عشق یعنی چه؟

وضعیت
موضوع بسته شده است.

اوسپید

عضو جدید
عشق یعنی چه؟ (پاسخ های جالب)



عشق یعنی چه؟

تعدادى از متخصصان این پرسش را از گروهى از بچه هاى ٤ تا ٨ ساله پرسیدند که: «عشق یعنى چه؟»
پاسخ هایى که دریافت شد عمیق تر و جامع تر از حدّ تصوّر هر کس بود. در اینجا بعضى از این پاسخ را براى شما می آوریم:

• هنگامى که مادربزرگم آرتروز گرفت دیگر نمی توانست دولا شود و ناخنهاى پایش را لاک بزند. بنابراین، پدربزرگم همیشه این کار را براى او می کرد، حتى وقتى دستهاى خودش هم آرتروز گرفت. این یعنى عشق. ربکا، ٨ ساله))

• وقتى یک نفر عاشق شما باشد، جورى که اسمتان را صدا می کند متفاوت است. شما میدانید که اسمتان در دهن او در جاى امنى قرار دارد. (بیلى، ٤ ساله))

• عشق هنگامى است که شما براى غذا خوردن به رستوران می روید و بیشتر سیب زمینى سرخ کرده هایتان را به یکنفر می دهید بدون آن که او را وادار کنید تا او هم مال خودش را به شما بدهد. (کریس، ٦ ساله))

• عشق هنگامى است که مامانم براى پدرم قهوه درست می کند و قبل از آن که جلوى او بگذارد آن را می چشد تا مطمئن شود که مزه اش خوب است. (دنى، ٧ ساله))

• اگر می خواهید یاد بگیرید که چه جورى عشق بورزید باید از دوستى که ازش بدتان می آید شروع کنید. (نیکا، ٦ ساله)

• عشق هنگامى است که به یکنفر بگوئید از پیراهنش خوشتان می آید و بعد از آن او هر روز آن پیراهن را بپوشد. نوئل، ٧ سال))

• عشق شبیه یک پیرزن کوچولو و یک پیرمرد کوچولو است که پس از سالهاى طولانى هنوز همدیگر را دوست دارند. (تامى، ٦ ساله))

•( عشق هنگامى است که مامان بهترین تکه مرغ را به بابا میدهد. (الین، ٥ ساله)

• هنگامى که شما عاشق یک نفر باشید، مژه هایتان بالا و پائین میرود و ستاره هاى کوچک از بین آنها خارج می شود. (کارن، ٧ ساله))

• شما نباید به یکنفر بگوئید که عاشقش هستید مگر وقتى که واقعاً منظورتان همین باشد. اما اگر واقعاً منظورتان این است باید آن را زیاد بگوئید. مردم معمولاً فراموش میکنند. (جسیکا، ٨ ساله))

و سرانجام ...برنده ما یک پسر چهارساله بود که پیرمرد همسایه شان به تازگى همسرش را از دست داده بود. پسرک وقتى گریه کردن پیرمرد را دید، به حیاط خانه آنها رفت و از زانوى او بالا رفت و همانجا نشست. وقتى مادرش پرسید به مرد همسایه چه گفتی؟ پسرک گفت: "هیچى، فقط کمکش کردم که گریه کند

 

SEVDA.14

عضو جدید
کاربر ممتاز
برا منم خيلي سواله هر كي پيدا كرد به منم بگه
ايا عشق تموم ميشه؟
وقتي كسي رو دوس داري اما بازم ازت دور ميشه و شايد ادامه زندگيشو با كسه ديگه باشه و تو بازم دوسش داشته باشي....چي ميشه ؟گناه نميشه؟
ميدونم اگه اونو به خاطر خودش بخوام و خوشبختيشو بخوام گناه نيس.اما ايا درسته بازم دوسش داشته باشم؟
اخه دست خود ادم كه نيس راضي كردن دل مشكله!!
 

سحر صبح

عضو جدید
برا منم خيلي سواله هر كي پيدا كرد به منم بگه
ايا عشق تموم ميشه؟
وقتي كسي رو دوس داري اما بازم ازت دور ميشه و شايد ادامه زندگيشو با كسه ديگه باشه و تو بازم دوسش داشته باشي....چي ميشه ؟گناه نميشه؟
ميدونم اگه اونو به خاطر خودش بخوام و خوشبختيشو بخوام گناه نيس.اما ايا درسته بازم دوسش داشته باشم؟
اخه دست خود ادم كه نيس راضي كردن دل مشكله!!

