sorood parnian
کاربر بیش فعال
براي تهيه يک نقشه و يا تحليل زمين شناسي و ساختاري يک منطقه بايد مشخصات و موقعيت ساختارهاي صفحه اي و خطي آن منطقه برداشت شود. زمين شناسان نمي توانند بدون دانستن چگونگي استفاده از کمپاس براي بدست آوردن اطلاعات ساختاري و تشخيص مرز واحد هاي ساختاري، يک نقشه مفيد توليد کرده و يا اطلاعات مفيد بدست آورند. بنابراين ما نياز داريم که چگونگي اندازه گيري ساختار هاي خطي و صفحه اي را براي تمام انواع ساختمان ها مثل عناصر رسوبي و ساختماني و مرز هاي سنگ چينه اي نقشه ها، بدانيم. يک کمپاس داراي کارآيي هاي فراواني است که تعدادي از مهمترين اين کاربردها در زير توضيح داده مي شود:
● اندازه گيري موقعيت ساختار هاي خطي
● اندازه گيري زاويه پيچ براي عناصر خطي
● اندازه گيري زواياي قائم، ارتفاع و فاصله
● اندازه گيري ضخامت حقيقي لايه ها
● اندازه گيري موقعيت صفحات
● بدست آوردن موقعيت يک خط مابين دو نقطه
● اندازه گيري موقعيت يک صفحه با تکنيک دو خط
● تعيين دو نقطه هم ارتفاع
● تعيين موقعيت با استفاده از کمپاس و نقشه
◄ تعاريف:
وضعيت ساختارهاي خطي و صفحه اي داراي دو مشخصه اصلي است: راستا و ميل. "راستا" زاويه افقي بين يک خط و راستاي مشخص است ( شمال يا جنوب ). يک "خط" يا تصوير افقي يک ساختار خطي شيبدار است يا يک خط افقي روي يک صفحه شيبدار.
ميل: يک مشخصه عددي است يعني فقط يک عدد است ( مثل 045o يا N45oE). زاويه ميل به عبارت ديگر زاويه قائم بين ساختار خطي يا صفحه اي و سطح افق است. به صورت قرار دادي زوايه ميل را از افق به سمت پايين حساب مي کنند يعني ما زاويه يک ساختار نسبت به افق را به سمت پايين حساب مي کنيم نه بالا، خصوصا وقتي که داده ها را بر روي نيمکره پاييني شبکه استريونت وارد مي کنيم ( بلورشناسان از نيمکره بالايي نيز براي بلور ها استفاده مي کنند). ميل يک بردار است يعني داراي دو مولفه مي باشد: يک مقدارميل (زاويه زير سطح افق)و يک سمت ميل(جهتي که ساختار صفحه اي به آن طرف شيب دارد مثل 30o NW ) اين در وضعيت عمومي است و دو مولفه يعني راستا و ميل در عناصر خطي و صفحه اي معاني متفاوتي پيدا مي کنند. براي ساختار هاي صفحه اي مانند لايه بندي ) مرز هاي لايه ها )، گسل، فولياسيون و عناصر صفحه اي، روند و ميل به امتداد و شيب تبديل مي شوند که امتداد يک کميت عددي و شيب يک کميت برداري است.
امتداد: موقعيت يک خط افقي بر روي صفحه حاوي آن است. چون امتداد راستاي يک خط افقي است مي توان راستاي هر يک از دو سمت آن را قرائت کرد. بنابراين 000o و 180oامتداد هاي مشابه هستند.
شيب: تمايل يک صفحه شيبدار است. براي ساختار هاي خطي مانند يک خط لولا، محور يا خطوارگي، ما از روند (trend) و ميل (plunge) براي نشان دادن راستا و شيب استفاده مي کنيم. شايان ذکر است که صفحات افقي فاقد هر گونه امتدادي هستند زيرا آنها خط افق را در طول يک خط قطع نمي کنند.
روند: راستاي يک ساختار خطي است در جهتي که آن ساختار به آن سمت شيب دارد. ميل، مقدار شيب آن ساختار خطي است. براي مثال 30 ، 060 به اين صورت هم نوشته مي شود 30 N60oE که روند و ميل را مشخص مي کند نشان دهنده خطي است که داراي ميل 30 درجه و روند 060 است.
