AmiR_112
عضو جدید
دلم براي كودكيام تنگ شده است
«متولد 1361» تنها نام يك نمايش نيست بلكه تصويري است از زندگي يك نسل؛ نسلي كه روزهاي سختي را در دورههاي مختلف زندگي تجربه كرده است. اولين كار پيام دهكردي در مقام كارگردان، يك نمايش اپيزوديك است بر اساس نمايشنامهاي از نغمه ثميني كه هفت بازيگر آن، دورههاي مختلف زندگي يك دختر دهه شصتي به نام نوا را روايت ميكنند. آيه كيانپور، بازيگر اپيزود اول اين نمايش است، در نقش جنيني سرمست و پرانرژي كه هيچ تصوري از دنياي بيرون ندارد و دوست دارد همه چيز را تجربه كند. به بهانه اين نمايش با او كه خودش هم يك دهه شصتي است، در يك عصر سرد زمستاني زير نمنمهاي باران گفتوگويي انجام داديم كه ميخوانيد.
به عنوان يك نسل سومي چه تصويري از دهه 60 در ذهن داري؟
لحظههاي تلخي را به خاطر ميآورم. هميشه در هراس جنگ و بمباران بوديم. در دهه 60 به خاطر مشكلاتي كه وجود داشت، همه چيز محدودتر بود. من فكر ميكنم آن محدوديتها روي خيلي چيزها از جمله شخصيت كودكان آن زمان تاثير گذاشت. مثلا وقتي من بزرگتر شدم ديدم به خاطر آن محدوديتها خيلي وقتها در مورد خودم سختگيرانه عمل كردهام و خيلي جاها هم بيپروا بودهام. فكر ميكنم دليلش هم اين است كه سختيهاي دوران كودكي، چارچوبها و تصورات ذهني ما را تغيير داده است. شايد بيپروايي ويژگي نسل ما باشد و يادگار هراس از روزهاي جنگ. وقتي كه فكر ميكنم خيلي از شرايطي كه من و هم نسلهاي من تجربه كردهايم را دختري هم سن و سال من در خيلي از جاهاي دنيا در خواب هم نديده است مشكلات زندگي را راحتتر تحمل ميكنم.
از جنگ چه چيزي به ياد داري؟
دوران جنگ، موشكبارانها، شيشههايي كه با چسب ضربدر خورده بودند و خيلي چيزهاي ديگر را بخوبي به ياد ميآورم. يادم ميآيد يك روز كه با مادرم داشتيم در خيابان راه ميرفتيم، چند خانه را ديديم كه براثر اصابت موشك خراب شده بودند. درميان خرابهها چند عروسك به چشم ميخورد كه معلوم بود مال بچههاي آن خانهها بوده است. من وقتي اين صحنه را ديدم خيلي ناراحت شدم و بعد از آن هميشه نگران اين بودم كه خداي نكرده آن اتفاق براي ما هم بيفتد. شرايطي كه نوا در اپيزود دوم نمايش (با بازي ستاره پسياني) تجربه ميكند، خيلي شبيه تصوير ذهني من از دوران كودكي است.
به نظرت دهه شصتيها به خاطر شرايط خاص زندگي خود از چه چيزهايي محروم شدند؟
روانشناسان ميگويند تمام خصوصيات رفتاري ما در دوران كودكي شكل ميگيرد. قاعدتا اگر جنگ تحميلي نبود و دهه شصتيها در آرامش به دنيا ميآمدند و در هراس مداوم مرگ نبودند، آرامتر، صبورتر و شايد موفقتر بودند.
دلت براي چه چيزهايي از آن دوران تنگ شده است؟
دوران كودكيام كه همراه بود با سادگي، صميميت، رهايي از همه چيز و كم مسووليت بودن در مقابل كارها. اين تنها مخصوص بچههاي دهه 60 نيست و هركسي ممكن است براي دوران كودكياش دلتنگ شود. اگر بخواهم جزييتر بگويم، دلم براي كارتونهاي آن زمان خيلي تنگ شده و شايد به دليل نوستالژيك بودن اين قضيه اين تصور را دارم كه كارتونهاي آن دوران از كارتونهاي الان بهتر بود.
درباره نمايش صحبت كنيم. اول از همه بگوييد چه طور با اين گروه آشنا شديد؟
عباس غفاري يكي از كارگردانهاي تئاتر به پيام دهكردي پيشنهاد داده بود از من در اين نمايش استفاده كند. با هماهنگيهايي كه انجام شد، من در تمرينات شركت كردم و با توجه به رضايت كارگردان براي اين نقش انتخاب شدم.
