چه کسی برتر است؟(لطفا" داخل شوید)

k.m.r.c

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
با سلام خدمت دوستان ارجمند و گرامی:

این تاپیک ، خاصه یک نظر سنجی نیست بلکه بحثیست جامع در مورد این سوال.

صراف عالم معنی،محمد (ص) برتر بود یا بایزید بسطامی؟؟؟
 

asgar251

عضو جدید
1بایزید عاشق پیامبر بود
2 مقایسه شما غلط است
3 شما از عشق چه می دانید؟
 

k.m.r.c

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
1بایزید عاشق پیامبر بود
2 مقایسه شما غلط است
3 شما از عشق چه می دانید؟
تازه وارد جان، بایزید هیچ عشقی نسبت به پیامبر نداشت.(اگه بشناسیدش اون موقع منظورمو می فهمید)
2.در تاپیک هرکی به هر کی جوابتون دادم و خواهش می کنم این تاپیک رو منحرف نکنید.
3.من قیاس نکردم و فقط سوال کردم.
4.ترجیح میدم شخص دیگری به جز شما توی تاپیک شرکت کنند تا نظر شخصیمو بگم
5.انسان عاشق و عارف، شما عشقو تعریف کن تا ما یاد بگیریم(زیاد تو این چیزا نرو خطرناکه)!
6.به عنوان تاپیک نویس از شرکت کنندگان خواستارم که به تاپیک های شما اهمیت ندهند.
 

بشارت

عضو جدید
با سلام خدمت دوستان ارجمند و گرامی:

این تاپیک ، خاصه یک نظر سنجی نیست بلکه بحثیست جامع در مورد این سوال.

صراف عالم معنی،محمد (ص) برتر بود یا بایزید بسطامی؟؟؟

با سلام
اول ميخوام بدونم صراف عالم معني يعني چي؟
اين اصطلاح رو كي اول بكار برده؟....
 

k.m.r.c

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
با سلام
اول ميخوام بدونم صراف عالم معني يعني چي؟
اين اصطلاح رو كي اول بكار برده؟....
نمیدونم ،این کلمه رو یک جا دیدم به نظر زیبا اومد اگر میدونید شما توضیح بدید و جواب سوال رو نیز بگید با دلایل و صحبتها.
با تشکر از حضورتون;)
 

بشارت

عضو جدید
دوستان عزيز اصل داستان رو ميزارم براتون كه از همه چيز گويا تره :
شمس مولانا را در شام در دوره طلبگي مي‌شناخته و دورا دور مراقب احوال او بوده است ولي زرين كوب روايت افلاكي را دقيقتر دانسته و آن را اينگونه بيان مي‌كند:
روز شنبه بيست و ششم جمادي الاخر سنه 642 هجري كه شمس الدين محمد بن ملك داد تبريزي وارد قونيه شد . جلال الدين محمد بلخي معروف به خداوندگار و مولاناي روم، سي و هشت سال داشت . آن روز از مدرسه پنبه فروشان با موكب پر طنطنه اي ازطلاب و علماء جوان و مريدان سالخورده به خانه باز مي‌گشت. عابري ناشناس با هيئت و كسوتي كه يادآور احوال تاجران خسارت ديده بازار به نظر مي‌رسيد ناگهان از ميان جمعيت اطراف پيش آمد، گستاخ وار عنان فقيه و مدرس پر مهابت و غرورش را گرفت . در چشمهاي او كه هيچ كس از مريدان و شاگردان جرات نكرده بود شعاع نافذ و سوزان آنها را تحمل كند خيره شده وطنين صداي او سقف بلند بازار را به صدا دراورد. اين صداي نا آشنا و جسور سؤالي گستاخانه و ظاهراً مغلطه آميز را بر وي طرح كرد.
-صراف عالم معني، محمد (ص) برتر بود ، يا بايزيد بسطام؟
- مولاناي روم كه عاليترين مقام اولياء را از نازلترين مرتبه انبياء هم فروتر مي‌دانست و در اين باره تمام اوليا و مشايخ بزرگ گذشته را هم با خود موافق مي‌ديد با لحني آكنده از خشم و پرخاش جواب داد.
- محمد سرحلقه انبياست بايزيد بسطامي‌را با او چه كار؟
- اما درويش تاجر نما كه با اين جواب خرسند نشده بود بانگ برداشت؟
- پس چرا آن يك سبحانك ما عرفناك گفت و اين يك سبحاني ما اعظم شأني بر زبان راند؟
واعظ و فقيه قونيه كه از آنچه خوانده و شنيده بود ، با عالم اولياء آشنايي داشت در حق بايزيد جز به ديده تكريم نمي‌نگريست لاجرم مثل يك فقيه و واعظ عادي شهر نمي‌توانست بي پروا به انكار و تكفير پير بسطام بپردازد مي‌دانست كه دعوت پير طريقت با آنچه از صاحب شريعت نقل مي‌شد مغايرت ندارد و هر يك از حالي و مقامي‌ديگر نشان مي‌داد. لحظه اي تأمل كرد و پاسخ داد. با يزيد تنگ حوصله بود به يك جرعه عربده كرده، محمد (ص) دريا نوش بود به يك جام ، عقل و سلوك خود را از دست نداد. مولانا از اين سوال مست شد و شمس هم چنانكه خود او بعدها نقل مي‌كند از مستي مولانا ذوق مستي يافت سوال جوابي ساده بين آنها رد و بدل شد اما تاثيري شگرف در آنها بوجود آورده بود.
 