شايان ذکر است که خطوط قائم روند خاصي ندارد و روند يک ساختار خطي غير افقي مي بايست از يک مرجع (مثل شمال) به سمتي که خط ميل دارد خوانده شود. بنابراين روندهاي 000 و 180 درجه براي ساختار هاي خطي يکسان نيستند (تفاوت روند و امتداد). ساختار هاي خطي همچنين با زاويه پيچ (pitch) آن روي يک صفحه مشخص نيز تعريف مي شود. روند هر خط در يک صفحه قائم از امتداد آن صفحه طبعيت مي کند.
زاويه پيچ: زاويه حاده اي است که خط با امتداد صفحه اي که در آن قرار گرفته است مي سازد. براي مثال يک پيچ 40SW ( به صورت 40 درجه از جنوب غرب خوانده مي شود) به اين معني است که خط داراي زاويه پيچ 40 درجه از ( نه به سمت ) جنوب غرب انتهاي جنوب غربي خط امتداد صفحه اي است که خط در آن قرار گرفته است. لازم به ذکر است که زاويه پيچ عموما يک زاويه قائم يا افقي نيست مگر براي صفحات افقي و قائمي که حاوي عناصر خطي باشند. زاويه پيچ يک جايگزين براي روند و ميل است، اگرچه گاهي تنها راه مفيد براي اندازه گيري صحيح مشخصات يک خط است، بويژه زماني که خط داراي ميل زيادي است.
◄ روش هاي برداشت اطلاعات بوسيله کمپاس:
براي برداشت اطلاعات بوسيله يک کمپاس دو روش عمده وجود دارد:
1 ) روش مستقيم: در اين روش بدنه کمپاس مستقيما با ساختار مورد نظر تماس داشته و اطلاعات دقيق برداشت مي شود.
2 ) روش غير مستقيم: در اين روش کمپاس با ساختار مورد نظر فاصله دارد و اطلاعات از راه دور برداشت مي شود. به اين روش نشانه روي مي گويند، يعني کاربر کمپاس بوسيله کمپاس به سمت سوژه مورد نظر نشانه رفته و اطلاعات مورد نظر خود را برداشت مي کند. در اين روش با توجه به موقعيت قرارگيري سوژه نسبت به کاربر از دو روش نشانه روي استفاده مي شود:
الف ) روش نشانه روي کمري:
اين روش براي نشانه روي و برداشت اطلاعات نقاطي که بالاتر از کاربر هستند ( يعني نقاطي که در ارتفاع بيشتري قرار دارند) استفاده مي شود. در اين روش کمپاس را در کف دست قرار داده و در حاليکه درپوش حاوي آينه نزديک به بدن ما قرار دارد، تصوير شيء مورد نظر را در داخل آينه يافته و آن را با خط محور آينه و شکاف بازوي نشانه روي منطبق مي کنيم و تراز کروي (چشم گاوي) را تنظيم کرده و اطلاعات مورد نظر خود را مي خوانيم.
طريقه در دست گرفتن کمپاس در نشانه روي کمري
ب) روش نشانه روي چشمي:
اين روش براي سوژه هايي که هم ارتفاع يا پايين تر از کاربر قرار دارند کاربرد دارد. در اين روش ابتدا بازوي نشانه روي را در امتداد بدنه کمپاس قرار داده و زائده انتهايي را بر بازو عمود مي کنيم. درپوش کمپاس را در حالتي مي گيريم که با بدنه آن زاويه 30 تا 40 درجه بسازد ( زاويه اي که بتوان از آينه صفحه مدرج را ديد). حال کمپاس را روي دست گرفته و به سمت شيء نشانه مي رويم، در حاليکه از روزنه ديد به پنجره نشانه روي روي آينه و شيء نشانه رفته ايم،پس از حصول اطمينان از تراز بودن تراز کروي، اطلاعات مورد نظر را مي خوانيم. هرچه دست کشيده تر باشد اطلاعات برداشت شده صحيح تر خواهد بود.