بازي كردن روي هوا و معلق بودن در فضا هنگام ايفاي نقش، چه حس و حالي دارد؟
خيلي برايم جالب بود. البته مشكلاتي هم وجود داشت. اين نقش آمادگي بدني بسيار بالايي را ميطلبيد و اين موضوع با 4ماه تمرين براي نقش و با وجود تمرينات ورزشي منظم من زياد سخت نبود. ولي براي بخش معلق بودن در فضا به خاطر اينكه در طول تمرين جايي را در اختيار نداشتيم كه سقف بلندي داشته باشد، فقط 3ـ2 جلسه تمرين كرديم. مشكل ديگر وسايلي بود كه من را روي هوا نگه ميداشت. ابتدا اين وسايل تنفس و راحت صحبتكردن من را تحتتاثير قرار ميدادند و مدتي طول كشيد تا توانستم روي بيان و هماهنگي ميان حركتهاي بدني و به زبان آوردن كلمهها تسلط پيدا كنم.
اگر اين امكان وجود داشت كه خودت نقشت را انتخاب كني، دوست داشتي كدام اپيزود را بازي ميكردي؟
اپيزود اول را خيلي دوست دارم. به خاطر اينكه با تمام نقشهايي كه تا به حال بازي كردهام متفاوت است. اگر دست خودم بود شايد اپيزود پنجم يا ششم را كه به شخصيتم نزديكتر هستند انتخاب ميكردم، ولي خيلي خوشحالم از اينكه كارگردان كار، مرا براي نقش نوا در دوران جنيني انتخاب كرد چون براي ايفاي اين نقش مجبور شدم بخشي از تواناييهايم را به كار بگيرم كه تا به حال از آنها استفاده نكرده بودم. هيچكس تصوري از دوران پيشاز تولدش ندارد و اين موضوع باعث شد تا من به جاي گشتن در دنياي بيروني، در درون خودم جستجو كنم تا نقشم خوب از كار در بيايد.
فكر ميكنيد شخصيت نوا توانسته ويژگيهاي يك نسل را به خوبي نشان دهد؟
به نظرم از خيلي نظرها موفق بوده و توانسته كليات زندگي دهه شصتيها را ـ آنقدر كه لازم است تماشاگر بداند ـ به تصوير بكشد. به هرحال اين نمايش روايتگر زندگي يكي از متولدين دهه 60 است و به هيچ وجه نميتوان تمام جزييات زندگي يكايك آدمهاي يك نسل را در يك نمايش نشان داد.
و حرف آخر...
از تمام تماشاگراني كه اين روزها به ديدن نمايش ما آمدند، تشكر ميكنم. نمايش ما بدون تبليغات گسترده شهري و بدون بازيگران جنجالي سينما روي صحنه رفته و به نظرم با وجود اينكه داستان نمايش هم شاد نيست، استقبال خوب بوده است. علاوه بر اين در طول اجراها بزرگاني چون حميد سمندريان به تماشاي كار ما نشستند و به ما براي اجراهاي بهتر انگيزه دادند.

«متولد 1361» تنها نام يك نمايش نيست بلكه تصويري است از زندگي يك نسل؛ نسلي كه روزهاي سختي را در دورههاي مختلف زندگي تجربه كرده است. اولين كار پيام دهكردي در مقام كارگردان، يك نمايش اپيزوديك است بر اساس نمايشنامهاي از نغمه ثميني كه هفت بازيگر آن، دورههاي مختلف زندگي يك دختر دهه شصتي به نام نوا را روايت ميكنند. آيه كيانپور، بازيگر اپيزود اول اين نمايش است، در نقش جنيني سرمست و پرانرژي كه هيچ تصوري از دنياي بيرون ندارد و دوست دارد همه چيز را تجربه كند. به بهانه اين نمايش با او كه خودش هم يك دهه شصتي است، در يك عصر سرد زمستاني زير نمنمهاي باران گفتوگويي انجام داديم كه ميخوانيد.
به عنوان يك نسل سومي چه تصويري از دهه 60 در ذهن داري؟
لحظههاي تلخي را به خاطر ميآورم. هميشه در هراس جنگ و بمباران بوديم. در دهه 60 به خاطر مشكلاتي كه وجود داشت، همه چيز محدودتر بود. من فكر ميكنم آن محدوديتها روي خيلي چيزها از جمله شخصيت كودكان آن زمان تاثير گذاشت. مثلا وقتي من بزرگتر شدم ديدم به خاطر آن محدوديتها خيلي وقتها در مورد خودم سختگيرانه عمل كردهام و خيلي جاها هم بيپروا بودهام. فكر ميكنم دليلش هم اين است كه سختيهاي دوران كودكي، چارچوبها و تصورات ذهني ما را تغيير داده است. شايد بيپروايي ويژگي نسل ما باشد و يادگار هراس از روزهاي جنگ. وقتي كه فكر ميكنم خيلي از شرايطي كه من و هم نسلهاي من تجربه كردهايم را دختري هم سن و سال من در خيلي از جاهاي دنيا در خواب هم نديده است مشكلات زندگي را راحتتر تحمل ميكنم.
