ali.mehrkish
عضو جدید
سلام به همه ی دوستان
من در بعضی تالار ها شاهد بحث و گاها جدال سایر عزیزان بودم.
با توجه به ماهیت این تالار که جای بحثه مناسب دیدم یک نمونه روش استدلال رو که یکی از دوستانم به نقل از سایتی برای من mailکردند براتون بزارم:
دوستان محترم .گاها میبینم که در مورد استدلالات و بر خوردهای مذهبی یا غیر مذهبی ، حرکتی مانند اسب عصاری عارض شده و هرچه بحث کشدار تر میشود نتیجهء مخالفان و معاندان کمتر و بهره وری ناچیزتر میگردد. به همین خاطر تمایل پیدا کردم که دوستان را از این گردشهای بیحاصل و بی نتیجه خارج کنم.ببینید اول ببینیم روش بحثی که قبلا خدمت دوستان عرض کردم چیست.؟هر بحثی یک فرض دارد و یک حکم.فرضص همان مشترکات است و حکم نتیجهء مطلوب.در اینجا فرض بنده مشترکاتی است که نیاز به بحث مقدماتی دارد و حکم مد نظر بنده در این بحث،ببینیم طریقهای مناسب برای اثبات وجود امام علیه السلام نزد موافق و معاند بیابیم(یا اثبات عدم وجود حضرت علیه السلام).لفظ علیه السلام و الفاظ محترمانه بنده یا دیگران برعکس تخیل عده ای نادان- مغلطه نیست-چون استدلال اثباتی نیست بلکه تمایل بنده در مورد اعتقاداتم است یا در مورد احترام به فرد مقابل در بحث است.که از اصول اولیه بحث،احترام متقابل به افرادی است که مخالف ما اعتقاد دارند(وحشی گری و فحاشی و تکفیر،بیشتر به رفتار جانوران شبیهه نه انسان) خب ...حالا چرا باید مشترکات در نظر گرفته شود؟؟؟برای اینکه بحث یعنی کاوش برای استخراج حقیقت .اگر بحث برای حصول نتیجه مشترک بین دو باحث باشد،حتما نیاز به مشترکات داریم اما نه...اگر تحقیق برای خود فرد باشد که دیگر مباحثه معنا ندارد بگویید تحقیق و این تحقیق آنوقت باید بر اساس یقینیات لاریب باشد.که غالبا در مورد تواریخ چنین واقعه ای صورت نمیپذیرد.اما پلهء اول در مشترکات.ببینیم اصلا چه کسانی در مورد وجود یا عدم وجود امام علیه السلام حق حرف زدن دارند؟حق نظردادن دارند؟ حداقل کسانی از چنین حقوقی بر خوردارند که اولا مسلمان باشند 2:ثانیا قرآن را معجزه و وحی بدانند 3:به نبوت حضرت صلی الله یقین داشته باشند 4:به عصمت ایشان معتقد باشند (اگر بنده الان صحبت میکنم بعنوان الانسان بما هو انسان هستم ونه در مقام اثبات وجود ایشان هستم و نه در مقام رد وجود ایشان)حالا ببینم...این قوانین را بنده از کجا استخراج کردم و آن لفظ معجزه آسای الهی در خروج از حماقت را علیه خود مطرح میکنم ...چرا؟ این 4 قسمت را برای اثبات واجب دانستم؟مطلب خیلی ساده است.اعتقاد به وجود حضرت صاحب الزمان ،اعتقاد به وجود یک انسان معمولی نیست بلکه ایشان طبق اعتقادات مسلمین جهان(اعم از شیعه و سنی)تالی تلو حضرت ختمی مرتبت صلی الله و ادامهء سلطنت الهی نبوی است.و وجود ایشان اعجاز – رفتار ایشان اعجاز و تمام افعال ایشان بر اساس مدعای فریقین فوق بشری است .اعم از نحوهء ظهور- اینکه جمیع معجزات انبیاء علیهم السلام با ایشان است و ... .اگر ما در قرآن شک داریم یا در یقینی بودن اسلام شک داریم و ... اصلا خود پیغمبر ثابت نمیشود که تالی تلوش ثابت شود- دین خدا اثبات نمیشود که بنا باشد فردی برای احیای این دین ظهور کند- اصلا معلومه از اول تا آخر بحث معنا پیدا نمیکند!!نهایتا اگر ما به وجود چنین فردی که فرزند امام حسن عسکری علیه السلام است بر فرض ،یقین حاصل کنیم،...این فرد فردی خواهد بود مثل من و شما.چون تا ما امامت را قبول نداشته باشیم،خوارق عاداتی را نمیتوانیم به کسی نسبت دهیم که.... پس اصلا این بحث جز اتلاف وقت نتیجهء دیگری در بر ندارد.