در صورتيکه شيء مورد نظر در ارتفاع پايين تري نسبت به کاربر قرار گرفته باشد، مي توان بازوي نشانه روي را به عنوان پايه در زير درپوش کمپاس قرار داده و از شکاف بازو به پنجره نشانه روي و شيء نگريست و پس از تراز کردن تراز کروي، اطلاعات مورد نظر را برداشت نمود.
◄ اندازه گيري موقعيت ساختار هاي خطي:
اندازه گيري روند و ميل:
اگر ساختار خطي پايين تر از خط ديد ما قرار گرفته باشد، بازوي نشانه روي و در پوش کمپاس را باز کرده و شکاف بلند بازو را موازي با ساختار خطي مي گيريم. اگر ساختار خطي بالاتر از سر ما قرار داشت ( مثلا روي لايه اي در بالاي سرمان) زير ساختار ايستاده و ساختار خطي را با خط سياه محور آينه درپوش کمپاس در يک رديف قرار مي دهيم. در هر دو حالت کمپاس را بوسيله تراز کروي ( تراز چشم گاوي) تراز مي کنيم. اگر ساختار خطي داراي ميل بود تنها يکي از جهات عقربه ( شمالي يا جنوبي) روند صحيح ساختار خطي را نشان مي دهد.
نکته: عموما بسياري از زمين شناسان مبتدي دچار اشتباه در خواندن روند صحيح مي شوند. برخي افراد عادت دارند که تنها جهت شمالي ( به رنگ سفيد) عقربه کمپاس را بخوانند و يا برعکس، که اين باعث اشتباه شايع در خواندن روند ساختار خطي مي شود. هنگام استفاده از کمپاس برانتون بايد فاقد حساسيت نسبت به جهت خاص باشيم و تنها جهت عقربه اي که راستاي صحيح ميل خط را نشان مي دهد بخوانيم ( جهتي که خط به سمت پايين شيب دارد، نه بالا). بنابراين زماني که مشخصات يک خط را مي خوانيم هميشه تنها روند يکي از جهات عقربه کمپاس صحيح است.
براي مشخص کردن جهت صحيح، ما بايد از جهات جغرافيايي محلي ، يعني از جهت شمال يا جنوب در صحرا در هر لحظه آگاه باشيم. براي مثال، اگر ساختار خطي اي را که به سمت جنوب (جنوب يا جايي در ربع جنوب غربي يا جنوب شرقي) ميل دارد اندازه گيري مي کنيم، بايد روند عقربه اي را که يکي از اين جهات جنوبي را نشان مي دهد بخوانيم ( مثلا 120o يا S60o E) نه جهات مقابل آن در سمت شمال ( 300o يا N60oW ) را که بوسيله جهت ديگر عقربه نمايش داده مي شود. پس براي يک خط روند هاي 120o و 300oمعادل يکديگر نيستند و تنها يکي از جهات صحيح است ( در اين مثال 120o يا S60o E). جهت صحيح روند ممکن است با جهت سفيد عقربه و يا جهت سياه آن نشان داده شود. رنگ عقربه منوط به چگونگي در دست گرفتن کمپاس (بازوي متحرک در نزديک بدن و يا مقابل) و جهت ديد ما در صحرا ( به سمت شمال يا جنوب) مي باشد. بنابراين براي احتراز از خطاهاي رايج، مهم نيست که کمپاس را چگونه در دست گرفته ايد و يا به چه سمتي ايستاده ايد، تنها بدانيد که شمال يا جنوب جغرافيايي در موقعيتي که ايستاده ايد کجاست و از خودتان اين سئوال را بپرسيد: خط به کدام سمت پايين مي رود ( يعني ميل دارد) ؟ اگر به سمت شمال ميل دارد، عقربه اي را که سمت شمال يا شمال شرقي يا شمال غربي را نشان مي دهد (سفيد يا سياه) بخوانيد نه جهت مقابل آن را. اين راحت ترين و کاربردي ترين راه براي اندازه گيري صحيح يک خط است. البته اگر يک ساختار خطي ميل نداشته باشد ( يک حالت ويژه)، مي توان آزادانه هر کدام از جهات سفيد يا سياه عقربه را قرائت کرد، زيرا خط افقي است (هر دو جهت مشابه است.)
