کسب و کار مشاوران

ahmadi-2010

عضو جدید
به این داستانک توجه کنید لطفا:

چوپانی مشغول چراندن گله گوسفندان خود در یک مرغزار دورافتاده بود. ناگهان سروکله‏ی یک اتومبیل جدید کروکی از میان گرد و غبار جاده‏های خاکی پیدا می‏شود. رانندهی آن اتومبیل که یک مرد جوان با لباس شیک ، کفشهای Gucci ، عینک Ray-Ban و کراوات YSL بود، سرش را از پنجره اتومبیل بیرون آورد و پرسید: اگر من به تو بگویم که دقیقا چند راس گوسفند داری، یکی از آنها را به من خواهی داد؟

چوپان نگاهی به جوان تازه به دورانرسیده و نگاهی به رمهاش که به آرامی در حال چریدن بود، انداخت و با وقار خاصی جواب مثبت داد.

جوان، ماشین خود را در گوشه‏ای پارک کرد و کامپیوتر Notebook خود را به سرعت از ماشین بیرون آورد، آن را به یک تلفن راه دور وصل کرد، وارد صفحه‏ی NASA روی اینترنت، جایی که می‏توانست سیستم جستجوی ماهواره‏ای ( GPS ) را فعال کند، شد. منطقهی چراگاه را مشخص کرد، یک بانک اطلاعاتی با 60 صفحهی کاربرگ Excel را به وجود آورد و فرمول پیچیده‏ی عملیاتی را وارد کامپیوتر کرد.

بالاخره 150 صفحه‏ی اطلاعات خروجی سیستم را توسط یک چاپگر مینیاتوری همراهش چاپ کرد و آنگاه در حالی که آنها را به چوپان می‏داد، گفت:....
شما در اینجا دقیقا 1586 گوسفند داری.

چوپان گفت: درست است. حالا همین‏طور که قبلا توافق کردیم، می‏توانی یکی از گوسفندها را ببری.

آنگاه به نظارهی مرد جوان که مشغول انتخاب کردن و قرار دادن آن گوسفند در داخل اتومبیلش بود، پرداخت. وقتی کار انتخاب آن مرد تمام شد، چوپان رو به او کرد و گفت: اگر من دقیقا به تو بگویم که چه کاره هستی، گوسفند مرا پس خواهی داد؟

مرد جوان پاسخ داد: آری، چرا که نه!

چوپان گفت: تو یک مشاور هستی.

مرد جوان گفت: راست می‏گویی، اما به من بگو که این را از کجا حدس زدی؟

چوپان پاسخ داد: کار ساده‏ای است. بدون اینکه کسی از تو خواسته باشد، به اینجا آمدی. برای پاسخ دادن به سوالی که خود من جواب آن را از قبل می‏دانستم، مزد خواستی. مضافا، اینکه هیچ چیز راجع به کسب و کار من نمی‏دانی، چون به جای گوسفند، سگ مرا برداشتی
 

ofakur

عضو جدید
کاربر ممتاز
يك مشاور مي‌ميرد و در آن دنيا در صفي كه هزاران نفر جلوي او بودند براي محاسبه اعمالش مي‌ايستد. اندكي نگذشته بود كه فرشته محاسب ميز خود را ترك مي‌كند و صف طولاني را طي كرده و به سمت مشاور مي‌آيد و به گرمي به او سلام كرده و احترام مي‌گذارد. فرشته، مشاور را به اول صف برده و او را بر روي مبل راحتي كنار ميزش مي‌نشاند.
مشاور مي‌گويد: "من از اين توجه شما سپاسگزارم، اما چه چيزي باعث شده كه اين گونه با من رفتار كنيد؟"
فرشته محاسب مي‌گويد: "ما براي افراد مسن احترام ويژه‌اي قائل مي‌شويم. ما يك پردازش اوليه بر روي تمامي كارنامه‌هاي اعمال انجام داده‌ايم و من ساعاتي را كه شما به عنوان ساعات مشاوره براي مشتريان خود اعلام كرده‌ايد جمع زدم. بر اساس محاسبه من، شما حداقل 193 سال سن داريد!"
 

ofakur

عضو جدید
کاربر ممتاز
مشاوره مدیریت , خدمتي تخصصي است كه در آن به سازمانها و شركتها در زمينه برنامه ريزي، استراتژي، سيستم هاي سازماني، عمليات و نظاير آن مشورت و آگاهي داده مي‌شود و ممكن است در زمينه جمع‌آوري اطلاعات و تحليل يا پياده‌سازي راهكارهاي مسائل به آنها كمك شود.
این داستانها و جک ها رو بیشتر برای این ساخته اند که ارزش مشاور را زیر سئوال ببرند و مردم بجای استفاده از تجارب مشاور به فال و توکل بر خدا و خودشان متکی باشند و نتونند آنطور که باید و شاید موفق شوند.
 

ahmadi-2010

عضو جدید
مشاوره مدیریت , خدمتي تخصصي است كه در آن به سازمانها و شركتها در زمينه برنامه ريزي، استراتژي، سيستم هاي سازماني، عمليات و نظاير آن مشورت و آگاهي داده مي‌شود و ممكن است در زمينه جمع‌آوري اطلاعات و تحليل يا پياده‌سازي راهكارهاي مسائل به آنها كمك شود.
این داستانها و جک ها رو بیشتر برای این ساخته اند که ارزش مشاور را زیر سئوال ببرند و مردم بجای استفاده از تجارب مشاور به فال و توکل بر خدا و خودشان متکی باشند و نتونند آنطور که باید و شاید موفق شوند.
البته حرف شما کاملا درسته ...ولی تو ایران فرق میکنه!!!!
تو اینجا هر مدیری رو که میخوان محترمانه عزل کنن و یا اینکه یه پول مفت به کسی بدن بدون حضور فیزیکی و یا کار کارشناسی حکم مشاور رو بهش میزنن.....
خودتون تو شرکتها و ادارات این مسئله رو بررسی کنید....
 

dark assasins

عضو جدید
سلام

سلام

از این وبلاگ دیدن کنید ضرر نمیکنید تازه تاسیسا ولی توشون مطالبی مفیدی گذاشتم
bazarservat.blogfa.com
sstnw.blogfa.com
 
بالا