کسی که قرآن را معجزه نمیداند و کتابی از بافته های حضرت میداند بفرض اثبات حضرت صاحب الامر علیه السلاممیخواهد به چه نتیجه ای برسد؟حضرت برای احیای کدام کتاب و سنت ظهور خواهد کرد؟اصلا ظهور معنا پیدا میکند؟؟؟؟ پس دوستان هیچ احدالناسی حق ندارد در این حیطه وارد شود با عقبه و مشترکاتی که عرض کردم.اگر آن مشترکات را نداریم که خوب لکم دینکم ولی الدین.یا اینکه برویم در اعجاز قرآن و ...ی پیغمبر صلی الله بحث کنیم.اما منظور ما از بحث این است که از موضوع نتیجه بگیریم و این مطلوب ما است که بدون مشترکات محال است نتیجه بدهد.اما گاهی دوستان که اعتقاد به این موضوعات ندارند میگویند:آقا شما اگر وجود حضرت را اثبات کنی ما هم به اعجاز و ... او اعتقاد پیدا میکنیم.بحث این است که چگونه باید چنین موضوعاتی اثبات شود؟؟؟آنها میگویند تاریخ.از همینجا مشکل شروع میشود که تاریخ را معنا کنیم چون در اینجا لفظی اعتباری میشود.مثلا ما بسیاری از قواعد تاریخی را جعلی میدانیم چون معاویه جعالان حدیثی جعل نموده بود که علیه ائمه علیهم السلام حدیث جعل کنند.در ضمن بنده هیچ تاریخی ندیدم که در 200 سال قبل از هجرت حضرت موجود باشد(یعنی وقایع آن روز گاران را بنویسید)نزدیکترین تواریخی که بنده یافتم متعلق به حدود 300 سال بعد از هجرت بود یعنی حدود سنهء 350 ه.ق.که تقریبا 150 سال با مبداء اختلاف تاریخی دارد مثل تاریخ طبری.در آن زمان بجای تاریخ حدیث بوده که بین شعب و طرق مختلف طرح میشده.به همین خاطره که نیاز به مشترکات داریم.چون قبول حدیث از مشترکات شیعه و سنی است و هیچ احد الناسی حق ندارد خارج از این حیطه به بحث صحت و سقم وجود حضرت بپردازد چون این هبهء الهی(در صورت وجود)برانگیخته از دین اسلام وبعد از اسلام از مذهب شیعه است.اگر کسی پیغمبر را قبول ندارد که هیچی دیگه باید او را رها کرد چون در صورت اثبات امام علیه السلام هم چیزی عاید او و ما نمیشود.اما استدلال گروهی از معاندین که در کتاب شیعه گری و امام زمان علیه السلام امده است ،این است که خلیفهء وقت آمد و خانم صیقل را که کنیز و همسر حضرت امام عسکری علیه السلام بود بعد از فوت ایشان تا 2 سال در در بار نگه داشت تا ببیند حامله نباشد(این داستان خنده دار به فرض صحت چند اشکال دارد)1:اولا شیعه معتقد است که امام زمان علیه السلام بعد از وفات حضرت امام حسن عسکری علیه السلام کودکی نو باوه بودند نه فرزندی که در بطن مادرش است. 2: بر اساس احادیث متواتر که اسنادش موجوده و در حد تواتر هم رسیده ،امام علیه السلام بر جنازهء پدرش نماز خواندند(ببینید اینجا نیاز به مشترکات داریم که یکی از آنها قبولی حدیث متواتر است که در بین مسلمانان اعم از شیعه و سنی مورد تایید است که تاریخ صحیح را همین میدانیم چون در آن زمان کتاب تاریخی موجود نبوده)3:اگر بنا بوده خلیفه عباسی خانم صیقل را بعلت احتمال داشتن فرزند نزد خود نگه داشته باشد نهایت نهایت همین 9 ماه کافی بوده چرا دوسال؟!!!!!ببینید چقدر این داستان چقدر مضحک و خنده داره؟4:موضوع صحبت بر سر وجود فردی است که مخفیانه و دور از چشم معاندان باید پنهانی زندگی کند!آیا یک چنین فردی باید کاملا مشهور عام و خاص باشد و مردم آزادانه با او مراوده داشته باشند؟؟در این صورت که حتما او را هم مقتول میکنند!!! و دیگه امروز ما چنین بحث پیچیده ای نداشتیم!!.آیا این میشود مدعای نفی؟؟؟ یا فقط نفی؟؟؟مدعای نفی مثلا این که فلانی چون قاتل است پس آدم مهربانی نیست.
من در بعضی تالار ها شاهد بحث و گاها جدال سایر عزیزان بودم.
با توجه به ماهیت این تالار که جای بحثه مناسب دیدم یک نمونه روش استدلال رو که یکی از دوستانم به نقل از سایتی برای من mailکردند براتون بزارم:
دوستان محترم .گاها میبینم که در مورد استدلالات و بر خوردهای مذهبی یا غیر مذهبی ، حرکتی مانند اسب عصاری عارض شده و هرچه بحث کشدار تر میشود نتیجهء مخالفان و معاندان کمتر و بهره وری ناچیزتر میگردد. به همین خاطر تمایل پیدا کردم که دوستان را از این گردشهای بیحاصل و بی نتیجه خارج کنم.ببینید اول ببینیم روش بحثی که قبلا خدمت دوستان عرض کردم چیست.؟هر بحثی یک فرض دارد و یک حکم.فرضص همان مشترکات است و حکم نتیجهء مطلوب.در اینجا فرض بنده مشترکاتی است که نیاز به بحث مقدماتی دارد و حکم مد نظر بنده در این بحث،ببینیم طریقهای مناسب برای اثبات وجود امام علیه السلام نزد موافق و معاند بیابیم(یا اثبات عدم وجود حضرت علیه السلام).لفظ علیه السلام و الفاظ محترمانه بنده یا دیگران برعکس تخیل عده ای نادان- مغلطه نیست-چون استدلال اثباتی نیست بلکه تمایل بنده در مورد اعتقاداتم است یا در مورد احترام به فرد مقابل در بحث است.که از اصول اولیه بحث،احترام متقابل به افرادی است که مخالف ما اعتقاد دارند(وحشی گری و فحاشی و تکفیر،بیشتر به رفتار جانوران شبیهه نه انسان) خب ...حالا چرا باید مشترکات در نظر گرفته شود؟؟؟برای اینکه بحث یعنی کاوش برای استخراج حقیقت .اگر بحث برای حصول نتیجه مشترک بین دو باحث باشد،حتما نیاز به مشترکات داریم اما نه...اگر تحقیق برای خود فرد باشد که دیگر مباحثه معنا ندارد بگویید تحقیق و این تحقیق آنوقت باید بر اساس یقینیات لاریب باشد.که غالبا در مورد تواریخ چنین واقعه ای صورت نمیپذیرد.اما پلهء اول در مشترکات.ببینیم اصلا چه کسانی در مورد وجود یا عدم وجود امام علیه السلام حق حرف زدن دارند؟حق نظردادن دارند؟ حداقل کسانی از چنین حقوقی بر خوردارند که اولا مسلمان باشند 2:ثانیا قرآن را معجزه و وحی بدانند 3:به نبوت حضرت صلی الله یقین داشته باشند 4:به عصمت ایشان معتقد باشند (اگر بنده الان صحبت میکنم بعنوان الانسان بما هو انسان هستم ونه در مقام اثبات وجود ایشان هستم و نه در مقام رد وجود ایشان)حالا ببینم...این قوانین را بنده از کجا استخراج کردم و آن لفظ معجزه آسای الهی در خروج از حماقت را علیه خود مطرح میکنم ...چرا؟ این 4 قسمت را برای اثبات واجب دانستم؟مطلب خیلی ساده است.اعتقاد به وجود حضرت صاحب الزمان ،اعتقاد به وجود یک انسان معمولی نیست بلکه ایشان طبق اعتقادات مسلمین جهان(اعم از شیعه و سنی)تالی تلو حضرت ختمی مرتبت صلی الله و ادامهء سلطنت الهی نبوی است.و وجود ایشان اعجاز – رفتار ایشان اعجاز و تمام افعال ایشان بر اساس مدعای فریقین فوق بشری است .اعم از نحوهء ظهور- اینکه جمیع معجزات انبیاء علیهم السلام با ایشان است و ... .اگر ما در قرآن شک داریم یا در یقینی بودن اسلام شک داریم و ... اصلا خود پیغمبر ثابت نمیشود که تالی تلوش ثابت شود- دین خدا اثبات نمیشود که بنا باشد فردی برای احیای این دین ظهور کند- اصلا معلومه از اول تا آخر بحث معنا پیدا نمیکند!!نهایتا اگر ما به وجود چنین فردی که فرزند امام حسن عسکری علیه السلام است بر فرض ،یقین حاصل کنیم،...این فرد فردی خواهد بود مثل من و شما.چون تا ما امامت را قبول نداشته باشیم،خوارق عاداتی را نمیتوانیم به کسی نسبت دهیم که.... پس اصلا این بحث جز اتلاف وقت نتیجهء دیگری در بر ندارد.کسی که قرآن را معجزه نمیداند و کتابی از بافته های حضرت میداند بفرض اثبات حضرت صاحب الامر علیه السلاممیخواهد به چه نتیجه ای برسد؟حضرت برای احیای کدام کتاب و سنت ظهور خواهد کرد؟اصلا ظهور معنا پیدا میکند؟؟؟؟ پس دوستان هیچ احدالناسی حق ندارد در این حیطه وارد شود با عقبه و مشترکاتی که عرض کردم.اگر آن مشترکات را نداریم که خوب لکم دینکم ولی الدین.یا اینکه برویم در اعجاز قرآن و ...ی پیغمبر صلی الله بحث کنیم.اما منظور ما از بحث این است که از موضوع نتیجه بگیریم و این مطلوب ما است که بدون مشترکات محال است نتیجه بدهد.اما گاهی دوستان که اعتقاد به این موضوعات ندارند میگویند:آقا شما اگر وجود حضرت را اثبات کنی ما هم به اعجاز و ... او اعتقاد پیدا میکنیم.بحث این است که چگونه باید چنین موضوعاتی اثبات شود؟؟؟آنها میگویند تاریخ.از همینجا مشکل شروع میشود که تاریخ را معنا کنیم چون در اینجا لفظی اعتباری میشود.مثلا ما بسیاری از قواعد تاریخی را جعلی میدانیم چون معاویه جعالان حدیثی جعل نموده بود که علیه ائمه علیهم السلام حدیث جعل کنند.در ضمن بنده هیچ تاریخی ندیدم که در 200 سال قبل از هجرت حضرت موجود باشد(یعنی وقایع آن روز گاران را بنویسید)نزدیکترین تواریخی که بنده یافتم متعلق به حدود 300 سال بعد از هجرت بود یعنی حدود سنهء 350 ه.ق.که تقریبا 150 سال با مبداء اختلاف تاریخی دارد مثل تاریخ طبری.در آن زمان بجای تاریخ حدیث بوده که بین شعب و طرق مختلف طرح میشده.به همین خاطره که نیاز به مشترکات داریم.چون قبول حدیث از مشترکات شیعه و سنی است و هیچ احد الناسی حق ندارد خارج از این حیطه به بحث صحت و سقم وجود حضرت بپردازد چون این هبهء الهی(در صورت وجود)برانگیخته از دین اسلام وبعد از اسلام از مذهب شیعه است.اگر کسی پیغمبر را قبول ندارد که هیچی دیگه باید او را رها کرد چون در صورت اثبات امام علیه السلام هم چیزی عاید او و ما نمیشود.اما استدلال گروهی از معاندین که در کتاب شیعه گری و امام زمان علیه السلام امده است ،این است که خلیفهء وقت آمد و خانم صیقل را که کنیز و همسر حضرت امام عسکری علیه السلام بود بعد از فوت ایشان تا 2 سال در در بار نگه داشت تا ببیند حامله نباشد(این داستان خنده دار به فرض صحت چند اشکال دارد)1:اولا شیعه معتقد است که امام زمان علیه السلام بعد از وفات حضرت امام حسن عسکری علیه السلام کودکی نو باوه بودند نه فرزندی که در بطن مادرش است. 2: بر اساس احادیث متواتر که اسنادش موجوده و در حد تواتر هم رسیده ،امام علیه السلام بر جنازهء پدرش نماز خواندند(ببینید اینجا نیاز به مشترکات داریم که یکی از آنها قبولی حدیث متواتر است که در بین مسلمانان اعم از شیعه و سنی مورد تایید است که تاریخ صحیح را همین میدانیم چون در آن زمان کتاب تاریخی موجود نبوده)3:اگر بنا بوده خلیفه عباسی خانم صیقل را بعلت احتمال داشتن فرزند نزد خود نگه داشته باشد نهایت نهایت همین 9 ماه کافی بوده چرا دوسال؟!!!!!ببینید چقدر این داستان چقدر مضحک و خنده داره؟4:موضوع صحبت بر سر وجود فردی است که مخفیانه و دور از چشم معاندان باید پنهانی زندگی کند!آیا یک چنین فردی باید کاملا مشهور عام و خاص باشد و مردم آزادانه با او مراوده داشته باشند؟؟در این صورت که حتما او را هم مقتول میکنند!!! و دیگه امروز ما چنین بحث پیچیده ای نداشتیم!!.آیا این میشود مدعای نفی؟؟؟ یا فقط نفی؟؟؟مدعای نفی مثلا این که فلانی چون قاتل است پس آدم مهربانی نیست.