مثال: ما قله يک ريپل مارک که تقريبا روندي به سمت شمال دارد را اندازه مي گيريم ( ما در صحرا جهت شمال را مي دانيم زيرا کمپاس داريم!). قله ريپل مارک داراي ميل است و روي لايه بندي که خود داراي شيب است قرار گرفته است. بازوي نشانه روي کمپاس را با قله ريپل مارک در يک راستا قرار داده و روندي را که يکي از جهات شمالي يا جنوبي عقربه ( سفيد يا سياه) که به شمال نزديک تر است نشان مي دهد، مي خوانيم. بنابراين اگر جهت سياه عقربه N20oW را مشخص کند و جهت سفيد آن S20oE ، ما بايد جهت سياه عقربه را بخوانيم. اشتباها تصور نکنيد که جهت سفيد عقربه شمال را به شما مي دهد و شما بايد آن را بخوانيد که اين اشتباه رايجي است.
◄ اندازه گيري زاويه پيچ براي عناصر خطي:
چنانچه ساختار خطي مورد نظر داراي ميل تندي بود بهتر است به جاي روند و ميل از زاويه پيچ استفاده شود. اندازه گيري زاويه پيچ تنها در حالتي ممکن است که ساختار خطي بر روي يک سطح فيزيکي قرار گرفته باشد. براي مثال اگر دسته اي از خش لغزهاي مايل بر روي سطح يک گسل وجود داشته باشد، اين خش لغزها را به اين صورت اندازه گيري مي کنيم. ابتدا صفحه اي را که حاوي ساختار هاي خطي است اندازه گيري مي کنيم( يعني گسل). سپس زاويه پيچ خش لغزها روي صفحه گسل را به طريقه زير اندازه مي گيريم. يک حلقه کروي برجسته در پشت کمپاس برانتون وجود دارد که براي اندازه گيري زاويه پيچ طراحي شده است. در و بازوي کمپاس را کاملا باز کرده و لبه در و بدنه آن را با ساختار خطي مورد نظر در يک رديف قرار مي دهيم تا زمانيکه حلقه پشت کمپاس به سطح گسل مماس شود. اگر شيب سنج استوانه اي در اين حالت تراز نشد به آرامي بدنه کمپاس را حرکت داده و اندکي شيب سنج را مي چرخانيم و بدنه کمپاس را به محل اوليه بر مي گردانيم تا زمانيکه لبه با خط تراز شود. اگر شيب سنج تراز نشد، اين مرحله را چندين بار تکرار مي کنيم تا زماني که شيب سنج لبه کمپاس را به موازات خش لغز تراز نمايد و حلقه زير کمپاس به طور کامل به روي صفحه گسل خوابيده باشد. در اين حالت عدد روي صفحه مدرج شيب سنج را که نشانگر شيب سنج مقابل آن ايستاده است مي خوانيم. اين روش يک فرايند آزمون و خطا براي بدست آوردن زاويه پيچ است و براي کسب مهارت نياز به تمرين و ممارست دارد.
◄ اندازه گيري زواياي قائم، ارتفاع و فاصله:
براي اندازه گيري زواياي قائم، درپوش را خم کرده و کمپاس را همانگونه که براي اندازه گيري ميل ساختار هاي خطي شرح داده شد يعني با شيب سنج استفاده مي کنيم. زاويه قائم (q ) مي تواند براي محاسبه ارتفاع (h ) يک جسم يا شيء (مثل ديوار، برج و قله کوه) با استفاده از فرمول h = x tan q مورد استفاده قرار گيرد، البته بايد فاصله (x ) با جسم را بدانيم.