عشق هم مثل بعضی غمها شیرینه
اما مثل عسلی میمونه که تهش زهره
باید فکر کنی به چه قیمتی داری با این زهر آب میشی و از بین میری... آیا میرزه؟ ...

عشق هم مثل غم به مرور زمان فراموش میشه
قلب آدم دست خود آدم نیست اما ذهن آدم در اختیار خود آدمه؛ همه چیز از ذهن شروع میشه، تا جائی که برات مقدوره سعی کن در زندگی کمتر بهش فکر کنی. اینطوری کم کم فراموش میشه
چون همونطور که عشق کم کم ایجاد شده، کم کم هم از یاد میره... با تلاش شما.

ذهنت رو به خوشحالیهای دیگه ای مشغول کن تا با مسائل دیگه انس بگیری و عادت کنی که دیگه به آن فرد فکر نکنی...
 

Harvard_eng

کاربر بیش فعال
یه چیز مزخرف که اگه درگیرش بشی کل زندگیت میریزه بهم اون وقته که فراموش کردنش سخته
اعتقاد ندارم به این کلمه سه حرفی چون فقط ساخته ذهن آدم هاست و وجود خارجی نداره که همه اش احساسات و هیجانه!!!!!!
 

سحر صبح

عضو جدید
یه چیز مزخرف که اگه درگیرش بشی کل زندگیت میریزه بهم اون وقته که فراموش کردنش سخته
اعتقاد ندارم به این کلمه سه حرفی چون فقط ساخته ذهن آدم هاست و وجود خارجی نداره که همه اش احساسات و هیجانه!!!!!!

باز شما تشریف آوردید با دید منفی نسبت به مسائل : )
یک عشق
و یک هدف پر رنگ و قوی از جنس احساس برای گرم کردن دلها...
در همیشه ی تاریخ خوشایند بشر بوده
نمیشه انکار کرد شیرینی عشق رو در ذائقه فطرت
اما اینکه بدون عشق هم بشه زندگی کرد یا خیر، باید گفت میشه... اما نه آن زندگی که بشه درش خیلی مفید بود
اگر عشق نبود به نظرتون زن و شوهر چطوری یک عمر کنار هم زندگی میکردند و همدیگه رو تحمل میکردن؟
اگر عشق نبود مادر چطوری کودکش رو بزرگ میکرد و تمام سختیهای رسیدگی بهشو به جون میخرید
اگر عشق نبود چطور میشد در راه یک آرمان و هدف فداکاری کرد و تاریخ رو به رشد رو ساخت؟
اگر عشق نبود چطور میشد در مسیر یک پیشرفت سعی و تلاش کرد و سختیهاشو پشت سر گذاشت؟
...

عشق واقعیت خارجی داره
اما اینکه کجا درسته که باشه و کجا نباشه، باید تحت اختیار عقل عمیق آدمی باشه، نه عقل دمپائی نگر...
 
آخرین ویرایش:

SEVDA.14

عضو جدید
کاربر ممتاز
عشق هم مثل بعضی غمها شیرینه
اما مثل عسلی میمونه که تهش زهره
باید فکر کنی به چه قیمتی داری با این زهر آب میشی و از بین میری... آیا میرزه؟ ...

عشق هم مثل غم به مرور زمان فراموش میشه
قلب آدم دست خود آدم نیست اما ذهن آدم در اختیار خود آدمه؛ همه چیز از ذهن شروع میشه، تا جائی که برات مقدوره سعی کن در زندگی کمتر بهش فکر کنی. اینطوری کم کم فراموش میشه
چون همونطور که عشق کم کم ایجاد شده، کم کم هم از یاد میره... با تلاش شما.

ذهنت رو به خوشحالیهای دیگه ای مشغول کن تا با مسائل دیگه انس بگیری و عادت کنی که دیگه به آن فرد فکر نکنی...

