شرمتان باد ای خداوندان قدرت، بس کنید
بس کنید از اینهمه ظلم و قساوت، بس کنید
ای نگهبانان آزادی، نگهدار صلح
ای جهان را لطفتان تا قعر دوزخ رهنمون
سرب داغ است اینکه می بارید بر دلهای مردم، سرب داغ
موج خون است...
موج خون است این که می رانید بر آن،کشتی خودکامگی را
گر نه کورید و نه کر
گر مسلسل هایتان یک لحظه ساکت می شوند
بشنوید و بنگرید...
بشنوید این وای مادرهای جان آزرده است
کاندرین شبهای وحشت،سوگواری می کنند
بشنوید، بشنوید...
بشنوید این بانگ فرزندان مادر مرده است
کز ستم های شما،هر گوشه زاری می کنند
بنگرید این کشتزاران را...
بنگرید ، بنگرید...
بنگرید این کشتزاران را که مزدورانتان
روز و شب با خون مردم،آبیاری می کنند
با خون مردم آبیاری می کنند...
وای،ای وطن
کجائی؟کجائی؟ ای وطن
بنگرید این خلق عالم را
بنگرید این خلق عالم را که دندان بر جگر
بیدادتان را بردباری میکنند، بردباری می کنند
دستها از دستتان ای سنگ چشمان بر خداست، برخداست...
گر چه میدانم،آنچه بیداری ندارد
خواب مرگ بی گناهان است و وجدان شماست
با تمام اشک هایم،باز نومیدانه خواهش می کنم
بس کنید، بس کنید...
شرمتان باد ای خداوندان قدرت،بس کنید
بس کنید از این همه ظلم و قساوت بس کنید