همچنين مي توانيم از توابع مثلثاتي براي محاسبه فاصله افقي (x) از نقطه A تا يک جسم در نقطه B به اين صورت استفاده نمائيم. از نقطه A به نقطه C مي رويم به طوريکه خط AC عمود بر خط AB مي باشد. اين کار را مي توان به کمک کمپاس با بدست آوردن زاويه 90 درجه از خط AB انجام داد. با پيمايش (pacing) فاصله AC را 10 متر تعيين مي کنيم( البته اگر اندازه قدم هايمان را بدانيم). زاويه C به B را مي خوانيم. کم کردن اين دو زاويه از هم زاويه b بين AB و CB را مشخص مي کند. حال ما يک مثلت قائم الزاويه ABC داريم که AC = 10m و AB = x است و زاويه b نيز مشخص است. حال از معادله زير براي بدست آوردن مقدار x به متر استفاده مي کنيم:
tan b = AC/AB = 10m/x
● اندازه گيري موقعيت ساختار هاي خطي
● اندازه گيري زاويه پيچ براي عناصر خطي
● اندازه گيري زواياي قائم، ارتفاع و فاصله
● اندازه گيري ضخامت حقيقي لايه ها
● اندازه گيري موقعيت صفحات
● بدست آوردن موقعيت يک خط مابين دو نقطه
● اندازه گيري موقعيت يک صفحه با تکنيک دو خط
● تعيين دو نقطه هم ارتفاع
● تعيين موقعيت با استفاده از کمپاس و نقشه
◄ تعاريف:
وضعيت ساختارهاي خطي و صفحه اي داراي دو مشخصه اصلي است: راستا و ميل. "راستا" زاويه افقي بين يک خط و راستاي مشخص است ( شمال يا جنوب ). يک "خط" يا تصوير افقي يک ساختار خطي شيبدار است يا يک خط افقي روي يک صفحه شيبدار.
ميل: يک مشخصه عددي است يعني فقط يک عدد است ( مثل 045o يا N45oE). زاويه ميل به عبارت ديگر زاويه قائم بين ساختار خطي يا صفحه اي و سطح افق است. به صورت قرار دادي زوايه ميل را از افق به سمت پايين حساب مي کنند يعني ما زاويه يک ساختار نسبت به افق را به سمت پايين حساب مي کنيم نه بالا، خصوصا وقتي که داده ها را بر روي نيمکره پاييني شبکه استريونت وارد مي کنيم ( بلورشناسان از نيمکره بالايي نيز براي بلور ها استفاده مي کنند). ميل يک بردار است يعني داراي دو مولفه مي باشد: يک مقدارميل (زاويه زير سطح افق)و يک سمت ميل(جهتي که ساختار صفحه اي به آن طرف شيب دارد مثل 30o NW ) اين در وضعيت عمومي است و دو مولفه يعني راستا و ميل در عناصر خطي و صفحه اي معاني متفاوتي پيدا مي کنند. براي ساختار هاي صفحه اي مانند لايه بندي ) مرز هاي لايه ها )، گسل، فولياسيون و عناصر صفحه اي، روند و ميل به امتداد و شيب تبديل مي شوند که امتداد يک کميت عددي و شيب يک کميت برداري است.
امتداد: موقعيت يک خط افقي بر روي صفحه حاوي آن است. چون امتداد راستاي يک خط افقي است مي توان راستاي هر يک از دو سمت آن را قرائت کرد. بنابراين 000o و 180oامتداد هاي مشابه هستند.
شيب: تمايل يک صفحه شيبدار است. براي ساختار هاي خطي مانند يک خط لولا، محور يا خطوارگي، ما از روند (trend) و ميل (plunge) براي نشان دادن راستا و شيب استفاده مي کنيم. شايان ذکر است که صفحات افقي فاقد هر گونه امتدادي هستند زيرا آنها خط افق را در طول يک خط قطع نمي کنند.
روند: راستاي يک ساختار خطي است در جهتي که آن ساختار به آن سمت شيب دارد. ميل، مقدار شيب آن ساختار خطي است. براي مثال 30 ، 060 به اين صورت هم نوشته مي شود 30 N60oE که روند و ميل را مشخص مي کند نشان دهنده خطي است که داراي ميل 30 درجه و روند 060 است.
شايان ذکر است که خطوط قائم روند خاصي ندارد و روند يک ساختار خطي غير افقي مي بايست از يک مرجع (مثل شمال) به سمتي که خط ميل دارد خوانده شود. بنابراين روندهاي 000 و 180 درجه براي ساختار هاي خطي يکسان نيستند (تفاوت روند و امتداد). ساختار هاي خطي همچنين با زاويه پيچ (pitch) آن روي يک صفحه مشخص نيز تعريف مي شود. روند هر خط در يک صفحه قائم از امتداد آن صفحه طبعيت مي کند.