با ذهنم تونستم كنار بيام خب اگه فراموش بشه كه ديگه عشق نيس يه احساس زود گذر ميشه
مكن دنبال معني واقعي عشقم نه اينكه بتونم فراموشش كنم يا نه
اگه عشق رو درست بشناسم همه اينا حل ميشن برام تكليفمو ميدونم با خودم حداقل
 

سحر صبح

عضو جدید
با ذهنم تونستم كنار بيام خب اگه فراموش بشه كه ديگه عشق نيس يه احساس زود گذر ميشه
مكن دنبال معني واقعي عشقم نه اينكه بتونم فراموشش كنم يا نه
اگه عشق رو درست بشناسم همه اينا حل ميشن برام تكليفمو ميدونم با خودم حداقل

ابجی عشق از فطرت آدم شروع میشه
از آنجائی که خدا انسان رو اینطور خلق کرده تا به بهترین ها، زیباترین ها، کامل ترینها و... دلبسته بشه
برای چی دلبسته بشه؟
برای اینکه بتونه در راهش جانفشانی کنه.
چون جانفشانی در راه بهترینها، یعنی جانفشانی در راه خالق ما که خود خداست (شهادت)... و این هدف خلقته (بحثش زیاده...)
این روایت رو شنیدی؟

من عبدنی عرفنی
و من عرفنی عشقنی
و من عشقنی عشقته
و من عشقته قتلته
و من قتلته فانا دیته...

اما بهترینها به معنی واقعی کیا هستن؟ طوریکه عشق آدمی در علاقه به یک فرد معمولی محدود نشه؟
بهترینهای خلقت اهل بیت علیهم السلام هستند. زیباترینها، کاملترینها، جذابترینها، خوش اخلاق ترینها، مهربان ترینها و...
طوریکه اگر انسان ببینه یا درست بشناسه عاشقون میشه...
حتی عمر و ابوبکر که اینقدر سیاه دل بودند، علاقمند به علی (ع) بودند. اما حاضر نشدن نفسانیت خودشونو به پای این علاقه قربانی کنند! چون با عقل کمشون راحت طلبی و زندگی دو روز دنیا به زندگی ابدی آخرت ترجیح دادند!
و این یعنی:
حتی علاقمندی به بهترینها هنر نیست! بلکه یک امر طبیعیه...
ببین آن موقع که آدم بهترینها رو نشناسه و عاشقش نشه چقدر در اثر این جهالت ضرر کرده، که بخواد به کمتر از اون راضی بشه...!


و اگر بخوایم از یک زاویه عشق رو تقسیم بندی کنیم دو نوع هست:

عشق واقعی === عشق به خداوند
عشق مجازی === عشق به هرچیز غیر از خداوند

و اما یک نکته اینکه بیشتر این علاقه ها که درون آدمی است عشق نیست. بلکه صرفا یک وابستگی است... و از نیاز آدمی به همدم ناشی میشه. بیشتر اوقات هم دوام نداره
 
آخرین ویرایش:

سحر صبح

عضو جدید
يعني پس به گفته شما عشق تموم شدنيه ايا؟

عشق واقعی تموم شدنی نیست بلکه پوشاندنیه (از بین نمیره بلکه فوقش فقط روی آن را غبار میگیره)
اما عشق مجازی فراموش شدنی و از بین رفتنی (بخصوص بعد از وصال... مثل کف روی آب)
 
آخرین ویرایش:

SEVDA.14

عضو جدید
کاربر ممتاز
همه اينايي كه گفتي رو ميدونم و ممنون
من هم عاشق خدا هستم هم عاشق اهل بيت بويژه امام زمانم
اما هر كدوم درجه خاصي دارن
و يكي رو هم دوس دارم اما نميدونم عشق هست يا نه
تركم كرده اما بازم دوسش دارم
يعني دوس داشتن ادم هاي معمولي عشق نيس؟
 

سحر صبح

عضو جدید
همه اينايي كه گفتي رو ميدونم و ممنون
من هم عاشق خدا هستم هم عاشق اهل بيت بويژه امام زمانم
اما هر كدوم درجه خاصي دارن
و يكي رو هم دوس دارم اما نميدونم عشق هست يا نه
تركم كرده اما بازم دوسش دارم
يعني دوس داشتن ادم هاي معمولي عشق نيس؟

نه عزیزم، دوست داشتن آدمهای معمولی در عرف عشق گفته میشه اما در واقع باید بدونی که عشق واقعی نیست

و مطمئن باش اگر آدمی عشق واقعی رو بشناسه دیگه ذره ای به این عشقهایی که مقصد رو اشتباه تشخیص داده بودند، فکر نمیکنه...
 

SEVDA.14

عضو جدید
کاربر ممتاز
نه عزیزم، دوست داشتن آدمهای معمولی در عرف عشق گفته میشه اما در واقع باید بدونی که عشق واقعی نیست

و مطمئن باش اگر آدمی عشق واقعی رو بشناسه دیگه ذره ای به این عشقهای اشتباهی که ناشی از چرخش چراغ دل از زاویه فطرتش بوده، فکر نمیکنه...

