● نگاهشان كنيد تا نگاهتان كنند
اين مطلب را در ضميمه روزنامه اعتماد يا در ادامه بخوانيد.
اين شب و روزها، در خوابهای آشفته و بيداريهاي غمبارِ عمومي، مدام چهرهي رئيس محترم صداوسيما بيش از همه درنظرم مجسم ميشود. عليالخصوص بعد از صدور نامه ايشان در تجليل از همسران و بازماندگان سرداران رشيدِ شهيد، تصّورِ اين چهره در ذهن شكل ديگري دارد. بهتجربه تاحدودي میشود فهميد حال و روز سيّدعزتالله ضرغامي در اين شرايطِ بغرنج چگونهاست. كمتر كسي وضع روحي- روانيي ايشان را دارد. شك نيست در هر وعده نماز و نياز از خدای قادر ميطلباند هرچهزودتر از اين ورطه هولناک و آزمون دهشتناك رهايي يابند. وصفِ حال نگارنده آن نامه موّقر و غيرتمندانه نمیتواند غير از اين باشد. پس چند كلامي از سر احساس مسئوليت، بهعنوان يك همكارِ كوچكِ صاحبتجربه خطاب بهحضرتشان مينويسم، شايد در اين شرايط سرگشتگي و فروماندگيي رسانه بهقدر بال ملخ راهگشا بود.
جناب ضرغامي، شما در اوان قبول تصدي مديريتِ سنگين سازمان، اغلب آرام و بانشاط، پياده راه منزل تا مسجد محل را طي ميكرديد تا هم نمازتان را در جمع بيرياي مردم اقامه كنيد و هم در مسير اگر مخاطبان رسانه نظري داشتند بيواسطه بشنويد. حتي يكبار خبرنگاري در بين راه با شما گفتگوي اميدواركنندهاي در مورد گفتمان و افق رسانه كرده بود كه چاپ شد. اين حقير كاملاً اتفاقي چند بار از دور و نزديك شما را تنها و بيمحافظ ديدم. در عرفِ ارتباطات معناي اينعمل براي متصدي رسانه يعني رهيافتِ دقيق و مستقيم به ذهنيّت و عينيّت جامعهي مخاطب جهت توليدِ بهسامانِ افكار پذيرنده و منطبق. اكنون نميدانم از بداقبالي يا اقبال شماست كه در لحظهي هولآوري از تاريخ اين سرزمين نامتان با فراگيرترين رسانه و سرنوشتسازترين حوادث كشور پيوند بخورد. هرچه هست بخش زيادي از اين امتحانِ مشيّت و سلامتِ عبورْ بستگي به اراده، توكل و هوشمنديي خودتان دارد. اينروزها كه بهنظر ميرسد حتي درميان جمع، بيش از پيش تنها و درخود هستيد لحظهاي بهعواقب فرامين و تصميماتِ صادره از جانبِ خود و زيردستانتان بينديشيد. تكليف ما گوشهنشينان روشنتر است، منتقدانه چشم بهكردار شما از پنجرهي رسانه داريم. فرداروز لابد همانقدر كه از شما بهعنوان مديرِ مختارِ كارگاهِ توليدِ انديشه در مورد منوما سؤال ميكنند، از ما نيز به عنوان مصرفكنندهِ مجبور درخصوص شما پرسش ميشود. تا فردا برسد، اندكي وقت هست، پس بزرگوارانه همتكنيد و بارديگر چون آنروزهاي آغاز، فارغ از پيرايههای وبال و منع محافظان، همان مسير خانه تا نماز را طيكنيد. بهچشمهاي نگران و ملتهبِ عابران و رهگذران بيپناه كه دمبهدم از طريق امواج متعلق به خودْ توجيه، تشويش، توهين، تحقير، جعل، بيخبري و حقيقتنمايی متكي بر رمزگشايیهای انحرافی ميشنوند بنگريد. اگر شد، در برگشت تفاوتِ دو ديدارِ بافاصله را همراه با ديدهها و شنيدههاي بيواسطه به عنوان ارمغان و حجت به خلوتِ خود ببريد.