زاويه پيچ: زاويه حاده اي است که خط با امتداد صفحه اي که در آن قرار گرفته است مي سازد. براي مثال يک پيچ 40SW ( به صورت 40 درجه از جنوب غرب خوانده مي شود) به اين معني است که خط داراي زاويه پيچ 40 درجه از ( نه به سمت ) جنوب غرب انتهاي جنوب غربي خط امتداد صفحه اي است که خط در آن قرار گرفته است. لازم به ذکر است که زاويه پيچ عموما يک زاويه قائم يا افقي نيست مگر براي صفحات افقي و قائمي که حاوي عناصر خطي باشند. زاويه پيچ يک جايگزين براي روند و ميل است، اگرچه گاهي تنها راه مفيد براي اندازه گيري صحيح مشخصات يک خط است، بويژه زماني که خط داراي ميل زيادي است.
◄ روش هاي برداشت اطلاعات بوسيله کمپاس:
براي برداشت اطلاعات بوسيله يک کمپاس دو روش عمده وجود دارد:
1 ) روش مستقيم: در اين روش بدنه کمپاس مستقيما با ساختار مورد نظر تماس داشته و اطلاعات دقيق برداشت مي شود.
2 ) روش غير مستقيم: در اين روش کمپاس با ساختار مورد نظر فاصله دارد و اطلاعات از راه دور برداشت مي شود. به اين روش نشانه روي مي گويند، يعني کاربر کمپاس بوسيله کمپاس به سمت سوژه مورد نظر نشانه رفته و اطلاعات مورد نظر خود را برداشت مي کند. در اين روش با توجه به موقعيت قرارگيري سوژه نسبت به کاربر از دو روش نشانه روي استفاده مي شود:
الف ) روش نشانه روي کمري:
اين روش براي نشانه روي و برداشت اطلاعات نقاطي که بالاتر از کاربر هستند ( يعني نقاطي که در ارتفاع بيشتري قرار دارند) استفاده مي شود. در اين روش کمپاس را در کف دست قرار داده و در حاليکه درپوش حاوي آينه نزديک به بدن ما قرار دارد، تصوير شيء مورد نظر را در داخل آينه يافته و آن را با خط محور آينه و شکاف بازوي نشانه روي منطبق مي کنيم و تراز کروي (چشم گاوي) را تنظيم کرده و اطلاعات مورد نظر خود را مي خوانيم.

طريقه در دست گرفتن کمپاس در نشانه روي کمري
ب) روش نشانه روي چشمي:
اين روش براي سوژه هايي که هم ارتفاع يا پايين تر از کاربر قرار دارند کاربرد دارد. در اين روش ابتدا بازوي نشانه روي را در امتداد بدنه کمپاس قرار داده و زائده انتهايي را بر بازو عمود مي کنيم. درپوش کمپاس را در حالتي مي گيريم که با بدنه آن زاويه 30 تا 40 درجه بسازد ( زاويه اي که بتوان از آينه صفحه مدرج را ديد). حال کمپاس را روي دست گرفته و به سمت شيء نشانه مي رويم، در حاليکه از روزنه ديد به پنجره نشانه روي روي آينه و شيء نشانه رفته ايم،پس از حصول اطمينان از تراز بودن تراز کروي، اطلاعات مورد نظر را مي خوانيم. هرچه دست کشيده تر باشد اطلاعات برداشت شده صحيح تر خواهد بود.

در صورتيکه شيء مورد نظر در ارتفاع پايين تري نسبت به کاربر قرار گرفته باشد، مي توان بازوي نشانه روي را به عنوان پايه در زير درپوش کمپاس قرار داده و از شکاف بازو به پنجره نشانه روي و شيء نگريست و پس از تراز کردن تراز کروي، اطلاعات مورد نظر را برداشت نمود.