باشه حرفت قبول
پس جايگاه دوس داشتن يك نفر كجاس؟چيه؟چجوريه؟من كه در همه شرايط دوسش دارم چي؟ تموم ميشه؟چي ميشه؟
 

سحر صبح

عضو جدید
باشه حرفت قبول
پس جايگاه دوس داشتن يك نفر كجاس؟چيه؟چجوريه؟من كه در همه شرايط دوسش دارم چي؟ تموم ميشه؟چي ميشه؟

دوست داشتن دیگه بحثش جدا از عشقه
دوست داشتن مثل رویش گندم بطور طبیعی در گندم زار میمونه که رشد میکنه... اما عشق مثل پیچش گیاه پیچک دور ساقه های درخت میمونه که به سختی جدا میشه... یعنی یکی بی ضرر و یکی مضر
دوست داشتن ذهن آدمو درگیر نمیکنه (فقط گاهی بهش فکر میکنه)، اما عشق ذهن رو دائم درگیر میکنه
شما میتونی اینطور برای خودت فکر کنی که طرف رو بخاطر خوبیهایی که داشته دوست داشتم و فکر میکردم چون باهاش ازدواج میکنم دلبستگی و عادت ذهنی-روحی نسبت بهش پیدا کرده بودم؛
اما الان دیگه چون با دیگری ازدواج کرده و فکر کردن به خوبیهای آن برای من فایده ای نداره بهتره چندان ذهنمو بهش مشغول نکنم و این عادت من بهتره کم کم فراموش بشه... اینطوری اگه پیش بری فوقش بعد از دو یا سه سال فراموش میشه و ذهنت آزاد میشه و نشاط پیدا میکنی
 
آخرین ویرایش:

SEVDA.14

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوست داشتن دیگه بحثش جدا از عشقه
دوست داشتن مثل رویش گندم بطور طبیعی در گندم زار میمونه که رشد میکنه... اما عشق مثل پیچش گیاه پیچک دور ساقه های درخت میمونه که به سختی جدا میشه... یعنی یکی بی ضرر و یکی مضر
دوست داشتن ذهن آدمو درگیر نمیکنه (فقط گاهی بهش فکر میکنه)، اما عشق ذهن رو دائم درگیر میکنه...

اره درسته من خودمو زجر نميدم باهاش كنار ميام پس عشق نيس ميتونم ازش جداشم ولي دوسش داشته باشم اما بعد از ازدواج اونم بايد تموم شه چون نابجا ميشه حتي همون رويش گندم
 

سحر صبح

عضو جدید
پس اوني كه بعد از ازدواج به همسر بوجود مياد چيه؟ وابستگي؟ عادت؟ عشق؟ دوست داشتن؟

بعد از ازدواج، اولش یک علاقه شدید اما خام و سطحی بوجود میاد که قسمتیش بخاطر رفع نیازهای جسمی و روحی آدمه. نیازهایی که خدا در انسان قرار داده و هرکدوم که پاسخ دریافت کنه خوشحال میشه. مثل کشش نسبت به چلوکباب وقت گرسنگی و... و قسمتی هم از دیدن خوبیهای همدیگه است
بعد از حدود یکی دو سال زندگی، زوجین برای هم عادی میشن

اما با اینحال بر اساس عقل،
تلاش میکنند که خوبیهای همدیگه رو ببینند و نسبت به هم علاقه رو حفظ کنند
یعنی نسبت به بدیهای هم گذشت و فراموشی رو در پیش میگیرن (یـا گفتگوی صحیح و حل مسئله دارند)
و خوبیهای همدیگر رو در ذهن مرور میکنند و به خود یادآوری میکنند
برای همین یک علاقه پخته ای که ناشی از کمرنگ شدن خودیّت و نفسانیات هست، ایجاد میشه
و این عین ساخته شدن و پرورده شدن روحه
به این هم در عرف میگن عشق
اما این هم عشق واقعی نیست
بلکه علاقه و دوست داشتن است + وابستگی
 
آخرین ویرایش:

ashkan1000

عضو جدید
سودا جان!!! دوست داشتن خدا که عشق نیست!!!
عشق زمینی باز 1 چیزی رو میبینی میپسندی!!! خوشت میاد
عشق هوایی نمیشه که!!!
میشه ماجرای بابا لنگ دراز!!! فقط جودی خوش شانس بود، طرفش خوشتیپ از اب در اومد
1 وقت میری اون دنیا میبینی خدا خیلی درب داعونه ها!!!
:Dاز ما گفتن بود
 

سحر صبح

عضو جدید
سودا جان!!! دوست داشتن خدا که عشق نیست!!!
عشق زمینی باز 1 چیزی رو میبینی میپسندی!!! خوشت میاد
عشق هوایی نمیشه که!!!
میشه ماجرای بابا لنگ دراز!!! فقط جودی خوش شانس بود، طرفش خوشتیپ از اب در اومد
1 وقت میری اون دنیا میبینی خدا خیلی درب داعونه ها!!!
:Dاز ما گفتن بود


استغفرالله...