آقای مهندس ضرغامی حسبِ تقدير و قاعدهي محتومِ دستبهدست شدن مناصب، اكنون شما موقتاً در جايگاهِ معماران بنای رفيع افکار عمومیي جامعه نشستهايد تا در فرايندی پيچيده با مشورتِ نخبگان و استخدامِ متخصصان، ميراثِ گذشته اين عمارتِ رفيع را حفظ، موجوديتِ آن را ارتقا و آيندهاش را مطابق قانون اساسی و اساسنامه سازمان در موزونترين صورت و جذاب ترين حالت ترسيم و تعيين نماييد. جنابعالی مسئوليّتِ منحصر بهفردی داريد وراي تمام مقامها. شما رسانهای در اختيار داريد بيرقيب که قدرتی مافوق تمام منابر، جرايد، احزاب، سازمانها، ارگانها، و قوای نظامی دارد (که البته لابد واقفيد، اگر به غلط استفاده شود معکوس نتيجه داده پيام آن به ضدپيام هدف بدل می شود). شما در رأس هرمِ دانشگاه عمومی کشور نشستهايد. تازه، بدبختانه يا خوشبختانه نقش شما برخلاف بقيه مقابل انظار است. لذا منطقاً از شما بيشاز سايرين توقع تدبير و درايت براي كنترل و اصلاح امور میرود. باکمال تأسف آنچه از ماحصل تصميمسازي شما و مشاوران در اين ايام طراحي و احداث شد و میشود، نه بنايی بشکوهْ در شأن مخاطب، نه عمارتي در خور تمدن ايران و اسلام که ناسازْ دژياست، درهم و بیچشمانداز. بيتعارف خروجيي اين مديريت، بهجای نِمودِ منظري دلکش از بارگاهي پايدار با ساختاری بايسته، دخمهای مخوف، بیروزن و نمور است که اميد، انديشهگي و خلاقيّت را در آن فرصت هيچ تنفس و بالندگی نيست. بدون شک نقش شما در بهوجود آمدن اين شرايط نامساعد و تبعاتِ آن قابل كتمان نيست. پرواضح است با تمام شلوغيي دور و برتان در آن سازمان بزرگ، با تمام امّا و اگرها و شور و مشورتها كه ميدهند و ميستانند، خروجيي رسانه نشان ميدهد تصميمگيران به شكل حيرتانگيزي منفعلاند. احتمالاً با اين نحو مديريتِ بسته و به تعبيري هيئتي، کسی آشنا به كاركردِ تيغ تيز و دو دمِ رسانه، امکان نقد روشن و شفافِ اعمال غيررسانهاي را ندارد يا اگر دارد احتمالاً مجرای شنوايی نمیيابد. لذاست كه لاجرم بار پاسخگوييي هرآنچه امروز در آن رسانه رخ ميدهد در دو دنيا به دوش شخص شما ميافتد. عاقبتالامر، چه آنها كه از شما انجام كاري را طلب ميكنند و چه آنها كه بیچونوچرا از شما فرمان ميبرند و اغلب متأسفانه به جای کلاه سرهای رسواکننده میآورند، همه از زير بار هزينهها و اثراتِ مسئوليتي چنين كمرشكن شانه خالي ميكنند. حقيقت ايناست كه اگر نگوييم رسانه بالكل پشت به آحادِ مخاطبانِ خود كرده، ميشود گفت چشم حقيقتبين دوربينهاي سيما كور و گوش واقعيت نيوش ميكروفنهاي صدا بنابه مصلحتي گذرا، نسبت به سرنوشتِ خيل عظيم مردم كشور كر شدهاست. برای همين جامجهانبين مستقر در جامجم تصويری منطبق با حداقلِ واقعيت از جغرافياي ايران نميبيند كه بخواهد يا بتواند در آيينهي حقيقتنماي خود منعكس كند.
شما تاحدِ قابل قبولی طي اين چندسال نشان داديد با مدد از شُورِ مشاوران لايق، ذوق و استعدادِ مديران حاذق، خلاقيتِ برنامهسازان و هنرمندان خالق در مقاطعی قدرتِ جلبِ انبوهِ مخاطب را داريد؛ نشان داديد استعداد و توان پوشش گسترده و سوق مخاطبان به رسانه مطبوع خودی را داريد ولی هميشه مشهود بود كليتِ سازمان دورانديشی، تابوتوان دركِ حوادث، هضم و مقابلهی متين با بحرانهای کلان احتمالی را ندارد. همّ شما و مديران قبلي بيشتر صرف گسترش افقي و كمّيِ رسانه بوده تا عمودي و كيفي آن، لذا پيشآمد آنچه نبايد. اكنون بايد بهجد انديشيد و وطنپرستانه آسيبشناسی کرد كه چهشد همان انبوهِ صميميِ خودي، در پلكزدني باخشم و تعصب، چشموگوش از سيماوصدا برگرفته، حقيقت از امواج بيگانه طلب ميكنند؟ بهواقع عيب از كجاست؟ مديريّتِ رسانه، شكل و محتواي پيام، روش انتقال، بياعتمادي و گاردِ مخاطب يا- به زعم عدهاي ناآشنا با اعجاز رسانه- عامل خارجي؟
بهزعم حقير در اندازههاي متفاوت، همه. اما رويکرد بهسمت رسانههاي آنسوي آب ابداً به معنی تأييدِ حقانيت، درستی و شفافيتِ عمل اندکْ رسانههاي فارسی زبان خارج نزد مخاطبِ داخلي نيست بلکه از سرناچاري و اجبارِ آگاهی(نياز مبرم زيستِ انسان امروز) است. واقعاً کدام عاقلی اين طور بی مهابا گوشت تن اش را به حراج و تاراجِ عرصه تاختِ گربه های وحشی روانه می کند که ما از سر بی تدبيری کرديم؟
اين مهّمِ انديشه سوز، دقيقا و تحقيقاً برمیگردد به غفلتِ ما، نحوهي عمل خامدستانهي ما، دوري مديران از واقعيتِ جامعه و امنيتیکردن رسانهاي بس حساس و ظريف. ما نتوانستيم با دورانديشي، آب زلال آگاهيي به موقع را به روح عطشان جامعه برسانيم، فلذا بادستِ خود به چشمهسار بيگانه رهنمونشان كرديم. از سرِ سادهانگاري، ناواردی يا غرورِ كور فكر كرديم با سنگريزه مسير بزرگراه آزاد اطلاعات را ميتوان سدكرد. يا فكر كرديم در عهدِ وفور رسانههاي خُرد و پرنفوذ، همگان مطاع و گوش بهفرماناند كه تا بگوييم ايناست و جز اين نيست، بپذيرند و تمام. برهمين سياق اينروزها متأسفانه هنوز تعدادي از برنامهها، برمبناي باور به نظريهي توهم توطئه، منفعلانه بانگاهی يکدستْ سياسی به تمام پديدهها نظر سوء میافکنند و بدون هيچ بازخوردي از مخاطب، لجوجانه بهكار خود با هدف تخديرسازي رسانهاي( ايجاد بي علاقگي و رخوتِ سياسي در ميان مخاطبِ ساده و زود باور ) ادامه ميدهند. لذاست که تاريخ، اخلاق، فرهنگ، هنر، عزت، آبرو، نشاط، مناسبات، امنيت، اقتصاد، سلامتِ روانی جامعه و بنيان خانواده، تماميتِ سرمايه ملی و دينی و هويت تابناکِ يک ملتِ ريشهدار بهپای ارزشهاي خبريي مغشوش، چندپاره، آني، مبهم، حبابگون و غيرقابل تبيين در رسانه قربانی میشود.