◄ اندازه گيري موقعيت ساختار هاي خطي:
اندازه گيري روند و ميل:
اگر ساختار خطي پايين تر از خط ديد ما قرار گرفته باشد، بازوي نشانه روي و در پوش کمپاس را باز کرده و شکاف بلند بازو را موازي با ساختار خطي مي گيريم. اگر ساختار خطي بالاتر از سر ما قرار داشت ( مثلا روي لايه اي در بالاي سرمان) زير ساختار ايستاده و ساختار خطي را با خط سياه محور آينه درپوش کمپاس در يک رديف قرار مي دهيم. در هر دو حالت کمپاس را بوسيله تراز کروي ( تراز چشم گاوي) تراز مي کنيم. اگر ساختار خطي داراي ميل بود تنها يکي از جهات عقربه ( شمالي يا جنوبي) روند صحيح ساختار خطي را نشان مي دهد.
نکته: عموما بسياري از زمين شناسان مبتدي دچار اشتباه در خواندن روند صحيح مي شوند. برخي افراد عادت دارند که تنها جهت شمالي ( به رنگ سفيد) عقربه کمپاس را بخوانند و يا برعکس، که اين باعث اشتباه شايع در خواندن روند ساختار خطي مي شود. هنگام استفاده از کمپاس برانتون بايد فاقد حساسيت نسبت به جهت خاص باشيم و تنها جهت عقربه اي که راستاي صحيح ميل خط را نشان مي دهد بخوانيم ( جهتي که خط به سمت پايين شيب دارد، نه بالا). بنابراين زماني که مشخصات يک خط را مي خوانيم هميشه تنها روند يکي از جهات عقربه کمپاس صحيح است.
براي مشخص کردن جهت صحيح، ما بايد از جهات جغرافيايي محلي ، يعني از جهت شمال يا جنوب در صحرا در هر لحظه آگاه باشيم. براي مثال، اگر ساختار خطي اي را که به سمت جنوب (جنوب يا جايي در ربع جنوب غربي يا جنوب شرقي) ميل دارد اندازه گيري مي کنيم، بايد روند عقربه اي را که يکي از اين جهات جنوبي را نشان مي دهد بخوانيم ( مثلا 120o يا S60o E) نه جهات مقابل آن در سمت شمال ( 300o يا N60oW ) را که بوسيله جهت ديگر عقربه نمايش داده مي شود. پس براي يک خط روند هاي 120o و 300oمعادل يکديگر نيستند و تنها يکي از جهات صحيح است ( در اين مثال 120o يا S60o E). جهت صحيح روند ممکن است با جهت سفيد عقربه و يا جهت سياه آن نشان داده شود. رنگ عقربه منوط به چگونگي در دست گرفتن کمپاس (بازوي متحرک در نزديک بدن و يا مقابل) و جهت ديد ما در صحرا ( به سمت شمال يا جنوب) مي باشد. بنابراين براي احتراز از خطاهاي رايج، مهم نيست که کمپاس را چگونه در دست گرفته ايد و يا به چه سمتي ايستاده ايد، تنها بدانيد که شمال يا جنوب جغرافيايي در موقعيتي که ايستاده ايد کجاست و از خودتان اين سئوال را بپرسيد: خط به کدام سمت پايين مي رود ( يعني ميل دارد) ؟ اگر به سمت شمال ميل دارد، عقربه اي را که سمت شمال يا شمال شرقي يا شمال غربي را نشان مي دهد (سفيد يا سياه) بخوانيد نه جهت مقابل آن را. اين راحت ترين و کاربردي ترين راه براي اندازه گيري صحيح يک خط است. البته اگر يک ساختار خطي ميل نداشته باشد ( يک حالت ويژه)، مي توان آزادانه هر کدام از جهات سفيد يا سياه عقربه را قرائت کرد، زيرا خط افقي است (هر دو جهت مشابه است.)