از جنگ چه چيزي به ياد داري؟
دوران جنگ، موشكبارانها، شيشههايي كه با چسب ضربدر خورده بودند و خيلي چيزهاي ديگر را بخوبي به ياد ميآورم. يادم ميآيد يك روز كه با مادرم داشتيم در خيابان راه ميرفتيم، چند خانه را ديديم كه براثر اصابت موشك خراب شده بودند. درميان خرابهها چند عروسك به چشم ميخورد كه معلوم بود مال بچههاي آن خانهها بوده است. من وقتي اين صحنه را ديدم خيلي ناراحت شدم و بعد از آن هميشه نگران اين بودم كه خداي نكرده آن اتفاق براي ما هم بيفتد. شرايطي كه نوا در اپيزود دوم نمايش (با بازي ستاره پسياني) تجربه ميكند، خيلي شبيه تصوير ذهني من از دوران كودكي است.
به نظرت دهه شصتيها به خاطر شرايط خاص زندگي خود از چه چيزهايي محروم شدند؟
روانشناسان ميگويند تمام خصوصيات رفتاري ما در دوران كودكي شكل ميگيرد. قاعدتا اگر جنگ تحميلي نبود و دهه شصتيها در آرامش به دنيا ميآمدند و در هراس مداوم مرگ نبودند، آرامتر، صبورتر و شايد موفقتر بودند.
دلت براي چه چيزهايي از آن دوران تنگ شده است؟
دوران كودكيام كه همراه بود با سادگي، صميميت، رهايي از همه چيز و كم مسووليت بودن در مقابل كارها. اين تنها مخصوص بچههاي دهه 60 نيست و هركسي ممكن است براي دوران كودكياش دلتنگ شود. اگر بخواهم جزييتر بگويم، دلم براي كارتونهاي آن زمان خيلي تنگ شده و شايد به دليل نوستالژيك بودن اين قضيه اين تصور را دارم كه كارتونهاي آن دوران از كارتونهاي الان بهتر بود.
درباره نمايش صحبت كنيم. اول از همه بگوييد چه طور با اين گروه آشنا شديد؟
عباس غفاري يكي از كارگردانهاي تئاتر به پيام دهكردي پيشنهاد داده بود از من در اين نمايش استفاده كند. با هماهنگيهايي كه انجام شد، من در تمرينات شركت كردم و با توجه به رضايت كارگردان براي اين نقش انتخاب شدم.
بازي كردن روي هوا و معلق بودن در فضا هنگام ايفاي نقش، چه حس و حالي دارد؟
خيلي برايم جالب بود. البته مشكلاتي هم وجود داشت. اين نقش آمادگي بدني بسيار بالايي را ميطلبيد و اين موضوع با 4ماه تمرين براي نقش و با وجود تمرينات ورزشي منظم من زياد سخت نبود. ولي براي بخش معلق بودن در فضا به خاطر اينكه در طول تمرين جايي را در اختيار نداشتيم كه سقف بلندي داشته باشد، فقط 3ـ2 جلسه تمرين كرديم. مشكل ديگر وسايلي بود كه من را روي هوا نگه ميداشت. ابتدا اين وسايل تنفس و راحت صحبتكردن من را تحتتاثير قرار ميدادند و مدتي طول كشيد تا توانستم روي بيان و هماهنگي ميان حركتهاي بدني و به زبان آوردن كلمهها تسلط پيدا كنم.
اگر اين امكان وجود داشت كه خودت نقشت را انتخاب كني، دوست داشتي كدام اپيزود را بازي ميكردي؟
اپيزود اول را خيلي دوست دارم. به خاطر اينكه با تمام نقشهايي كه تا به حال بازي كردهام متفاوت است. اگر دست خودم بود شايد اپيزود پنجم يا ششم را كه به شخصيتم نزديكتر هستند انتخاب ميكردم، ولي خيلي خوشحالم از اينكه كارگردان كار، مرا براي نقش نوا در دوران جنيني انتخاب كرد چون براي ايفاي اين نقش مجبور شدم بخشي از تواناييهايم را به كار بگيرم كه تا به حال از آنها استفاده نكرده بودم. هيچكس تصوري از دوران پيشاز تولدش ندارد و اين موضوع باعث شد تا من به جاي گشتن در دنياي بيروني، در درون خودم جستجو كنم تا نقشم خوب از كار در بيايد.
فكر ميكنيد شخصيت نوا توانسته ويژگيهاي يك نسل را به خوبي نشان دهد؟
به نظرم از خيلي نظرها موفق بوده و توانسته كليات زندگي دهه شصتيها را ـ آنقدر كه لازم است تماشاگر بداند ـ به تصوير بكشد. به هرحال اين نمايش روايتگر زندگي يكي از متولدين دهه 60 است و به هيچ وجه نميتوان تمام جزييات زندگي يكايك آدمهاي يك نسل را در يك نمايش نشان داد.
و حرف آخر...
از تمام تماشاگراني كه اين روزها به ديدن نمايش ما آمدند، تشكر ميكنم. نمايش ما بدون تبليغات گسترده شهري و بدون بازيگران جنجالي سينما روي صحنه رفته و به نظرم با وجود اينكه داستان نمايش هم شاد نيست، استقبال خوب بوده است. علاوه بر اين در طول اجراها بزرگاني چون حميد سمندريان به تماشاي كار ما نشستند و به ما براي اجراهاي بهتر انگيزه دادند.