حقيقتاً برای اهل رسانه دردناك است نبض جامعهاي كهن با دماسنج ناميزان امواج نوظهور و سهم خواه اندازهگيري شود. مگر نهآنكه سالها بود دلْ طلبِ جامجم از ما ميكرد، پس چه شد که اكنون آنچه خود داشت و دارد و حق اوست زبيگانه تمنا ميكند. مگر اين سلسلهي بزرگِ اكنون معترض و بهناگاه نامحرمشده در پي چيست؟ الا اينكه تنها گِلهاي از دل شيدا دارد؟ اين ابتدايیترين حق قانونی و فطریی اوست. چرا اساساً رسانه ما تا بدين پايه از سؤال واهمه دارد؟ وقتِ آن است که به جای حذف، طرد، دفع، تهديد و برچسبزني جوابی درخور، با عباراتی پسنديده و ساختاری قابل پذيرش به افکار عمومی بدهيد. رسانه ما حسبِ تعريفی بنيادين، ملیاست پس بايد بتواند دربرگيرندگیي فراگير و اقناعي- داروی شفابخش بحران افتخار- داشته باشد.
جناب ضرغامی، اين نسلِ امروزْ معترض، هرچه هست پروردهي همين نظام و رسانهاست. نسل كنكاش و سؤال و جستوجوست. ترغيب شده بهشتاب و سوار بر توسن فراوانيي دانش در شاهراهِ بيكران دانايي- يا به تعبيري كهكشانِ اطلاعات- است. نسل تحليل و منطق و استدلال است. شجاعت و سربلندي و صراحت را بيش از هرجا و هرکس از همين رسانهي بومي آموختهاست. بی واهمه پرسش کردن و طلب پاسخ را نيک می داند. سيسال در قالبهاي مختلف، شبوروز به او آموختيم شأن والاي انسان كجاست. راست چيست، دروغ کدام است. راه راست چسيت، بيراه كدام است. از دل تاريخ و عهد انبياء عظام نمايشهاي عبرتآموز ساختيم. ائمهي هدی عليهمالسلام را الگو كرديم و نور مكرمشان را چراغ راه جامعه كرديم. از شخصيتهاي شاخص و دلاور معاصر، از سالارمردان صحنههاي تكرارناپذيرِ انقلاب و دفاع مقدس قصههاي شگفت گفتيم. از قرآن كريم و نهجالبلاغه مکرر در مکرر سخنها گفتيم. بههر مناسبت سخنرانان محترم را دعوت به آنتن كرديم تا راستگوييي محمدِ امين(ص)، عدالتپروريي مولی علی(ع) و تسليم ناپذيریی آقا اباعبدالله الحسين(ع) مقابل بيداد و ستم و کجروی را وعظ و خطابه کنند. از حكما و علما، حكايتها گفتيم. از شعرا و ادبا نقلهاي منظوم و منثور بيان كرديم. از ايستادگي ملتها مقابل زور، از حريّت و آزادگيي قارهّها چه برنامهها و سريالها که پخش نكرديم. كافياست به آرشيو پربار سازمان رجوع كنيد، غنيترين فهرستِ محصولاتِ آگاهيبخش از ايندست را داراست. حال نبايد توقع داشتهباشيم اين آموزههاي شيرين، درست و مكرر بر ذهن پاکِ مخاطب صادق اثر كند؟ حق ندارد حقي را كه احساس ميكند از او دريغ شده در قوارهی قانون بومیی خود طلب كند؟ حقيقتاً ايناست رسم و آئين جوانمردی که مولودِ اينك فهيمِ خود را پساز آنهمه راهنمايي، در رسانهای يکسويه از دم فريب خورده قلمداد کنيم و به انحاء مختلف بر آتش فتنهای مشکوک، داخلی و خودساخته بيفزاييم؟ نميشود كه آن خيل عظيم را نبينيم ولي توقع ديدهشدن داشتهباشيم.