حضرت علی علیه السلام میفرمایند:
خدایی که نبینم عبادت نمیکنم

نور حقیقت و وجود خدا با چشم دل دیده میشه

و حرفهای خدا با خواندن قرآن شنیده میشه.

نور شناخت و معرفت خدا در دلهای سالم درخشش میکنه... وگرنه خود قرآن هم فرموده که:
و سرانجامِ کسانیکه مرتکب گناهان شدند این شد که آیات و نشانه های خدا را تکذیب کردند (و نسبت به آن کافر شدند)
اینهمه دلایل عقلی و آیات و نشانه های خدا در جهان وجود داره... چطور نمیبینید؟

واقعا چرا شهدا در راه خداوند شبها تهجد و روزها تلاش... و در نهایت فدا شدند؟ آیا آنها توهم داشتند؟ مثلا علائم توهم در آنها چی بوده که خودتون رو عاقل و مؤمنین به غیب رو متوهم حس میکنید!؟
جز این بوده که آنها بسیار عاقلانه در تمام مراحل زندگی عمل میکردن... و نور خدا رو با چشم دل با وضوح دیدند که حاضر به جانفشانی در راهش شدن چه با نحوه زندگی کردنشون و چه با شهادتشون...؟
بحث در اثبات وجود خدا و اثبات صفاتش زیاده نمیخوام بحث کنم...
اما یک موضوع:
شما در تاپیک اثبات وجود خدا گفتید که نسبت به بود و نبود خدا یقین ندارم و...
باید بهتون عرض کنم یک آدم عاقل، هیچ موقع در مورد مسئله ای که نسبت به آن علم کافی نداره اظهار نظر نمیکنه، بلکه با احتیاط در موردش حرف میزنه. یعنی بیشتر سعی میکنه تحقیق و سؤال کنه تا اعلام رأی و نظر!
دیگه در مورد رابطه بین عقل و ادب هم نمیخوام گفتگو کنم که از مسلماته...
 
آخرین ویرایش:

ashkan1000

عضو جدید
استغفرالله...

حضرت علی علیه السلام میفرمایند:
خدایی که نبینم عبادت نمیکنم

نور حقیقت و وجود خدا با چشم دل دیده میشه

و حرفهای خدا با خواندن قرآن شنیده میشه.

شناخت و معرفت خدا اتفاقی هست که در دلهای سالم رخ میده... وگرنه خود قرآن هم فرموده که:
و سرانجامِ کسانیکه مرتکب گناهان شدند این شد که آیات و نشانه های خدا را تکذیب کردند (و نسبت به آن کافر شدند)
اینهمه دلایل عقلی و آیات و نشانه های خدا در جهان وجود داره... چطور نمیبینید؟

واقعا چرا شهدا در راه خداوند شبها تهجد و روزها تلاش... و در نهایت فدا شدند؟ آیا آنها توهم داشتند؟ مثلا علائم توهم در آنها چی بوده که خودتون رو عاقل و مؤمنین به غیب رو متوهم حس میکنید!؟
جز این بوده که آنها بسیار عاقلانه در تمام مراحل زندگی عمل میکردن... و نور خدا رو با چشم دل با وضوح دیدند که حاضر به جانفشانی در راهش شدن چه با نحوه زندگی کردنشون و چه با شهادتشون...؟
بحث در اثبات وجود خدا و اثبات صفاتش زیاده نمیخوام بحث کنم...
اما یک موضوع:
شما در تاپیک اثبات وجود خدا گفتید که نسبت به بود و نبود خدا یقین ندارم و...
باید بهتون عرض کنم یک آدم عاقل، هیچ موقع در مورد مسئله ای که نسبت به آن علم کافی نداره اظهار نظر نمیکنه، بلکه با احتیاط در موردش حرف میزنه. یعنی بیشتر سعی میکنه تحقیق و سؤال کنه تا اعلام رأی و نظر!
دیگه در مورد رابطه بین عقل و ادب هم نمیخوام گفتگو کنم که از مسلماته...
تا بخش شهدا رو خوندم!!! تا همونجا جواب میدم
شما کتاب "هاگاکوره" رو بخون!!! مفهوم شهادت طلبی بسیار کامل تر از اسلام در فرهنگ سامورایی وجود داره!!!
 