k.m.r.c

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دوستان عزيز اصل داستان رو ميزارم براتون كه از همه چيز گويا تره :
شمس مولانا را در شام در دوره طلبگي مي‌شناخته و دورا دور مراقب احوال او بوده است ولي زرين كوب روايت افلاكي را دقيقتر دانسته و آن را اينگونه بيان مي‌كند:
روز شنبه بيست و ششم جمادي الاخر سنه 642 هجري كه شمس الدين محمد بن ملك داد تبريزي وارد قونيه شد . جلال الدين محمد بلخي معروف به خداوندگار و مولاناي روم، سي و هشت سال داشت . آن روز از مدرسه پنبه فروشان با موكب پر طنطنه اي ازطلاب و علماء جوان و مريدان سالخورده به خانه باز مي‌گشت. عابري ناشناس با هيئت و كسوتي كه يادآور احوال تاجران خسارت ديده بازار به نظر مي‌رسيد ناگهان از ميان جمعيت اطراف پيش آمد، گستاخ وار عنان فقيه و مدرس پر مهابت و غرورش را گرفت . در چشمهاي او كه هيچ كس از مريدان و شاگردان جرات نكرده بود شعاع نافذ و سوزان آنها را تحمل كند خيره شده وطنين صداي او سقف بلند بازار را به صدا دراورد. اين صداي نا آشنا و جسور سؤالي گستاخانه و ظاهراً مغلطه آميز را بر وي طرح كرد.
-صراف عالم معني، محمد (ص) برتر بود ، يا بايزيد بسطام؟
- مولاناي روم كه عاليترين مقام اولياء را از نازلترين مرتبه انبياء هم فروتر مي‌دانست و در اين باره تمام اوليا و مشايخ بزرگ گذشته را هم با خود موافق مي‌ديد با لحني آكنده از خشم و پرخاش جواب داد.
- محمد سرحلقه انبياست بايزيد بسطامي‌را با او چه كار؟
- اما درويش تاجر نما كه با اين جواب خرسند نشده بود بانگ برداشت؟
- پس چرا آن يك سبحانك ما عرفناك گفت و اين يك سبحاني ما اعظم شأني بر زبان راند؟
واعظ و فقيه قونيه كه از آنچه خوانده و شنيده بود ، با عالم اولياء آشنايي داشت در حق بايزيد جز به ديده تكريم نمي‌نگريست لاجرم مثل يك فقيه و واعظ عادي شهر نمي‌توانست بي پروا به انكار و تكفير پير بسطام بپردازد مي‌دانست كه دعوت پير طريقت با آنچه از صاحب شريعت نقل مي‌شد مغايرت ندارد و هر يك از حالي و مقامي‌ديگر نشان مي‌داد. لحظه اي تأمل كرد و پاسخ داد. با يزيد تنگ حوصله بود به يك جرعه عربده كرده، محمد (ص) دريا نوش بود به يك جام ، عقل و سلوك خود را از دست نداد. مولانا از اين سوال مست شد و شمس هم چنانكه خود او بعدها نقل مي‌كند از مستي مولانا ذوق مستي يافت سوال جوابي ساده بين آنها رد و بدل شد اما تاثيري شگرف در آنها بوجود آورده بود.
احسنت......من هم همین مطالب رو می خواستم ارائه بدم چون دیدم جالب بود در ضمن صراف عالم معنا رو هم از همین جا برداشت کرده بودم(کتالب تا ملاقات خدا)
کاشکی اطلاعات نابتون رو میزاشتید تا دوستان بیان و در موردش بیشتر بحث کنیم.
باز هم از حضورتون توی تاپیک ممنون!
 

k.m.r.c

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
احسنت......من هم همین مطالب رو می خواستم ارائه بدم چون دیدم جالب بود در ضمن صراف عالم معنا رو هم از همین جا برداشت کرده بودم(کتالب تا ملاقات خدا)
کاشکی اطلاعات نابتون رو میزاشتید تا دوستان بیان و در موردش بیشتر بحث کنیم.
باز هم از حضورتون توی تاپیک ممنون!
ببخشید کتاب پله پله تا ملاقات خدا
 
بالا