بهراستي چه پيشآمد كه حتی سكوتشان را هم تاب نداريم؟ همه ديديم زيباترين تمكين مدني را روز پنجشنبه بيستويكم خرداد- روز منع تبليغات- ديديم وقار و متانتِ يك ملت با فرهنگ را در روز رأيگيري. ديديم حضور ميليونیي مبتنی بر سکوت و نجابت را درقالبِ اعتراضی فوقمدنی. با تأسف بعد از آن روزها در رسانه با دستپاچگی، بسيار بد عملكرديم. حتي كار بدانجا كشيده كه مديران عقلانديش و باتجربه در حيرتاند چرا در رسانه بهجاي هدايت اين کشتیي طوفانزده به ساحل نجات، منافذ ديدِ کشتی متلاطم را بسته با پخش انواع و اقسام برنامههای وارونه، حذفي و مروج خشونت، با سماجت سعی در تشديد تلاطم ميشود. جدای از اينکه در اوج ماتم، به شکل افراطی اسباب سرگرمی و غفلت فراهم میسازيم تا وانمود شود اوضاع درست است که خود بهتر می دانيد ابداً نيست. مسلماً بهرهگيري از عقل هزينهی کمتری دارد، چرا خود را بینصيب کردهايم از اين نعمتِ بيدريغ خدادادی؟
جناب ضرغامي، عادت ديرين ما ايرانياناست كه در مواجهه با هر پديدهي نو و تحميلي در صورت ناتواني از مقابله، آن را درخود هضمكرده رنگِ موردپسند بهآن بزنيم. مثال زياد است. يكي همينكه براي اسكندرِ مقدونيي مهاجم، چنان اسكندرنامهاي بليغ خلق كرديم كه انگار از اساس ايراني بودهاست. رسانه تلوزيون نيز تابع اين قاعده شد- حداقل پس از پيروزي انقلاب اسلامي چون تا پيشاز انقلاب دوران طفوليت و وابستگيي خود را طي ميكرد. كاربرد رسانه بهويژه تلويزيون در ايران به دلايل گوناگون، از جمله عمر كم و بلاتكليف بودناش، مختص بهخود و متفاوت از هرجاي ديگر جهان است. سير تطوّر و روال بهرهگيري از اين ابزار ارتباطي- کارکردِ به شدت داخلی- در كشور ما تقريباً منطبق بر هيچكدام از تئوريهاي مشخص و موجودِ ارتباطات نيست ضمن آنكه بخشهايي ناقص از هر تئوري را مقطعي بهكار ميبنديم. بههمين دليل هيچكدام از شگردها و شعبده هاي معمول و مورد استفاده در رسانههاي جهان، اينجا كاربرد ندارد. تلويزيون تا بدينجايكار برمبناي تئوريهاي كهنه، نيمبند وارداتي و نظرياتِ خودساختهي هر فرد كه بر فراز يا پشت رسانه قرار گرفت- همراه با جذری از تئوری های مختص و مرتبط با علوم جاسوسی و اطلاعاتی که در خوردِ رسانه نيست- بهصورت گذرانِروز طي طريق كردهاست. ولي تجربهي گرانبارِ اخير بيشازپيش ضرورت همانديشي براي تبيينِ دكترين ويژه ارتباطاتِ رسانهاي بهصورت بومي را اجتنابناپذير كرد. چراكه در تداوم راه ناچاريم از قالبِ پيرو و باريبههرجهت بهدر آمده، حالتِ پيشرو و تعيينكننده به رسانهخود ببخشيم تا بعداز اين در بزنگاهِ حوادثي از ايندست، اينگونه غافلگير و فشل نشويم.
تجربهي اخير براي علمِ گوشبهزنگِ ارتباطات چنان شگفتيساز بود كه منشاً اتفاقات شگرفِ بعدي در سطح جهان خواهد شد. بهعنوان نمونه در اين مقطع، رسانهيما چنان عملكرد ويژهاي ازخود نشانداد كه ناخودآگاه باعثشد تئوري بازنشستگيي حرفهي "خبرنگاري" قبل از زمان پيشبينيشده عملاً محقق شود. اين امر به يمن بستن كامل مجراي آزاد اطلاع رساني، زودرسْ متولد شد و فرضيهي فرد - رسانه را بهشكل كلان جايگزين روشهاي سنتي كرد. در هر شكل دير نبود كه باشتاب روز افزون علوم ارتباطي خانهنشينيي رسانههاي يكسويه، بهويژه در شكل انحصاري و دولتي رقم بخورد، چون نسل رسانههاي فراگير، چندسويه، لامکان و بيزبان(تابع تمام زبانها) با تعيينكنندگيي نقش مخاطب، پشتدر است. ما در رسانه اگر دير بجنبيم و با واقعبيني از اين رويدادِ تاحدزيادی رسانهاي عبرت نگيريم، طرحينو درنيندازيم و كماكان در را برهمان پاشنهِ کژ بچرخانيم، روزي كه دير نيست حتي باد هم تماميتِ ما را خواهد برد.
http://hosseinpakdel.com/archives/daily/000668.php#more
اين مطلب را در ضميمه روزنامه اعتماد يا در ادامه بخوانيد.
اين شب و روزها، در خوابهای آشفته و بيداريهاي غمبارِ عمومي، مدام چهرهي رئيس محترم صداوسيما بيش از همه درنظرم مجسم ميشود. عليالخصوص بعد از صدور نامه ايشان در تجليل از همسران و بازماندگان سرداران رشيدِ شهيد، تصّورِ اين چهره در ذهن شكل ديگري دارد. بهتجربه تاحدودي میشود فهميد حال و روز سيّدعزتالله ضرغامي در اين شرايطِ بغرنج چگونهاست. كمتر كسي وضع روحي- روانيي ايشان را دارد. شك نيست در هر وعده نماز و نياز از خدای قادر ميطلباند هرچهزودتر از اين ورطه هولناک و آزمون دهشتناك رهايي يابند. وصفِ حال نگارنده آن نامه موّقر و غيرتمندانه نمیتواند غير از اين باشد. پس چند كلامي از سر احساس مسئوليت، بهعنوان يك همكارِ كوچكِ صاحبتجربه خطاب بهحضرتشان مينويسم، شايد در اين شرايط سرگشتگي و فروماندگيي رسانه بهقدر بال ملخ راهگشا بود.
جناب ضرغامي، شما در اوان قبول تصدي مديريتِ سنگين سازمان، اغلب آرام و بانشاط، پياده راه منزل تا مسجد محل را طي ميكرديد تا هم نمازتان را در جمع بيرياي مردم اقامه كنيد و هم در مسير اگر مخاطبان رسانه نظري داشتند بيواسطه بشنويد. حتي يكبار خبرنگاري در بين راه با شما گفتگوي اميدواركنندهاي در مورد گفتمان و افق رسانه كرده بود كه چاپ شد. اين حقير كاملاً اتفاقي چند بار از دور و نزديك شما را تنها و بيمحافظ ديدم. در عرفِ ارتباطات معناي اينعمل براي متصدي رسانه يعني رهيافتِ دقيق و مستقيم به ذهنيّت و عينيّت جامعهي مخاطب جهت توليدِ بهسامانِ افكار پذيرنده و منطبق. اكنون نميدانم از بداقبالي يا اقبال شماست كه در لحظهي هولآوري از تاريخ اين سرزمين نامتان با فراگيرترين رسانه و سرنوشتسازترين حوادث كشور پيوند بخورد. هرچه هست بخش زيادي از اين امتحانِ مشيّت و سلامتِ عبورْ بستگي به اراده، توكل و هوشمنديي خودتان دارد. اينروزها كه بهنظر ميرسد حتي درميان جمع، بيش از پيش تنها و درخود هستيد لحظهاي بهعواقب فرامين و تصميماتِ صادره از جانبِ خود و زيردستانتان بينديشيد. تكليف ما گوشهنشينان روشنتر است، منتقدانه چشم بهكردار شما از پنجرهي رسانه داريم. فرداروز لابد همانقدر كه از شما بهعنوان مديرِ مختارِ كارگاهِ توليدِ انديشه در مورد منوما سؤال ميكنند، از ما نيز به عنوان مصرفكنندهِ مجبور درخصوص شما پرسش ميشود. تا فردا برسد، اندكي وقت هست، پس بزرگوارانه همتكنيد و بارديگر چون آنروزهاي آغاز، فارغ از پيرايههای وبال و منع محافظان، همان مسير خانه تا نماز را طيكنيد. بهچشمهاي نگران و ملتهبِ عابران و رهگذران بيپناه كه دمبهدم از طريق امواج متعلق به خودْ توجيه، تشويش، توهين، تحقير، جعل، بيخبري و حقيقتنمايی متكي بر رمزگشايیهای انحرافی ميشنوند بنگريد. اگر شد، در برگشت تفاوتِ دو ديدارِ بافاصله را همراه با ديدهها و شنيدههاي بيواسطه به عنوان ارمغان و حجت به خلوتِ خود ببريد.
آقای مهندس ضرغامی حسبِ تقدير و قاعدهي محتومِ دستبهدست شدن مناصب، اكنون شما موقتاً در جايگاهِ معماران بنای رفيع افکار عمومیي جامعه نشستهايد تا در فرايندی پيچيده با مشورتِ نخبگان و استخدامِ متخصصان، ميراثِ گذشته اين عمارتِ رفيع را حفظ، موجوديتِ آن را ارتقا و آيندهاش را مطابق قانون اساسی و اساسنامه سازمان در موزونترين صورت و جذاب ترين حالت ترسيم و تعيين نماييد. جنابعالی مسئوليّتِ منحصر بهفردی داريد وراي تمام مقامها. شما رسانهای در اختيار داريد بيرقيب که قدرتی مافوق تمام منابر، جرايد، احزاب، سازمانها، ارگانها، و قوای نظامی دارد (که البته لابد واقفيد، اگر به غلط استفاده شود معکوس نتيجه داده پيام آن به ضدپيام هدف بدل می شود). شما در رأس هرمِ دانشگاه عمومی کشور نشستهايد. تازه، بدبختانه يا خوشبختانه نقش شما برخلاف بقيه مقابل انظار است. لذا منطقاً از شما بيشاز سايرين توقع تدبير و درايت براي كنترل و اصلاح امور میرود. باکمال تأسف آنچه از ماحصل تصميمسازي شما و مشاوران در اين ايام طراحي و احداث شد و میشود، نه بنايی بشکوهْ در شأن مخاطب، نه عمارتي در خور تمدن ايران و اسلام که ناسازْ دژياست، درهم و بیچشمانداز. بيتعارف خروجيي اين مديريت، بهجای نِمودِ منظري دلکش از بارگاهي پايدار با ساختاری بايسته، دخمهای مخوف، بیروزن و نمور است که اميد، انديشهگي و خلاقيّت را در آن فرصت هيچ تنفس و بالندگی نيست. بدون شک نقش شما در بهوجود آمدن اين شرايط نامساعد و تبعاتِ آن قابل كتمان نيست. پرواضح است با تمام شلوغيي دور و برتان در آن سازمان بزرگ، با تمام امّا و اگرها و شور و مشورتها كه ميدهند و ميستانند، خروجيي رسانه نشان ميدهد تصميمگيران به شكل حيرتانگيزي منفعلاند. احتمالاً با اين نحو مديريتِ بسته و به تعبيري هيئتي، کسی آشنا به كاركردِ تيغ تيز و دو دمِ رسانه، امکان نقد روشن و شفافِ اعمال غيررسانهاي را ندارد يا اگر دارد احتمالاً مجرای شنوايی نمیيابد. لذاست كه لاجرم بار پاسخگوييي هرآنچه امروز در آن رسانه رخ ميدهد در دو دنيا به دوش شخص شما ميافتد. عاقبتالامر، چه آنها كه از شما انجام كاري را طلب ميكنند و چه آنها كه بیچونوچرا از شما فرمان ميبرند و اغلب متأسفانه به جای کلاه سرهای رسواکننده میآورند، همه از زير بار هزينهها و اثراتِ مسئوليتي چنين كمرشكن شانه خالي ميكنند. حقيقت ايناست كه اگر نگوييم رسانه بالكل پشت به آحادِ مخاطبانِ خود كرده، ميشود گفت چشم حقيقتبين دوربينهاي سيما كور و گوش واقعيت نيوش ميكروفنهاي صدا بنابه مصلحتي گذرا، نسبت به سرنوشتِ خيل عظيم مردم كشور كر شدهاست. برای همين جامجهانبين مستقر در جامجم تصويری منطبق با حداقلِ واقعيت از جغرافياي ايران نميبيند كه بخواهد يا بتواند در آيينهي حقيقتنماي خود منعكس كند.
شما تاحدِ قابل قبولی طي اين چندسال نشان داديد با مدد از شُورِ مشاوران لايق، ذوق و استعدادِ مديران حاذق، خلاقيتِ برنامهسازان و هنرمندان خالق در مقاطعی قدرتِ جلبِ انبوهِ مخاطب را داريد؛ نشان داديد استعداد و توان پوشش گسترده و سوق مخاطبان به رسانه مطبوع خودی را داريد ولی هميشه مشهود بود كليتِ سازمان دورانديشی، تابوتوان دركِ حوادث، هضم و مقابلهی متين با بحرانهای کلان احتمالی را ندارد. همّ شما و مديران قبلي بيشتر صرف گسترش افقي و كمّيِ رسانه بوده تا عمودي و كيفي آن، لذا پيشآمد آنچه نبايد. اكنون بايد بهجد انديشيد و وطنپرستانه آسيبشناسی کرد كه چهشد همان انبوهِ صميميِ خودي، در پلكزدني باخشم و تعصب، چشموگوش از سيماوصدا برگرفته، حقيقت از امواج بيگانه طلب ميكنند؟ بهواقع عيب از كجاست؟ مديريّتِ رسانه، شكل و محتواي پيام، روش انتقال، بياعتمادي و گاردِ مخاطب يا- به زعم عدهاي ناآشنا با اعجاز رسانه- عامل خارجي؟
بهزعم حقير در اندازههاي متفاوت، همه. اما رويکرد بهسمت رسانههاي آنسوي آب ابداً به معنی تأييدِ حقانيت، درستی و شفافيتِ عمل اندکْ رسانههاي فارسی زبان خارج نزد مخاطبِ داخلي نيست بلکه از سرناچاري و اجبارِ آگاهی(نياز مبرم زيستِ انسان امروز) است. واقعاً کدام عاقلی اين طور بی مهابا گوشت تن اش را به حراج و تاراجِ عرصه تاختِ گربه های وحشی روانه می کند که ما از سر بی تدبيری کرديم؟
اين مهّمِ انديشه سوز، دقيقا و تحقيقاً برمیگردد به غفلتِ ما، نحوهي عمل خامدستانهي ما، دوري مديران از واقعيتِ جامعه و امنيتیکردن رسانهاي بس حساس و ظريف. ما نتوانستيم با دورانديشي، آب زلال آگاهيي به موقع را به روح عطشان جامعه برسانيم، فلذا بادستِ خود به چشمهسار بيگانه رهنمونشان كرديم. از سرِ سادهانگاري، ناواردی يا غرورِ كور فكر كرديم با سنگريزه مسير بزرگراه آزاد اطلاعات را ميتوان سدكرد. يا فكر كرديم در عهدِ وفور رسانههاي خُرد و پرنفوذ، همگان مطاع و گوش بهفرماناند كه تا بگوييم ايناست و جز اين نيست، بپذيرند و تمام. برهمين سياق اينروزها متأسفانه هنوز تعدادي از برنامهها، برمبناي باور به نظريهي توهم توطئه، منفعلانه بانگاهی يکدستْ سياسی به تمام پديدهها نظر سوء میافکنند و بدون هيچ بازخوردي از مخاطب، لجوجانه بهكار خود با هدف تخديرسازي رسانهاي( ايجاد بي علاقگي و رخوتِ سياسي در ميان مخاطبِ ساده و زود باور ) ادامه ميدهند. لذاست که تاريخ، اخلاق، فرهنگ، هنر، عزت، آبرو، نشاط، مناسبات، امنيت، اقتصاد، سلامتِ روانی جامعه و بنيان خانواده، تماميتِ سرمايه ملی و دينی و هويت تابناکِ يک ملتِ ريشهدار بهپای ارزشهاي خبريي مغشوش، چندپاره، آني، مبهم، حبابگون و غيرقابل تبيين در رسانه قربانی میشود.
حقيقتاً برای اهل رسانه دردناك است نبض جامعهاي كهن با دماسنج ناميزان امواج نوظهور و سهم خواه اندازهگيري شود. مگر نهآنكه سالها بود دلْ طلبِ جامجم از ما ميكرد، پس چه شد که اكنون آنچه خود داشت و دارد و حق اوست زبيگانه تمنا ميكند. مگر اين سلسلهي بزرگِ اكنون معترض و بهناگاه نامحرمشده در پي چيست؟ الا اينكه تنها گِلهاي از دل شيدا دارد؟ اين ابتدايیترين حق قانونی و فطریی اوست. چرا اساساً رسانه ما تا بدين پايه از سؤال واهمه دارد؟ وقتِ آن است که به جای حذف، طرد، دفع، تهديد و برچسبزني جوابی درخور، با عباراتی پسنديده و ساختاری قابل پذيرش به افکار عمومی بدهيد. رسانه ما حسبِ تعريفی بنيادين، ملیاست پس بايد بتواند دربرگيرندگیي فراگير و اقناعي- داروی شفابخش بحران افتخار- داشته باشد.
جناب ضرغامی، اين نسلِ امروزْ معترض، هرچه هست پروردهي همين نظام و رسانهاست. نسل كنكاش و سؤال و جستوجوست. ترغيب شده بهشتاب و سوار بر توسن فراوانيي دانش در شاهراهِ بيكران دانايي- يا به تعبيري كهكشانِ اطلاعات- است. نسل تحليل و منطق و استدلال است. شجاعت و سربلندي و صراحت را بيش از هرجا و هرکس از همين رسانهي بومي آموختهاست. بی واهمه پرسش کردن و طلب پاسخ را نيک می داند. سيسال در قالبهاي مختلف، شبوروز به او آموختيم شأن والاي انسان كجاست. راست چيست، دروغ کدام است. راه راست چسيت، بيراه كدام است. از دل تاريخ و عهد انبياء عظام نمايشهاي عبرتآموز ساختيم. ائمهي هدی عليهمالسلام را الگو كرديم و نور مكرمشان را چراغ راه جامعه كرديم. از شخصيتهاي شاخص و دلاور معاصر، از سالارمردان صحنههاي تكرارناپذيرِ انقلاب و دفاع مقدس قصههاي شگفت گفتيم. از قرآن كريم و نهجالبلاغه مکرر در مکرر سخنها گفتيم. بههر مناسبت سخنرانان محترم را دعوت به آنتن كرديم تا راستگوييي محمدِ امين(ص)، عدالتپروريي مولی علی(ع) و تسليم ناپذيریی آقا اباعبدالله الحسين(ع) مقابل بيداد و ستم و کجروی را وعظ و خطابه کنند. از حكما و علما، حكايتها گفتيم. از شعرا و ادبا نقلهاي منظوم و منثور بيان كرديم. از ايستادگي ملتها مقابل زور، از حريّت و آزادگيي قارهّها چه برنامهها و سريالها که پخش نكرديم. كافياست به آرشيو پربار سازمان رجوع كنيد، غنيترين فهرستِ محصولاتِ آگاهيبخش از ايندست را داراست. حال نبايد توقع داشتهباشيم اين آموزههاي شيرين، درست و مكرر بر ذهن پاکِ مخاطب صادق اثر كند؟ حق ندارد حقي را كه احساس ميكند از او دريغ شده در قوارهی قانون بومیی خود طلب كند؟ حقيقتاً ايناست رسم و آئين جوانمردی که مولودِ اينك فهيمِ خود را پساز آنهمه راهنمايي، در رسانهای يکسويه از دم فريب خورده قلمداد کنيم و به انحاء مختلف بر آتش فتنهای مشکوک، داخلی و خودساخته بيفزاييم؟ نميشود كه آن خيل عظيم را نبينيم ولي توقع ديدهشدن داشتهباشيم.