سحر صبح

عضو جدید
تا بخش شهدا رو خوندم!!! تا همونجا جواب میدم
شما کتاب "هاگاکوره" رو بخون!!! مفهوم شهادت طلبی بسیار کامل تر از اسلام در فرهنگ سامورایی وجود داره!!!

برادر
من فرهنگ شهادت طلبی رو عنوان نکردم
بلکه مرام شهدای شیعه رو در حیات و ممات مثال آوردم که عمل دور از عقلانیت در رفتارشون نبوده که متهم به وهم بشن برای رؤیت خدا با دل، عشق به خدا و جانفشانی در راه آرمانها... ایمان به غیب ایمان به اصل حقیقت است، چه کنیم که ظاهراً متأسفانه شما دچار نابینایی باطن هستید و نمیتونید این حقیقت رو درک کنید؟
وگرنه به قول شما مرگ در راه آرمانها، در خیلی از مکتبها موجود است...

شما هنوز متن بنده رو حوصله نکردید کامل بخونید و روش فکر کنید، برهان های اثبات وجود خدا رو هنوز مطالعه نکردید.... بعد یکجانبه کتابهای دیگر رو مطالعه میفرمایید و به آن استناد میکنید به خیال اینکه اینطوری اطلاعاتتون واقع بینانه تر و درست تر پیش رفته؟

لطفا باقی بحث اعتقادی رو در این تاپیک ادامه بدید
 
آخرین ویرایش:

SEVDA.14

عضو جدید
کاربر ممتاز
بعد از ازدواج، اولش یک علاقه شدید اما خام و سطحی بوجود میاد که قسمتیش بخاطر رفع نیازهای جسمی و روحی آدمه. نیازهایی که خدا در انسان قرار داده و هرکدوم که پاسخ دریافت کنه خوشحال میشه. مثل کشش نسبت به چلوکباب وقت گرسنگی و... و قسمتی هم از دیدن خوبیهای همدیگه است
بعد از حدود یکی دو سال زندگی، زوجین برای هم عادی میشن

اما با اینحال بر اساس عقل،
تلاش میکنند که خوبیهای همدیگه رو ببینند و نسبت به هم علاقه رو حفظ کنند
یعنی نسبت به بدیهای هم گذشت و فراموشی رو در پیش میگیرن (یـا گفتگوی صحیح و حل مسئله دارند)
و خوبیهای همدیگر رو در ذهن مرور میکنند و به خود یادآوری میکنند
برای همین یک علاقه پخته ای که ناشی از کمرنگ شدن خودیّت و نفسانیات هست، ایجاد میشه
و این عین ساخته شدن و پرورده شدن روحه
به این هم در عرف میگن عشق
اما این هم عشق واقعی نیست
بلکه علاقه و دوست داشتن است + وابستگی
خوب بودن حرفات يه جورايي منطقيه قبول ميكنم ممنون از حرفات
 

delbaar

کاربر فعال
دوست داشتن دیگه بحثش جدا از عشقه
دوست داشتن مثل رویش گندم بطور طبیعی در گندم زار میمونه که رشد میکنه... اما عشق مثل پیچش گیاه پیچک دور ساقه های درخت میمونه که به سختی جدا میشه... یعنی یکی بی ضرر و یکی مضر
دوست داشتن ذهن آدمو درگیر نمیکنه (فقط گاهی بهش فکر میکنه)، اما عشق ذهن رو دائم درگیر میکنه
شما میتونی اینطور برای خودت فکر کنی که طرف رو بخاطر خوبیهایی که داشته دوست داشتم و فکر میکردم چون باهاش ازدواج میکنم دلبستگی و عادت ذهنی-روحی نسبت بهش پیدا کرده بودم؛
اما الان دیگه چون با دیگری ازدواج کرده و فکر کردن به خوبیهای آن برای من فایده ای نداره بهتره چندان ذهنمو بهش مشغول نکنم و این عادت من بهتره کم کم فراموش بشه... اینطوری اگه پیش بری فوقش بعد از دو یا سه سال فراموش میشه و ذهنت آزاد میشه و نشاط پیدا میکنی

2سال یا سه سال ؟!:(
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا