه دوبار در وسط را افتادی و با خودم گفتم كه راه تو را نورانی كنم تا بتوانی به مسجد بروی و آن مرد با آن مرد كور به مسجد رسیدند و مرد كور به آن مرد گفت كه بیا داخل نماز بخوانیم اما آن مرد خودداری كرد دوباره به او گفت كه بیا نماز بخوانیم این بار مرد به شدت خودداری كرد بعد از آن مرد كور از او پرسید چرا دوست نداری نماز بخوانی مرد در جواب گفت كه من شیطانم در بار اول من تو را بر زمین انداختم تا نتوانی به مسجد بروی اما وقتی كه تو به خانه برگشتی خداوند تمام گناهانت را بخشید و برای بار دوم كه تو را انداختم و تو هم دوباره به خانه برگشتی و راهی مسجد شدی خداوند تمام گناهان اهل بیت تو را بخشید و برای بار سوم ترسیدم تو را بیندازم مبادا دوباره برگردی و خداوند بوسیله این كارت تمام گناهان اهل روستا را ببخشد
 
بالا