بهراستي چه پيشآمد كه حتی سكوتشان را هم تاب نداريم؟ همه ديديم زيباترين تمكين مدني را روز پنجشنبه بيستويكم خرداد- روز منع تبليغات- ديديم وقار و متانتِ يك ملت با فرهنگ را در روز رأيگيري. ديديم حضور ميليونیي مبتنی بر سکوت و نجابت را درقالبِ اعتراضی فوقمدنی. با تأسف بعد از آن روزها در رسانه با دستپاچگی، بسيار بد عملكرديم. حتي كار بدانجا كشيده كه مديران عقلانديش و باتجربه در حيرتاند چرا در رسانه بهجاي هدايت اين کشتیي طوفانزده به ساحل نجات، منافذ ديدِ کشتی متلاطم را بسته با پخش انواع و اقسام برنامههای وارونه، حذفي و مروج خشونت، با سماجت سعی در تشديد تلاطم ميشود. جدای از اينکه در اوج ماتم، به شکل افراطی اسباب سرگرمی و غفلت فراهم میسازيم تا وانمود شود اوضاع درست است که خود بهتر می دانيد ابداً نيست. مسلماً بهرهگيري از عقل هزينهی کمتری دارد، چرا خود را بینصيب کردهايم از اين نعمتِ بيدريغ خدادادی؟
جناب ضرغامي، عادت ديرين ما ايرانياناست كه در مواجهه با هر پديدهي نو و تحميلي در صورت ناتواني از مقابله، آن را درخود هضمكرده رنگِ موردپسند بهآن بزنيم. مثال زياد است. يكي همينكه براي اسكندرِ مقدونيي مهاجم، چنان اسكندرنامهاي بليغ خلق كرديم كه انگار از اساس ايراني بودهاست. رسانه تلوزيون نيز تابع اين قاعده شد- حداقل پس از پيروزي انقلاب اسلامي چون تا پيشاز انقلاب دوران طفوليت و وابستگيي خود را طي ميكرد. كاربرد رسانه بهويژه تلويزيون در ايران به دلايل گوناگون، از جمله عمر كم و بلاتكليف بودناش، مختص بهخود و متفاوت از هرجاي ديگر جهان است. سير تطوّر و روال بهرهگيري از اين ابزار ارتباطي- کارکردِ به شدت داخلی- در كشور ما تقريباً منطبق بر هيچكدام از تئوريهاي مشخص و موجودِ ارتباطات نيست ضمن آنكه بخشهايي ناقص از هر تئوري را مقطعي بهكار ميبنديم. بههمين دليل هيچكدام از شگردها و شعبده هاي معمول و مورد استفاده در رسانههاي جهان، اينجا كاربرد ندارد. تلويزيون تا بدينجايكار برمبناي تئوريهاي كهنه، نيمبند وارداتي و نظرياتِ خودساختهي هر فرد كه بر فراز يا پشت رسانه قرار گرفت- همراه با جذری از تئوری های مختص و مرتبط با علوم جاسوسی و اطلاعاتی که در خوردِ رسانه نيست- بهصورت گذرانِروز طي طريق كردهاست. ولي تجربهي گرانبارِ اخير بيشازپيش ضرورت همانديشي براي تبيينِ دكترين ويژه ارتباطاتِ رسانهاي بهصورت بومي را اجتنابناپذير كرد. چراكه در تداوم راه ناچاريم از قالبِ پيرو و باريبههرجهت بهدر آمده، حالتِ پيشرو و تعيينكننده به رسانهخود ببخشيم تا بعداز اين در بزنگاهِ حوادثي از ايندست، اينگونه غافلگير و فشل نشويم.
تجربهي اخير براي علمِ گوشبهزنگِ ارتباطات چنان شگفتيساز بود كه منشاً اتفاقات شگرفِ بعدي در سطح جهان خواهد شد. بهعنوان نمونه در اين مقطع، رسانهيما چنان عملكرد ويژهاي ازخود نشانداد كه ناخودآگاه باعثشد تئوري بازنشستگيي حرفهي "خبرنگاري" قبل از زمان پيشبينيشده عملاً محقق شود. اين امر به يمن بستن كامل مجراي آزاد اطلاع رساني، زودرسْ متولد شد و فرضيهي فرد - رسانه را بهشكل كلان جايگزين روشهاي سنتي كرد. در هر شكل دير نبود كه باشتاب روز افزون علوم ارتباطي خانهنشينيي رسانههاي يكسويه، بهويژه در شكل انحصاري و دولتي رقم بخورد، چون نسل رسانههاي فراگير، چندسويه، لامکان و بيزبان(تابع تمام زبانها) با تعيينكنندگيي نقش مخاطب، پشتدر است. ما در رسانه اگر دير بجنبيم و با واقعبيني از اين رويدادِ تاحدزيادی رسانهاي عبرت نگيريم، طرحينو درنيندازيم و كماكان در را برهمان پاشنهِ کژ بچرخانيم، روزي كه دير نيست حتي باد هم تماميتِ ما را خواهد برد.
http://hosseinpakdel.com/archives/daily/000668.php#more