مثال: ما قله يک ريپل مارک که تقريبا روندي به سمت شمال دارد را اندازه مي گيريم ( ما در صحرا جهت شمال را مي دانيم زيرا کمپاس داريم!). قله ريپل مارک داراي ميل است و روي لايه بندي که خود داراي شيب است قرار گرفته است. بازوي نشانه روي کمپاس را با قله ريپل مارک در يک راستا قرار داده و روندي را که يکي از جهات شمالي يا جنوبي عقربه ( سفيد يا سياه) که به شمال نزديک تر است نشان مي دهد، مي خوانيم. بنابراين اگر جهت سياه عقربه N20oW را مشخص کند و جهت سفيد آن S20oE ، ما بايد جهت سياه عقربه را بخوانيم. اشتباها تصور نکنيد که جهت سفيد عقربه شمال را به شما مي دهد و شما بايد آن را بخوانيد که اين اشتباه رايجي است.
◄ اندازه گيري زاويه پيچ براي عناصر خطي:
چنانچه ساختار خطي مورد نظر داراي ميل تندي بود بهتر است به جاي روند و ميل از زاويه پيچ استفاده شود. اندازه گيري زاويه پيچ تنها در حالتي ممکن است که ساختار خطي بر روي يک سطح فيزيکي قرار گرفته باشد. براي مثال اگر دسته اي از خش لغزهاي مايل بر روي سطح يک گسل وجود داشته باشد، اين خش لغزها را به اين صورت اندازه گيري مي کنيم. ابتدا صفحه اي را که حاوي ساختار هاي خطي است اندازه گيري مي کنيم( يعني گسل). سپس زاويه پيچ خش لغزها روي صفحه گسل را به طريقه زير اندازه مي گيريم. يک حلقه کروي برجسته در پشت کمپاس برانتون وجود دارد که براي اندازه گيري زاويه پيچ طراحي شده است. در و بازوي کمپاس را کاملا باز کرده و لبه در و بدنه آن را با ساختار خطي مورد نظر در يک رديف قرار مي دهيم تا زمانيکه حلقه پشت کمپاس به سطح گسل مماس شود. اگر شيب سنج استوانه اي در اين حالت تراز نشد به آرامي بدنه کمپاس را حرکت داده و اندکي شيب سنج را مي چرخانيم و بدنه کمپاس را به محل اوليه بر مي گردانيم تا زمانيکه لبه با خط تراز شود. اگر شيب سنج تراز نشد، اين مرحله را چندين بار تکرار مي کنيم تا زماني که شيب سنج لبه کمپاس را به موازات خش لغز تراز نمايد و حلقه زير کمپاس به طور کامل به روي صفحه گسل خوابيده باشد. در اين حالت عدد روي صفحه مدرج شيب سنج را که نشانگر شيب سنج مقابل آن ايستاده است مي خوانيم. اين روش يک فرايند آزمون و خطا براي بدست آوردن زاويه پيچ است و براي کسب مهارت نياز به تمرين و ممارست دارد.
◄ اندازه گيري زواياي قائم، ارتفاع و فاصله:
براي اندازه گيري زواياي قائم، درپوش را خم کرده و کمپاس را همانگونه که براي اندازه گيري ميل ساختار هاي خطي شرح داده شد يعني با شيب سنج استفاده مي کنيم. زاويه قائم (q ) مي تواند براي محاسبه ارتفاع (h ) يک جسم يا شيء (مثل ديوار، برج و قله کوه) با استفاده از فرمول h = x tan q مورد استفاده قرار گيرد، البته بايد فاصله (x ) با جسم را بدانيم.
همچنين مي توانيم از توابع مثلثاتي براي محاسبه فاصله افقي (x) از نقطه A تا يک جسم در نقطه B به اين صورت استفاده نمائيم. از نقطه A به نقطه C مي رويم به طوريکه خط AC عمود بر خط AB مي باشد. اين کار را مي توان به کمک کمپاس با بدست آوردن زاويه 90 درجه از خط AB انجام داد. با پيمايش (pacing) فاصله AC را 10 متر تعيين مي کنيم( البته اگر اندازه قدم هايمان را بدانيم). زاويه C به B را مي خوانيم. کم کردن اين دو زاويه از هم زاويه b بين AB و CB را مشخص مي کند. حال ما يک مثلت قائم الزاويه ABC داريم که AC = 10m و AB = x است و زاويه b نيز مشخص است. حال از معادله زير براي بدست آوردن مقدار x به متر استفاده مي کنيم:
tan b = AC/AB = 10m/x